وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir
وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir

چلاسر و جل


چلاسر زیبا را ببینید

      چلاسر در 11 کیلومتری جنوب غربی شهر تنکابن استان مازندران و در دهستان سلیمان آباد قرار گرفته است،  حدود 150 خانوار جمعیت دارد،  در گذشته نه چندان دور همین 30 سال پیش روستایی کشاورزی و خیلی با صفا بود.  امروزه این روستا مانند بسیاری از روستا های ایران تغییرات ناپیوسته زیادی کرده است. 

      باد های توفنده پائیزه چلاسر یا چلاسر ها،  اشخاص هنرمند را به پرواز می آورد و این پرواز تجسمی از عشق است،  احساسات و هنر در هم می آمیزند و گردشگری نوینی را رقم می زنند که هشتمین هنر می شود.

عکس خوش آمد گویی به چلاسر،  عکس شماره 1905 .

  هنر گردشگری در چلاسر،  روستایی  که عطر چای کارخانه چای خشکنی آن  تمام فضا را پر کرده، و تازه وارد ها را وادار به مکث میکند،  به به بهترین  چای دنیا.  روستایی که خوش طعم ترین برنج و شیرین ترین پرتقال و کیوی ایران را تولید میکند،  با امام زاده و قدمگاه های تاریخی،  که دلیل بر ایمان قجری مردم پاک است.  مردمی فعال و زحمت کش،  و با عزت و احترام،  که  تحصیل کرده هایشان بسیار است.  از کنار کارخانه شالی خشک کنی، که بوی فرح بخشش به مشام میخورد،  بسمت کوه می پیچیم و در یک مسیر بسیار نیکو به روستای جل می رویم.  نوشتن از چلاسر و جل تنها گفتن تعریفها و مشکلات نیست،  بلکه نوعی دفاع از حقانیت از دست رفته تاریخی روستا های ایرانی است،  که برای بازسازی آن هنر گردشگری باید به کمک بیاید.  پیام و شعار سازمان جهانی گردشگری سال 1983 میلادی،  سفر کردن یک حق و یک مسئولیت شناخته شده است،  در گذشته ها سفر کردن یک نوع سبک زندگی به شمار می رفت،  که در جهان رواج داشته و دارد،  بویژه در ایران،  که سرزمین ایل یا ای + ران بود،  تعریف مشروح در اینجا.  کوچ و ییلاق و قشلاق برای تمام مردم،  از حکام تا توده مردم در تمام سال جریان داشت.  ولی امروزه سفر کردن را می توان به عنوان هنر،  بررسی و تحلیل کرد،  و باید آنرا بعنوان هنر به مردم شناساند،  تا بتوانند دیدگاه متفاوتی از گردش پیدا نمایند.  هنر به هنر های دستی، هنر های ترسیمی، هنر های نمایشی و... طبقه بندی می شود،  و چون امروز روابط عمومی به عنوان هنر هشتم قلمداد می گردد،  می توان آن را جزو هنر های رفتاری دانست،  و سفر کردن را هم به عنوان هنر،  بهتر است از گروه همین هنر های رفتاری حساب کرد.

از جل زیبا دیدن کنید

      روستای کوچک و کم جمعیت ( جل )،  معروف به جل چلاسر در / ۱۲  کیلومتر جنوب غربی شهر تنکابن، و در دهستان سلیمان آباد قرار دارد.  با مناظر بسیار زیبای طبیعی کوهپایه ای،  و سبز و جنگلی همراه با  آواز دلنشین پرندگان  رنگارنگ.  جاده  قدیم ابریشم از این روستا می گذشته و آثار تاریخی حفاظت نشده ای، در کنار این روستا قرار دارد،  که  دیدنشان به انسان آرامش می دهد.  جاده آسفالته و برق و آب لوله کشی روستا،  که با  خرج و دست توانای مردم انجام یافته است،  و نیز بخش خصوصی سرمایه گذاری های زیادی، در این روستا کرده است.  کشاورزی عمده روستا ی جل باغ های مرکبات، و چای و کیوی و گل و کشتزار های برنج است،  که شغل و درآمد اصلی مردمی می باشد،  که تمام سال در کار و تلاشند.  بسیاری از اهالی تهران، و شهر های دیگر برای اقامت دائم به این روستا آمده،  تا از آّب و هوای مناسب،  و چشم انداز کوه دریا استفاده کنند،  و به کار های کشاورزی و صنعتی به پردازند،  که البته باعث افزایش قیمت زمینها و باغات شده است.

      به سرزمین کوچک جل بیائید، و از دیدن این همه منظره طبیعی، که در هر فصل زیبایی خاصی دارد لذت ببرید، و در این نمونه یک روستای ایرانی به این فکر خواهید بود، که عظمت ایران بی همتاست.

      35 سال پیش چلاسر و جل و تقریباً تمامی روستاهای گیلان و مازندران خیلی با صفا تر از امروز بودند،  نه دیواری بود و نه دری،  آرامش خالص طبیعی حکم فرما بود،  مردم شاد و سر زنده مشغول کار کشاورزی و دامداری بودند.  بهای زمین و باغ بسیار کم بود،  از قرار متری 5 تا 50 ریال، اما امروزه ارزش آن بالای متری 300 هزار ریال و حتی تا چند میلیون تومان است،  که با حساب ارزی بیش از هزار تا ده ها هزار برابر می شود.  جمعیت نسبی حدود پنج برابر شده،  و تعداد اتوموبیل ها تا یکصد برابر افزایش یافته است،  صدای گوش خراش موتور سیکلتها و کامیون ها بی نهایت برابر شده است.  خانه های چوبی و گلی و سفالی خوشگل جمع و جور با هوای طبیعی مطبوع (عکس خونه گلی  جای خود را به خانه های مدرن امروزی داده است،  که برای گرم و سرد کردن آنها غیر از اینکه انرژی زیادی مصرف می شود،  مجبورند کولر و وسایل دیگر را هم از کشور چین بیاورند،  و تجارت وارداتی و مصرفی رونق گرفته و تولیدات محلی و بومی خوب ایرانی برای همیشه رفته اند.  البته این مشکل اینجا نیست،  در تمام جهان این وضع گسترش یافته،  و زمین طبیعی و خوب ما،  دارد بر انسان می شورد،  و با گرم و سرد شدن های بیشتر از خود دفاع می کند،  و بشر را تهدید می نماید.

    توجه کنید:   نقاط بکر و نازی وجود دارد،  که هنوز کسی به آنها توجه نکرده است،  اینجا را ببینید.

      دیگر چون هزاران سال تاریخی،  اقتصاد منطقه چندان بر پایه تولیدات کشاورزی و دامی نمی گذرد،  در گذشته تولیدات محلی اینجا به تمام ایران و خارج صادر می شد،  ولی امروز پایه اقتصاد بر اساس فروش زمین کشاورزی برای ساخت ویلا به غیر بومیها می گردد،  مرحله بعد از حقوق هایی است که توسط بخش دولتی گسترده و بزرگ ایران عزیز به کارمندان می دهند،  سومین در آمد اقتصادی از کشاورزی است،  تولیدات دامی بسیار کم شده است،  چهارمین درآمد منطقه از گردشگران نان و پنیری و آبگوشتی داخلی بدست می آید.  بیشتر جوانان تحصیلات خوبی دارند و علی ترین رفتار و نزاکت در جهان را دارند،  اما فاقد توانایی تولید فکر نو کار و کار یدی هستند.  اقتصاد ملی و تاریخی کاملاً به اقتصاد نفتی تبدیل شده است،  و جوانان چشم به این اقتصاد دوخته اند که هر آن ممکن است با بحران های جهانی دگرگون شود.

   جالب:  جوانان عزیز بیائید مطالب دیدنی و جالب،  پیشرفتها و کاستی های شهرها و روستا هایتان را به اینترنت بکشید تا همه جهان زیبایی ها و خوبی ها، عظمت و بزرگی ایران را دریابند.  غیر از دیدنی ها، از انبوه مراسم و جشن های محلی که در حال فراموش شدن هستند،  بنویسید و عکس و فیلم بگیرید.  خرافات های بعضی از قدیمی ها را یاداشت کنید و ریشه یابی نمایید،  مثلاً من دیدم،  که دامداران کوچک محلی،  شیر را غروب نمی فروشند،  تخم مرغ را شرایطی می دهند،  یا برای گلو درد به نزد خاش گیر می رفتند،  و خیلی چیز های دیگر که باید یاد داشت شوند،  و ریشه یابی تاریخی و فرهنگی شوند.  یکی دیگر از مشکلات بیکار نشستن دورهم در کوچه و بازار و گفتن مسائل بی اهمیت و سطحی و یا از این و آن گفتن است،  پدیده دیدن سریال های بی محتوای تلویزیونی تا آخر شب،  و موضوعات دیگر را بگویید و بنویسید،  البته بسیاری از اینها مشکلات جهانی است.

عزیزان چلاسر و جل، خبر، عکس، مقاله و آگهی، جهت این وبلاگ ارسال نمایند.

عکس هایی از چلاسر و جل.

چلاسر نمونه رنسانس روستایی

      معمولاً نام رنسانس یا زنده کردن اروپا بر یک مدت از تاریخ اطلاق میشود که از فتح قسطنطنیه در سال 1453 به وسیله ترکان عثمانی آغاز می گردد و به مرگ الیزابت ملکه معروف انگلیس در سال 1603 خاتمه پیدا می کند.  20 سال گذشته در ایران عزیز با حرکتی نو روبرو بودیم،  که آنرا می توان رنسانس روستایی یا زنده کردن روستاهای ایران نامید.  در این مدت شاهد بودیم که جوانان روستایی بخاطر سلامت محیط و هوش خوب به درجه های بالای علمی رسیده اند و از بینش ثابت گذشته گذر کرده و تحولاتی فکری را در روستا بوجود آورده اند.  تحولاتی که از بدو پیدایش روستا تا ابتدای قرن 21  تقریباً ثابت بوده است،  و طی قرنهای گذشته هرگز تصور آن نمی رفت که واژگون شود.  این تغییرات بسیار قابل ملاحظه می باشند،  در این دوره که از نظر تاریخی بسیار کوتاه می باشد،  اصلاحات مدرن و اجتماعی بوقوع پیوسته است.  احیا یا زنده کردن روستاها بدون اخطار قبلی و یا اقدامات مقدماتی شروع شد،  و این مسئله از نظر تولیدات سنتی روستاها تاثیر زیادی داشته و امروزه این نوع کارها در حال از بین رفتن است.  همچنین باعث شده تولیدات کشاورزی و دامی نیز تغییرات اساسی نماید.  امروزه جوانان روستایی دیگر نمی توانند چون کشاورزان گذشته در کارهای سنتی درگیر باشند،  آنها می خواهند از جدیدترین روشهای علمی و صنعتی برای کار و تولید استفاده کنند.  این مسئله تضاد و در هم آمیختگی در کار تولید محصولات روستایی بوجود آورده،  که خود مشکلی است و نیازمند تدبیری نو می باشد.  برای اتخاذ روشهای نو و هماهنگ سازی های مدرن دانایی قرن 21 لازم است،  که در مقاله قرن سنت گریزی توضیح داده ام.  بنابراین لازم سازمان جدید دولتی یا غیر دولتی تشکیل شود تا برنامه هایی علمی جهت این مهم و زنده شدن روستاها را بعده بگیرد.  توجه نکردن به رنسانس روستایی ایران خطراتی دارد،  منجمله پاشیده شدن شیرازه کار و تولید در روستاها.  لازم به یاد آوری است از گذشته ها ملت ایران دشمنانی داشته و آنها همیشه سعی می کردند ایرانی ها را ضعیف نشان دهند،  در اینباره در  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران  توضیح داده ام،  که مطالعه آن را به عزیزان توصیه می کنم.

   پرسش از عموم:  آیا هر روستا بدون هماهنگی با دیگر ارگان های دولتی و غیر دولتی،  می تواند مسیر تحولات را در قرن 21 سپری کند؟

عکس منزل انوش در چلاسر و جل در برف،  عکس شماره 1910 .

آخرین مرز گیلان

      از زبان قدیمی های چلاسر شنیده ام،  که این  روستا مرکز خان نشین شرق گیلان بوده،  و شهری در شرق گیلان و یا  این قسمت از غرب مازندران  وجود نداشته،  و تمام این منطقه  پوشیده از جنگل و چرا گاه  بوده،  و مقدار کمی برنج تولید میشده.  برنج و محصولات دامی و جنگلی،  توسط  گاری به اسکله کوچک و چوبی  واقع در کریم آباد،  تنکابن، حمل میگردید،  و در آنجا با  قایق های هشت یا ده متری در جهت باد،  به انزلی یا محمود آباد می بردند،  و در شبکه  توزیع و صادرات آنروز ایران قرار می گرفت.  البته این خان نشین شرق گیلان،  نزدیکی هایی هم با خان نشین،  در غرب مازندران داشته،  و بهمین  جهت در زمان تعیین استانها در دوره رضا شاه،  به مازندران پیوسته شد.  همانطور که همه  چیز جنبه مادی آن مطرح است،  احتمالا دلایل مادی خوانین و نفوذ آنان،  در این تقسیم بندی منظور گردیده.  مصلحت منطقه و مردم،  که به جهت دوری از مسیر های فرهنگی و علمی در طول تاریخ و گذشته ها دست نخورده باقیمانده بودند،  به حساب نیامده.

      حتی گفته شده است،  که  میرزا کوچک خان،  خان نشین چلاسر را،  آخرین مرز شرقی گیلان بحساب می آورده،  و بدین منظور در ابتدای جاده دو هزار و سه هزار،  نزدیکی این روستا مبادرت به انبار اسلحه،  برای ایجاد پادگان مرزی نمود،  که امکان آن نشد،  و این انبار تا کنون کشف نگردیده.  در کتاب های تاریخی آمده،  در گذشته های دور،  زمان حکومت اشکانیان این منطقه مرکز زندگی آماردها بوده،  و آنها از گله های اسب و گاو و خوک حکومتی،  در اینجا حفاظت می کرده اند،  که مخصوصا در زمان جنگ، این گله ها را همراه سپاه می کردند.  روزی آماردها نا فرمانی کرده،  و سرکوب شدند و به مرکز ایران،  خوار و ورامین کوچ داده شدند.  همانطور که در وبلاگ  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران  گفته ام این نوشته ها و گفته های تاریخی بیشتر جنبه داستانی دارد،  تا  تاریخ واقعی،  تاریخ را باید علمی بررسی کرد.

     در هر صورت، همانگونه که از جغرافی منطقه پیداست، در گذشته های دور منطقه جنگلی و چرا گاهی بود،  و زندگی مردم به جهت نزدیکی کوه به جنگل و جلگه و سپس به دریا،  و وجود مالاریا در تابستان،  و بارندگی زیاد در زمستان، ییلاق و قشلاقی و دامداری بوده.  البته جاده ابریشم،  از جنوب روستای چلاسر و از روستای جل در دامنه کوه میگذشته است،  اما این مسیر شمالی جاده ابریشم،  کم گذر تر از مسیر جنوب البرز آن بوده.

    اگر اگر اگر این منطقه با امکانات طبیعی و عالی که دارد توریستی بین المللی شود، در آمدی خیلی بیشتر از کشاورزی و کمک های نفتی دولت پیدا میکند،  و حتی  میتواند،  به دولت هم کمک مالی بدهد،  و بیکاری از بین برود،  و مشاغل جدید زیادی را برای جوانان بقیه جاها هم باشد.

   پرسش از عموم:  آیا شما پیشنهادی برای توریستی شدن منطقه دارید؟

 

میانرود سرزمین عشاق

      روستای زیبای میانرود در دوازده کیلومتری تنکابن و میان دهستان سلیمان آباد قرار دارد،  این روستا یکی از

بهترین انواع مرکبات ایران را تولید میکند،  محصولات دیگر این روستا برنج و گل و چای و کیوی است،  که به تمام ایران فرستاده میشود.  جوانان فعال تحصیل کرده زیادی از این روستا،  باعث افتخار ایران در تمام جهان هستند.  رودخانه ای زیبای کرشمه ای دارد،  که از کنار این روستا آرام میگذرد،  در دو طرف آن جنگل و باغ های سر سبز خود نمایی می کنند،  و مناظر دلپذیری و باور نکردنی بوجود آورده است.  بسیاری از تهران و دیگر نقاط ایران،  برای دیدن و اقامت و حتا اقامت،  به این روستا می آیند.  چشمه ای با پله های بلند،  عطر آکنده پونه در هوا،  رنگ گل های بفشه و پامچال،  چشم بیننده را روشن میکند.  آبی گورا از دل زمین،  صفای روح را می آورد،  گویند هر کس از این آب بنوشد عاشق میشود،  و چه کسانی آمدند و جرعه ای به کام زدند و عاشق رفتند.

دو روستای زیبای آخوند محله و جل آخوند محله

      در راستای شمال جاده ابریشم،  و در دامنه کوه های زیبایی که چون گوهر سبز میدرخشند،  دو روستای تاریخی قرار گرفته است.  به گفته یکی از اهالی قدیمی،  در گذشته این دو روستا از مراکز عمده تولید لبنیات و گوشت بودند.  ولی امروزه با داشتن جوانان با هوش و تحصیل کرده بسیار،  و برپایی شهرک صنعتی،  عمده ترین مرکز صنعتی غرب مازندران گردیده است.  که این مسئله باعث افزایش قیمت زمین گردیده است.  عمده ترین تولیدات کشاورزی این دو روستا برنج مرغوب ایرانی،  کیوی و گل و مرکبات،  لبنیات و گوشت می باشد.  تولیدات شهرک صنعتی رو به رشد آن،  به تمام نقاط ایران ارسال میشود.

      از میان باغات سبز و خرم و در دامنه کوه سیاهگل چال،  که با مناظر زیبای خود هر بیننده را به سپاس از طبیعت می گمارد،  با طی دو کیلومتر از روستای جل چلاسر،  به جل آخوند محله میرسیم.  در این مسیر با خود خواهیم گفت،  که این منطقه با کلی دیدنی طبیعی،  و گبرستان و آثار تاریخی،  می توانست نگینی در گردش گری جهانی باشد.  البته این وظیفه جوانان با هوش و با استعداد منطقه است،  که سرزمین خود را به بهترین وضعی در جهان بشناسانند.  ما در قرن سنت گریزی،  باید قدرت عمل خود را نشان دهیم،  و حداقل در اینترنت معرف ملی گرایی محلی خود باشیم.

   پرسش از عموم:  بنظر شما بهترین ایده برای شکوفایی بهتر منطقه چیست؟


جامعه ای نو در روستا بسازیم

      روستاهای زیبای بخش مرکزی تنکابن،  با استعدادهای کمیاب خود و با جوانان تحصیل کرده و با هوش هر روز بهتر می درخشد.  از خوبترینها که بتوان تصور کرد برای این سرزمین سبز و زیبا قابل دسترسی می باشد.  فقط لازم است اندکی از خود گذشتگی داشت و کمی هم اهمیت و همیت ملی خرج کرد،  تا بخش مرکزی تنکابن ستاره تابناک در جغرافیای پهناور ایران گردد.  سرزمینی که افزایش قیمت زمین در آن طی 30 سال گذشته بیش از ده هزار برابر بوده که در تمام ایران و جهان بی سابقه می باشد.  برای بالا بردن تواناییهای این سرزمین ابتدا باید مشکلات را شناخت،  خطرات را بررسی کرد،  راهکارهای سازنده ارایه داد،  همکاریهای دولتی و غیر دولتی را جذب کرد،  آگاهی لازم به جوانان تحصیل کرده برای این مسیر داد.  مردم خوب و غیرتمند ایران بالاترین قدرت برای بدست آوردن خواسته های ملی و میهنی و سازندگی را دارند،  و می توانند بهشتی افسانه ای بسازند.  مسیر تکامل اجتماعی و فرهنگی ایران با چهره ای نو که در گیتی و تاریخ نمونه ندارد،  قدرتمندانه پیش می رود و آنچنان شگرف خواهد شد که جهانی را دگرگون می کند.  آرزومندم همه امیدوارانه در جهت بهتر و برتر از گذشته بودن گام بردارند.  آیا شما برای سازندگی بهتر پیشنهادی دارید؟   

سیندرلا در چلاسر و جل

      شرایط اجتماعی این سالها که تغییرات ناپیوسته سریع داشته است،  و در قرن سنت گریزی توضیح داده ام،  باعث شده اشخاص زیادی را چون سیندرلا نماید.  سیندرلا هایی که به جای دعوت به قصر شاهی،  روانه روستاها می شوند،  تا شاهزاده افسانه ای را در رویا بیابند،  و آسایش جدید در زندگی تجربه کنند.  اما بر خورد های این تغییرات ناپیوسته،  آنها را به بعد های چندم و ناشناخته می رساند.  این سیندرلایی که در عکس می بینید،  و خودش را با لوندی در میان دست هایش پنهان کرده،  خانم بسیار شاداب و خوبی است،  که از تهران آمده و در یکی از باغات باصفای رامسر مقیم شده،  و تمام تلاش او بازگرداندن پوشاک و زندگی سنتی،  مربوط به تمام ایران در بین جوانان با ذوق و ملی گراست.  او در محل زندگیش خانه ای گردشگری و اکو توریست خانوادگی دارد،  که خود موزه ای دیدنی است،  اگر می خواهید ببینید بروید به:  گته گلی خانه.

مردی از دل طبیعت

      بهمن مردی است،  که تنها در دل طبیعت و با طبیعت و امکانات طبیعی و اولیه زندگی می کند،  و به همه می گوید:  که در آخر بشریت مجبور می شود،  به زندگی اولیه و طبیعی باز گردد.  بهمن یک مکتب و فلسفه آورده،  بازگشت به زندگی ساده گذشته و احترام به طبیعت و زمین ما.  باید تا دیر نشده،  بهمن و مکتب او را،  حرفه ایها بررسی و تحلیل های نوین کنند،  و سپس با برنامه های تدوین شده،  مورد حمایت مردم و دولت قرار گیرد.  البته من درباره فرهنگ بهمن کمی مشکل دارم،  عقیده دارم باید بسوی تمدن جدید با بهترین شیوه های علمی رفت،  و کلاً بازگشت به عقب برای بشریت امکان ندارد،  آن تمدن نوین که پیش روی ما قرار دارد،  مطمئنن متفاوت است.

   عکس بهمن هنگام پختن نان با یکی از سبک های خودش در خونه گلی چلاسر،  1388 خورشیدی،  همانگونه که در عکس می بینید تمام وسایل شخصی و لباس های بهمن سنتی و محلی است.  عکس شماره 4528 .

   توجه:  بمنظور آگاهی از فرهنگ و تز بهمن،  مجموعه ای از مقالات و سفر نامه های نوشته او را،  در وبلاگ قرار داده ام،  با مطالعه آنها نظر خود را بدهید.

کلیک کنید:  اینجا دانلود نوشته های بهمن

میوه پرتقال شهسوار

      نام میوه پرتقال از نام کشور پرتقال گرفته شده،  در گذشته های ایران بزرگ نام آن اورنج بود،  که هموزن نارنج و تورنج و غیره میباشد.  اورنج در زبان انگلیسی و همچنین تمامی زبان های اروپایی،  هیچ هموزنی ندارد.  در اوایل قرن شانزده میلادی،  پرتقالیها که جنوب ایران و خلیج فارس را گرفتند،  این میوه را برای شاه وقت در مرکز ایران بردند،  و شاه وقت ایران گفت،  به نام آنها پرتقال بگویید،  دستش درد نکند چقدر وطن پرستی!!!.



 

 اینجا کلیک کنید و به فهرست وبلاگ بروید


چلاسر و جل

      چلاسر و جل در 11 کیلومتری جنوب غربی شهر تنکابن استان مازندران و در دهستان سلیمان آباد قرار گرفته است،  حدود 150 خانوار جمعیت دارد،  در گذشته نه چندان . . . ادامه مطلب

شهرستان تنکابن

      شهرستان تنکابُن یا شهسوار دوران پهلوی،  یکی از شهرستان‌ های استان مازندران در شمال ایران می باشد،  که در غرب این استان و شرق شهرستان رامسر واقع . . . ادامه مطلب

آینده نگری محیط زیست

      از بالای پل رودخانه زیبای چشمه کیله خوش چشم انداز تنکابن،  هزاران یا ده ها هزار پرنده سفید ناز دیده می شوند،  که گاه دسته ای پرواز می کنند،  یا چون برف به . . .  ادامه مطلب

آخرین خرس

      اوایل پاییز امسال،  دو جهانگرد هلندی ایران دوست،  مهمان من بودند،  تا از ایران زیبا برایشان بگویم،  و دیدنی های بخش گردش گری خونه گلی رو نشان آنها دهم . . . ادامه مطلب

گذر از سنت قدیم

       ما در جهانی زندگی می کنیم که بسرعت متحول می شود،  و تغییرات ناپیوسته را تجربه می کند،  و پشت سر می گذارد،  در قرن سنت گریزی توضیح نوشته ام . . . ادامه مطلب

صنعت سبز و روستاها

      در سال های اخیر برای دستیابی به محیط زیست سالم تر،   فرهنگ و آموزش کار هایی که با  محیط زیست سازگار باشند ترویج گردیده است.  همچنین واحد های . . . ادامه مطلب

حیات وحش در چلاسر و جل

      نزدیکی کوه و جنگل و جلگه در چلاسر و جل،  با چشم انداز خیره کننده و تازگی آب و هوا،  بهترین موقعیت گردشگری را فراهم آورده است.  شکوه طبیعت همراه با . . . ادامه مطلب

عاشورا در چلاسر و جل

      تقریباً تمام مردم بخش مرکزی شهرستان تنکابن،  و روستا های چلاسر و جل این بخش مسلمان شیعه هستند،  و مراسم مذهبی را بخوبی برگزار می کنند. . . . ادامه مطلب.

شوراها در جهت ملی مردمی

      این روزها مسایل و موضوعات زیادی پیرامون ناسیونالیسم یا ملی گرا مطرح است،  و همچنین درباره سیاسی و تحلیلی بودن،  گفته و نوشته های زیادی می شود. . . . ادامه مطلب 

رنسانس در روستا های ایران

      تابستان ایران چون تمام فصلها زیبا و دلپذیر است،  طبیعت همیشه دوست داشتنی و قابل لمس است بشرطی که تاریخ و طبیعت را بدانیم.  مخصوصاً روستا های قشنگ . . . ادامه مطلب

شکار بی رویه و نابودی

      از اواسط قرن گذشته با زیاد شدن تفنگ های کمر شکن ساچمه زن،  شکار پرندگان در شمال ایران بویژه شهرستان تنکابن،  که جمعیت نسبی بالا دارد . . . ادامه مطلب

کریم باستانی یا  ice cream

      تا به حال به این اندیشیده اید،  که چرا هرگز در هیچ گزارش یا رسانه خارجی،  در مورد اینکه بستنی،  این لیسیدنی پرطرفدار،  در کجا و توسط چه کسی ساخته شد . . . ادامه مطلب

یادی از عسل وحشی

      سی، چهل سال پیش در جنگل های اطراف چلاسر و جل،  که امروزه دیگر وجود ندارد،  عسل وحشی به فراوانی یافت می شد،  من با کمک زرشک سگ باهوشمان،  در آن جنگلها . . . ادامه مطلب

چند مطلب جالب از اینجا

      مطالب زیر را جالب دیدم و در اینجا هم پست می کنم . . . ادامه مطلب

جای شما خالی

      جای شما خالی،  دو روزه که توت ها رسیده،  ولی گرفتار نوشتن چند مطلب بودم،  امروز صبح جمعه 29 اردیبهشت،  ساعت 11 رفتم و پارچه زیر درخت پهن کردم . . . ادامه مطلب

حباب کشکانزی

      امروزه در تمام جهان نقش طبیعت در زندگی کم شده که هیچ،  بلکه مانند بسیاری از جنگلها و حیوانات در حال از بین رفتن است.  در متن جای شما خالی که پیشتر نوشتم . . . ادامه مطلب

طرح نو کشتگری

    غرب مازندران با 6500 کیلومتر مربع وسعت،  در طول تاریخ یکی از مهمترین مراکز تولید گوشت و لبنیات بود،  اما امروزه با وجود "حباب کشکانزی" که بالا درباره آن . . . ادامه مطلب

هنر هشتم

      نوشتن از چلاسر و جل تنها گفتن تعریفها و مشکلات نیست،   بلکه نوعی دفاع از حقانیت از دست رفته تاریخی روستا های ایرانی است،  که برای بازسازی آن باید . . . ادامه مطلب

اسطوره و افسانه از سفر می گویند

      گذشته های دور و زمانی که قبایل بدوی گرد یک آتش جمع می شدند،  جادوگران و بزرگان آنها از سفر های گذشتگان می گفتند،  که چگونه قهرمان گونه به  . . . ادامه مطلب

بی نام ها و فراموش شده ها

گبرستان بی نام ــ  در بلندای کوهی جنگی، و سبز نزدیک  . . . ادامه مطلب

قلعه گنج فراموش شده ــ   برفراز تپه ای جنگلی و سبز در  . . . ادامه مطلب

طرح های عمرانی چلاسر و جل

      لوله کشی گاز که از چند ماه پیش در سلیمان آباد و چلاسر و حومه آغاز شده بود،  با سرعت در حال انجام و اتمام است،  و مردم از مشکل تهیه نفت و کپسول گاز . . . ادامه مطلب

دیدنی های اشکورات

   منطقه باستانی اشکورات دارای قدمتی چند هزار ساله است،  و شامل دو بخش می باشد،  بخش اشکورات پائین ــ  یا بخش اشکورات گیلان،  که مربوط به حوزه بخش . . . ادامه مطلب

گرفتن تعهد نامه از مردم

      پیمان کاران گاز رسان که در روستا های بخش مرکز تنکابن،  مشغول گاز رسانی هستند،  یک تعهد نامه از مردم می گیرند،  که خوشایند و لازم نیست.  این تعهد نامه . . . ادامه مطلب

نابودی جنگل های شمال

      جنگل های جلگه ای شمال ایران،  تقریباً نابود گردیده،  اما جنگل های دامنه به سه منطقه در رشته کوه البرز هستند،  و به البرز غربی، البرز شرقی، البرز . . . در ادامه مطلب

بهترین اکو توریسم در جنگل

     امروزه اگر ترکیب اکوتوریسم را به مثابه شاخصه مهم گردشگری بپذیریم،  که نسبت به جنبه های اکولوژیکی و فرهنگی آن مسئولانه برخورد شود،  بوم شناخت . . . در ادامه مطلب

دهستان سلیمان آباد تنکابن

      دهستان سبز و زیبا و تاریخی سلیمان آباد،  با پانصد کیلومتر مربع وسعت،  و یکصد و چهل روستا و هفتاد هزار نفر جمعیت،  به مرکزیت روستای بزرگ چهار هزار . . . در ادامه مطلب

تکش یا تیکش

      تکش،  نامی تاریخی بازمانده از گذشته های پر ابهت ایران است،  با شنیدن این نام به یاد حماسه ها و دلاوریها می افتیم،  به یاد قهرمانیها، رشادتها،  که همه تاریخ . . . در ادامه مطلب

 

کلیک کنید:  دانلود PDF مطالب وبلاگ با عکسها،  حجم 1800 مگا بایت

کلیک کنید:  دانلود PDF غذا های شمالی در چلاسر و جل،  حجم 400 مگا بایت

کلیک کنید:  صفحه دانلود های وبلاگ

 . . . و صدها مطلب و مقاله دیگر، اینجا کلیک کنید و به فهرست وبلاگ بروید . . .

 

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ و حمله های عرب، مغول، تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://ravid.ir    و   http://arq.ir

کلیک کنید:  تمدن کهن آتلانتیس

کلیک کنید:  استوانه کوروش بزرگ

کلیک کنید:  معنی نام شهرها و روستا های ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ و حمله های عرب، مغول، تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://ravid.ir    و   http://arq.ir

انرژی های نو در ایران


انرژی های نو در ایران

   پیش گفتار

      در ادامه مقاله زمین ما،  لازم دیدم نگاهی هم به انرژی های نو داشته باشم،  مقاله انرژی های نو را گسترش می دهم،  و سعی می کنم کارگاهی شود جهت آموزش برای چگونگی بهره برداری ساده و عمومی از انرژی های نو.  جهان بسرعت رشد می کند،  و نیاز بشر به انرژی روز افزون می شود،  در قرن سنت گریزی و موج های جدید نوشتم که آینده ای پویا و متفاوت در مقابل داریم،  و باید توانایی های علمی و کاری خود را به میدان بیاوریم.  بدین جهت عزیزانی که می توانند در این راه کمک باشند،  و شیوه های بهره برداری ساده و عمومی از انرژی های نو را می دانند،  خواهشاً بیاد زمین ما باشند،  هر گونه که می پندارند بهتر است،  سبک کاری پیاده نمایند،  تا نتیجه خوبی بگیریم.

   عکس تاریخی توربین های آبی بالا برنده آب،  در کل تاریخ از نیل تا اروند،  به تاریخ آب و آبداری مراجعه شود،  عکس شماره 4144.

انرژی باد

       تابش نور خورشید،  در عرض های مختلف کره زمین موجب تغییراتی در فشار و دمای هوا شده و باد به وجود می آید.  در مناطق گرمسیر، تابش نور خورشید سبب افزایش حرارت محیط می گردد،  و در مناطق قطبی افت درجه حرارت به وجود می آید.  اتمسفر کره به وسیله چرخش زمین حول محور خود که از قطبین زمین عبور می کند،  گرما را از مناطق گرمسیر به مناطق قطبی انتقال می دهد.  در مقیاس جهانی این جریانات اتمسفری به صورت یک عامل مهم انتقال گرما عمل می نماید.  علاوه بر عوامل فوق، عوامل دیگری مانند مشخصات توپوگرافی محل و تغییرات فصلی دما،  توزیع انرژی باد را تغییر می دهند.  برای مثال اختلاف ظرفیت گرمایی بین زمین و آب دریا در ساحل، ایجاد نسیم دریایی می کند،  و در دره ها، و کوهستان ها فرآیند مشابهی منجر به ایجاد باد های محلی می شود.

      انرژی بادی، مانند سایر منابع انرژی تجدید پذیر در نقاط مختلف کره زمین وجود دارد،  این انرژی قبل از انقلاب صنعتی به عنوان یک منبع انرژی مورد استفاده قرار می گرفت،  مانند بادبان کشتی ها و آسیاب بادی.   در طی انقلاب صنعتی سوخت های فسیلی به دلیل فراوانی، ارزانی و به ویژه قابلیت حمل بودن، جای انرژی بادی را گرفت.  بحران نفتی سال 1973 میلادی سبب شد تا دوباره به انرژی بادی فکر کنند،  و با طرح های هر روز نوین تر برق تولید کنند.  در سال های اخیر با نگرش های نو به جهان و مشکلات زیست محیطی و مسئله تغییر آب و هوای کره زمین، به سبب استفاده زیاد از حد انرژی های فسیلی، استفاده از انرژی بادی را افزایش داده است.  از سال 1975 میلادی پیشرفت های زیادی، در زمینه توربین های بادی مولد برق بدست آمده است.  در سال 1980 با اتصال توربین های بادی مولد برق به شبکه، اولین بازار چند مگاواتی انرژی بادی در کالیفرنیا بوجود آمد.  در پایان سال 1990، ظرفیت توربین های بادی مولد برق متصل به شبکه در جهان به حدود،   2000 مگا وات که با تولید سالانه به GWh 3200 رسید،  که تماما ًمربوط به آمریکا و دانمارک بوده است. در این زمان کشورهای هلند، آلمان، انگلستان، ایتالیا و هندوستان برنامه ملی خود را برای استفاده از انرژی بادی آغاز کردند.  به تدریج با پیشرفت فناوری، هزینه تولید انرژی با توربین های بادی کاهش یافته است، با این همه استفاده همه جانبه از سیستم های مولد برق بادی هنوز آغاز نشده است.

      در ایران برای بهره برداری از انرژی باد کارهایی صورت گرفته است،  توربین های باد ایران ساخت شرکت صبا نیرو می باشند،  که تنها کارخانه تولید و مونتاژ کننده تمامی قطعات توربین باد در ایران است،  در منجیل رودبار و بینالود نیشابور تعدادی توربین باد نصب و مورد بهره برداری قرار گرفته است.  این توربین ها به بلندای 40 تا 60 متر می باشند،  هر کدام می توانند 250 تا 660 کیلو وات کهربا تولید نمایند،  و فقط برای بهره برداری در شبکه برق و یا شهرک های صنعتی باشند.  البته هنوز بسیاری از مواد و لوازم لازم آن از خارج و به ویژه کشور دانمارک وارد می شود.  شرکت صبا نیرو وابسته به گرو صنعتی سدید می باشد کارخانه این شرکت در شهرک چاردانگه واقع در ابتدای جاده ساوه می باشد.

      یکی از کار برد های انرژی بادی پمپ کردن آب است،  در دهه 60-1950 که پمپ های موتوری به بازار عرضه شدند،  به سبب کاهش قیمت انرژی های فسیلی، کاهش ناگهانی در مورد استفاده از پمپ های بادی به وجود آمد.  در حال حاضر پمپ های بادی به طور عمده در چین، آفریقای جنوبی، آرژانتین و آمریکا به کار مشغولند.  پمپ های آب بادی به وسیله توربین های پُرپره کلاسیک با دور کم و ترک بالا کار می کنند.  به طور کلی در مورد استفاده از انرژی بادی، تأکید بر توربین های بادی مولد برق برای اتصال به شبکه خواهد بود، زیرا این کاربرد انرژی بادی می تواند، سهم مهمی در تأمین برق مصرفی جهان داشته باشد.  تخمین زده می شود در سال 2020 میلادی سهم انرژی جهان با قدرت مجموع، توربین های بادی GW 180 حدود TWh375 در سال باشد.  در قالب ضرورت های زیست محیطی، این سهم ممکن است در سال 2020 به حدود TWh 900 با قدرت،  مجموع توربین های بادی GW 470 افزایش یابد.  استعداد نهایی انرژی بادی به عنوان یک منبع انرژی دراز مدت،  تقریباً دو برابر مصرف انرژی فعلی جهان تخمین زده می شود.

    ذخیره کردن انرژی

      در مولد های بادی، باید روشی ابداع شود،  که انرژی تولید شده را در فواصلی از زمان که باد نمی وزد ذخیره کند، به عبارت دیگر جریان متغییر باد را به یک منبع ثابت و مداوم انرژی مبدل سازد.  در وضع فعلی، ذخیره کردن انرژی بادی از طریق استفاده از باتری های مخصوصی، که به تعداد زیاد به هم اتصال داده شده اند صورت می گیرد.  روش دیگر این است که نیروی برق تولید شده به وسیله آسیاب بادی،  برای تجزیه آب الکتریکی به دو جزء اکسیژن و هیدروژن و انبار کردن آنها به کار می رود.  مخلوطی از این دو گاز یک منبع انرژی هنگام احتراق است،  که می توان در هر موقع از آن استفاده کرد.  سرانجام ممکن است برق به دست آمده از نیروی باد را در مواقعی که مازاد بر مصرف باشد،  برای گرم کردن آب شوفاژ و یا حمام منازل به کار گرفت.

   انواع توربین های بادی:

   * توربین هایی، که دارای روتوری با محور قائم هستند.

   * توربین هایی، که دارای روتوری با محور افقی هستند.

عکس مزرعه باد و توربین های بادی،  عکس شماره 4142 .

   انتخاب توربین های بادی

    برای انتخاب توربین بادی در یک ناحیه،  لازم است مشخصات باد حداقل برای مدت 5 سال متوالی در دست باشد،  البته داشتن این اطلاعات برای سازنده آن به دلیل سرمایه زیاد راه اندازی مهم است.  برای انتخاب یک توربین بادی باید نکاتی مد نظر باشد،  از جمله،  برآورد مقدماتی قدرت توربین بادی مورد نیاز با دقت کافی، برآورد انرژی مورد نیاز و برآورد نهایی قیمت و نصب آن در محل.

   اجزای اصلی توربین های بادی

      چنانکه می دانیم، هر دو نوع توربین های بادی با محور افقی (HAWT) و توربین های بادی با محور عمودی (VAWT) نوع داریوس، با نیروی برای آیرو دینامیکی به حرکت درآمده و تولید انرژی می کنند. توربین های بادی با محور افقی معمولی ترین واحد هایی هستند که ساخته می شوند.  توربین های بادی با محور عمودی از نوع آسیاب های بادی قدیم برای آرد کردن غلات، اولین بار توسط ایرانیان حدود200 ق.م،  ساخته شده است.  دو نوع توربین های بادی فوق، از قسمت های زیر تشکیل شده است:

  1 ــ  روتور یا قسمت گردان شامل مجموع پره ها، شافت و توپی،

  2 ــ  سیستم محرکه شامل جعبه دنده، ژنراتور برق و مکانیزم ترمز،

  3 ــ  برج نگاهدارنده سیستم موتور،

  4 ــ  سیستم های کنترل و ایمنی،

  5 ــ  سایر قسمت ها شامل اتصال های برقی ، سازه ای و خدماتی،

    امروزه توربین های بادی، با توان kw 500-250 با قطر 35- 25 متر به طور تجاری، در دسترس است، توربین های بادی با محور افقی رو به جهت باد، برای تولید برق اغلب 2 یا 3 پره ای هستند.  توربین های با محور عمودی اغلب با دو پره ساخته می شوند.  پره ها را می توان از فایبر گلاس تقویت شده با پلی استر، چوب چند لایه، آلومینیم یا فولاد ساخت.  پره های از نوع فایبر گلاس تقویت شده با پلی استر سبک بوده، و نیروی وزن کمتری را بر یاتاقان ها وارد می کنند.  پره های چوبی چند لایه، به سبب مقاومت خوب چوب در مقابل خستگی امتحان خوبی داده اند.  بیشتر سازندگان توربین های بادی، با محور عمودی از پره های آلومینیومی تقویت شده استفاده می کنند. 

انرژی بیو گاز

      امروزه گاز های گوناگون و مفیدی برای سوخت، وجود دارند،  که بیش از سه نوع آن در جهان استفاده می شود،  که عبارتند از:  گاز مایع (ال.پی.جی) که مخلوطی از بخش‌ های پالایش شده نفت خام از قبیل پروپان، بوتان، پروپیلن و بوتیلن است.  این گاز به این دلیل که به آسانی به مایع تبدیل می شود، از آن برای سوخت سیلندر استفاده می شود.  نوع دوم،  گاز طبیعی،  که از دو منبع عمده منابع گاز مستقل و گاز همراه که حاصل از تفکیک نفت خام است،  تامین می شود.  نوع سوم،  بیوگاز است که در این نوشته آنرا بیشتر می نویسم.

      در سال های اخیر به دلیل مشکلات ناشی از وابستگی گسترده به نفت،  و محدودیت منابع تجاری انرژی، به استفاده از بیوگاز بیشتر توجه شده است.  بیوگاز بر اثر واکنش های تجزیه ای بی هوازی میکروارگانیسم های زنده،  که در محیط  مواد آلی وجود دارند تولید می شود.  از این قبیل محیط ها می توان به باتلاق ها و مرداب ها اشاره کرد،  و گازی که در این محیط ها تولید می شود،  گاز مرداب معروف است.  دلیل نام گذاری این گاز به بیوگاز این است، که بر اثر تجزیه بی هوازی مواد آلی و بیولوژیک به وسیله میکرو ارگانیسم های زنده تولید می شود.  بیوگاز مخلوطی از سه ترکیب به نام های متان، دی اکسید کربن و سولفید هیدروژن است.  ترکیب عمده و قابل اشتعال بیوگاز، متان است که سهم بیشتر این گاز یعنی 60 تا70 درصد آن را شامل می شود.  گاز متان، گازی است بی رنگ و بی بو که اگر یک فوت مکعب آن بسوزد، 252 کیلو کالری انرژی حرارتی تولید می کند که در قیاس با سایر مواد سوختی، رقم قابل توجهی است.  دو ترکیب دیگر به ویژه سولفید هیدروژن که سهم آن ناچیز است،  و از ترکیب های سمی هستند.  از مزیت های مهم متان به دیگر سوخت ها این است که هنگام سوختن، گاز سمی و خطر ناک منو اکسید کربن تولید نمی کند،  بنابر این از آن می توان به عنوان سوخت ایمن و سالم در محیط خانه استفاده کرد.  همان طور که گفته شد، 60 تا70 درصد بیو گاز را گاز متان تشکیل می دهد،  این درصد بالای متان، بیوگاز را به عنوان منبع عالی و ممتاز انرژی های تجدید پذیر برای جانشینی گاز طبیعی، و دیگر سوخت های فسیلی قرار داده است.

       امروزه از بیوگاز در گرم کردن دیگ های بخار کارخانه ها، موتور ژنراتورها برای تولید برق، گرم کردن خانه ها و پخت و پز استفاده می شود.  استفاده از فناوری تولید بیوگاز در ایران تاکنون کار برد عمومی نیافته است،  و در مرحله آزمایشگاهی است،  در حالی که در کشور های اروپای غربی، جنوب شرقی آسیا و به ویژه چین و هندوستان این فناوری بسیار قابل توجه است، و این کشورها با بهره گیری از این فناوری نیاز خود را به سوخت بر طرف کرده اند.  سوئد یکی از بهترین مصرف کنندگان بیوگاز در صنعت حمل و نقل است،  و برنامه ریزی نموده اند تا سال ۲۰۵۰ میلادی ۴۰ درصد از نیاز این کشور در بخش حمل و نقل از طریق بیوگاز تامین شود.  بر اساس این گزارش، هزینه تولید بیوگاز در سوئد از تولید بنزین با صرفه تر است،  زیرا تولید یک متر مکعب بیو گاز که شامل تولید، اصلاح و متراکم سازی است، ۵/۳ تا ۵/۴ کرون سوئد است،  که این مقدار، حدود ۷۰ درصد هزینه های جاری بنزین در سوئد است.  بررسی ها نشان می دهد در صورت استفاده از بیوگاز در صنعت حمل و نقل، میزان آلاینده دی اکسید کربن، که سبب افزایش گاز گلخانه ای جهان می شود،  تا حدود ۶۵ تا ۸۵ درصد کاهش می یابد.  باکتری های ویژه ای واکنش های تجزیه ای، و بی هوازی مواد آلی را به منظور تولید بیوگاز انجام می دهند،  این گروه باکتری ها قادر به شکستن و تجزیه مواد آلی پیچیده و ساده هستند،  که سرانجام به تولید بیوگاز منجر می شود.  اینها از باکتری های مزوفیل و تا حدودی گرما دوست هستند،  و در دمای 75 تا 100 درجه فارنهایت می توانند زندگی کنند.  تحقیقات نشان می دهد که بهترین دما برای رشد این گونه باکتری ها 95 درجه فارنهایت است،  در این دما باکتری ها بیشترین فعالیت آنزیمی را برای تجزیه موادآلی و تولید بیوگاز دارند.  با توجه به این موضوع در فصل زمستان که هوا سرد است،  تولید بیوگاز در مرداب ها و باتلاق ها متوقف می شود.  از شرایط مطلوب دیگر برای تولید بیوگاز، قلیایی بودن (PH=7-8) محیط واکنش است.  تجزیه و تبدیل فضولات و مواد گندیده آلی که می تواند محصول حیوانات اهلی و یا گیاهان باشد، به وسیله باکتری ها در دو مرحله به بیوگاز و بیوماس تبدیل می شود.

     از بیو گاز استفاده های فراوانی می توان کرد، و از بیوماس هم به عنوان کود آلی می توان بهره برد،  در مرحله نخست این واکنش بیولوژیک، باکتری های بی هوازی مواد آلی گندیده را، به اسید های آلی تبدیل می کنند. در مرحله دوم، گروه دیگری از باکتری ها اسید های آلی به وجود آمده را تجزیه می کنند، که در نتیجه آن بیوگاز که بخش عمده آن متان است، تولید می شود.  در مناطق روستایی، و مجتمع های کشاورزی و دامپروری و کشتارگاهی،  برای تولید بیوگاز می توان اقدام به ساخت دستگاه بیوگاز کرد،  که ساخت آن بسیار آسان و از بخش های زیر تشکیل شده است:

   تانک تخمیر ــ  تانک تخمیر،  بخش اصلی دستگاه بیوگاز است،  معمولاً به شکل استوانه و از جنس آجر و یا بتون ساخته می شود.  این تانک را می توان یا به صورت کامل درون زمین و یا بخشی از آن را در روی زمین ساخت.  مواد زاید آلی پس از ورود به تانک به مدت یک تا دو ماه در آن نگهداری می شوند.  در طول این مدت، مواد زاید آلی درشرایط بی هوازی و براثر فعالیت باکتری ها تجزیه می شوند.  نتیجه این تجزیه، تولید بیوگاز و مقداری بیوماس است،  که با تخلیه مرتب بیوماس و اضافه کردن مواد زاید جدید در تمام روزهای سال می تواند ادامه داشته باشد.

    محفظه گاز ــ  این محفظه به صورت سرپوشی شناور یا ثابت،  از جنس فلزی یا بتونی در روی بخش فوقانی تانک تخمیر، قرار می گیرد.  گاز های تولیدی در تانک تخمیر در بخش زیر این سرپوش جمع می شود،  که از طریق لوله کشی می توان آن را به نقطه مصرف انتقال داد.  نکته مهم در باره این محفظه این است،  که از افزایش فشار گاز در این محفظه جلوگیری شود.  بنابر این با نصب فشار سنج در این محفظه می توان فشار گاز را کنترل کرد. 

      لوله های ورودی و خروجی:  هدف از لوله های ورودی و خروجی در دستگاه بیوگاز، ورود مواد خام و تخلیه بیوماس از تانک تخمیر است.  جنس لوله ها را می توان از نوع پلاستیکی یا بتونی انتخاب کرد.  در مناطق روستایی هر خانوار می تواند،  به طور انفرادی یک دستگاه بیوگاز داشته باشد، و یا چند خانوار ساکن در کنار هم می توانند به طور اشتراکی یک دستگاه بیوگاز بسازند.  براساس محاسبات انجام شده،  کود حاصل از سه راس گاو و یا چند راس گوسفند،  پاسخ گوی تولید گاز مصرفی هر خانوار در طول سال است.  که این میزان تولید گاز، حدود 500 لیتر به ازای هر کیلو گرم فضولات تجزیه شده است.  بهره برداری و نگهداری از دستگاه بیوگاز به مهارت خاصی نیاز ندارد، و هرکس به راحتی می تواند از آن استفاده کند.  با توجه به موارد یاد شده، لزوم برنامه ریزی برای گسترش منابع انرژی غیر نفتی،  و استفاده از انرژی های نو در کشورمان به خوبی احساس می شود.  با انجام مطالعات و تحقیقات و مشارکت در ساخت دستگاه های بیوگاز در مناطق روستایی،  می توان در مصرف سوخت های نفتی به شدت صرفه جویی کرد.  در یک نتیجه گیری کلی استفاده از بیوگاز در زندگی روزمره می تواند، فایده های زیر را به دنبال داشته باشد:

  بیوگاز به عنوان یک منبع انرژی محلی و تجدید شونده؛

  بهبود وضعیت ایمنی صنعتی و خانگی، همچنین سودآور بودن آن؛

  بهبود وضعیت کیفیت هوا و کاهش بوهای نامطبوع؛

  کاهش انتشارگاز های گلخانه ای دشمن لایه ازون؛

  رشد اقتصادی و تضمین منبع انرژی؛

 جمع آوری مواد زاید و حیوانی در یک نقطه و جلوگیری از پراکندگی آنها در محیط اطراف؛

 استفاده از بیوماس تولیدی به عنوان کود سالم و مطمئن در کشاورزی؛

انرژی خیزآب

     یکی از مهمترین منابع انرژی ایران در تنگه هرمز قرار گرفته است،  با ساخت ماری بزرگ و شناور روی آب،  براحتی می توان از انرژی جزر و مد دریا که در خلیج فارس بسیار با شدت جریان دارد بهره برد.  در گذشته ها و زمان کشتی های بادبانی از این انرژی به خوبی استفاده می شد،  در داستان های تاریخی ایرانی توضیح داده ام.

انرژی آبشارها

  در کوهستان های ایران آبشار های زیادی وجود دارد،  با نصب توربینی در آنجا می تواند،  به نسبت قدرت آبشار و نیاز کهربا تولید کرد.

عکس نمونه برگه های انرژی خورشیدی،  عکس شماره 4143 .

انرژی خورشیدی

    این انرژی بی پایان و سالم ایران بزرگ و قاره کهن می باشد،  که براحتی می توان در بخش های صنعتی و خانگی از آن بهره برد.  البته ما ایرانی ها باید برای کیفیت برگه های خورشیدی بویژه با استفاده از تکنولوژی های نانو بهره برده و تولید آنرا ارزان و سبک نماییم.

عکس یک نیروگاه خورشیدی،  عکس شماره 3132 .

تصفیه  دو زیستی  فاضلاب برای این تصفیه خانه

          در نیم قرن گذشته فرآیند تصفیه طبیعی فاضلآب توسعه پیدا کرده،  و در شبکه های قابل کنترل تصفیه به کار گرفته شده است.  این فرآیند که به تصفیه در استخر تثبیت لجن موسوم است،  در تمام جهان و با انواع ابتکارات برای شرایط جغرافیایی و شهری و صنعتی حاوی مواد آلی استفاده می شود.  بعضی از سیستم های تصفیه در استخر تثبیت لجن نادرست طراحی شده، که از خود خصوصیات نا مطلوبی نشان میدهند.  با اندکی تغییرات قابلیت خود را بدست می آورند.  عموماً این روش کارایی خوبی نشان داده.  در سی سال گذشته ابداعاتی از انرژی صفر تا کم استفاده شده.  روش هایی موسوم به Accel-o-Fac    و  Aero-Fac   که سرمایه گذاری کم،  مصرف انرژی پایین و هزینه نگهداری اندک داشته،  قادر به عرضه پسآب تصفیه شده بسیار مرغوب هستند.  ظاهراً  بیولوژی این فرآیندها بسیار پیچیده و بغرنج می نماید،  ولی طراحی سیستم نسبتاً صریح و روشن است،  که این باعث هزینه کمتر از دیگر طراحی ها می باشد.  در بیولوژی طبیعی، مواد آلی توسط ارگانیسم زیستی باکتری تجزیه میشود.  که سه مرحله اصلی وابسته به دیگری برای غذا و رشد داردند.  ابتدا با دمای و زمان مشخص، مواد و زرات جامد  فاضلآب توسط باکتری های هوازی وابسته به اکسیژن و مواد آلی محلول در پسآب هضم می شوند.  و مواد آلی محلول آزاد شده و از طریق فعالیت در حوضچه بی هوازی توسط باکتری های نا همجنس دوست (هتروفیلیک) مورد استفاده قرار می گیرند،  و به  co2 و باکتری های جدید تبدیل میشوند.  تنفس هوازی مواد آلی را به مواد سلولی جدید و  co2 تبدیل می کند،  سپس در اختیار فتوسنتز جلبکی قرار می گیرد.  جلبکها که منبع اصلی اکسیژن در سلول فرآورنده هستند،  از طریق فتو سنتز اکسیژن را به شکل محصول پسمانده تولید می کنند،  که این پس از نمک های معدنی و co2  منبع غذایی آنها میشود.  مواد جامد آلی که در کف حوضچه اولیه بی هوازی ته نشین میشوند،  ابتدا از طریق فرآیند تخمیر متان توسط باکتریها بی هوازی و فرآیند تعفن توسط باکتری های طبیعی هضم میشوند.  باکتری های طبیعی که در لایه نازکی درست در بالای ناحیه لجن بی هوازی اقامت دارند،  مواد آلی مرکب تر را به مولکول های ساده تر نوعاً اسید های آلی تبدیل می کنند،  که به عنوان منبع غذایی باکتری های بی هوازی مورد استفاده قرار می گیرند.  اینها نیز اسید های آلی را به  CH , CO2 , NH3 , H2S تبدیل می کنند.  در طرح این تصفیه خانه،  ابتدا فاضلآب توسط کانالی که در آن کلیه مراحل آشغال گیری و دانه های شن و ذرات چربی گیری انجام میشود،  عبور کرده، و بعد از اعمال فوق فاضلآب را توسط پمپ به دو حوضچه هوادهی انتقال داده،  در حوض های هوادهی 2 میلیگرم در لیتر اکسیژن ضروریست،  و 6 تا 8 ساعت و یا بیشتر بطور دائم هوادهی و بر هم زده می شود،  تا توده بیو لوژیکی به حالت تعلیق باقی بماند.  سر ریز مخلوط حوض های هوادهی را به دو حوض ته نشینی قیفی شکل نهایی انتقال داده،  تا توده باکتری جدید در آن ته نشین شود، زمان ماند کلی لازم برای این مرحله 4 تا 6 ساعت است.  آب سر ریز ته نشینی نهایی به قسمت کلر زنی جهت ماند 30 دقیقه ضد عفونی،  و سپس برای مصرف به مزرعه آزولا و نی هدایت می شود.  لجن فعال ته نشینی بنا به نیاز سیستم توسط پمپ قسمت هایی به هوادهی و به تانک هاضم لجن و بستر لجن هدایت میشود.  لجن انتقال داده شده به تانک هاضم لجن که کاملاً بسته میباشد، بعد از زمان ماند مناسب به بستر لجن منتقل میشود،  لجن آن گرفته میشود،  و پسآب باقی مانده ته بستر به ابتدای سیستم منتقل میشود،  تا باکتری های آن جهت بی هوازی استفاده شود.  سر ریز تانک هاضم لجن به هوادهی میریزد.  بیو گاز حاصل شده در تانک هاضم جهت استفاده به مخزن گاز میرود.

عکس یک تصفیه خانه فاضلاب مدرن امروزی در سال 6998 آریایی میترایی،  عکس شماره 7520.

کلیک کنید:  سکو های نفتی

کلیک کنید:  طرح نانو منسوج

کلیک کنید:  مکتب عرفان و شعر

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://www.ravid.ir

 

تاریخچه و انواع سکوهای دریایی

   پیش گفتار

     از اواسط قرن 20 در ادامه تاریخ نفت ایران،  سکوی نفتی هم وارد تاریخ ایران شد،  بنابر این در وبلاگ انوش راوید جای دارد.  در این پست فعلاً مختصری می نویسم،  که از اینترنت گرفته ام،   و بزودی با تحقیقات جدید بازنویسی می کنم.

   توجه:  این صفحه ضمیمه تاریخ نفت ایران می باشد،  جهت پیگیری به اینجا مراجعه شود. 

   سکوهای اولیه

   سکو های چوبی ــ  احتمالا اولین تلاش جهت دستیابی به نفت بستر دریا،  در کالیفرنیا و حدود سال 1900 میلادی به ثمر رسید،  که چاه های نفت از روی اسکله ای متصل به ساحل و به فاصله 500 متر از ساحل حفر گردید. در سال 1909 در دریاچه  فری در  کادوپاریش لا،  با استفاده از شمع های چوبی و دکل های حفاری چوبی،  سکویی چوبی ساخته شد،  و از روی آن چاه هایی حفر گردید.  بدین ترتیب اتصال سکو به ساحل از بین رفت،  و سکو با استفاده از شمع در دریا احداث گردید.  در سال 1920 یک سکوی چوبی در آب های کم عمق دریاچه  ماراسی بیو واقع در ونزوئلا ساخته شد،  و از روی آن عملیات حفاری انجام پذیرفت.  البته از آنجایی که شدت امواج در این دریاچه به مراتب کمتر از دریا می باشد،  نمیتوان آن را سکوی دریایی قلمداد نمود.  در سال 1930 در جنوب لوئیزیانا،  از روی یک سکوی چوبی،  که کانالی در کنار آن جهت استفاده از سرویس بارجها،  و قایقها جهت حمل و نقل احداث شده بود،  حفاری صورت گرفت.  ایجاد سکو های چوبی با استفاده از شمع های چوبی همچنان ادامه یافت،  به نحوی که در سال 1933 سکویی در اعماق 7/3 متری آب،  و به فاصله یک کیلومتری از ساحل احداث گردید.  در سال 1937 شرکت،  برون اندروت آمریکایی در فاصله 6/1 کیلومتری از ساحل،  یک سکوی چوبی در عمق 3/4 متری احداث نمود.  عملیات احداث سکو های چوبی تا سال 1940 ادامه یافت،  و پس از آن به علت شروع جنگ جهانی دوم  گسترش عملیات معلق گردید.

   سکو های فولادی ــ  در زمان جنگ جهانی دوم،  و پس از آن به دلیل نیاز های جنگ،  صنایع فولاد پیشرفت شایان توجهی نمود،  و پس از پایان جنگ سازه های فولادی از جمله سکو های فولادی رواج یافتند.  اولین سکوی فولادی در سال 1946 میلادی،  در عمق 3/4 متری ساخته شد،  شایان ذکر است که جهت احداث این سکو 238 شمع به کار رفت.  اولین سکوی فولادی از نوع شابلونی،  با روش ساخت کنونی (یعنی ساخت در ساحل و پس از حمل نصب در محل)،  در سال 1947 در آب های خلیج مکزیک ساخته شد،  که این سکو در 29 کیلومتری از ساحل و در عمق 1/6متری نصب گردید.  سپس یک سکوی دیگر از این نوع در عمق 2/15 متری احداث شد،  و بدین ترتیب یک صنعت جدید متولد گردید.

      در طول دوره پیشرفت سکو سازی به موازات پیشرفت صنایع فولاد،  به مرور قطر شمع ها بزرگتر گردیده،  و از تعداد آنها کاسته شد،  و روش های اجرایی بهبود یافت.  در سال 1949 ده سکو در خلیج مکزیک احداث گردید،  که در اثر نیروی امواج طوفانی این سکوها یا کاملا  از بین رفت،  و یا صدمه کلی بر آنها وارد آمد.  در سال 1955 برای اولین بار با ساخت سکویی به طور کامل،  در ساحل  و حمل توسط بارج و نصب به  وسیله بارج های جرثقیل دار عظیم درعمق 5/30 متری،  ساخت سکو های بلند تر رواج یافت و روز به روز بر ابعاد سکوها افزوده گردید.  سکوها در اعماق بیشتر و به فاصله دورتر از ساحل نصب شدند.

      در سال 1976 کمپانی نفتی شل اعلام کرد،  که بلند ترین سکوی نفتی دنیا را در آب های خلیج مکزیک نصب خواهد کرد.  این سکو کامل و مجهز به تمامی تجهیزات،  منجمله دکل حفاری مخازن، گل حفاری، محل اقامت افراد، وسایل تولید و غیره... بود.  نام این سکو کونیاک گذارده شد،  و در فاصله 160 کیلومتری جنوب شرقی ایالت لوئیزیانا و حدود 15 کیلومتری دهانه می سی سی پی،  در عمق 9/310 متری نصب گردید،  که حدود 9/22 متر سکو نیز (علاوه بر عمق آب)،  از آب بیرون بود.  این سکو دارای 24 شمع با قطر خارجی 122 سانتیمتر،  و ضخامت جداره شمع ماکزیمم برابر 35/6 سانتیمتر بود،  که وزن کلی سکو بالغ بر 53500 تن متریک می باشد،  و برای موج به ارتفاع 9/22 متر و پریود 12 ثانیه و سرعت باد معادل 150 مایل در ساعت، و زلزله خطی 0/2G  و در حالت پلاستیک0/4G  طراحی گردیده است، مدل کامپیوتری این سکو شامل 700 گروه و 2000عضو میباشد،  کمپانی شل و 14 کمپانی دیگر در این کار شرکت داشتند،  که هزینه آن بالغ بر 250  میلیون دلار گردید.

      در حال حاضر بلند ترین  سکوی ثابت شابلونی در عمق 5/315 متری در خلیج مکزیک نصب گردیده،  و سکو های عظیم از نوع ثابت وزنی  بتونی در دریای شمال احداث گردیده است،  و برای اعماق خیلی زیاد از سکو های شناور و سکو های  پایه کششی استفاده میگردد.  در سال 1984 میلادی در اعماق 6/609 متری، به وسیله شرکت  بکتل یک سکوی پایه کششی نصب گردید.  همانگونه که تشریح گردید،  در روند تکاملی ساخت سکوها از آنجایی که مسائل نفتی، سیاسی و بعضا نظامی (از جمله سکوی رادار تکزاس)،  مطرح بوده،  شتاب زیادی به چشم میخورد و این صنعت که میتوان گفت حدود 50 سال قدمت دارد،  مراحل پیشرفت زیادی را پشت سر نهاده است.  به موازات پیشرفت سکو های فوق الذکر سکوهای حفاری مانند:  سکوهای  خود بالابر و غوطه ور و نیمه غوطه ور،  نیز مراحل تکاملی خود را طی نموده اند.

template platform  -- 1               ،         shell co  -- 2

3 --  template fixed platform      ،    4 --   gravity platform

tension leg  --  5    platform        ،        6  --  bechtel

jack up   --  7       ،    8  --   submersible  ،  semi-submersible --  9

  سکو های ثابت

 سکو های ثابت نوع  شابلونی ــ  این نوع سکو معمولا در آب های کم عمق تر نصب میگردد،  و البته امروزه از این نوع در اعماق 5/315 متری نیز نصب شده است،  ولی معمولا بیشتر تا عمقی حدود 100 متر از آنها استفاده میگردد.  نام گذاری این سکو بدین سبب میباشد،  که از پایه های سکو،  به عنوان هادی جهت نصب شمع ها استفاده میشود،  (شمع ها از داخل پایه سکو یا از خارج و متصل به پایه سکو کوبیده میشوند)،  اصطلاحا به آنها سکوی جاکت نیز گفته می شود،  این سکو شامل قسمت های زیر می باشد:

   1 ــ  جاکت یا یک قاب فضایی،  که جهت سرویس دادن در نصب شمع ها،  و به عنوان  مهاری های جانبی برای شمع ها طراحی گردیده اند.

   2 ــ  شمع ها که منتقل کننده بار افقی و عمودی دائمی به کف دریا میباشند.

   3 ــ  روسازه که شامل خرپا های فضایی و عرشه های ضروری جهت تحمل بار های بهره برداری،  و دیگر بارها می باشد.

      قسمت اعظم این نوع سکوها در دنیا (حدود 60% کل این سکوها)،  در خلیج مکزیک واقع می باشند،  که بلند ترین سکو از این نوع در عمق 5/315 متری در آب های خلیج مکزیک نصب گردیده است.  از این نوع سکو علاوه بر خلیج مکزیک،  در دریاچه ماراسی بیو، خلیج فارس، آفریقا، علی الخصوص نیجریه و سواحل کالیفرنیا استفاده می گردد.  نصب سکوی ثابت از سال 1955 در خلیج فارس متداول گردید،  و در سال 1964 اولین سکوی ثابت در آب های ایران نصب گردید.  هم اکنون حدود 135 سکوی ثابت نوع شابلونی در آب های ایران در خلیج فارس و متعلق به ایران وجود دارد.  سکو هایی که در خلیج فارس نصب میشوند،  در مقایسه با سکو های خلیج مکزیک در مقابله با امواج و طوفان های ضعیف تری طراحی می گردند.  در سواحل کالیفرنیا عامل تعیین کننده ابعاد سکوها زلزله می باشد،  نه امواج ناشی از طوفان در دریا.

      در آلاسکا فشار های ناشی از یخ به ضخامت 2/1 الی 8/1 متری وارده بر سکو،  به مراتب بحرانی تر از نیرو های ناشی از زلزله و امواج ناشی از طوفان می باشد.  این نیروها به حدی زیاد است،  که سکوی ثابت از نوع شابلونی برای این منطقه جوابگو نبوده،  و مناسب نمی باشد.  به همین دلیل از نوع سکوی تراز شونده،  و یا سکوی تک پایه مونوپاد استفاده می گردد.  سکو های ثابت دریایی اصولا از مزیت خاصی برخوردارند،  زیرا هزینه نصب آنها نسبتا پایین و سکو های پایداری می باشند،  که در خارج از سطح آب بدون ایجاد حرکت مهمی میتواند، عملیات حفاری و تولید و دیگر کارها مانند بر روی آنها انجام گیرد.  در خلیج مکزیک قابل دسترس بودن وسایل ساخت و سولت حمل و نصب بر رونق سکوهای ثابت دریایی در آن منطقه افزوده است.

tamplate - 1  ، 2 -  jacket  ، 3 -  lateral bracing ، 4 -  super structure

   سکوی حفاری خود بالابر ــ    jack up rig  سکو هایی هستند،  که بر روی آب شناورند و تا محلی که باید جهت حفاری یا کار های دیگر عمل کنند،  بر روی آب مانند کشتی حرکت مینمایند.  پس از استقرار در محل حفاری با جک های پنوماتیک - هیدرولیک یا الکتریک پایه های سکو تا کف دریا پایین رانده میشوند،  و بعد سطح عرشه را به سمت بالا تا ارتفاعی که لازم است،  بالا  برده تا از اثرات موج مصون بماند،  و یا ارتفاع لازم  جهت حفاری را کسب نماید.  سکوی خود بالابر در مواقع اسقرار در محل پایداری زیادی دارد،  و میتواند عملیات حفاری حتی تا اعماق 140 متری از روی آن انجام گیرد،  ولی معمولا برای اعماق 15 الی 100 متر از آن استفاده میگردد.

      بر روی این سکو محل اسکان پرسنل،  محل فرود هلیکوپتر، دکل حفاری، جرثقیل، قایق نجات،  و دیگر وسایل ضروری تعبیه میگردد.  شایان ذکر است که دولت ایران در سال 1363 هـ.خ،  یک دستگاه سکوی حفاری خود بالا بر از شرکت هیتاچی ژاپن خریداری کرد،  که این دستگاه با حدود 8300 تن وزن خالص و مساحت 4000 متر مربع و با پایه های قابل نصب تا عمق 93 متری قابلیت حفاری تا عمق 6100 متری را دارا می باشد.  این دستگاه دارای امکانات لازم از قبیل خوابگاه های متعدد، نماز خانه، رستوران، سالن کنفرانس، باشگاه، بهداری، محل فرود هلیکوپتر، و دیگر امکانات فنی جهت حفاری میباشد،  و مجموعا امکانات زندگی جهت حدود یکصد نفر را دارا می باشد،  که دولت ایران علاوه بر این سکو،  یک سکوی خود بالابر دیگر به نام شهید مدرس را دارا می باشد.

عکس سکوی نفتی،  عکس شماره 4349 .

 

شاهنامه فردوسی در فیلم

     تعدادی از فیلم های سینمایی و مستند،  که از شاهنامه فردوسی اقتباس شده اند،   و در سینمای ایران و دیگر کشورها،  تولید و نمایش داده شده است.

   فردوسی (عبدالحسین سپنتا، 6921 آریایی میترایی برابر با ۱۳۱۳ هجری خورشیدی) ــ  ششمین فیلم سینمایی ایران است،  سپنتا به مناسبت هزاره فردوسی، فیلمی در باره زندگی این شاعر همراه با قطعه هایی از شاهنامه می سازد،  که به قول خودش حاصل آشنایی نیمی از عمر او با ادب فارسی است.  با نمایش خصوصی فیلم،  که چون آثار دیگر سپنتا در هند ساخته شده،  رضاشاه دستور تغییر صحنه های ملاقات فردوسی با محمود غزنوی را می دهد.  در نتیجه این صحنه ها برای نمایش مجدد در سال 6921 آریایی میترایی برابر با ۱۳۱۳ با بازی نصرت الله محتشم (مامور سفارت ایران در هند)،  در نقش محمود غزنوی بازسازی می شود.  فردوسی خالی از افت های سینمایی نیست،  کارگردان برای بیان تیرگی و اندوه مرگ در صحنه تشییع جنازه شاعر از فیلم برداری ضد نور استفاده کرده است.  فیلم از نظر داستان گویی موفق است،  مانند صحنه ای که فردوسی در ایام پیری از پنجره اتاقش به بچه هایی نگاه می کند،  که شعر های او را حین بازی کردن می خوانند.  در این فیلم فردوسی نبرد رستم و سهراب را می سراید،  و فیلم ساز این قسمت از شاهنامه را به تصویر می کشد.

   رستم و سهراب (مهدی رئیس فیروز، 6944 آریایی میترایی برابر با ۱۳۳۶) ــ  این فیلم برداشت ضعیفی از داستان رستم و سهراب، غنی ترین داستان شاهنامه است.  فیلمنامه را دکتر جنتی نوشته،  که سابقه ادبی دارد،  و فیلم به روایتی اسطوره ای در چنگال فیلم فارسی است.  فیلم تصویر نادرستی از اثر حماسی فردوسی به دست می داد،  و از نظر تجاری نیز موفق نبود.  گذشته از نقایص فنی،  اشتباهات زیادی در فیلم دیده می شد.  زنی که مار به دست در حضور رستم می رقصد،  لحظه ای بعد ماری در دست ندارد،  ریش رستم گاه دو شقه است،  و گاه معمولی،  دندان های طلای زنانی که پای می کوبند و می رقصند،  برق می زند و...

   بیژن و منیژه (سیامک یاسمی، 6945 آ،م،  یا ۱۳۳۷هـ،خ) ــ  در دهه  6940 آ،م،  جریان فیلم فارسی بر سینمای ایران مسلط است،  شاید به دلیل وقت گیر بودن،  و هزینه زیاد اقتباس سینمایی از شاهنامه،  در این سالها کمتر کسی چنین فیلم هایی می سازد،  و اگر هم بسازد، نتیجه اش فیلمی با مایه های تجاری و قید و بند فیلم فارسی است.  بیژن و منیژه از این دست فیلم هاست،  فیلمی در رده دیگر آثار تجاری یاسمی.  نقطه مثبت بیژن و منیژه،  فیلم برداری نسبتاً خوب کوشان است.  ساخت فیلم که با آواز های فراوان پروانه همراه است،  هشت ماه به طور انجامیده است.

   سیاوش در تخت جمشید (فریدون رهنما، 6954 آ،م،  یا ۱۳۴۶ هـ،خ) ــ  این فیلم برداشتی امروزی از داستان رستم و اسفندیار است،  در این فیلم که نخستین کار این شاعر و منتقد سینمایی است.  پدر و پسر ثروتمندی بر سر یک زن با یکدیگر درگیر می شوند،  تا کار به نبرد رودرو می انجامد.  نوری علاء درباره فیلمش می گوید: می خواستم جنگی به وجود آورم،  که گرچه امروزی است،  ولی صورت همان جنگ رستم و اسفندیار را به خود بگیرد.  آدم های فیلم با ابزاری می جنگند،  که خیلی شبیه ابزار جنگی آن زمان است،  میل همان گرز است،  سنج همان سپر است،  اینها تغییر شکل یافته های همان ابزار جنگی هستند.  در فیلم ما شبکه ای را می بینیم،  که آدم های فیلم را در جبر قرار می دهد،  و آنها را به جان هم می اندازد.  برای من موقعیت آنها مطرح است.  به نظر می رسد تحمیل بازیگران اصلی به فیلم، بیشترین صدمه را به آن وارد کرده است.

   پسر ایران از مادرش بی خبر است (فریدون رهنما،  6960 آ،م، ۱۳۵۲ هـ، خ) ــ  رهنما این فیلم را در سال 60 آ،م،  می سازد،  این بار در برگردانی تمثیلی بر اساس داستانی از شاهنامه،  شرایط جامعه به تصویر کشیده می شود.  دلیل موفقیت آثار رهنما را باید در نوع نگاه او به واقعیت جست.  از نظر او که خود منتقد و شاعری تواناست،  داستانی حماسی که ۱۰ قرن قبل سروده شده،  می تواند با روایت دراماتیک و در قالبی نمادین،  واقعیت امروزه را عرضه کند.  از دید رهنما نوع برخورد و پیوند فیلم ساز با واقعیت است،  که آن را جاودانه می کند.  بدون این پیوند، واقعیت گنگ و گریزان،  و در هم است.  این واقعیت جویی رهنما را به کاوش های فرهنگی و هنری این سرزمین کشانده است.  در پسر ایران از مادرش بی خبر است،  رهنما دلهره مبهم خود را در چگونگی پیوند درست تاریخ و فرهنگ گذشته با امروز نشان می دهد.  رهنما در این فیلم از جلوه های ویژه نیز در جهت ارائه جهان فیلم استفاده می کند.

  ــ  بعد از انقلاب اسلامی،  آثار کمی بر اساس داستان های شاهنامه ساخته شده است،  مانند پرچم های قلعه کاوه که نتوانسته اند،  حداقل انتظارات را نسبت به این گنجینه عظیم ملی پاسخ دهند.

   فیلم های کوتاه و مستند ــ  در سینمای ایران،  همواره فیلم های کوتاه و مستند،  با تلاش بی پیرایه و صادقانه فیلم سازان ساخته شده اند.  در زمینه فیلم های اقتباسی شاهنامه در سینمای آماتور و مستند،  می توان به فیلم های انجمن سینمای جوان،  و نیز جشن توس مراجعه کرد.  در این زمینه آثار متعددی ساخته شده،  که از این میان می شود به بعضی از آنها اشاره کرد:  سوگ یک دلاور (ولی محمدی)،  نان، عشق و توس (حمید تمجیدی)، ماجرای شاهنامه (اریک بالایان)، فردوسی (حسین قوانلو)، سوگ سیاوش (احمد طالبی نژاد)،  که برداشتی تاریخی - اجتماعی و تازه بر اساس مرگ سیاوش و تناور شدن سیاوش های دیگر است،  زورخانه (عباس شباویز)، شاهنامه و مردم (نصیب نصیبی)، فردوسی و مردم (حسین ترابی)، سیمرغ (ابراهیم حیدرزاده)، زال و سیمرغ (علی بنایی) فیلم انیمیشن در خور توجهی است،  که جنبه های خاص شاهنامه را به زیبایی بررسی می کند،  سیری در پرده های شاهنامه (جمشید سپاهی)،  مینیاتور های شاهنامه (ایرج گرگین)،  شاهنامه از خطی تا چاپی (منوچهر خادم زاده)،  پرتو حماسه (منوچهر طیاب)،  مرگ سیاوش (بیژن مهاجر)،  و... از نمونه های مستند در این زمینه اند.  از  http://ferdosi-toosi.blogsky.com

کلیک کنید:  دروغ جاده ابریشم

کلیک کنید:  تاریخ نجوم در ایران

کلیک کنید:  منطق ملی مردمی در ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://www.ravid.ir

تاریخ نامهای جغرافیایی

تاریخ نام های جغرافیایی و هویت مکانها

   چکیده

     در تاریخ نام های جغرافیایی و هویت مردم و مکانها،  ریشه در عمق تاریخ اجتماعی دارد،  زمانی که انسانها در قبایل اولیه زندگی می کردند،  از نام هایی بهره می گرفتند،  که نشانی از طبیعت و حیوانات داشت،  در دوره ای که شاه هان بزرگ فرمانروایی می نمودند،  نام هایی که در خور سلاطین و خاندان آنها بود بوجود آمد،  و زمانی که انسانها به دینها روی آورند،  مکانها با نام دینها در آمیخت.  مردم در طول تاریخ نام هایی بر می گزیدند،  که در اندازه دانایی زمان آنها بود،  و به این ترتیب هویتها آشکار می شد.  ولی آیا امروزه هویت ها با نام حیوانات یا شاه هان و یا موضوعات دینی شکل می گیرد؟  در قرن 21 هویت ها بر اساس اقتصاد و شیوه مدنیت شناسایی می شوند،  نمونه آن در همین دوره و نزدیکی ماست،  به اتحادیه اروپا نگاه کنید،  چگونه عده ای با هر تلاشی می خواهند شکلی به آن دهند و پا بر جا بماند،  ولی با عدم موفقیت روبروست،  زیرا هویتها می خواهند بر اساس اقتصاد شکل گیرند،  اقتصادی که بتواند نیاز های فزاینده مردم را پوشش دهد.  کشور عراق را ببینید با اینکه نفت دارد و همه مسلمان هستند ولی سه بخش عمده در تلاش هستند هویت خود را بر اساس اقتصاد منطقه اشان سامان دهند،  در صورتیکه بیش از 400 سال،  بسیاری از کشورها بدون دردسر تحت پوشش عثمانی با یک هویت بودند،  در این موارد مثال زیاد است.  در نتیجه و بطور خلاصه در قرن 21 تعیین نام های جغرافیایی،  هویت مکانها،  تقسیمات کشوری،  استراتژی های جغرافیایی،  و غیره،  باید بر پایه اقتصادی ضمن رعایت تاریخ اجتماعی انجام پذیرد.

   مقدمه

      در گذشته ها و هر دوره از ساختار های تاریخی اجتماع،  نام های ویژه آن دوره را برای مکان های جغرافیایی بر می گزیدند،  اما امروزه در قرن 21 با وجود انقلاب دانش های نو،  درک متفاوتی از جغرافیا، مکان، مدنیت، و غیره بوجود آمده است.  به همین گونه نگارش مطالب نیز دیدگاه دیگری می طلبد،  که کاملاً متضاد با تمام تاریخ است،  نگارش های نوین باید پوششها و درهم آمیختگی های تخصصی جهانی داشته باشند.  منجمله مطالب در اینترنت منتشر شوند،  بخشی از آنها در لینکها قرار می گیرند،  و بنا به اهمیت کد گذاری و قابل دست یابی گردند،  به این ترتیب می تواند بهترین روش علمی فراخوان مقاله،  و درک متقابل از توانایی تحقیق و تحلیل در قرن نو باشد.

      یکی از علت هایی که باید دید نوین برای این فراخوان داشت،  مثلاً نام استان های:  چین، مصر، مکران، هند، روم، تور، خورآسان، باختر، تبت، سیستان غربی و غیره در جغرافیای کنونی ایران،  بگوش بسیاری نخورده،  یا حداقل موقعیت جغرافیایی آنها را در ایران تاریخی نمی دانند.  یا به گفته دیگر،  کسی که دانش جغرافیا ـ تاریخ او اندک و خلاصه شده در دروغ های تاریخی باشد،  چگونه می تواند نام گذاری جغرافیایی و هویت شناسی نماید.

 

برگزیدن نام های جغرافیایی

      تا قبل از قرن 20 اقتصاد جهان بر اساس اقتصاد کشاورزی یا اقتصاد گیاه بود،  مصالح خانه ها از گیاه بود، وسایل حمل و نقل از گیاه بود،  تجارت با گیاه،  کشتی ها و تجهیزات از گیاه بود،  و کلاً زندگی و بود و نبود از گیاه و بر پایه اقتصاد کشاورزی و جغرافیای کشاورزی بود.  در قرن انبوه سازی 20 با دلایل ویژه قرن اقتصاد بر پایه انرژی و تولید انبوه چرخید،  اما از ابتدای قرن 21 وضع دگرگون شد،  و دوباره نقش جغرافیای اقتصاد کشاورزی نمود پیدا کرد.  درک تفاوت قرنها و خواسته ها در طول زمان خیلی مهم است،  و در نهایت بشر را بسوی زندگی جدید در قرن نو می برد،  عدم تحلیل این موضوع،  صدمات جبران ناپذیری وارد می کند.  نمونه آن در کشورها زیاد است،  کم آب شدن و خشک شدن دریاچه ارومیه،  کم آب یا خشک شدن دریاچه های کوچک داخلی ایران،  کم یا زیاد شدن بارندگی در نقاط مختلف ایران،  برهم خوردن نظم کشاورزی و دامی،  افزایش و جهش آفات و میکروب های کشاورزی و دامی،  و خیلی موارد دیگر.  بهمین جهت بهترین روش برای جلوگیری از این قبیل مشکلات،  ابتدا ایجاد هویت بر پایه نیاز های قرن 21،  و سپس نامگذاری های جدید بر اساس تاریخ اجتماعی است.

      هر منطقه جغرافیایی که بر پایه جغرافیایی کشاورزی ایجاد شود،  به راحتی خود مردم می توانند تصمیم بگیرند،  که چگونه بر رود های حوزه آبریز و آبخیز منطقه سد ببندند،  یا آب برداشت کنند،  و چگونه با آفات و مشکلات کنار آیند.  برای نمونه دریاچه ارومیه را مثال می زنم،  که در دو استان و چند موقعیت قومی قرار دارد،  و تازه در نهایت تصمیم و ساماندهی آن در تهران انجام می شود.  بطور کلی شناخت تاریخی و زمین شناسی برای آن انجام نگرفته،  و نیز مصلحت و نیاز های تولیدی و انسانی هم در نظر گرفته نشده،  که در نهایت به مشکل بر خورده است.  اگر این دریاچه را بنا به مصلحت و دانش تاریخ در نظر می گرفتند،  و کل منطقه جغرافیایی آنرا تحت یک پوشش اقتصادی قرار می دادند،  و با نام گذاری های تاریخی هویت های مردمی را شکل می دادند،  بجای دردسر تبدیل به ارزش می شد.  در واقع هویت با ساختار های تاریخی اجتماع شکل می گیرد،  و این هم خود دانشی است و افراد متخصص در تاریخ نویسی نوین ایرانی می دانند،  و می توانند آنرا بسرانجام برسانند،  نه هر کس و یا اشباه شدگان در دروغ های تاریخی.

 

   از کجا باید شروع کرد

      برای اینکه بتوانیم آینده نگری مفید و موثر و خوب داشته باشیم، ابتدا باید جغرافیای طبیعی و کشاورزی ایران را بشناسیم، سپس بسراغ نام گذاری و هویت شناسی رفت،  و ساماندهی جغرافیا و اقتصاد کشاورزی را بر آن استوار کرد.  ایران کنونی دارای چند موقعیت جغرافیایی است،  البته با نگرشی به واقعیت های تاریخی، متوجه می شویم که در طول تاریخ هر کدام از این جغرافیا،  تشکیلات حکومتی و اداری مخصوص بخود داشته اند،  که بر اساس همان اقتصاد شکل گرفته بودند.  بطور دقیق ایران دارای هشت اقلیم و موقعیت آب و هوایی، آبریز و آبخیز است،  که بهترین شیوه نامگذاری و هویت منطقه خود را داشته اند،  و با باز بینی تاریخی متوجه آن می شویم.

    تعدادی از نام های مکانها از کتاب،  اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست:

   مکانهای نامبرده در تاریخ ایران واقعا در کجای مرزهای ایران امروز میباشند؟

      آنچه ما امروزه به عنوان نقشه ایران و اطراف در دسترس داریم,  با آنچه در تاریخ قدیم ایران و جهان آمده است مطابقت ندارد. می دانیم که در زمان ساسانیان با مشکل دو محل بودن یک نام برای شهرها مواجه بوده اند و ساسانیان سعی بر برطرف کردن این مشکل به عمل آورده اند. در متون ساسانی بی وقفه از در غرب بودن بلخ و ... سخن به میان است.  آنطور که به نظر می آید بر اثر یک مهاجرت دسته جمعی ایرانیان از غرب به شرق این مرز و بوم نقشه و نام شهر های غربی این سرزمین عینا در شرق آن پیاده شده است. این گروه نه تنها نام شهرها که فرهنگ و اشیا و کتب و ...را نیز با خود جابجا کرده اند.

      علت مهاجرتی به این صورت و با نامگذاری محل های جدید مطابق قدیم به رسم یادگار و از بین نرفتن این اسامی,  تنها می تواند حمله ناگهانی یک گروه و فرار گروه دیگر از محل زندگی خود باشد و چون میدانیم که دولت ساسانی نیز دچار این دوگانگی بوده است، پس این مهاجرت نمی تواند از حمله اعراب سرچشمه گرفته باشد.  اما حمله اسکندر مادی با مذهب میترایی و حکومت اشکانیان پس از او می تواند علتی بر مهاجرت مزدایی آن که در غرب ایران بوده اند،  به مرزهای شرقی این کشور باشد. این گروه برای نجات مذهب و فرهنگ و جانشان نه تنها به شرق فرار کرده اند، که برای باقی ماندن نامهای محل های گذشته این اسامی را در شرق ایران بر روی محل های جدید عینا پیاده کرده اند. این سخن که این اتفاق در زمان حمله اسکندر به وقوع پیوسته باشد تنها فرضیه ای بیش نیست،  و زمان بوجود آمدن این دوگانگی اسمی در شهرهای ایران را نمی توان به سادگی اثبات کرد. اما در اینکه اسامی دوگانه هستند جای شک نمی باشد. فاصله ها, کوهها, دریاها, مرزها,.... هیچکدام با تاریخ همخوانی منطقی ندارد.  یا میتوان کل تاریخ جهان در مورد ایران را افسانه تصور کرد, که در این صورت فاصله هایی چون شش هزار کیلومتر نیازی به شک کردن و تفکر منطقی ندارد،  یا آنکه محل واقعی اسم های گفته شده را از میان متون قدیمی پیدا کنیم.  در مثال زیر به غیر منطقی شدن تاریخ بر اثر این اشتباه شرق و غرب توجه بفرمایید:

   در تاریخ بلعمی آمده است:  در جنگ کی خسرو و افراسیاب،  افراسیاب بگریخت و از حد ترکستان به حد روم شد، (پس روم و توران مرز مشترک داشتند،  و تورانیان در غرب ایران بوده اند).

      در غیر اینصورت باید بگویم افراسیاب از مرزهای شرقی ایران امروز از وسط سپاه ایران حدود 3000 کیلومتر را طی کرده تا به حد روم رسیده است.  البته منطقی تر آن است که تصور کنیم که افراسیاب حدود 2500-3000 سال پیش با هواپیمای خصوصی خود این راه را طی کرده باشد!

   و در جای دیگر از همین تاریخ می خوانیم:

   بعد از کشته شدن افراسیاب کی خسرو سپاه را از آذربایگان بازگردانید،  و به پادشاهی و مملکت خویش بازآمد به خراسان (نجران) و به بلخ. (تاریخ بلعمی)

   کی خسرو با سپاهش در آذربایجان چه کار می کرده،  اگر تورانیان در شرق ایران بوده اند؟  آذربایگان در شمال غربی ایران است!

   این اشتباه مکان شرق و غرب نه تنها تاریخ بلعمی,  شاهنامه فردوسی, آثار ابوریحان بیرونی و کلیه متون باقی مانده از دوران قبل از اسلام را به مسخره کشیده است،  که در تاریخ کهن دیگر اقوام در مورد ایران نیز تاثیر کرده،  و آنان را دیوانه و افسانه سرا قلمداد کرده اند.  به طور مثال کتسیاس یونانی پزشک اردشیر دوم هخامنشی در آثار خود از باکتریا سخن می گوید،  و اشاره میکند "زمانی که من آنجا بودم"،  البته او دیوانه نیست و محلی که او از آن سخن میگوید،  باختریش در شمال غربی ایران بوده است،  و نه بلخ امروزی در شرق ایران،  با فاصله ای حدود 3000 کیلومتر کتسیاس واقعا برای مسافرت به دربار هخامنشی ایران از باکتریا در شمال غربی ایران عبور کرده است،  و راست می گوید! به مثالی دیگر توجه بفرمایید:

   در تاریخ بلعمی آمده است:  رستم مهتر سگستان از خاندان تورانیان پادشاه نیمروز،  که از کی کاووس و کی خسرو،  به پاس زحماتش عنوان پادشاهی می گیرد.  سکا ها که در جنوب دریای سیاه بودند!؟  اگر پادشاه نیمروز به معنی جنوب بوده است،  پس شاید منظور جنوب شاهنشاهی سکستان است!  که این هم  محلی در شمال غربی ایران امروز می باشد.  این چه ارتباطی به جنوب شرقی ایران امروز یعنی سیستان دارد؟

   چون نمیتوان این سوالات را برای تک تک شخصیت های تاریخ ایران مطرح کرد،  به بررسی کلی می پردازیم:

   آنچه از نگاه کردن به نقشه ها و مقایسه آنها به ذهن می رسد،  آن است که این گروه مهاجرین دریای سیاه را با دریای خزر تعویض کرده و اکباتان سوریه را اکباتان مدی ها در همدان قرار داده،  و باقی شهر های شرقی را با همان معیاری که در غرب بوده است،  کپیه برداری و نامگذاری کرده اند.

            -  دو اگباتانه موجود است:  1. اگباتانه مدی ها،  2. اگباتانه در سوریه، (هرودوت اصلی)

   - نام اصلی دریای خزر امروزی دریای کاسپین یا دریای کاسپیان بوده است.  کاسپ ها یا کوسیان در هزاره سوم ق.م،  مردمی سفید پوست با چشمانی کبود و موهای بور در دره سفید رود و گیلان امروز بوده اند،  که مذهب آنان میترایی بوده و به پرورش اسب اشتغال داشته اند.  آنان سپس به قزوین (کاس پین) و همدان رفته اند،  که پیش از مادها مرکز آنها بوده و کارکاسی نامیده می شده است.  نژاد مو بور چشم کبود در فومن, اسالم, تالش, آذربایجان, لرستان (تیره کاکاوند, حسنوند, بومیان نور آباد) و....،  همه از فرزندان کاسپ ها می باشند،  نام دریای شمال ایران نیز دریای کاسپیان بوده،  و از چه موقع نام خزر به آن داده شده است به درستی معلوم نیست.

- خزر در شاهنامه فردوسی:

   به قیصر خزر بود نزدیکتر                       وز ایشان بدش روز تاریکتر

   به مرز خزر مهتر الیاس بود                     که پور جهاندیده مهراس بود

    به روم, خزر نزدیکتر است تا باختریش پایتخت ایران،  که در شمال غربی ایران و کنار رود سیحان و جیحان بوده است.  توجه کنید پادشاه روم برای حمله به خزر نیازی نداشته که از باختریش که در نواحی آذربایجان امروزی است بگذرد،  بنابر این خزری که در این بیت آمده است نمی تواند کرانه های دریای کاسپین باشد.  خزر نام محلی در جنوب دریای سیاه بوده است.

   بعد از مرگ آلیات (الیاس) کرسوس پسر او که 35 ساله بود به جای پدر به پادشاهی رسید. (تاریخ هرودوت اصلی)

     اسامی پادشاهان لیدی منطبق بر شاهنامه فردوسی و محل آنان در جنوب دریای سیاه بوده است،

نامهای شهرها و استان های مهم ایران قدیم را یک به یک بررسی کنیم،  از باختریش (باکتریا) پایتخت ایران قدیم در کنار رود سیحون و جیحان (جیحون) شروع کنیم:

   باختریش (باکتریا) بلخ امروزی در شرق ایران نیست،  و رود جیحون با سیحون و جیحان در کشور ترکیه امروزی مطابقت دارد:

 باختر به زبان فارسی به معنی غرب است،  عجیب آنکه ما این منطقه را در شرقی ترین استان کشور ایران محسوب کرده ایم،  همچنین پروفسور بارنت میگوید:  باکتریا bakhtrish  (bactrians)  سبک لباس پوشیدن آنها بالا تنه مادی با شلوارهای کتان دهبانی یعنی گشاد و باد کرده است.  شلوار گشاد باد کرده  امروزه در نواحی کردستان به چشم میخورد،  و مادها نیز در شمال غربی ایران بوده اند.  همچنین اگر این شهر یا استان به کنار جیحون است،  جیحون بی شک در شمال غربی ایران بوده است.

   رود جیحون:  منوچهر از رود جیحون رود های بسیار کند،  و رود فرات را به سوی مغرب روان کرد. (تاریخ بلعمی)

   حتما منظور رود جیحان یا سیحون در ترکیه بوده است،  که ما رودی از استان خراسان امروزی تا بین النهرین نداریم!  فاصله مرزهای شرقی و غربی ایران حدود 3000 کیلومتر و در مرکز ایران کویر صعب العبور می باشد.

   در نقاشی دیواری یکی از کاخ های آموری در ماری در کناره فرات تصویر چهار نهر حک شده است،  و توضیح این نهرها در "سفر تکوین" چنین آمده است:  نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب کند،  و از آنجا متقسم گشته چهار شاخه شد،  نام اولین قیشون است که تمام سرزمین حویله را که در آنجا طلا است احاطه میکند،  و طلای آن سرزمین نیکوست،  و در آنجا مروارید و سنگ جزع است,  و نام نهر دوم جیحون که تمام سرزمین کوش را احاطه میکند،  و نام نهر سوم حدقل که به جانب شرق آشور جاریست و نهر چهارم فرات است.

   سرزمین های اوستا و کتیبه های داریوش اول:

   نسایه:  در میان مرو و باختریش است (افرینش اهرمن: گناه سست باوری)،  داریوش شاه گوید:  من مغ گئومات را در دژ سکا اوواتیش در ناحیه نسایه در ماد کشتم ماد در شمال غربی ایران امروزی بوده است.

   مرو:  نیرومند و پاک (افرینش اهرمن: خواهش های گناه آلود)،  چون نسایه در ماد است مرو هم همانجا در شمال غربی ایران بوده.

   باختریش: (baktris)،  زیبای افراشته درفش (آفرینش اهرمن: برور = مور دانه گش) حال که نسایه در سرزمین مادها بوده پس باختریش نیز در همان منطقه است،  همچنین سوگود در سنگ نوشته های نقش رستم از باکتریا بیش از 400 کیلومتر دور است.  سوگود نزدیک سکایان است،  و با 400 کیلومتر به مرزهای شرقی ایران نمی رسیم،  باختریش در شمال غربی ایران است.

   جلگه سوگود:  (suguda)،  (آفرینش اهرمن خرفستری به نام سکیتیه بیافرید = مرگ در گله گاوان) داریوش شاه گوید:  این شهریاری که من دارم از سکا ها که آنها آنطرف سغد هستند .... سکا ها شمال غربی ایران بودند،  پس سغد هم در همان نواحی است.

   در داستان کیومرث او به دماوند (دنباوند) بود،  و برای انتقام پسرش از مرده ها به سوی شرق می رود،  و آنجا شهری میسازد با نام بلخ.  گوید در بلخ دره ای است آنجا که این دره را گر گویند و رودی اندر وی همی آید.  همچنین سنگی بر رود است،  که آب از یک طرف داخل میشود،  و از طرفی دیگر خارج می شود. (تاریخ بلعمی)

   دنباوند کوه، دماوند امروزی نیست،  که شرق آن استان خراسان امروزی و بلخ امروزی باشد!  در کتیبه های آشوری از کوه بیکنی یا کوه بلورین در مکان دماوند امروزی یاد شده است، دنباوند؛  دماوند امروزی نیست.

  کوه دنباوند:  بیوراسپ (ضحاک) به آن بسته شده از پتشخوار است،  کوه کومش و گرگان (هیرکان ) بدان پیوسته اند. (بندهش)

   پتشخوار کوه (patis-xwarh/mahist xwarrah) (مهست فرخواری کوه): به طبرستان و گیلان  است (بندهش)،  در فارسی با نام کوههای جنوبی طبرستان آمده است.   طبرستان به ناحیه جنوب غربی دریای خزر گفته می شود،  گیلان غرب  شهری در استان کرمانشاه امروزی است.

    هیرکان (گرگان! ):  هیرکان گرگان امروزی نیست.  هیرکان از یکسو همسایه آسوری ها (ارومیه) و مرز دیگرش به دریای خزر است،  مردمش با آران ها هم پیمان می شدند.  در آذربایجان خاوری است.  هنوز هم مکان هایی با نام هیر= کشتزار دهی در جنوب خاوری اردبیل و هیران دهی پیرامون آستارا موجود است، (احمد حامی).  گزنفون می نویسد:  هیرکانی ها همسایه آشوری ها و لیدی ها بودند.

    میدانیم که لهراسپ بلخ بامیان را به عنوان پایتخت انتخاب می کند،  و گشتاسپ پسرش آتشکده ای در پایتختش می سازد،  و پادشاهان پیاده به زیارت آن می آمدند (شاهنامه).  در زمان ساسانیان پادشاهان پس از تاجگذاری،  از مدائن پیاده به زیارت معبد تخت سلیمان در آذر بایجان غربی می رفتند.

   -  "و کان زرادشت فیما زعم  قوم من علماء اهل الکتاب من اهل فلسطین.  خادما لبعض ثلامذه ارمیاء النبی خاصا به اثیرا عنده فخانه فکذب علیه فدعا الله علیه فبرص فلحق ببلاد آذربایجان، ( تاریخ طبری). طبری نیز زردشت را مهاجری از فلسطین به آذربایجان میداند و محل حکومت گشتاسپ یعنی بلخ در ناحیت آذربایجان بوده است نه شرق ایران امروزی.

   خورآزمیا [h]uvarasmiya اووآرزمیی،  نه خراسان امروزی است،  و نه خوارزم امروزی!

  در تاریخ بلعمی با نام نجران آمده است،  و در جای دیگر از همین تاریخ می گوید:  این مردمان نجران هم از عرب بودند،  از بنی تغلب و سبب ترسایی ایشان آن بود از میان بت پرستان که ایشان از اول بت پرست بودند.  به یاد نداریم که مذهب رسمی خراسان امروزی هیچگاه ترسایی بوده باشد!  همچنین در نقشه جغرافیای امروزی تعداد زیادی خراسان موجود است،  به طور مثال:  خراسان نام شهری در شمال شرقی ترکیه امروزی است. این شهر در شرق ارزروم می باشد.  به قسمتی از کتاب مادها و پارسها اثر ویلیام کالیکان توجه بفرمایید:

   نظر عمومی مورخین بر این است که در خورزمیا choresmia  در زمان کورش مردم از ظهور قائد و پیامبر مذهبی به نام سپیتما زاراتوشتر یا همان زردشت به خوبی استقبال کردند.  محل این پیامبر در متون قدیم ایران به کرات ایران ویج و آذربایجان است،  پس این خوارزمی در خراسان امروزی نیست،  و به حوالی آذربایجان امروزی است.

   با این که می توان مطمئن بود که از جانب شرق کورش حدود متصرفات خود را  به رود سیر دریا  jaxartes محدود نمود،  ولی از استحکامات و برج و باروی جنگی که به گفته نویسندگان کلاسیک به وسیله کورش ساخته و نام شهر کرشاتا (شهر کوروش ) یا سیروپولیس هم آورده شده،  از نظر باستانشناسی اثری دیده نمی شود.

   جانب شرق یعنی چه؟  جمله بعدی سخن از رودخانه سیردریا به میان است jaxarts  که به نوشته همان نویسندگان کلاسیک از کوه های قفقاز سرچشمه می گیرد،  و به دریای کاسپین می ریزد!  البته این مکان در شرق یونان و اروپای امروزی می باشد،  ولی در شرق ایران امروزی نیست!  چه عجب است که از قلعه و استحکامات کوروش در شرق ایران امروز خبری نیست؟  اگر تمامی زمین های خراسان امروزی را هم بکنید این برج و بارو را در آن محل نخواهید یافت.  کرش اتا یا کرداوروش باید احتمالا همان کنداورش یا کندروش محل جنگ های داریوش کبیر با مادها باشد و خور (خورشید) آزمیا که ریشه از خوزستان دارد،  باید در همان نواحی خور میشان = کرمانشاه باشد.  در ماوراء این رودخانه اقوام ماساژتها که نژاد آریایی بودند به کورش تسلیم نشدند.  این مردم که خوراکشان ماهی بود (ماهی خوراک اصلی مردم کناره دریا هاست!)،  و بنا به گفته نیمه افسانه ای هرودوت ملکه تامیریس بر آنها حکومت می کرده با کورش به رزم پرداخته اند،  و در همین جنگها بود که کورش جان خود را از دست داد.

   سوگود:  سغد امروزی نیست،  محلی در کشور ترکیه امروزی می باشد.

  -  زمین سوکوستان به راه  ترکستان به چین (hwcyst n) به ناحیت اباختر است، (بندهش)  در بندهش از کشوری به نام سوکوستان در نزدیکی دایئتی در ایران ویج نام برده شده،  که آن را گوپت هم گفته اند.  دکتر احمد تفصیلی نوشته است (گوبد پسر اغریث است جزء اول نام او گو است که همان سغد است،  بنابر این نام وی به معنی حاکم گو است، (اوستا).  سوغود در سنگ نوشته های نقش رستم از باکتریا بیش از 400 کیلومتر دور است.

   داریوش شاه گوید:  این شهریاری که من دارم از سکا ها که آنها آنطرف سغد هستند،  از آنجا تا به حبشه ... (کتیبه داریوش کبیر)

   پارس, پارت:  کلیه اسامی که از ریشه لغت پارس می باشند،  در غرب ایران امروز می باشند.

834 ق.م،  در سند آشوری نام پارس و ماد در جنوب دریاچه ارومیه با هم آمده است.  پارس ها به جنوب مهاجرت کردند،  و سرزمین های سر راه خود را پارس, پارسوا, پارسوماش, و پارسه نام نهادند. (احمد توکلی).

   پارسه:  فارس

   پارسوا:  محلی در نزدیکی (namri)  در باختر دریاچه ارومیه است.  اولین پارسوا را سابقاً در میاندوآب و سلدوزی دانسته،  و در قرن اخیر با قاطعیت بیشتر آن را در ماهیدشت کرمانشاه یا حوالی روانسر نوشته اند. (احمد توکلی).   

   پارسوماش:  در حاشیه کوه بختیاری محلی هم مرز اعیلام است.

   اران:  آیرها arians) haravia) هرات نیست،  طرز لباس پوشیدن آنها از سبک مادی است،  با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه.

   آریان یا آلان در شمال رود ارس در قفقاز حدود آذربایجان شرقی است. (احمد حامی).

   ایرانشهر:  ایرانشهری که در تاریخ ایران از آن یاد شده است کشور ایران امروزی نیست.  ایر ان شهر،  منظور شهر آیرها است،  که می تواند به راحتی همین اران در شمال رود ارس و در نواحی آذربایجان شرقی باشد.

   کندروس:  این ناحیه مهمترین ناحیه برای این کتاب است،  چرا که اسکندر را اس کندر یا اس کندروس = شاه کندروس میدانم،  و خوشبختانه داریوش کبیر در کتیبه اش به آن اشاره می کند:

   - پس از بابل خارج شدم و به ماد رسیدم فرورتیش که خود را پادشاه ماد نامیده بود با سپاه خود به شهر (کوندروش) کندروش = کندروس در ماد در آمد تا با من نبرد کند.

   - نبرد کندرو که در جلگه دامنه بیستون انجام شد،  برای داریوش اهمیت بسیار داشت،  و از این جهت سخره های بیستون را که شاهد پیروزی او بود،  برای نقر نوشته های خود انتخاب کرد. (ویلیام کالیکان)

   رنگهه: ( rangha)  نینوا پایتخت آشوریان.

   کرج, کرخ میسان:  در غرب ایران است.

   -  (ایساباداردشیر) به زمان اردشیر بابکان:  خود برفت از اهواز و به میسان شد. پادشاه دیگر بود و شهر همچندان اهواز.  ملکی بود نام او بندو او را بکشت و شهری بنا کرد کرخ میسان (کرج میسان).  (تاریخ بلعمی).

   - شاهنامه فردوسی:

   ز بغداد گردان با زنگه شاوران                   گزیده سپاهی ز گردان کرخ

   میسان:  خور میثن یعنی میهن خورشید و نام باستانی کرمانشاه است.  ( احمد حامی).

   سپاهان:  محلی در نزدیکی خوزستان و در غرب ایران امروز است.

   - اوله رود:  را سرچشمه از سپاهان است،  به خوزستان بگذرد به دجله فراز ریزد.  او را در سپاهان مسرگان رود خوانند.  (بندهش)

   اسپهان : اصفهان امروزی نیست.

   مردی در بابل بر ضحاک خارج شد و علمی ببست و مردم اصفهان (اسپهان) از نژاد اویند. (تاریخ طبری)

به زمین اصفهان (اسپهان) مردی بود کشاورز کُردی و به دیهی و نام او کاوه ...

   این اسپهان به ناحیت بابل و کردستان امروزی است!  با اصفهان امروزی چه ارتباطی دارد؟

   فردوسی در مورد جوانانی که از دست ضحاک نجات پیدا می کنند می گوید:

   کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد

   گیو و گودرز پادشاهان اصفهان ( اسپهان)،  و سپاهان و... بوده اند،  کتیبه ها و آثار این پادشاهان سر پل زهاب امروزی است،  و نه در اصفهان امروز!

این خود پیکر گودرز شاه بزرگ پسر گیو شاه بزرگ است.

   چینستان:  چین استان, حینستان،  کشور چین امروزی نیست.  استانی در جنوب بین النهرین بوده است.

 و آنان که به سرزمین سین اند که چین استان است. (بندهش)

 سین یا سئن خدای ماه در آسیای غربی, خدای سامی ها (اکد) بوده است. سامی ها در نواحی خوزستان و شمال زاگرس بودند. میان دو رود را از نظر نژاد مردمان در آن زمان به دو دسته تقسیم کرده بودند:                 

 شمال:   1. آشنویه = هوری، 2. ماری،  3 . آشوری  که مردم آن را هیکوس میگفتند.

 جنوب:  1. السین،  2. لارسا،  3. بابل   اتحادیه ای که پایتخت آن بابل بوده است.

-  السین مردمان سرزمینی از سرزمینهای جنوبی بین النهرین.

   در شاهنامه فقفور چین آمده است.  فقفور که همان بغ پور میترایی است،  لقب پادشاهانی است که به این دین و آیین بودند.  تا به امروز نشنیده ایم که در کشور چین امروزی مذهب میترایی رایج بوده باشد.

- کی خسرو در جنگ با تورانیان به میلاد می گوید به ترکستان اندر شو به راه چینستان. (تاریخ بلعمی)

   پس از سوی ایران  چینستان محلی است،  سر راه ترکستان و اول چینستان بوده بعد ترکستان.

همچنین اسکندر از چینستان به مغرب و حجاب ظلمت رسید.  (تاریخ بلعمی)

 طبق روایت بندهش و اوستا به محل زندگی سین ها چین استان (چینستان) می گفتند،  و در همسایگی جنوبی آنان در سواحل خلیج فارس استان یا کشوری با نام هند قرار داشته است،  که امروزه به آن هندیجان گفته می شود.

 

   هند:  هند تاریخ ایران کشور هندوستان امروزی نیست،  هندیجان در جنوب ایران است.  نام باستانی کشور هندوستان امروزی آریا بهارات  و نام امروزی آن india ایندیا می باشد،  و تنها ما ایرانیان این کشور را با عنوان هندوستان می شناسیم!

در " کفالایای مانی" آمده است،  که او در سده سوم میلادی از بابل با کشتی به هند, به فارس و از آنجا به بابل به میشان و به خوزستان رفته است, هندی که مانی به آنجا رفته, هند جنوب خوزستان است،  و گرنه شبه قاره هندوستان امروزی در سده سوم میلادی نامش هند نبوده است.  از این گذشته مانی شناسان باختر مانی را در راه هند روانه کشور کوشانیان و کابل کرده اند،  که نمی شود با کشتی به آنجا ها رفت.  زمان هم برای مانی برای رفتن و برگشتن به شبه قاره هند امروزی کافی نبوده است،  زیرا مانی در واپسین سال پادشاهی اردشیر با کشتی به هند رفته و پس از به تخت نشستن شاپور که پشتیبان مانی بود به تیسفون بازگشته،  و به دیدن شاپور رفته و کتاب شاپورگان را به نام او نوشته است.  از رفتن مانی به هند تا بر تخت نشستن شاپور کمتر از یکسال بوده،  و مانی در آغاز پادشاهی او به دیدنش رفته است.  مانی نمی توانسته دو, سه ساله به هندوستان امروز رفته باشد،  یکسال در آنجا دین خود را تبلیغ کرده،  و از راه فارس به بابل برگشته باشد. (احمد حامی)

   اسامی هند در ایران:

هند اولیا:  که در زبان فارسی هند کوهستانی است،  قسمتی در جنوب خوزستان است.  امروزه نام آن هندیجان است،  و رود پر آب آن هندیان (زهره) به خلیج فارس می ریزد.  مردم آن گنوسی ها هستند.

هندزمین:  دهی در تارم جنوب زنجان.                     -           هندکندی:  دهی در تارم شمال زنجان.

هندخاله:  دهی در شهرستان فومن.                        -           هندوکلا:  در شهر آمل.

هندومرز:  در نوشهر.                                          -           هندآباد:  در سردشت.

هندمینی:  در شهر ایلام.                                       -           هندی من:  در شهرستان سنندج.

هنده:  در بروجرد.                                               -           هندی:  در خرم آباد.

هندآباد:  در نیشابور.                                           -           هندوارک:  در سبزوار.

هندوالان:  در طبس.                                            -           هندیز:  در سیرجان.

هندچوب:  در نایئن.                                             -           هندو آباد:  در اردکان.

هندوکش:  در شهر فریدون.                       -          هندرائی: جزیره ای در خلیج فارس.

چشم هندی:  در موسیان.                                                                          (احمد حامی)

هندوستان دورترین نقاط مشرقی مسکون است،  در مشرق هند زمینهایی است که به کلی شنزار است!  در این بیابان ها پر از خاک طلاست.  (هرودوت اصلی)  گویا این خاک طلا را حیوانی که او آن را مورچه مینامد در موقع حفاری لانه به بیرون می ریخته است،  و مردم آن را (در موقع استراحت این حیوان در گرمای ظهر در زیر زمین) با شتر جمع آوری می کردند،  در هر صورت توضیحات او با هندوستان امروزی جور نمی باشد.

از روی شکل های تخت جمشید پروفسور بارنت میگوید:  هندی ها (hindush) با سینه های برهنه و هدیه آنها الاغ و گرد طلا است،  (نه فیل نه عاج فیل که الاغ حیوانی که معلوم نیست  اصلا در کل هندوستان موجود باشد!)

در زمان پادشاهی ایرج به یمن اندر ملکی بود او را رایش از بهر آن خواندندی که بسیار غنیمتها بیاورد و جنگها کرد و پادشاهی او تا زمین هندوستان برسید،  (بین یمن و هندوستان امروزی کشور پهناوری با نام  ایران موجود است!  که بر حسب اتفاق روزگار در آن زمان پادشاهی قدرتمند با نام ایرج داشته است،  که یا این رایش باید ایران را گرفته باشد تا همسایه هندوستان شده باشد،  که چنین سخنی در تاریخ نیست و یا این هند, هندوستان امروزی نیست!) و با ایشان جنگ و کشتن کرد و خواسته ها و بردگان از زمین هندوستان بیاورد.  (تاریخ بلعمی)

به زمان آسا (پسرزاده سلیمان ابن داوود) میان او و ملک هندوستان زرج حرب افتاد،  (هندوستان تا بیت المقدس!).  (تاریخ بلعمی)

   سرزمین هند امروزی یکی از بخشهای ایران هخامنشی به شمار می رفته،  و نام آن در آن زمان آریا بهارات بوده است.  در هند باستان = آریابهارات  لشکر کشی داریوش بزرگ را سرآغاز تاریخ خود می دانسته اند.  خاندان موریان در زمان هخامنشی و spooner پس از آن در این منطقه شاهان ایرانی بوده اند.

   در کتاب ایران بزرگ آقای امید عطائی فرد می نویسد:

آنچه که امروزه به نادرست "هند و اروپایی" و" هند و ژرمنی" خوانده می شود،  و نامی از ایران ندارد باید آریایی خواند.  کاربرد اصطلاح  "هند و اروپایی" خیانت و نادانی درباره تاریخ و فرهنگ است.  ایرانیان (آریاها) دیرین ترین مردمان,  و نیاکان تیره های هندی و اروپایی به شمار می روند.

   مشکل اصطلاح "هند و اروپایی" آن است که هندی که از آن سخن به میان است آریابهارات (کشور هندوستان امروزی) نیست،  بلکه  دولت و فرهنگ هخامنشیان پارس نژاد و اروپای آن اروپه باستانی است،  که مردم آن از تخمه ی تهمورث منظور آیر ها می باشند،  که اگر جمع "ها" عربی را از آن برداشته و فارسی آن را که "ان" است به کار بریم آیران یا ایران نتیجه می شود،  نژاد آیران که هرودوت آن را به صورت arians  آریان آورده است در آران  در شمال رود ارس بوده اند،  و کوچ های اری ان (آریایی ها) از این منطقه صورت گرفته است،  این تغییر مکان که بر اثر جنگها و.... از طرفی به سوی اروپای امروزی (فتوحات اسکندر در اروپا)،  و از سوی دیگر به سوی آریابهارات (مهاجرت شکست خوردگان جنگی و مزدا کیش در جنگ اسکندر)،  صورت گرفته است اصطلاح هند و اروپا را به وجود آورده است.  در مورد هند و کرمان (ژرمان) و یا آریایی های کرمانی (ژرمانی) نیز جز آنکه بگویم محل کرمانشهری که در تاریخ ایران آمده است کرمانشاه امروزی است،  بهتر است هیچ نگوییم که خود این نام به خوبی گویای واقعیت آن است.  

   هند, هند استان, هندویش در ناحیه هندیجان و جنوب غربی ایران امروز بوده است.

   فرهنگ کشور هندوستان امروزی (آریابهارات)،  هرچه که بوده است و هر قدمتی که دارد و هر تاثیری که در فرهنگ ایران کرده است،  بحثی است که از موضوع این کتاب خارج است،  حتی اگر کسی بگوید دولت هخامنشی و پارسیان پس از لشکرکشی به آریابهارات دارای فرهنگی عظیم تر و پیشرفته تری شدند قابل پذیرش است در این کتاب تنها و تنها  ادعا شده است که محل هند استانی که در تاریخ ایران آمده است,  استان یا کشوریست که مرزهای غربی آن در هندیجان (کرانه شمال غربی خلیج فارس) و مرزهای شرقی آن پس از لشکرکشی داریوش کبیر به آریابهارات در شرق این سرزمین و قبل از این لشکر کشی به گفته هرودوت کویر لوت در مرکز ایران امروزی بوده است.

   تبت:  با تبت امروزی ارتباطی ندارد و محلی در غرب ترکیه امروزی بوده است،  این نام دو بار در تاریخ بلعمی آمده است: 

پس از کشته شدن ارجاسب به دست اسفندیار،  از کاسه رود (بندهش: روت کاسیک) و مهرروذ (بندهش :رود مهروا) گذشته و به شهر افراسیاب و هشت کنگ (شاهنامه فردوسی: بهشت کنک) رسیده آنجا را می گیرد.  از آنجا بگذشت و همه ترکستان سراسر بگشت تا به تبت برسید.

زاید پادشاه یمن به زمان گشتاسپ:  بر در هندوستان بنشست.  ملک چین او را هزیمت کرد. آنگاه خود به لشکر شد به چین و راه ترکستان بر گرفت و به حد تبت اندر شد،  و دوازده هزار مرد عرب به تبت دست باز داشت تا اگر از خاقان هزیمت شود به پناه ایشان باز آید و پشت او نگاه دارند و برفت و خاقان را بشکست و چینستان را غارت کرد،  و از راه هند به یمن بازگشت.  و آن عرب را که به تبت گذاشته بود همه آنجا بماند و امروز به نواحی تبت از نسل عرب یمنی هنوز مانده است!  و استر و چهارپای نیکو به ترکستان همه از ایشان خرند!

   فقط می تواند محلی در غرب ترکیه امروز باشد.

   سند:  هیچ ارتباطی با محل سند امروزی ندارد محلی در آشور بوده است.

  - کاسه رود (بندهش: روت کاسیک):  به آب توس شهر بیاید.  آن را آنجا کسف رود خوانند. این همان رود وه است که آنجا کاسه خوانند.  در سند نیز کاسه خوانند.  (بندهش)

   نام این رود از ریشه لغت کاس ها یا کاسپها  نژادی در شمال و غرب ایران است.  وه = آشور این هم در غرب ایران بوده است.

   یونان:  در مورد این  کشور نیز باید بدانیم که تنها ما ایرانیان آن را به این نام می خوانیم چرا؟

یونی ها قبیله ای که در غرب آسیا بودند در اثر جنگ ها به جزایر یونان امروزی مهاجرت کردند،  یا بهتر بگویم پناه بردند.  آنها نه تنها لوازم خود که فرهنگ و نام مکانها را نیز با خود برده اند و ما به علت شناخت این قوم آن جزایر را به یونان میشناسیم،  در حالی که اروپاییان که با قبیله گریش رو به رو بودند این کشور را با نام آنها می شناسند (greece).  یونی ها به نظر همان قبیله هیونی یا خیونی تورانیان می باشند،  که در تاریخ ایران نام آنها فراوان آمده است،  و در آن زمان در  غرب ترکیه امروزی و مرز آنان با ایران رود سیحان یا جیحان بوده است.

   مصر:  کشور مصر امروزی نیست.  نام کشور مصر امروزی egipt است،  و باز تنها ما ایرانیان آن را با نام مصر می شناسیم!  هرودوت می نویسد:

جماعت فنقی ها بنا بر سنت اظهار می دارند،  که در عهد قدیم, ساکن حدود خلیج فارس بوده اند،  و سپس به کرانه های سوریه و در سامانی تا حدود مصر که فلسطین نام دارد  مهاجرت کرده اند

سرزمینها در کتیبه داریوش:

    بیستون                                              تخت جمشید                                نقش رستم

1.پارسیان ( parsa )                                           ----                                          پارس

2. عیلامی[h]uraga))                               خوزستان = اووج                      خوزستان = اوو 

3. بابلی ( babirus)                                بابل = بابیروش                          بابل = بابیروش

4. آشور  (atura)                                    آشور = آثورا                             آشور = آثورا

5. عربان  (arabaya)                              عربستان = اربای                        عربستان =اربای

6. مصر  (mudraya)                              مصر = مودرای آ                       مصر = مودرای

7. مردم دهیو (tyaiy darayahya)                         ساکن خشکی دریا *                    سکهای**

8. ساردی ( sparda) ***                      سارد = سپرد                              سارد = سپرد

9. ایونی ( yauna )                                 یونان = ی اونا                           یونان = ی و ن

10. ماد (mada)                                                ماد = ماد                                   ماد = ماد          

11. آرمینا (aimena)                              ارمنستان = ارمین                       ارمنستان = ارمین

12. کاپادوکیان (kat[a]patuka)                کپدوکیه = کت پتوک                    کپدوکیه = کت پتوک

13. پارتیان  (partava)                           پرثو = پرثو                               پارت = پرثو      

14. زرنگ  (saraka) سیستان !               زرنگ = زرک                            زرنگ = زرک   

15. ایرها  (haraiva) هرات !                   هرات = هرئی و                          هرات = هرئی و

16. خوارازمی ([h]uvarasmiya)              خوارزم = اووآرزمیی                   خوارزم = اووآرزم یس

 

 

 

17. باکتریا (baktris) بلخ !                    بلخ = باختریش                          بلخ = باختریش

18 . سوگود (suguda) سغد !                  سغد = سوگد                               سغد = سوگود

19. گندار  (gandarav) قندهار !               گندار = گدار                               گندار = گ دار

20. سگاها (saka)                                 سکایی ها = سکا                         ---

21. ثت گوشیان (tatagus)                      ثت گوش = ث ت گوش                 ثت گوش = ث ت گوش

22. اراخوزی harauvatis)) رخج !           رخج = هرووتیش                      رخج = هرووتیش

23. ماکا (maka) مکه                             مک  = مک                                مک ها = مچی یا

24. ---------                                        هند = ه ئیدوش                           هند = هیدوش

25.---------                                         --------                                                حبشه = کوشی یا

26.----------                                       --------                                                سکودر = سکودر

 * آنهایی که ساکن خشکی هستند = ت ی ئیی اشک ه یا اتا ,  

   آنهایی که ساکن دریاها هستند =  ت ی ئیی دری ه با اتا ,

   و کشورهای ماوراء دریا  = دهیا و ت یا پر دری

 ** سکایی های هوم نوش = سکا هوم ورگا,

   سکایی های تیز خود = سکا تی گرخ ودا,

   سکا های ماوراء دریا = سکا تی ئیی,

   یونانی های سپر روی سر = ی ونا تک برا پوتای آ.

   *** اسپارت = سارد و لیدی

عکس شماره 6104 .

  تجزیه و تحلیل  پروفسور بارنت (R.D.barnett)  در مورد لباس ها و مردمان:

  علاوه بر مادی ها پارس ها و اهالی شوش که شناختن انها محقق است:

3.  بابل  babiruviya(babilonians) :  با کلاه های مخروطی منگوله دار.

4.  آشور  (athra) :  این گروه که اغلب با عنوان آشوری اند با پاپوش به سبک اسیای صغیر و شنلی که روی شانه یک شرابه یا منگوله دار بشتر در مجسمه ایونی دیده می شود از نظر او اهل لیدی هستند.

5.  عرب ها  arabaya (arbians) :  عربها با جماز.

6.  مصر egyptians)mudraya ) :  تشخیص انها به علت شکستگی سنگ سخت است.

7.  سکا های کلاه نوک تیز (saka-tigrakhauda): طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه .

9.  یونانی ها  yauna)ionians ) : این گروه همان سبک شنل آشوری ها را دارند.

11.  آرمنی ها  armenians armina)) :  طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه. 

12. کاپادوکیه capadocians) katpatuka) : با شنلهای قلابدار به سبک فریژی ( اقوام باستانی اسیای صغیر) تیز کلاه هستند

13.  پارت ها parthians) parthava) : طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه. 

14.  درنگیان  drangianians : در مورد شناخت این اقوام شک و تردید وجود دارد.

15.  آیرها arians) haravia) : طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه. 

16.  خوارازمی choresmians  : در مورد شناخت این اقوام شک و تردید وجود دارد.

17.  باکتریا bakhtrish  (bactrians) : سبک لباس پوشیدن انهابالا تنه مادی با شلوارهای کتان دهبانی یعنی گشاد و باد کرده است. (شلوار کردی!)

18.  سوگود sogdians (cilicians) : کیلیکی ها  cilician  که به تازگی انها را سغدیان شناختند.

19.  گاندارها gandarians : در مورد شناخت این اقوام شک و تردید وجود دارد.

20.  سگارتی asagartia: طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه. 

24.  هند hindush (indians) : که سینه های برهنه دارند و هدیه از گرد طلا و الاغ های ممتاز به همراه دارند.

25.  حبشه kushiya (ethiopians) : با قیافه های سیاه پوستان و هدیه هایی از عاج و بچه زرافه  okapi.

26.  اسکادرا  skudra :از روی کلاه خودهای تراسی و اسلحه انها که با ذکر هرودوت جور است میتوان انها را شناخت.

27.  لیبیputaya  (libyan): با گوزن

    اسمهای واقعی را مشاهده کردید،  حال بگوید باختریش (به معنی غرب)  و سبک لباس مادی و شلوار کردی چه ارتباطی با بلخ در شرق ایران دارد؟  یا لغت زرک یا زرنگ چرا باید سیستان در شرق ایران معنی دهد؟  و یا چرا باید منظور از هیندوش ها با الاغ هندوستان امروزی باشد؟  باور بفرمایید که به همان مدارکی که این شهرها را در شرق ایران نوشته اند،  می توان به راحتی آنها را در غرب ایران تصور کرد.  تنها تفاوت آن اینکه تاریخ واقعی ایران مشخص خواهد شد و کیلومترها منطقی تر خواهد شد چه که 6000 کیلومتر مسافتی است که در قدیم به این راحتی که از آن سخن گفته شده قابل پیمودن نبوده,  که هر روز رستم از سیستان به چین سری زده باشد.  همچنین کویر های ایران و کوه های صعب العبور همالیا نیز محلی نبوده که بتوان به این سادگی هر روز از آنها گذر کرد.

   در این قسمت به اجبار بررسی کوتاهی در حد حوصله خوانندگان عزیز در مورد مکان ها انجام شد،  چرا که درهم ریختگی شرق و غرب این مکانها چه در روایات ایرانیان و چه در روایات دیگر اقوام در مورد ایران تاثیری منفی گذاشته و تاریخ ایران را درهم کرده است.  برای اطلاع بیشتر اسناد دیگری نیز از متون پهلوی و فارسی که آنان نیز بسیار جالب توجه و مورد بحث میباشند.

عکس های شماره 6105 و 6106.

برداشت از کتاب پژوهشی در اساطیر ایران استاد مهرداد بهار

   گزیده های زادسپرم:  پس از باران بزرگ آغاز آفرینش ... زمین به شش پاره بگسست پاره ای به اندازه نیمه همه زمین,  از میانه جدا شد و نیمه دیگر که پیرامونش بود به شش پاره هم اندازه گسست که کشور خوانده میشوند .... خونیره که پاره میانه است,  آن شش کشور دیگر را مانند افسر اسر می باشد.  بخشی از دریای فراخگرد پیرامونش گردیده است.  میان آن و شش کشور دیگر در سوی نیمروز دریا و بیشه (بیابان؟) می باشد.  در اباختر (شمال) کوه هایی بلند سر بر آورده که از یکدیگر جدا و هویدا می گردند،  اورمزد در خونیره و شش امشاسپند بدان شش کشور آشکار شوند.

 نقشه سرزمین خونریث, خونیزس در مرکز،  عکس های شماره 6107 و 6108 .

جهان هفت گانه اوستا:

1.  خونریث, خونیرس:  مرکز ( پادشاه ان اشوزدنگهه پور وذاخشتی و دیگری پور سایوژدری).

2.  واوروبرشتی, وردبرشت:  شمال باختری (پادشاه آن خوسپ khosp).

3.  واوروجرشی, وروجرش:  شمال خاوری (پادشاه آن چخراواک  chatravat).

4.  ویدذنشو, ویددخش:  جنوب باختری (پادشاه آن ایریزراسپ اوسپوسیان  osposynan).

5.  فردذنشو, فردوخش: جنوب خاوری (پادشاه آن پیتوئیت اوسپوسینیان spitoeit o sposeynan).

6.  سوهی:  در باختر (پادشاه آن هوئزرکاخهر  hov arazo kachr,خوپریشترو  keva pari shtro).

7.  ارزهی:  (پادشاه آن اشاشه گهتی  asha shah gahti  ,نیونگدان  nivangdan)

 

   نژاد های اوستا:

ایریه = ایرانی

تویریه = تورانیان،  به معنی دلیر توریه (شاید توریت) نام مردمان آن سرزمین که به ایرانیان پیوند نزدیک داشتند خاندان های مشهور آنان:  دانو, خیون یا هیون (شاید یونی ها), فریان, ویسه ,....) آنها دیو پرست و دژدین بودند،  وبه آنها انیران (غیر ایرانی) گفته می شده است. ترک خوانده می شدند،  و ترکستان سرزمین توران خوانده شده است.

سیریم = هروم = روم،   نام اقوام و سرزمینی باستانی که بعدها نام سلم = سرم یکی از سه پسر فریدون از آن گرفته شده،  در ادبیات پهلوی هروم = روم جانشین آن شده است،  و در نوشته های ساسانی و اسلامی آسیای کوچک و سوریه را به این نام نوشته اند،  در شاهنامه فردوسی سلم شهریار روم است.

ساینی =  سرزمینی است که نتوانستند جای آن را تعیین کنند، ( شاید سئین مردمان چین استان).

داهی = سرزمین قبیله داهه در کرانه سیردریا.

 

   شانزده قسمت خونیرس در اوستا:

 1. ایرانویج:  بر کرانه رود دایتا (افرینش اهرمن مار سرخ +10 ماه سرما 2 ماه گرما)  به ناحیت اذربایجان است (بندهش) ایران ویج میان خونیره به سوی اپاختر(شمال) است .در باره اینکه زرتشت کجا از هرمزد دین پذیرفت ... در ایران ویج در اذربایجان پذیرفت (روایت پهلوی) گوبد شاه در ایران ویج در کشور خونیره است و پادشاهشان سروش است (مینوی خرد)

 2. جلگه سوگود: ( surig bum=suguda ) سغد! (آفرینش اهرمن خرفستری به نام سکیتیه بیافرید= مرگ در گله گاوان) داریوش شاه گوید: این شهریاری که من دارم از سکا ها که آنها آنطرف سغد هستند ... سکا ها شمال غربی ایران بودند،  پس سغد هم همان نواحی است. ارنگ رود: آن است که گفته شد که از هارا کوه بتازد. آید به سغد بوم (دشت سوری مانشن آمده که با بین النهرین یکی است) که گام نیز خوانند اید و به گیپتوس بوم که مصر نیز خوانند بگذرد او را آنجا نیوگیپتوس خوانند. گو = اسورستان = آشور.  

 3. مرو:  نیرومند و پاک (آفرینش اهرمن: خواهش های گناه آلود) چون نسایه در ماد است،  مرو هم همانجا در شمال غربی ایران بوده است.

 4. نسایه:  در میان مرو و باختریش است (آفرینش اهرمن: گناه سست باوری)  داریوش شاه گوید: من مغ گئومات را  در دژ سکا اوواتیش در ناحیه نسایه در ماد کشتم،  ماد در شمال غربی ایران امروزی بوده است.

 5. باختریش: (baktris) بلخ!  زیبای افراشته درفش (آفرینش اهرمن: برور = مور دانه گش) حال که نسایه در سرزمین مادها بوده پس باختریش نیز در همان منطقه است،  همچنین سوگود در سنگ نوشته های نقش رستم از باکتریا بیش از 400 کیلومتر دور است.  سوگود نزدیک سکایان است و با 400 کیلومتر به مرزهای شرقی ایران نمی رسیم باختریش در شمال غربی ایران است.

 6. هریو: هرئی و (haravia-arians) هرات!  ودریاچه اش (آفرینش اهرمن: سرشک و آبگونه پر مایع)

 7. وئه کرته: کابل!  بد سایه (آفرینش اهرمن: پری خنثی تی را آفرید که به کرشاسپ پیوست) کابل = (که = کوه ) + (بل = فراوان) است،  و خود نامی باستانی است، ( احمد حامی) این نام به وئه کرته چه ارتباطی دارد؟

 8. اورو:  دارای چراگاه (آفرینش اهرمن: خودکامگی و فریفتاری)

 9. خننت: در هیرکان (آفرینش اهرمن: گناه کون مرزی) هیرکان از یکسو همسایه آسوری ها (ارومیه) و مرز دیگرش به دریای خزر است،  مردمش با اران ها هم پیمان می شدند.  در آذربایجان خاوری است. هنوز هم مکانهایی با نام هیر = کشتزار دهی در جنوب خاوری اردبیل و هیران دهی پیرامون آستارا موجود است. (احمد حامی)

 10. هرهویتی: آراخوی (harauvatis) رخج!  زیبا (آفرینش اهرمن: گناه خاک سپاری مردگان)

 11. هیرمند:  رایومند فره مند (آفرینش اهرمن: جادویی زیانبار جادووان)

 12. رگا:  ری!  سه رد در آن فرمانروایند (آفرینش اهرمن: برانگیختن سست باوری)

 13. چخر: نیرومند و پاک (آفرینش اهرمن: مردار سوزان)

 14. ورن:  چهار گوشه بود که فریدون در آن زاده شد, عرصه کشمکش فریدون و اژدی هاک

(آفرینش اهرمن: دشتان نا به هنجار زنان و بیدادگری فرمانروایان بی گانه)

ورن نام دیو هوسهای جنسی است. سارگن سامه (2334- 2279) عنوان پادشاه چهار گوشه را داشت.  چهار گوشه یا چهارآب شاید منظور سرزمین میان چهار دریای: دریای خزر, خلیج فارس, مدیترانه و دریای سیاه باشد.        

 15. هفت رود: (دشتان نابهنجار زنان و گرمای سخت).

 16. سرزمین گرداگرد رود رنگها: (rangha = نینوا) جایی که مردمان بی سر زندگی میکنند (منظور بی سرور بی شاه است).

عکس های شماره 6109 و 6110 .

 

کوهها:

   کوههای غیر قابل عبور(   awardag )

- هارا کوه   (البرز!):

  اوستا (hara) با صفت ( berezaiti ) در پهلوی (harboz) نخستین کوهی که از زمین روییده است. دگر کوهها از هارا فراز رستند به شمار   2244 کوه (بندهش).

 1. هوگر ( hu.kairya) بلند: آب اردوسیور (آناهیتا) از آن فرو می آید به بلندی هزار مرد است و به فراخگردمی ریزد. (بندهش)

 2. تیرگ هوگر: چگاد دائیتی در میان آن است (/taera  terag ) یکصد مرد بالاست. (بندهش)

 3. ارزور گریوه: چگادی به در دوزخ است،  که همواره سکونت دیوان بدو است،  که همه دروغ ورزی آنجا کنند، (بندهش)

 4. اوسیندام کوه:  از خماهن از گوهر آسمان است میان دریای فراخگرد است آب از هوگر برآن فرو ریزد

   کوه ابورسین (ابرسین):

- بزرگترین است کوه همه پارس(پارت p ls)  بن او به سیستان( زرنک) وسرش در چینستان (hwcyst n) و تیغه ای از آن نیز به خراسان( خور آزمیا ) است. (بندهش)،  نام این کوه در اوستا (upairi-saena ) آمده است.

   در مورد این کوه یکی  از دو صورت زیر را می توان پذیرفت:

به تحلیل هایی که تا امروز شده است یک سر این کوه در کشور چین امروزی و سر دیگر ان در استان سیستان و بلوچستان کشور ایران امروزی است و تیغه ای از ان از استان خراسان امروزی در شرق ایران می گذرد. در این صورت اول باید بپذیرم که گذشتگان جغرافیا نمی دانسته اند دوم مرز های این کشور ها و استانها را انقدر زیاد و کم کنیم تا در ناحیه رشته کوههای هیمالیا به هم  برسند ! و در آخر از توضیح اولی که در بندهش با عنوان بزرگترین کوه پارس و پارت است صرفنظر کرده چه که کوههای هیمالیا نه در پارس است و نه در پارت ! همچنین نام اوستایی این کوه را که بیانگر سه نژاد مردمانی است که در این کوه بوده اند باید به کلی فراموش کنیم:

ایشکت اوپ ایری  -  سئن

   لغت ایشکت ریشه از ایشکوزایی به معنی سکاها دارد.

   سکاها = ایشکوزائی به زبان آشوری و ایشکوزی به زبان عبری از کوههای قفقاز و تورس گذشته اند بازمانده آنها در 200  ق.م در جزیره کریمه در کنار دریای سیاه بوده اند.

   لغت اوپ دگرگون شده اروپه = تخمه تهمورث و ایری مردم ایر نژادی هستند که در شمال غربی ایران امروزی می زیسته اند.

  سئن و یا سین به نژاد مردمان جنوب بین النهرین می گویند،  که امروزه به صورت عربی السین و الصین در آمده است.

   ابرسین کوه بزرگترین کوه پارس و پارت است در غرب ایران امروز می باشد که بن آن در زرنک در حوالی کردستان امروزی و سرش در چین استان در ناحیه جنوبی بین النهرین امروزی و تیغه ای از آن نیز به خورآزمیا در نواحی کرمانشاه امروزی می باشد، لاجرم شمال این کوه در ناحیه ایشکوزی ها (سکاها) و جنوب آن در ناحیه مردمان سئن نژاد و تیغه ای از آن در محل ایر های اروپه نژاد در کرمانشاه بوده است،  و با نام اوستایی آن  ایشکت اروپه, ایری -  سئن مطابقت دارد، و این کوه قسمتی از رشته کوههای زاگرس در غرب ایران امروزی است، و چنانچه این توضیخ مورد قبول باشد نه تنها تمامی کوههایی که از ابرسین رسته اند در غرب ایران امروزی اند که هارا کوه هوگر و تیرک هوگر که ابرسین جزئی از آن است نیز در غرب ایران امروزی و کشور ترکیه و ارمنستان می باشند.   

 1. زرذز  zeredaz)) (منوش کوه manusa): آن کوه که منوچهر بدان زاده شد به خراسان (کرمانشاه) به مرز ترکستان (آشور) است، به ابرسین پیوسته است.  (بندهش)

 2. کوه ایر arazisa)):  به ماه (مرکند واژه مادی است که از دو واژه ( مر= ماه +  کند) است، شهری نزدیک به نخجوان در جنوب ارس, شمال باختری آذربایجان می باشد. (احمد حامی) و همدان (در کتیبه های آشوری هکمتانه پایتخت مادها است) تا خوارزم (خورآزمیا به ناحیت کرمانشاه) از کوه ابرسین رسته است. (بندهش)

 3. کوه قاف (کپک): از ابرسین رسته است،  در ارمنی کهن کاپ (kap) است. (بندهش)

 - در پهلوی (kof kapk/kof kap ) در ارمنی کهن (kap/kapk) آمده است.  نام قفقاز می تواند با این نام مربوط باشد.

 4. کوه بس شگفت: آن که به پارس است از کوه ابرسین است. (بندهش)

 5. کوه سیاهمند (syamaka): آنکه از ایشان کابل (وئه کرته) و آن ناحیت ها تا به ناحیه چین (hwcyst n) رسته است. (بندهش)  از شاخه های ابرسین است. (اوستا)

 6. کوه برفمند (vafraya): آنکه از ایشان کابل (وئه کرته) و آن ناحیت ها تا به ناحیه چین (hwcyst n) رسته است. (بندهش)  از شاخه های ابرسین است. (اوستا)

   همانطور که می بینید وئه کرته که کابل امروزی ترجمه شده است،  در غرب ایران به ناحیت جنوب بین النهرین است.

کوههای زیر همه از ابرسین, منوش و دیگر کوهها که بر شمرده شد رسته اند، زیرا داواد کوه که به (hwcyst n) پیوسته است هم از ابرسین کوه است.

 7. کوه گنابد: به همان پشت گشتاسپان است، آنجا به ریوند که خانه آذر برزین مهر است نه فرسنگ به خاوران سوی است. (بندهش)

 8. کوه کومش:  را آمد به فریاد خوانند آن است، که گشتاسپ ارجاسپ را بدان شکست داد.  به پتشخوار پیوسته است. (بندهش)

 9. کوه میان دشت: از کوه کومش گسسته است، گویند چون شکست به ایرانیان آمد، کوه میان شکست ایرانیان نجات پیدا کردند. (بندهش)

 10. کوه اسپروز:  بالای چینستان (سئن) (hwcyst n) است. (بندهش)    

-  در تاریخ بلعمی آمده است: کی کاوس به جنگ دیو سفید مزندری می رود و اسیر می شود. رستم از سیستان (زرنک) برای نجات و می آید که در شاهنامه فردوسی به هفتخوان رستم مشهور است، و به خوان ششم او به کوه اسپروز می رسد.

 - شاهنامه پس از کشته شدن ارژنگ دیو:

   چو برگشت خورشید گیتی فروز             بیامد دمان تا به کوه اسپروز

 11. کوه پهرگر:  به خراسان (خورآزمیا به ناحیت کرمانشاه امروزی) است. (بندهش)

 12. کوه دنباوند: بیوراسپ (ضحاک) به آن بسته شده از پتشخوار است، کوه کومش و گرگان (هیرکان) بدان پیوسته اند. (بندهش)

      طبق اسناد آورده شده در این کتاب کارزار فریدون و ضحاک در ناحیه کردستان امروزی بوده است، همچنین کوه دنباوند به استناد بندهش از کوههای ابرسین است،  که برابر با رشته کوههای زاگرس در غرب ایران امروز فرض شده این کوه به کوههای هیرکان پیوسته است. هیرکان از یکسو همسایه آسوری ها (ارومیه) و مرز دیگرش به دریای کاسپین است، مردمش با اران ها هم پیمان می شدند. در آذربایجان خاوری است. گزنفون می نویسد: هیرکانی ها همسایه آشوری ها و لیدی ها بودند.  همچنین در کتیبه های آشوری از کوه بیکنی یا کوه بلورین در مکان دماوند امروزی یاد شده است،  دنباوند دماوند امروزی نیست.

 13. کوه راوگ بشن: به زراود است، این جا را کلاد خوانند از دو سوی کوه و میان دره است دژ فرود آنجاست، به سبب دژ آنجا را کلاد خوانند در بوم سرخس (saraxz/siraxz/sylhc) است. (بندهش)

 14. کوه دایباد (داواد): به پارس است. به (hwcyst n) پیوسته از ابرسین است. (بندهش)

 15. کوه مرغ: به لاران است، (بندهش) به نظر میاید این کوه در ناحیه سئن ها بوده است، و لاران میتواند لارسا امروزی در بین النهرین جنوبی باشد.

 16. کوه بهستون: به سپاهان کرمینشان (klmyns n-glmyns n) است. (بندهش)  

  کوه بیستون در کرمانشاه امروزی است.  چطور ممکن است که سپاهان در شرق ایران امروز باشد؟

 17. کوه زرین: به ترکستان است (بندهش) کوه زرین در منطقه حکومت آشوریان است.

 18. کوه کومش و گرگان! ( هیرکان ): به پتشخوار کوه پیوسته است.

 19. اوسیندکوه :  به آذربایجان است (بندهش) اگر اوسیند کوه به آذربایجان است و از ابرسین کوه, چطور ممکن است یک سر ابرسین کوه در کشور چین امروزی و سر دیگر آن در سیستان و بلوچستان امروزی باشد؟

همانطور که مشاهده می فرمایید پتشخوار کوه از طریق کوههایی چون کوه دنباوند , کوه کومش , کوه هیرکان با کوه ابرسین مرتبط است و این کوه نمی تواند در شرق ایران امروز باشد.

20. پتشخوار کوه (patis-xwarh/mahist xwarrah) (مهست فرخواری کوه):

 به طبرستان و گیلان است. (بندهش)

 - در فارسی با نام کوههای جنوبی طبرستان آمده است.  طبرستان به ناحیه جنوب غربی دریای کاسپین گفته می شود. منظور از گیلان نیز میتواند شهر گیلان غرب در استان کرمانشاه امروزی باشد.

 21. کوه اسنوند (asnvant):  کوهی در آذربایجان که کیخسرو آتشکده آذرگشسب را بر آن بنا کرد در کنار دریاچه چیچست (ارومیه) است. (اوستا)

 22. کوه کوئی راس(kaoirisa): بر ایران ویج است (بندهش) ایران ویج به ناحیت آذربایجان است. (بندهش)

 23. کوه اسپندیار (sp nto.data): بر دریاچه ریوند است. (بندهش)

 24. کوه ریوند (raevand):  آذر برزین مهر بر آن نشست، به خراسان (خور آزمیا در نواحی کرمانشاه) است. (بندهش)

 25. اوشد اشتار( usi.dam/usidar na): به سیستان (زرنک) است. (بندهش)

 26. کوه کدروسپ (kadrva.aspa) دارای اسپ کهربا:  کوهی است به توس (tws str) شهر که دریاچه سوبر (subar) بر آن است، دریاچه سوبر به ابرشهر بوم (abar sahr) بر سر کوه توس است. (بندهش)

   ابرشهر بوم در مرزهای فرمانروایی رستم است،  و باید در حوالی زرنک و نیمروز محل فرمانروایی سام و خاندانش باشد.

 27. ارزور ( arazura ): به ناحیت روم است، (بندهش) پایتخت روم رومیه = مدائن است.

 28. بوم کوه (bumya/bum.kof): آنکه بر آن بوم و خانه است. (بندهش)

 29. رویشمند کوه (royisnomand/rodita): آنکه گیاه بر آن روید. (بندهش)

 30. بگیر کوه (bagir/bakir): خانه افراسیاب تور به آن است. امروزه در آن شهر رام پیروز و ده هزار شهرستان است. (بندهش)

 31. کوه بادغیس (vaiti-gaesa): به مرز بادغیس ناحیه ای پر آب و درخت است. (بندهش)

  دریا ها:

فراخکرد:  واوروکش (اوستا و پیش نام سرزمینهای شمالی در اوستا است).

   به ناحیت نیمروز کناره هارا است،  که 3/1 این زمین را در بر دارد. از این رو فراخکرد نامیده شد که یکهزار دریا در او داشته شده است. باشد که آنها را چشمگان اردیسور و باشد که خانیگان دریا خوانند. هر دریا و آبخوان چنان است که مردی نیکو 40 روز اسب بتازد به دور آن گردد یکهزار و هشتصد فرسنگ بزرگ است. کوه اوسیندام میان دریای فراخکرد است. (بندهش)

   تعریف بالا نشانگر مجموعه ای از دریا هاست ( دریای عرب, خلیج عدن, دریای سرخ, دریای مدیترانه, دریای اژه, دریای آدریاتیک) که در شمال آنها رشته کوههایی (کوههای حجاز, کوه های لبنان, کوههای تورس و قره دنیز, کوههای آپنین) میباشند،  و در میان یکی از این دریا ها کوه یا بلندی موجود است. (شاید  قبرس)

   پودیگ (puitika): از دریاهای شورمایه ور است از همه بزرگتر است در آن جزر و مد است هم ناحیت دریای فراخکرد است،  و به آن پیوسته است. (بندهش)  در دوره ساسانی نیز با خلیج فارس تطبیق داده شده است.

   سدویس: میان فراخکرد و پهلوی پودیگ را دریایی گرفته که دریای سدویس خوانند. بند این دریا به ماه و باد پیوسته است به افزایش و کاهش ماه بر آید و فرو رود. از آن روی که گردش آن به نیمروز است بند دریای سدویس نیز به سدویس ستاره بسته است،  که دریاها و ناحیت نیمروز در پاسبانی اوست. در دریای سدویس دو باد وزد یکی فورد آهنج و یکی بر آهنج است. (بندهش)  

   توضیحات بالا مطابق با دریای عمان امروزی می باشد.

  کمرود (kamrod ): آن است که اباختر است به طبرستان (بندهش)، در دوره ساسانی  با دریای کاسپین تطبیق داده شده است.

   سیاه بن (siyaw-bun): به روم است از دریاهای کوچک آن آبگیر و دریای کیانسه است که به سیستان است در آغاز مار و سوسمار و وزغ در آن نبود و آب آن شیرین بود (بندهش)،  در دوره ساسانی با دریای سیاه تطبیق داده شده است.

رودها :

 1. ارنگ رود: آن است که گفته شد که از هارا کوه بتازد. آید به سغد بوم (به ناحیت دشت سوری مانشن آمده که با بین النهرین یکی است) که گام نیز خوانند اید و به گیپتوس بوم که مصر نیز خوانند بگذرد او را آنجا نیوگیپتوس خوانند. (بندهش)

   ارنگ رود و سغد بوم بی شک در غرب ایران امروزی هستند و منظور از مصر کشور مصر امروزی نیست احتمالا مرز های شرقی کشور مصر آن زمان همانطور که هرودوت نیز اشاره کرده است تا فلسطین امروزی بوده است. همچنین این رود از هارا کوه سرچشمه می گرفته پس هارا کوه به هیچ وجه نمی تواند رشته کوهای البرز در شمال ایران امروز باشد.

 2. وه رود: به خراسان (خورآزمیا در حوالی کرمانشاه امروزی است) بگذرد به سند بوم شود به هندوگان به دریا ریزد. او را آنجا مهران رود نامند هندوگان رود نیز خوانند. (بندهش)

   در متون قدیم چون زاداسپرم نام وه رود (veh بهرود) و اروند رود در کنار هم و در یک ناحیه آمده است   "از باختر کناره دو رود اروند و بهرود" به استناد اثبات آقای دکتر بهرام فره وشی در کتاب ایرانویج و شاهنامه فردوسی اروند رود دجله امروزی است. اگر پهلوانی ندانی زبان     بتازی تو اروند را دجله خوان وهرود در نزدیکی دجله و در غرب ایران امروزی است،  و شهرهایی که در کنار این رود از آنان نامبرده شده است: خراسان (خورآزمیا) سند بوم و هندوگان ( ساحل شمال غربی خلیج فارس) همگی در غرب ایران امروزی است.

 3. فرات رود: آن را سرچشمه از روم است به آسورستان گذرد به دجله ریزد "ستایم فرات پر ماهی را که منوچهر برای روان خویش کند و آب بسته و بخورانید" (بندهش)

   منوچهر از رود جیحون رود های بسیار کند و رود فرات را به سوی مغرب روان کرد. (تاریخ بلعمی)

   توضیحات این رود با رود فرات امروزی مطابقت کامل دارد. در این صورت: 1- رود جیحون در تاریخ ایران با رود جیحون در استان خراسان امروزی هیچ ارتباطی ندارد. 2- لغت روم در تاریخ ایران با پایتخت کشور ایتالیا, رم هیچ ارتباطی ندارد.

 4. دجله رود: از دیلمان (dilman نام سرزمینهای کهن در غرب دریاچه ارومیه تا وان) در خوزستان به دریا می ریزد. (بندهش)

 5. دایئتی رود: از ایران ویج بیاید به (dwtdt n/gwtst n) بشود پر از سوسمار است. (بندهش)

ایران ویج به ناحیت آذربایجان است. (بندهش)

 6. زنده رود: به کوه پنجستان  گذرد باز به ارنگ رود ریزد. (بندهش)

 7. هریر رود: از ابرسین کوه است. (بندهش)، کوه ابرسین به نظر قسمتی از رشته کوههای زاگرس می باشد،  چطور ممکن است هریر رود در شرق ایران و مطابق با هری رود امروزی باشد؟

 8. زیشمند رود: به ناحیه سغد (سوگود) به خجند رود باز ریزد. (بندهش)، سغد یا سوگود در بندهش به ناحیت دشت سوری مانشن آمده که با بین النهرین یکی است در این صورت زیشمند رود در بین النهرین است، و چون به خجند رود باز می ریزد خجند رود و اسامی که در اطراف آن آمده است همگی در نواحی بین النهرین می باشند.

 9. خجندرود: به میان سمرقند و خرنمانه برود او را رود جخشر خوانند. (بندهش)، سمرقند و خرنمانه  اسامی از شهرهای بین النهرین بوده اند.

 10. مرو رود: فرهمند به خراسان (خورآزمیا) است، از ابرسین کوه بتازد. ( بندهش)، ابرسین کوه = زاگرس است،  خراسان و مرو اسامی شهرهایی در نزدیکی کوههای زاگرس در غرب ایران امروز می باشند.

 11. بخل رود: از ابرسین کوه (کوههای زاگرس ) بامیان آید به وهرود (وهرود نزدیک رود دجله است) ریزد. ( بندهش)

 12. سپید رود: به آذربایجان است. (بندهش)

 13. ترت رود:  ترتر رود که کور نیز خوانند از دریای سیراو (شاید سوان در ارمنستان) بیاید و به دریای گرگان! (هیرکان) ریزد. (بندهش) 

 14. زهابک رود: رود دز آن است که از آذربایجان بیاید به پارسوا ریزد. (بندهش)

 15. اوله رود: را سرچشمه از سپاهان است به خوزستان بگذرد به دجله فراز ریزد. او را در سپاهان مسرگان رود خوانند. (بندهش)

 16. هراز رود: به طبرستان است آن را سرچشمه آبها از کوه دنباوند است. (بندهش)

 17. تورمیه رود: به وهرود باز ریزد. (بندهش)

 18. وندیش رود: آن است که به پارس است که سکان نیز خوانند.

 19. کاسه رود: به آب توس شهر بیاید. آن را آنجا کسف رود خوانند. این همان رود وه است که آنجا کاسه خوانند. در سند نیز کاسه خوانند. (بندهش)، اگر کاسه رود همان رود وه است، باید در نزدیکی دجله باشد. لغت کاسه نیز که ریشه از نژاد کاس های ایرانی در شمال و غرب ایران امروز دارد، تائیدی بر غرب بودن این رود دارد. حال اگر کاسه رود از توس شهر و سند می گذشته پس هر دو شهر محلی در غرب ایران امروزی بوده اند.

 20. واتئنی رود: به سیستان (زرنک) است، و سرچشمه آن کیانسه بود. (بندهش)

 21. مهین رود: که چهرمهین آب است به گنگ دژ است. (بندهش)

 22. دارابه رود: به ایران ویج است. (بندهش)

   مرزهای مشترک در تاریخ ایران

   مرز مشترک توران و روم:

   در تاریخ بلعمی آمده است: در جنگ کی خسرو و افراسیاب، افراسیاب بگریخت و از حد ترکستان به حد روم شد، (پس روم و ترکستان توران مرز مشترک داشتند، و تورانیان در غرب ایران بوده اند). شاهنامه فردوسی به زمانی که رستم و ایرانیان انتقام سیاوش را از تورانیان می گرفتند:

     همه غارت و کشتن اندر گرفت               همه بوم و بر دست بر سر گرفت

     زتوران زمین تا به سقلاب روم              ندیدند یک مرز آباد و بوم

            همچنین برای کاموس تورانی آمده است:

            ز مرز سپنجاب تا مرز روم                        سپاهی که بود اندر آباد بوم

   بعد از کشته شدن افراسیاب کی خسرو سپاه را از آذربایگان بازگردانید، (آنجا چه کار می کرده اگر تورانیان در شرق ایران بوده اند؟ آذربایگان در شمال غربی ایران است.) و به پادشاهی و مملکت خویش بازآمد به خراسان (نجران) و به بلخ. (تاریخ بلعمی)

   مرز مشترک تورانیان با سلیمان در حجاز یمن و سبا:

      و از پس کیقباد پسرش بود کیکاوس و ملک عجم همه او داشت و حد مشرق از سوی ترکستان افراسیاب، (شرق ترکیه امروز) داشت.  و هر چه از پی آن بود همه تا ناحیت حجاز و سبا و یمن و حد مغرب سلیمان را بود. (تاریخ بلعمی)

   آب زره مرز مشترک مصر, بربر,مکران, توران:

   شاهنامه فردوسی  به زمان کی کاوس (آب زره):

             همی راند تا در میان سه شهر                   زگیتی برین گونه جوینده بهر

             به دست چپش مصر و بربر به راست         رهش در میانه بدانسو که خواست

             به پیش اندرون شهر هاماوران                 به هر کشوری در سپاهی گران

             خبر شد بدیشان که کاوس شاه                   بر آمد به آب زره با سپاه

   و جای دیگر زمانی که کی خسرو, افراسیاب را در توران زمین دنبال میکرد:

            مرز ایران --> جیحون --> سغد و کشانی + صد فرسنگ --> گل زر یون --> بهشت دژ --> چین -->  مکران --> آب زره (دریای ژرف) + هفت ماه --> کنگ دژ

   و نامه او به کی کاوس:

             کشیدم لشکر به ماچین و چین                   وزان روی رانم به مکران زمین

             و از آن پس از آب زره بگذرم                   اگر پاک یزدان بود یاورم

  (آب زره در میان سه کشور مصر و بربر و شام! = آب زره پس از چین و مکران!)

   همچنین کی کاووس :

             از ایران بشد تا به توران و چین                گذر کرد از آن پس به مکران زمین

             ز مکران شد آراسته تا زره                       میان ها ندیدند بند و گره

             شه بربرستان بیاراست جنگ                    زمانه دگرگونه تر شد به رنگ

             چو آمدش از شهر بربر گذر                      سوی کوه قاف آمد و باختر

   (از تهران تا پکن حدود 6000 کیلوتر است + مکران + زره تا برسد به بربرستان این غیر ممکن است! مکران, بربر, چین و توران آب زره همه در غرب ایران امروز است).  بربر به زبان سومری نام آفتاب است بابلی ها به "ه تی ت" (کاسها) بربر میگفتند. (احمد حامی)

   توران و سکستان = سرزمین سکا ها به ناحیت دریای سیاه:

   تورانیان به زمان کینه کاموس می گویند :

             ز چین و ز بربر سپاه آوریم                      که کاموس را کینه خواه آوریم

             ز برگوش و سگسار و مازندران                کس اریم با گرزهای گران

       مرزهای توران و تازیان شاهنامه فردوسی:

             رود تازیان سوی توران زمین!                 کند خارسان مرز ماچین و چین

   مهراب کابلی پدر رودابه زن رستم:

             آبا آنکه مهرآب از این پایه نیست              بزرگ است و گرد و سبک مایه نیست

             همانست کز گوهر اژدهاست                      و گر چند بر تازیان پادشاست

   (مهراب کابلی پادشاه تازیان! پس کابل در غرب ایران است)

   مرز ایران و روم:

   لهراسب بخترشه میگویید ولایت زمین عراق و شام و یمن تا در مغرب همه تورا و اهواز نیز تا در روم همه تورا. (تاریخ بلعمی)

    به زمان ملک منوچهر، وجای ملک عجم به زمین بابل بود، آنجا که امروز بغداد است و شهرهای اهواز و کوه(کرد) و بصره و گروهی به زمین پارس نشستندی و زمین مصر از ملک او بیرون بود و از زمین شام و حجاز و یمن اندر ملک او بود. (تاریخ بلعمی)

   مرز هند, یمن و تورانیان به زمان ایرج:

    در زمان پادشاهی ایرج به یمن اندر ملکی بود او را رایش از بهر آن خواندندی که بسیار غنیمتها بیاورد و جنگها کرد و پادشاهی او تا زمین هندوستان برسید،  و با ایشان جنگ و کشتن کرد و خواسته ها و بردگان از زمین هندوستان بیاورد، (هند و یمن مرز مشترک داشتند). و باز از یمن به کوه طی بیرون آمد و به عراق آمد به ناحیت انبار و موصل و به آذربادگان شد و این زمینها همه به دست ترکان (تورانیان) اندر بود، (مرز یمن و تورانیان به زمان ایرج). (تاریخ بلعمی)

   مرز ارمنستان و توران:

   شاهنامه فردوسی دادخواهی ارمانیان (ارمنیان) از کی خسرو:

   سر مرز توران در شهر ماست                   به یک روی از ایشان به ما بر بلاست

   سوی شهر ایران یکی بیشه بود    که ما را بدان بیشه اندیشه بود

   منبع:   http://cae.blogfa.com 

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

 

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://www.ravid.ir