وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir
وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir

زبان عربی از زبان فارسی است

زبان عربی از زبان فارسی است را خیلی از اندیشمندان دارای نام و نشان و غیر آشنا گفته و نوشته اند.  آنچه که می دانیم اولین پیدایش تمدن در جنوب ایران بود،  تمدن یعنی شهر نشینی همراه نویسایی،  اولین و قدیمیترین آثار نویسایی در ایران کشف شده.  بدون نویسایی زبان گفتاری نیز شکل کامل نمی گرفت،  و همچنان مانند زبان انسانهای اولیه تک آوایی کوتاه باقی میماند.

زبان عربی از زبان فارسی است

تصویر سالن کتیبه ای زبان عربی در یک موزه،  عکس شمار 8130.
 این برگه بشماره 1453 پیوست لینک زیر است:
لوگو آزادی اندیشه و بیان اینترنتی را پاس داریم،  عکس شماره 1608.
زبان عربی از زبان فارسی است

زبان عربی از زبان فارسی است

پژوهش زیر از کدبان حمید فرهاد است.
بخش دوم در اینجا.
از بچگی در تعدادی جاها میشنیدیم:  "زبان عربی زبان بهشت و فارسی زبان جهنم"
      همیشه برام سوال بود،  چرا به زبان مراکشی یا مصری یا رومی و... نگفتند زبان جهنم؟؟  چون زبان فارسی تنها زبان منطقه است،  که علیرغم 200 سال سکوت و سالها گردن زدن،  ماند و با ادبیات عالی ماند،  و در خاک پاک ایران فرهنگی زبان عربی را شکست داد و عقب راند.
      حتما شما هم  از خود پرسیده اید،  که عربها در بیابانهای بی آب و علف این حروف را از کجا آورده اند؟  جایی که خود صحابه محمد ص میگویند:  در زمان ظهور اسلام در عربستان به تعداد انگشتان دست باسواد نبود،  و محمد ص با سوادها را آزاد میکرد،  بنابر نقل منابع تاریخی،  یعرب بن قحطان را پدر عرب اصیل معرفی کرده اند،  که اصالتا یمنی است،  و جالبه بدانید یمن پیش از اسلام همیشه در دست ایران و فارس نشین بوده است،  همانطور که امارات و عمان و کویت و قطر و...  بودند.
      جوهری در صحاح اللغه گفته است،  که اولین کسی که به زبان عربی سخن گفت یعرب بن قحطان است،  و ریشه همه قبایل عربی یمن همین شخص است.  (صحاح اللغه، ماده عرب).  در مجمع البحرین این دیدگاه جوهری را آورده است.  در کتاب لسان العرب هم آورده است،  که اولین کسی که خداوند زبان او را به زبان عربی به سخن آورد،  یعرب بن قحطان است،  و این یعرب پدر و ریشه قبایل یمن است،  و همین قبایل یمنی را عرب عاربه می گویند.
      زبان عربی آنها خالص و زبان عربی غیر قحطانی‌ها،  که به عدنانی معروفند عربی ناخالص می‌گویند.
   پرسش مهم:  چگونه ممکن است در چنین جایی خط عربی درست شده و تکامل یافته باشد؟
      جوانان ما بدانند عربی زبان خدا و بهشت نیست،  بلکه نه تنها خطش را از فارسی گرفته،  بلکه ریشه هاش را هم فقط با لهجه و معرب کردن از زبانهای دیگر بویژه زبانهای فارسی و لاتین گرفته....  و این خدایی بودن را بعدها ساختند!  اگر از همین زبان بهشتی بپرسید،  این ریشه به چه معنی است،  نمیدانند!
      برعکس وقتی از یک فارس بپرسید راه بُر یعنی چه؟  میگه یعنی کسی که مسیر راه رو قطع کرده و جلوی افراد را میگیرد.  یا بادی یعنی چیزی که بود و نبودش نمیشه زیاد حساب کرد،  و هر لحظه ممکنه تغییر کند.  ولی اگر از عرب بپرسین اصطبلل یعنی چی؟  نمیداند چون از stable گرفته شده...  ولی فارس میداند که قابل ایستادن است.
      ...و دهها و صدها نمونه مانند این را میتوانید در قسمت فارسی لاتین بفهمیم،  ولی در عربی هیچ ریشه ای معنی عربی ندارد،  چون همه از زبانهای دیگر بویژه فارسی و لاتین گرفته است.  با اینهمه ممکنه بعضی جایگزینها درست نباشد.
      حتما این را میدونید،  علاوه بر ساخت خط عربی،  گذاشتن نقطه و زیر و زبر و ووو... نیز بوسیله ایرانیان انجام شده است،  مانند سیبَوَیه شیرازی.  حروف عربی از روی حروف پهلوی درست شده،  حروف رو چرخاندن و پیچاندن و یکی دو تا هم جاشو عوض کردن،  مثلا و را بجای آ گذاشتند!.
   تصویر الفبای هام دبیره دوره ساسانی،  که تا سده سوم هجری قمری بکار میرفت،  عکس شماره 9639.
      در واقع اولین معرب از زبان فارسی الفیای پهلوی است،  که با کمی تغییر عربی گفته شد.   درباره کلمات هم از همین روش استفاده کردن،  یعنی فارسی را روان کردند و گفتند عربی است!!  و گرنه عربها د رشنهای روان چگونه اینهمه وسعت کلام داشتند؟  جایی که جنگل نداشته چطور مُنبت داشته؟  آب نداشته چگونه سد داشته؟  جایی که همه با هم میجنگیدن چطور تبلیغ و تبعیت و مدیریت داشتند؟!  جواب یک کلام است،  فقط میتوانستند این کلمات را از زبان پارسی باستان،  که بسیار شبیه زبانهای لاتین امروز بوده گرفته باشند!
      بسادگی میتوان با مقایسه کلمات عربی ثابت کرد،  که همه ریشه های عربی از فارسی و لاتین است!  ولی عربها تا قرن نوزده و بیست با مردم لاتین تماس همگانی نداشتند،  و برعکس با دیدن نقشه پیش از اسلام میبینیم،  عربها در محاصره کامل ایران بودند.  ایرانیان عربستان را قابل حمله و گرفتن نمیدانستند،  و اعراب به ایرانیان بعنوان فرهنگ برترنگاه میکردند،  و تقریبا تمام کلمات و ریشه های عربی را از زبان پارسی باستان گرفتند.
       داشتن حروفی مانند خ و بسیاری نشانه ها بما میگوید،  این معربها نمیتواند از انگلیسی باشد،  بلکه در بسیاری موارد هنوز کلمه معرب شده در فارسی بکار میرود،  که نمیتوان برای آن شبیه و مانند در زبانهای لاتین پیدا کرد.  مانند-  زیر: ذیل- قفس: قفص- استوار: استمرار- گزافه: اضافه- بازو: عضود-...و صدها مثل این که شبیه آنها در انگلیسی نیستند.
      کلماتی مانند عین که از  eyeگرفته شده نشان میده این کلمه در فارسی آی خوانده نمیشد وای بوده...  فراموش نکنید که  aدر فارسی آ تلفظ میشده و مانند انگلیسی ای خوانده نمیشد.
      اینکه برخی میگویند از یونانی معرب شده درست نیست،  چون اولا که یونانیان روابط گسترده با عربها نداشتند،  و دوم اینکه حتا تا زمان عمر عربها از دریا میترسیدند!  سوم اینکه بسیاری از معربها نشان میدهند این کلمه فقط از فارسی گرفته شده،  مثلا عامه از- همه -  گرفته شده،  که در انگلیسی هومو شده.  یا عین: چشم از عی گرفته شده،  که در انگیسی آی تلفظ میشه...
      پس یک منبع برای معربات میماند،  و آن زبان فارسیست،  که در زمانهای دور به لاتین شباهت زیادی داشته است.  فارسی در چند هزار سال پیش مانند انگلیسی بوده،  ولی  دقیقا کی؟  نمیدانم
ولی چرا بعضی ایرانیها همه کلمات ساده فارسی را معرب میکنند؟   چون هم به افتخارات تاریخ دینی افزوده میشود،  وهم اینکه کلمه را هر جور خواستند معنی میکنند،  و از آن کلمات دیگر میسازند!
      البته عربی بدلیل قالبی بودن با گرفتن هر کلمه چند کلمه ساخته،  که به وسعت زبان فارسی کمک کرده،  ولی ریشه قالب های عربی هم باز از لاتین است،  و بیشتر ریشه های عربی فارسی است.
      ممکن است بپرسید آیا عربی شاخه ای از زبانهای آریایی است؟  نه چون حروفی را هم که دارند مانند ارث بمعنی زمین ارض میگویند،  یا یوک را طوق میگویند،  ووو...،  درحالیکه این کلمات در عربی براحتی تلفظ میشوند، .... و یا کلماتی را که ده حرف دارد،  به سه یا چار حرف معرب میکنند،  و نگران خرابی آن نیستند!!  هدف تخریب و دزدی کلمه است.  در واقع عربها با لهجه کلمه را تصاحب میکنند،  و نون لال بودن خودشان را میخورند.
      از طرفی ساختن کلمات معرب هیچ  قانون خاصی ندارند،  گاهی سر کلمه گاهی ته و وسط و گاهی فقط وزن کلمه را میگیرند،  و معرب میکنند.  روند عربی با زبانهای آریایی همخوانی ندارد،  چون اینها پسوندی پیشوندی هستند،  ولی عربی قالبی است!  عربی بیشتر حروف را ندارد،  و گاهی چند تا دارد مثل س ث ص – ق غ – ت ط –ذ  ز ض ظ – و بعضی مثل گ را جای ق میگویند!
زبان عربی از زبان فارسی است

معرب چگونه ساخته میشود

      عربها هرگز هیچ کلمه ای را تلفظ درست نمیکنند،  و از همون اول بد میگن و تغییر میدن و برای خراب کردن کلمه از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند،  درست مث دزدی که جنس رو اوراق و رنگ میکنه! و بعدم معانی جدید عربی بهش میدن!! مثلا مَنجِر را ازmanager  میگیرن و معنی میکنند کسی که خوب شتر را براند!! خوب خرما بچیند!....
     یا ذیل که از زیر گرفته شده ببینید چه معنیها که بهش بستند،  تا بگن عربیه!  ذیل: پایان هر چیزى،  «ذَیْلُ الثوبِ»:  پائین دامن که بر زمین کشیده شود،  «ذَیْلُ الفرسِ»:  دم اسب،  «ذَیْلُ الریحِ»: اثر باد روى شن و رمل،  آنچه از خاک که با باد روى زمین پراکنده شود، «فى ذَیْلهِ» در پائین آن،  «طاهِرُ الذّیل»: پاک دامن و بری ء،  «تَمسَّکَ بِاذْیَالِهِ»: دست به دامن او شد، «اذْیالُ النّاس»: مردم دور دست، «ذُیولُ القَضِیَّة»: نتیجه و عاقبت کار، «ذیولُ النَّاس»: اواخر مردم.  البته معنی همه اینها همونه ولی جوری به نخل و شتر و شن و باد و ته دامن میبندن که انگار عربیه!!
      یا در را ببینید:  ابتدا عده ای عربی کار ایرانی،  بنام پیاده نظام عرب: در را درب مینویسند،  بعد دروب و دارب و مدروب و یدرب و استدراب،  و....  صد سال بعد دیگران بهمراه عربی کارهای ایرانی میگن در از درب عربی گرفته شده!  و ما ناچاریم برای در کلمه دیگر بسازیم،  و....  این بلایی است که در هزاران سال برسر کلمات ما آمده!
   مهم:  هی اونا گرفتن و ما گفتیم اینکه عربیه بریم یکی دیگه بسازیم!!
....
در قالبها اینگونه است:
فعل: انجام دادن کار- fulfil
فاعل: انجام دهنده – fulfiler
باب تفعیل مصدری ازto + فعل ----
یا انفعال en +…. -
ity = ایت 
بسیاری قالبها در طول زمان و تجربی انجام شده.
در ساختن ریشه های معرب:
معمولا- س- را- ش میکنند مثل اشم- smell
چ - را - ش یا س میکنند مثل چاکر:  شاکر
یا حرفی اضافه میکنند مثل ذنب :sin
ک و گ را ق میکنند grandeur = قدر و kill = قتل
یا فقط اول کلمه را میگن: مثل ناسیون nation:  ناس - portantas im-: عظیم
یا فقط بر وزن کلمه میسازن: معما anigma—--- ریهقان: زعفران زرپران- منجنیق: سرپیچی سد شکن banchuning
یا کلمه را به قالبشان نزدیک میکنند مثل استوری: اسطوره
      همانطور که خودشان میگن معرب هرچه خرابتر بهتر! و در نظر داشته باشید که کلمات مانند انسانها جابجا که بشوند عوض میشوند.  مانند شوآف:  که نمایشه ولی در عربی خود نمایی و آرایش و جلا دادن و تراشیدن و.... معنی شده و این قانون در بسیاری موارد صادقه!
من مدعی بی عیب بودن کتاب نیستم،  ولی مسیر درسته و از همین روش میتوان همه ریشه های معربها را پیدا کرد.
....
آتی:آینده -بعدی- lately
آخر:پایان تازگی- after
آدم:معرب فارسی اَدم- بیدُم -تنها جاندار بیدُم Adam
آسف:غمگین متاسف ناراحت- up set
آشغال:زباله دانی-trashgal
آصف:پیشتازصف شکن ایمن- ensafe
آفت:ازبین بردن–oufate
آل:راسته همگی all
آلت:وسیله-element
آمر:امرگر فرمانده- order
آمین:چنین  باد-amen
آن:لحظه دم- ontime
آیه:نشانه–signea
اب:ابو پدر بابا abba
ابا:فروکشی لغو-ebb up
ابتدایی:دراول -intialy
ابتر:دم بریده -halfter
ابتلا:آلودگی-infect on
ابدی: همیشگی- habity-
ابط:بغل زیربغل-armpit
ابطال:باطلکردن abolite
ابلق:سیاهشده -ablack
ابله:نادان-pobele
ابن: پسر son-boy-
ابهام:تاریکی گنگی ambigy
اتصال:پیوند  attachale
اتفاق:بیهوا حادثه–eventog
اتلاف:ازبین بردن تضعیف-attenuate
اتمام:تمام شدن –entire
اتهام:کیفرخواست تهمت–indictom
اتی:اتا:بیگانه بیرونی-outly
اثاث:کالا مواد اسبابهاstuffs
اثبات:دلیل برهان آوردن - assert
اثر:دنباله ردیاب– etracer
اثنا:درحین هنگام-at same
اثوی:ایست ماندن -stay
اثیر:ماده بین ستارهether
اجاره:مزدوری کرایه afare
اجحاف:حصارکشی محدودیت-hedge off
اجر:مزد اجرت–wage
اجنب:بیگانه-alienive 
اجیر:مزدور موظفwager
احباط:کشف افشا -overture
احتضار:درحال مرگ extermise
احتمالی:شاید گمانی-untaly 
احتیاج:نیاز اشتیاق eneedage-
احمق:نادان کم عقل- untaught-
احول:چپول کجبین-bevel eyes
اخبر:ماهرترین-expert
اختصاص:ویژهکاری-assignase
اختلاس:دزدی -stealise
اختلاف: درگیری –strife
اختیار:اجازه گزینش authorit
اخذ:گرفتن دریافت- extract -seize
اخراج:بیرونکردن خرجکردن-exite-exos
اخفا:مخفی شدن ازبین رفتن-expire
اخلال: درفاصله درمیان بینظمی- interval
اخوت: برادری اتحاد زیاد- unitivate
ادا:حرکت اضافی انجام دادن-add up
ادامه: درازشدن –elongate
ادبار:بدبختی ناملایمات ضرر-adverse
ادبیات:ویرایشی Editable 
ادت:آلت وسیله-doodad
ادخار:اذخار: ذخیره کردن معربstore-
ادرار: مقرری سفارش- order-
ادراک: فهم درک- -intellect-
ادغام:درهم رفتن فرورفتن- elide
اذا:اگر زیراهرگاه because
اذن:اجازه پروانه- license-authorize
اذن:گوش دادن- -attend
اذان: ذکرکردن-assign
اذعان: اعتراف پذیرش-admission
ارابه:آراسته-باچرخ منظم بود arrayeded
ارایه:تحویل تقدیم نشاندادن- enrender-
ارباب:بالاترازپدرover bab
ارتفاع: بلندی سطح –elevate
ارتماس: یکباره غوطه وری- immersive
ارجاع:رجوع دادن وصل کردن- in join
ارغنون:نام آلت موسیقی ارگ: organ
ارن:نشان دادن نشاط سروصدا راندن-enrun
اریب: مایل کج پیچش خمش oblique –awry
ازا: برابر مقابلensame -
ازدیاد: زیاد شدن افزونی-- increased
ازل:ابتدا همیشه- usual-
ازمه: پرهیز روگردانی- abstinence
ازهر:بسیاردرخشان- آذر وآذرخش
ازیزویزویز صدای جوشیدن-seethe
اس:پایه بنیان-base
اسبق:سابق عقبتر as back
استاذ:معرب استاد
استثنا: بجز راه دوم- exceptae
استحکام: نیرومندی قوی- strong
استخراج:بیرون کشی extract -
استراحت:راحت بودن restate-
استعداد:آمادگی شایستگی- aptitude
استقامت:پایداری ایستادگی- -stamina 
استقلال:قل: حاکم کنترل گر- control- govern-
استمرار: معرب استوار
استنباط:درک فهمیدن- understand-esprit
استوره:داستان وافسانه -اسطوره- story
استول:دزدی دستبرد-stole 
اسد:شیر؛ تاجدار crested
اسر:شاشبند حبس بول -closure bool
اسراف:زیاده روی اضافی -extra
اسره:خاندان خانواده اهل خانه- household
اسطبل:ایست گاه- stable
اسطرلاب:استاره یاب–طالع بینی- asterolabe
اسطقوس: اس وقوس- پایه وقوس
اسعاف:کمک-assistaf
اسف:معرب افسوس-دریغ -alas
اسکان:خانه نشینی- housecan
اسم: نام نام کوچک- first name
اسنان:دندانها  sting-
اسهال:آسان سهل روان- easiale
اسیر:برده –slaver
اشاره:ذکرکردن نشان دادن-mentionare
اشباع: سیر مطلق پر–absolt-
اشراع:آغاز شروع- start
اشتقاق:شقه کردن شریک شدن shareder-
اشم:بو نفس-smell-
اصابت: برخورد- onset
اصرار:تاکید پافشاری stick
اصطکاک:برخورد ضربت –strike 
اصطبل:ایستگاه- stable   
اصغر:صغر:کوچکی-lesser
اصلی:پایهای اساسیessaly
اصناف:شغل راه اندازان setup off-
اضافه:زیادی-معرب گزافه
اضطراب:فشارعصبی stress up-
اضطراری:ضروری نیازی- instantly
اضعاف: کم کردن خاموش کردن- is off
اطفاء:خاموش کردن- to off
اطلاع: توجه آگاهی- attentive
اطلاق: رهایی گشایش- utility
اطلاق:نامگذاری اسم نام-appellative
اطمینان:دلگرمی همیشگی eternan-
اظهار : اذعا –assert- assertae
اظهار: پشتیبانی وصل شدن-straddle
اعتبار:آبرو منزلت قدرت- authorite
اعتراف:تسلیم پذیرش - admit off
اعتصاب: ایستایی سکته- stroke
اعتقاد:باور-ideaide
اعتماد: ایمان دلگرمی- enfaith-
اعتنا: توجه دقت رسیدگی- attenda
اعدام:دارزدن نابودکردن - on hanged
اعراض:روگردانی - refusal
اعراف:جای بلند بهوا رفتن- airoff
اعزل:نازا بیبارسترون- sterile
اعصاب: رشته ها -string
اعطا: بخشیدن وقف donate -  admit
اعلام:جارکشی آگاهی تحسین- acclaim
اغاثه: کمک assistant 
اغراق: زیاده گویی بزرگنمایی-exagge-
اغلاط:غلط نویسی- incorrect
اغما: غما:بیهوشی- -coma
اغوا:گول زدن جذب کردن- enguide -entice
افترا: تهمت بهتان بدنامی-defamea
افتضاح: ناخوشایند نامطبوع- infamale
افراط: زیاده روی –-- overate
افشا:آشکار کردن-معربexpose-
افطار:خوردن روزه شکنی-eatare
افق:ته پایین افتادن- efog-
افک: بی اثر کردن-uneffect
افول:زشتی بدی-awful
اقامت:مهار بازداری منع-in habit
اقتدا:نیت قصد-intentae
اقتدار:قدرتمندی فرمانروایی-authority
اقدام: راه اندازی روشن کردن –act on
اقلیم:بوم وبر سرزمین آب وهوایی-clime
اکره: عمله کارگر- worker
اکید: تایید پسند تصدیق-accate-
الا:ای هی هان –hallo-
التماس:خواهش –entreaties
التیام: بهداشت سلامتی- healthem
الحاق:افزودن تقویت- allying
الصاق:چسبیدن اتصال- sticked
الفت:وابستگی دوستی- affiliate
القا:کم کم وارد کردن- instill
الله: ال آلامیترا-کوتاهشده مادر آسمانی
الم: درد ناراحتی ailment-
اله:مقدس ایزد بت- holy
الهام:وحی نجوا- inhalam
الی: الا بسوی اینتا- into
ام: مادر mam-
اماله:میل زدن میل کشی 
امام: سردسته-headmam
امت:متعهدین بیعت داران-committed
امتحان: وسوسه تلاش –temptation
امتلق: تخلیه بیرون آوردن- emptilage
امداد: کمک کمکرسانی- added
امرط:کم مو -معرب امرد
امساک:دست نزدن مانع شدن-abstacle
امضا: اثر نشان- insign
امعا: روده شکم-maw
امل:امید هدف-   aimel
امیر:فرمانده مورد پسند آمر–admir
ان: معرب من
ان: همانا براستی in deed 
انبیق:کوزه عرقگیر alembic
انت:معرب تو
انتخاب:گزینش- elect up-
انتظار:چشم براهی نگرانی expectar
انتها: پایان آخرسرانجام فرجام – end off
انثی:ماده زن مونث- abscess, entry
انجر:معرب لنگر
انجیل: بشارت کتاب مسیحیان-evangel
انحراف:کجی حراف–infele off
انحصار:محصورکردن-encare-restrict
انحطاط:سرازیری پستی-downhillate
انزاه:پاکی بیگناهی innocent
انزجار:تنفرجداشدن–injure
انزوا:گوشه گیری عایق کاری- insulate 
انس:آشنایی رفاقت علاقه- fondness
انسجام:پیکربندی ترتیب- insequence
انسداد:بستن- معرب shut down
انشا :نوشتن بوجودآوردن - inscribe essay-
انشعاب:شعبه زدن شاخه زدن-enbranch
انصاب:نصب کردن- معرب ازinstall 
انصاف:عدالت بیطرفی- معرب - justice up
انصراف:رها کردن معرب cancel off
انضمر:خشک لاغر ضعیف- معرب slimar
انعام: حیوانات چارپایان-animal
انفال:اموال بیصاحب ثبت نشده-un filed
انفیه:نفسی با دمگیری-از sniff
انقراض: نابودی –معرب enxerose
انقضا: پایان تمام شدن بستن- معرب enclose-
انکار:چشمپوشی – معرب از –ignor-negare
انکاف: کافی بودن- معربenough-
انهدام:همه گیری  خرابی مطلق- pandemy 
او: یا اینکه ممکنه- or
اوجب: فوری واجب-معربurgent 
اوراق:ورق ورق آشغال
اوری:آمدن بر آمدن- معرب آوردن
اول: اولی- معرب early-
اهتزاز: برافراشتن-بالارفتن-exalt
اهرم: بازو- arm-
اهلا: سلام – الهلو- -hello-
اهمیت: مهم بودن- matterity
اهل:ایل: دوست وفامیل قبیله-phyle 
ای:کدام کدامین -any
اید:کمک پشتیبانی- aid
ایثار:فداکاری قربانی- slay
ایذا:آزار تیزی اذیت –ایذی teasy
ایراد:رد کردن القا-induct
ایشام:اصلاح ویرایش-emediation
ایضا:اینهم همانند-is and-is an
ایمان: aiman
ایمن:آزاد مصون –immune
 
بخش دوم در اینجا.
...............
   برچسبها:  زبان عربی, زبان فارسی, معرب ساختگی, قالبهای عربی, زبان خدا, زبان بهشت, زبان جهنم, ریشه عربی, کدبان ایرانی, حمید فرهاد.
   هشتگها:  #عربی.
............
زبان عربی از زبان فارسی است
    توجه 1:  اگر وبسایت ارگ ایران به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  تارنمای ارگ ایران،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین عکسها و مطالب ارگ ایران را بیابید.
   توجه 2:  جهت یافتن مطالب،  یا پاسخ پرسش های خود،  کلمات کلیدی را در جستجوهای ستون کناری ارگ ایران بنویسید،  و مطالب را مطالعه نمایید،  و در جهت دانش مربوطه این تارنما،  با استراتژی مشخص یاریم نمایید.
   توجه 3:  مطالب وبسایت ارگ ایران،  توسط ده ها وبلاگ و تارنمای دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به ارگ ایران مراجعه نمایند.
   ــ  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.
پرسشهای خود را ابتدا در جستجوهای تارنما بنویسید،  به احتمال زیاد پاسخ خود را می یابید
جهت آینده ای بهتر دیدگاه خود را بنویسید،  و در گفتگوهای تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی شرکت کنید.
برای دریافت فهرست منابع نوشته ها،  در بخش نظرات زیر برگه مورد نظر پیام بگذارید.

اصول دستور زبان فارسی

اصول دستور زبان فارسی

پیش گفتار

      این پست عبارتند از:  صرف و نحو، تجزیه و ترکیب، مفردات و تعلیقات، پرسش و تست،  که برای دانش عمومی تنظیم نمودم.  برای اینکه دستور جامع و مختصر باشد،  اصول و کلیات در متن و بقیه را با رنگی دگر در حواشی و بخش های جداگانه قرار دادم،  تا هر کس بفراخور احتیاج از آن بهرمند گردد.

   تصویر مسجدی واقع در انتهای پارک جنگلی گیسوم نزدیک دریا،  بر تمام دیوار های این مسجد قرن های دوم و سوم اسلامی،  نوشته ها بخط زبان عربی بدون نقطه و خط ساسکریت ساسانی است،  مشروح در اینجا.  چه خوب بود کارشناسان زبان و خط های باستانی ایران،  از این دیوار نوشته ها نمونه برداری می کردند،  زیرا در حال نابودی هستند.  عکس شماره 4572.

   تصویر یک کاسه قرن چهارم از موزه آبگینه تهران،  از این قرن ایرانی ها برای خط عربی نقطه گذاردند،  تا خواندن و نوشتن آن برای همگان راحت شود.  مشروح در تاریخ نویسایی در ایران،  عکس شماره 1121. 

آغاز کلام دستور

   اقسام و ارکان جمله ــ  هر سخنی که مقصود را بیان نماید جمله نامیده می شود،  و آن باعتباری بر دو قسم است:  جمله اسمیه و جمله فعلیه.

   جمله اسمیه ــ  آنست که از سه کلمه،  مسندالیه، مسند، رابطه،  تشکیل شود،  مانند،  انوش دانشمند است،  انوش:  مسند الیه،  دانشمند:  مسند،  است:  رابطه.

   جمله فعلیه ــ  آنست که از دو کلمه،  فاعل و فعل،  ترکیب گردد،  انوش آمد،  انوش:  فاعل،  آمد:  فعل.

      در جمله فعلیه فاعل را مسند الیه و فعل را مسند هم می توان نامید،  اما دیگر بفعل ربط احتیاج نیست،  بنابر این جمله بالا را ممکن است چنین ترکیب نمود،  انوش:  مسند الیه،  آمد:  مسند و رابط.

   فعل متعدی ــ  علاوه بر فاعل، بمفعول مستقیم نیازمند است،  انوش احمد را دید،  پس جمله فعلیه هر گاه فعلش متعدد باشد دارای سه رکن،  فاعل، مفعول مستقیم، فعل،  خواهد بود.  مگر اینکه فعل متعددی بصورت مجهول استعمال گردد،  که در آنصورت بدو جزء،  مسند الیه و مسند،  تمام شود،  مانند،  انوش دیده شد.

    هر گاه یک کلمه معنای تام و کامل داشته باشد،  و مقصودی را بفهماند،  جمله محسوب می گردد،  و این در جایی است که فعل در لفظ یا در معنی ضمیر داشته باشد.  در آن صورت ضمیر بارز (آشکار)،  یا مستتر (پنهان)،  فاعل فعل می باشد،  مانند،  رفتم،  که میم آخر کلمه ضمیر متصل فاعلی و فاعل است،  مانند بیا،  که ضمیر تو از معنای کلمه فهمیده می شود،  و همان فاعلش می باشد.  پس با توجه بفاعل ظاهر یا مقدر اینگونه کلمه ها جمله ای کامل هستند.

      در زبان فارسی ضرورت ندارد،  که ضمیر منفصل پیش از فعل ذکر شود،  زیرا فاعل در ضمن فعل صرف می شود،  یعنی:  م، ی، د، یم، ید، ند،  که در آخر افعال زیاد شود،  هم علامت اول شخص، دوم شخص ....  و هم ضمیر متصل و فاعل فعل محسوب می گردد.  بنابر این آوردن ضمیر منفصل پیش از فعل لزومی ندارد،  اما گاه ضمیر منفصل نیز زیاد کنند و غلط هم نیست،  مانند،  من رفتم، تو رفتی،  در اینصورت باید چنین ترکیب گردد، من:  مسند الیه،  رفتم فعل و فاعل و مسند.  به این معنی که جمله را مسند گوییم،  و این قاعده ایست مسلم و جمله میتواند مسند واقع شود،  چنانکه جمله های عربی نیز همین نحو ترکیب گردد.

      پس معلوم می شود که ارکان جمله عبارتست از:  مسند الیه و مسند و رابطه،  در جمله های اسمیه،  و یا فاعل و فعل در جمله فعلیه.  هر یک از ارکان جمله ممکن است متمم و متعلقاتی داشته باشد،  از قبیل: صفت، مضاعف الیه، مفعول بواسطه، قید،  مانند،  انوش مردی باهوش است،  او امروز در وب وبلاگ را خوب نوشت.

   1 ــ  عبارت فوق مشتمل بر دو جمله است،  زیرا دو فعل است و نوشت در آن یافت می شود.

   2 ــ  کلمه های آن بعضی رکن جمله اند و برخی از متممات و متعلقاتند.

    انوش:   از نظر لغت و صرف،  اسم خاص، مفرد، ذات،  و در این جمله مسند الیه است.

    مردی:   از نظر لغت و صرف،  اسم عام،  مفرد،  ذات،  و در این جمله  مسند  است.

   با هوش:  از نظر لغت و صرف،  صفت مرکب، مطلق،  و در این جمله وصف مرد است.

   او:  از نظر لغت و صرف،  ضمیر منفصل،  سوم شخص مفرد، و در این جمله فاعل (مسند الیه) است.

   امروز:  از نظر لغت و صرف،  اسم مفرد،  و در این جمله قید زمان برای خواندن است.

   در:  از نظر لغت و صرف،  حرف اضافه،  است.

   وب:  از نظر لغت و صرف،  اسم عام، مفرد،  و در این جمله قید مفعول بواسطه است.

   را:  از نظر لغت و صرف،  علامت مفعول مستقیم است.

   خوب:  از نظر لغت و صرف،  صفت مطلق، بسیط،  و در این جمله قید کیفیت برای خواندن است.

   نوشتن:  از نظر لغت و صرف،  فعل ماضی سوم شخص مفرد،  و در این جمله فعل (مسند) است.

   کلمه و حالت آن ــ  دانسته شد جمله از کلماتی چند که برای هر یک حالت و عنوان خاصی باشد ترکیب می گردد،  و کلمه لفظی است منفرد،  که برایش معنایی باشد و آن بر نه گونه است:  اسم، صفت، عدد، کنایه، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، اصوات.

      کلمه نیز از حروف ترکیب می گردد و حروف فارسی 32 می باشد،  گویند 8 حرف مخصوص کلمات عربی،  و 4 حرف مخصوص کلمات فارسی است که در عربی وجود ندارد.

     بعضی از کلمات در حالات مختلف استعمال گردند چنانکه اسم را حالات گوناگونی باشد مثلاً ممکن است:  1 ـ فاعل، 2 ـ مفعول مستقیم، 3 ـ مغعول بواسطه، 4 ـ مضاعف الیه، 5 ـ منادی، 6 ـ بدل، 7 ـ معطوف،  واقع شود،  مانند:  1 ــ  انوش رفت،  2 ــ  انوش را دیدم،  3 ــ  با انوش آمدم،  4 ــ  کتاب انوش را خریدم،  5 ــ  ای انوش،  6 ــ  برادرم انوش آمده است،  7 ــ  هوشنگ و انوش رفتند.

     صفت نیز ممکن است:  وصف، مسند، قید،  واقع گردد،  مانند:  1 ــ  آدم خوب رستگار است،  2 ــ  هوا خوب است،  3 ــ  انوش خوب نوشت.

      صفت گاه بجای اسم نشیند و در حالات مختلف آن استعمال گردد،  و در این صورت آنرا اسم گویند،  مانند:  1 ــ  دانشمندی آمد،  2 ــ  دانشمندی را دیدم،  3 ــ  با دانشمندی آمدم،  4 ــ  کتاب دانشمندی را خریدم،  5 ــ  ای دانشمند.

      پس معلوم شد که بعضی کلمات بین اسم و صفت مشترکند،  به این معنی که هر گاه مانند صفت استعمال گردند،  جزء صفات باشند.  در این صورت جمع بسته نمی شوند،  اگر چه موصوفشان جمع باشد،  مانند:  انسان های راستگو رستگارند،  مردم دانا گرامی هستند،  و هر گاه بمانند اسم استعمال گردند،  جزء نام ها بشمار می روند و جمع بسته شوند:  راستگویان رستگارند،  دانشمندان را احترام کنید.

   موضوع و فایده دستور زبان ــ  چنانکه دیدیم جمله از چند کلمه ترکیب می شود،  و هر کلمه را معنایی و حالتی خاص است.  دانشی را که از چگونگی کلمات فارسی،  و حالات مختلف آن در جمله گفتگو می کند،  دستور زبان فارسی نامند.

  واژه دستور را نخست میرزا حبیب اصفهانی نویسنده دستور سخن،  در 1298 برای کتاب خود که مشتمل بر قواعد زبان فارسی و عربی است برگزید.  از آن زمان تاکنون دیگر اساتید همین لفظ را پسندیده،  و کتاب های قواعد زبان فارسی را دستور زبان گفتند.

      باید دانست که قواعد هر زبان،  از خود زبان،  یعنی آثار و نوشته ها و گفته های گویندگان بزرگ گرفته می شود.  پس دستور در اینجا بمعنی فرمانی نیست،  که از کسی بکسی تحمیل گردد،  بلکه مقصود دستور سخن است،  و هر که بخواهد درست بگوید و درست بفهمد،  ناگزیر باید روش بزرگان ادب را دریابد و بکار بندد.

   تجزیه و ترکیب ــ  تجزیه و ترکیب دانش خاصی نیست،  بلکه برای تعلیم و تعلم دستور زبان،  و بمنزله آزمایش و عمل است،  چنانکه برای تعلیم زبان عربی معلوم می باشد.  مقصود از تجزیه آنست که،  کلمات عبارتی را یکایک مورد بحث قرار داده،  و خصوصیات آنرا متذکر گردیم.  منظور از ترکیب آنست که،  موقعیت و حالت کلمه ها را در جمله معلوم نمائیم،  چنانکه در جمله،  انوش مرد با هوشی است،  اجمالاً معلوم می شود.

   اقسام کلمه ــ  گفته شد کلمه لفظی است منفرد،  که معنا داشته باشد و آن بر نه گونه است:  1 ــ  نام (اسم)،  2 ــ  صفت،  3 ــ  کنایه،  4 ــ  عدد،  5 ــ  فعل،  6 ــ  قید،  7 ــ  حرف اضافه،  8 ــ  حرف ربط،  9 ــ  اصوات.

      گویا مبتکر این تقسیم بندی استاد عبدالعظیم قریب باشد،  و گویا دیگر اساتید معاصر این تقسیم بندی را با همه نقایصی که دارد پسندیدند.

   اقسام اسم ــ  اسم یا نام کلمه ای است که برای نامیدن شخص یا حیوان و یا چیزی بکار رود انوش، شیر، درخت، آب، دانش.  اسم تقسیمات گوناگونی دارد:  1 ــ  عام و خاص،  2 ــ  ذات و معنی،  3 ــ  منفرد و جمع،  4 ــ  بسیط و مرکب،  5 ــ  معرفه و نکره،  6 ــ  جامد و مشتق،  7 ــ  مصغر و مکبر،  8 ــ  مصدر و غیر مصدر.

   1 / 1 ــ  اسم عام،  دارای افراد زیادی است،  زیرا اسم عام برای یک فرد بخصوص وضع نشده،  بلکه برای معنای کلی است:  درخت، خانه، علم، زن، مرد، باغ، گل، میوه.  کلمات فوق هر یک معنایی دارد،  که افراد بسیاری را شامل می شوند.

   2 / 1 ــ  اسم خاص،  برای یک فرد معین وضع می گردد، و فقط بر همان شخص و یا جیوان یا چیزی دلالت می کند:  افلاطون، لندن، آسیا.

  1 / 2 ــ  اسم ذات،  آنست که وجودش وابسته بدیگری نباشد:  آب، باغ، گل، کتاب، قلم، تقی.

  2 / 2 ــ  اسم معنی،  آنست که وجودش وابسته بدیگری بوده،  و قائم بخود نباشد:  دانش، هوش، خرد، سفیدی، بلندی، کوتاهی.  بطوریکه ملاحظه می شود،  معانی اسم های نوع دوم در کسی یا چیزی یافته می شوند،  مثلاً:  دانش و هوش و خرد،  در اشخاص و سفیدی و بلندی و کوتاهی در کس یا چیزی وجود پیدا می کند،  و ممکن نیست این معانی بتنهایی و بطور مستقل موجود گردند.

  1 / 3 ــ  مفرد،  آنست که بر یک فرد دلالت کند:  دختر، پسر، پدر، مادر، کتاب، دبستان، آموزگار، شب، روز.

  2 / 3 ــ  جمع،  آنست که بر بیش از یکی دلالت نماید:  دختران، پسرا، پدران، مادران، کتابها، دبستانها، آموزگاران، شبها، روزها.  ادامه دارد.

   تصویر انوش با لوح حقوق بشر کوروش بزرگ،  در موزه ایران باستان،  زمستان 1389 .  عکس شماره 4508.

کلیک کنید:  زبان پارسی

کلیک کنید:  تاریخ آثار ادبی ایران

کلیک کنید:  استراتژی ملی و مردمی ایران

کلیک کنید:  تماس و نظر

قواعد جمع

 * 1 ــ  نام انسان و حیوان غالباً با ان جمع بسته می شود:  برادران، خواهران، شیران، پیلان.

 * 2 ــ  نام جماد و اسم معنی را با ها جمع بندند:  آب ها، جنگل ها، خانه ها، هنرها، خوبی ها.

 * 3 ــ  روییدنیها و اعضای بدن که جفت باشند،  و کلماتی که زمان را برسانند،  بهر دو وجه جمع بسته می شود:  درختان یا درختها،  چشمان یا چشمها، ابروان یا ابروها، روزان یا روزها.

   یادآوری:  بعضی کلمات را بر خلاف دستور فوق جمع بسته اند،  مانند،  ستارگان، گناهان، سخنان،  که مطابق دستور شماره 2 باید به ها جمع بسته شده باشند،  ولی بر خلاف قیاس این کلمات را بهر دو طریق جمع بسته اند.

   توجه:  انوش راوید برای اینکه انشای نوشته ها خوبتر شود،  گاهی یکی را با ان جمع می بندد،  و پشت سری را با ها،  و از تکرار یک نوع پشت سر هم خود داری می کند.

   جمع کلمه مختوم بهای غیر ملفوظ:  الف ــ  کلمه ای که در آخرش های غیر ملفوظ باشد،  در جمع ان آنها به گ بدل شود،  مانند،  بخشنده = بخشندگی، پرنده = پرندگان، رونده = روندگان، بنده = بندگان.  ب ــ  در جمع به ها های غیر ملفوظ آخر کلمه باید نوشته شود:  خانه ها، لاله ها، بیشه ها.

   جمع کلمه مختوم به الف و واو:  الف ــ  کلمه ای که حرف آخرش الف یا واو باشد،  در جمع به ان پیش از علامت جمع باید ی افزوده گردد،  مانند،  دانا = دانایان، بینا = بینایان، زیبا = زیبایان، راستگو = راستگویان، دانشجو = دانشجویان، حقگو = حقگویان.

   یاد آوری ــ  بعضی کلمات از این قاعده مستثنی هستند،  و در جمع آنها ی زیاد نکرده اند،  مانند،  بانو = بانوان، ابرو = ابروان، گیسو = گیسوان، بازو = بازوان.

   ب ــ  کلمه ای که به الف یا واو ختم شده باشد،  در جمع به ها بهتر است قبل از علامت جمع ی افزوده شود،  ولی بدون ی هم صحیح است،  مانند،  رو = رویها، مو = مویها، پا = پایها، جا =جایها،  و بدون افزودن ی نیز درست است،  روها، موها، پاها، جاها.

   چند تذکر:  * 1 ــ  نیاکان،  بمعنی اجداد و جمع نیا است،  بر خلاف قیاس پیش از علامت جمع ک زیاد شده و گویند:  در اصل نیاک با کاف بوده است.  * 2 ــ  سر،  بدو معنی استعمال می شود،  یکی سر آدمی و دیگر رئیس،  در صورتی که بمعنی سر آدم باشد،  به ها،  و در صورتیکه بمنی بزرگ باشد،  با ان جمع بسته می شود،  سر های مردم،  سران قوم.  * 3 ــ  بعضی کلمات فارسی را با علامت عربی ات جمع بسته اند:  باغات، دهات،  و اگر آن کلمه آخرش های غیر ملفوظ بوده به ج بدل کرده اند:  روزنامجات، نوشتجات.  باید دانست که اینگونه جمعها صحیح نیست و کلمه فارسی باید طبق قواعد دستور زبان جمع بسته شود:  باغها، ده ها، روزنامه ها، نوشته ها.  * 4 ــ  ایرانیان بعضی جمع های عربی را در حکم مفرد دانسته،  و آنرا با علامت جمع فارسی جمع بسته اند:  احوال ها، عجایب ها، منازل ها، چنانکه منوچهری گفته است:

 * بیابان در نورد و کوه بگذرد  + + +  منازل ها بکوب و راه بگسل *

   اینگونه جمعها نیز صحیح نیست،  و اگر در آثار بزرگان چند کلمه ای از این قبیل یافت شود،  دلیل صحت و قاعده کلی نمی تواند باشد.

   اسم جمع:  اسم جمع آنستکه بر عده و گروهی دلالت دارد،  ولی از نظر لفظ مفرد و قابل جمع بستن می باشد:  کاروان، انجمن، لشگر، فوج، قافله، قوم، طایفه.  ...ادامه دارد...

   تصویر مجسمه سنگی شیر زمان صفویه،  با اشعار فارسی،   مشروح در تاریخ مجسمه سازی در ایران،  عکس شماره 1451.

چند واژه پارسی

     پیمان،  این واژه در فارسی میانه پَتمان و در اوستایی پتی‌مان به معنی پیمودن و سنجیدن است،  در زبان ‏فارسی پیمودن پیش از هر چیز یعنی اندازه گرفتن،  و به معنی طی مسیر کردن و در نوردیدن نیز می باشد.  سنجش و پیمایش در فارسی از هم قابل تفکیک نیستند،  گویی پیمان بستن چیزی نیست جز پیمودن راهی،  ‏که از پیش سنجیده شده،  و سنجش نیز نزد آدمی جز با خرد باطنی و عقلانی وی حاصل نمی‌ گردد.  چنان که نزد ‏صوفیه پیمانه یعنی دل عارف.  در تعبیری گسترده ‌تر انسان آگاه با پیمانه خرد خود به ادارک معانی می‌ پردازد.‏  از سوی دیگر، میتْه یا میث mith‏ در سانسکریت،  به معنی به‌ هم‌ پیوستن است،  در اوستا میثرَهmithra‏ و در ‏فارسی میانه میترmitr‏ یا ‏mithr‏ گفته می ‌شده،  که از ریشه‌ هند و اروپایی میmei‏ به معنی متعهد و ملزم ‏‏ساختن و مقید کردن آمده است.  در زبان اوستایی،  ‏میثرَه یعنی عهد و پیمان و چون مهر از همین ریشه آمده و در تعریف مهر گفته شده،‏‏  می ‌توان پیمان را به معنی پیوند انسان با مقوله ‌ای توصیف کرد،  که از مهر نیز قابل تفکیک ‏نیست،  گویی آن پیمانه از پیش با مهر سرشته شده است. ‏

    ترادیسیtransformation‏،  هر نوع تغییر صورت که در آن جریان و روایی معنا وجود دارد،  تبدیل و ‏دگرگونی که در بستر ثابتی رخ نمی‌ دهد،  و فحوا و مفهومی در آن نهفته است.  مثل تغییر چهره‌ یک درخت در ‏فصل‌ های مختلف،  یا تبدیل کرم ‏به پروانه.  چنین تغییراتی در حوزه‌ شناخت علوم طبیعی و انسانی عموماً قابل توضیح هستند.  این واژه ‏از سلسله واژه‌ های هم‌ خانواده‌ دیس و صورت و نگار در فارسی و ‏form‏ در انگلیسی می ‌باشد.  به دیس مراجعه ‏شود.‏‏

    مهر،  از ریشه میتْه یا میث ‏mith‏ در سانسکریت،  به معنی به ‌هم‌ پیوستن آمده که در اوستا ‏‏میثرَهmithra‏،  و در زبان پهلوی میترmitr‏ یا ‏mithr‏ گفته می‌ شده است.  ریشه هند و اروپایی آن می  mei‏ به معنی متعهد و ملزم ساختن و مقید کردن می‌ باشد.  در فارسی باستان مهر یا همان میتر به معنی دوستی ‏و محبت بوده است،  در اوستا مهر به مفهوم واسطه ‌ای میان پروردگار و جمیع آفریدگان می باشد،  خود آفریده‌ اهورا ‏محسوب می‌ شده است.  در گاتها،  میثرَه یعنی عهد و پیمان و ایزد محافظ آن پیمان است.  پس از ورود اسلام به ‏ایران،  واژه‌ی مهر در نقطه مشترک تفکر ادیان معنای اصیل خود را حفظ کرد،  به ‌طوری که گاه مشاهده می ‌کنیم ‏قداستِ واژه‌ مهر در جمیع معانی دوستی و تعهد باطنی به نحو عجیبی مورد توجه و تاکید بوده است.  برای مثال،  خواجه عبدالله انصاری نام و محتوای معناییِ مهر را بی ‌بدیل می ‌داند و مهر را سر منشاء شادی، ‏آزادی و عهدِ نکو توصیف می ‌نماید.

   ره‌ دیسformalism‏،  راه و روشی معین برای دیسه ‌پردازی و صورت ‌بندی کردن،  صورت ‌گرایی است.  از سلسله ‏واژه‌ های هم ‌خانواده‌ دیس و صورت و نگار در فارسی و ‏form‏ در انگلیسی.

کلیک کنید:  موج های نو در ایران

کلیک کنید:  شورش پوستکنی در تاریخ

کلیک کنید:  تاریخ معرکه گیری در ایران

آبی= روشنفکری و فروتنی،  زرد= خرد و هوشیاری، قرمز=  عشق و پایداری،  مشروح اینجا

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر