وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir
وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir

پرسش و پاسخ کنکاش 1

پرسش و پاسخ کنکاش 1

   پرسش 974:  در کتاب استر آمده خشایارشا چند هزار ایرانی را کشت،  و در ادامه تاریخ آمده که اسکندر برای انتقام به پارس حمله کرد.  در جمع بندی کتاب اسکندر ایرانی،  الکساندر مقدونی نیست،  اسکندر از رومیه در ایر ان دو سوی ارس بوده،  و به شوش و تخت جمشید حمله می کند.  پس آیا می تواند داستان استر درست باشد؟

   پاسخ پرنیان حامد:  در داستان  استر آمده است،  که اخشویرش ......

   اخشویرش یا اخشروش به چه سندی می تواند خشایارشای هخامنشی باشد؟  شما حداقل یک سند در یکی بودن این دو شخصیت تاریخی به من ارائه بدهید!

   1 .  نه نام این دو شباهتی به هم دارد.

   2 .  نه شخصیت و اعمال اخشویرش در استر شباهتی به شخصیت و اعمال خشایارشا در کتیبه های هخامنشی دارد

   3 .   به روایات باقی مانده خشایارشا تنها یک ملکه به نام آمستریس داشته است که به سن پیری رسیده است و بر اساس این روایات تغییر ملکه در زمان خشایارشا رخ نداده است.

  4 .  تأکید نویسنده کتاب استر بر صد و بیست و هفت ایالت شاهنشاهی ایران با واقعیت تاریخی بیست ایالت در زمان خشایارشا در تضاد است.

   5 .  شجره نامه احشویرش در تاریخ ایران:  احشویرش پسر کیرش پسر جاماسپ (ملقب به عالم)،  با شجره نامه خشایارشا در تاریخ ایران:  خشایارشا پسر داریوش نوه کورش پسر کمبوجیه ....  تفاوت فاحش دارد!

   6 .  در تاریخ ایران احشویرش یکی از چهار سرداری است،  که با بخت النصر (از نوادگان گودرز) به فرمان بهمن بیت المقدس را با خاک یکسان می کنند.  او سپس با پادشاه هند کارزار کرد و منشور حکومت هند را از بهمن دریافت کرد.  احشویرش را زنی بود بزرگوار به نام وشنا,  که چون او را خطایی رفت,  او را کشت و زن دیگری از بنی اسرائیل با نام استیر (استیژ-اشتر-استر- استاره) اختیار کرد که نام فرزند او کیورش بود.

      کدام قسمت این روایت با خشایارشا هخامنشی هم خوانی دارد؟   خشایارشا تا آنجا که می دانیم نه بیت المقدس را با خاک یکسان کرده!  نه به هند لشکر کشیده!  نه زن خود را کشته!  نه زن یهودی داشته!  نه نام فرزند او کورش بوده!  و نه خودش و پسرش به مذهب یهودی بوده اند!  در تمامی کتیبه های هخامنشی قسم به اهورا مزدا و اهورا میترا و آناهیتا است!

      پس باید بدانیم که به درستی مشخص نیست،  که اخشوروش دقیقا کدام یک از پادشاهان ایران است.

   بگفته شائول شاکد،  استاد ارشد دانشگاه عبری اورشلیم و پژوهش‌گر نامدار تاریخ یهودیت،  در نوشتار مربوط به پوریم در دانشنامه ایرانیکا،  گواهی بر صحت این داستان از دیدگاه تاریخی وجود ندارد،  و معمولاً در مورد واقعیت تاریخی داستان با شک و تردید نگریسته می‌شود.  نظریه‌ هایی وجود دارد که داستان بر مبنای اساطیر ایلامی و یا بابلی است.

    برخی محققین کتاب مقدس تاریخ نگارش کتاب استر را به دوران سلوکی‌ها مربوط می‌سازند،  ولی عدم وجود کلمات یونانی و شیوه زبان محلی عبری نویسنده بیانگر این است،  که کتاب قبل از شکست ایران از سپاه الکساندر نوشته شده‌است.

   حال اخشویرش که بوده؟  و چه کسی به انتقام چه چیزی به روایت چه کسی (لابد یونانیان؟)  به ایران حمله کرده؟ خودتان قضاوت کنید  ببینید فرض و حکم این مسئله شما چقدر دچار تناقض است.

   پرسش 975:  آیا درست است که در همین دوره،  و از همین نقاط عده ای به روم فرار کرده،  و روم غربی را بنا کردند؟

   پاسخ پرنیان حامد:  خیر !  رومیان رومیه = مدائن فاتح اروپا بوده اند،  و نه فراری!  آنچه در اروپا کم کم تحت عنوان رومی شکل گرفته است،  در اثر وجود والی های (ساتراپ های ) حکومت رومیان (اشکانیان) در این منطقه بوده است. فرمان اصلی از پایتخت یعنی مدائن صادر می شده،  محل تخت گاه پادشاهان روم { جولیو سزار(کی سر ایلیوس )  -  اکتاویوس(ارش اشک هشتم ) ........} تا به زمان کنستانتین (قسطنطنین) حدود  300 بعد از میلاد در شهر مدائن بوده است.  تازه در زمان کنستانتین که شکست خوردند و عقب نشینی کردند،  پایتخت را از مدائن به استانبول ترکیه منتقل کرده اند.  چه زمانی پایتخت آنها به رم در ایتالیا منتقل شده نمی دانیم،  اما مطمئن باشید پس از 300 میلادی  بوده است.

    در تاریخ روم می خوانیم:  تا 285 پس از میلاد اداره امپراطوری مشترک بوده،  و سپس به روم غربی تقسیم می شود.

   قدیمی ترین معبد میترایی در ایتالیا 100 بعد از میلاد است،  که این تاریخ برابر 173 سال بعد از جولیوسزار (کی سر ایلیوس  می باشد.  اما در تاریخ روم  پادشاهان این سلسله دائما ادعا بر ساختن معابد میترایی در پایتخت کرده اند.  رومی که از آن سخن به میان است،   به هیچ وجه نمی تواند رم در کشور ایتالیا باشد.  (حداقل تا 300 بعد از میلاد)  و تا این تاریخ رومیان (تیره ای از اشکانیان) فاتح کل جهان شناخته شده آن روزگار بودند،  و نیازی به فرار نداشتند!

   پرسش 976:  آیا اشک همان اسکندر بود،  که مانند پاپ و قیصر، اول و دوم و سوم دارد؟

   پاسخ پرنیان حامد: اشک لقب کلیه پادشاهان اشکانی بوده است . اسکندری که نام و سرگذشت او در تاریخ ایران آمده است،  کی سر (لقب پادشاهان ماد به معنی شاه سر ) ایلیوس ( به معنی بابل ) پادشاه بابل،  که در لاتین به صورت:

  kei(cei)  ser (sar)      I (j) ulius  نوشته شده است.  میتری دات (به معنی قانون میترایی که در زبان پهلوی به صورت مهرداد در آمده است،  و همان بغ پور می باشد)،  خود اشک هفتم بوده است،  که با فتوحاتش لقب شاه شاهان را از خاندان هخامنشی در پارس به خاندان اشکانیان در شمال غربی ایران برده،  و بدین ترتیب از افتخارات خاندان اشکانیان  بوده است.

   پرسش 977:  آیا اشکانه که در بعضی از روستاها به خمره و یا پارچ حاوی آب خوردن می گویند،  و به تلفظ دیگر در روستاهای دیگر اسکانه است،  از همان ریشه اشکان و اسکندر است،  در ضمن گویا استکان (اسک + ته + کان = کین) که پای پارچ آب قرار می دادند،  از همان واژه است؟

   پاسخ پرنیان حامد:  لغت اشکانه به نظر محل اجتماع اشک ها (قطرات آب ) می باشد،  اما آیا لغت "اشک چشم" با لقب "اشک اشکانیان" ارتباطی دارد،  تا به این لحظه علت و سند یا روایتی یافت نشده است.  قدر مسلم لغاتی که تا به امروز در زبان فارسی بی توجه مورد استعمال قرار داده ایم،  گویای ارتباط هایی هستند که به اثبات دروغ های گفته شده در تاریخ کمک فراوان می کنند،  ما وظیفه داریم بیشتر آنها را بررسی کنیم.  به طور مثال من نام شخص خود را برایتان مورد بررسی قرار میدهم،  خودتان قضاوت کنید ببینید از نامی ایرانی به  کجا می توان رسید:

   پرنیان = (پرنی + آن) گویای قوم مشهور اشکانیان پرنی ها و در زبان فارسی به معنی ابریشم و حریر!  سوال آیا قوم پرنی کاشف ابریشم بودند،  که این جنس به آنان نسبت داده شده است؟  تا به امروز مردم سرزمین چین را کاشف ابریشم و کاغذ معرفی کرده اند!  چین استان به استناد مدارک ارائه شده در کتاب "اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست"  کشور چین امروزی نیست،  محلی در بین النهرین بوده است :

   چینستان, چین استان, حینستان:  کشور چین امروزی نیست.  استانی در جنوب بین النهرین بوده است:

   ــ  ...  و آنان که به سرزمین سین اند، که چین استان است (بندهش).

   ــ  ...  سین یا سئن خدای ماه در آسیای غربی,  خدای سامی ها (اکد) بوده است. سامی ها در نواحی خوزستان و شمال زاگرس بودند،  میان دو رود را از نظر نژاد مردمان در آن زمان به دو دسته تقسیم کرده بودند:

   شمال ،  1 ــ  آشنویه = هوری،  2ــ  ماری،  3 ــ  آشوری،  که مردم آن را هیکوس میگفتند.

   جنوب ،  1 ــ  السین،  2 ــ  لارسا،  3 ــ  بابل،  اتحادیه ای که پایتخت آن بابل بوده است.

   ــ  ...  السین مردمان سرزمینی از سرزمین های جنوبی بین النهرین می باشند.

      در شاهنامه فقفور چین آمده است،  فقفور که همان بغ پور میترایی است،  لقب پادشاهانی است،  که به این دین و آیین بودند.  تا به امروز نشنیده ایم،  که در کشور چین امروزی مذهب میترایی رایج بوده باشد.

   ــ  کی خسرو در جنگ با تورانیان به میلاد می گوید،  به ترکستان اندر شو به راه چینستان (تاریخ بلعمی).  پس از سوی ایران،  چینستان محلی است سر راه ترکستان،  و اول چینستان بوده بعد ترکستان.

   ــ  همچنین اسکندر از چینستان به مغرب و حجاب ظلمت رسید (تاریخ بلعمی).

   ــ   طبق روایت بندهش و اوستا،  به محل زندگی سین ها،  چین استان (چینستان) می گفتند،  و در همسایگی جنوبی آنان در سواحل خلیج فارس،  استان یا کشوری با نام هند قرار داشته است،  که امروزه به آن هندیجان گفته می شود.

