وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir
وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir

چند مطلب جالب و خواندنی 115

چند مطلب جالب و خواندنی 115

    تصویر مجوز طبابت 85 سال پیش در ایران،  این پروانه در سال 1308 صادر گردیده است،  نمونه پروانه وکالت تاریخی در اینجا.

ورزش ایرانی پانکری

  در واقع پانکری یک نام کاملا ایرانی است،  که با افزودن tion به آن، این را نیز مانند دیگر موضوعات تاریخی ایران مصادره کرده اند و  Pammachionگفتند.  پان = ایستاده دارای حقیقت و برکت + کری = کر = ابتدای اول کردار می باشد + ی = یعنی عملی که باید انجام بشود مثل کلمه شنیدنی، دیدنی. کلمه پانکریشن را دارای انجام دو عمل در انتها کرده اند،  یکی (ی) و دیگری tion!؟  دزد های واژه های ایرانی بی سواد هستند،  آنها برای معنی این واژه جملات واهی گفته اند،  و بسیار درباره آن سخن گفته اند،  که از یونان بوده و چند هزار سال سابقه در اروپا دارد،  آنها حتی یک سند هم ارائه نکرده اند.  جوانان ورزشکار ایرانی در سایت ها و وبلاگ هایشان ترجمه های کذب این واژه ها را از یکدیگر کپی کرده اند  جهت اطلاع بیشتر به حروف هیروکلیف جی مراجعه نمایید.  در اواخر قرن 20 این ورزش بعنوان ورزش ملی کشور یونان و با نام اشتباه و جعلی پانکراتیون نامیده شد،  و این ورزش ایرانی بدلیل وجود دروغ های تاریخی،  و کم کاری اساتید ایرانی،  بنام کشور یونان بثبت رسید.  پانکر یا به لاتین pankratiast  به فردی گفته می شود،  که هم از نیروی خود و هم از دانش تفکر خود برای مقابله با حریفان استفاده می نماید،  عکسها در اینجا.

خدمات دولت الکترونیک

      بمنظور دریافت سند زمین،  باید در سایت اداره ثبت،  نام نویسی چند صفحه ای کرد،  و 50 هزار تومان هم پول داد،  و بعد باید یکی دو سال صبر کرد.  سپس یک ایمیل می آید،  که بیایید شروع کنید،  و باید رفت و آمد،  و همه کاغذ بازی ها را حضوری انجام داد،  و 50 هزار تومان هم حضوری داد.

خطر دیگر

   وظیفه همه ماست که با گفتن و نوشتن نظرت مان،  آگاهی برسانیم،  اما جمع کردن و طبقه بندی این انبوه دیدگاه ها،  کار لازم و حرفه ای است.  عزیزان و تحلیل گران سیاسی و اجتماعی ایران،   همانگونه که می دانید قرن 21 قرن نیاز مبرم به نفت و گاز خلیج فارس است،  و بمنظور بدست گرفتن مستقیم و غیر مستقیم این منابع،  رقابت شدید بین قدرت های اقتصادی و سیاسی جهان در جریان است،  و آنها بدین منظور ترفند هایی دارند،  مراقب باشید در دام این ترفندها نیافتید.

    هادی ضیاءالدینی،  نقاش و مجسمه‌ساز سرشناس کُرد در شهر سنندج، پیکر یک شیر و یک زن کُرد را ساخت.  این هنرمند کُرد، نام این پیکر را شیر زنان عنوان و جدیدترین اثر خود اعلام کرده است،  اما تاکنون محل نصب پیکر "شیر زنان کوبانی" معلوم نمی‌باشد.  در شبکه‌های اجتماعی از زنان کوبانی به عنوان قهرمان و سمبل مقاومت یاد می‌شود،  و تاکنون ده‌ها دختر کُرد توسط نیروهای داعش جان ‌باخته‌اند.  هادی ضیاءالدینی سال ١٣٣٥ در شهر سنندج متولد و سال ٥٦ وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد.  وی بنیانگذار آکادمیک هنر طراحی، نقاشی و مجسمه‌سازی در کُردستان می‌باشد.  این مجسمه‌ساز کُرد که تاکنون پیکر دهها شخصیت ‌کُرد را ساخته،  سال گذشته پس از دو سال تحقیق علمی، موفق به کسب دکترا درجه یک هنری شد.  عکس شماره 7931.

      یکی از معدود گچبری های به جا مانده از دوران ساسانی اینگونه محافظت می شود!!  این جا دژ شاپور خواست یا قلعه فلک الافلاک در مرکز شهر خرم آباد هست.  این گچبری به صورت بی همتا و خارق العاده تا کنون از دو هزار سال قبل به جامانده هست.  ولی علیرغم علم به آسیب دیدن این اثر اینگونه محافظت میشود!  عکس شماره 7930

     یک شیشه سکوریت!!!!!  تنها محافظ این اثر کهن فقط فقط یک شیشه سکوریت هست که به صورت کامل این اثر را محافظت نکرده است.

