وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir
وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir

معنی نام شهر و روستا های ایران

معنی نام شهر و روستا های ایران

   پیش گفتار

      بخشی از تاریخ ما در نام روستاها و مکانها،  و نام افراد وجود دارد،  باید دید عمیق داشت تا بتوان آنها را به تحقیق و تحلیل گرفت.  البته بخشی نیز در زبان انگلیسی قرار دارد،  شاید برایتان ناباورانه باشد،  برای اطلاع به حروف هیروکلیف جی بروید.  مطالب این پست گردآوری شده از اینترنت و گفته های پیرمردان و پیرزنان روستاها و اطلاعات شخصی می باشد،  و به مرور ادامه می دهم و باز نویسی می کنم،  زیرا می دانم کم و بیش دارند.  هم چنینی اشخاصی که در این مورد تحقیقات دارند،  بنویسند که از مطالب آنها با ذکر نام استفاده کنم.

   توجه:  در شاهنامه فردوسی آمده است،  در زمان تهمورث سی گونه خط و زبان،  چون:  رومی، تازی، پارسی، سغدی، چینی، هندی، پهلوی و... در ایران وجود داشته است.  این زبانها بیکدیگر خیلی نزدیک بودند،  بسیاری از نام ها و واژه ها در یکی از این زبان شکل گرفته است،  چون جدا کردن و تحلیل آنها کار مشکل و فوق العاده تخصصی است،  من بطور کلی از پارسی یا پهلوی نام برده ام.  بمنظور جدا کردن و طبقه بندی این زبانها،  که از هزاره اول آریایی میترایی شکل گرفته اند،  کار تخصصی و زمان بر لازم است.

   پرسر یا پارسا

      پرسر ها یا پارسا ها روحانیون معبد زیویه بودند،  اثر باستانی این نیایشگاه هم اکنون در روستای زیویه استان کردستان ایران وجود دارد.  این پرستشگاه دارای سه تختگاه پائینی و میانی و بالایی است،  با تالار ها و پایه ستون های سنگی و راه پله ها متعدد و...،  همانند تخت جمشید ولی با مقیاس کوچکتر است.  در این معبد قربانگاه حیوانات وجود داشته،  و استخوان های حیوانات نیز در آن قربانگاه کشف شده است.  هنگام حفاری اثری از ریزش سقف و خرابی پیدا نشده،  و معلوم است معبد تعطیل شده است،  و آنها دربها و سقف را باز کرده،  گویا آنها امید به دایر کردن دوباره را نیز داشته اند.  بنا به تحقیق های باستان شناسان،  که حدود 200 سال تخمین های آنها با یکدیگر اختلاف دارد،  معبد در زمان ماناها دایر بوده،  و گاهی مورد حمله اورارتورها و سکاها قرارگرفته است.  اثر این درگیری و سرنیزه های و تکه زره از آنها یافت شده،  ولی هیچ یک از این درگیریها منجر به خراب و تعطیل شدن معبد نشده است.  تا اینکه به ناگه در 4332 تا 4337 خ.ا،  برابر با 650 تا 655 ق.م،  معبد تخلیه شده است.  این پارسا یان پرس ParSa بودند،  یعنی امامه ای به سر داشتند،  که نام آن پر بود،  عکس و مشروح در اینجا،  یونی آنی ها به آنها پرس یا پارسا یا با تغییر آوا پرشا گفتند.  بعد از مهاجرت یونانیها و رومیها به اروپا،  نام پرشیا را با خود بردند.

      تمام آثار کشف شده در معبد،  که کم هم نیستند درست مانند آثار دوره های بعد تخت جمشید است،  آنچه که به تحلیل می توان گفت:  بنا به فرمول های رشد و تمدن بشر،  مذهبی جدید دست به یک مهاجرت زد،  و گروه پر سر های زیویه،  به جنوب مهاجرت کردند،  و بخش دور افتاده ای از جنوب را از باشندگان آنجا برای ساخت معبد جدید گرفتند،  و بزودی توانستند مذهب خود را گسترش دهند،  و هخامنشیان را بوجود آورند،  آثار موجود در زیویه بخوبی نشان می دهد،  که هنر های تخت جمشید تکامل یافته هنر های زیویه می باشد،  و در عین حال نشان می دهد تمام ساخت و ساز تخت جمشید،  کار ایرانی بوده است،  و از اینکه گفته و نوشته اند از این طرف و آنطرف جهان هنرمندان آمده و تخت جمشید را ساخته اند،  دروغ بی پایه و اساس است.  بمنظور آشنایی با زیویه از شبکه مستند تلویزیون کشور ایران بخواهید فیلم زیویه کار پژمان مظاهر پور را نشان دهد.

   عکس آثار تاریخی معبد زیویه،  تمام آثار تاریخی این معبد که کم هم نیستند،  نشان می دهد این معبد پیش در آمد تخت جمشید بوده است،  عکس شماره 4026.  ده ها سال این معبد و مقبره ها و تابوتها و آثار آنها،  توسط جویندگان گنج غارت شده است،  پس کجایید جوان هایی که می گویید عاشق ایران و تاریخ ایران هستید،  دریابید.

   توضیح:  سی استان از تمام سی استان ایران،  در یک استان شکل گرفته بود،  و مرکز نجوم و علوم دینی تمام ایران گردید،  زابل مرکز علوم و تاریخ نجوم ایران هم در سی استان بود.  سی استان یا سیستان باستانی تا پایان قرن 55 آریایی میترایی،  مطابق با آذربایجان غربی کنونی کشور ایران بود،  روحانیون اصلی ایران مغ ها در سیستان و معبد بزرگ آنجا بودند،  که به تحقیق من تخت سلیمان کنونی بوده است.  مطابق معمول تاریخ تمدن بشر،  هر دین و فرقه،  ریتمی در حال انشعاب می باشند.  در هزاره چهارم آریایی میترایی بخشی از مغ های سیستان جدا شده،  و به جنوب در جوار کوه رحمت رفتند.

کلیک کنید:  اسلام، ایلام، سلام، ایران، تهران، پارس

   رودبار و منجیل

   بین راه زیبای تهران به رشت در استان گیلان،  دو شهر زیبا و دلپذیر در کنار آب به نام های رودبار و منجیل قرار دارند.  بار در زبان پهلوی به معنی کنار و ساحل است،  بنابراین رودبار می شود،  شهر کنار رود (سپید رود).  شهرها و روستا هایی همچون بار در غرب خراسان،  شهرستان آب بر در استان زنجان،  آب بر همان آب بار است،  و امروزه از واژه بر بجای بار بهره می بریم،  مثلا فلان زمین دوبر است،  یا بر فلان جا.  پارودبار در نزدیکی لوشان،  شهر رودبار در نزدیکی کهنوج،  و روستای بارده در شمال آن،  و در شمال شهرکرد،  شهر رابر در نزدیکی بافت،  کلمه را می تواند هم کوچک شده راه باشد،  و هم کوچک شده رگ ، رگ rag ،  در زبان پهلوی به معنای جوی آب است،

      راور کرمان نیز شاید رابر بوده باشد.  اما،  من، مان، ما،  پسوندها و پیشوند های مکانی هستند.  در زبان پهلوی مانیشن (manishn) یعنی خانه،  مسکن و من (man) یعنی خانه،  و مانیشنیه (manishnih) یعنی زندگی. منجیل یامنگیل یعنی محل سکونت گیل ها،  شهر کسما در استان گیلان،  کسما همان کاسما است،  همانگونه که قبلاً نوشته ام،  کاسها از قبایل ایرانی بوده اند.  شهرها و روستا هایی در ایران داریم،  به نام های شال، شالما و ماسال،  که ماسال  نیز میتوان ماشال بوده باشد،  شال در زبان پهلوی به معنای شغال است،  و در قسمت هایی از شمال به درخت های صنوبر نیز شال می گویند،  در جنگل های شمال ایران این گونه درختها و جانور شغال زیاد است.

   تجریش و تاجیک

      روستاها و شهر هایی وجود دارند،  که نامشان از ریشه تچن (tachan) و تچک (tachak) به معنای روان، جاری، تندرو و تازنده گرفته شده است.  باید در این شهر ها و روستاها رود هایی پر آب و خروشنده در گذشته بوده،  و یا هم اکنون جاری باشد.  رود تجن (تچن) در شمال ایران،  از همین ریشه است.  روستای تجره در نزدیکی خوانسار،  شهرستان تجرک در غرب ساوه،  و روستایی بدین نام در نزدیکی طبس،  روستای تجرود در شمال کاشمر و در جنوب تربت حیدریه،  روستای تجر در شمال شاهرود،  تجره سراب در نزدیکی خرم آباد،  روستای تجن در غرب قاین.

      شاید تجریش در شمال تهران نیز از همین ریشه باشد،  زیرا در زبان پهلوی تچیشن (tachishn) یعنی جاری شدن آب،  و مردم تهران سیل و یرانگر رودخانه تجریش را در حدود ۲۰سال پیش فراموش نکرده اند.  روستای تاجیک در خراسان شمالی،  که در بخش خروشان رود اترک قرار دارد.  باید بدانیم پس از ورود نام های عربی به ایران،  و نبود حرف چ در زبان عربی، چ به ج دگرگون شده است.  بد نیست بدانیم واژه تازیانه در ریشه،  تاچانک بوده است،  که نخست به تازانک و سپس به تازیانه تبدیل گشته است. در واقع،  تاجیک یا تغییر آوا تاژیک همان تازیک،  و تاجی همان تازی،  است،  تاجیکها  تازیانه داشته و با اسب می تاختند،  به تاریخ زبان عربی مراجعه شود.

   دز و دژ

      در نام بسیاری از روستاها و شهر های قاره کهن،  واژه دژ بکار رفته است.  در زبان پهلوی نام های:  دژ، دیژ، دز، دیز، دیزک، دیزگ به معنای دژ و قلعه می باشد،  و از ریشه دزیتن (dezitan) به معنای ساختن و برپا کردن یک تپه یا خاکریز گرفته شده است،  مانند سد دز در استان خوزستان.  روستای دیزک در نزدیکی میرجاوه در مرز پاکستان،  دیز در ارتفاعات نزدیک ماسوله،  دیزآباد در استان مرکزی،  دیزج در استان زنجان (دیزج معرب دیزگ می باشد)،  دیزآوند در نزدیکی قوچان،  دیزباد نزدیک نیشابور،  دیزج در نزدیکی مرند،  و در نواحی مرزی آذربایجان غربی،  و روستاها و شهر هایی همچون:  دیزادیز، دیزاوند، دیزباد، دیزج الند، دیزلو، دیزه جین، دیزیجان و نام گردنه دیزین در شمال تهران،  که در روز های برفی مسدود اعلان می شود.  حال که سخن از دز و دیز و دیزین شد،  بد نیست بدانیم دیزی (ظرف مخصوص آبگوشت) شاید از  ریش (dazitan) که به معنای داغ کردن و سوزاندن است گرفته شده باشد.

   ونک و بانه

      ون (van) در زبان پهلوی به معنای درخت و جنگل است،  و در نام شهر ها و روستاهای زیر از این واژه بهره برده شده است:  روستای ون در شمال باختری کاشان،  روستای ونایی در جنوب اسلام آباد غرب، روستای وناجم در جنوب ساری،  شهرستان وزوان در شمال اصفهان،  شهرستان ونک در جنوب اصفهان، روستای ونک در باختر چابهار، روستای ونونان در باختر زنجان،  روستای ونیار در نزدیکی تبریز،  روستای ونی سر در شمال باختری زنجان، ونداده در نزدیکی وزوان اصفهان.  ده ونک در شهر بزرگ تهران،  که بجای دار و درخت و جنگل،  برجها و آسمان خراشها دیده می شود.

      یکی از شهرهای زیبای ایران بانه در استان کردستان است،  که در زبان پهلوی به معنی منطقه ای جنگلی می باشد.  بانه در اصل وانک (vanak) به معنی جنگل و درخت زار می باشد،  که در فارسی دری میم به ب دگرگون شده است،  و کاف به هـ (مانند دره که در اصل درک بوده است).  روستاهای وندرنی علیا و وندرنی سفلی در شهرستان کامیاران از استان کردستان به معنی چنگل ون است،  ون نام کردی درخت زبان گنجشک است،  که محلی ها به آن قسقوان هم می گویند.

   رنگ سبز ایرانی

      رنگ سبز در زبان پهلوی باواژه های سپز (sapz)، زرگون (zargoon) و زریون (zaryoon) آمده است،  اگر چه زرگون و زریون به معنی زرد رنگ و طلایی رنگ هم می باشد.  از اینرو سرزمین هایی سبز و خرم با این واژگان نام گرفتند:  زرگان در خوزستان،  زرقان در آذربایجان شرقی و فارس.  در اینجا قاف جایگزین گاف شده است،  زرق آباد در خراسان شمالی،  زری در آذربایجان غربی و خراسان جنوبی،  زرین در یزد،  زردر  در تهران،  روستای زاگون در استان تهران نیز ممکن است در اصل همان زرگون باشد،  روستا های زرین آباد در استان های کردستان، مازندران، زنجان، سمنان، تهران، کرمان، ایلام،  زرینه در کردستان،  زرین گل در گرگان،  زرین شهر در اصفهان،  و روستای زرینه ور در آذربایجان غربی.