      کاشفین واقعی ابریشم و کاغذ کیستند؟  توران دخت دختر زیبای پادشاه آشور چرا در اپرا های اروپا از نژاد زرد پوست معرفی شده است؟

   با تحلیل نام شخص خودم،  می توانم کوهی از مدارک به دروغ جهان را زیر سوال ببرم،  و به آتش بکشم! ای دریغ از بزرگان سرزمین ایران،  که خودمان را باور ندارند،  و دائما به دنبال ماخذ و مدارکی از شرق و غرب هستند، که لایق آتش اند!

   پرسش 978:  آیا سلوکیان،  همان گونه که از نامش پیداست،  یک سلسله دینی بوده،  که در نهایت به میترائیسم نفوذ کرد،  و باعث پیدایش دین مسیح شد؟  سلوکیان عقیده به سازش و کوتاه آمدن داشتند،  (اگر کسی در گوشت سیلی زد،  گوش دیگرت را بگیر که سیلی بزند).  و آیا رهبران سلوکی همان پاپ های آینده نبودند؟

   پاسخ پرنیان حامد:  متاسفانه من هر چه گشتم نه در تاریخ ایران،  نه در کتیبه ها و متون پهلوی به جا مانده،  و نه در آثار باستانی موجود در ایران،  هیچ اثری از حکومتی با عنوان سلوکیان از جزایر دریای اژه (گریس ها) در ایران یافت نکردم!  چند سکه موجود است که می گویند،  در باختریش ضرب شده است،  و این تنها مدرک فتح ایران توسط سلوکیان است!  باختریش در زبان فارسی به معنی غرب و محل این شهر "به استناد کل مدارک ارائه شده در کتاب و ضمیمه مکان های آن"  روبه روی نینوا بوده است.  در حوالی این مکان یعنی در نمرود داغ (در شمال سوریه و غرب رودخانه فرات)،  البته بر قبر شخصی به نام آنتیوکوس (69 تا 34 ق.م) سنگی یافت شده که او را از نیمه نسل پادشاهان هخامنشی،  و نیمه سلوکی معرفی کرده است.  به قسمتی از کتاب توجه بفرمایید:

   ــ  ...  به کارنامه اردشیر بابکان چنین نوشته بود،  که ایرانشهر از پس مرگ اسکندر ارومی 240 ملک داشت،  سپاهیان و پارس و خطه های نزدیکتر دست اردوان سالار بود.

   ــ  ...  در تاریخ بلعمی نیز سخن از 90 پادشاهی است،  که البته می گوید:  ولیکن میانه پادشاهی داشتند،  از آنجا که اکنون بغداد است،  تا ری و ملوک الطوایف ایشان را ملوک بزرگ خوانندی و ایشان اشکانیان اند.

      فردوسی  در مورد این 240 ملک یا 90 پادشاه می گوید:

   *  چو کوتاه بد شاخ و هم بیخشان  <><><>  نگوید جهاندیده تاریخشان *

   *  از ایشان  جز از نام  نشنیده ام  <><><>  نه در نامه خسروان دیده ام *

      یعنی در اسناد کتبی ساسانیان خداینامکها (نامه خسروان)،  که در دسترس من است،  نام این 240 پادشاه  نیست.  فردوسی در همین 14 بیت کوتاه نام کلیه پادشاهان اشکانی ( شاه شاهان آن زمان) را آورده است،  که هنوز هم بعد از این همه تحقیقات تاریخی و حفاری ما به اندازه این 14 بیت اطلاعات در مورد خاندان اشکانیان نداریم!  حال این آقای آنتیوکوس نیمه سلوکی،  هم یکی از این 240 پادشاهی،  که به قسمت کوچکی در نینوا حکومت می کرده و در باختریش که بلخ امروزی نیست،  به نام خود سکه زده!  این چه گواهی است،  بر حکومت 300 ساله گریس ها بر ایران؟

      بعد بفرمایید سلوکیان " که وجود خارجی ندارند" اما به فرض شما سلوکیان در سال 320 ق.م،  چه ارتباطی به 320سال بعد یعنی عیسی مسیح دارند،  که پاپ ها شده باشند؟  به قسمتی از مدارک جمع آوری شده در کتاب،  اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست،  در مورد زمان ها توجه کنید،  در بندهش آمده است:

   ــ 460 سال حکومت ساسانیان،  و 268 سال حکومت اشکانیان،  و 14 سال حکومت اسکندر بوده است،  که مجموع این ارقام برابر 742 سال می باشد.  حمله اعراب به ایران 652 میلادی بوده است.

   >>  90 = 652 - 742  پس حمله اسکندر به ایران به گفته بندهش برابر 90 ق.م است.

      در شاهنامه فردوسی آمده است:

   >>  502 سال و 5 ماه و 23 روز حکومت ساسانیان،  و 200 و اندی سال ملوک الطوایفی ایران،  و 14 سال حکومت اسکندر،  که مجموع این اعداد برابر 716 و کسر آن از 652 برابر 64 است،  و به روایت شاهنامه فردوسی حمله اسکندر به ایران 64 ق.م می باشد.

      در تاریخ بلعمی آمده است:

   >>  431 سال حکومت ساسانیان،  و 276 سال حکومت اشکانیان،  و 14 سال حکومت اسکندر،  که مجموع آن برابر 721 و کسر آن از 652 میلادی،  برابر 69 و به روایت بلعمی حمله اسکندر به ایران 69 ق.م است.

      طبری می گوید،  در ایام ملوک الطوایفی ولادت عیسی (ص) بود.  این ولادت در سال 65 از غلبه الاسکندر بر سرزمین بابل در سال 51 اشکانی بود. (نقل از ابن خلدون).

      ببینید من برای شما 4 سند آوردم،  متون پهلوی, ادبیات فارسی, تاریخ ایران،  باز نوشته شده پس از اسلام, روایت.  به هر سند ایرانی که رجوع کنید،  حمله "ال اسکندر" که "ال کساندر" نیست به حکومت هخامنشی بین 90 تا 64 ق.م بوده!  و 14 سال  بعد از این ال اسکندر,  حکومت پسر دارا برادر زاده ال اسکندر = اشکانیان در تمام این متون مکتوب است.

      این حکومت سلوکیان که گویند حاکم پارس شده اند!  در سال320 ق.م،  یعنی اوایل حکومت هخامنشی (حدود زمان داریوش اول تا اردشیر)،  چطوری رفتند نشستند وسط تخت جمشید؟

      شخصی به نام کهرم = کی هروم =پادشاه روم،  که نژاد او از یون آن (خیون آن, هیون آن اوستا و متون پهلوی) به سال 320 ق.م،  به ایران حمله کرده،  قصر شاه ایران به نام گشتاسپ را در باختریش (حدود نینوا) می سوزاند، زن و دختران او را اسیر می کند،  که در تاریخ ایران,  یادگار زریران (متنی به زبان پهلوی) مکتوب است.

      حالا یونانی ها برداشتند سرگذشت این فرد را (شاید ال کساندر)،  که توسط اسفندیار پسر همان شاه کشته شده است,  گره زدند به سرگذشت ال اسکندری،  که ایرانی بوده و 260 سال بعد ظهور کرده است!  قسمت دیگری از کتاب:

   ــ  ...  و البته در ادامه این داستان در تاریخ ایران،  اسفندیار از بند رها می شود و پس از هفت خوان مشهور اسفندیار،  از ارجاسپ و کهرم اثری باقی نمی گذارد.  قابل توجه آنکه زمان این جنگ طبق تاریخ سنتی ایران بین 300ق.م،  تا 320ق.م،  بوده است.  البته در مورد نتیجه این جنگ مورخین یونانی چیزی ننوشته اند،  و در ادامه ماجرا قهرمان خود الکساندر را به قالب شخصیت فردی برده اند،  که حدود 266سال بعد آمده است،  که عاقبتی بس زیبا تر از کهرم داشته است.  مورخین یونانی با سوء استفاده از تنفر دولت ساسانیان از حکومت اشکانیان و اسکندر،  همچنین تنفر کلیسا های اروپا ازاسکندر و فتوحاتش،  در این ناحیه به راحتی توانستند از ادغام این دو شخصیت،  موجودی افسانه ای برای خود بسازند،  که البته بین نیمه اول و دوم زندگی او حدود 266 سال فاصله بوده است.  این فاصله را نیز با سلسله ای ساختگی،  با نام سلوکیان پر کرده اند،  (حال که روی کاغذ فتح کرده ایم،  و کسی اعتراضی ندارد،  چرا 266 سال را حکومت نکنیم!) سکوت دولت ساسانی به علت گرایش به مذهب مزدایی،  و از بین بردن قهرمانی های این شخصیت،  با مذهب میترایی و سکوت اروپا برای از بین بردن آثار فتوحات اسکندر در اروپا،  و گریز از قید مذهب میترایی و استقلال آنها بوده است.

   . . .  و بدین ترتیب کل تاریخ جهان را به هم ریخته اند،  شما به من بگویید سلوکیان کیستند؟

   پرسش 979:  آیا سال های ماقبل از تاریخ،  و قبل از تاریخ هخامنشیان درست و مطابق سال های خورشیدی است،  یا اینکه بر مبنای دیگر سال حساب شده اند،  که سن و عمر و حکومت را طولانی تر نوشته اند؟  عطف به صفحه 26 و 70 کتاب:  اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست.

   پاسخ پرنیان حامد:  صفحه 133 کتاب:

      دیگر از دلایلی که شاهنامه را افسانه انگاشته اند،  زمان های عجیبی است،  که در آن موجود می باشد،  جمشید 700 سال,  ضحاک 1000 سال,  فریدون + ایرج 500 سال،  دراین اثر جدا باعث تعجب است،  و تاریخ نگاران و مفسرین بی حوصله را بر آن میدارد،  که آن را افسانه تصور کنند،  و خود را خلاص نمایند!

      فریدون + ایرج یعنی از فریدون تا منوچهر = 500 سال،  با خواندن متن پهلوی بندهش و شجره نامه بلند بالای زنان از فریدون تا منوچهر در آن و مقایسه آن با فرهنگ زن سالاری ایلامیان در این زمان بر این حقیر مشخص شده است،  و احتمالا جمشید 700 سال نشانگر 700 سال حکومت سومریان و ضحاک 1000 سال حکومت 1000 ساله سامیان است،  و جمشید و ضحاک یا نام سر سلسله گان و یا نماد آنان و یا شاید لقبی بر تمامی پادشاهان این حکومت ها بوده است،  که همچون نام خانوادگی امروزی از پدر به فرزند رسیده است،  (در سلسله اشکانیان نیز نام همه پادشاهان اشک است!)،  و ضحاک پایه گذار سلسله سامیان و ضحاکی که فریدون به بند کرده است،  یک شخص نبوده اند.  زمانها در شاهنامه فردوسی:  1.  از زمان بهمن که حدود داریوش کبیر و به رسمیت شناختن سالنامه خورشیدی است،  کاملا عادی می شوند،  2.  مقدار مدارک به جای مانده از زمان بهمن به بعد بیشتر بوده است،  و در نتیجه فردوسی توانسته است،  این روایات را با دقت و ریزبینی بیشتر و سرگذشت یک یک شاهان مکتوب کند،  و از بیان یک نام برای یک شجره نامه هزار ساله بپرهیزد. 