بانوی فرانسوی

   تصویر بانوی فرانسوی،  در 80 سالگی به آرزویش،  که دیدن تخت جمشید بود رسید،  عکس شماره 7934.

   >>  آیا شما هم به آرزوی دیدن آثار تاریخی کشور تان را دارید؟ 

 پرچم شیرو خورشید

   تصویر حمل پرچم شیرو خورشید در کاخ ورسای بوسیله محمد رضا بیگ فرستاده دولت صفوی،  عکس شماره 7932.

تصویر عقاب دو سر در جام حسنلو و آرم روسیه،  عکس شماره 7929.

تصویر زیر خاکی های کشف شده در عراق،  عکس شماره 4536 .

نبرد من هیتلر

تصویر جلد کتاب نبرد من هیتلر،  عکس شماره 7943.

یمایا مادر موجودات

      یمایا Yemaya از الهه گان افریقای غربی است،  که اغلب بصورت ماهی نشان داده می شود.  او با ماه و اقیانوس مرتبط است،  و همچنین الهه سال نو می باشد.  او روح طبیعی است،  و اصولاٌ بشکل زنی زیبا نمایانده می شود،  یا اینکه در میان آبها ایستاده است.  او زن خدایی مهربان است،  که اغلبِ زنان جهت بارداری به درگاه او نیاز می برند.  یمایا دارای لقب های فراوانی است:  مادر اقیانوس، مادر رویاها و اسرار، بانوی سحر،  در برزیل او به ستاره دریا معروف است،  همچنین در آن کشور Candomblé  هم گفته می شود.  در هائیتی به او Agwe می گویند،  نام او مختصر شده ، Yeyé Omo Eja  مادری که فرزندانش ماهی هستند،  در زبان Yoruba است.  در آفریقا به Mama Watta بمعنی مادر آبها معروف است،  یکی از القاب دیگر او حاکم رودخانه اُگان presided over the Ogun River  است.  خاستگاه این الهه از قوم orisha نیجریه می باشد،  که در آنجا به الهه رودخانه مشهور بود،  او را با لا سیرن La Sirene  یکی دانسته اند.  یمایا را خالق خورشید، ماه و دیگر ستارگان می شمارند،  او خود اُریشا orisha و همچنین مادر تمامی اریشاها می باشد.  در آیین مردم Yoruba اریشاها گروهی از فرشتگان یا ارواح فوق طبیعی هستند،  که از سوی خدای مقتدرشان اُلودومار Olodumare بر طبیعت و سرنوشت انسانها سرپرستی می کنند.  مشروح الهه های تاریخی ایران در اینجا.

تصویر یمایا مادر موجودات،  عکس شماره 4025 .

ماجرای خودآیی و خودنیایی

      یکی از صبح‌ های سرد زمستان 2011 ، مردی در ورودی متروی ویولن می نواخت.  او مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت.  در این مدت  تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند،  بیشتر آنها سر کارشان می‌ رفتند.

  *  بعد از 3 دقیقه ــ  یک مرد میانسال،  متوجه نواختن موسیقی شد،  او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد،  سپس عجله کرد تا دیرش نشود.

  *  ۴ دقیقه بعد ــ  ویولنیست، نخستین پولش را دریافت کرد،  یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.

  *  ۵ دقیقه بعد ــ  مرد جوانی به دیوار تکیه داد،  و به او گوش داد،  سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.

  *  ۱۰ دقیقه بعد ــ  پسر بچه سه ساله‌ ای در حالی که مادرش با عجله دستش را می ‌کشید،  ایستاد.  ولی مادرش دستش را محکم کشید،  و او را همراه برد.  پسر بچه در حالی که دور می ‌شد،  به عقب نگاه می‌ کرد و ویولنیست را می ‌دید.  چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند،  اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند،  و سریع با آنها بروند.

  *  ۴۵ دقیقه بعد ــ  نوازنده بی‌توقف می‌نواخت،  تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند.  بیست نفر پول دادند،  ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند.  ویولینست،  در مجموع حدود 10 دلار کاسب شد.

  *  سپس مرد،  نواختن موسیقی را قطع کرد،  هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.

      بله!!!  هیچ کس این نوازنده را نمی‌ شناخت و نمی دانست که او استاد معروف ویلون،  یکی از بزرگ‌ ترین موسیقی ‌دان ‌های دنیا است.  او یکی از بهترین و پیچیده‌ ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده،  با ویولن ‌اش که ۳۵ هزار دلار می‌ارزید،  نواخته بود.

      تنها دو روز قبل،  ویلونیست معروف در بزرگترین سالن کنسترتی داشت،  که قیمت هر بلیط ورودی‌ اش به طور متوسط 100 دلار بود.