   چنار و چینار

      چنار نام درختی است،  که در زبان پهلوی با نمای چینار (chinar) بکار برده شده است.  فراوانی این درخت در ایران آنچنان است،  که بسیاری از روستا های ایران به نام این درخت می باشد،  و جهانگردانی در سفرنامه شان این درخت را نام برده اند.  خوب است بدانیم نام این درخت در ارمنستان نیز چینار می باشد،  و اشاره به پیوستگی این سرزمین زیبا در زمانی نه چندان دور به ایران دارد.

      روستاهای چنار که به تعداد،  در استان های لرستان، کرمان، اردبیل، خراسان رضوی، کرمانشاه، قزوین، اصفهان، خوزستان، فارس، مرکزی و گرگان.  روستا های چناران در استان های گلستان، خراسان رضوی، خراسان شمالی، کرمان،  و شهرستان چناران در خراسان رضوی.  روستا های چنارباشی در استان ایلام،  چنارباغله در لرستان، چناربن در مازندران، چناربو در خراسان رضوی، چنارپیچاب در خوزستان، چنارخشکه لرستان، چناردم چهر در لرستان، چنارستان در لرستان و خوزستان، چنارشاهیجان در فارس، چنارعلیا در همدان، چنارفاریاب در فارس، چنارک در خراسان رضوی، چنارک در اصفهان، چنارمحمودی در چهارمحال و بختیاری، چشمه چنار در کهکیلویه و بویراحمد، چنارمیشوان  در فارس، چنارناز در یزد، چنارو در کرمان، چنارویه در فارس، چناره در لرستان و کردستان.

   بور و سرخ

      در زبان پهلوی بور (boor) به معنای سرخی مایل به قهوه ای وبوران (booran) به معنای گلگون و سرخ فام می باشد،  و از این روست که به افراد سرخ و سفید هم بور می گوییم.  در نام سرزمین های بسیاری این واژه بکار رفته است،  که شاید یک برهانش رنگ خاک و کوه های سرخ رنگ آن سرزمین ها باشد:  روستای بورآلان در آذربایجان غربی،  روستای بوران در نزدیکی آمل در استان مازندران،  روستاه ای بوران علیا و بوران سفلی در استان اردبیل،  روستای بوربور در استان همدان،  روستای بورسر در جنوب ایران در نزدیکی چابهار،  بورک در نزدیکی لردگان در استان چهارمحال و بختیاری،  بورنجان در استان فارس،  بورنگ در استان خراسان جنوبی،  بوروی در سیستان و بلوچستان،  بوری آباد در استان خراسان رضوی و روستای بوریان در استان خراسان شمالی.

   چاقو و بازار

      در زبان پهلوی وسایل کوچک فلزی مانند چاقو،  زنجیر و رکاب را چیلان می گویند،  کسی که اشیای کوچک فلزی را می سازد،  چلنگر (chilankar) نامند،  از این رو چاقو ساز را چلنگر می گویند.  هم اکنون نیز در شهرستان ابهر در استان زنجان از این واژه بهره می برند.  روستا هایی هم بنام چلان در آذربایجان شرقی،  و چلندر در مازندران داریم،  شاید روستای کلنگرز در نزدیکی شهرستان ابهر نیز ازین ریشه باشد.

      بازار در زبان پهلوی به گونه های زیر آمده است:  1 ــ  وازار،  لازم به یادآوری است،  که واو در زبان پهلوی به مرور زمان در فارسی امروزی بیشتر جاها به ب دگرگون شده است،  مانند:  وازار = بازار،  وارش = بارش،  ورف = برف.  2 ــ  واچار،  مانند:  و اجارگاه در استان گیلان،  حرف چ بعد از اسلام در بیشتر جاها به ج تبدیل شده است.  3 ــ  رستک (rastak  مانند:  شهرستان راستقان در خراسان شمالی،  در اصل راستگان بوده است، شهرستان رستاق،  رستاک یا رستک بوده،  در استان فارس،  و روستا های رستاق در استان های هرمزگان و کرمان،  همینطور حرف ک و گ بعد از اسلام به ق تبدیل شده است.  هنوز در بازار از واژه راسته استفاده می شود،  مانند راسته بزاز ها یا راسته پارچه فروش ها و...

   کوشک و چمیشن (قمیش)

      کوشک در زبان پهلوی به معنی قصر یا کاخ است،  و مناطق بسیاری در ایران بدین نام می باشند:  کوشک آباد، کوشکا، کوشکان، کوشک باغ، کوشک بهرام، کوشک بی بی چه، کوشک زر، کوشکسار، کوشک علیا، کوشکک، کوشک مور، کوشک هزار، کوشکی،  و اما اسم هایی از شهرها و روستاها وجود دارند،  که واژگون شده کوشک می باشند،  مانند:  کشک سرا (کوشک سرا)، کشک آباد، کشکک، کشکمیر، کشکرک، کشکوییه، کشکان.

      چمیشن (chamishn)  در زبان پهلوی به معنی تفرج کردن و باناز و کرشمه راه رفتن می باشد،  که با گذشت زمان تحت تاثیر لهجه های ترکی و عربی به شکل قمش یا قمیش درآمده است.  روستا های سرسبز و خرمی به این واژه نام گرفته اند،  مانند:  قمشلو در استان زنجان، قمش در استان لرستان، قمشلو در شمال بیجار در استان کردستان، روستای قمیشلو در استان اصفهان.

   ویس و ویک

   ویس (vis) در زبان پهلوی به معنای شاهزاده است،  همچنین برگردان دیگرش ناحیه می باشد.  شهرها و روستا هایی که در نام آنها از واژه ویس استفاده شده است:  شهرستان ویس در نزدیکی اهواز، روستای ویس آباد در نزدیکی قزوین، روستای ویست در جنوب گلپایگان، روستای ویسکه در خاور ایلام، روستای ویسمه در شمال اراک و روستای ویسیان در باختر خرم آباد.

      روستا های ویستان و ویک دراستان زنجان و روستای ویسر در استان کردستان از ریشه وه (veh) و وهیک (vehik) به معنای خوبی و بهی هستند (وه=به).  با آرزوی خوبی و بهی برای همه انسانها بویژه ایرانیان در سال جدید خورشیدی (۱۳۸۸) .روزگار بر همه ویستان (بهستان) باد.

بغ و بک و تاش

پایتخت های عراق و آذربایجان، واژگانی ایرانی

برگردان بغ (bagh )، بگ (bag) و بک (bak ) در زبان پهلوی خدا، سرور و شاه می باشد.  روستاها و شهر هایی که ریشه در این واژگان دارند،  از این قرارند:  روستای بغبغو در خراسان رضوی، روستای بغداد آباد در نزدیکی مهریز یزد.  بغداد پایتخت کشور عراق و باکو پایتخت کشور آذربایجان واژگانی ایرانی،  از ریشه بغ و بک هستند.  روستای بغداده در خراسان جنوبی،  بغرایی در خراسان جنوبی،  بق در استان سمنان،  روستای بق بقاب در خوزستان،  بق مج در خراسان رضوی،  روستا های بکان و باکان (بکان) در استان فارس،  روستای بکتاش در آذربایجان غربی.

      تاش در زبان پهلوی از ریشه تاشیت به معنای آفریده است،  بنابر این بکتاش می شود آفریده خدا،  همان گونه که مهرتاش می شود آفریده مهر،  بکران در استان سمنان،  بکیان در استان فارس،  بگه جان در استان کردستان،  بگدانه در استان فارس،  بگوبگان در استان سیستان و بلوچستان.  همچنین مذهب یا فرقه بکتاشی در کشور آلبانی که دین قالب آن کشور است.

   قنات  و کدکن و کهن

      قنات مجرای آب زیر زمینی،  که در زبان پهلوی به شکل های زیر آمده است:  کانک (kanak  کتس (katas) یا کت (kat  کهس (kahas) و شهرها و روستا هایی که در نام آنها از این ریشه ها استفاده شده است،  به این گونه اند:  کت در خوزستان،  کتو کان در سیستان و بلوچستان،  گلو کان در تهران،  کته در کهکیلویه و بویر احمد، کته تلخ در خراسان رضوی،  کته سر در گیلان.  به تاریخ قنات در ایران مراجعه شود.

      کدکن = کسی که قنات را می کند،  روستای کدکن در خراسان رضوی،  کن در تهران،  کنه در فارس،  کنه هر در کرمانشاه،  کنگ دو روستا در خراسان رضوی.  یا:  کهن در کرمان،  کهن آباد در سمنان،  کهنک در زنجان و ،سیستان و بلوچستان،  کهنگ در تهران، اصفهان، خوزستان،  کهنگان  در کهکیلویه و بویراحمد،  کهنه در خراسان شمالی و فارس، کهنه جلگه  در خراسان شمالی.

کلیک کنید:  تماس و نظر

   قلعه و کلات و پروند

      قلعه در زبان ایران به گونه های بسیاری آمده است،  که از همه بیشتر کلات (kalaat) و کلا می باشد،  مانند:  شهرها و روستا های زیر،  که به دلیل فزونی آنها از یاد استان شان می گذرم:  کلا مانند،  امیرکلا، دیوکلا، کلاچای، کلاتک، کلات مالک، کلات مسجد، کلاتو.  کلاته مانند:  کلاته، کلاته ابریشم، کلاته اسد، کلاته اومار، کلاته چنار، کلاته خان، کلاته ری، کلاته رودبار، کلاته کبود، کلاته گاوج، کلاته نو، کلاته شور، کلاته خوش، کلاته رشم، کلاته سنجر، کلاته سهراب و....

      واژه دیگر آوهان (aavahan) است،  که ممکن است روستا های آوه در استان قزوین و استان مرکزی و شهرستان آوج در مسیر تاکستان به همدان دارای همین ریشه باشند.  دیگر واژه ور (var) است:  ورپشت در استان اصفهان، ورجان در جنوب شهرستان قم،  ورجوی در آذربایجان شرقی،  ورچند در استان مرکزی،  ورچه در استان مرکزی،  ورده در استان مرکزی، ورزن در استان تهران، ورزنه در استان اصفهان،  ورسک در استان مازندران،  ورکان در استان اصفهان،  و....  واژه های  پروند (parvand پروار (parvar کریت (karita نیز به معنای قلعه می باشند:  پروند در استان خراسان رضوی،  پرور در استان سمنان،  کریت در استان های یزد و خوزستان.

   رام و رامینه

      رامیشن (ramishn  رامی نیشن (raminishn رامیه (ramih در زبان پهلوی به معنای شادی، خوشی و آرامش است،  و جا هایی که در نام آنها از واژه رام استفاده شده است،  گویای سرسبزی و دلپذیری آن سرزمین می باشد:  رامسر در استان مازندران،  رامه در استان سمنان،  رامجردی در شمال مرودشت استان فارس،  رامجین در استان تهران،  رامک در جنوب ایران،  رامشه در استان اصفهان،  رامشیر و رامهرمز در استان خوزستان،  رامیان در خاور گرگان،  رامین در استان زنجان.

      آبشار زیبای رامینه در جنگل های دیدنی شهرستان ماسال،  در استان گیلان.

   قرقاول و علف

      قرقاول پرنده ای رنگین است،  که پادشاهان ایران پر آنرا بر تاج خویش نصب می کردند،  و به آن خروس صحرایی و یا کوهی نیز گفته اند.  در زبان پهلوی، چور گفته می شود،  و روستا هایی که از واژه چور در آنها استفاده شده است از این قرارند:  روستای چورت در استان مازندران،  روستاهای چورزق در شمال و جنوب استان زنجان، روستای چورس در شمال شهرستان خوی،  روستای چوره در استان قزوین و روستای چوران در نزدیکی پاریز در استان کرمان.

      علف یا الف کلمه ای  باستانی است،  که در زبان های ایرانی به شکل های گیاه، مرو، واش،  آمده است،  و در اسامی تعدادی روستا و شهر این واژه ها وجود دارد،  که بر سر سبزی آن سرزمین ها گواه می باشند:  روستای گیاهان در جنوب دریاچه هامون،  روستای گیان در نزدیکی نهاوند،  روستای مرو در نزدیکی اراک،  شهرستان مرودشت در استان فارس،  مروست در جنوب استان یزد،  روستای واشه در جنوب اراک،  روستای واشیان نصیرتپه در نزدیکی پل دختر در استان لرستان،  روستای واشقان (واشگان) در استان مرکزی،  منطقه تنگه واشی در نزدیکی شهرستان فیروزکوه استان تهران.