      در تاریخ ایران هم زمان ها خورشیدی و عادی است،  و هم طول عمر ها بیش از 100 الی 120 سال نبوده است،  علت این زمان های عجیب تنها نبودن مدارک کافی برای ریز نگری بر تک تک پادشاهان یک سلسله بوده است،  که البته خیلی از این ریز سلسله ها هم در تاریخ ایران مکتوب است،  و تنها نیاز به جمع آوری دارد به طور مثال از فریدون تا منوچهر = 500 سال،  در همین کتاب به صورت زیر از کتاب بندهش جمع آوری شده است،   صفحه 77 کتاب :     ایرج (فریدون+خاندان ایرج500سال)  پیشدادی.     

-          اعیلامی ها (از حدود 2600-644 ق.م):  زن در اعیلام مقامی عظیم داشت.  هیچ مرد خانواده سلطنتی شایسته سلطنت شمرده نمی شد،  مگر از اعقاب ملکه نخستین خواهر شاه و بنانگذار سلسله بوده باشد.  در واقع این زنان خاندان سلطنت بودند،  که حق فرمانروایی را به ارث می بردند،  ولی در عمل مردان خاندان سلطنتی وظایف ایشان را به عنوان فرمانروا انجام می دادند.  (مهرداد بهار)

-          شجره نامه زنان ایرانی از ایرج تا منوچهر در تاریخ ایران:

بندهش                                                       تاریخ بلعمی (اصل نسخه طبری)                                      

فریدون                                                       فریدون                                      

ایرج                                                          ایرج                                         

گوزک                                                       کوزک                                      

فرگوزک                                                    فرکوزک                   

زوشک                                                       زشک                                       

فرزوشک                                                    فرزشک                    

بیتک                                                         بتک                                         

ثریتک                                                       ایرک                                        

ایرک                                                         ویرک                                       

گوزک                                                       منش خواربغ                                                               

                                                                منش خور نر                               

منوچهر                                                      منوچهر     

   پرسش 980:  آیا نوشتن عیلام درست است؟  گویا این نام را عربها به سرزمین های شرق دجله و اروند رود می گفتند.  آیا این سرزمین که به عیلام معروف شده،  بخش اول سلسله هخامنشیان بوده است؟

   پاسخ پرنیان حامد:  امید دارم قدرت شنیدن پاسخ سوال تان را داشته باشید. 

   بابلی ها  قسمت سرزمینی را که در مشرق بابل قرار داشت  الامتو elamtu یا الام  elam یعنی "کوهستان " و شاید" کشور طلوع خورشید" یعنی مشرق می نامیدند. بنابر کشفیات باستان شناسی اولین شهر نشینی در الام از اوایل هزاره چهارم ق.م و  شروع سلسه مکتوب  آوان در الام 2700 ق.م  بوده است.  آشوربانی پال در سال 640 ق.م به کمک کورش اول هخامنشی الام و الامیان را با طرز فجیعی از میان بردند و خاندان هخامنشی سهم خود را از این وحشی گری از آشور بانی پال دریافت کردند. چند سال بعد دولت آشور توسط هوخشتره (کی خسرو) به کلی از میان برداشته شد .

   تاریخ ایران با وجود بی لیاقتی خاندان هوو ( لهراسپ, گشتاسپ, بهمن, همای, داراب, دارا) که در شاهنامه فردوسی بر این بی لیاقتی تاکید شده است, گروه بی لیاقت نامبرده شده را به عنوان پادشاهان ایرانی نژاد قبول دارد و از خاندان هخامنشی به جز از نام کورش کبیر نوه ماد نژاد کی خسرو ,  نامی نیست!  تاریخ ایران اسکندر ایرانی ماد نژاد میترا مذهب را به علت بی لیاقتی خاندان هوو ناجی ایران و نژاد الام می داند.  ببینید برای از بین بردن حقیقت چه کرده اند!

   نظر انوش راوید:  هیچ کدام از مطالب بالا وجود کشور و یا حکومتی به نام عیلام را نمی رساند،  بلکه قرنها بعد می گوید سرزمین الام،  تازه اگر آنرا انگلیسی های آکادمی علوم بابل شناسی لندن درست خوانده و گفته باشند،  نمونه دروغ گویی آنها،  در نبرد نو پدید آورده ام.  بنظر من باید در میان اندک آثار بجا مانده از دوره ای،  که آنرا ایلام می نامند گشت،  تا به واقعیت نام کشور و حکومت سرزمین ایلام دست یافت.  همانگونه که می دانیم در دوره های تاریخی اجتماعی،  هر سرزمین و مردم آنجا را،  بگونه ای می شناختند،  در قاره کهن،  مردم سرزمین ایلام در دوره ابتدایی شاه خدایی بودند،  حکومت بابل در دوره تکامل شاه خدایی بود،  در دوره کاغذ و کتاب قرن های 8 تا 14 میلادی مردمان ایران بزرگ در سازمان قبیله ای دینی بودند،  هر کدام از این دوره ها،  دیدگاه خاص تمدن زمان خودشان را،  در تنظیم و نوشتن پیاده نموده اند،  همانگونه که ما امروز دیدگاه ملی گرایی در چارچوب یک کشور شناخته شده،  در نقشه جغرافیایی سیاسی داریم،  و آنرا در ذهنها جا انداخته اند.

      الام تا عیلام کلی تفاوت واژه ای و ادبی دارند،  بسیاری از آغاز دانش و اندوخته های تاریخی و باستانی ایران و جهان،  از این بخش تاریخی است،  ولی آثار باستانی آنها نیستند یا کم هستند.  ولی در هر صورت،  فعلاً بمنظور نوشتن نظر فنی،  می توان از نام عیلام بهره بود،  تا به امید روزی که بفهمیم،  این مردمان به کشور و سرزمین خودشان چه می گفتند.  ولی هنوز و بطور کلی،  حرفه ای ها به یک توافق برای نوشتن این نام هم پیدا نکرده اند،  ایلام، اعیلام، عیلام، الام،  من نیز مجبور می شوم برای ابراز بهتر و بیشتر در جستجوها،  از هر چهار نام استفاده کنم.  در اینجا خاطر نشان نمایم،  آزمایشات مستقل و شفاف دی ان ای های دکتر مازیا اشرفیان بناب،  که رهبر تیم ژنتیک شناسی دانشگاه کمبریج است (در اینترنت بیابید)، نشان می دهد،  که بیش از 90 درصد جمعیت کنونی ایران،  از جنوب غربی کشور،  یعنی همین سرزمین ایلام تاریخی هستند.  همین آزمایشها نشان می دهند،  که خون و تیره عربی در ایرانیان نیست،  فقط در گوشه هایی از خوزستان تا بخش های کمی از استان بوشهر است،  و ژن مغول مغولستانی یا منگولی اصلاً در ایران وجود ندارد،  و یک مورد هم یافت نشده،  و به نوعی تأیید دروغ حمله های اعراب و منگولها به ایران است.

   ادامه پرنیان حامد:  این حکومت هخامنشی را بگذارید زمین بیایید ببینید قدمت تاریخ مکتوب ایران که در منزل همه ما یافت می شود 7000 سال است!  چرا متوجه نیستید که با بزرگ کردن حکومت هخامنشی 2300 ساله به گفته آقایان 2500 ساله سعی دارند قدمت اصلی تمدن ایران را از بین ببرند که بگویند یونان 2700 ساله قدمت بیشتری از ایران دارد مگر هوخشتره در تاریخ مکتوب نیست؟؟  فکر می کنید چرا در زمان محمد رضا شاه پهلوی کورش کبیر نوه او را مبدا تاریخ ایران کردند؟  کی می خواهید از این خواب غفلت بیدار شوید ایرانیان هم وطنان عزیز؟!؟!؟  مقدمه کتاب:

    کورش کبیر هخامنشی , البته از بزرگترین افتخارات این مرز و بوم است, اما او نیز همچون فردوسی, ابوریحان بیرونی, بلعمی, طبری ...,  شما و من, وارث و حافظ فرهنگ و تمدن بزرگی بود که از گذشتگانی همچون جمشید, رستم, گیو, کی خسرو (پدر بزرگ او) و هزاران دلاور و شخصیت  تاریخ ایران, که  متاسفانه ما آنان را افسانه انگاشتیم, به او رسیده بوده است.  اگر هرودوت یونانی را پدر تاریخ جهان گفته اند! خود هرودوت میگوید: "به گفته ایرانیان که در تاریخ تبحر دارند" ماخذ تاریخ هرودوت تاریخ ایران است. و دریغا که ما ایرانیان تاریخ واقعی جهان را که به همت بزرگانی چون فردوسی,  ابوریحان بیرونی, بلعمی, طبری..... در دسترس ماست افسانه پنداشتیم, و از یاوه های مفسرین تاریخ یونان و اروپا برای خود تاریخی جدید خلق کرده, به هیچ افتخار می کنیم.

   نظر انوش راوید:  ضمن تأیید نظرات پرنیان حامد، همانگونه که در بالا گفتم دوره تاریخی ما با دوره های قبلی کاملاً متفاوت است،  بهمین جهت ما نباید مانند دوره های تاریخ فکر کنیم.  با امکانات تکنولوژی نوین براحتی وسعت دیدگاه پیدا کرده،  و می توانیم با تاریخ جدی برخورد کنیم،  نه داستانی،  باید در قرن سنت گریزی ذهنیت آموزشگاه های قرن گذشته را کنار نهاده،  و بسوی تمدن جدید رویم.

   پرسش 981:  سلام .  وقتتون بخیر.  زیاد صحبت نمیکنم. فقط یک سوال دارم.  چرا تاریخ دروغی تو کتابهای درسی خودمون تو ایران تدریس میشه؟ ایا مدیران ما این واقعییات رو نمیدونن؟ برای من واقعا جالب بود. شاد باشید.