" این یک داستان واقعی است "

      روزنامه ای پرتیراژ در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم،  ترتیبی داده بود که این استاد بزرگ به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد.  سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌ شوند:

  >>  در طول زندگی خود چقدر زیبایی در اطرافمان بوده،  که از دیدن آنها غافل شده ایم،  و حال به جز خاطره ای بسیار کمرنگ چیزی از آن نداریم؟ 

  >>  به زیبایی هایی که مجبور به پرداخت هزینه برای آن ها نبوده ایم چقدر اهمیت داده ایم؟

  >>  در تشخیص زیبایی های اطرافمان چقدر استقلال نظر داریم؟

  >>  تبلیغ زیبایی ها چقدر در تشخیص واقعی زیبایی توسط خودمان تاثیر گذار بوده؟  به عبارت دیگر آیا زیبایی را خودمان تشخیص میدهیم یا هیجان تبلیغات و قیمت آن؟؟؟!!!

   .. و نتیجه ‌ای که از این داستان گرفته می ‌شود:  اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقی‌دان‌ های دنیا،  که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقی ‌های نوشته شده،  با یکی از بهترین ساز های دنیاست، نداریم، ....   پس،  از چند چیز خوب دیگر در زندگی‌ مان غفلت کرده ایم؟

آیا شما هم نیمکت...دارید؟

      روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود مشغول قدم زدن بود،  سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید،  از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟  سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته،  و به من گفته خوب مراقب باشم!

      لویی،  افسر گارد را صدا زد و پرسید این سرباز چرا این جاست؟  افسر گفت قربان افسر قبلی نقشه قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم!

      مادر لویی او را صدا زد و گفت،  من علت را میدانم،  زمانی که تو 3سالت بود،  این نیمکت را رنگ زده بودند،  و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند،  تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود!  و از آن روز 41 سال می گذرد،  و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!

  ــ  فلسفه عمل تمام شده،  ولی عمل فاقد منطق هنوز ادامه دارد!

  ــ  روزانه چه کار های بیهوده ای را انجام می دهیم،  بی آنکه بدانیم چرا؟

  ــ  آیا شما هم این نیمکت را در روان خود، خانواده و جامعه مشاهده میکنید؟

کریم باستانی یا  ‎ice cream

      تا به حال به این اندیشیده اید که چرا هرگز در هیچ گزارش یا رسانه خارجی در مورد اینکه بستنی،  این لیسیدنی پرطرفدار،  در کجا و توسط چه کسی ساخته شد،  هیچ حرفی به میان نیامده؟!  جواب این سوال در کتاب:  "مردم دوران مشروطه"  در قفسه های خاک گرفته کتابخانه ملی موجود است،  درباره این موضوع هم تحقیق کنید.

تصویر تاریخی بستنی فروش دوره گرد،  حدود 1300 خورشیدی،  عکس شماره 1229.

      داستان از اینجا شروع میشه،  فردی به نام کریم باستانی ملقب به کریم یخ فروش،  پسر جوانی از شهر ری بود،  که در خیابان جمهوری امروز،  بساط یخ فروشی داشت.  یکی از مشتریان همیشگی کریم،  کارمندان سفارت انگلستان در همان حوالی بودند.  دیدار هر روزه کارمندان با کریم،  رابطه صمیمانه را بین آنها پدید آورد،  کارمندان برای کریم که انگلیسی بلد نبود،  نام کریم یخی یا همان به گفته خودشان آیس کریم را برگزیدند.  در اواسط درگیری های دوران مشروطیت،  کریم برای جلب مشتری بیشتر،  به تولید و فروش و پخش یخ در بهشت مبادرت ورزید.  در همین دوران و برای اولین بار،  با مخلوط کردن شیر و یخ و زرده تخمه مرغ و گلاب و شیره ملایر،  اولین بستنی تاریخ بشریت را ساخت.  این تولید مورد استقبال اهالی بازار،  و همسر سفیر انگلیس قرار گرفت،  همان حوالی توسط سفیر انگلیس مغازه ای به کریم اهدا شد،  که بر سر در آن به زبان انگلیسی اسم فامیل کریم باستانی bastani  نوشته شده بود،  که ایرانی ها به اشتباه بستنی می خواندند.

      در زمان افتتاح فروشگاه،  سفیر انگلیس با گفتن:  we name it after you  اسم محصول را به احترام کریم آیس کریم گذارد،  میرزا حسن ‌خان مستوفی،  مستوفی‌الممالک دوران مشروطیت،  در کتاب خاطراتش مینویسد:  این پدر سگ (کریم باستانی) لیسیدنیی ساخته است،  از سرداب های یزد سردتر،  از لب یار شیرین تر،  از پنبه خراسان نرمتر.  سالها بعد کریم با یکی کارمندان سفارت انگلیس به نام الیزابت بسکین رابینز ازدواج کرده،  و به انگستان و بعد از آن به امریکا مهاجرت میکند.  منبع اینجا.

تصویر بستنی قیفی معروف تنکابنی،  عکس شماره 7521 .

مسجد جامع قزوین

   مسجد جامع قزوین یا مسجد جامع عتیق یا مسجد جامع کبیر از بزرگ‌ترین مساجد ایران و کهن ترین مسجد جامع ایران است.  بنای نخست آن برروی آتشکده ای از دوران ساسانیان ساخته شده است.  این مسجد که به سبک چهار ایوانی است،  به فرمان هارون الرشید و در سال ۱۹۲ هجری ساخته شده است.

پشوتن‌جی دوسابایی مارکار

   پشوتن‌جی دوسابایی مارکار "دوساباهای" مارکار بازرگان و نیکوکار پارسی ساکن هند بود،  که مال خود را وقف تأسیس امکانات رفاهی و آموزشی برای زرتشتیان ایرانی نمود،  و آثار بسیاری از بخشش‌ های او در شهر های یزد و کرمان و تهران مشهود است.

   انوش راوید:  من آدم های زیادی در اطرافم می شناسم، که سالانه بارها با هواپیما به خارج می روند،  که خوش بگذرانند یا بی هدف زندگی را خرج کنند.  همه آنها غافل از یک اهدای کوچک به یک یتیم یا بینوا و..،  و یا یک هم میهن نیازمند،  حتا چندین بار از طرف من کسانی بمنظور کمک به آنها معرفی شده اند،  اما جواب نه بود!!  این یک فاجعه است.

      آخرین سفر «مارکار» به ایران در 1328 خورشیدی بود،  سرانجام او تنها و بی کس و بیمار و تنگدست،  در یک مهمانسرای شهر مومبای از دنیا رفت،  اما یادگار های او تا ابد پا بر جا خواهند بود.

قران قدیمی

تصویر یک قرآن قدیمی،  عکس شماره 7944.

ملت و کشور سیاسی

   ما ایرانیان ملت و کشور سیاسی هستیم،  مدت دو سه قرن است،  که استعمار و امپریالیسم بشدت به این کشور بند کرده،  و دست بردار هم نیستند،  بویژه از ابتدای قرن 20 و نیاز مبرم به نفت و گاز ایران و حوزه خلیج فارس.  بدلیل همین سیاسی بودن،  هیچ فرد از ملت نمی تواند بگوید من که سیاسی نیستم،  و یا نمی خواهم باشم،  اصلا مسئله از خواسته شخصی افراد خارج است،  این کل ملت و کشور است،  که بخاطر موفقیت جغرافیایی و سرزمینی،  ناچار باید همیشه در نبرد سیاسی باشد.  من بارها در همه جا نوشته ام استعمار و امپریالیسم،  و دست های آشکار و پنهان آن فراموش نشود.

     در پستی از طرح جدید Golshifteh Farahani نوشتم،  و عده ای شاکی و می پرسند،  آیا شما با این کار او موافق یا مخالف هستید؟  هر چه می گویم در این باره نظری ندارم،  چون نمی خواهم با دادن نظر بت سازی کنم.  ما ایرانیان عادت زیادی برای بت سازی داریم،  من در دیدگاهم از آن موضوع،  از دست های استعمار و امپریالیسم نوشتم،  که چه بسا برنامه ای در کارشان است،  و از مردم خواستم هوشیار باشند.  ولی گویا استعمار و امپریالیسم در این دو سه قرن موفق بوده،  که ایرانیها آن را فراموش می کنند،  و باز اشتباه و تکرار و تباه.

  کلیک کنید:  تماس و نظر و پرسش

زبان های ایرانی را در یابید

      در جغرافیای فعلی ایران حدود 4000 و در کل ایران بزرگ 20000  زبان یا لهجه شناخته شده است،  در اینجا.  از ابتدای قرن 20 با پیدایش مدارس سراسری، کتاب و دفتر، رادیو و تلویزیون بسیاری از آنها بین رفته اند و همچنان بسیاری دیگر در حال فراموشی هستند.  می بایست با تلاش جوانان با ذوق ایرانی علم جدیدی برای حفظ و بقاء این زبانها شکل گیرد،  و نسبت به طبقه بندی و دیگر موضوعات مربوطه اقدام شود.  در آینده با پیدایش کتیبه ها و نوشته ها،  در صورت عدم این زبانها و نبود افراد دانا و آگاه با مشکل خواندن و ترجمه روبرو می شویم.  در قرن های 19 و 20 هر یک از خارجی هایی که در خواندن و ترجمه نوشته های ایرانی کار می کردند،  با ترکیب زبان و لهجه خود نسبت به ترجمه آنها اقدام می کردند.

      بسیاری از کتیبه های به جای مانده در هر محل و زمان با یکدیگر تفاوت نوشتاری دارند،  مثلاً به ایلامی و مادی و هخامنشی و غیره تقسیم کرده اند،  در آنها خشیارشا و داریوش و کوروش و حتی نام خودم انوش را می توان با تفاوت هایی تلفظ کرد.  این خود بحث علمی و مهمی است که تخصص ویژه ای می خواهد،  امیدوارم جوانان با هوش وطن پرست نسبت به پیگیری این مهم حرکت های خوب و عملی و علمی انجام دهند.  این وبلاگ همانگونه که از کارش پیداست به موضوع مهم دیگری در تاریخ ایران مشغول می باشد،  و اسامی را بصورت کلی و مطابق آنچه که در اکثراً کتابهای تاریخی ذکر شده است بکار می برد تا برنامه اصلی خود را پیش ببرد.

     اگر هم اکنون به روستا های مختلف ایران بروید در میان افراد مسن مدرسه نرفته زبان های مختلف خواهید دید،  که ریشه همه آنها پارسی است،  و گاه،  روستا به روستا تفاوت های آشکاری دارند،  و همچنین می بینید در استان های مختلف مشترکات زبانی جالبی هم وجود دارد.  از نظر من هر لهجه و یا گویش خود زبانی است.  این دانش بشری است،  که زبانی را اصلی و ریشه ای می گوید و بسیاری را زیر مجموعه و یا لهجه ها و گویش های آن می شمارد.  در دوران قبایل بدوی و سنگ اولیه،  حدود 20 هزار سال پیش و قبل از آن،  انسانها در دو قاره آسیا و اروپا برای غذا بدنبال گاو ها و ماموت ها از شرق تا غرب را می پیمودند،  برای آنان زبانی پیدا شد،  که به آن هند و اروپایی می گویند.  وقتی در زبان فارسی بیش از هزار لغت مشترک آشکار و هزاران لغت هم مانند با انگلیس و دیگر زبان های اروپایی و هندی وجود دارد،  این مسئله آشکار تر می شود،  به تاریخ نیک مراجعه شود.

     آنچه که برای انقلاب دانایی قرن 21 مهم است،  می باید هر شخصی در حرفه و تخصص خود کار و تحقیق کند و هر چه زمان می گذرد این تخصص ها ویژه تر می شوند،  در گذشته ها این موضوع مطرح نبود و مثلاً هزار سال پیش یک نفر می توانست،  پزشک و منجم و ریاضی دان باشد،  ولی امروز و هر روز وضع حرفه ای تر می شود،  در تاریخ و فرهنگ یادگیری نوشته ام.  عدم آگاهی در این تخصصی ها باعث شده بسیاری که در دانش این وبلاگ نیستند،  نظراتی می دهند و یا سئوالاتی می کنند،  که به بخش های دیگر مربوط می شود،  و حتی به رشته خودشان هم مربوط نمی شود.  بارها نوشته ام این قرن سرعت در علم و عمل را می طلبد،  نه پراکندگی در دانش و کار،  عزیزان می توانند با مطالعه قرن سنت گریزی و مطالب دیگر وبسایت ارگ انوش راوید راه ورود به موج نو را بیابند.

   پرسش از عموم:  آیا شما زبان باستانی خانوادگی خود را می دانید؟

   تصویر تاریخی ورودی بازار اصفهان حدود 1300خورشیدی،  با یک نگاه ساده متوجه می شویم تمام تولیدات داخلی هستند،  عکس شماره 1247.

بادکنک و سعادت

   یک نفر تعریف میکرد:  به سمیناری دعوت شدم که در ورودی، به هریک از مدعوین بادکنکی میدادند!

سخنران بعد خوشامدگویی،  از حاضرین که ۵۰ نفری بودند،  تقاضا کرد،  با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آنرا در اطاقی که سمت راست سالن بود،  بگذارند،  و خود درسمت دیگر سالن جمع شوند!  سپس از آنها خواست ظرف ۵دقیقه به اطاق بادکنکها بروند،  و هر یک بادکنکی که نامش روی آن بود را بیابد.

      . . .  بهمراه سایرین به جستجو پرداختیم،  یکدیگر را هُل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی راه افتاده بود تماشایی ....

      مهلت ۵ دقیقه با ۵ دقیقه اضافه به پایان رسید،  اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.  این بار سخنران،  همگان را به آرامش دعوت و پیشنهاد داد،  هرکس بادکنکی را اتفاقی بردارد و آنرا به کسی بدهد که نامش روی آن نوشته شده!  و بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند.

      سخنران ادامه داد؛  این اتّفاقی است که هر روز در زندگی ما می‌افتد،  دیوانه‌وار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ می‌اندازیم و نمی دانیم "سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است"،  به یک دست سعادت آنها را بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید.

احساسات یا تفکر

      ما انسان ها در برخورد با هر ادعایی از قبل ذهنیتی داریم،  یعنی آموخته ایم که به بعضی چیزها اهمیت بدهیم،  به دنبال منافع خاصی باشیم،  و روی بعضی از ادعاها حساب نکنیم.  بنابراین ما تفکر نقادانه را از خلال عقاید فعلی خود آغاز می کنیم.  ما به عقاید فعلی خودمان تعلق عاطفی داریم،  آن ها عقاید ما هستند و این کاملا قابل درک است،  که بخواهیم از آن ها محافظت بکنیم.  ما در هر تصمیمی که می گیریم کوله باری شخصی همراه داریم،  یعنی تجربه هایمان، رویاهایمان، ارزش هایمان، آموخته هایمان و عادت هایی که از فرهنگ جامعه خود گرفته ایم.

      اما اگر بنا باشد که رشد کنیم،  باید این قبیل احساسات را تشخیص دهیم،  و تا حد ممکن برای اندک زمانی هم که شده،  آن ها را کنار بگذاریم.  در واقع باید این احساست را بشناسیم و کنترل کنیم.  وقتی دیگران استدلال هایی مطرح می کنند،  که عقاید فعلی مان را تهدید یا آن ها را نقض می کنند،  فقط با تلاش در کنار گذاشتن احساسات،  می توانیم با دقت به استدلال های آنها گوش کنیم.  با روی باز برخورد کردن با افکار و عقاید دیگران مهم است،  زیرا بسیاری از مواضع ما درباره مسائل مختلف مواضع چندان معقولی نیستند،  نظراتی هستند که از دیگران گرفته ایم،  در طول سالیان متمادی نسبت به آنها وابستگی احساسی پیدا کرده ایم.

      آن قدر که وقتی کسی ادعایی بر خلاف نظر ما مطرح می کند،  اغلب گمان می کنیم خود ما را به باد حمله گرفته است.  دخالت دادن احساسات و عواطف خود در موضوعی این خطر را دارد،  که نتوانیم به دلایل محکمی،  که شاید به سود مواضع دیگر باشد توجه کنیم.  دلایلی که چه بسا فقط کافی است به آنها گوش کنیم،  تا نظرمان درباره آن موضوع عوض شود.  پس اگر اساسا بخواهید نظرتان را تغییر دهید،  باید با افکار و عقایدی که در برخورد اول عجیب و غریب یا خطرناک به نظر می رسند،  حتی الامکان،  با روی باز برخورد کنید.

      البته این گفته ها به این معنی نیست،  کسی که قرار است نقادانه بیاندیشد،  باید یک ماشین بی احساس باشد.  یک تفکر نقادانه می تواند درباره خیلی از مسائل شدیدا دغدغه خاطر داشته باشد.  مثل دغدغه خاطرش به کار فکری.  ولی در عین حال او قبول دارد،  که عقاید فعلی اش قابل بازنگری است،  و به همین خاطر هیچ هیجانی در او از حد اعتدال تجاوز نمی کند.

   منبع : کتاب "راهنمای تفکر نقادانه "  ام.نیل براون،  ترجمه کورش کامیاب.

رقاص بازی استعماری

   متن زیر در اینترنت و فیسبوک و وایبر و غیره رد و بدل می شود:

     بخونش حتما من خودم حال کردم...،  داعش گفته بعد از عراق به ایران حمله میکنیم،  جواب یک جوان ایرانی:

گروهک ... اینجا ایران است،  سوریه عراق و  کشورک های عربی نیست،  اینجا سرزمین کوروش بزرگ،  داریوش و خشایار و انوشیروان است.  اینجا سرزمین شاهنامه و کاوه آهنگر و رستم دستان است.  اینجا سرزمین آرش کمانگیر است.  اینجا سرزمین آریو برزن ها، سورنا ها، ماندانا ها، آرامیس ها، بابک ها، نادر ها، کریم خان ها، شریعتی ها و جهان آرا ها، چمران ها، همت ها، فکوری ها و بابایی ها، باکری ها .... است.  امروزم را نبین دلم شکسته است،  و امیدم  کمرنگ شده،  و گرنه ایران آریایی که من در آن زندگی میکنم کجا و جای تو عرب سوسمار خور کجا؟

      حمله کن گروهک عربی،  اگر میتوانی!!!  تا نسل کثیفت را منقرض کنم، و خود بزرگ بینی ات را بخشکانم.  حمله کن تا سرزمین ایران را گورت سازم،  حمله کن تا به تو بفهمانم تبار جمشید و سام نریمان و هخامنش و بابک دلیر،  چگونه جوابت را میدهد.  حیف ایران من است،  که خون کثیف تو بر سرزمین پاک آن بریزد،  پخش کن تا به دست حمایت کنندگان گروهکای تروریستی عربی برسد.  چو ایران نباشد تن من مباد... (کپی اجباری)

   نظر انوش راوید:  جواب به جواب یک جوان ایرانی / شما ها فقط در سیستم آموزشی ایران یاد گرفته اید شعار دهید،  و دیگر هیچ.  تمام تلاش استعمار و امپریالیسم در قرن گذشته این بود،  که جوانان کشور های نفتی را توسط سیستم آموزشی کشور های زیر نفوذش،  بسمت شعار و تعریف و دروغ های تاریخی و اجتماعی سوق دهد.  مثلا همین ها که بنام جوان ایرانی دم از دلاوری و ایرانی بودن می زنند،  حتی شجاعت اینکه نام خود را بنویسند ندارد.  در صدها مورد مشابه هیچ تحقیق و تحلیل علمی در میان مطالباشان وجود ندارد،  فقط یک مشت حرف های بی محتواست،  که می خواهند چهره های بزک کرده از هیچ نشان دهند،  هرچه بزک بیشتر محتوا کمتر.

      کشور های اطراف ایران مانند عربستان و ترکیه و پاکستان و عمارات و غیره جدید ترین تسلیحات را دارند،  و متقابلاً جوانان ایران نیز مفتخر به داشتن بهترین شعارها هستند.  یکی دیگر از کار های موفق استعماری سیستم آموزشی دهه های گذشته قرن قبلی ایران،  در نمونه شعار جوان بی نام و نشان ایرانی دیده می شود،  خود بزرگ بینی و اهانت به ملت های دیگر،  که در جملات زیر است:

   ــ  "و گرنه ایران آریایی که من در آن زندگی میکنم،  کجا و جای تو عرب سوسمار خور کجا"

   ــ  "تا نسل کثیفت را منقرض کنم،  و خود بزرگ بینی ات را بخشکانم"

      براحتی در این شعار خود بزرگ بینی و اهانت و عدم درک دیده می شود،  عزیزان لطف نمایید قبل از اینکه مطالب این چنین را در اینترنت پخش کنید،  کمی به اون مغزتان فشار بیاورید،  و دقت کنید چه نوشته است،  و بعد،  از آن نوشته کیف کنید و لذت ببرید.  البته می دانم همین ها که این نوشته ها را می پسندند،  به همین اعراب،  که در شعار جوان کذایی ایرانی نسل کثیف سوسمار خور معرفی شده،  امید دارند.

      دشمن استعماری کاملا هوشیار و کارآمد است،  همین دشمن با نفوذ در سیستم آموزشی و گفتن و نوشتن دروغ و دونگ در تاریخ و تاریخ اجتماعی،  توانست با طرح های شعار گونه غیر علمی و تحقیقی و تحلیلی،  شستشوی مغزی کامل ایجاد کند،  تا بتواند متعاقب آن منابع و منافع ببرد.  امروزه با وجود بسیار ارزشمند شدن نفت و گاز،  ولی می بینیم این محصولات بشدت کم بها شده است،  حتی کم بها تر از آب خوردن،  و این موضع مهم دارد کشور ایران را هدف ترفند های جدید استعماری قرار می دهد.  در شرایط حساس تاریخی ایران،  واقعاً جای جوان باهوش شجاع محقق و تحلیل گر ایران خالی است.

خوراک های طبیعی در هر جغرافیا

      امروزه یکبار دیگر خوردن غذا های طبیعی و ارگانیک رسم شده است،  و رستوران های شیک و بزرگی آنها را سرو می کنند،  مانند کباب ملخ از عربستان تا مراکش،  کرم خاکی در آمریکا،  سوسک و عقرب در چین،  موش در اکوادور و پرو،  آفت سن درخت در مکزیک،  و غیره.  این موضوع خوردن موارد طبیعی در هر جغرافیا را نباید وسیله اهانت به ملت های دیگر قرار داد،  بلکه باید آنرا به تحقیق و تحلیل علمی گرفت،  تا خوب و بد آن از نظر دانش تغذیه شناخته شود،  مانند این که امروزه از لارو و کرم مگس در انگلستان دارند غذای مقوی و مکمل کودک های ضعیف درست می کنند،  یا در ژاپن از پلنگتون کالباس مقوی می سازند.  مواظب شیوع ارتجاع ناسیونالیسم در ایران باشید،  که از ترفند های جدید استعمار است.

      ایرانیها به تغذیه خود دقت علمی نمی کنند،  و با کمال میل اغفال ترفند های سرمایه داری می شوند،  و مرغ های صنعتی که آلودگی دارویی دارند،  بدون فکر با کیف می خورند و لذت می برند،  و بعد از پر کردن شکمشان با مواد آلوده به انواع هورمونها و فرمول های غیر طبیعی و شیمیایی،  می نشینند و ملت های دیگر را بخاطر خوردن خوراک های طبیعی مسخره می کنند.  آینده مغزی و جسمی ایرانیان در اثر مصرف غذا های آلوده به مواد مضر،  دارد بسرعت بتحلیل می رود،  و سرطانی و بیمار می شوند.

هفت کلید طلایی آرامش

  یک:  قضاوت دیگران تاثیری بر زندگی من ندارد.

  دو:  مردم وظیفه ندارند مرا درک کنند.

  سه:  من مسئول اصلاح یا تربیت کردن دیگران نیستم.

  چهار:  از کسی در برابر لطفی که به او می کنم،  توقعی ندارم و گرنه این لطف را در حق او نمی کنم.

  پنج:  کسانی که رفتار ناجوانمردانه با من داشته اند،  توسط کاینات مجازات خواهند شد،  هرچند که من   هرگز متوجه این نشوم.

  شش:  دنیا سخاوتمند تر از آن است که موفقیت کسی راه موفقیت مرا تنگ کند.

  هفت:  ملاک من رفتار شرافتمندانه و انسانی است،  نه مقابله به مثل.

کتاب فروشی بلخ

      اولین چیزی که در این کتاب فروشی نظرم را جلب کرد،  چیدمانِ نامنظم کتاب‌ها بود.  بعد که دقیق‌تر به کتاب‌ها نگاه کردم،‌ به نظرم رسید که کتاب‌ها بر اساس سلیقه انتخاب شده‌اند و اثری از کتاب‌های زرد و عامه پسند در کتاب فروشی نیست.  صاحب کتاب فروشی مرد دوست داشتنی و نازنینی است.  از آن آدم‌هایی که کتاب را به چشم یک کالای تجاری نمی‌بیند،  و بیشتر عمرشان را صرفِ کتاب و کتاب خوانی کرده ‌اند.  اسمش «منوچهر پیشوا» است.  با کمی جستجو در اینترنت فهمیدم که تخصصش در شاهنامه پژوهی است.

یکی از کارهای خوبی که در این کتاب فروشی انجام می‌شود،‌  امانت دادن کتاب‌هاست.  کتاب‌های قفسه‌ انتهایی به صورت رایگان به مشتری‌ها امانت داده می‌شود. این همان طرحی بود که خودم زمانی در کتاب فروشی هدهد سعی کردم انجام بدهم،  اما عمر کتاب فروشی مجال نداد.  پیشنهاد می‌کنم اگر از پرسه زدن در کتاب ‌فروشی‌ها لذت می‌برید، حتما سری هم به این کتاب فروشی بزنید.

   ــ  آدرس: تهران- بلوار کشاورز- روبه روی پارک لاله- خیابان جلالیه- پلاک 12 - کتاب فروشی بلخ.  منبع متن و عکس وبلاگ چوب الف choobalef.blogfa.com

تاریخ نسل کشی

      نسل‌کشی عمری به قدمت شکل‌گیری تمدن دارد،  و قرن‌هاست دستاورد های تمدنی و فرهنگی بشر را تحت تاثیر خود قرار داده است،  ولی به دلیل گسترش سخت ‌افزار های نظامی در یکصد سال اخیر،  عمق فاجعه نسل‌کشی‌ها افزایش یافته و نگرانی‌ها از پیامد های قتل‌عام انسان‌ها،  تنها به دلیل قرار گرفتن در یک گروه نژادی، قومی، زبانی، مذهبی یا هویتی را دوچندان کرده است.  آنچه در اینجا مورد اشاره قرار می گیرد، تنها بخشی از مشهورترین فجایع نسل کشی از سال 1915 تا 2015 است.  جنایاتی که از آغاز جنگ جهانی اول شروع شد،  و سپس به جنایت های این روز های داعش و بوکوحرام ختم می شود.  در این یک صد سال البته جنگ های ویرانگر بسیاری نیز به وقوع پیوسته است،  که خود منتهی به مرگ میلیون ها نفر شده،  در زیر بخشی از جنایاتی است،  که بدون وقوع جنگ و فقط تحت عنوان نسل کشی رخ داده است.

  ــ  1915 نسل کشی ارمنیان یونانیان آشوریان توسط دولت عثمانی

  ــ  1917 قتل عام ایرانیان توسط دولتهای روسیه و انگلیس

  ــ  1932 واقعه هولودومور باعث مرگ صدها هزار اوکراینی، روسی و قزاقستانی شد.

  ــ  1937 کشتار نانجینگ توسط ارتش ژاپن در چین

  ــ  1941 هولوکاست

  ــ  1941 قتل عام صرب ها، یهودیان، رومانی ها و کروات ها در کرواسی

  ــ  1943 کشتار کاتین کشتار دسته جمعی حدود ۲۲ هزار اسیر جنگی لهستانی

  ــ  1945 انتقام گیری از آلمان ها کشتار بین 500هزار تا سه میلیون نفر

  ــ  1947 نسل کشی در جریان تجزیه هند

  ــ  1959 تا 1961 قحطی بزرگ در چین به مرگ 30میلیون نفر منتهی شد

  ــ  1961 جنایت فرانسوی ها علیه الجزایر

  ــ  1964 قتل عام زنگبار هزاران عرب و هندی در خلال انقلاب قتل عام شدند

  ــ  1969 یک دهه کشتار در گینه

  ــ  1972 جنایت در بوروندی

  ــ  1975 در سال های  9- 1975حدود 1.7 میلیون کامبوجی توسط خمر های سرخ قتل عام شدند.

  ــ  1977 اتیوپی، عرصه قتل عام

  ــ  1979 نسل کشی درتیمور شرقی

  ــ  1982 پشت پرده آدمکشی در گواتمالا

  ــ  1988 قتل عام کردها در عملیات انفال

  ــ  1995 مسلمان کشی در سربرنیتسا

  ــ  1998 قتل عام در کنگو

  ــ  2003 جنگ دارفور

  ــ  2011 قطحی در سومالی

  ــ  2011 قتل عام مسلمانان در میانمار

  ــ  2014 گسترش جنایات بوکوحرام

  ــ  2014 نسل کشی داعش

  کلیک کنید:  تاریخ جشن های ایرانی

کلیک کنید:  همایش تاریخی مهم در اصفهان

کلیک کنید:  تجارت خرد در ایران و کارت مبادلات مرزی

آبی= روشنفکری و فروتنی،  زرد= خرد و هوشیاری، قرمز=  عشق و پایداری،  مشروح اینجا

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر و پرسش