   مار و آز و گز

   مار در زبان پهلوی به چند شکل آمده است:

   1 ــ  مار:  مارگان در شمال شرقی زابل،  مارگز در شمال شرقی بندر عباس،  مارگون در شمال غربی یاسوج،  مارنج در جنوب شرقی سنندج.

   2 ــ  گرچک:  شهرستان قرچک در استان تهران،  روستای قرچه در شرق دشت کویر.

   3 ــ  آز:  روستای آزان در نزدیکی میمه اصفهان, آزانبار در جنوب قیدار در استان زنجان.

   4 ــ  گز:  روستای گز در نزدیکی سواحل دریای عمان،  و نزدیک بیرجند،  شهرستان گز در نزدیکی اصفهان،  روستای گزدان در استان فارس و سیستان و بلوچستان،  روستای گزدز در نزدیکی مسیر سربیشه به نهبندان،  روستا های گزستان در نزدیکی بافق یزد و در نزدیکی فارسان،  همچنین در شمال شرقی یزد،  شهرستان درگز در خراسان شمالی،  روستای درگز در نزدیکی مرز پاکستان،  روستای دره گز در نزدیکی روستای سرگز در شمال بندر عباس.  روستاها و شهر هایی که در نام آنها از این واژه ها استفاده شده باشد بسیارند.

   سین و عقاب و هما

      سین در زبان کهن ایرانی به معنای عقاب بوده است،  و در برخی از نام روستا ها و شهر ها از کلمه سین بهره برده شده مانند:  روستای سین در استان اصفهان،  روستا های سینی و سینان در استان خراسان شمالی،  روستای سینک در شمال شهر قم،  و روستای سینکان در استان سیستان و بلوچستان،  جالب است که بدانیم سنندج مرکز استان کردستان در اصل سین دژ بوده است.  هما یکی دیگر از اسامی عقاب در ایران است،  روستای هما در استان لرستان، هما آباد در نزدیکی نایین یزد،  روستای همایی در خراسان جنوبی،  روستای هماگ در مسیر حاجی آباد به بندر عباس.

      دال هم در زبان ایرانی به معنای عقاب است:  دال آباد در سیستان و بلوچستان،  روستای دالان در نزدیکی رامهرمز و دالین در مسیر اردکان به شیراز.  آلو نیز عقاب است،  و شاید روستا های آل در خراسان شمالی،  آلقو (آلو کوه) در آذربایجان شرقی،  آلان در نزدیکی سراب در آذربایجان شرقی،  آلیکوه در نزدیکی فارسان،  آلا جوجه در مرز ایران و ارمنستان،  روستای آلون در رشته کوه های زاگرس در جنوب اشترانکوه،  روستای آلوارس در دامنه کوه سبلان،  شهرستان آلاشت در استان مازندران،  مکان های مناسبی برای پرواز عقابها بوده اند،  راستی قلعه معروف الموت در قزوین نیز به معنی جایگاه عقاب می باشد.

   درکه و ایوانکی

      دره در زبان پهلوی، درک (darrak) است،  که به تدریج به آن درگ و درق هم گفته اند.  مناطقی که در نام آنها از این واژه ها بکار رفته: درک در نزدیکی چابهار و نزدیکی دشت آزادگان،  درکه در نزدیکی لردگان و اسلام آباد غرب،  همچنین در نزدیکی صحنه در استان کرمانشاه،  درکه در شمال تهران،  درکی در استان کردستان،  درگ در حوالی میناب بندرعباس،  درق در گرگان و روستای بیله درق (ویلا دره) در نزدیکی سرعین اردبیل.

      کی در زبان پهلوی عنوانی جهت پادشاهان کیانی است،  مانند کیخسرو و کیکواد (کیقباد) و نام ایوانکی (جایگاه پادشاهان کیانی) در بعضی نقاط ایران به چشم می خورد،  مانند ایوانکی در استان سمنان و روستای ایوانکی در استان زنجان.

  تهران و تیران و دار

نظرات گوناگونی در مورد ریشه نام تهران گفته شده است:  مرحوم کسروی تهران را از دو کلمه"ته" و"ران" میداند،  که "ته" در زبان های بسیار کهن به معنی گرم بوده است،  در مقابل سمی یا شمی به معنی سرد یا خنک،  و ران پسوند مکان است.  تهران در مقابل شمیران.  گروهی هم ته را به معنی پایین و ران را به معنی بالا و تهران را به معنی دامنه کوه می دانند.  بعضی هم تهران را منسوب به ستاره تیر،  که در نظر ایرانیان مقدس بوده می دانند (تیران).  من در هیچ کجا ندیدم اشاره ای به دار یا تیر شده باشد.  از نظر من بنا به تحلیل های حروف هیروکلیف جی،  ته به معنی پائین است و ران هم به معنی مکان پربرکت.

     دار در زبان پهلوی به معنی درخت است،  که به مرور زمان به آن تیر هم گفته اند،  (تیر چراغ برق).  روستاها و شهر هایی که در نام آنها از این دو کلمه استفاده شده است بسیارند:  دارآباد در تهران،  دارآباد در فارس و آذربایجان،  داران در اصفهان،  تیرآباد در سیستان و بلوچستان،  تیران در اصفهان و لرستان،  تیران در کنار جاده هراز و در حوالی زرند کرمان.  از اینرو با تشابه بسیار تهران با تیران و اینکه در گذشته همیشه تهران در نظر جهانگردان با درختان و باغات فراوانش،  مخصوصا درختان چنارش معرفی شده است،  می توان حدس زد که تهران به معنی سرزمین درختان و باغها بوده است.

   خور و شید

      خور به معنی خروج،  یا خوروج،  خروج نور و خوبی در میتراییسم است:  خوراسان که استان کرمانشاه باستانی بود،  خوراسگان در اصفهان،  شهر خور در استان فارس،  روستای خور در نزدیکی نظرآباد تهران،  خورآب و خورموج در جنوب ایران،  خوران در استان ایلام،  خورجان در استان فارس،  خورتاب در استان مازندران،  خور خور در اطراف تبریز،  خور خوره در استان های زنجان و کردستان،  خوریان در نزدیکی سمنان،  خورونده در همدان،  خور هشت در استان قزوین،  خور نام گذشته گرمسار.

      شید به معنی شعله و اشعه و گرما است،  که شیدا از آن می باشد،  و در نام روستاها و شهر های ایران دیده می شود،  مانند شید اصفهان در قزوین،  شیدان در استان های یزد، اصفهان و آذربایجان غربی.

   ابهر و شناط و کاس

      شناط محله ایست در شهرستان ابهر در استان زنجان،  ابهر در اصل اوهر می باشد:  او در زبان ایرانی به معنی آب است،  و اوهر یعنی در همه جا آب،  اکنون هم همینطور می باشد،  و در همه جا سر سبزی حاصل از آب فراوان است.  شناط در اصل  چینوت chinvat  می باشد،  که در زبان پهلوی به صورت چینوت پل به معنی پل صراط می باشد.

   کاس ها یکی از اولین قبایل آریایی بودند،  از این رو میتوان رد پای آنها را در بعضی از اسامی یافت،  مهمترین آنها دریای کاسپین (دریاچه خزر) است،  دیگری شهر قزوین یا کسپین است،  و کاشان امروزی نیز روزگاری کاسان بوده است.  کسما (مکان کاسها) در نزدیکی فومن.  هنوز هم در بعضی نقاط گیلان به افراد قد بلند و بلوند با چشم های آبی را کاس می گویند،  مثل کاس علی و... در زبان پهلوی هم کاسیک نام رودی میباشد.

      البته از نظر من قزوین گزمین است،  گز یا غز + مین + زمین،  یعنی زمین اقوام گز یا غز.  کاس هم گز است که با تغییر آوا کاس شده است.

   جین، جن، جان

      در بسیاری از اسامی شهرها و روستا های ایران،  پسوند جین، جن و جان را می بینیم،  که همگی به معنای زن می باشند.  هنوز هم در کردستان به زن، ژن (ghen) می گویند،  که هم زن و هم ژن در زبان پهلوی بکار رفته است،  و چون پس از اسلام حرف ژ به ج تبدیل شده،  از اینرو کلماتی مانند ژن به جن دگرگون گردیده است،  ناگفته نماند که در زبان لاتین هم gen به معنی مولد و زایش استGenetic   .  نامها از این قرار هستند:  اردجین، قوهجین (در اصل همان کوهجین است)، رازمجین، درسجین،  که روستا هایی در استان زنجان هستند.  فارسجین در استان قزوین، لالجین در همدان، اردجن در کاشان، ارجان در استان فارس و شاید لاهیجان در آذربایجان و گیلان،  و مانند آن،  که همگی بر آناهیتا دلالت دارند.

       کینه ورس یکی از روستا های شهرستان ابهر در استان زنجان کینه ورس نام دارد،  در تنکابن هم روستایی بنام کینه ورس وجود دارد،  کینه به معنی دختر است،  و ور بمعنی معبد.  معبد دختر یعنی معبد الهه آب و فراوانی،  که همانا آناهیتا است.  بدلیل آنکه ایران کشوری تقریبا کم آب بوده در گذشته به این الهه توجه بسیاری می شده،  و بنام های گوناگون مانند دختر٬ زن و مادر ازو یاد میشده است.  مانند این نام شما می توانید به کنگاور در استان کرمانشاه توجه کنید،  که آن هم همین معنی را می دهد.  جالب است بدانیم هنوز در تالش و کردستان به دختر، کینه و در گیلان کیجا می گویند،  کی + جا = تاج سر یا جایگاه شاه.

   منزل و اتاق و اجاق

      در گذشته ها ایرانی ها به اتاق شخصی می گفتند:  منزل من + زل = گوشه و حاشیه و سایه،  که بعد ها ظل نوشته شد،  و ضلع نیز از آن پدید آمد.  اتاق که درست آن اوتاک هست،  او= آب + تاک = تاق،  که آب انبار بوده است.  هنوز در بعضی جاها به آب انبار اتاق می گویند،  بعد از اسلام با آزاد سازی های انجام شده و ورود بعضی عشایر به شهرها،  آنها در آب انبار های حاشیه ای سکونت می کردند،  تا جایی برای خودشان بسازند،  از سد های 56 تا 58 آرایی میترایی،  اتاق جای خورد را به منزل داد.  هم اینک اگر به روستا ها برویم از زبان پیران اتاق را منزل می شنویم،  که گاه باعث خنده می شود،  که آنها به اتاق منزل می گویند،  درصورتیکه باید به حال خودمان بخندیم که بسیاری چیزها را اشتباه می دانیم.

      اجاق نیز اوژاک بوده،  که او = آب و ژا = گرما ساز،  که بعدها ژاکت از آن بیرون آمد،  هم اکنون در روستا های دور دست،  پیران که با واژه های باستانی محلی گپ می زنند،  از ژاکت می گویند.  بسیاری به اشتباه واژه هایی مانند:  کت و کراوات و ژاکت را انگلیسی و اروپایی می دانند،  در صورتی که با هم صحبتی با پیران مدرسه نرفته روستا های دور دست،  براحتی متوجه می شوید،  که این لغات ایرانی هستند.

      ژاکت = ژا + کت،  کت مانند: کت و کول.  ژا = جا،  جان = دارنده انرژی،  ژاندارم = نگهدارنده جان و مکان،  ژاله = انرژی تخلیه شده یا انرژی له شده،  جادنگوی = نگهدارنده آتش و انرژی.   مثال زیاد است،  با نگاهی به حروف الفبای تمدن جیرفت متوجه می شویم،  هر سیلاب از زبان فارسی یک حرف را تشکیل می دهد:  اس، او، ژا، یا، و کلاً هرچه هست،  که این با یک علامت هندسی و به همراه یک خط در میان یا اطراف آن نمایان می شود.  ژا = جا = انرژی و مکان هم می شود.

   صحرا، بیابان، دشت، دمن

      صحرا = (سه = سخت + را = راه).  سه می تواند یکی از علائم حروف الفبای تمدن جیرفت باشد،  و در بسیاری از واژه ها بکار رفته است،  مانند سهمگین = سه + م + گین = کین = کیان،  سه کین می شود کنیه آن سخت است،  با اضافه کردن یک علامت با آوای م سخت شده است،  ترس،  که در یک راستای مشکل برای انسان هستند،  صحرا را نیز مانند ظل و ضلع،  که در بالا نوشتم،  و انبوهی از واژه های ایرانی تمدن کهن جی،  که در هزاره های اول و دوم آریایی میترایی پدید آمده اند،  براحتی آورده دروغ حمله عرب به ایران گفته اند،  اینگونه واژه ها در زبان عربی فاقد ریشه یابی هستند.

      بیابان = بی + بان = بدون باشنده و نگهبان،  اگر به یک روستای دور دست بروید،  و یک خانه ویران را از یک پیر قدیمی بپرسید،  او خواهد گفت:  این خانه بیابان است.  دشت به معنی جای وسیع بی درخت و یا کم درخت است،  دمن به معنی گسترده ولی محدود است،  دشت و دمن می توانند سرسبز و با آب و باشنده باشند،  و از نظر معنی و لغتی با بیابان و صحرا کاملاً متفاوت هستند،  من بسیار دیده ام که عزیزان ایرانی،  حتی ادیبان،  این چهار واژه متفاوت ایرانی را مترادف و هم نام و یا درهم استفاده می کنند.

عکس منظره یک بیابان ایران،  در روستای فهالنج بنام کویر مرغوم،  عکس شماره 4195.

   جالب:  من مطمئن هستم،  که در هزاره اول تا شش آریایی میترایی،  ایرانی ها بسیار دقیق و هوشیار بودند،  آنها از زبان های ایرانی دوره های خودشان،  دو زبان فارسی و زبان عربی را پدید آوردند و تدوین کردند.

کی Cae

      نام مرورگر ویلاگ http://cae.blogfa.com کی  caeاست،  کی را به معنی تاج گفته اند،  ولی کی اولین انسان است،  کیجا و کیژا و کینه به معنی دختر،  کی + ژا = انرژِی یا جان که از کی بوجود آمده و ملکه ملت است،  او یکی نیست نیمی از ملت است.  کیانیان اولین انسان هایی هستند،  که از کی بوجود آمده اند،  که کیسر = کی + سر،  (قیصر اروپایی) سر آنها شده است.  ایرانیان کهن واقع گرا بودند،  افسانه و داستان و فرشتگان و الهه های آب و خاک و جهان و... نداشتند،  آن داستانها در هزاره پنجم آریایی میترایی به بعد توسط دین های باستانی آفریده شدند.

      از کی ژن (زن) بوجود آمد،  ژن به معنی انرژی است،  هزاره ها بعد ژنراتور و ژنتیک را از آن واژه اصلی ساختند،  از ژن،  ژان پدید می آید،  ژان همان جان است،  جان تن نیست،  تن جسم است.  ژاندارک = علم دار جان،  به احتمال قوی از داستان های ایران کهن است،  شاید از تمدن کهن جی،  که بعدها کپی برداری شده،  اما کپی کنندگان هیچ توانایی ریشه یابی آنرا ندارند،  فقط داستانی را بدون هیچ اثر تاریخی سرهم کرده اند.  ژن از کی،  و ملت از ژن بوجود آمده است،  ملت = (مل = مردم + لت = تکه).

      مردم ایران کهن تاج بسر حکمران نداشتند،  و بالاسر مطلق نمی پذیرفتند،  آنها اوسا داشتند،  اوسا های نگهدارند آب و خاک و جنگل و کوه و دشت و غیره،  مانند:  داراوس (داریوش = اوسای جنگل)، کوراوس (کوروش = اوسای کوه)،  اواوس (اودئوس = اوسای آب) و...،  برای تمام و هر آنچه که هست اوسای نگهدارنده داشتند،  تا بخشی از طبیعت را نگهداری کنند،  و طریقه استفاده درست را به مردم یاد دهند.  از هزاره پنجم آریایی میترایی به بعد بوده،  که از نام اوسا ها سوء استفاده شد،  و از آسمان آمده ها و ملائک شده ها و سرورها و... از نام آنها ساخته شدند،  و حتا غریبه ها هم بخشی را برای خود دزدیدند.

      عزیزان، جوانان باهوش اقوام و ملت های ایرانی در قاره کهن،  خودتان را با داده های این وبلاگ هماهنگ کنید،  از فولکلوریک و زبان های محلی خود بگویید،  آنها را ریشه یابی کنید،  در تاریخ و زبان شهر و دیار خود بگردید،  تحقیق و تحلیل کنید،  ببینید قهرمانان تاریخ ایران کدامشان در آنجا ردپا و اثر تاریخی و ریشه یابی فرهنگی دارند.

   توضیح های بیشتر

      در زبان های محلی مل = خاک یا خاک سفید نرم،  که از آن آدم بوجود می آید،  جوهر آدم،  بطور کلی به معنی مردم شده است.  ملاٌ  که تلفظ درست آن به زبان های محلی مل لا  Mel Laa  است،  نه Mola  مل = مردم،  لا = میان،  که در جمع می شود میان مردم.  البته لا + م = لام = بالا و مقدس،  مانند لام در سلام، اسلام، ایلام،  که در نهایت ملا = مردم مقدس،  یک واژه ایرانی است.

      خلاف مل Mel،  بل Bel است،  که ضد جوهر آدم می شود،  که با واژه تن در هم شده و تنبل از آن درآمده است، که تلفظ درست آن Tanbel  است.  بعد از زلزله بم چند ماهی بمنظور بازسازی به آن شهرستان رفته بودم،  تلفظ و معنی چندین واژه را از پیران روستائی مدرسه نرفته آن دیار شنیدم،  که در این نوشته از آنها استفاده کرده ام.  همچنین با زندگی چند ساله در روستای چلاسر و جل از پیران مدرسه نرفته گیلک و گالش پرسیدم و شنیدم،  که فوق العاده با گفته های روستائیان شهرستان بم نزدیکی دارد.

      تلفظ عرب با عین در زبان های ایرانی غلط است،  ولی با الف درست است،  یعنی ارب،  با عین می شود عیرب،  حال چرا و چگونه و از چه وقت ارب،  که واژه ای از تمدن های کهن ایران است،  و شهر های بسیاری با ار و ارب در ایران باستان و کنونی وجود داشته و دارد تبدیل به عرب شده است،  اگر شخصی ریشه یابی ارب با عین یعنی عرب را می داند بگوید.

      ای کاربرد زیادی دارد،  در ایران و ایلام و ایسا،  درست نام عیسی به ایرانی می شود =  ای سا (ای = همه + سا = آسمان)،  سا هم آسمان است، هم ساده،  سا مانند ساحت،  ساباط (سا + بات = پوشیده)،  ساعت (سا + ات = آلت) = آسمان سنج،  سالک = پیرو آسمان،  ساقط = از آسمان افتاده،  سامر = اهل آسمان،  سامی = منسوب به آسمان،  سال = سا آل = دوره آسمان،  صاعقه = سا + اغه = اغتشاش،  در مورد ساده و پاک:  صابون = سا + بون،  صادق = سا + دنگ = گفتن به معنی ساده گو،  صاف = سا = ف،  در هر صورت سا به معنی آسمان پاک می شود.

      اقیانوس = او + گیا + نوس،  او = آب + گیا = بی انتها مانند قیامت،  نوس = گرد رنگین،  قوس قزح و ونوس از آن گرفته شده است.   قیامت = غیا = بی انتها + مت = مطابق.  غیا هما گیا است،  که گیتی از آن است،  به معنی بی کران.  کی = بالاس،  گی = زیر پا،  کیا = بالاسری،  گیا = زیر پایی.

در بالا نوشتم بل = ضد جوهر آدم،  پس یک پرسش مطرح می شود:

   پرسش از عموم:  وقتی در بالا نوشتم بل = ضد جوهر آدم،  پس بابل در کنار رود فرات به چه معنی می شود؟

   پاسخ:  در بعضی از کتیبه ها و نوشته های قدیمی،  از بابل به نام بابلو نام برده اند،  بابلو = با = درونده یا جایگاه + بلو = بلو با آوای بلو در بلوچ است،  بلو = زمین دشت و آرام را می گفتند،  مثال زیاد دارد،  بلوچستان = بلو + چ = استان = سرزمین بلوچ یا سرزمین دشت و آرام.  بلند = بل + لند = سرزمین کشیده یا دشت،  بلوری = بل + وری = جنس صاف و براق.

   کرد = کورد،  کوردستان = کور + د + استان = کور = کوه + د = حرف رابط + استان.

   ترک = تورک،  تورکستان = تور + ک + استان =  تور = زمین سخت + حرف رابط + استان.

   ترکمن = تورکمن = تورک + من = واحد اندازه گیری که شهرهای چارک و سیرجان هم بکار رفته است.   

    بعضی را عقیده بر این است که اً در آخر لطفاً و خواهشاً و غیره عربی است،  درصورتیکه درست آن لطفن و خواهشن و...  است و به هیچ وجه عربی نیست،  ن به معنی پایان و خوراک و انرژی دادن و یا فعال کردن واژه می باشد،  دادن، کردن، بردن و..، که نان هم از آن جمله است،  نان مظهر خوراک و انرژی است.  زبان ایرانی از 7000 هزار سال پیش شروع به شکل گیری کرده،  و راز آن در حروف هیروکلیف جی است،  دستکم نگیرید.

      عزیزان جوانان با هوش ایران در مورد ریشه یابی زبان های باستانی ایران و یافتن حروف الفبای باستانی ایران خود تان تحقیق و تحلیل های عمیق و بنیادی داشته باشید،  و فقط به چند کتاب و داده تاریخی بسنده نکنید.  به نزد آخرین بازماندگان و پیران مدرسه نرفته روستاهای دور دست بروید،  و از زبان آنها تاریخ ادبیات را بیرون بکشید.  مثلن نیایید بگویید:  چرا در بالا گفتی لند واژه ای ایرانی است؟،  بروید تحقیق کنید،  لن = گوشت و زمین و یا گوشت اضافه،  که با پسوند و پیشوند: لنگر، لنبر، لنبه، لندهور، لند و غیره ساخته شده است.  برای هر کدام از واژه های این نوشته نمونه زیاد است،  و نشان می دهد همه آنها چگونه با یکدیگر در ارتباط آوایی و معنایی هستند.

ادامه دارد و باز نویسی می شود

   توجه:  عزیزان علاقمند،  در میان زبان های محلی خود بگردید،  آنها را ریشه یابی کنید،  و این موضوع را بصورت یک علم مستقل در آورید.  همچنین یکی از مهمترین دانشها برای ثابت کردن،  اینکه ایرانیها به اروپا و عربستان مهاجرت کرده،  و زبان خود را به آنجا ها برده اند،  ریشه یابی زبانها می باشد.  آنچه که من متوجه شده ام،  پایه اصلی زبان های اروپایی و عربی،  ریشه در زبان های محلی ایران دارند.  هر کدام از سیلاب های  زبان های ایرانی،  در زبان های آنها دارای معنای مستقل،  یا با پسوند و پیشوند هستند.  ما اول راه یافتن حروف الفبای تمدن جیرفت،  و زبان های کهن ایرانی هستیم،  البته کم و کاست وجود دارد،  با پیگیری مستمر علاقمندان این دانش،  بزودی آواها و علامت های زبان های کهن ایران شناسایی خواهند شد.

عکس یک ساباط تاریخی از مخروبه شهر باستانی بیاضه در کویر ایران،  عکس شماره 7915.

کلیک کنید:  تمدن کهن جی

کلیک کنید:  دروغ یک جالیز بزرگ

کلیک کنید:  تاریخ تقویم و روز و شب ایرانی

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

جغرافیای تاریخی ایران

جغرافیای تاریخی ایران

بخش اول،  بخش دوم در اینجا

   پیش گفتار

      در واقع و با دید درست براحتی می توان سرزمین هایی را که با کشور ایران کنونی هم تاریخ هستند،  به شش بخش اصلی وابسته تقسیم کرد،   سرزمین غربی شامل کشور عراق کنونی،  سرزمین شمال غربی شامل کشور های آذربایجان و ارمنستان،  سرزمین مرکزی شامل کشور ایران کنونی،  سرزمین شرقی شامل کشور افغانستان و ایلات سرحدات و بلوچستان،  سرزمین شمال شرقی شامل کشور های آسیای میانه اصطلاحی،  سرزمین جنوبی شامل کشور های جنوب خلیج فارس.  از ابتدای سال آریایی میترایی،  تمام این مناطق تحت پوشش یک فرهنگ تاریخی بوده،  و مرز های قبیله ای آنها در هم تنیده شده بود.  این پست ادامه دارد و باز نویسی می شود.

میان رودان تاریخی

      میان رودان تاریخی که بین النهرین هم گفته می شود،  یکی از مهمترین سرزمین هایی است که در طول تاریخ تمدن ایرانی پیوسته به تاریخ ایران بوده است.  پس از جنگ جهانی اول،  و متلاشی ‌شدن امپراتوری عثمانی،  در سرزمین تاریخی میان رودان،  که میان دو رودخانه بزرگ غرب آسیا  یعنی دجله و فرات قرار دارد،  کشور عراق تأسیس شد.  در واقع این کشور و چندین کشور کوچک دیگر در قاره کهن،  بر پایه برنامه ریزی و سیاست های استعماری کشور سازی انگلستان ایجاد شده اند.

دریای فراخ کرد

      در بسیاری از نوشته های قدیمی ایران، مربوط به هزاره های دوم تا چهارم آریایی میترایی،  نام دریای فراخکرد آمده است،  و بسیاری آن را به اشتباه یک دریا یا رودخانه می دانند،  و باعث تعجب شده است،  که چرا در همه طرف وجود دارد.  فراخکرد در جنوب ایران خلیج فارس است،  در شمال ایران دریای خزر است،  و در مدیترانه و دریای سیاه است.  در اینجا بگویم،  که تا هزاره چهارم آریایی میترایی،  می پنداشتند دریاچه خزر یک دریای آزاد است،  و از آب های فرخکرد می باشد.

      دریای فراخ کرد به معنی اقیانوس امروزی است،  و این نام براحتی به ما می گوید،  که در هزاره های اول تا نیمه هفتم آریایی میترایی،  ایرانی ها می دانستند زمین گرد است زیرا:

   فراخ = فراخ، بزرگ، گشاد، + کرد = گرد،  درباره کرد که گرد می شود،  می توانید از پیرمردان و پیرزنان روستایی دور دست مدرسه نرفته بپرسید،  آنها گرد را کرد می گویند.  امروزه کرد به معنی انجام دادن کاری آمده است،  و اصطلاح "گردش کن"  هم به همین معنی می آید.

   نقشه دریای فراخکرد و دجله و فرات و اروند رود،  عکس شماره 5869.  جهت مطالعه پرسش و پاسخ های مربوط به دریای فراخکرد،  به وبلاگ گفتمان تاریخ بروید.

   قابل توجه:  در هزاره های اول تا شش آریایی میترایی،  اقوام مختلف برای هر کدام از دریاها نامی گذاشته بودند،  که بنا به موقعیت جغرافیایی و انسانی آنها تعیین شده بود.  به مرور این نامها را بررسی می کنم،  و در همین پست می نویسم.

رود دجله

      رودخانه دِجله با ۱۹۰۰ کیلومتر طول،  سی و هشتمین رود جهان است،  که از دامنه‌ های جنوبی رشته ‌کوه توروس در شرق ترکیه سرچشمه می‌ گیرد،  پس از ورود به کشور عراق از میان شهر های بزرگی چون بغداد و موصل عبور کرده به اروند رود می ریزد.  دجله رود پر آب و بزرگی است،  به گونه ای که میان بغداد و موصل کشتی‌ هایی در آن حرکت می‌ کنند،  که از نظر بازرگانی اهمیت بسیار دارد.

      نام این رود در زمان سلسله هخامنشیان تیگره بوده است،  به معنی تیز = تند و سریع + رو = رونده،  که با آوای اربی (عربی) دجله شده‌ است.

   ــ  شهر های مهم مسیر رود دجله:   دیاربکر، بسمل، حصن کیفا، جزیره ابن عمر، موصل، تکریت، سامرا، کاظمین، بغداد، عماره، کوت.

   ــ  سر شاخه‌ها رود دجله:  عنبر، کورو، پاموک، هازرو، باتمان، گَرزان، گوک‌سو، ساوور، بوتان، خابور کوچک، زاب بزرگ، زاب کوچک، العظیم، سیروان (دیاله).

رود فرآت

      فرات یکی از دو رود بزرگ منطقهٔ میان ‌رودان (بین‌النهرین) است،  که در غرب دجله قرار دارد،  و از کوهستان ارمنستان سرچشمه گرفته،  و به سوی آشور، سوریه، بابل روان است،  و به اروند رود می ریزد.  فرات و دجله دو رودی هستند،  که منطقه میان‌ رودان را مشخص و محدود می ‌کنند.  فرآت به معنی فر = رونده با شکوه + آت = آتش است،  زیرا این رود از میان زیارتگاه های مهم کهن،  مانند شهر های باستانی بابل و دورا اورپوس و... عبور می کند،  قبلاً درباره آنها نوشته ام.

   عکس بمباران دجله و بغداد در جنگ دوم خلیج فارس،  عکس شماره 6293 ،  در این جنگ امپریالیسم سرمایه داری،  دشمنی خودش را با ملت های قاره کهن و بخش شرقی ایران تاریخی بخوبی نشان داد.

اروند رود

      اروند رود تاریخی از محل تلاقی دو رود دجله و فرات در شمال شهر بصره کنونی تشکیل می شد،  اروند رود به معنی رود ایر ها می باشد،  ار = ایر = قوم یا ملت ایر + وند = وابسته + رود.  این رود از همریزش رود های دجله، فرات و سپس کارون تشکیل شده است.  دجله و فرات پیش از پیوستن به کارون در شهر قرنه کشور عراق در ۳۷۵ کیلومتری جنوب شهر بغداد به هم می ‌پیوندند.  درازای اروند رود از قرنه تا ریزشگاه آن در خلیج فارس ۱۹۰ کیلومتر است.  ریزشگاه اروند رود در میان شهر ایرانی اروند کنار و شهر عراقی فاو است.

   اروندرود کنونی،  رودخانه پهناوری در جنوب غربی ایران و در مرز ایران و عراق است،  که از رود های دجله و فرات و کارون تشکیل شده،  و به خلیج فارس می ریزد.

   عکس منظره تاریخی حدود 1310 خورشیدی از اروند رود ایران،  عکس شماره 1248.

   خروش فریدون از شاهنامه فردوسی

       فریدون بخون خواهی پدر خویش روی به پیکار نهاد،  در خرداد روز (ششم) با سپاه و پیلان و گردانها  و بار و بنه راه اروند رود پیش گرفت.  چون بدانجا رسید از نگهبان رود خواست که کشتیها بر آب افکند و سپاهش را بدان سوی رساند.  نگهبان رود،  فرمان نبرد و گفت بفرمان ضحاک تازی نباید بگذارم که پشه ای هم بی دستور و مهر شاه از این آب بگذرد.  فریدون از این پاسخ خشمناک شد،  باسب بر نشست،  خود و سپاهش بی باک از آن رود ژرف گذشت و تازین اسب بآب فرو رفتند و بخشکی رسیدند و از آنجا بسوی بیت المقدس شتافتند.  بیت المقدس را در پهلوی گنگ دژ هوخت خوانند.

   ــ  لازم به یاد آوریست،  تازی همان تاجی است،  به معنی نام شهرها و روستاهای ایران مراجعه شود.

   نقشه مسیر فریدون و عبور از اروند رود،  عکس شماره 5872 .  محل عبور از اروند رود به شماره یک مشخص است.

  توجه:  کما بیش 50 درصد از آب رودخانه دجله از کوه های زاگروس (ایران) سرچشمه می گیرد،  با توجه به آبدهی دجله و فرات،  حدود 60 درصد آب رودخانه اروند رود،  از پیوستن این دو رودخانه تشکیل می شود.  میزان زیادی از آب رودخانه های فرات و دجله، در اثر سد سازی‌ های زیاد کشور های ترکیه و سوریه و عراق،  بر روی آنها کاهش یافته است.  بر اثر این سد سازی های نیمه دوم قرن 20 میلادی،  ارزش کشتی رانی رودها از بین رفته است.  فقط اروندرود ایران ارزش واقعی کشتی رانی دارد،  زیرا رودخانه کارون بزرگ ترین رودخانه‌ ایران بدان می پیوندد.

   مهم:  قرن 21 قرن کنترل انرژی و آب است،  جوانان باهوش ایران باید به مهم سد بندی های بی حساب و کتاب کشور های دیگر به روی رودخانه هایی،  که آب آنها به ایران می آید توجه کنند.  زیرا در آینده کشور ایران با مشکل کم آبی و بی آبی مواجه خواهد شد،  هر چند که هم اکنون نیز چنین است.  در وبها بگویید و بنویسید،  و درباره سد سازی های بی رویه و بدون اجازه و هماهنگی با ایرانیها،  بروی رودخانه هایی که از نظر تاریخی ایران حق آبه دارد اعتراض کنید.  باید بشدت تمام از حقوق تاریخی ایران دفاع کرد،  زیرا دشمنان تاریخی ایران،  با گفتن و نوشتن دروغ در تاریخ،  هر آن هر چه بیشتر از ایران و ایرانی می ربایند.

   عکس معدن طلای روشا در کشور رومانی،  عکس شماره 4095 ،  این معدن طلا در راستای جغرافیای تاریخی ایران بوده است،  قبلاً در اینجا از آن نوشته ام.

   طلای ایران و بلخ تاریخی

      از گذشته های دور طلا ارزش خاص خودش را داشت،  در تمام دوران های تاریخ از طلا برای تزئین و قدرت استفاده می شد،  در خاک کنونی ایران دو معدن طلای تاریخی وجود دارد،  که از زمان ایلامیها مورد بهره برداری قرار می گرفتند.  در کتیبه داریوش بزرگ در کاخ شوش نوشته شده که طلا های کاخ را از بلخ و سارد می آوردند،  ترجمه و تلفظ بلخ از آن کتیبه بدرستی معلوم نیست،  ولی آنچه که مسلم است در حوالی ولایت بلخ افغانستان کنونی معدن طلا وجود ندارد،  در زیر مکان های طلا دار افغانستان را نوشته ام.  در واقع،  بلخ یا باختریش با هر تلفظ دیگری به این منظور،  حدود یکی از شهرستان های تکاب یا صائین دژ یا میاندوآب می باشد،  که در کناره های سیمینه رود و زرینه رود قرار دارند،  که گاهی در تاریخ بنام سیحون و جیحون نامیده شده اند،  بنظر من و با جمع بندی های کلی میاندوآب انتخاب اصلی است،  در آینده نزدیک با یک سفر ده روزه به آن نواحی،  دقیق تر خواهم گفت بلخ تاریخی باخترکجا بوده است.

      در طول تاریخ مهاجرت های متعددی انجام پذیرفته،  که دلایل زندگی و دینی و غیره داشته است،  مردمانی که بجای جدید می رفتند دوست داشتند نام محل قبلی خود را در جای جدید بگذارند،  نمونه آن در تمام  قاره آمریکا از شمال به جنوب فراوان دیده می شود،  اروپائیان و آفریقائیان مهاجر،  نام های شهرهای قبلی خود را در مکان های جدید گذاشته اند،  در گذشته های تاریخی قاره کهن نیز چنین بوده است.  اشتباه در نگارش تاریخ ها و پرت و پلا هایی که بجای تاریخ در دو قرن گذشته نوشته اند،  بلخ باختر را با بلخ خاور اشتباه گرفته اند،  این غلط باعث شده تاریخ کلی بهم ریخته شود.  وظیفه پژوهشگران جوان باهوش ایرانی است،  که با دید نو و بدور از دروغها و غلط ها،  تاریخ را بازنویسی نمایند.

   معدن طلای زره‌شوران ــ  به عنوان بزرگترین معدن طلای ایران،  در ۳۵ کیلومتری شهرستان تکاب و ۱۵ کیلومتری مجموعه میراث فرهنگی و گردشگری تخت سلیمان واقع شده است.  واحد فرآوری و استحصال طلا با ظرفیت سالانه سه تن شمش طلا در منطقه زره‌شوران تکاب آغاز خواهد شد.  بر اساس مطالعات نهایی ذخیره قطعی معدن طلای زره‌شوران تکاب چهار میلیون تن کانسنگ طلا با عیار 5.8 PPM گرم در تن برآورد شده است.  ذخیره احتمالی این معدن هفت میلیون تن با عیار متوسط ۴ PPM است.

   معدن طلای آق‌دره ــ  به عنوان دومین معدن طلای کشور،  در ۳۰ کیلومتری شهرستان تکاب استان آذربایجان غربی واقع شده است.  خوراک این کارخانه از معدن طلای آق دره در 12 کیلومتری آن تامین می شود.  کارخانه فرآوری و استحصال طلای آق‌دره با ظرفیت تولید سالیانه ۲/۲ تن به بهره‌ برداری رسیده،  و هم اکنون فعال است. ظرفیت خوراک ورودی این کارخانه 2000 تن در روز کانسنگ طلا،  با عیار 3 گرم بر تن است.

   معادن طلا در افغانستان کنونی ــ  از گذشته های دور به طریقه کامل و ابتدایی زر شویی از رودخانه کوکچه طلا به دست می آید،  از این روش در مناطق مختلف از جمله در مناطق دروازه در بدخشان،  تا قلعه زال در قندوز و دره های راق و دادنگ چهل کان استفاده می شود.  تحقیقات وجود معادن طلا در بدخشان، قندهار، زابل ( زرکشان، انگوری، کریستو) را تثبیت می کند.

   معادن نقره در افغانستان کنونی ــ  مهمترین معادن نقره افغانستان در ارتفاعات بدخشان، منطقه پنجشیر، در سیم کوه هرات،  خاکریز قندهار، غوربند و علاقه هزارجات و در رگه های معدن سرب بی بی گوهر ( قندهار) مشخص گردیده است.

   معادن تاریخی طلا در ایران
      قدیمی ترین معدن طلایی که اسم آن در تواریخ و گزارش ها آمده است، معدن سیستان است،  پس از آن بیشتر نویسندگان از معدن کوه زر دامغان یاد کرده اند.  ابودلف سیاح عرب که در زمان سامانیان در ایران سیاحت کرده،  از معدن طلای شیز (تخت سلیمان نزدیک تکاب) یاد کرده و می نویسد:  طلای آنجا سه قسم است،  یک قسم به نام قومسی (شاید طلای معدن کوه زردامغان باشد)،  و آن عبارت از خاک طلا است،  که بر آن آب می ریزند،  و پس از شستشوی خاک،  طلای آن مانند گرد باقی می ماند.  این طلا با جیوه ترکیب می شود،  و رنگ آن سرخ روشن و سنگین و نرم و چکش خور می باشد،  و رنگ آن در آتش استقامت دارد. قسم دیگر شهربی نام دارد،  و تکه های آن از یک گندم تا ده مثقال یافت می شود،  رنگ آن تند و ثابت است ولی جنس آن کمی خشک می باشد.  قسم دیگر سجابذی است،  که رنگ آن سفید و هنگام محک سرخ می شود، (مخلوط با مس بوده است).  در جای دیگر از طلای همدان گفتگو کرده و می نویسد،  به علت اینکه زغال در آنجا کمیاب است،  هزینه به دست آوردن طلا زیاد و بهره برداری صرف نمی کنند،  بعدا از معدن طلای مازندران،  به نام کوه خشم یاد می کند.

   توجه نمایید:  در این متن های تاریخی معدن طلای سیستان،  سیستان حتماً باید در بخش هایی از استان کردستان و بخش هایی از استان آذربایجان غربی را شامل بوده باشد.

عکس کتیبه داریوش بزرگ در شوش،  عکس شماره 2855.

   کتیبه داریوش در شوش

      متن کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانا،  شوش ــ  داریوش پس از استعانت از سرور دانا اهورامزدا می گوید:  این کاخی است که من در شوش بنا کردم،  تزئینات آنرا از راه دور آوردم،  قالبگیری آجر کار بابلیان بود،  چوی صدر از کوه های لبنان توسط آشوریان تا بابل آورده شد،  و از بابل تا شوش کاریان و یونیان آنرا حمل کردند.  طلایی که اینجا بکار رفته از سارد و بلخ آورده شده است.  سنگ لاجورد و عقیق را از خوارزم آورده اند،  و نقره و مس را از مصر. عاجی که بکار رفته از حبشه و هندورخج حمل گشته است.  ستون های سنگی که اینجا کار گذاشته شده را از ایلام آورده اند.  هنرمندانی که سنگ را تراشیده اند یونیان و ساردیان بودند.  زرگرانی که طلا را کار کرده اند مادی و مصری بودند،  و آجر های مینایی کار بابلیان بوده است.  اینجا در شوش دستور ساختن ساختمان باشکوه داده شد،  و آن بطرزی عالی تحقق یافت.

   انوش راوید:  این قبیل کتیبه ها خیلی موضوعات تاریک تاریخی را برای ما روشن می کند،  مثلاً می گوید نقره و مس را از مصر آورده اند،  و می دانیم که کشور مصر از نظر مس و نقره فقیر می باشد،  و در زمان قدیم مصریان باستان،  خود از جایگاه عقاب می آوردند.  ولی استان کرمان ایران بسیار غنی،  و با سابقه طولانی تاریخی استخراج مس و نقره است،  مخارج آوردن از اوگاندا بسیار گرانتر و سخت تر بود،  تا آوردن از کرمان فعلی.  حال باید دید این مصری که در کتیبه نوشته نقره و مس دارد،  درست ترجمه شده یا یک میخ را جابجا ترجمه کرده اند،  در هر صورت بنظر من منظور از نقره و مس را از مصر آورده اند،  استان کرمان می باشد نه کشور مصر فعلی.  همانگونه که بارها گفته ام پژوهشگران نوین تاریخ ایران،  باید تمام دروغها و پرت و پلا های تاریخ را دور بریزند،  و تاریخ را از نو با در نظر گرفتن و تخصص و زمان لازم بپیچند.  در تاریخ نویسی نوین،  باید تمام قوانین، فاکتورها و فرمول های تاریخی و تاریخ اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در نظر داشت و پیاده کرد،  ضمن حفظ تاریخ و فرهنگ یادگیری که با جغرافیا به تمام معنی آن همخوانی داشته باشد.  کلاً نباید تصور شود که چیزی به یکباره نازل شده و اتفاقی است،  هر پدیده ای حتماً دارای ریشه ای تاریخی نسبت به دوره و زمان در ساختار های تاریخی اجتماع است.

   حکایت از گلستان سعدی

      بازرگانی را دیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت،  و چهل بنده و خدمتکار،  شبی در جزیره کیش مرا بحجره خویش درآورد.  همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن،  که فلان انبارم بترکستانست و فلان بضاعت بهندوستان،  و این قباله فلان زمین است،  و فلان چیز را فلان  ضمین.  گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوشست،  باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است،  سعدیا سفر دیگر در پیش است،  اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش بگوشه ای بنشینم.  گفتم:  آن کدام سفرست؟  گفت:  گوگرد پارسی خواهم برد به چین، که شنیدم قیمتی عظیم دارد،  و از آنجا کاسه چینی بروم آرم،  و دیبای رومی بهند،  و فولاد هندی بحلب،  و آبگینه حلبی به یمن،  و برد یمانی بپارس،  وزان پس ترک تجارت کنم،  و بدکانی بنشینم.  انصاف از این ماخولیا،  چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند،  گفت:  ای سعدی توهم سخنی بگوی از آنها که دیده و شنیدی،  گفتم:

* آن شنیدستی که در اقصای غور  <><>  بارسالاری  بیفتاد  از  ستور *

* گفت  چشم تنگ  دنیا دوست  را  <><>  یا قناعت پر کند یا خاک گور *

   انوش راوید:  بوضوح در اینجا معلوم می شود،  چین بخشی از استان های همدان و مرکزی فعلی ایران است،  که در آن زمان معروفترین کاسه ها را داشته اند،  از لالجین تا میبد و قم کنونی،  و بهیچ وجه مقرون بصرفه نبوده،  که گوگرد به کشور چین ببرند،  و کاسه کشور چینی به کشور روم.  روم در اینجا استان زنجان ایران است،  که در مسیر راه ری و ابریشم و ادویه،  بازار توزیع دیبا های معروف ایران را داشته است،  هند نیز خوزستان است،  که فولاد داشته است،  اگر منظور کشور هندوستان بوده،  به هیچ وجه مقرون بصرفه تجاری نبوده،  و به هیچ عنوان سعدی چنین اشتباه را نمی کرده است.  اینجا یمن قبل از ولایت پارس است،  اگر بعد از ولایت پارس و منظور کشور فعلی یمن بوده،  نمی توانسته این بخش ماجرا کابرد تجاری داشته باشد.  در واقع یمن بصره تا کویت کنونی بوده،  در شاهنامه فردوسی سه عروس فریدون دختران پادشاه کشور یمن هستند،  بروشنی مشخص است که یمن،  کویت و بصره می باشد،  که محل تولید و تجارت برد یمانی بوده است،  عکس تاریخی از بصره دارم،  که از یک سایت تاریخی آنجاست،  و مردم برد پوشند.

   سر انجام جمشید

      ....از خودستایی جمشید،  فره ایزدی از او روی بر تافت،  از ایران خروش بر خاست و از هر سوی ستیزه و جنگ پدید آمد.  خواستاران شهریاری از هر گوشه سربلند کردند و با همدیگر بنبرد پرداختند،  همگان دل از جمشید بر کندند.  چون سپاهیان ایران شنیده بودند در سرزمین تازیان شاه اژدها پیکری پیدا شده،  در جستجوی خود بضحاک روی آوردند و او را بشاهی ایران زمین برداشتند.  ضحاک به ایران آمد و تاج بر سر نهاد،  لشگر گرد آورده پایگاه جمشید را بگرفت.  جمشید بناچار جا تهی کرد،  تاج و تخت برای ضحاک ماند.  جمشید هنگام صد سال ناپدید بود،  کسی او را نمی دید،  در سال صدم او را در کنار دریای چین یافتند.  روز بانان ضحاک او را با اره بدونیم کردند....  این دریای چین شاهنامه فردوسی،  دریاچه قم است،  و محل ناپدید شدن و آرامگاه جمشید در قم و جم کران فعلی است،  گویا هزاران سال زیارتگاه بوده.

      ممکن است برای شما این پرسش پیش آید،  بنا به آنچه که گفته شده،  تمام نوشته های فردوسی و بسیاری از تاریخ نویسان ایران از بخش غربی ایران بزرگ است،  پس بخش شرقی و تاریخ آن چه می شود؟  در صورتیکه خود فردوسی از طوس و شرق ایران است،  چرا از آن قسمت چیزی ندارد؟  و این فکر در ذهن می آید،  که نکند طوس فردوسی هم در غرب بوده باشد؟  توجه کنید:  باید دانست هر آن ممکن است،  با کشفی و دانش باز هم تاریخ بهم ریزد،  تا آنجا که من می دانم در مسیر راه ری،  که به جاده ابریشم معروف شده،  شهر هایی بودند،  که کاروانها بار هایشان را به یکدیگر می دادند،  زیرا هر کاروان مقدار معینی از راه را می رفت.  در همین شهرها که ری و نیشابور و طوس میانشان بود،  بازار های بزرگ و مهمی هم برای تبادل کالا داشتند،  در ضمن این شهرها همیشه محل تجمع و تبادل علم و دانش و تجربه،  ناراضیان و اندیشمندان هم بود.  بمنظور تاریخ بخش شرقی ایران یعنی کشور های کنونی:  افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمستان،  باید بدور از دروغ های تاریخی پژوهش هایی صورت گیرد.

نقشه ایران در زمان ایرج و تور و سلم،  عکس شماره 2400 .

   تهمورث (طهمورث)

       .... پس از هوشنگ،  پسرش تهمورث،  که او را دیوبند خوانند بتخت نشست،  او گفت:  جهان را از بدی بزدایم و از آسیب دیوان دور بدارم،  هر آنچه در زندگی سودمند هست پدید آورم.  اوست که پشم میش و موی چارپایان، رشتن آموخت و پوشش و گستردنی بافت.  چارپایان را از سبزه و کاه و جو خورش فراهم کرد،  ددان رمنده را چون سیه گوش و یوز از کوه و دشت گرد آورده،  رام ساخت.  مرغان سبک پرواز چون باز و شاهین را بپرورید،  ماکیان و خروس را بامدادان به بانگ زدن گماشت.  آنچه از برای مردم سودمند بود،  همه پدید آورده اوست.  به مردم گفت:  نیک کردار باشید،  خدای را سپاس آورید که ما را به همه ددان چیر ساخت.

      او را وزیری بود پاک نهاد و خوب کردار بنام شهرسپ،  او مردی بود که روز را با پرهیز کاری و شب را در ستایش سر آوردی.  او چنان شاه را از آلایش بپرداخت که از فره بر خوردار گردید،  آنچنان که توانست اهریمن را به بند اندر آورد و از او سواری گیرد،  برو زین نهد و بگرد گیتی گردد.  دیوها ناخشنود از او سر از فرمانش بر تافتند.  تهمورث چون این بدید،  به رام کردن آنها کمر بست،  همه را به زنجیر اندر کشید.  دیوها زینهار خواستند و گفتند اگر آنها را نکشد،  هنری او را بیاموزند.  آنگاه که آزاد شدند،  چندین گونه هنر نوشتن به تهمورث بیاموختند،  سی گونه خط چون رومی و تازی و پارسی و سغدی و چینی و پهلوی از آنهاست.  تهمورث را زندگی سر آمد،  کار هایش بیادگار ماند....

      توجه کنید سی گونه خط:  رومی و تازی و پارسی و سغدی و چینی و پهلوی،  این خطوط همه ایرانی است نه از کشور چین و غیره،  غیر ممکن بود که فردوسی از زبان و خطوط خارجی نام ببرد،  آنهم از کشور چین بعد از ده هزار کیلومتر و چند ده سرزمین دیگر.  اینجا وظیفه جوانان باهوش استان های مختلف ایران است،  که از این سی گونه خطوط استان های ایران،  خط تاریخی استان خود را،  از دل تاریخ بیرون بکشند،  و بجهان معرفی نماید.

   تکرار دفاع از تاریخ

      تنها وظیفه تاریخ نگار و تاریخ دان،  تکرار پرت و پلا های خارجی و دروغها نیست،  وظیفه اصلی دفاع از تاریخ و شرافت ایران است.  عده ای تاریخ دان و تاریخ نگار بسیار ساده و کم سواد وطنی،  تاریخ و سابقه های عالی کشورشان را مفت به خارجیها دادند،  آنها می پنداشتند که بزرگان و اندیشمندان ادب و تاریخ ایران چون خودشان بودند و با سادگی نگاشتند و نوشتند.

      چین ایران بمرکزیت کاشان تولید کننده چینی و ابریشم و منسوجات را مفت مفت به کشور چین واگذار کردند،  در حکومت گذشته باستان شناسان تقلبی خارجی هر چه چوب و تیر و تخته تاریخی از کارگاه های پارچه و ابریشم و دیبا و حریر و برد و غیره بود،  از بین بردند و سوزاندند،  تا کسی نداد اینجا مرکز تولید منسوجات و چین واقعی بوده است.  طلای ناب بلخ و مس و نقره مصر ایران را به بیگانه دادند،  جاده ابریشم استان چین به شوش را به کشور چین و بیگانه فروختند،  راه معروف ری را با سادگی جاده ابریشم نامیدند،  روم ایران بمرکزیت زنجان فعلی را که مرکز تجارت و صنایع بود،  به جای دیگر واگذار کردند،  تور علم و دانش را بمرکزیت همدان به ترکستان فرستادند. باروت تولید استان چین را به کشور چین سپردند،  و خانات ایران مسلح به باروت استان چین که اروپا را در هم می کوبید مغول مغولستان با باروت کشور چین معرفی کردند.  به گنبد سلطانیه کار و هنر استان روم ایران هم رحم نکردند،  پول فراوان دادند تا بیگانگان آنرا بیگانه سازی کنند.  جوانان باهوش ایران،  این وبلاگ را بخوانید و پیگیری نمایید،  و با تمام وجود تلاش کنید سرزمین و استان خود را بهتر و بهتر واقعی بشناسانید،  و سابقه درخشان تاریخی آنرا به جهان معرفی کنید.

   استان چین = استان مرکزی بمرکزیت کاشان،  امیدوام جوانان باهوش عزیز از مسئولین بخواهند نام بی معنی استان مرکزی را به استان تاریخی چین برگردانند،   اینگونه نام گذاریها تقلبی در حکومت های گذشته برای از بین بردن هویت ملی و ایرانی بوده است.  یاد آوری نمایم،  در طول تاریخ مرز های این استانها کم و بیش شده،  مثلاً استان روم تا رومیه یا مدائن و تراکیه پیش رفته،  استان تور نیز تا آذربایجان و شمال عراق،  و استان ایران تا... و غیره... امتدا پیدا کرده اند،  به مرور هر دوره تاریخی را با نقشه خواهم نوشت.

   استان روم =  استان زنجان بمرکزیت زنجان،  استان تور =  استان همدان،  استان باختر =  استان آذربایجان غربی،  بلخ =  میاندوآب،  استان خاور =  استان تهران،  بیت المقدس =  بابل قدیم در عراق فعلی،  اروند رود =  شط العرب،  دریای چین =  دریاچه قم،  استان ایران =  استان ایلام و شمال خوزستان،  استان سیستان =  استان کردستان،  هند =  خوزستان جنوبی،  استان یمن =  کشور کویت و استان یصره،  ادامه درد و باز نویسی می شود.

      توجه:  تنها وظیفه تاریخ نگار و تاریخ دان،  تکرار پرت و پلا های خارجی و دروغها نیست،  وظیفه اصلی او دفاع از تاریخ و شرافت ایران است.

کلیک کنید:  بخش دوم جغرافیای تاریخی ایران (استان های تاریخی ایران)

عکس جمکران که هنگام بازدید تاریخی و زیارت گرفتم،  عکس شماره 4517.

کلیک کنید:  تاریخ آرم و نشانه های ایران

کلیک کنید:  تاریخ جرگه و شورا در ایران

کلیک کنید:  تاریخ دمکراسی مردمی در ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ و حمله های عرب، مغول، تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:


استان های تاریخی ایران

بخش نخست

   این پست پیوست جغرافیای تاریخی ایران است.

      تا از جغرافیای تاریخی ایران بدرستی ندانیم،  هرگز نمی توانیم تاریخ را بفهمیم،  هنوز بدرستی از استان های تاریخی ایران گفته و نوشته نشده است،  و این تازه اول کار است،  همانگونه که در اطرافمان پر از انواع و اقسام وسایل و چیز های خارجی،  از همه جای گیتی است،  تاریخمان هم به همین سرنوشت دچار است.  یک دنیا کتاب های تاریخی قدیمی بدرد بخور و خوب داریم،  ولی دور و برمان از همه جا و هر کس این جهان،  چیزی و پرت و پلایی، کتاب و فیلمی و غیره نقش بسته است.  دانش تاریخ استان های ایران اول راه است،  عزیزان باهوش،  برای این تحقیقات یاریم دهید.

    چگونه آثار را بیابیم ــ  بویژه دو استان مهم تاریخی ایران سین و مصر،  بدلیل قرار داشتن در دو طرف اصلی صحرای سین،  که همان صحرای سینای تاریخ واقعی است،  خیلی دست کاری شده هستند،  و یافتن واقعیت های آنها بسیار مشکل است.  ولی بدلیل وسعت جغرافیای و طولانی بودن تاریخ آنها،  هنوز خیلی جاها برای تحقیق و خیلی کتابها برای پژوهش دارند،  فقط و فقط نرم ابزار اصلی دید واقع بینانه و بدور از دروغ های تاریخ لازم دارد،  که می دانم جوانان باهوش ایران،  این ابزار مهم را دارند.  یکی از کار های مهم هیئت های استعماری مانند شرلی ها و همراهان آنها،  از بین بردن آثار تمدن چین و مصر بود،  بعد از ورود آنها و جان گرفتن حکومت صفویه،  روی تمام آثار را ماس مالی و کاشی کاری کردند.  من بارها در سفرهایم به اصفهان از هنر اسلامی کیف کردم،  در آن موقع متوجه نبودم که زیر این رنگ و لعابها تمدن سین را پنهان کرده اند.  ولی می دانم که هنوز آثار فراوان سین و یا چین و مصر تاریخی ایران باقی است،  باید به شهرها و روستا های این استان های تاریخی رفت،  و با دید یافتن این تمدن های گمشده جستجو نمود.

کلیک کنید:  بخش دوم استان های تاریخی ایران

   سرزمینها در کتیبه داریوش:

    بیستون                                   تخت جمشید                                 نقش رستم

1. پارسیان ( parsa )                                           ----                               پارس

2. عیلامی[h]uraga))                               خوزستان = اووج             خوزستان = اوو

3. بابلی ( babirus)                                 بابل = بابیروش               بابل = بابیروش

4. آشور  (atura)                                                 آشور = آثورا                 آشور = آثورا

5. عربان  (arabaya)                              عربستان = اربای             عربستان =اربای

6. مصر  (mudraya)                               مصر = مودرای آ             مصر = مودرای

7. مردم دهیو (tyaiy darayahya)                        ساکن خشکی دریا                 سکهای

8. ساردی ( sparda) ***                     سارد = سپرد                      سارد = سپرد

9. ایونی ( yauna )                                  یونان = ی اونا                 یونان = ی و ن

10. ماد (mada)                                      ماد = ماد                         ماد = ماد

11. آرمینا (aimena)                                ارمنستان = ارمین              ارمنستان = ارمین

12. کاپادوکیان (kat[a]patuka)                 کپدوکیه = کت پتوک            کپدوکیه = کت پتوک

13. پارتیان  (partava)                            پرثو = پرثو                     پارت = پرثو

14. زرنگ  (saraka) سیستان !                  زرنگ = زرک                  زرنگ = زرک

15. ایرها  (haraiva) هرات !                     هرات = هرئی و                هرات = هرئی و

16. خوارازمی ([h]uvarasmiya)               خوارزم = اووآرزمیی         خوارزم = اووآرزم یس

17. باکتریا (baktris) بلخ !                                    بلخ = باختریش                 بلخ = باختریش

18 . سوگود (suguda) سغد !                      سغد = سوگد                     سغد = سوگود

19. گندار  (gandarav) قندهار !                 گندار = گدار                      گندار = گ دار

20. سگاها (saka)                                   سکایی ها = سکا               ---

21. ثت گوشیان (tatagus)                                    ثت گوش = ث ت گوش          ثت گوش = ث ت گوش

22. اراخوزی harauvatis)) رخج !            رخج = هرووتیش                رخج = هرووتیش

23. ماکا (maka) مکه                               مک  = مک                     مک ها = مچی یا

24. ---------                                           هند = ه ئیدوش                 هند = هیدوش

25. ---------                                           --------                          حبشه = کوشی یا

26. ----------                                          --------                          سکودر = سکودر

   تاریخ استان چین

      از این استان در تاریخ بسیار گفته شده،  و همه بدون اندیشه و در یک اشتباه فاحش آنها را به کشور چین واگذار کردند،  مانند:  کشف باروت،  و دروغ حمله مغول کشور مغولستان به ایران،  و داستان سفر مارکو پلو،  که هیچ کدام از اینها به هیچ عنوان در کشور چین اثری و رد پایی ندارند،  و در ایران تعریف ماجرهایشان زیاد است.

     جغرافیای استان تاریخی چین ایران ــ  که در تاریخ بنام سین، کاسین، چین، چینستان،  معروف شده بود،  کا پیشوند قوم و فامیل یا وابسته است و سین نام سرزمین،  در زمانی با قرار دادن یک پ در میان،  آنرا کاسپین نمودند،  و باعث گمراهی همه شدند،  در یک سمت سرزمین سین کوه های ابرسین یا رشته کوه زاگرس قرار دارد،  دریای سین یا دریاچه قم نیز در شرق آن خود نمایی می کند،  سینجار یا صحرای سین تقریباً تمام شرق را گرفته،  که با اضافه کردن یک الف دیگر در آخرش،  آنرا صحرای سینا کردند،  و از شمال مصر ایران یعنی استان کرمان فعلی،  به شمال کشور مصر بردند،  و گفتند که قوم بنی اسرائیل 40 سال در صحرای سینا سرگردان بود،  و همه سادگی کردند،  گویا هیچ کس جغرافیا نمی داند و نگفتند،  صحرای سینای فعلی خیلی فسقلی است،  براحتی یک شتر سوار،  یکروزه از اینطرف به آنطرف آن می رود،  و دور و بر آن کلی شهر های تاریخی است،  چگونه می تواند یک قوم 40 سال سرگردان باشد.  در جنوب استان سین استان پارس و هند یا استان خوزستان،  و در شمال آن ماه سین که ماسین گفته شده قرار داشت،  که ماچین گفته شد و برابر با استان سمنان است.  در غرب سین تور یا توران که استان آذربایجان و بخش های از استان همدان بود،  و خورآزما یا خراسان غربی که همان استان کرمانشاه است قرار دارد،  در جنوب غرب آن مصر و مکران بود.

    شهرهای مهم و تاریخی استان سین ــ  مهمترین آنها کاسین که کاسپین نامیده شده و قزوین کنونی است،  و کاسین دیگر که کاسو و کاشو و سپس کاشان شده است،  و دیگری سینهار که با وجود آب پیشوند آن،  گویا اصفهان کنونی باشد.  این سه شهر در مواقع مختلف تاریخی گاهی پایتخت استان سین و یا کل ایران می شدند،  هزاران روستای تاریخی در این استان وجود دارد،  که نیاز به باز نگری جدید هستند.

    دست آورد های تاریخی استان چین ــ  بسیاری از اختراع ها و اکتشاف های تاریخی این استان،  بنام کشور چین شده است،  ولی هیچ کدام از آنها در کشور چین،  تعریف و تاریخ مشخص ندارند.  یکی از مهمترین آنها باروت است،  باروت در استان چین کشور ایران کشف شد،  در تاریخ گوگرد و باروت در ایران نوشته ام،  ولی در قرن گذشته آنقدر سادگی و کم کاری،  از طرف ایرانیان دانش پژوه شده،  که این دست آورد های ایرانی بنام کشور چین رقم خورده اند.

   زبان و دین مردم سین یا چین ــ  آنچه که از کتاب های تاریخی پیداست،  تا قبل از قرن 13 میلادی،  دین مردم میترایی بود،  و رهبر دینی و ملکی آنها فقفور که همان بغپور است،  بوده.  بدلیل از بین بردن آثار زبان آنجا دقیقاً مشخص نیست،  به چه لهجه ای حرف می زدند،  ولی در جایی از شاهنامه نوشته شده که دیوها خط چینی به تهمورث آموختند.  از آنجا که زمان تغییر دینی و نام استان چین به ما نزدیک است،  یعنی از زمان دروغ حمله مغول کشور مغولستان،  زبان هایی که در روستا های چین سابق حرف می زدند،  همین زبان و لهجه کنونی است،  که مردم مدرسه نرفته روستا های آنجا حرف می زنند.  از جوانان باهوش محلی می خواهم،  لفظ و گپ مردمان قدیمی مدرسه نرفته را برای حفظ در تاریخ ضبط کنند.

    قابل توجه:  1 ــ  یک خط از شعر طولانی که روی سنگ در بقعه سیدالاسادات گلپایگان حک شده،  بوضوح می گوید که در زمان فتحعلی شاه قاجار،  شهر گلپایگان خاک استان چین بوده است.  البته سادگان با تعجب می گویند،  چرا در این شعر خاقان کشور چین به دست بوس فتحعلی شاه ایران آمده است.  بعد از تاریخ سرکوب سنگین شورش مردم استان چین،  این استان تغییر نام داده شد.

 * شاه شاهان جهان فتحعلی شه کامده <><> جبهه سا بر آستان درگهش خاقان چین *

   2 ــ  می گویند پیغمبر به مسلمانان فرمود:  دانش را بیاموزید،  ولو اگر در سین (چین) باشد،  مطمئنا منظور استان سین ایران بوده نه کشور چین.

   پرسش از همگان:  آیا می دانید چرا نام استان چین یا چینستان ایران را،  در رژیم های قرن گذشته،  از تاریخ و جغرافیا پاک کردند؟

   هند یا هند استان

      هند تاریخ ایران،  کشور هندوستان امروزی نیست،  هندیجان در جنوب ایران است.  نام باستانی کشور هندوستان امروزی آریا بهارات و چند نام دیگر بود،  به تاریخ کشور هندوستان مراجعه شود.  احمد حامی:  در کفالایای مانی نوشته،  که او در سده سوم میلادی از بابل با کشتی به هند،  به فارس و از آنجا به بابل به میشان،  و به خوزستان رفته است.  هندی که مانی به آنجا رفته،  هند جنوب خوزستان است،  و گرنه شبه قاره هندوستان امروزی در سده سوم میلادی نامش هند نبوده است.  از این گذشته مانی شناسان باختر مانی را در راه هند روانه کشور کوشانیان و کابل کرده اند،  که نمی شود با کشتی به آنجا ها رفت.  زمان هم برای مانی برای رفتن و برگشتن به شبه قاره هند امروزی کافی نبوده است،  زیرا مانی در واپسین سال پادشاهی اردشیر با کشتی به هند رفته،  و پس از به تخت نشستن شاپور که پشتیبان مانی بود به تیسفون باز گشته،  و به دیدن شاپور رفته و کتاب شاپورگان را به نام او نوشته است.  از رفتن مانی به هند تا بر تخت نشستن شاپور کمتر از یکسال بوده،  و مانی در آغاز پادشاهی او به دیدنش رفته است.  مانی نمی توانسته دو، سه ساله به هندوستان امروز رفته باشد،  یکسال در آنجا دین خود را تبلیغ کرده،  و از راه فارس به بابل برگشته باشد.

   اسامی هند در ایران:

هند اولیا:  که در زبان فارسی هند کوهستانی است،  قسمتی در جنوب خوزستان است.  امروزه نام آن هندیجان است،  و رود پر آب آن هندیان (زهره) به خلیج فارس می ریزد،  مردم آن گنوسی ها هستند.

  هندزمین:  دهی در تارم جنوب زنجان.   ــ  هندکندی:  دهی در تارم شمال زنجان.

  هندخاله:  دهی در شهرستان فومن.      ــ  هندوکلا:  در شهر آمل.

  هندومرز:  در نوشهر.                       ــ  هندآباد:  در سردشت.

  هندمینی:  در شهر ایلام.                    ــ   هندی من:  در شهرستان سنندج.

  هنده:  در بروجرد.                            ــ  هندی:  در خرم آباد.

  هندآباد:  در نیشابور.                         ــ  هندوارک:  در سبزوار.

  هندوالان:  در طبس.                          ــ  هندیز:  در سیرجان.

  هندچوب:  در نایئن.                           ــ  هندو آباد:  در اردکان.

  هندوکش:  در شهر فریدون.                 ــ  هندرائی:  جزیره ای در خلیج فارس.

  چشم هندی:  در موسیان.                            (احمد حامی)

     داستان هرودوت می نویسد:  هندوستان دور ترین نقاط مشرقی مسکون است،  در مشرق هند زمین هایی است که به کلی شنزار است!  در این بیابان ها پر از خاک طلاست.  گویا این خاک طلا را حیوانی که او آن را مورچه مینامد در موقع حفاری لانه به بیرون می ریخته است،  و مردم آن را در گرمای ظهر جمع آوری می کردند،  زیرا این حیوان از گرما فراری بود،  و در زیر زمین به استراحت می پرداخت.  در هر صورت توضیحات هرودوت با هندوستان امروزی جور نمی باشد.

     از روی شکل های تخت جمشید که در هدیه آورندگان به تخت جمشید هم نوشته ام،  پروفسور بارنت می گوید:  هندی ها (hindush) با سینه های برهنه هستند،  و هدیه آنها الاغ و گرد طلا است،  نه فیل نه عاج فیل،  همچنین معلوم نیست الاغ در هندوستان وجود داشته،  یا می توانسته اینهمه راه تا تخت جمشید بیاید.

     در تاریخ بلعمی نوشته شده است:  در زمان پادشاهی ایرج به یمن اندر ملکی بود او را رایش از بهر آن خواندندی که بسیار غنیمتها بیاورد و جنگها کرد و پادشاهی او تا زمین هندوستان برسید....  دقت کنید:  بین یمن و هندوستان امروزی کشور پهناوری با نام ایران موجود است!  که بر حسب اتفاق روزگار در آن زمان پادشاهی قدرتمند با نام ایرج داشته است،  که یا این رایش باید ایران را گرفته باشد،  تا همسایه هندوستان شده باشد،  که چنین سخنی در تاریخ نیست،  و یا این هند, هندوستان امروزی نیست،  و با ایشان جنگ و کشتن کرد و خواسته ها و بردگان از زمین هندوستان بیاورد. 

    همچنین آمده:  به زمان آسا (پسر زاده سلیمان ابن داوود) میان او و ملک هندوستان زرج حرب افتاد،  (هندوستان تا بیت المقدس).

     سرزمین هند امروزی یکی از بخش های ایران هخامنشی به شمار می رفته،  و نام آن در آن زمان آریا بهارات بوده است.  در هند باستان = آریابهارات  لشکر کشی داریوش بزرگ را سرآغاز تاریخ خود می دانسته اند.  خاندان موریان در زمان هخامنشی و spooner پس از آن در این منطقه شاهان ایرانی بوده اند.  در کتاب ایران بزرگ آقای امید عطائی فرد می نویسد:

      آنچه که امروزه به نادرست "هند و اروپایی" و "هند و ژرمنی" خوانده می شود،  و نامی از ایران ندارد باید آریایی خواند.  کاربرد اصطلاح "هند و اروپایی" خیانت و نادانی درباره تاریخ و فرهنگ است.  ایرانیان (آریاها) دیرین ترین مردمان,  و نیاکان تیره های هندی و اروپایی به شمار می روند.

      اصطلاح هند و اروپایی آریابهارات یا کشور هندوستان امروزی نیست،  بلکه  دولت و فرهنگ هخامنشیان پارس نژاد و اروپای آن اروپه باستانی است،  که مردم آن از تخمه تهمورث منظور آیر ها می باشند،  که اگر جمع "ها" عربی را از آن برداشته و فارسی آن را که "ان" است به کار بریم آیران یا ایران نتیجه می شود،  نژاد آیران که هرودوت آن را به صورت arians آریان آورده است در آران  در شمال رود ارس بوده اند،  و کوچ های اری ان (آریایی ها) از این منطقه صورت گرفته است،  این تغییر مکان که بر اثر جنگها و.... از طرفی به سوی اروپای امروزی (فتوحات اسکندر در اروپا  و از سوی دیگر به سوی آریابهارات (مهاجرت شکست خوردگان جنگی و مزدا کیش در جنگ اسکندر)،  صورت گرفته است اصطلاح هند و اروپا را به وجود آورده است.  در مورد هند و کرمان (ژرمان) و یا آریایی های کرمانی (ژرمانی) نیز جز آنکه بگویم محل کرمانشهری که در تاریخ ایران آمده است کرمانشاه امروزی است،  بهتر است هیچ نگوییم که خود این نام به خوبی گویای واقعیت آن است.  

   توجه:  هند، هند استان، هندویش،  در ناحیه هندیجان و جنوب غربی ایران امروز بوده است،  و بارها در تاریخ نجوم در ایران گفته شده،  که نصف النهار مبدأ از آن می گذشته است.  هند که در تاریخ ایران آمده است،  استان یا کشوری است،  که مرز غربی آن در هندیجان شمال غربی خلیج فارس و مرز شرقی آن مکران و مرز شمالی آن چین بوده است.  جهت اطلاع بیشتر به جغرافیای تاریخی ایران مراجعه شود.

   تاریخ استان مصر

      در کتاب های تاریخی بسیار نوشته شده که مس و نقره را از مصر می آوردند،  و داریوش بزرگ هم در کتیبه کاخ شوش همین را نوشته است،  در واقع منظور استان کرمان فعلی است،  این استان تاریخی ایران هم به سرنوشت استان چین دچار شده و همه دارایی های تاریخی آن به باد رفته است.  تمدن بزرگ جیرفت و ادامه تاریخی آن نادیده گرفته شده،  و تقریباً از تاریخ ایران پاک شده است،  در واقع این تمدن با گذر از دریا به فنیقیه و سپس کشور مصر کنونی منتقل شد.

   پرسش:  آیا می دانید چرا تمدن مهم و بزرگ جیرفت و مصر ایران را،  در رژیم های قرن گذشته،  از تاریخ پاک کرده اند؟

   تاریخ استان خورآزمیا

      اووآرزمیی [h]uvarasmiya نه خراسان امروزی،  و نه خوارزم امروزی است.  در تاریخ بلعمی با نام نجران آمده است،  و در جای دیگر از همین تاریخ می گوید:  این مردمان نجران هم از عرب بودند،  از بنی تغلب و سبب ترسایی ایشان آن بود از میان بت پرستان که ایشان از اول بت پرست بودند.  به یاد نداریم که مذهب رسمی خراسان امروزی هیچگاه ترسایی بوده باشد.  همچنین در نقشه جغرافیای امروزی تعداد زیادی خراسان موجود است،  به طور مثال:  خراسان نام شهری در شمال شرقی ترکیه امروزی،  این شهر در شرق ارزروم می باشد.  به قسمتی از کتاب مادها و پارسها اثر ویلیام کالیکان توجه بفرمایید:

   نظر عمومی مورخین بر این است که در خورزمیا choresmia  در زمان کورش مردم از ظهور قائد و پیامبر مذهبی به نام سپیتما – زاراتوشتر یا همان زردشت به خوبی استقبال کردند.  محل این پیامبر در متون قدیم ایران به کرات ایران ویج و آذربایجان است،  پس این خوارزمی در خراسان امروزی نیست،  و به حوالی آذربایجان امروزی است.

      با این که می توان مطمئن بود که از جانب شرق کورش حدود متصرفات خود را  به رود سیر دریا  jaxartes محدود نمود،  ولی از استحکامات و برج و باروی جنگی که به گفته نویسندگان کلاسیک به وسیله کورش ساخته و نام شهر کرشاتا (شهر کوروش ) یا سیروپولیس هم آورده شده،  از نظر باستانشناسی اثری دیده نمی شود.

   جانب شرق یعنی چه؟  جمله بعدی سخن از رودخانه سیردریا به میان است jaxarts  که به نوشته همان نویسندگان کلاسیک از کوه های قفقاز سرچشمه می گیرد،  و به دریای کاسپین می ریزد!  البته این مکان در شرق یونان و اروپای امروزی می باشد،  ولی در شرق ایران امروزی نیست!  چه عجب است که از قلعه و استحکامات کوروش در شرق ایران امروز خبری نیست؟  اگر تمامی زمین های خراسان امروزی را هم بکنید این برج و بارو را در آن محل نخواهید یافت.  کرش اتا یا کرداوروش باید احتمالا همان کنداورش یا کندروش محل جنگ های داریوش کبیر با مادها باشد و خور (خورشید) آزمیا که ریشه از خوزستان دارد،  باید در همان نواحی خور میشان = کرمانشاه باشد.  در ماوراء این رودخانه اقوام ماساژتها که نژاد آریایی بودند به کورش تسلیم نشدند.  این مردم که خوراکشان ماهی بود (ماهی خوراک اصلی مردم کناره دریا هاست!)،  و بنا به گفته نیمه افسانه ای هرودوت ملکه تامیریس بر آنها حکومت می کرده با کورش به رزم پرداخته اند،  و در همین جنگها بود که کورش جان خود را از دست داد.

   بخشی از مطالب این پست بر گرفته از بخش نام های جغرافیای تاریخی ایران وبلاگ گفتمان تاریخ است،  و مطابق معمول این پست ادامه دارد و باز نویسی می شود.

   تاریخ استان مکران،  تاریخ استان روم،  تاریخ استان سند،  تاریخ استان تبت، و...،   بزودی در اینجا.

   توجه:  درصورت تقاضای متخصصین که در یکی از گرایش های جغرافیا ـ تاریخ پژوهش می کنند،  منابع اصلی مطالب وبلاگ را  ارسال می کنم،  جهت اطلاع به برگه تقاضای ارسال... مراجعه شود.




نقشه های ایران در دور های مختلف تاریخی،  عکس های 2401 تا 2404 ،  ادامه دارد.

کلیک کنید:  تاریخ زیبا سازی در ایران

کلیک کنید:  تاریخ شهر های باستانی ایران

کلیک کنید:  نویسندگان و تاریخ نویسان ایران

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

    جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

http://www.ravid.ir