   پرنیان حامد:  با سلام تحریف در تاریخ بسته به سیاست روز انجام می شود.  بستگی دارد مدیران ما  از کجا دستور گرفته باشند.  مثال اول:  در زمان ساسانیان سیاست این بوده،  که نام اسکندر ایرانی با مذهب میترایی و فتح اروپا به دست او,  از میان برداشته شود که شد،  و به همان صورت در تاریخ مانده و امروز برای عوض کردن این تحریف و راضی کردن تاریخ دانان نیاز به کیلو ها مدرک است،  که خوشبختانه در کتاب "اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست" جمع آوری شد،  حال ببینیم مسئولان چه خواهند کرد.  مثال دوم:  در زمان محمد رضا شاه پهلوی سر مسئولان ما را کلاه گذاشتند،  و برای اینکه قدمت یونان 2700 ساله را از ایران بیشتر جلوه بدهند،  شاه بی لیاقتمان را راضی کردند که کورش کبیر 2500 ساله را مبدا شاهنشاهی ایران اعلام کند و بدین ترتیب قدمت تاریخ 7000 ساله ایران ماست مالی شد!  که این را هم شاید بتوان با کمک همین کتاب باز گرداند.  حالا می توانم برای شما هزاران مثال دیگر هم بزنم که متاسفانه کیلو ها سند هم برای رد دروغ ها جمع آوری نکردیم  اما جسارتا من یک سوال کوچک از شما دارم:

   پرسش 982:  اگر اسکندر مقدونی نبوده،  پس آریو برزن با آنهمه دلاوری هایش را چگونه گوییم؟

   پاسخ پرنیان حامد:  اسکندر مقدونی بوده!  کسی سندی بر رد آن ندارد!  اسکندر که نام او در متون پهلوی الاسکندر = ال اسکندر در محلی به نام،  مغ دونی (دشت مغان ایران)،  و پایتخت او رومیه = مدائن بوده،  و از نژاد آیر-ان = مادها بوده است.  زمان حکومت او به استناد متون پهلوی و تاریخ ایران 73 ق.م،  بوده است،  که آریوبرزن از دلاوران پارس با نژاد پارسی در مقابل او ایستاده است.  الکساندر = ال کساندر شخصی با نژاد یون،  (هیون- خیون در اوستا)،  که به نظر از نژاد آشوری ها بوده،  در محلی به نام ارکه لائوس متولد،  و در سال 320 ق.م،  به استناد تاریخ باز مانده در ایران،  به کاخ پادشاه گشتاسپ در باکتریا حمله کرده،  و برای مدت کوتاهی فاتح ایران بوده.  نام او در تاریخ ایران،  کهرم پسر ارجاسپ است،  اما  اسفندیار او را شکست داده،  و از بین می برد.  این دو شخصیت در تاریخ توسط یونانی ها با کمک دولت ساسانی،  که از اسکندر و حکومت اشکانیان بی زار بودند،  و کشیش های کلیسا های اروپا،  که می خواستند آیین مهری را در این منطقه از بین ببرند،  و آثار فتوحات ایرانیان را در اروپا نیست و نابود کنند,  در هم ادغام شده،  و کلیه تاریخ جهان را به هم ریخته اند.  

   پرسش 983:  چرا فردوسی از اسکندر نام برده،  ولی از شاهان هخامنشی نام نبرده؟

   پاسخ پرنیان حامد:  فردوسی که هیچ اصلا در کل متون پهلوی و در کل تاریخ های باز نوشته شده،  پس از حمله اعراب به ایران جز از اشاره ای کوتاه در تاریخ بلعمی،  (کی اورش از سرهنگ های گشتاسپ بود)،  و شجره نامه ملوک بابل  در کتاب آثارالباقیه ابوریحان بیرونی،  هیچ اثری از خاندان هخامنشی در تاریخ ایران نیست.  و  جواب سوال به جای شما،  چرا؟

      تاریخ ایران بازگو کننده سرگذشت نژادی است،  که به،  ان ایر ها،  یا همان آریان هرودوت می گفتند،  بازماندگان این نژاد در ایران امروزی در استان های کردستان, لرستان و آذربایجان،  می باشند.  در سال 823 ق.م،  به استناد کتیبه آشوری نژاد پارسها و مادها در جنوب دریاچه ارومیه،  در کنار یکدیگر زندگی می کردند،  سپس پارسها به سوی جنوب کوچ کرده اند.  تاریخ ایران این نژاد را با عنوان ایرانی و پادشاهان ایران قبول دارد.  در زمان آشور بانی پال,  کورش اول هخامنشی با او متحد می شود،  و حکومت ایلامی که از شمال زاگرس تا خلیج فارس وسعت داشته از میان می برند.  سپس شخصی به نام هوخشتره (که در کتاب با اسنادی که جمع آوری شده به نظر همان کی خسرو تاریخ ایران می باشد)،  به آشور حمله کرده،  حکومت آشوریان را به بایگانی تاریخ می فرستد. قسمت های جنوبی ایران در دست خاندان هخامنشی قدرتمند باقی می ماند.  اما تاریخ ایران یا همان شاهنامه فردوسی این پادشاهان خائن را با تمام قدرتی که داشتند،  به عنوان پادشاهان ایر نمی پذیرد.  خاندانی با نام هوو (لهراسپ, گشتاسپ, بهمن, همای, داراب, دارا)  با وجود بی لیاقتی تک تک،  آنها را با عنوان پادشاهان ایر نژاد نام می برد.  در شاهنامه فردوسی که یک اثر ملی مردمی است،  به عکس متون پهلوی ساسانی،  از تک تک پادشاهان این خاندان ایراد گرفته،  اما نامی از هخامنشی ها نمی آورد.  شاهنامه فردوسی اسکندر (توجه کنید ال اسکندر ایرانی با مذهب میترایی از نژاد مادها  و نه ال کساندر  یونانی متولد ارکه لائوس) را ناجی ایر-ان و مردم معرفی می کند،  و او را فاتح اروپا می داند،  (که در کتاب آثار بازمانده در معابد میترایی اروپا،  نژادها و اسامی پارتی باقی مانده در اروپا،  با سخنان فردوسی مقایسه،  و صحت گفته فردوسی به اثبات رسید).  از مقایسه  تخت جمشید و قصر نینوا نیز به نظر می آید که خاندان هخامنشی از نژاد آشوریان بوده باشند.  در هر صورت:

      آنچه اسناد  تاریخی نشان می دهد،  این است که در زمان حکومت گشتاسپ شخصی با نام کورش از انشان،  چه سردار او و چه از عموزادگان او،  خاندان هخامنشی را متحد کرده و ارتش مادها را (چه از طریق جنگ چه از طریق مادرش،  که تنها فرزند استیاک و قانونا پادشاه ماد بوده است)،  در اختیار گرفته به سوی بابل می رود،  و مردم بابل از او استقبال می کنند.  او خود را تا اینجا شاه انشان می خوانده،  و از این پس شاه شاهان می شود،  و این لقب از این پس از خاندان هوو به خاندان هخامنشی واگذار میشود.  ص 88 کتاب.

      بنیانگذار حکومت هخامنشیان در ایران کورش کبیر شاه انشان پسر کمبوجیه اول،  نوه کورش اول از طرف پدری،  و پسر ماندانا دختر استیاک و نتیجه هوخشتره (کی خسرو)،  از طرف مادری بوده است.  او با یکی کردن دو گروه خاندان هخامنشی،  که در زمان جدش چش پش به دو گروه تقسیم شده بودند،  و در اختیار گرفتن ارتش ماد (چه از طریق جنگ و چه از طریق حق سلطنت مادرش،  در ماد به علت نبودن وارث پسری از استیاک)،  حکومتی قدرتمند در ایران امروز بوجود آورد.  در نتیجه رفتار های شایسته او,  آزاد گذاشتن مذاهب و توجه به حقوق بشر با استقبال مردم بابل روبه رو می شود،  و یهودیان او را مسیح موعود می خوانند.

      کورش کبیر با روشی،  که برای حکومت اتخاذ نمود،  قوانینی وضع کرده است،  و آزادی که به مردم و مذاهب  داده است،  نه تنها یکی از بزرگترین افتخارات ایران است،  بلکه اولین نمونه انسانیت در جهان و پایه گذار حقوق بشر،  و آزادی مذاهب در جهان می باشد.  ص 107 کتاب.

      بدین ترتیب  نام  کشوری که ما امروز در آن زندگی می کنیم،  در حقیقت ایران – پارس ان است،  و ایرانیان در حقیقت هموطنان شمال غربی کشورمان می باشند،  که گروهی از آنان بی مورد نام خود را ترک گذاشته اند.  ترکها یا تورانیان و قبایل آنها،  (ویسه,فریان, دانو, یون ان ....)،  آشوری هایی بودند که اجداد هموطنان آذری ما آنان را با جنگ های پی در پی،  به جزایر دریای اژه تبعید کردند.  مرز های طبیعی قدیم دجله و فرات بوده،  و هر که در شرق این رودها می زیسته،  ایرانی و یا پارس بوده است.  من شخصا  نژادی از ترک و کرد و لر ندارم،  اما برای درک حقیقت باید تعصب را کنار بگذاریم:  ایران واقعی  = کردستان, کرمانشاه, لرستان و آذربایجان است،  و باقی شهر های جنوبی پارس است. 

   پرسش 984:  چرا باید مورخان روم و یونان چهره پلید از اسکندر به نمایش بگذارند،  مثل کشتن رفیق و مورخش که در برابر دعوی خدایی او اعتراض کرد،  یا کشتن چندین هزار نفر در شوش یا بابل؟

   پاسخ پرنیان حامد:  اسکندر ایرانی با مذهب میترایی از نژاد ماد،  فاتح اروپا بوده،  و ایرانیان 300 سال بعد از او در اروپا حکومت کردند،  (280 صفحه سند در کتاب،  اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست،  بر این ادعا ارائه شد).  

حکومت ساسانی که به کیش مزدایی بوده اند،  و از نژاد پارس از این شخص و حکومت اشکانیان پس از او که از نژاد ماد بوده،  و به کیش میترایی متنفر بودند.

      اروپا و کلیسا های آن که به هر گونه می خواستند از قید این حکومت ایرانیان و مذهب میترایی خلاص شوند،  علاقه ای به اسکندر فاتح نداشتند.

      یون ها از نژاد آشوریانی،  که توسط ایرانیان به جزایر دریای اژه (سرزمین گریش ها) فراری شده بودند،  و با خود نام و اشیا و فرهنگ و زبان بین النهرین را به این منطقه برده بودند،  از فرصت استفاده کرده و داستان الکساندر خود را که در سال 230 ق.م،  بوده به اسکندر ایرانی فاتح جهان پیوند زدند.  از این دو با 266 سال اختلاف یک شخصیت بی سر و ته درست کردند.  بعد اختلاف زمانی را با یک حکومت به اسم سلوکیان پر کردند.  نه حکومت ایران (ساسانیان)،  اعتراضی داشته نه اروپا!

     در مورد علت تنفر این سه گروه یعنی یونان, اروپا و دولت ساسانی،  از اسکندر و اشکانیان سند زیاد است،  اما  در مورد این افسانه های قاطی شده نمی دانم،  چه توضیحی باید به شما بدهم.  شما بگویید در مورد الکساندر یا در مورد اسکندر؟  اسکندر جنگیده فتح کرده در جنگ آدم کشی هم فراوان است،  البته اما هیچ روایتی در مورد او نداریم،  که ادعای خدایی کرده باشد،  یا دوستی را کشته باشد.  

   پرسش 985:  در باره، معبد خورهه محلات،  معبد لااودیسه نهاوند،  کتیبه انتیوکوس سوم،  و تعدادی از مجسمه های برنزی به جا مانده از سلوکیان توضیح دهید؟

   پاسخ پرنیان حامد:  با سپاس از سوال به جای شما،

   معبد خورهه:

   معبد خورهه که بر اساس نظر باستان شناس آلمانی هرتسفلد معبد دیونیوس ( خدای شراب ) تشخیص داده شده بود،  و هم اکنون این نظریه مردود اعلام شده است،  در روستای زیبایی به اسم خورهه واقع شده است.  تنها آثار به جا مانده از قصر یا پرستشگاه خورهه نزدیک محلات,  دو ستون باریک سنگی با ارتفاع حدود 6 متر با سر ستون و سکوی سنگی است،  که گویند  دارای طرح یونانی است,  ستون ها از حد تناسب کلاسیک میان ارتفاع و قطر تجاوز می کنند،  و این  سبک معماری ایرانی است, که در تخت جمشید هم دیده می شود.  خوشبختانه هم اکنون سازمان میراث فرهنگی در حال حفاری و کشف رمز و رموز این معبد قدیمی است،  که به گفته باستان شناسان حاضر در منطقه خانه ای ییلاقی برای اشراف بوده است،  و نه معبد دیونیوس.

      در دوره ایلخانیان بر روی خرابه های این معبد گورستانی برای مسلمانان ساخته شده است.  با حفاری های انجام شده،  دیگر دیوارها و کف این بنا از دل خاک بیرون آورده شده.  درکاوش های باستان شناسان در منطقه تعداد زیادی سفال و خمره پیدا شده است،  کشف سفال های کلینگی(جرینگی) که ظرافت خاصی دارند،  اثبات می کند که این خانه یک عمارت اربابی بوده است.  و بدین ترتیب احتمال معبد بودن بنای خورهه را رد می کند،  کمی بالاتر در کنار رودخانه به گفته باستان شناسان سنگ نوشته هایی نیز وجود دارد،  اما هر چه جستیم چیزی یافت نشد.  پیش از این فرض می شد ستون های بر جای مانده از معبد متعلق به دوره سلوکی بودهف  ولی اخیرا این نظریه رد شده است،  و معلوم شده این ستونها متعلق به اشکانیان است.

   معبد لائودیسه

      بقایای این معبد در محله ای بنام دو خواهران (شمال شرقی نهاوند)،  در زیر خروارها خاک مدفون است.  این معبد به یقین از یادگار های پادشاهان سوریه (سلوکی) در نهاوند میباشد،  و لاجرم کلیه اشیا کشف شده در این معبد به این گروه و آیین آنها مربوط می باشد.  از روی  کتیبه ای که در این مکان پیدا شده است،  می توان حدس زد که پادشاه منطقه سوریه (و نه شاه شاهان!) برای خواهر پیشکش شده خود مقام بالاتری را از طریق  بالا بردن مقام مذهبی او (کاهنه بزرگ)،  در معبدشان محیا می سازد.  لائو به معنی شیر و بالاترین مقام درآیین میترایی می باشد. پس از این مقام سه رتبه دیگر در این آیین موجود است،  که تنها کاهن و کاهنه ها می توانستند به آن دست یابند،  که گویا انتیوکوس سوم از این طریق راه پیشرفت خواهر را با این کتیبه باز کرده است.  می دانیم که کاهنه های اهدایی معابد در آن زمان تنها موظف به آمیزش با پادشاه و یا کاهن بزرگ را داشته اند.  پس از مرگ الاسکندر =ال اسکندر ایرانی با نژاد ماد (نه الکساندر = ال کساندر یونانی متولد ارکه لائوس)،  که پادشاهی او حدود 73 ق.م می باشد، خرده حاکمان  مناطق مختلف با ادعا و ساختن شجره نامه برای خود,  خود را شاه منطقه خود می نامیدند.

  ــ    به کارنامه اردشیر بابکان چنین نوشته بود،  که ایرانشهر از پس مرگ اسکندر ارومی 240 ملک داشت،  سپاهیان و پارس و خطه های نزدیکتر دست اردوان سالار بود.

  ــ    در تاریخ بلعمی نیز سخن از 90 پادشاهی است،  که البته می گوید:  ولیکن میانه پادشاهی داشتند،  از انجا که اکنون بغداد است،  تا ری و ملوک الطوایف ایشان را ملوک بزرگ خوانندی،  و ایشان اشکانیان اند.

 *  به گیتی به هر گوشه ای بر یکی  <><><>  گرفته به هر کشوری اندکی  *

 *  چو کوتاه بود شاخ و هم بیخشان  <><><>  نگوید جهاندیده تاریخشان  * (فردوسی)

      یکی از این پادشاهان شخصی با نام آنتیکوس بوده،  که در کتیبه خود در نمرود داغ (شمال سوریه) و در سال 69- 34 خود را نیمه هخامنشی و نیمه سلوکی معرفی کرده است،  که معبد لائودیسه در نهاوند و کتیبه آن که دال بر کاهنه و پیشکش بودن خواهر آنتیکوس سوم  به شاه شاهان می باشد،  سندیست محکم بر ادعای این پادشاه سوریه در سال 34-69 که نیمه هخامنشی بوده،   و با این اسناد چاره ای جز پذیرش آن نداریم!

      با حدود 187 معبد میترایی در اروپا,  با جشن مبدا میترایی (24 دسامبر = 1 دی = شب یلدا " یلدا در زبان سامی به معنی تولد" تولد  میترا) در اروپا,  با هزاران هزار لغت در زبان های اروپایی که ریشه در زبان  پهلوی و پارتی دارند،  و در زبان لاتین هیچ ریشه ای برای آنان یافت نمی شود.  یا نام خود اروپا که از نام اروپه ( اروپه شاه سرسلسله مادها)،  برای آنان به ارمغان برده شده است!  و صدها و صدها سند دیگر،  (که میتوانید در کتاب یافت کنید)،  من می گویم ایرانیان 300 سال فاتحان اروپا بودند،  شما شک میکنید!.  با یک معبد شکسته در نهاوند و یک لوح سنگ،  که واقع معلوم نیست جریان چه بوده, آیا باید من بپذیرم که سلوکیان 300 سال بر کل ایران و افغانستان و هندوستان حاکم بودند؟  

      در مورد جابجایی مجسمه ها اشیا سکه ها و.... در جهان،  اگر قرار باشد سندی بر فتح و حکومت بر آن منطقه باشد،  نظر خود را در مورد ستون های تخت جمشید در کشور فرانسه،  و در موزه لورر بفرمایید بدانیم کوروش هخامنشی فرانسوی بوده،  یا فاتح کشور فرانسه؟  پیدا شدن سکه سلوکیان (پادشاهان سوریه)،  در عشق آباد (بر سر راه تجاری ابریشم) دلیل و سندی بر حکومت سلوکیان در ایران نیست.  آنچه سلوکیان در ایران بزرگ کرده اند فتح باختریش آنهم کوتاه مدت بوده است.  باختریش,  بلخ امروزی نیست!  استان بزرگی روبه روی نینوا بوده است.! برای اثبات این مدعا در کتاب 25 صفحه اختصاص داده شده،  که قسمتی از آن ضمیمه می شود:

   آنچه ما امروزه به عنوان نقشه ایران و اطراف در دسترس داریم,  با آنچه در تاریخ قدیم ایران و جهان آمده است، مطابقت ندارد.  می دانیم  که در زمان ساسانیان با مشکل دو محل بودن یک نام برای شهرها مواجه بوده اند،  و ساسانیان سعی به بر طرف کردن این مشکل به عمل آورده اند.  در متون ساسانی بی وقفه از در غرب بودن بلخ و... سخن به میان است.

      آنطور که به نظر می آید بر اثر یک مهاجرت دسته جمعی ایرانیان،  از غرب به شرق این مرز و بوم نقشه و نام شهر های غربی این سرزمین عینا در شرق آن پیاده شده است.  این گروه نه تنها نام شهرها که فرهنگ و اشیا و کتب و... را نیز با خود جابجا کرده اند.

      علت مهاجرتی به این صورت و با نامگذاری محل های جدید مطابق قدیم به رسم یادگار و از بین نرفتن این اسامی,  تنها می تواند حمله ناگهانی یک گروه و فرار گروه دیگر از محل زندگی خود باشد،  و چون میدانیم که دولت ساسانی نیز دچار این دوگانگی بوده است،  پس این مهاجرت نمی تواند از حمله اعراب سرچشمه گرفته باشد.  اما حمله اسکندر مادی با مذهب میترایی و حکومت اشکانیان،  پس از او می تواند علتی بر مهاجرت مزدایی آن که در غرب ایران بوده اند،  به مرز های شرقی این کشور باشد.  این گروه برای نجات مذهب و فرهنگ و جانشان نه تنها به شرق فرار کرده اند،  که برای باقی ماندن نام های محل های گذشته این اسامی را در شرق ایران بر روی محل های جدید عینا پیاده کرده اند.  این سخن که این اتفاق در زمان حمله اسکندر به وقوع پیوسته باشد،  تنها فرضیه ای بیش نیست،  و زمان بوجود آمدن این دوگانگی اسمی در شهر های ایران را نمی توان به سادگی اثبات کرد.  اما در اینکه این اسامی دوگانه هستند جای شک نمی باشد.  فاصله ها, کوهها, دریاها, مرزها, .... هیچکدام با تاریخ همخوانی منطقی ندارد.  یا میتوان کل تاریخ جهان در مورد ایران را افسانه تصور کرد, که در این صورت فاصله هایی چون  شش هزار کیلومتر،  نیازی به شک کردن و تفکر منطقی ندارد،  یا آنکه محل واقعی اسم های گفته شده را از میان متون قدیمی پیدا کنیم.  در مثال زیر به غیر منطقی شدن تاریخ بر اثر این اشتباه شرق و غرب توجه بفرمایید:

  ــ    در تاریخ بلعمی آمده است:  در جنگ کی خسرو و افراسیاب،  افراسیاب بگریخت و از حد ترکستان به حد روم شد، (پس روم و توران مرز مشترک داشتند،  و تورانیان در غرب ایران بوده اند).

      در غیر اینصورت باید بگویم افراسیاب از مرز های شرقی ایران امروز از وسط سپاه ایران حدود 3000 کیلومتر را طی کرده،  تا به حد روم رسیده است.  البته منطقی تر آن است،  که تصور کنیم افراسیاب حدود 2500-3000 سال پیش با هواپیمای خصوصی خود این راه را طی کرده باشد!

   و در جای دیگر از همین تاریخ می خوانیم:

  ــ    بعد از کشته شدن افراسیاب،  کی خسرو سپاه را از آذربایگان بازگردانید،  و به پادشاهی و مملکت خویش بازآمد به خراسان (نجران) و به بلخ.  (تاریخ بلعمی)

      کی خسرو با سپاهش در آذربایجان چه کار می کرده،  اگر تورانیان در شرق ایران بوده اند؟  آذربایگان در شمال غربی ایران است!

     این اشتباه مکان شرق و غرب نه تنها تاریخ بلعمی, شاهنامه فردوسی, آثار ابوریحان بیرونی و کلیه متون باقی مانده از دوران قبل از اسلام را به مسخره کشیده است،  که در تاریخ کهن دیگر اقوام در مورد ایران نیز تاثیر کرده،  و آنان را دیوانه و افسانه سرا قلمداد کرده اند.  به طور مثال کتسیاس یونانی پزشک اردشیر دوم هخامنشی،  در آثار خود از باکتریا سخن می گوید،  و اشاره میکند:  "زمانی که من آنجا بودم "البته او دیوانه نیست و محلی که او از آن سخن میگوید،  باختریش در شمال غربی ایران بوده است،  و نه بلخ امروزی در شرق ایران با فاصله ای حدود 3000 کیلومتر.  کتسیاس واقعا برای مسافرت به دربار هخامنشی ایران،  از باکتریا در شمال غربی ایران عبور کرده است،  و راست می گوید!  به مثالی دیگر توجه بفرمایید:

      در تاریخ بلعمی آمده است:  رستم مهتر سگستان از خاندان تورانیان پادشاه نیمروز، که از کی کاووس و کی خسرو به پاس زحماتش عنوان پادشاهی می گیرد.  سکا ها که در جنوب دریای سیاه بودند!؟  اگر پادشاه نیمروز به معنی جنوب بوده است،  پس شاید منظور جنوب شاهنشاهی سکستان است!  که این هم  محلی در شمال غربی ایران امروز می باشد.  این چه ارتباطی به جنوب شرقی ایران امروز یعنی سیستان دارد؟

      چون نمیتوان این سوالات را برای تک تک شخصیت های تاریخ ایران مطرح کرد،  به برسی کلی می پردازیم:

آنچه از نگاه کردن به نقشه ها و مقایسه آنها به ذهن می رسد،  آن است که این گروه مهاجرین دریای سیاه را با دریای خزر تعویض کرده،  و اکباتان سوریه را اکباتان مدی ها در همدان قرار داده،  و باقی شهر های شرقی را با همان معیاری،  که در غرب بوده است،  کپیه برداری و نامگذاری کرده اند.

 * ــ   دو اگباتانه موجود است:  1.  اگباتانه مدی ها،  2.  اگباتانه در سوریه (هرودوت).

  ــ  نام اصلی دریای خزر امروزی دریای کاسپین یا دریای کاسپیان بوده است.  کاسپ ها یا کوسیان در هزاره سوم ق.م  مردمی سفید پوست با چشمانی کبود و مو های بور در دره سفید رود و گیلان امروز بوده اند،  که مذهب آنان میترایی بوده،  و به پرورش اسب اشتغال داشته اند.  آنان سپس به قزوین (کاس پین) و همدان رفته اند،  که پیش از مادها مرکز آنها بوده و کارکاسی  نامیده می شده است.  نژاد مو بور چشم کبود در فومن, اسالم, تالش, آذربایجان, لرستان (تیره کاکاوند, حسنوند, بومیان نور آباد, و ....)، همه از فرزندان کاسپ ها می باشند،  نام دریای شمال ایران نیز دریای کاسپیان بوده،  و از چه موقع نام خزر به آن داده شده است،  به درستی معلوم نیست.

   خزر در شاهنامه فردوسی:

  *  به  قیصر خزر بود  نزدیکتر  <><><>  وز ایشان بدش روز تاریکتر  *

  *  به مرز خزر مهتر الیاس بود  <><><> که پور جهاندیده مهراس بود  *

      به روم,  خزر نزدیکتر است،  تا باختریش پایتخت ایران،  که در شمال غربی ایران و کنار رود سیحان و جیحان بوده است.  توجه کنید پادشاه روم برای حمله به خزر نیازی نداشته،  از باختریش که در نواحی آذربایجان امروزی است بگذرد،  بنابر این خزری که در این بیت آمده است،  نمی تواند کرانه های دریای کاسپین باشد.  خزر نام محلی در جنوب دریای سیاه بوده است.

  ــ  بعد از مرگ  آلیات (الیاس) کرسوس پسر او که 35 ساله بود،  به جای پدر به پادشاهی رسید.  (تاریخ هرودوت اصلی).

   اسامی پادشاهان لیدی منطبق بر شاهنامه فردوسی و محل انان در جنوب دریای سیاه بوده است.

   نام های شهرها و استان های مهم ایران قدیم را یک به یک بررسی کنیم،  از باختریش (باکتریا) پایتخت ایران قدیم در کنار رود سیحون و جیحان (جیحون) شروع کنیم:

      باختریش (باکتریا) بلخ امروزی در شرق ایران  نیست،  و رود جیحون با سیحون و جیحان در کشور ترکیه امروزی مطابقت دارد:

  ــ    باختر به زبان فارسی به معنی غرب است،  عجیب آنکه ما این منطقه را در شرقی ترین استان کشور ایران محسوب کرده ایم،  همچنین پروفسور بارنت میگوید:  باکتریا bakhtrish  (bactrians)  سبک لباس پوشیدن آنها بالا تنه مادی با شلوار های کتان دهبانی یعنی گشاد و باد کرده است.  شلوار گشاد باد کرده امروزه در نواحی کردستان به چشم میخورد،  ومادها نیز در شمال غربی ایران بوده اند.  همچنین اگر این شهر یا استان به کنار جیحون است،  جیحون بی شک در شمال غربی ایران  بوده است.

  ــ    رود جیحون:  منوچهر از رود جیحون رود های بسیار کند،  و رود فرات را به سوی مغرب روان کرد.  (تاریخ بلعمی)

      حتما منظور رود جیحان یا سیحون در ترکیه بوده است،  که ما رودی از استان خراسان امروزی تا بین النهرین نداریم!  فاصله مرز های شرقی و غربی ایران حدود 3000 کیلومتر و در مرکز ایران کویر صعب العبور می باشد.

  ــ    در نقاشی دیواری یکی از کاخ های آموری در ماری در کناره فرات،  تصویر چهار نهر حک شده است،  و توضیح این نهرها در "سفر تکوین" چنین آمده است:  نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب کند،  و از آنجا متقسم گشته چهار شاخه شد،  نام اولین قیشون است،  که تمام سرزمین حویله را که در آنجا طلا است،  احاطه میکند و طلای آن سرزمین نیکوست و در آنجا مروارید و سنگ جزع است,  و نام نهر دوم جیحون که تمام سرزمین کوش را احاطه میکند،  و نام نهر سوم حدقل که به جانب شرق آشور جاریست و نهر چهارم فرات است.

   سرزمین های اوستا و کتیبه های داریوش اول:

  ــ    نسایه:  در میان مرو و باختریش است،  (آفرینش اهرمن: گناه سست باوری)  داریوش شاه گوید:  من مغ گئومات را در دژ سکا اوواتیش در ناحیه نسایه در ماد کشتم،  ماد در شمال غربی ایران امروزی بوده است.

  ــ    مرو:  نیرومند و پاک (آفرینش اهرمن: خواهش های گناه آلود) چون نسایه در ماد است،  مرو هم همانجا در شمال غربی ایران بوده.

  ــ    باختریش: (baktris)،  زیبای افراشته درفش،  (آفرینش اهرمن:  برور = مور دانه گش) حال که نسایه در  سرزمین مادها بوده،  پس باختریش نیز در همان منطقه است،  همچنین سوگود در سنگ نوشته های نقش رستم از باکتریا بیش از 400 کیلومتر دور است.  سوگود نزدیک سکایان است،  و با 400 کیلومتر به مرز های شرقی ایران نمی رسیم باختریش در شمال غربی ایران است.

  ــ    جلگه سوگود: (suguda)،  (آفرینش اهرمن خرفستری به نام سکیتیه بیافرید = مرگ در گله گاوان)،  داریوش شاه گوید:  این شهریاری که من دارم از سکا ها که آنها آنطرف سغد هستند .... سکا ها شمال غربی ایران بودند،  پس سغد هم در همان نواحی است.

  ــ    در داستان کیومرث او به دماوند (دنباوند) بود،  و برای انتقام پسرش از مرده ها به سوی شرق  می رود،  و آنجا شهری میسازد با نام بلخ.  گوید در بلخ دره ای است،  آنجا که این دره را گر گویند،  و رودی اندر وی همی آید. همچنین سنگی بر رود است،  که آب از یک طرف داخل میشود،  و از طرفی دیگر خارج می شود، (تاریخ بلعمی).

دنباوند کوه دماوند امروزی نیست،  که شرق آن استان خراسان امروزی و بلخ امروزی باشد! 

  ــ    در کتیبه های آشوری از کوه بیکنی یا کوه بلورین در مکان دماوند امروزی یاد شده است،  دنباوند دماوند امروزی نیست.

  ــ    کوه دنباوند:  بیوراسپ (ضحاک) به آن بسته شده،  از پتشخوار است،  کوه کومش و گرگان (هیرکان) بدان پیوسته اند،  (بندهش).

  ــ    پتشخوار کوه:  (patis-xwarh/mahist xwarrah) (مهست فرخواری کوه)،  به طبرستان و گیلان است،  (بندهش) در فارسی،  با نام کوه های جنوبی طبرستان آمده است.   طبرستان،  به ناحیه جنوب غربی دریای خزر گفته می شود،  گیلان غرب،  شهری در استان  کرمانشاه امروزی است.

  ــ    هیرکان (گرگان! ):  هیرکان گرگان امروزی نیست.  هیرکان از یکسو همسایه آسوری ها (ارومیه)،  و مرز دیگرش به دریای خزر است،  مردمش با اران ها هم پیمان می شدند.  در آذربایجان خاوری است. هنوز هم مکان هایی با نام هیر = کشتزار دهی در جنوب خاوری اردبیل و هیران دهی پیرامون آستارا موجود است، (احمد حامی).  گزنفون می نویسد:  هیرکانی ها همسایه آشوری ها و لیدی ها بودند.

      میدانیم که لهراسپ بلخ بامیان را به عنوان پایتخت انتخواب می کند،  و گشتاسپ پسرش آتشکده ای در پایتختش می سازد،  و پادشاهان پیاده به زیارت آن می آمدند (شاهنامه).  در زمان ساسانیان پادشاهان پس از تاجگذاری از مدائن پیاده به زیارت معبد تخت سلیمان در آذر بایجان غربی می رفتند.

محل حکومت گشتاسپ یعنی بلخ بامیان،  در ناحیت آذربایجان بوده است،  نه شرق ایران امروزی........

در مورد سکه تنها از علامت ضربخانه آنها می توان محل ساخت آنان را مشخص کرد،  که متاسفانه در سکه های سلوکیان علامت ضربخانه های آریا, تراگزیان, رگا, کنگوبار, لائودیسا (ی شما) و نیسا یافت نمی شود!

علامت ضربخانه اکباتان موجود است،  اما کدام اکباتان؟ -   دو اگباتانه موجود است 1. اگباتانه مدی ها 2. اگباتانه در سوریه (هرودوت).

علامت ضربخانه مارژیا موجود است،  که به استناد کتیبه داریوش کبیر و بندهش مرو امروزی نیست.

علامت ضربخانه میتردات کرت (دژ نسا) موجود است،  که به استناد کتیبه داریوش کبیر و بندهش نسای امروزی نیست.

علامت ضرابخانه های آرته میتا, تیسفون, سلوکیه نیز بر روی این سکه ها موجود است،  که در غرب ایران امروز هستند،  و سندی بر حکومت سلوکیان در افغانستان امروزی،  هندوستان امروزی و ایران امروزی نمی باشد. همچنین علائمی که بر سکه های سلوکیان یافت می شوند، همگی نماد های آیین میترایی می باشد!

   نظر986:  اینها نمونه واژه های یونانی است،  که زمان اسکندر کبیر به ایران آمده،  و حتا 1500 سال بعد سعدی و حافظ از آن واژه ها استفاده کرده اند.

  نمونه واژه ها:  (آبنوس، ارغنون، اریکه، اسطرلاب، اسطوره، اسفنج، اقلیم، اقیانوس، اکسیر، الماس، بربط، برج، بلور، پول، تریاک، جغرافیا، درم، دیهیم، زمرد، سپهر، سمندر، سیم، صندل، فانوس، قفس، ققنوس، قلم، کالبد، کلید، کلیسا و گونیا).  در زمان های گذشته از زبان یونانی در زمان پیروزی اسکندر کبیر به صورت مستقیم یا غیر مستقیم وارد زبان پهلوی،  و سپس وارد زبان فارسی گردیده،  و در فارسی موطن گزیده است،  این واقعیت ها قابل کتمان نیست. 

   پاسخ پرنیان حامد:  منظورتان زبان گریس هاست،  یا زبان یون ها (آشوری)؟

   اقیانوس:  در مورد لغت اقیانوس که شما ایمان دارید الکساندر و گریشها آن را برای ما به ارمغان آورده اند،  پدر تاریخ جهانیان! هرودوت کبیر! در تاریخ خود در مورد اینکه علت طغیان رود نیل می تواند این باشد،  که از اقیانوس سرچشمه گرفته است.  استدلال می فرمایند:  من شخصا از وجود رودی به نام اقیانوس بی اطلاعم.  تصور می کنم هومر یا یکی دیگر از شعرای قدیم این اسم را اختراع و در شعر و ادبیات وارد کرده است،  (تاریخ هرودوت قسمت 23 از بخش کلیاتی درباره مصر : نیل).  ببخشید ولی این مورخ یونانی اصلا نمیداند اقیانوس خوردنی است،  یا پوشیدنی چطور ممکنه این لغت یونانی باشد!

   کلیسا:  زمان حمله الکساندر یونانی 320 سال قبل از میلاد مسیح،  یعنی عیسی یعنی آیین عیسوی که به معبد آن کلیسا می گویند بوده است.  باز هم ببخشید مگر این یونانی ها علم غیب داشتند،  که 320 سال قبل این لغت را وارد زبان پهلوی کرده اند!  

      با اجازه شما من یک اطلاعات کلی و کوتاه در مورد خط و زبان یونانی در اختیار تان می گذارم،  خود هر طور صلاح می دانید قضاوت کنید.

       فنقیها در سده سیزده ق.م خطی اختراع کردند،  که مادر خط  های آرامی, سریانی, یون ان, فارسی و عربی شد. یونی ان در سده یازده قبل از میلاد این خط را از فنقی ها گرفتند.  کهنترین سند یونی مربوط به سده هشتم ق.م است،  که از راست به چپ نوشته شده است.  زبان یون ان همان زیان سریانی و آشوری است،  که از زبان های رسمی آن زمان و نمونه آن در کتیبه های هخامنشی,  و مخصوصا در سکه ها و آثار به جا مانده اشکانیان به چشم می خورد. شخصی به نام هوخشتره که حکومت آشوریان را بر انداخت،  پرچم, زبان, فرهنگ, مکان .... آنان را تسخیر کرده، احتمالا به این دلیل اشکانیان به زبان آشوری سکه می زدند.  در همین زمان شکست خورده گان این جنگ (یونی ها خیونان, هیونان اوستا)،  به جزایر دریای اژه پناه بردند،  که آنها هم زبان, فرهنگ, مجسمه, .... آشوریان را به محل زندگی قبیله نیمه وحشی گریس،  در این جزایر بردند و از پیوند این گروه با مردمان بومی سرزمین های دریای اژه کشور و نژادی به وجود آمد،  که ما ایرانیان به علت شناخت قوم مهاجر یونی به این کشور یونان و اروپاییان به علت شناخت قوم محلی این منطقه به آن گریس می گویند،  ( قدیمی ترین ساختمان و بنا در کشور گریش مربوط به 2700 ق.م،  حدودا کمی پس از هوخشتره می باشد).  این اشکانیان نیستند که به زبان یونانی می نوشتند, این یونانی ها هستند،  که به زبان آشوری حرف می زنند،  و می نویسند!

   اسکندر کبیر, الکساندر کبیر!: در مورد این اصطلاح هم بدانید:

   در توضیح لغت magnus که فرانامی برای بسیاری از پادشاهان،  از جمله الکساندر یونانی است آمده است:

  ــ    Magnus  در ترجمه های اروپایی تبدیل به der gross  آلمانی و the great  انگلیسی شده است،  و این لغت همان مگان یا مغان فارسی+ us است.  مغ ان = بغ ان

منظور از مغ الکساندر یونانی،  از سرزمین های دریای اژه این است،  که او مغ زردشتی است؟   نمی دانستیم یونانیان زردشتی بوده اند!

    پرسش 987:  شما میگید سلوکیان دروغ محض و ساخته دست مورخان غربیه ولی شواهد چیز دیگه ای میگه یادمه سال پیش رفتم موزه ایران باستان اونجا یه کتیبه دیدم با ابعاد بزرگ که به خط یونانی نوشته شده بود،  و مطمئنم تاریخی که واسش ثبت کرده بودن مربوط به دوره سلوکی بود. و اسم پادشاه سلوکی هم تو ترجمش نوشته بودن.  حالا چرا باید یه چنین کتیبه ای تو ایران پیدا شه.  یا سکه ها و مجسمه های مربوط به این دوره پس از کجا اومده، اونم تو ایران.  یا چرا کتیبه های ساسانی به سه زبون نوشته می شد که یکیش یونانی بوده (مثل کتیبه کعبه زرتشت نقش رستم).  یا تو معماری اشکانی چرا نفوذ هنر یونان و روم رو میبینیم. شما میگید سلوکیان که حدود 100 سال تو ایران به زور حکومت کردن همش خالی بندیه. خوب ما اگه فرض کنیم غربیا خالی میبندن پس آثار مکشوفه که دیکه خالی نمی بندن.

   پاسخ پرنیان حامد:  ما نگفتیم سلوکیان دروغ محض است!  ما گفتیم حکومت صد ساله سلوکیان در بلخ, افغانستان, تخت جمشید, هند،  دروغ محض است.  سلوکیان پادشاهان سوریه بودند هم کتیبه و هم سکه در سوریه دارند.  کتیبه ای که شما در موزه ایران باستان دیدید،  مربوط به معبد لائودیسه در نهاوند است،  (در مورد این کتیبه و این معبد روی وب سایت گفتمان دروغ های تاریخ http://cae.blogfa.com،  سوال به جایی بود که به تفسیر جواب داده شد. اما همین یک کتیبه در کل ایران و هند و افغانستان پیدا شده سند دیگری موجود نیست.  در مورد زبان یون ها (آشوری) هم چند سوال بالاتر به تفسیر پاسخ داده شد.  سکه, مجسمه و هر چه قابل حمل باشد  نیز سند حکومت گروهی بر کشوری نمی باشد.

   پرسش 988:  شما تاریخی را می نویسید که تاحالا کسی نشنیده و ندیده پس حتما باید دلیل کافی داشته باشید،  که اینطوری تاریخ یه مملکتو تغییر بدید و بگید حق با منه. من میگم حرفای شما جای فکر داره اما وقتی فکر میکنم میبینم جواب من دست خود نویسنده ست.

    پاسخ پرنیان حامد:  ما تاریخی را می گوییم که در همه کتابخانه های کشور و حتی در منزل خود شما احتمالا حداقل یک نمونه آن  یافت می شود! ( بندهش, زند و هومن یسن, اوستا, تاریخ بلعمی, تاریخ طبری, آثارالباقیه ابوریحان بیرونی, شاهنامه فردوسی و...).  ما به مقداری مدارک داریم که علاوه بر مدارک  کتاب "اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست" سه یا چهار کتاب دیگر هم می توانیم با این مدارک پر کنیم و تقدیم کنیم.  اما هیچ اصراری نداریم که بگوییم حق با منه!  این شما هستید که باید بروید بگویید حق با ما ایرانی هاست. همینکه آنقدر نیک اندیش هستید،  که حداقل به این مسئله فکر می کنید،  شخص قابل احترامی می باشید.  از شما سپاسگزارم  علاوه بر مدارک کتاب هر مدرک و سندی نیاز دارید بفرمایید در اختیارتان بگزارم.

   پرسش 989:  در گرگان بندی هست که می گویند بند اسکندره اون چیست؟

   پاسخ پرنیان حامد:  صفحه 21 کتاب اسکندر تاریخ ایران , الکساندر یونانی نیست:  . سد سکندر در گرگان که ترکمان ها به آن " قزل آلان" می گویند،  جوی بزرگ آب رسانی دشت گرگان است،  که نه سد است و نه الکساندرس مقدونی آن را ساخته است خرابه آن در شمال رودخانه گرگان و موازی با آن به درازای بیش از 180 کیلومتر از خواجه نفس به شمال پهلوی دژ به شمال بی بی شیروان به شمال گنبد کاووس می رود،  و از پیش کمر هم می گذرد برای آبیاری دشت گرگان سر راه این جوی بزرگ،  آبگیرهایی با آجرهای بزرگ ساخته بودند،  و از این آب انبارهای آجری آب پخش می کردند،  خیلی ها این آب انبار های آجری را قلعه نظامی و خرابه جوی بزرگ را سد دفاعی پنداشته اند که درست نیست تپه خاک کم بلندی شمال رودخانه گرگان کمترین ارزش دفاعی نداشته است. (احمد حامی)

   پرسش 990:  اگر به شوش آمده و کاخ آپادانا را ببینید،  حال و هوایش هم چون تخت جمشید است،  ولی 100 بار ویران تر،  این یکی که که سوخته نشده!!  در کتابی خواندم باستان شناسان فرانسوی از داغ دلشان که نمی توانستند ستون های کاخ آپادانای داریوش بزرگ در شوش را با خود ببرند،  آنها را تکه تکه می کردند.  آیا این خیانت و جنایت واقعیست؟

   پاسخ پرنیان حامد:  شاید ! آیا شما سندی بر این ادعا دارید؟  

   پرسش 991:  آیا بعضی از اطلاعات هردوت در کتابش قابل بهره برداری تاریخی می باشد؟

   پاسخ پرنیان حامد:  هرودوت در زمان اردشیر اول هخامنشی بوده است.  هرودوت تنها افسانه هایی که از مسافران شنیده نقل کرده و حتی به درستی قهرمانان اصلی این روایات را نمی شناخته،  چنانکه در سرگذشت تولد کورش کبیر به طور مثال هزاران پرسش پیش می آید می دانید چرا؟  چون  به استناد متون ایرانی این سرگذشت تولد هوخشتره (کی خسرو) است،  و نه کورش کبیر!  (اسناد این مدعا در کتاب" اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست " می باشد).  البته از بعضی اطلاعات هرودوت می توان بهره برد چنانکه در کتاب ذکر شده نیز از بسیاری از این اطلاعات استفاده شد،  اما نه هرودوت پدر تاریخ جهان است!  و نه اطلاعات او کاملا صحیح و بی ایراد (در ضمن متاسفانه اصل نوشته های هرودوت در جهان موجود نیست.  آنچه ما امروز در اختیار داریم باز نوشته شده ای از اصل آن بوده است.  از این باز نویسی ها در کشور خودمان فراوانند،  چرا مال یونانی ها را سند کنیم مال خودمان که منطقی تر و واقعی ترند!)

   پرسش 992:  آیا اگر بعضی اطلاعات را از نوشته هایی امثال هردوت گردآوری نکنیم،  کمبود داده های تاریخی پیدا نمی شود؟

   پاسخ پرنیان حامد:  کجای تاریخ واقعی ایران  کمبود دارد؟  ( بندهش, زند و هومن یسن, اوستا, تاریخ بلعمی, تاریخ طبری, آثارالباقیه ابوریحان بیرونی, شاهنامه فردوسی و...) این تاریخ ها را بخوانید ببینید اینها منطقی تر و کامل تر هستند،  یا مزخرفات یونانی ها!  ( الکساندر 2-3 هفته ای با یک لشکر در حال جنگ از یونان رسیده به هند!  شما که ایرانی هستید می دانید کوه و دره و کویر لوت یعنی چه!  یک اسب بردارید از هند بروید یونان ببینید چند روز طول می کشد!)  با این مزخرفات تاریخ ما را پر کرده اند چرا اعتراض نمی کنید؟

   پرسش 993:  آیا آنچه هردوت از مراسم دینی ایرانیها در زمان هخامنشی گفته حقیقت دارد؟

   پاسخ پرنیان حامد:  گفته های مورخان یونانی در مورد ایرانیان مخصوصا مادها خالی از عقده و نفرت نیست. لاجرم زیاد روی کرده اند.  قهرمانان داستان ها هم بسیار در هم هستند کورش کبیر را با هوخشتره ماد عوضی گرفته و کلی نمونه های دیگر در این تاریخ!  اگر این غبارها را کنار بزنید زیر بنای اصلی واقعیتی است،  که در بیان آن به نفع خودشان افراط زیاد کردند.   

   پرسش 994: ابن سینا از ارسطو، نام برده آنرا چه می گویید؟

  پاسخ پرنیان حامد:  ابن سینا, فردوسی, بلعمی, ابوریحان بیرونی،  همه شان نام ارسطا لیس را با عنوان آموزگار اسکندر آوردند چه دوست دارید بگوییم؟

     در کتاب  صفحات 47-119-124-125-155-156-241 به کرات توضیح داده شده است.  یون ها همان هیون آن = یون آن یکی از خاندان های حکومت بسیار مقتدر و بزرگی به نام آشوریان در تاریخ مکتوب جهان و به نام تورانیان در تاریخ های قدیمی ایران بوده اند.  این حکومت در بین النهرین و پایتخت آن نینوا امروزی و از پادشاهان مقتدر آن آشور بانی پال بوده است.  شخصی به نام کیاکیسر (هوخشتره) از خاندان مادها به آنها حمله کرده و تمدن بزرگ آشوری را در خود ادغام می کند.  لاجرم کلیه تمدن, فرهنگ, زبان و پرچم سیاه آشوریان از آن ماد های ایرانی می شود،  که با اسناد ارائه شده در صفحات 80-81-82-83 کتاب هوخشتره همان کی خسرو در تاریخ ایران است. اقوام مختلف آشوری (دانو, فریا, ویسه, هیون ....) با قبایل مادها وصلت کرده ادغام می شوند،  و تنها خاندان هیونان = یون آن آنها (جهن ص 62) باقی می مانند.  آنان به زبان آشوری صحبت می کردند،  که یکی از زبانهای رسمی آن زمان بوده است.  در زمان قدیم بیشتر مدارک و کتیبه ها از جمله کتیبه داریوش در بیستون به سه زبان هستند،  که یکی از این زبانها آشوری (یونانی) است.  خاندان یون ها نیز پس از شکست های پی در پی ( پیروزی هوخشتره, اسفندیار و پدر اسکندر بر آنها) کم کم به طرف جزایر دریای اژه رانده شدند.  جزایر دریای اژه در زمان هوخشتره محل زندگی قومی به نام گریش بوده،  که در آن زمان نیمه وحشی بودند.  با مهاجرت ایرانیان (یون ها از فرزندان تور پسر فریدون از بین النهرین بوده و از خاندان ایران بزرگ محسوب می شوند)،  به جزایر دریای اژه فرهنگ, تمدن, زبان, خدایان, اسناد, نوشته های قدیمی, ......... آشوریان و بین النهرین به این جزایر راه پیدا می کنند.  از پیوند این گروه مهاجر با گریش ها ساکنین محلی این مکان مردم جدیدی به وجود می آیند،  که ما ایرانیان به علت شناخت خاندان یون آن به این کشور جدید یونان و اروپاییانی که خاندان گریش را می شناختند این کشور را با نام آنان گریش می خوانند.  جنگ یادگار زریان بین گشتاسپ و ارجاسپ و پسرانشان اسفندیار و کهرم در بین النهرین و در شرق دجله و فرات بوده است،  (زمانی که اسفندیار آنها را پس از شکست دنبال می کند،  تازه از کاسه رود و وه رود یعنی دجله و فرات میگذرد)،  و فقط نوشته های این جنگها بعدها به جزایر دریای اژه انتقال پیدا کرده است.  (ص 22).  اولین مهاجرت یون ها به جزایر دریای اژه در زمان هوخشتره بوده،  که این زمان با قدمت قدیمی ترین بنای یونان امروزی مطابقت دارد.  قبل از آن در این جزایر جز مردم نیمه وحشی بومی با نام گریش هیچ تمدنی نبوده است.

      هومر نویسنده ایلیاد و اودیسه از نژاد یون آن بوده اما متولد نینوا و آشوری بوده نه گریش!  (شجره نامه صفحه 240 و توضیح آن صفحه 241)

      هومر که هیچ ارسطو, افلاطون, و حتی خود هرودوت هم یونی بوده اند،  و احتمالا همه متولد بین النهرین و نینوا هستند،  این فقط کتابهای آنهاست که به جزایر دریای اژه انتقال پیدا کرده اند.  تا زمان ایلیوس پدر اسکندر یونی ها در بین النهرین  بوده اند.  در زمان طوطانس آشوری یون ها بر مردم ایلیوس فاتح می شوند،  ( یعنی بابل را فتح می کنند).  ایلیوس پدر اسکندر به آنان حمله کرده و تا نینوا را دوباره فتح می کند،  و مردم بابل را از قید یون ها نجات می دهد،  و از نینوا برای پسرش معلمی به نام ارسطاطالیس می آورد.  به استناد مدارکی که در کتاب است اسکندر بین سالهای 90 و 73 قبل از میلاد بوده است.  آیا ارسطو که آرس= آرش تالیس را به او نسبت میدهند متولد این زمان بوده است؟ 

      اصلا به فرض شما ارسطو متولد جزایر دریای اژه و نژاد او هم گریش, آیا معلم گریش داشتن سند و دلیل کافی بر گریش بودن است؟  در این صورت همه پادشاهان هخامنشی گریش هستند!  آیا ترجمه کردن آثار مکتوب به یکی از زبانهای رسمی آن موقع یعنی آشوری (یونانی)،  دلیل بر یونانی بودن است!؟  پس با کتیبه ها و اسناد سه زبانه هخامنشی چه کنیم؟  به استناد مدارک یونانی ها،  هخامنشی ها از نژاد یون ها هستند،  تشابه آثار باقی مانده از آنان به آثار باقی مانده از نینوا هم میرساند،  که نژاد آنان به احتمال زیاد از خاندان آشوریان بوده،  (اما نه از جزایر دریای اژه و نه از خاندان گریش!)  و شاید این دلیل آن است که در تاریخ ایران نامی از خاندان هخامنشی نیست،  در عوض یون ها از آنان  به تفسیر سخن گفتند!  جز نام کورش کبیر (آن هم در شجره نامه ابوریحان بیرونی و یک پاراگراف در تاریخ بلعمی)،  چون مادرش ماندانا دختر استیاک بوده،  و او را کورش پادشاه ماد می نامیدند،  هیچ نام یا سرگذشتی از حکومت هخامنشی در تاریخ ایران, شاهنامه فردوسی , بندهش, نوشته های قبل از اسلام و بعد از اسلام .... یافت نمی شود!

      به تفسیری که در صفحات 155-156 کتاب شده توجه کنید ببینید این علمای یونانی که می گویند کدامند.  به شجره نامه های اسکندر و پدرش که پی در پی در کتاب آمده است دقت کنید ببینید حتی نژاد آنان هم از یونی آن آشوری نبوده است.  رستم قهرمان ملی ایران به استناد شجره نامه بندهش (ص225 کتاب) از نژاد آشوری بوده است.  آیا رستم هم گریش (یونانی از جزایر دریای اژه) بوده است.  دوست دارید بگوییم رستم همان هرکول یونانی و متولد جزایر دریای اژه بوده است؟

  پرسش 995:  درباره قلمرو اسکندر و سلوکیان چه می گویید؟

  پاسخ پرنیان حامد:  قلمرو الکسا ندرها ها همه در آندروس (محلی در شمال سوریه )  روی سکه هایی که از الکساندرها مانده نوشته آلس آندروس یعنی والی آندروس حرف" ک" را نمی دانم از کجا آورده اند!  و قلمرو تمامی پادشاهان سلوکی در سوریه است و کتیبه های آنان نیز در این مکان می باشد.  آنچه الکساندر ها و سلوکیان کردند آن که کوتاه مدتی باکتریا را اشغال کرده اند،  اما باکتریا بلخ امروزی نیست.  محلی مقابل نینوا در غرب ایران امروزی بوده است (اسناد این مدعا در کتاب اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست می باشد).

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

 

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://ravid.ir

نظرات 1 + ارسال نظر
سلمان چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:46 ق.ظ

چرا بعضیها به جملات شما توجه نمیکنن؟؟؟؟
با سوالاتشون انگار دارن نظرات شما رو نقض میکنن اما....

بعضی صفحات چرا بخش نظرات نداره.
آدم گیج میشه وقتی تو سایتتون میگرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد