دروغ مهاجرت آریایی ها به ایران
پیش گفتار
در تاریخ سیاسی استعماری آمده است: اگر بخواهید ملتی را به بردگی بکشی، فرهنگ او یعنی هویت او را درهم بشکن، و اگر فرهنگ او غیر قابل خرده گیری بود، تا آنجا که بتوانی از ابزار دروغ استفاده کن، و با دروغ آنرا از پای در بیاور، چون زمانی که ابزار راستی را در دست نداری، دروغگوئی بزرگترین عامل پیروزی است.
استعمار سده ها این شیوه را به خوبی انجام داده، و پیروزی نسبی در مورد ملل قاره کهن و بویژه ایرانیان، برای در هم کوبیدن فرهنگ و هویت آنها بدست آورده است. امروزه در برابر پیدا شدن شیفتگی و کشش بی سابقه مردم ایران و ملل قاره کهن، بویژه جوانان به سرگذشت نیاکان خود، بازماندگان استعمار و امپریالیسم نو از ترس افتادن توانایی سیاسی به دست مردم، و گسترش سریع آن جهت بر پایی قدرت تاریخی قاره کهن، با ادامه راه استعماری برای درهم کوبیدن، یا خنثی کردن این کشش، مطابق معمول تاریخ استعماری، یک بار دیگر شیادان حرفه ای را وارد کار زار سرنوشت سازی کرده است، و با تیتر های استاد، مورخ، نویسنده، مجری تلویزیونی یا حزب های الکی، ژن شناس و محقق، وارد میدان دروغ پردازی کرده است. آن دشمنان بشریت هر روز از آستین گشاد خود دروغی را خارج می کنند، و آنرا بسوی مردمانی که از همه جا بی خبر نگه داشته شده، ولی پاک و جستجوگر مانده اند، هدف میگیرند.
برای مقابله با این دشمنی ها لازم است، هر جوان در تخصص خود، حرفه ای و حرفه ای تر شود، منجمله در علم جغرافیا ـ تاریخ، و گرایش های تاریخ و تاریخ اجتماعی، تا راه نوین را برای ورود به قرن 21 بگشایند. البته در این راه عده کمی از هم میهنان ما برای مقابله با ترفند های جدید دشمنان، بسختی بدروغ های تاریخی چسبیده، و مسیر اشتباهی را می روند، و در آن نیز پافشاری می کنند. دشمنان تاریخی ایران ترفندها و برنامه هایی دارند، گاه ما فکر می کنیم که دست آنها را خوانده ایم، ولی در حقه بازی بسیار زرنگ هستند، و هر آن ممکن است ترفند دیگری پیاده کنند. بهمین جهت فقط با واقعیت و درست دانستن و گفتن است، که می توانیم با آنها بخوبی و راحتی مقابله نماییم، و همیشه باید یادگار داریوش بزرگ را بخاطر داشت باشیم: ....خداوند این کشور را از دروغ دور بدارد....
کلیک کنید: ایران بزرگ و ایرانیان
افسانه از کجا آغاز شد
تصویر تاریخی کوچ ایرانی، عکس شماره 7024.
افسانه جابجایی و مهاجرت آریاییان از دشت های شمال آسیای میانه و پامیر و شمال هندوستان، و پراکندگی آنان در خاورمیانه و اروپا فریب و دروغ است، اروپاییان آنرا ساخته و پرداخته اند، تا ایران ها نتوانند بخوبی خود و تاریخشان را بشناسند. دلایل برای اثبات این دروغ بسیار است، که تعدادی را ذکر می کنم، البته برای مفهوم بیشتر، مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ مهم می باشد.
مردم امروزه آن بخش های وسیع از شمال شرقی قاره کهن، هیچگونه مانندگی اندام و چهره با آریاییان اروپا و خاور میانه ندارند، بیشتر به مردم خاور آسیا می مانند، که دیدگان کج و تنگ و گونه های پهن دارند. اگر بگوییم که این افسانه مهاجرت آریاییها درست است، باید بپرسیم که اگر ایلی یا خانواده ای به هر بهانه و برهان از جایی کنده شده، و به جای دیگر کوچ می کنند، باید چپ و راست و بالا و پایین سرزمین خود را شناسایی نماید، و به بهترین موقعیت که برای زندگی مناسب است، مهاجرت کنند و بروند. در شمال و خاور پامیر و هندوستان، پهنه گسترده و بارور و خرم چین و هند و آسیای جنوب شرقی را می توان دید، که آبادتر از بخش های باختریست، که آریاییان بدانجا کوچ کرده اند. باید پرسید چرا آریاییان به سوی چین و هند و چین نرفتند، و به سوی باختر به راه افتادند. برای این پرسش پاسخ درستی وجود دارد، چون آریاییان از شمال آسیای میانه و پامیر کوچ را آغاز نکردند، که از آنجا به چپ و راست و بالا و پایین پراکنده شوند. هیچ گونه نشانه تاریخی و باستان شناسی که کوچ را از نیمروز یا خاور نشانه و برهان باشد، در دست نیست، و اگر هست درباره آنها به نادرست داوری گردیده، کوچ ها و مهاجرت های تاریخی ایرانیان مانند شهر سلاطین بوده است.
در چند سال گذشته آنچه در کناره رودخانه سن، از زیر زمین بیرون آورده شده، نشان می دهد گل ها که خانواده ای آریایی هستند، 7000 سال پیش در آنجا شهر نشین بوده، و می زیسته اند این تپه از نژاد آریا هنوز به این نام خوانده می شوند، و کهن ترین یافته ای که در ایران از زیر خاک به دست آمده است، نیز به 7000 سال پیش می رسد. نادرست است بگوییم که آریاییان 7000 سال پیش هم در ایران، و هم در کناره رودخانه سن میزیسته اند. اگر آریاییان از خاور به راه افتادند، اول در ایران و اندک اندک پس از گذر هزاران سال در کرانه پایانی اروپا نشیمن گرفته اند، شاید 7000 قبل. بنابر این کوچ آریاییان در زمانی بسیار دورتر شاید 12 ـ 15 هزار سال پیش آغاز گردیده است. هیچگونه یافته زیرزمینی از آن زمان دیده نشده، 15 هزار سال پیش با پایان دوره یخبندان زمین نیز هم آهنگ است. چنانکه می دانیم در زمانی نزدیک 15 ـ 20 هزار سال پیش، سراسر بخش شمالی گوی زمین را سرما و یخبندان فرا گرفته بوده، و بجز کرانه های بالایی دریای هند و عمان، که گرمتر بوده، ماندگاری زیستن و تکامل گونه انسان را یاوری می کرده، دیگر سرزمینها شایستگی کمتری برای زندگانی داشته اند.
بنابر این بهتر است بگوییم، که آرینها با دگرگونی آب و هوا و بهتر شدن زمین، برای زیستن و فزونی یافتن شمار انسانها و کمبود جا، در زمان های بسیار دور و دراز به چهار سوی خود کوچ کرده اند. باز پرسش اینست، از کجا؟ زیرا گفتیم که نشستگان دشت پامیر به سوی شمال و خاور نرفته اند. بسیار به اندیشه نزدیک است، آریاییان که نام خود را به سرزمینشان نیز (ایران) داده اند، در 14 تا 12 هزار سال پیش که آب و هوای زمین گرمتر شده، و شایستگی بیشتر برای زیستن یافته است، از ایران به چهار سوی خود کوچیده اند، از خاور به سوی هندوستان، از شمال به سوی روسیه امروز و قفقاز، سپس به سوی اروپا و از باختر به سوی بین النهرین و بالکان و یونان، و از جنوب دریا هم نتوانسته، از جنبش و کوچ آنان جلوگیری نماید، زیرا هم اکنون نشانه های زبان ایرانیان کهن در زبان بومی مردم شیسل دیده و شناخته می شود.
پس این درست است، که در 14 تا 12 هزار سال پیش آریاییان از ایران برای یافتن جایگاه زیست بهتر به جنبش در آمده، و هر خانواده ای به سویی که به آن دسترسی داشته کوچیده اند. واژه (زمین لاد) امروزه نیز درزبان یونانی کار برد دارد، و به گوش میخورد، این واژه همان زمین و سرزمین را به اندیشه و یاد می آورد، که بخش (زمین) آن در خاور و بخش (لاد) یا (لند) در باختر جایگزین سرزمین و کشور شده است. به زبان دیگر ((ایرلند)) همان ایران زمین است، و زیباست اگر بدانید که بخشی از مردم آنجا خود را مانند خانواده گیل می دانند، که همان گیلکها هستند، و در شمال ایران هم زندگی میکنند، به تاریخ اقوام آریایی ایرانی مراجعه شود. بنابر این آریاییها از سرزمین ایران بزرگ کوچ کرده، و زبان خود را در شمال آسیا و خاورمیانه و هندوستان و اروپا پراکنده کردند. در واقع زبان های آنها از زبان مادری آریایی ایرانی می باشد، که گویش های آریایی امروز پدید آمده، و در سراسر جهان ساخته و پرداخته شده اند.
تصویر جهان نمای دوران یخبندان کوچک، عکس شماره 5751 ، A و B، یخبندان اروپا و آسیا در 15 هزار سال پیش، این دوران یخبندان کم و بیش از 200 هزار سال قبل شروع شده بود، و 15 هزار سال پیش آغاز پایان آن دوران بود. در باره دوران های زمین شناسی در قرن 21 تحقیقات عمیق و علمی انجام یافته است، که در قرن های گذشته این علوم در اختیار تاریخ نگاران نبود.
تصویر جهان نمای دوران یخبندان، عکس شماره 5752 ، A قاره آمریکا در 12 هزار سال پیش، B اروپا در 12 هزار سال پیش، C اروپا در 10 هزار سال پیش، D اروپا در 8 هزار سال پیش.
توجه: جهت اطلاعات بیشتر بزبان انگلیسی، در جستجوها بنویسید: "آخرین دوران یخبندان"، و کلی عکس و جهان نما و سایت و مقاله ببینید.
با این وجود مشخص است انسان های هموساپین، بعد از آغاز پایان یخبندان توانستند بالای مدار 50 درجه شمالی زندگی کنند، و آنها نیز از جنوب به شمال مهاجرت کرده بودند، نه از شمال به جنوب، البته در حاشیه عقب نشینی یخبندان نئاندرتال ها وجود داشتند، که با نفوذ انسان های امروزی کشته شدند و از بین رفتند، مشروح در تخریب و انقراض.
پرسش از عموم: آیا تا کنون یک کریدور مهاجرت انسان های قدیم را شناسایی یا کاوش کرده اید؟
نگاه کوتاه به اعماق تاریخ
از دو دهه آخر قرن 20 با پیشرفت های علوم، منجمله زمین شناسی و باستان شناسی، فیزیک و شیمی و ژنتیک و غیره، درک و دانش از تاریخ و پیدایش انسان، بطور کلی دگرگون شد، قبل از آن دانشمندان امکانات و دید محدود داشتند. از حدود 70 هزار سال پیش با دوران سرما و کم شدن آب دریاها، کوچ نشینی با خروج همو ساپین اولیه Homo sapiens از قاره آفریقا آغاز شد. سپس با ورود آنها از دو جای ایران، تنگه هرمز و جنوب غربی ایران، در ایران نیز کوچ نشینی بوجود آمد. در محل های جدید طی مدت 10 تا 30 هزار سال، قبایل متعددی از این انسانها شکارچی گرد آورنده تشکیل گردیدند، و مطابق ذات گردشی انسان و نیز برای غذا به بخش های دیگری از قاره ها رفتند و پراکنده شدند. قبایلی که از جنوب غربی ایران وارد شدند، در مرکز ایران تا قفقاز پخش شدند، آنها از کشور مصر و صحرای سینا عبور کرده بودند، و مدت 10 هزار سال زمان برده بود، تا خود را به ایران برسانند. آنها قبل از آمدن به این مرحله کوچ، طی مدت حدود 20 هزار سال، در شمال آفریقا نسبتاً سفید یا گندمی شده بودند، البته اصلیت آنها از میانه کشور اتیوپی بود. جهت اطلاع بیشتر بزبان انگلیسی در جستجوها بنویسید: Homo sapiens.
انسان هایی که در فلات ایران جا خوش کردند، طی ده هزار سال کاملاً سفید شدند، و نطفه اقوام آریایی یا در واقع ایرانی گذاشته شد. در دروغ های تاریخی می خواهند بگویند، که همو ساپین در اروپا سفید پوست شده بود. آنها در مناطق زاگرس و قفقاز و البرز و دشت های سبز میان آن کوه ها، بدلایل آب و هوای خیلی خوب و مناسب ییلاق قشلاقی، و تغذیه خیلی عالی، انسان های باهوش و سالم و قوی شدند، عمر بیشتری یافتند و متعاقب آن انباشت تجربه بیشتر و انتقال بهتر آن به نسل های بعد بود. بدین ترتیب و با جمع بندی کلی، نسبت به مردمان و قبایلی که در جنوب و بیابان های غرب یا جلگه های مالاریایی جنوب غربی بودند، برتری پیدا کردند. در منطقه فلات ایران زبان ایرانی که پایه بخش های زیادی از زبان های اروپایی است، و به دروغ هند و اروپایی می گویند ریخته شد. بخش زیرین و ابتدایی زبان از اتیوپی مرکزی بود، و در ادامه رشد و تکامل هر منطقه واژه ها و دستور زبان جدید یافت.
آن هایی که از باب المندب عبور کرده بودند، در کشور های یمن و عمان در شبه جزیره عربستان، که آن زمان خیلی سرسبز بود، حدود 10 هزار سال مانده، و آثاری از سنگ های برنده در بیابان شرق عربستان یادگار گذاشتند، سپس توانستند حدود 50 هزار سال پیش از تنگه هرمز عبور کنند و به ایران بیایند، آنها سیاه پوست بودند، و اصلیت آنها هم از اتیوپی مرکزی بود. این گروه ها در ادامه حرکت خود بسمت هندوستان رفتند و حدود 40 هزار سال پیش رد پا های خود را در شمال استرالیا یادگار گذاشتند. یعنی این قبایل و منشعب شدگان آنها توانسته بودند، فقط در مدت ده هزار سال از کناره های اقیانوس هند عبور کنند، و هنوز در گینه و هندوستان نمونه های قیافه و ژنتکی آنها دیده می شود. آنها در گیر با انسان نما های هومو فلورسیلین Homo floresiensis شدند، که حدود 12 هزار سال پیش آخرین خانواده اینگونه انسان نما را در غار گینه سوزاندند، و استخوان های سوخته ای برای ما یادگار گذاشتند. جهت اطلاع بیشتر بزبان انگلیسی در جستجوها بنویسید: Homo floresiensis.
آن هایی که در کوهستان های قفقاز بودند، در ادامه حرکت و مهاجرت، توانستند حدود 40 هزار سال پیش با جمجمه مرد اروپایی موزه بوخارست، ردپا و آثاری از خود بجای بگذارند، اینها با انسان نما های نئوندرتال در اروپا در گیر شدند، و حدود 20 هزار سال پیش آخرین چند نئوندارتال را در غار های ساحلی جنوب اسپانیا غافل گیر کردند و کشتند، و استخوان های آنها را برای امروز یادگار گذاشتند. قبایل هموساپین که در ایران و زاگرس بودند، رشد نموده و وارد دوران سنگ میانه شده، و شروع به مهاجرت به اطراف کردند، و به عراق و افغانستان و پاکستان و ترکیه امروزی و... رفتند، و آثاری بجا گذاشتند. آنها انسان هایی که در جنوب شرق ایران بودند را از بین بردند، دلایل این مهم ممکن است بدلیل بالاتر رفتن تمدن شان بوده باشد. با وجود شکل گیری قبایل در حدود 20 هزار سال پیش، و دفاع از خاک و ملک در مسیر های مهاجرت، و نیز بالا آمدن آب دریاها امکان ادامه مهاجرت هموساپین از آفریقا گرفته شد. سپس به دوران سنگ جدید و تمدن رسیدیم، مشروح در تاریخ کوچ در ایران.
پرسش از عموم: آیا واقعاً انسان اولیه از آفریقا آمد، یا در حوزه تمدن کهن جی رشد و تکامل یافته است؟
عکس یک رئیس قبیله امروزی در آفریقا و تصویر خیالی از کیومرث شاهنامه فردوسی، عکس شماره 2540. شاهنامه با داستان کیومرث که بنیان گذار خاندان پیشدادی دانسته شده آغاز می گردد. کیومرث نخستین پادشاه این خاندان است، همواره بالای کوه زیست و پوست پلنگ پوشید، سی سال شاه بود، دد و دام و همه جانوران را به خود رام کرد، مشروح در شاهنامه فردوسی. وقتی شاهنامه را هر چه بیشتر می خوانم، و دقت می کنم متوجه می شوم، که فردوسی چگونه دانش ما قبل تاریخ را می دانسته، این دانش تا یک قرن پیش که چه عرض کنم، تا همین 20 سال پیش ناشناخته بود، و فقط در رمز و راز آفرینش دینها نهفته بود.
* دو نکته را یاد آوری نمایم: اول، بعد از انقلاب کشاورزی، جلگه های اطراف فلات ایران، رشد جمعیت و متعاقباً با تنگاتنگی شهرها و رشد تمدن روبرو شدند. نکته دوم، آنچه که می گویم نطفه اقوام ایرانی بسته شد، درباره آن هیچ تعلیل و تحلیل مستقل ندیدم، امیدوارم جوانان باهوش دارای ذهن های پویای تاریخی اقوام مختلف ایرانی، دراین باره تحقیق نمایند.
شهر سلاطین
در صحرای قره قوم ترکمنستان، واقعیت تاریخی مهم، 4000 ساله ایست، که آرام در کناره جنوبی آمو دریا یا جیحون، مابین شهر های تاریخی اورگنج، خیوه، بخارا، در زیر خاک خوابیده بوده. امروز شهر باستانی بسیار بزرگی از دل خاک سر بر آورده، که خبر از 2000 ق.م، می دهد، زمانی که رودخانه از کناره آن می گذشت و شهری مهم و آبادی بود، در وسعت ده کیلومتر مربع بدون حصار، که خبر از جمعیت بیش از یکصد هزار نفر را میداد، ولی تاکنون مساحت خیلی کمی از آن کاوش شده است. 3800 پیش مسیر رودخانه عوض گردیده، و در ضمن رشد جمعیت شهر باعث شده بود، که مردم به جا های دیگری هجرت کنند. فعلاً این شهر را بدلیل فراوانی آرامگاه ها و گبرستان های بزرگان شهر سلاطین نام نهاده اند.
آنچه که از آثار پیداست، مردم آن زرتشتی بودند، و آتشکده هایی در آن است، و مدارکی که فعلاً آنها را آشکار نمی کنند، ولی می گویند اولین محل پیدایش دین های ایرانی و هندی است. آثاری که از دل خاک بیرون آمده خیلی گویا و جالب هستند، گبرستان ها و آرامگاه های زرتشتی. همچنین می گویند مردم آن بعد از بی آبی، بسمت ایران کنونی مهاجرت کرده اند. این قدیمی ترین مکان کشف شده با تمدن زرتشتی است، که با مطالعه و تحقیق آن، تاریخ به جا های جدید برده می شود، و چه بسا دانش گذشته ما را دگرگون نماید. امید است ایرانیها در این باستان شاسی کمی فعالیت کنند، و فقط بدست خارجیها سپرده نشود. البته یاد آور شوم، این تمدن 3000 سال بعد از تمدن کهن جی بوده است.
* ای ایران، ای مرز پرگهر <><> ای خاکت سرچشمۀ هنر *
* دور از تو اندیشۀ بدان <><> پاینده مانی و جاودان *
* ای دشمن از تو سنگ خارهای من آهنم <><> جان من فدای خاک پاک میهنم *
* مهر تو چون شد پیشه ام <><> دور از تو نیست اندیشه ام *
* در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما <><> پاینده باد خاک ایران ما *
* سنگ کوهت در و گوهر است <><> خاک دشتت بهتر از زر است *
* مهرت از دل کی برون کنم <><> بر گو بی مهر تو چون کنم *
* تا گردش زمین و دور آسمان به پاست <><> نور ایزدی همیشه رهنمای ماست *
* مهر تو چون شد پیشهام <><> دور از تو نیست اندیشهام *
* در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما <><> پاینده باد خاک ایران ما *
نظر خواننده وبلاگ: عده ای می گویند که مردان، آشوری و مصری و عرب و روم باستان، دامن می پوشیدند، و در بعضی از حجاری های باستانی غرب ایران نشان می دهد، که مردان دامن می پوشیدند. در بعضی از آثار باستانی نوشته شده، که مثلاً مردها یا همان مادها هم دامن پوش بودند، ولی به یکباره از حدود 1200 تا 800 قبل از میلاد، وضع عوض شد، و تمام حجاریها و آثار باستانی ایران، مردان ایرانی با شلوار ظاهر شدند، و از آن زمان در بعضی کتیبه های آشوری، از ایران یا آریایی نام برده شده است، که قبلاً چیزی از آریایی نمی دانستند. اینها می تواند مدارکی برای مهاجرت آریایی ها به ایران باشد.
پاسخ انوش راوید: در لرستان و همدان و کردستان و آذربایجان و بخش های وسیعی از استان فارس و اصفهان، هرگز در طول پیدایش بشر، امکان پوشیدن فقط دامن نبود، دامن مخصوص مناطق گرم بود. در هندوستان جنوبی دامن می پوشیدند، و در شمال آنجا شلوار، بجهت سرما مردم غرب ایران و زاگرس شلوار پوش بودند، و دامن های بلند را که در آثار تاریخی پیداست، هنگام مراسم می پوشیدند. همین آریاییها که لفظ درست آن ایرانی است، بودند، و بدلیل افزایش جمعیت و سلامتی بهتر و هیکل قوی تر، براحتی توانستند آشور و بابل و غیره را شکست دهند.
در ایران و ایرانیها از تمدنها و فرهنگ های ایرانی نوشته ام، بدلیل چهار راهی ایران، همیشه تمدن شکل ترکیبی و جدید می یافت، و گذر های تاریخی در ایران انجام می پذیرفت. من در جل و چلاسر تنکابن مازندران ایران زندگی می کنم، اگر مرد یا زنی جرأت کند یکی دو سال فقط دامن بپوشد، دچار رماتیسم شدید شده، و از پا می افتد. انسان های هموساپین در همه جای گیتی پراکنده شد، و طی سی و چهل و پنجاه هزار سال، در مناطق خودشان بنا به مصلحت جغرافیا، رشد و تکامل یافتند. اما در نهایت یک فرهنگ و تمدن، که از حوزه خلیج فارس بود، به همه آن انسان ها چیره یافت، و در جهان گسترش پیدا کرد.
* * * * * * * * * * * * * *
* ندانی که ایران نشست منست <><> جهان سر به سر زیر دست منست *
* هنر نزد ایرانیان است و بـــس <><> ندادند شـیر ژیان را بکــس *
* همه یکدلانند یـزدان شناس <><> بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس *
* دریغ است ایـران که ویـران شــود <><> کنام پلنگان و شیران شــود *
* نبـاشد چو ایـران تن من مـبـاد <><> چـنین دارم از موبد پــاک یـاد *
* همـه روی یکسر بجنگ آوریـم <><> جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم *
* همه سر بسر تن به کشتن دهیم <><> به از آنکه کشـور به دشمن دهـیم *
* چنین گفت موبد که مرد بنام <><> بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام *
* اگر کشت خواهد تو را روزگــار <><> چه نیکـو تر از مرگ در کـار زار *
قابل توجه: سرزمین های جلگه ای گرمسیری، در گذشته تا همین چند ده سال پیش، محل مالاریا بود، بسیاری از این سرزمینها امکان کوچ نشینی نداشتند، مانند جنوب میان رودان یا کشور یونان. تا همین چند دهه پیش، مردم محلی چلاسر و جل که من زندگی می کنم، از دست مالاریا دو سه ماه تابستان را به کوهستان البرز پناه می بردند، در تمام گیلان و مازندران همین گونه بود و کوچ کوتاه داشتند، در سفر نامه تاریخی به شمال ایران نوشته ام، که اینجا سرزمین مالاریا و تب بود. بهمین جهت عزیزان که درباره تاریخ و تاریخ اجتماعی مطالعه می کنند، جغرافیا به تمام معنی آنرا در نظر داشته باشند، مثلاً، در سرزمین های مالاریایی، مردم عمر کوتاه داشتند، و متعاقب آن تونایی بدست آوردن تجربه، و انتقال آن نیز کم بود. اگر به یونان سفر کنید از فراوانی پشه آنوفل تقریباً متعجب می شوید، امروزه آنها ناقل مالاریا نیستند، ولی تا نیم قرن پیش، قبل از سم پاشی های عمومی جهانی، آنها ناقل بیماری بودند. یکی از علت هایی که این کشور در قرون جدید نتوانسته بود، در مقابل ترکان مقاومت کنند، همین موضوع بود، ضعف عمومی جامعه در مقابل مالاریا، که متعاقب عقب ماندگی را بدنبال داشت. در جنوب میان رودان و کشور مصر هم وضع همین گونه بود، یکی از علت هایی که تاریخ این کشورها بسرعت دگرگون می شد، صدمه زدن مالاریا بود، که نمی گذاشت مردم و حکام عمر قابل ملاحظه ای داشته باشند. ولی وضع در فلات ایران متفاوت بود، مردم این فلات بدلیل مرتفع بودن محل زندگیشان، کمتر از این مشکل صدمه می دیدند، و هر کجا مالاریا بود کوچ هم بود، به تاریخ کوچ در ایران مراجه شود.
مهم ــ جوانان باهوش متخصص ایران، تاریخ را با داده های خارجی و دانش هایی، که تاکنون گفته اند نبندید، و نگویید فعلاً همین علم است که آموخته ایم، این طرز فکر حافظه محوری سیستم آموزشی وامانده را دور بریزید، و با ذهن نو به تحقیق و تحلیل های جدید تاریخ نویسی ایرانی دست بزنید، البته ضمن شناخت و کاملاً دور از تاریخ نویسی استعماری.
توجه : جهت اطلاع از تحقیقات بیشتر و جدید تر، در جستجوها بنویسید: "دروغ مهاجرت آریاییها به ایران"، و مقالات و تحقیقات دیگران را هم ببینید.
عکس تاریخی عشایر جاده هراز، حدود 1300 خورشیدی، عکس شماره 1225.
کلیک کنید: آثار تمدن های ایرانی در جهان
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arq.ir .
ارگ http://arq.ir
ایران خاستگاه آریایی ها
پیش گفتار
این پست را از اینترنت کپی پیس کردم، جهت اطلاع بیشتر در جستجوها بنویسید: دکتر جهانشاه درخشانی، و مطالب را بیابید. همچنین میتواند به کتاب مهاجرت آریایی ها از استوره شناس بزرگ ایرانی، دکتر فریدون جنیدی مراجعه نمایید، و جهت اطلاع بیشتر در جستجوها بنویسید: دکتر فریدون جنیدی، و پیگیری نمایید.
عکس دکتر جهانشاه درخشانی، سمت راست، عکس دکتر فریدون جنیدی، سمت چپ، عکس شماره 5945.
مهاجرت های آریاییان و چگونگی آب و هوا و دریا های باستانی ایران
تألیف دکتر جهانشاه درخشانی، که به زبان های آلمانی و انگلیسی نیز ترجمه شده است.
بیشتر منابع تاریخی، مردمان امروزه ایران را بازماندگان آریاییانی میدانند، که از سرزمینهای دوردستِ شمالی به سوی جنوب و سرزمین فعلی ایران کوچ کردهاند و مردمان بومی و تمدنهای این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شدهاند.
تاریخ این مهاجرتها با اختلافهای زیاد در دامنه وسیعی از حدود 3000 سال تا 5000 سال پیش؛ و خاستگاه اولیه این مهاجرتها نیز با اختلافهایی زیادتر، در گستره وسیعی از غرب و شمال و مرکز اروپا تا شرق آسیا، حوزه دریای بالتیک، شبهجزیره اسکاندیناوی، دشتهای شمال آسیای میانه و قفقاز، سیبری و حتی قطب شمال ذکر شده است. دامنه وسیع این اختلافها، خود نشاندهنده سستی نظریهها و کمبود دلایل و برهانهای اقامه شده برای آن است.
اغلب متون تاریخیِ معاصر، این خاستگاهها و این مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت کوتاه و مبهم و غیر دقیق به پایان رسانده و این مبادی مهاجرت را دقیقاً معرفی نکرده و آنرا بطور کامل و کافی مورد بحث و تحلیل قرار ندادهاند. در این متون اغلب به رسم نقشهای با چند فلش بـزرگ اکتفا شده است که از اقصی نقاط سیبـری و از چپ و راست دریای مازندران به میانه ایران زمین کشیده شده است.
از آنجا که میدانیم مهاجرتهای انسانی و جابجایی تمدنها در طول تاریخ همواره به دلیل دستیابی به «شرایط بهتر برای زندگی» بوده است، در دوران باستان این «شرایط بهتر» بویژه عبارت از آب فراوانتر و خاک حاصلخیزتر بوده است. اگر چنانچه بتوانیم دلایلی برای این گمان فراهم سازیم که در روزگار باستان ویژگیهای آبوهوایی و چشمانداز طبیعی در فلات ایران مناسبتر از روزگار فعلی بوده است؛ و از سوی دیگر مشخص شود که خصوصیات آبوهوایی در سرزمینهای شمالی ایران نامناسبتر از امروز و حتی روزگار باستان بوده است؛ میتوانیم مهاجـرت بـزرگ آریـاییـان به ایـران امروزی را با تردید مواجه کنیم و حتی احتمال مهاجرتهایی از ایران به نقاط دیگر جهان را مطرح سازیم.
از آنجا که رشد و ازدیاد جمعیت همواره در زیستبومهای مناسب و سازگار با انسان رخ داده است، بعید به نظر میرسد که جوامع کهن، سرزمینِ با اقلیم مناسب و معتدل ایران را نادیده گرفته و در سرزمینهای همیشه سرد و یخبندان سیبری، روزگار بسر برده و پس از آن متوجه ایران شده باشند. و همچنین میدانیم که در تحقیقات میدانی نیز سکونتگاههایی نیز در آن مناطق پیدا نشده است.
ما در این گفتار به این فرضیه خواهیم پرداخت که ایرانیان یا آریاییان «به ایـران» کوچ نکردند، بلکه این آریاییان از جملة همان مردمان بومیِ ساکن در ایران هستند که «در ایـران» و «از ایـران» کوچ کردند و پراکنش یافتند.
شواهد باستانزمینشناسی میدانیم که آخرین دوره یخبندان در کرة زمین، در حدود 14000 سال پیش آغاز شده و در حدود 10000 سال پیش پایان یافته است. دورههای یخبندان موجب ایجاد یخچالهای بزرگ و وسیع در قطبها و کوهستانهای مرتفع شده و در سرزمینهای عرضهای میانی و از جمله ایران به شکل دورههای بارانی و بینبارانی نمودار میشود. دورههای بارانی همزمان با دورههای بینیخچـالی و دورههای بینبـارانی همزمان با دورههای یخچالی دیده شدهاند.
رسوبهای چالههای داخلی نشان میدهد که ایران در دورههای گرم بینیخچالی شاهد بارندگیهای شدیدی بوده که موجب برقراری شرایط آبوهوایی مرطوب و گسترش جنگلها در نجد ایران شده و در دورههای سرد یخچالی به استقبال شرایط آبوهوایی سرد و خشک میرفته است.
بدین ترتیب در حدود 10000 سال پیش، با پایان یافتن آخرین دوره یخبندان، شرایط آبوهوایی گرم و مرطوب در ایران آغاز میشود. شواهد باستانزمینشناسی نشان میدهد که با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقبنشینی یخچالها به سوی شمال، به مرور بر میزان بارندگیها افزوده میشود. بطوریکه در حدود 6000 سال تا 5500 سال پیش به حداکثر خود که 4 تا 5 برابر میزان متوسط امروزی بوده است، میرسد. متعاقب آن آب دریاچههای داخلی بالا میآید و به بالاترین سطح خود میرسد و تمامی چالهها، کویرها، درهها و آبراههها پر از آب میشوند. این دورهای است که در اساطیر ملل مختلف با نامهای گوناگون و از جمله توفان عصر جمشید و توفان نوح یاد شده است.
افزایش بارندگی و طغیان رودخانهها یکبار دیگر در حدود 4500 سال پیش شدت میگیرد، اما بزودی بارندگیها پایان یافته و در حدود 4000 سال پیش خشکسالی و دورة گرم و خشکی آغاز میشود که در 3800 سال پیش به اوج خود میرسد و همانطور که پس از این خواهیم دید، این زمان مصادف با جابجایی بزرگ تمدنها در فلات ایران و افول و خاموشی بسیاری از سکونتگاهها و شهرها و روستاهای باستانی ایران است.
آبوهوای گرم و مرطوب دوران میان 10000 تا 4000 سال پیش، پوشش گیاهیِ غنی و جنگلهای متراکم و انبوهی را در سرزمین ایران و حتی در صحاری امروزیِ خشک و بیآب و علف ترتیب داده بوده است. در آن دوران گسترش جنگلها و عقبنشینی صحراهای گرم، سرزمین سبز و خرمی را در ایران بزرگ شکل داده بود و دشتهای شمال افـغانستان امروزی از سـاوانـاهای وسیع (جنگلهای تُـنک) و علفزارهای مرطوب پوشیده بوده است.
فراوانیِ دار و درخت در شمال افغانستان و بخصوص بخش غربی آن که بادغیس (در اوستا «وَئیتیگَئِس») خوانده میشود, در متن پهلوی بندهش گزارش شده است: ''واتگیسان جایی است پر از دار و پر از درخت''. این وضعیت اقلیمیِ شمال افغانستان در متون تاریخی عصرهای میانه نیز آمده است؛ مسعودی در مروجالذهب از بلخ زیبا با آب و درخت و چمنزارهای فراوان، یاد میکند؛ واعظ بلخی در فضائل بلخ از صد هزار درخت بلخ نام میبرد؛ نظامیِ عروضی از قول شهریار سامانی آنجا را به جهت خرمی و سرسبزی از بهشت برتر میداند؛ و فریه سیاح، مراتع بادغیس را بهترین مراتع تمام آسیا میداند. امروزه بخشهای وسیعی از بادغیس و بلـخ از صحاری خشک و شنهای روان تشکیل شده است. این شنهای روان و بیابانهای سوزان بویژه در پیرامون کرمان و سیستان با گستردگی هر چه بیشتر دیده میشوند؛ در حالیکه در متون تاریخی دو هزار سال پیش به جنگلها و چمنزارهایی در این نواحی اشاره شده است.
در این زمان سرزمین ایران دارای مراتع بسیار غنی و زیستگاههای انبوه حیات وحش بوده است. در این منطقه برکهها، آبگیرها و تالابهای طبیعی با آب شیرین که محل زیست انواع آبزیان و پرندگان بوده و همچنین جنگلهای وسیع و نیزارهای متراکم وجود داشته است.
بنابر دادههای بخشهای بالا در فاصله 10000 تا 4000 سال پیش، آبوهوای گرم و بارانی در سراسر فلات ایران حکمفرما بوده است که علاوه بر آن سطح زمین و رودها و همچنین مصب رودها پایینتر از امروز و سطح دریاچهها و آبگیرها بالاتر از سطح امروزی آنها بوده و در نتیجه همه چالههای داخلی، سرزمینهای پست کنار دریاچهها، درهها، کویرها و رودهای خشک امروزی از آب فراوان و شیرین برخوردار بودهاند و در سراسر ایران اقلیمی سرسبز با مراتع پهناور و فرآوردههای گیاهی و جانوری غنی وجود داشته و شرایط مناسبی برای زندگانی انسانی مهیا بوده است.
شواهد باستانشناسی شرایط آبوهوایی گرم و مرطوب در مابین 10000 تا 4000 سال پیش را یافتهها و نشانههای باستانشناختی نیز تأیید میکند. از سویی بخش بزرگی از تپههای باستانی و سکونتگاههای کهن ایران از نظر زمانی به همین دوره 6000 ساله گرم و پر باران تعلق دارند و همه آنها در کنار کویرهای شورهزار، رودهای خشک و مناطق بیآب و علف پراکندهاند که این نشان از شرایط بهتر آبوهوایی در زمان شکلگیری و دوام آن تمدنها دارد.
استقرار این تمدنها در کنار چالهها و کویرهای خشک و نمکزار، نشانه وجود آب فراوان و شیرین در آنها بوده است و خشکرودهای امروزیِ مجاور تپهها، آب کافی و زلال اهالی شهر یا روستا را تأمین میکرده است.
از سویی دیگر درکنار دریاهای امروزی نشانهای از تپههای باستانی به چشم نمیخورد. تپههای باستانی در جنوب با ساحل خلیجفارس فاصلهای چند صد کیلومتری دارند که نشان میدهد در دوران یخبندان که سطح دریاهای جنوب پایینتر از سطح فعلی بوده، پس از بالا آمدن آب دریا، سکونتگاههای انسانی به زیر آب رفته است و در دوران بینیخبندان که سطح دریاهای جنوب بالاتر و همچنین سطح زمین پایینتر بوده و رسوبهای ناشی از سه رود بزرگِ کارون، دجله و فرات کمتر جایگیر شده بودند، آب خلیجفارس تا نزدیکیهای تمدنهای آنروز در شوش و سومر میرسیده است. کتیبههای سومری به روایت این نفوذ آبها به درون میاندورود پرداخته و از شهر باستانی «اریدو» به عنوان "شهری در کنار دریا" نام بردهاند.
سکونتگاههای باستانی در شمال و در کرانه دریای مازندران نیز با ساحل فاصلهای دهها کیلومتری دارند، که نشان میدهد در زمان رونق آن باششگاهها، سطح دریای مازندران بالاتر از امروز بوده است. همچنین باقیمانده سدهای باستانی و از جمله سد و بندهای ساخته شده بر روی درهها و آبراهههای کوه خواجه در سیستان نیز نشانه بارندگیهای بیشتر در زمان خود است. این بندها آب مصرفی لازم برای نیایشگاهها و دیگر ساختمانهای بالای کوه خواجه را تأمین میکردهاند. امروزه نه تنها آن آبراههها، بلکه حتی دریـاچـه هـامـون نیز کاملاً خشک شده است. خشکسالیهای کوتاه مدت اخیر در ایران نشان داد که حتی چند سال کمبود بارندگی میتواند به سرعت دریاچهها و آبگیرها و رودهای بزرگ را خشک سازد و چرخه حیات و محیط زیست را در آنها نابود کند. خشک شدن دریاچه ارژن در فارس و زایندهرود در اصفهان نمونهای از این پدیده نگران کننده بود.
نشانههای باستانشناختی، همچنین آثار رسوبهای ناشی از سیلهای فراوان در حدود 5500 سال پیش را تأیید میکند. به عنوان نمونه میتوان از حفاری قرهتپه توسط استاد میر عابدین کابلی در منطقة قمرود که با هدف ثبت دامنه دگرگونیها و تغییرات ناشی از طغیان آبها انجام شد، نام برد. بر این اساس در حدود 5500 سال پیش وقوع سیلهای مهیبی منجر به متروک و خالی از سکنه شدن کل منطقه قمرود و مهاجرت مردم به ناحیههای مرتفعتر مجاور شده است.
علاوه بر اینها, وجود نگارههای روی سفال از غزال، فیل، گوزن، پرندگان وابسته به آب و آبزیان، و حتی لاکپشت، ماهی و خرچنگ، نشانه شرایط مطلوب آبوهوایی در زمان گسترش آن تمدنها بوده است.
در اینجا باید به این نکته مهم نیز اشاره کرد که همزمان با دورهای که در فلات ایران شرایط محیط زیست بسیار مطلوب برای جوامع انسانی وجود دارد و از آن بهرهبرداری نیز میشود، در سراسر سرزمین سیبری و شمال آسیای میانه و شمال قفقاز که آن ناحیهها را محل کوچ و مهاجرت آریاییان به حساب میآورند، تنها چند نمونه معدود از گورپشته یا شواهدی از زندگی غیر یکجانشینی پیدا شده است که از جمله آنها میتوان از پناهگاههایی در بخشهای شمالی حوضه آبریز دریاچه آرال نام برد. در آن زمان، در آن سرزمینها تنها سرما و یخهای باقیمانده از دوره یخبندان حکمفرما بوده و آنچه پیدا شده عموماً متعلق به عصرهای جدیدتر و کوچ ایرانیان و اقوام دیگر به آن نقاط میباشد.
شواهد اسطورهشناسی و متون کهن از نگاه اسطورهشناسی و متون کهن، افسانة توفان یادگاری از دوران پر باران و مرطوب گذشته است. در متون پهلوی و از جمله بنـدهش آمده است که «تیشتر» بارانی بساخت که دریاها از او پدید آمدند و همه جای زمین را آب فرا گرفت و خشکیهای روی زمیـن بر اثر بالا آمدن آب به هفت پاره یا هفت کشور تقسیم شدند.
در وندیداد از دیوی بنام «مَهرَک اوشا» که در برخی نامههای پهلوی به «ملکوش» و در مینویخرد بنام «ملکوس» آمده، نام برده شده که دیوی است مهیب که به مدت چند سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد و باران میکند.
به روایت وندیداد، اهورامزدا جمشید را از این آسیب آگاه میسازد و دستور ساخت جایگاهی بنام «وَر» را به جمشید میدهد تا هر یک از آفریدگان پاک آفریدگار، از مردم و مرغان و پرندگان و چارپایان و گیاهان و تخم گیاهان و آتش و هر آنچه زندگی مردمان را بکار آید را در آن جایگاه نگاه دارد و پس از سپری شدن هجوم این دیو و فرو نشستن توفان، از آن پناهگاه بدر آیند و جهان را دوباره آبادان سازند و از نیستی برهانند.
این سرگذشت ایرانی به شکلهای گوناگونی روایت شده است. از جمله هندوان بر این اعتقادند که توفان بزرگ موجب گرفتاری «مانو» شد, اما «ویشنو» که خود را به شکل یک ماهی با شاخی بزرگ ساخته بود، کشتی او را راهنمایی کرد تا بتواند در «کوهستانهای شمالی» فرود آید. ویشنو خود قبلاً مانو را از توفان بزرگ آگاه کرده و به او فرمان مقابله داده بود. مانو به هفت دانشمند و یک جفت نر و ماده که از همه جانداران گیتی در کشتی داشت، فرمان داد تا از کشتی پیاده شوند و همراه با خشکیدن آبها در سرزمینها گسترده شوند. مانو تخم همه گیاهان را نیز با خود برداشته بود.
عبارت «کوهستانهای شمالی» در داستانهای هندیانی که در سرزمینهای پیرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگی میکردند، اشاره آشکاری است به کوچ آنان از کوهستانهای پـامیـر و بـدخشـانِ افغانستان امـروزی که از اصلیترین سرزمینهای ایرانی بوده است.
روایت دیگری از توفان بزرگ، داستان توفان نوح است که قدیمیترین روایت شناخته شده آن به سومریان تعلق دارد و بعدها مورد اقتباس بابلیان و اکدیان قرار میگیرد و در کتاب عهد عتیق (تورات) هم تکرار میشود.
سرگذشت توفان بزرگ و سیلابها، همچنین در تاریخهای سنتی چینیـان نیز آمده است. به موجب «کتابهای خیزران» در زمان «یـو» yu ، مؤسس سلسله «شیـا» یا نخستین سلسله، سیلابهای عظیمی سراسر امپراطوری را تا بلندترین تپهها در بر گرفت. «یـو» با کمال شایستگی موفق به فرو نشاندن سیلابها در مدت سیزده سال میشود.
شواهدی از وضعیت دریاهای باستانی در آثار ابوریحان بیرونی (همچون «تحدید نهایاتالاماکن») نیز به چشم میخورد. بیرونی هنگام شرح ساخته شدن آبراهة سوئز به فرمان پادشاهان ایرانی، از دریایی به جای سرزمینهای سفلای مصر یاد میکند؛ دریایی که وجود آن در آثار هرودت نیز نقل شده است. او اعتقاد دارد که در دوران پادشاهی میانه مصر، این دریا بحدی گسترش داشته است که کشتیها نه تنها در شاخابههای نیل، بلکه بر روی دشتهای خشک امروزی نیز ره میسپردهاند و هنگام عزیمت به ممفیس از کنار اهرام میگذشتهاند.
افسانهها و روایتهای شفاهیِ نقل شده از زبان مردمان مناطق کویریِ مرکزی ایران، وجود دریایی بزرگ در جای کویر خشک امروزی را تأیید میکند. نگارنده داستانهای متعددی در شهرهای دامغان، ساوه، کاشان، زواره، میبد، نائین، یزد و بردسکن شنیده است که در اغلب آنها به دریای بزرگ، جزیرههای متعدد، بندرگاه و لنگرگاه و حتی به فانوس دریایی اشاره شده است. در ادامه، نگارنده به دو نکته دیگر تنها اشارهای میکند:
نخست، روایت فرگرد دوم وندیداد و پهناور شدن زمین و گسترش مردمان بخاطر افزونی جمعیت در زمان جمشید و به سوی نیمروز و به راه خورشید، که به گمان نگارنده سوی نیمروز یا جنوب در اینجا اشاره به سوی تابش خورشید گرم نیمروزی و گرم شدن هوا است و نه اشاره به سمت گسترش جوامع انسانی، که در اینباره تعبیر "به راه خورشید"، سمت و سوی پراکنش که از «شرق به غرب» است را بهتر روشن میسازد.
و دیگر، سرگذشت فریدون در شاهنامه فردوسی و تقسیم پادشاهی جهان بین سه پسرش ایرج و سلم و تور که اشارهای به مهاجرت ایرانیان از دل ایران به سوی سرزمینهای شرقی و غربی است. سلم و توری که بعدها و به موجب گزارشهای ایرانی به برادر کوچک خود تاختند و اشارهای است به یورش باشندگان سرزمیـنهای شرقی و غربی ایران به سرزمین مادری خود.
اما پس از این دوران طلایی یعنی در حدود 4000 تا 3800 سال پیش خشکسالی و قحطی بزرگی به وقوع میپیوندد و دوره گرم و مرطوب جای خود را به دوره گرم و خشک میسپارد. در این زمان سطح آبها به سرعت پایین میرود و دریاچهها و رودهای کوچکتر خشک میشوند و سکونتگاههای انسانی را با بحرانی بزرگ مواجه میسازد. بحرانی که با کمبود آب آغاز شده و به سرعت تبدیل به کمبود مواد غذایی، رکود و نابودی کشاورزی، گسترش بیابانها، نابودی مراتع، از بین رفتن زیستبوم طبیعی و عواقب بغرنج آن میشود.
این خشکسالی موجب میشود تا مردمان ساکن در ایران، مردمانی که پس از توفان بزرگ از کوهستانها فرود آمده و سرزمینهای پیشین خود را دگر باره آباد ساخته بودند، باز هم دگرباره و علیرغم میل قلبی خود، به دنبال یافتن سرزمینهای مناسبتر به جستجو و کوچهای دور و نزدیک بپردازند و بیگمان چنین رویدادهای نامطلوب طبیعی و کمبودهای نیازمندیهای انسانی، موجب اختلافها، درگیریها، جنگها و ویرانیها میشده است. درگیریهایی که وقوع آن مابین ساکنان واحهای کوچک و هنوز کم و بیش حاصلخیز، با تازه از راه رسیدگانِ جستجوگرِ آب و زمین، اجتناب ناپذیر است.
این پیامدها را کاوشهای باستانشناسی تقریباً در همه تپههای باستانی ایران تایید کرده است: «پایان دوره زندگی انسان در حدود 4000 سال پیش و همراه با لایهای از سوختگی و ویرانی». نابودی و سوختگیای که نه فرآیند یورش آریاییان، بلکه نتیجه درگیریهایی بر سر منابع محدود نیازهای بشری بوده است و تا حدود 3500 سال پیش به طول میانجامد، صدها سالی که به جز معدودی تمدنهای جنوبغربی ایران و شهرهای میاندورود، به ندرت در تپههای باستانی آثار زندگی در این دوره را بدست میآوریم. این سالهای سکوت نسبی در سرگذشت ایران، شباهت زیادی به شرایط پادشاهی ضحاک در شاهنامه فردوسی دارد.
در پایان این دوره و همزمان با آغاز عصر آهن یعنی در حدود 3500 سال پیش، بهبود وضعیت آبوهوایی به تدریج آغاز میشود و زمینه را برای گسترش وشکوفایی تمدنهای نوین ایـرانی فراهم میسازد که در حدود 2800 سال پیش به شرایط مطلوب اقلیمیِ پیشین خود دست مییابد.
با توجه به نکات بالا مسئله کوچ آریاییان از شمال به سوی سرزمین فعلی ایران و آسیای میانه ممکن به نظر نمیرسد. آنچه بیشتر به ذهن نزدیک میآید، اینست که آریاییان همان مردمان بومیای هستند که از روزگاران باستان در این سرزمینی که از هر حیث برای زندگانی مناسب بوده است، زیستهاند و آثار تمدن آنان به فراوانی در این سرزمین دیده شده و در جای دیگری اثری از سکونت آنان به دست نیامده است. بدرستی که تغییرات فرهنگی و تمدنی عصر آهن نتیجة منطقی تکامل عصر مفرغ است و نه تحولاتی ناشی از ورود اقوام دیگر به منطقه. این آریاییانِ ساکن بومی ایران، هنگام افزایش شدید بارندگی دست به مهاجرت به سوی زمینهای مرتفع میزدند؛ و هنگام کاهش شدید بارندگی به زمینهای پست و هموار پیشین باز میگشتند. اینان پس از توفان بزرگ دستکم دو بار از دل ایران به سوی نقاط دیگر مهاجرت کردهاند:
1- یکبار پس از عقبنشینی دریاها و دریاچههای داخلی و خشک شدن باتلاقهای باقیمانده از توفان بزرگ، که از کوهستانهای مجاور به سوی جلگهها و دشتهای رسوبیِ هموار و حاصلخیز، کوچ کرده و فرود آمدند؛ که در نتیجه، این مهاجرتها کوچی «عمودی»، از ارتفاعات به سوی دشتها و وادیها بوده است. زمان آغاز این جابجاییها در میانه دوره گرم و مرطوب، و پس از پایان بارندگیهای شدیدِ موسوم به توفان عصر جمشید یا توفان نوح، و حدود 5500 سال پیش بوده است. به عنوان نمونهای از اینگونه مهاجرتها میتوان از دو کوچ بزرگ نام برد: نخست، کوچ هندیان آریایی از پیرامون کوهستانهای هندوکش به سرزمینهای تازه خشک شدة پنجاب و پیرامون رود سند که یادمان تاریخی آن در متون کهن «ریگودا»ی هندوان باقی مانده است؛ و دیگری، کوچ عیلامیان و سومریان، که از کوهستانهای غربی ایران به سرزمینهای باتلاقیِ تازه خشک شدة خوزستان و میاندورود یا بینالنهرین انجام شده است. در بخشهای کهن کتاب عهد عتیق یا تورات (سِفر پیدایش، باب یکم)، رویداد کـوچ سـومـریان آشکارا مهاجرتی "از مشـرق" به سوی زمینِ سـومـر یا شِنعـار، مورد توجه و اشاره قرار گرفته است. این گروه اخیر اندیشة ایجاد تمدن را با خود تا درة نیل و مصر در آفریقا پیش بردند و مصریان با بهرهگیری از آن به پیشرفتهای بزرگی نائل آمدند. در این باره حتی فرضیههایی دائر بر مهاجرت فنیقیان از سواحل خلیج فارس به کرانه دریای مدیترانه مطرح است. از سوی دیگر میدانیم که سومریان از نظر جسمانی شباهت کاملی به ساکنان بلوچستان و افغانستان امروزی و درة سند داشتهاند؛ آثار هنری و معماری آنان گواهی میدهد که تمدن سومر و تمدن شمالغرب هندوستان یا سرزمینهای شرقیِ ایرانی، به یکدیگر همانند بودهاند و بیگمان از یک خاستگاه سرچشمه گرفتهاند. کاوشهای اخیر استاد یـوسف مـجیدزاده در منطقة جـیرفـت این فرضیه را بیش از پیش تقویت کرده است.
2- و بار دیگر، مهاجرتهایی به هنگام خشکسالیِ مابین 4000 تا 3500 سال پیش که به دنبال ناحیههای مناسبتر، محل زندگانی خود را تغییر داده و از پی زیستگاههای بهتر، از ایران یا به تعبیر سومریان، از "سرزمین مقدس" مادری خود به سوی سرزمینهای دیگر متوجه شدند و سکونتگاههایی را که در 5500 سال پیش فراهم ساخته و مدت 1500 سال در آنها زندگی کرده بودند را بر اثر رویدادهای ناگوار اقلیمی ترک کردند.
در سرزمین باستانی ایران بزرگ، اقوام و مردمان گوناگونی زندگی میکردهاند که یکی از آنان و احتمالاً نام عمومیِ فرهنگیِ همة آنان «آریـایـی» بوده است. «همة اقوام و مردمان ایرانِ امروزی»، فرزندان «همة آن اقوام و مردمان کهن» و از جمله آریاییان هستند. اینان در طول زمان و همراه با تغییرات اقلیمی و آبوهوایی دست به کوچهای متعدد و پرشمارِ کوچک و بزرگی زدهاند که عمدتاً از بلندیهای کوهستان به همواریهای دشت و بالعکس بوده است. خاستگاه تاریخ ایرانیان را نمیتوان تنها به انگاره مهاجرتی که زمان نامشخص، مبدأ نامعلوم، مقصدی ناپیدا و مسیری ناشناخته دارد، منسوب دانست و تنها آنان را نیاکان ایرانیان امروزی شناخت.
در باورهای ایرانی کهن «شمال» یا «اپاختر» پایگاه اهریمن است؛ جایگاه دیوان و نابکاران و درِ ورود به دوزخ است. ایرانیانی که همواره به سرزمین مادری و خاستگاه خود و وطن خود عشق ورزیدهاند، اگر سرزمینهای شمالی خاستگاه آنان بود، در بارة آن اینچنین سخن نمیراندند.
با توجه به همه شواهدی که تا اینجا بطور خلاصه گفته شد، به نظر میرسد که ایرانیان یا آریاییان «به ایران» کوچ نکردند؛ بلکه «در ایران» و «از ایران» کوچ کرده و به نقاط دیگر پراکنده شدهاند.
کلیک کنید: جغرافیای تاریخی ایران
کلیک کنید: دروغ مهاجرت آریایی ها به ایران
سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس
توجه: اگر وبسایت به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
ارگ http://arq.ir