وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir
وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir

چند مطلب جالب اینترنتی 114

چند مطلب جالب اینترنتی 114

مارسل و مادام دیولافوآ

      128 سال پیش در میان سکوت مرگبار حاکمان ایران و شاهان قاجار،  مارسل و مادام دیولافوآ در شوش سرگرم عیاشی و غارت اموال تاریخی ایران بودند،  و آثار شوش را در هم می شکستند،  و تلخترین خاطره تاریخی ایران رقم می خورد.  او در خاطرات کاوش های شوش می نویسد:  دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روز های اخیر پیدا شده،  با تاسف تماشا می کردم،  سر انجام نتوانستم بر خشم خود چیره شوم،  پتکی به دست گرفتم بر جان حیوان سنگی افتادم،  ضرباتی وحشیانه بر او زدم،  سر ستون در نتیجه ضربات پتک همچون میوه رسیده از هم شکافت،  تکه سنگ بزرگی از آن پرید،  که اگر با چالاکی خودمان را کنار نمی کشیدیم،  پایمان را خرد می کرد.

      بدین ترتیب در سال 1886 میلادی،  327 صندوق،  بله سیصد و بیست و هفت صندوق از آثار باستانی ایران به وزن تقریبی 500 تن،  از راه بندر بوشهر رهسپار پاریس شد.  در این خاطره کوتاه اما تلخ یک نکته نهفته است،  و آن  عمق رشک و حسد و حقد و کینه فرانسویها نسبت به میراث ارزشمند ایران است.  حال تخریب هایی که توسط ما در حوزه میراث صورت می گیرد را چگونه می توانیم توجیه کنیم؟  آیا ما هم به میراثمان رشک و حسد می ورزیم؟  تخریب های وحشیانه آثار و اماکن و سرقت های گنجینه های تاریخی نشان از خشم ما به آثار است؟  آیا براستی ما از دست این همه آثار تاریخی در رنجیم؟

تصویر مادام ژان دیو لافوا شیاد فرانسوی در لباس مردانه،  عکس شماره 7688.

سرکوب اشرار دشمن ایرانی

      وقتی نادر شاه افشار دلیر مرد ایران،  سر کار می آید،  سرزمین زر خیز ایران رو از وجود اشرار افغان و عثمانی پاک می کند،  و با یه تیپا اونها رو از مملکت پرت می کند بیرون،  و بعد هم دنبالشون تا خاک هند میرود.

      قضیه ازین قرار بوده،  که اشرف افغان با 800 تن از سرانش که دستی در کشتار مردم بی دفاع ایران داشتند،  به هند پناهنده میشوند،  و وقتی نادر شاه افشار به حکمران هند می گوید آن اشرار را تحویل بدهد،  و او هم از اجرای فرمان سرباز میزند،  نادر،  شال و کلاه میکند و خودش میتازد تا دل هند و اشرف افغان و یارانش رو توی میدون،  تو خود هند،  دار میزنه و هند رو هم تصرف میکند.  در بازگشت به وطن 3 قطعه جواهر با ارزش کوه نور و دریای نور و تخت طاووس،  را با خودش به ایران می آورد.

      بعد از مرگ نادر شاه، الماس کوه نور توسط احمد شاه درانی به افغانستان برده می شود. بعد از احمدشاه،  به شاه شجاع و پس از شکست شاه شجاع به دست سردار هندی،  ملقب به شیر پنجاب، می افتد،  و بعدها به دست کمپانی هند شرقی و به دربار انگلستان و به ملکه ویکتوریا هدیه می شود.  همین الان هم وسط  تاج ملکه الیزابت،  مادر ملکه فعلی انگلستان،  جا خوش کرده و وقتی از شون میپرسند که:  چه موقع آثار باستانی ما رو که چپاول کردند،  برمی گردانند؟  پاسخ میدهد که:  اونوقت موزه های ما خالی میشن و ما چکنیم؟

* انگار ما ضامن کله اونا هم هستیم؟ *

      الماس دریای نور، پس از قتل نادرشاه،  به نوه او شاهرخ میرزا رسید،  سپس به دست امیرعلم خان خزیمه و بعداً به دست لطفعلی خان زند افتاد.  هنگامیکه لطفعلی خان به دست آقا محمدخان قاجار شکست خورد،  گوهر مذبور به گنجینه جواهرات قاجار منتقل گشت.

      جالب اینجاست که دریای نور در وطن ماند،  و الان در میدان فردوسی موزه جواهرات ایران است.  وزن دریای نور 182 قیراط (هر قیراط 200 میلی گرم) و رنگ  آن صورتی که کمیاب ‌ترین رنگ الماس است.

نکته جالب توجه اینه که الماس دریای نور،  یه گوشه اش به وسیله فتحعلی شاه کنده کاری میشه به این مضمون: 

* سلطان صاحب ‌قران فتح‌علی‌شاه قاجار *

      وکلا  از ارزش آن کم میشود،  حالا به این فکر کنین که اگه کنده کاری نشده بود،  الان کجا بود.

*ملکه جونم الماس لب پر دوس نداره.*

عکس الماس دریای نور،  عکس شماره 7689.

حمله اعراب به اسپانیا دروغ استعمار

      ایگناسیو اولاگوئه، تاریخ نگار اسپانیایی در کتاب «انقلاب اسلامی در غرب» با استناد به پایه‌ های عقلی و انبوهی مدارک غیر قابل تردید استدلال می ‌کند که حمله اعراب به اسپانیا سراسر دروغ است و مردم اسپانیا در طول تاریخ با اسلام آشنا شدند و به آن گرویدند.

      به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)،  کتاب «انقلاب اسلامی در غرب» اثری تاریخی از مورخ اسپانیایی ایگناسیو اولاگوئه است،  که به خلاف باور عمومی مورخان،  که ورود مسلمانان به جزیره ایبریا در قرن هشتم را به عنوان حمله می‌ خوانند،  از این واقعه به عنوان انقلاب اسلامی یاد می‌کند؛  انقلابی که می‌توان گفت نتیجه یک تغییر درازمدت است که با ورود آریانیسم (دیدگاهی متفاوت نسبت به مسیحیت) به شبه جزیره ایبریا در قرن چهارم میلادی رخ داد.  وی در کتابش می‌نویسد این جنگ‌ها و کشتارها داستان‌ های بی‌بنیانی است که در پانصد سال گذشته استعمار و کلیسا، برای حفظ آبروی خویش به دست مورخان وابسته جعل کرده ‌اند.

     نویسنده در «انقلاب اسلامی در غرب» به بررسی تاریخ می‌پردازد،  اولاگوئه استدلال می‌کند «تهاجم اسلامی» به شبه جزیره ایبری شامل مجموعه ‌ای از جنگ‌ های خونین نبود،  بلکه فرآیند بهره‌ جویی برای درگیری‌ های داخلی کلیسای کاتولیک بود،  که به همگونی فرهنگی منجر شد.  اولاگوئه ادعای خود را با اسناد و مدارک گسترده‌ ای بیان می‌کند.  از نظر نویسنده جنگ‌ هایی مانند نبرد گوادالته، کوادونگا و پواتیه زد و خورد هایی بودند،  که بین پیاده نظام و گروه ‌های کوچکی از لشکریان در گرفت.  مدنیت اسلام با روند رشد و تکامل در تاریخ ادیان پیروز شد،  نه با جنگ‌ها و کشتار های دروغی.

    توجه به این نکته ضروری است که این کتاب یک بار در سال ۱۳۶۵ با عنوان «هفت قرن فراز و نشیب تمدن اسلامی در اسپانیا» توسط انتشارات شباویز به فارسی منتشر شده بود.

   تصویر جلد کتاب انقلاب اسلامی در غرب بزبان اسپانیایی،  و ترجمه هفت قرن فراز و نشیب تمدن اسلامی در اسپانیا،  و وسط عکس ایگناسیو اولاگوئه،  عکس شماره 7687.

چند مطلب فوق از صفحه گوگل پلاس بانوی گرامی ایران سعیده مقدسی است.

مطلب زیر از اینجا است:

  نکته یی دیگر بر ماهیت ضد ایرانی و پارسی ستیزانۀ زبان‌شناسی غرب مابانه

   در وبلاگ جناب آقای انوش راوید (ایران و ایرانیان)، مطلب مبسوطی دربارۀ زبان فارسی دری منتشر شده است. من با عمدۀ محتوای این مطلب مشکلی ندارم، چرا که دربارۀ تاریخ این زبان نظرات مختلفی است و بخشی از آن در این مطلب گنجانده شده است.  فقط چند نکته را متذکر میشوم:

عدم لحاظ دوران تاریخی

مثلاً برخی به دلایل مختلف که میتواند از سر غفلت یا غرضهای ضد پارسی و ایرانی ستیزانه باشد، میان فارسی میانه و پهلوی جدایی می اندازند، در حالیکه بسیاری در افغانستان و در ایران از جمله ملک الشعرای بهار زبان فارسی دری را از زبان پهلوی اشکانی سرچشمه میدانندف در ایران بخصوص از طرف آنهایی که دنبال قوم‌گرایی هستند، عامداً زبان فارسی دری را جدا از پهلوی اشکانی میگرند تا بتواند گویشها یا زبانهای چون کُردی (کرمانجی، سورانی...) و شمالی (گیلکی، تالشی...) را جدا از پارسی دری گرفته و در چاچوب ساختن ملت‌سازی و ساختن قوم  اقلیت موهوم فارس پیش برند برنامه هایشان را! چرا که بر اساس زبان‌شناسی غربی که ماهیتی بعضاً ضد ایرانی و پارسی ستیز امروز، زبانهای موسوم به ایرانی را به شرقی و غربی و سپس به شمال غربی و جنوب غربی تقسیم کرده اند! این شبیه یک پروژه دهها ساله است تا بویژه زبان/گویشهای شمالی و کُردی از پارسی طوری جدا کنند تا گویشورانشان احساس هویتی ملی جدا از هویت ملی/میهنی ایران و پارسی داشته باشند و این همان پروژه ملت‌سازی از اقوام ایرانی و پارسی تبار است تا ایران را تبدیل به کشور ملوک الطوائفی و چند ملیتی کنند (ایرانستان!) و یا حداقلی فدارلیسم چند ملیتی  یا حداکثری تجزیه کامل!

ولی دوره های اشکانی و ساسانی هر کدام در پی هم بالغ بر 500 سال عمر کرده اند و در واقع زبان پارسی/فارسی بدیهی است طی این دو دوره پانصدساله دو گونه شده است. به عبارت دیگر پارسی میانه خودش به دو دورۀ پارسی میانۀ اشکانی و پارسی میانۀ ساسانی تقسیم میشود.

در حالی که به نظر من ما قوم فارس نداریم، و بلکه اقوام فارسی زبان و مردمان آریوپارسی زبان داریم که به گویشهای مختلف فارسی یا آریوپارسی سخن میگویند، برخی از این گویشها امروزه مقامی در حد زبان مشخص گرفته اند مثل پشتو و کرمانجی و سورانی، همگی این گویشها اعم از دری و کرمانجی و پشتو و سورانی نسبت به هم میتوان زبان تلقی کرد ولی نسبت به تاریخ چند هزارسالف نام و هویت آریایی و ایرانی و  پارسی همگی گویشهایی از آن هستند. از دید زبان‌شناسی اینها چه بگوییم زبانهای ایرانی و چه آریایی و چه پارسی هیچ فرقی نمیکند. یعنی زبان (گویشها) آریایی و زبان (گویشها) ایرانی و زبان (گویشها) پارسی همگی یک معنی میدهد، همچنان که بگویم آلمانی یا ژرمنی یک معنی میدهد و آن نام خانوادگی گروهی دیگر از زبانهای اروپاییست.

   پاسخ انوش راوید:  از نظر تحقیقات من،  ریشه تمام زبان های دنیا از زبان تمدن جی است،  که طی 5 هزار سال در زمان و مکان،  لهجه ها و نشانه های نوشتاری مختلف یافتند.  نمونه این همبستگی د در زبان پشتون و د در زبان انگلیسی است،  که به یک دلیل وجود دارد،  مشروح در حروف هیروکلیف جی.

      اگر به یک انگلیسی بگوید،  که یکی از نام های اشیای خودشان را ریشه یابی کنند،  نمی دانند و نمی توانند،  مثلاً آنها ریشه یابی از گلاس یا لیوان نمی دانند،  درصورتیکه پیران روستایی جنوب شرقی ایران به لیوان گل آس می گویند،  یعنی سر یا آس گل!  در مورد های مختلف بعضی را در پرسش و پاسخ های وب نوشته ام.

کلیک کنید:  حمله مغول به ایران دومین دروغ تاریخ

کلیک کنید:  حمله اعراب به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ

کلیک کنید:  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

کلیک کنید:  تماس و نظر

چهره پادشاهان سلجوقی

      محمدبن علی بن سلیمان الراوندی،  مولف کتاب تاریخی راحه الصدور،   در دوره حکومت سلجوقیان می زیست،  چهره و شکل و شمایل تعداد از پادشاهان سلجوقی را که از نزدیک دیده بود،  به تصویر کشیده است،  در اینجا به بعضی از آنها به نقل از همین کتاب اشاره می کنم.

   سلطان آلب ارسلان محمد بن داود سلجوقی  پادشاهی بود با هیبت و سیاست و تا زنده و کامکار و بیدار، دشمن شکن خصم افکن، بی نظیر و جهانگیر، تخت آرای و گیتی گشای، قدّی عظیم داشت و محاسنی دراز چننانک به وقت تیر انداختن گره زدی و هر گز تیر خطا نکردی ...  از سر محاسن تا سر کلاه او گویند دو گز بودی و هر رسول که پیش تخت او آمدی بهراسیدی، ملکی آسوده داشت.

   سلطان ملکشاه بن محمد سلجوقی  صورتی خوب داشت و قدی تمام, بالی افراشته و بازوی قوی بضخمی مایل بود, محاسنی گرد, رنگ چهره سرخ سپید, یک چشم اندک مایه شکسته داشتی از عادت نه از خلقت, جمله سلاحها کار فرمودی, در سواری و گوی باختن به غایت چالاک بود.

  سلطان برکیارق بن ملکشاه سلجوقی خوب چهره بغایت بود, معتدل قامت خط و محاسن بهم پیوسته ابروگشاده, اول پادشاهی در سنة ستّ و ثمانین و اربع مایه, مدت ملکش دوازده سال, مدت عمرش بیست و پنج سال, ولادت سلطان برکیارق بدارالملک اصفهان بود در محرم سنة اربع و سبعین و اربع مایه.

   سلطان سنجر بن ملکشاه سلجوقی  گندم­گون آبله نشان بود محاسنی تمام در طول و عرض و بعضی از موی شارب بآبله رفته پشت و یال افراشته بالا تمام و سینه پهن, توقیع او توکلت علی الله, وزرای او الوزیر معین الدین.

   سلطان محمود بن محمد بن ملکشاه سلجوقی گرد روی بچهره سرخ و سپید, گرد محاسن ربع القامه قوی بازو متناسب اعضا, مدت عمرش بیست و هفت سال, مدت پادشاهی چهارده سال و در پادشاهی نیکو سیرت بود،  اَلبِشْرُ اَولّ اِلْبّرِ, گشاده و تازه رویی اول نیکویی است, زیبا صورت لطیف طبع خوش سخن شیرین بذله موزون حرکات نیکو خط و نیکو عبارت بود.

    سلطان طغرل بن محمد سلجوقی سرخ چهره محاسن تمام تنک، دوابه دراز قامت باعتدال پشت و یال بسته بر و سینه پهن, مدت عمرش بیست و پنج سال،  وفاتش بدر همدان در محرم سنه تسع و عشرین و خمس مایه.

   سلطان مسعود بن محمد سلجوقی اسمر بود, بتنهایی شیر افکندی, بقامت و بسطت از جمله لشکر فزون بود دراز رکاب قوی یال فراخ بر و سینه خفیف العارض, توقیع او اعتمادی علی الله, وزرای او الوزیر شرف­الدین.

   سلطان محمد بن محمود بن محمد سلجوقی خوب روی بود بچهره سرخ و سپید فراخ چشم دراز موی محاسن اندک و تنک متناسب قد لطیف اندام چابک سوار در گوی باختن و تیر انداختن, لشکردار و کامکار و کم آزار.

   سلطان سلیمان بن محمد سلجوقی اسمری بود بسرخی مایل محاسن متوسط کوتاه گردن ربع القامه, مدت ملکش شش ماه و کسری, ولادت او در رجب سنة احدی عشره و خمس مایه, مدت عمرش چهل و پنج سال.

   سلطان ارسلان بن طغرل بن محمد سلجوقی سرخ چهره, خوب روی, کشیده محاسن, تنک موی, دراز دوابه, ربع القامه, تمام گوشت, مدت پادشاهیش پانزده سال و هفت ماه, مدت عمرش چهل و سه سال.

   سلطان طغرل بن ارسلان سلجوقی (طغرل سوم) خوب چهره بغایت بود مویها بسه باره بر پشت افکنده داشتی و محاسنش به انبوه بود, سبلت تا بن گوش مالیده تمام قد فراخ بر و سینه افراشته یال, عمود او کس بر نگرفتی و کمانش نکشیدی.

   جالب:  آنچه از نوشته های محمد راوندی مؤلف راحه الصدور در بیان شکل و شمایل پادشاهان سلجوقی بر می آید آنها قیافه کامل مردم اصفهان, اراک, ساوه, قم, تهران و ری امروزی را داشته اند،  نه زرد پوست بودند نه تنگ چشم و نه کم ریش.

نکبت کشتن در هموساپین

   تصویر ژنرال ویتنام جنوبی رئیس پلیس سایگون،  که از عوامل امپریالیسم بود،  با نفرت در حال کشتن یک هموطن خودش در یکی از خیابان های سایگون.  ایکاش روزی برسد که انسان بتواند با دستکاری ژنتیکی،  این وضع خدا دادی و طبیعی هموساپین را دگرگون کند،  تا از نکبت کشتن یکدیگر دست بردارند.  بمرور زمان با پیدا شدن عوامل مختلف و نفوذ نرم های ساخته شده توسط فکر و اندیشه،  وضع کاملاً بضرر هموساپین تمام شده است،  و می رود تا طرح هایی مانند جهانی شدن قرن 21 از این وضع آدمها سوء استفاده کند.  عکس شماره 4327.

دگرگون شدن هموساپین

   تصویر مرغ های پرورشی صنعتی،  که امروزه یکی از غذا های اصلی مردم شده است،  با انواع دستکاری های ژنتیکی و هورمونی رشد کاذب کرده اند،  و متقابلاً این مواد به انسان منتقل می شود.  با نگاهی به هیکل مردم  بویژه مردان امروز ایران،  شکم گرد و قلبه شده در همه پیداست،  که اثر همان افزودنی های صنعتی است،  می توانید نگاهی به عکس های تاریخی وبلاگ بیاندازید،  و ببینید هیچ کدام از مردمان قدیم ایران،  که بسیار چرب و چیلی می خوردند،  چنین شکمها و هیکل های ور آمده نداشته اند،  و همه باریک و بلند و ورزیده بودند.  با این وضع موجود،  که در ایران و تقریباً در تمام جهان وجود دارد،  بزودی نسل بشر دگرگون می شود،  یعنی همان رفتار خواست دستکاری های ژنتیکی و هورمونی خواهد بود،  که در نسلها جا می افتد و اثر می گذارد و ذاتی می شود.  بنظر من باید از خوردن خوراکی های صنعتی جداً و اکیداً خوداری نمود.  باید تا خیلی دیر نشده،  سیستم های رسمی و مردمی اداره کشور،  در اینباره و جایگزین نمودن خوراک های طبیعی تدابیری اندیشه کنند.  عکس شماره 11367.

جاده مرگ رقیب

    تصویر جاده مرگ،  بنا بر گزارش انجمن بین المللی سفر های امن جاده ای، عنوان خطرناک ترین جاده دنیا به جاده یونگاس در کشور بولیوی آمریکای جنوبی تعلق می گیرد.  اگر جاده های دیگر خطرناک به نظر می رسیدند،  پا گذاردن در این جاده نوعی خودکشی محسوب می شود.  این جاده دهه 1930 توسط زندانیان جنگ پاراگوئه ساخته شد.  یونگاس با اسم مستعار "جاده مرگ" تنها مسیری است که از اعماق جنگل آمازون و رشته کوه های بلند آَند و دره های عمیق آن می گذرد،  تا دو شهر لاپاز و کورویکو را به هم متصل کند.  رانندگی در طول مسیر جاده یونگاس همانند رانندگی بر روی ترن هوایی است.  در بعضی از نقاط ارتفاع جاده به 3600 متر از سطح دریا می رسد،  حال آنکه دره ای با عمق 2800 متر به فاصله چند سانتی متری کنار جاده قرار دارد،  و کوچکترین خطا باعث سقوط به آن دره عمیق مرگبار زیبا می شود.  عکس شماره  4759.

چرخ گردون ایرانی

   تصویر چرخ گردون،  که بازمانده آثار تاریخی نیایشگاه خورشید در بعلبک لبنان است،  پیش از اینها هلیوپولیس یا شهر خورشید نام داشت،  که چرخش زمین در چرخ گردون را نمایش میدهد،  مشروح در تاریخ نجوم در ایران.  این نماد از هفت هزار سال پیش همواره بر در و دیوار و علائم و پرچم های ما دیده میشده،  مانند دو عکس کوچک زیرتر،  و نشان دهنده چهار نیرو در چرخ گردون،  خورشید، هوا، آب و زمین،  است.  اگر یکی از این گوهرها نباشد نیستی است،  و اگر در پیرامون آن نگاهی بیاندازیم چهار نماد درونی ما،  تن، جان، خرد و مهر،  را نمایش میدهد،  در صورتی که هر کدام از آنها در ما کاسته باشد،  چه بسا ویرانیها ببار خواهد آورد.  ما بایستی بر پایه فرهنگ توانمندمان،  بر این چهار گوهر باورمند تاریخی بمانیم و پاسداریشان کنیم.  پارسیان هندوستان بر پایه مهر به ایران،  و نیز اینکه ریشه آنها ایران زمین است،  آنرا نماد خورشید میدانند،  و همین نماد را از سوی باختر بر پرچم های خود می نهند.  عکس شماره 4149.

سالگرد اشغال ایران

      سوم شهریور سالروز اشغال ایران توسط قوای متفقین در سال ۱۳۲۰ است،  در این روز ارتش سرخ شوروی از شمال،  و شرق و نیرو های بریتانیایی از جنوب و غرب،  از زمین و هوا به ایران حمله کردند.  شهر های سر راه را براحتی اشغال کردند،  و به سمت تهران آمدند،  از طرف نیرو های دولت ایران هیچ مقاومتی انجام نشد.  ارتش ایران به سرعت متلاشی شد،  رضاشاه ناچار به استعفا شد،  متفقین با انتقال سلطنت به پسر و ولیعهد او محمدرضا موافقت کردند.  بهانه دشمنان تاریخی ایران حمایت حکومت پادشاهی پهلوی،  از آلمان و حضور آلمانی ها در ایران بود،  پس از مدتی نیرو های امریکا نیز به آنها پیوستند.

      من بنا به دلایلی شرایط سیاسی ایران را در پهلوی اول،  زیر نفوذ امپریالیسم بریتانیا می دانم،  حکومت وقت   اعلام بی طرفی و ترک مقاومت کرد،  ولی ارتش متفقین به بهانه حضور جاسوس های آلمانی در ایران،  به اشغال کشور مبادرت ورزیدند.  پس از اشغال ایران راه‌ آهن سراسری ایران برای انتقال کمک‌ های نظامی به پشت جبهه شوروی،  بر اساس قانون وام و اجاره مورد استفاده قرار گرفت.  ایران که در آغاز جنگ بی ‌طرفی خود را اعلام کرده بود،  نهایتاً در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲ به آلمان اعلان جنگ داد.  هدف اصلی ایران از اعلان جنگ،  پیوستن به اعلامیه ملل متحد،  و شرکت در کنفرانس‌ های صلح پس از جنگ بود.

      حمله ارتش بریتانیا و ارتش آمریکا و ارتش سرخ شوروی به ایران در کشاکش جنگ جهانی دوم،  حاصل سومین تبانی تاریخی این کشورها،  به زیان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران در دو قرن گذشته بود.  ابتدا در قرن نوزدهم و پس از پایان جنگ‌ های ایران و روسیه،  در دوره پادشاهی قاجاریه،  تبانی روسیه با بریتانیا علیه ناپلئون در اروپا،  سبب حمایت بریتانیا از بسته شدن پیمان ‌های گلستان و ترکمنچای و تحمیل آنها بر ایران شد.  در مورد دوم،  اوایل قرن بیستم میلادی نیز،  پیمان‌ های ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ سبب تقسیم ایران به حوزه نفوذ دو کشور بریتانیا و روسیه،  و زمینه‌ ساز حضور نظامی آنان در ایران شد.  سومین بار هم در جنگ دوم جهانی بود که بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران،  اشغال ایران را در پی داشت.

      پس از اتمام جنگ، ارتش بریتانیا ایران را ترک کرد،  ولی نیرو های نظامی ارتش آمریکا و ارتش شوروی، همچنان در ایران باقی ماندند،  که به تشکیل دو حکومت خود مختار و کوتاه ‌مدت جمهوری مهاباد در کردستان،  و حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان انجامید.

      پدرم،  آقای منوچهر راوید در شهریور 1320 شانزده ساله بود،  و باغ محل زندگی آنها در حسین آباد بود،  حسین نام پدر پدرم حاج میرزا حسین بود،  که آنجا را آباد کرده بود،  و بنام حسین آباد خوانده می شد،  که تا امروز هم همین نام را دارد.  محله حسین آباد جنب پادگان عشرت آباد بود،  پدرم تعریف می کند،  از ابتدای صبح هواپیما های متفقین در چند نوبت چند بمب در عشرت آباد انداختند،  و تمام سربازها که چند هزار نفر بودند،  پا بفرار گذاشتند،  بسیاری پیاده و تعدادی هم سوار بر اسب،  عشایر و شهرستانی ها با تفنگ هایشان سوار بر اسب می گریختند،  و تقریباً تمام سربازها داد می زدند فرار کنید،  انگلیسها و روسها حمله کردند.  افسران نیز از ترس دستگیری،  نشانها و لباس های نظامی خود را در در باغچه خانه ها چال می کردند،  و حتی روی آن آب می ریختند،  که مشخص نشود.  این بود ارتش دیکتاتوری و انگلیس ساخته،  که براحتی و چون آب خوردن ریخته شد و فرار کرد،  اینگونه ارتشها فقط برای کوبیدن ملت های بیچاره بی دفاع ساخته می شوند.

   تصویر یکی از عمو های من،  که بعنوان نمونه تاریخ لباس نظامی افسران ارتش آن زمان است،  تمام اینگونه لباسها و نشان ها که جهت سرکوب مردم بودند،  به زیر خاک باغچه ها رفتند،  زیرا بدرد همانچا می خوردند،  عکس شماره 1751.

      در آن زمان سه عموی من مشروح در اینجا،  از افسران جوان ارتش بودند،  بزرگترین عمویم مرحوم غلامرضا یحیی،  متولد 1296 خورشیدی تهران،  توسط انگلیسها بازداشت و به بازداشتگاه افسران در شهر اراک منتقل شد،  و انگلیسها روی او خیلی کار می کردند،  تا به آنها به پیوندد ولی او مخالف آنها بود.  عموی دیگرم عبدلعلی یحیی،  متولد 1298 تهران،  بعد از باغچه کاری لباسها و نشانها،  نیروی نهضت مقاومت ملی ایران شاخه جوانان تهران را اداره کرد،  و توانست همچون پارتیزان های فرانسوی که با آلمان اشغالگر می جنگیدند،  در تهران و شهر های دیگر اقداماتی علیه اشغالگران ایران انجام دهد.  عموی دیگرم مرحوم عبدل باقی،  متولد 1299 تهران،  او کار های مختلف پشتیبانی و مردمی را انجام داد.  پدرم منوچهر متولد 1304 خورشیدی تهران،  مسئول شعبه های پخش و تقسیم نان و قند و شکر در محله های حسین آباد،  عشرت آباد و اطراف گردید.  بزودی بخش هایی از خاطرات آنها را در وبلاگ منتشر می کنم،  تا دروغ های بزرگ نمایی قحطی و کشتار مردم،  و یا دروغ عدم مقاومت ایرانیها در مقابل اشغالگران را بگویم.

انقلابی امیلیانو زاپاتا

      تصویر امیلیانو ساپاتا یا امیلیانو زاپاتا به اسپانیایی  Emiliano Zapata  نام کامل امیلیانو ساپاتا سالاسار اسپانیایی Emiliano Zapata Salazar   یکی از رهبران برجسته انقلاب مردمی مکزیک علیه رژیم دیکتاتوری پورفیریو دیاس،  که دست نشانده کامل نوامپریالیسم ها بود،  به شمار می آید.  امیلیانو زاپاتا در ۸ اوت ۱۸۷۹ برابر ۱۷ مرداد ۱۲۵۸ خورشیدی در ایالت مرکزی مورلوس در روستایی به نام آننکویلکو که امروزه آیالا نام دارد،  از گابریل ساپاتا و کلئوفاس سالاسار به بدنیا آمد.  فعالیت انقلابی او از ۱۹۱۰ آغاز شد،  ساپاتا تشکیل دهنده و رهبر یک نیروی مهم انقلابی بود،  که در طول انقلاب مکزیک با نام "ارتش آزادی بخش جنوب" شناخته می شود٬  او در جریان انقلاب نقش موثری داشت،  و به یکی از قهرمانان ملی مکزیک بدل شد.  به همین دلیل جنبش انقلاب مردمی که در سال ۱۹۹۴ میلادی برابر با ۱۳۷۲ خورشیدی،  از ایالت چیاپاس٬ مکزیک آغاز شد،  را به احترام او ساپاتیستا یا ساپاتیستاس می خوانند.

      در آن زمان رژیم دیکتاتوری دیاس که در 1876 بقدرت رسیده بود،  با حمایت امپریالیسم بر مکزیک حکومت می کرد،  خانواده ساپاتا از اوضاع مالی متوسطی برخوردار بود،  و در این اوضاع سیاسی توانسته بود با مقاومت در برابر شرایط سخت اجتماعی،  استقلال خود را حفظ نماید.  امیلیانو در سن ۳۰ سالگی فرماندهی نیرو های مقاومت مردمی روستا شد،  و سخنگو و نماینده هم ولایتی هایش گردید.  او خیلی زود برای به رسمیت شناختن حقوق سرخ پوستان بومی،  وارد بحث و جدل و در نهایت درگیری شد.  مدت 5 سال کشور مکزیک در حالت انقلابی و جنگ داخلی بسیار وحشیانه و سخت قرار داشت،  و خسارت و تلفات زیادی وارد آمد.

      حکومت دست نشانده دشمن ملت،  برای به دام انداختن ساپاتا،  وانمود کرد که یکی از ژنرال ها به دولت پشت کرده،  و میخواهد به ارتش ساپاتا بر علیهه حکومت بپیوندد. حتی در ترفند ساخته و پرداخته استعماری به یک پایگاه دولت حمله کرد،  که به کشته شدن ۵۷ سرباز انجامید.  ساپاتا پس از دیدن این کار خواست جلسه ای ترتیب دهد،  تا در این مورد مذاکره کند.  در ۱۰ آوریل ۱۹۱۹ میلادی برای این جلسه ساپاتا را به اسینداد سن خوان (Hacienda de San Juan) در شهر چینامکا (Chinameca) دعوت کردند.  وقتی که ساپاتا وارد به مکان ملاقات شد،  جنایتکاران در کمین بودند،  و او را به گلوله بستند و کشتند.  انقلابیها در تمام دنیا باید متوجه و هوشیار باشند و اغفال ترفندها و دروغ های استعمار و امپریالیسم و عوامل آنها نشوند.  عکس 4076.

   پرسش از عموم:  آیا دمکراسی فقط در انتخابات و رأی گیری است،  یا به ذات و اندیشه جامعه هم مربوط است.

کلیک کنید:  تماس و نظر

 تاریخ برسم در ایران

      برسم و زور و هوم،  از ویژگی ‌های مزدیسنا می باشد،  و در مراسم عمده دینی اسباب ستایش است،  چنانچه در وقت تهیه نمودن آب زور و فشردن گیاه هوم،  و بستن و گشودن شاخه‌ های برسم،  اوستا‌ خوانی و ستایش خداوند در نظر است.  مانند این رسوم و آداب، با ابراز و آلات ویژه در مندرجات برهمنان،  و کنشت یهودیان و کلیسای عیسویان هم دیده می‌ شود.  برسم گرفتن و مدتی دعا بر آن خواندن،  همان از برای نعمت نباتاب سپاس به جای آوردن است،  که مایه تغذیه انسان،  ستوران و زینت طبیعت می باشد.  برسم را بعنوان نشانی از کلیه رستنی‌ها در مراسم قرار داده،  و به آن درود فرستاده می‌ شود،  واژه برز (که برسم از این واژه مشتق است) به معنی بالیدن و نمو کردن می‌ باشد.

* پرستنده آتــش زردهشـت  <><><>  همی رفت با باژو وبرسم به مشت * فردوسی

      این کلمه در اوستا برسمن است،  و از کلمه برز به معنی بالیدن و نمو کردن آمده،  در سانسکریت بره Barh  یعنی شاخه‌‌ های بریده درخت،  و در فارسی تای و در پهلوی تاک ‌گویند.  در اوستا مشخص نیست که این شاخه‌ها از چه درختی باید باشد،  همین قدر در یسنا  25  هات  3  آمده،  اورورم برسمنیم،  یعنی برسم (شاخه بریده) درخت یا گیاه.  از بخش‌ های دیگر اوستا معلوم می‌ شود،  که برسم باید از جنس اورورا (urvara) یعنی نباتات باشد.  در کتاب شایست نه ‌شایست،  فقط به ذکر آنکه برسم باید از درخت پاکیزه باشد،  بسنده کرده است،  ولی در نوشته‌ های متأخرین گفته شده،  که برسم باید از درخت انار چیده شود.

      این شاخه‌ها با آداب مخصوصی همراه سرودن سرود‌ های مذهبی و به کمک کارد ویژه ‌ای به نام برسم چین بریده می ‌شود.  مدت‌هاست که به جای برسم‌ های نباتی،  برسم‌ های فلزی از جنس برنج یا نقره ساخته شده،  و ابعاد آن‌ها عبارتست از بلندی نه بند انگشت، قطر یک هشتم بند انگشت.  محل قرار دادن برسم‌ها در هنگام مراسم روی شئی بنام برسمدان یا ماهروی است،  و علت نامیدن آن شباهت دو سر این شی به شکل تیغه ماه است.  در فرگرد  19  وندیداد فقره  19  نیز همین ابعاد برای برسم در نظر گرفته شده است.

      گذشته از اوستا،  به واسطه خبری از استرابون رسم گرفتن نزد ایرانیان بسیار کهن است،  جغرافی‌دان مذکور راجع به یک آتشکده در کاپتا توکا (آسیای صغیر) می ‌نویسد:  مغ‌ها درآنجا آتشی که هرگز خاموش نمی‌شود را نگهداری می کنند،  و هر روز در آتشکده حدود یک ساعت در برابر آتش سرود می‌ خوانند،  و یک بسته چوب در دست می‌ گیرند،  و پرده ‌ای تا به چانه آویخته،  که لب‌ های آنان را می‌ پوشاند.  مقصود از بسته چوب و پرده همان برسم و پنام است.  برسم گرفتن پیش از غذا، در عهد ساسانیان مرسوم بوده است مکررا در شاهنامه فردوسی به این رسم برمی‌خوریم مانند:  در ضیافت نیا طوس،  سفیر روم در نزد شاهنشاه خسروپرویز،  وقتی که بندوی یکی از گماشتگان پادشاه پیش از غذا با برسم داخل شد،  شاه از باج (باژ) گفت،  سفیر روم بر آشفته و از سر خوان برخاست.

* بیامد نیاطوس با رومیان  <><><>  نشستند با فیلسوفان به خوان *

* چوخسرو فروآمد ازتخت بار  <><><>  ابا جامه روم گوهرنگار *

* خرامید خندان برخوان نشست <><><>  بشرتیزبندوی وبرسم به دست*

* جهان‌داربگرفت باژمهان  <><><>  به زمزم همی رای زد درنهان *

* نیا طوس کان دید انداخت نان  <><><>  زآشفتگی باز پس شد زخوان *

* همی گفت باژ وچلیپا به هم  <><><>  زقیصر بود برمسیحا ستم *

   ــ  بازنویسی از اینترنت،  منبع اصلی:  ابراهیم پورداوود، ادبیات مزدیسنا، جلد اول،  انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی،  و انجمن ایران لیگ بمبئی.

   تصویر انوش در چکچک همراه خادم زیارتگاه چکچک،  در تابستان 1387 خورشیدی،  مشروح در اینجا، عکس شماره 4542.

ضد تاریخ طالبانی

      همه ما اهل تاریخ می دانیم،  که طالبان چگونه مجسمه های بودا و ده ها مجسمه و آثار تاریخی دیگر را در سراسر افغانستان نابود کرد،  و بار دیگر بعد از بمباران های آثار تاریخی اروپا توسط متخاصمان در جنگ دوم جهانی،  ضد تاریخ در شکل دینی آنرا پدید آورد.  تا روزی که توپخانه طالبان مجسمه ها را نریخته بود،  کسی به نابودی های ضد تاریخ ها در گذشته فکر نمی کرد،  و مقاله ای ننوشته بود.  ضد تاریخ همیشه وجود داشته گاه بمنظور سیاسی،  گاه اقتصادی و دینی و غیره،  ولی همیشه شکل پنهان داشته و در ابهام بود،  در جنگ دوم جهانی می گفتند،  توپخانه آلمان نازی به اشتباه آثار تاریخی روسیه را نابود کرده،  و بمب های متفقین را بهمین گونه گفتند به اشتباه فرود آمد.  هم اکنون بسیاری از آثار تاریخی که در اروپا می بینیم،  باز سازی شده و جعلی هستند.

      ولی از وقتی که طالبان ضد تاریخ خود را آشکار ساخت،  مکتب ضد تاریخ طالبانی بوجود آمد،  امروزه این مکتب شاگردانی پیدا کرده،  که گاه دانسته و گاه ندانسته ریشه در هویت خود و کل بشر می زنند،  و با تمام وجود به مکتب ضد تاریخ طالبانی پیوسته اند،  حال باید ببینیم چه کسی از ضد تاریخ طالبانی سود می برد،  در استعمار و امپریالیسم و مقالات مرتبط دیگر نوشته ام،  که تا ابتدای قرن 20 استعمار با استفاده از ناسیونالیسم و ملی گرایی،  و تاریخ خواهی،  براحتی می توانست ملتها را رو در روی یکدیگر قرار دهد،  و در صدر آنها استعمار بریتانیا،  توانستند شکل جدید از جغرافیای سیاسی را در جهان بوجود آورند.  سپس از ابتدای قرن گذشته با پیدایش امپریالیسم،  مقاصد سیاسی امپریالیسم گران در سرزمین های تحت نفوذشان شکل گرفت،  گاه ناسیونالیسم و گاه دین و یا حتی پول،  هویت تاریخی و ملی شد.  در این میان ضد تاریخها،  در زیر مجموعه گروه های خواسته کشور های امپریالیسم شکل گرفتند،  و بجان تاریخ کشور های مورد حمله افتادند،  چه نظری و چه فیزیکی.  تا اینکه کم کم رد پای نوامپریالیسم پیدا شد،  نوامپریالیسم بنا به تعریفش که در اینجا نوشته ام،  نیاز به تاریخ و تاریخ سازی ندارد،  هر چه تاریخ و هویت تاریخی نباشد برایش بهتر است.

      آن نیرویی که طالبان را ساخت تا مجسمه های بوداسپ را نابود کند،  امروزه برای همه آشکار شده است،  امپریالیسم نو بود،  نه سیاست های قدیمی ایالات متحده یا انگلستان.  این موضع نیاز به تحلیل های جدید با اندیشه نوین دارد،  بدین منظور مطالعه و پیگیری لینکها و مطالب مختلف وبلاگ انوش راوید کمک بزرگی است.  نیرو های پنهان و آشکار ضد تاریخ طالبانی در همه دنیا هستند،  و در هر کشوری کم و بیش فعالند،  در هر قوم و محلی هستند و سعی می کنند نظری و تحلیلی تاریخ را که بنای آن بدروغ چیده شده است،  با دروغ های دیگر بیشتر و بیشتر درهم کنند،  و گروهی هم سعی می کنند فیزیکی با آتش زدن دزدیدن و یا بمب و بولدوزر هر مکان تاریخی را نابود کنند.  البته تنها در این شکال نیست،  مثلاً در عربستان سعودی روی تمام آثار تاریخی را سنگ مرمر کرده اند،  و هیچ اثر باقی نگذاشته اند،  کوچک و بزرگ را مرمری و چراغانی کرده اند،  و کلاً ضد تاریخ خود را در نهایت با ترفند مدرن سازی از بین برده اند.  یا مانند تخریب آثار تاریخی بویژه اسلامی دوره تیموری در سمرقند و بخارا،  بمنظور ظاهری باز سازی،  ولی در باطن برای از بین بردن آثار تاریخی و هویتی فارسی و ایرانی آنها،  قبلاً درباره آنها با عکس در چند جای وبلاگ نوشته ام.

      چه کسی سود می برد فقط همان امپریالیسم نو و سرمایه داری بی هویت جهان و با زیر ابزار حکومت چایمریکا ی پنهان،  دیگر در ادامه تمدن بشر نیازی نیست که کسی بداند،  مردم چه بودند و از کجا بوده اند،  فقط یک مشت دروغ تاریخی ضد و نقیض خسته و کسل کننده و روح شکن و خورد کنند می گذارند.  آنچه هم که از تاریخ و آثار باقی است هم می خواهند به هر ترفندی شده از بین ببرند،  مانند تخت جمشید و شوش و پاسارگاد و مسجد عبدالهی و بسیاری از آثار تاریخی ایران.  اما ایرانیها بخاطر ذوق و شوق به آب و اجداد شان،  بیشتر از هر ملتی در حفظ و نگهداری آثار تاریخی خود تلاش می کنند،  و کار را برای اندک ضد تاریخ های طالبانی در ایران سخت کرده اند.

      امروزه برای جنگ با تاریخ ایران،  شارلاتانیزم تاریخی نظری،  بکمک ضد تاریخ طالبانی فیزیکی آمده است،  و چون این گروه های قهری سواد و معلومات تاریخی و اجتماعی ندارند،  هر چه دم دستشان بیاید به دروغ و حقه و بمب می بندند.  مثلاً در ترفند هایی می گویند،  که سلسله هخامنشیان نبوده،  یا کوروش و داریوش بزرگ چنان بوده و چه بدی ها کرده اند.  بدون هیچ دلیل و مدرک سعی می کنند،  با ترفند های سخط و سلیط،  و با پرخاشگری و اهانت،  به تاریخ ایران حمله کنند،  زیرا آنها در این کشور،  کمتر زورشان به اعمال نابودی فیزیکی می رسد.

      تاریخ یک علم است،  و باید مانند همه علوم با آن بر خورد کرد،  در محیط دمکرات، پرسش نمود، نظریه داد، تحقیق و تحلیل کرد،  پیرامون آن گپ زد، فرموله و تدوین نمود و سپس تأیید موقت کرد.  تاریخ سرگذشتی بوده که در گذشته اتفاق افتاده،  و همیشه و تا ابد ثابت است،  و واقعیت این اتفاقها می تواند هویت و ساختار جدیدی برای ملت های قاره کهن و ایران داشته باشد.  آنچه که امروزه با کمک تکنولوژی های نوین متوجه شده ایم، هویتی و ملیتی که تاکنون گفته اند،  انباشته از دروغ است،  بارها و بویژه در سخن وبلاگ در این باره نوشته ام.  ولی وظیفه شارلاتانیزم تاریخ نظری و ضد تاریخی طالبانی چیز دیگری است،  که توسط صاحبان آنها تعریف شده است.

   تصویر تاریخی آرامگاه یک پیامبر تاریخی در شبه جزیره عربستان،  که بطور کلی آنرا نابود کرده اند و اثری از آن نیست،  عکس شماره 1472.  عکس بالا مساجد و جای آثار تاریخی کشور عربستان سعودی در امروزه،  عکس شماره 4769.

باب عشق و جوانی

      گلستان سعدی شیرازی،  یکی از بهترین نثر های آموزنده و جذاب جهان،  و شیرین ترین نثر پارسی است،  که افتخار زبان پارسی است.  ترجمه این کتاب قرن ها در کلیسا های انگلستان یکی از کتاب های درسی بود،  و از این جهت اولین اثر ادبی پارسی است،  که به زبان بیگانه ترجمه شده است.

      گلستان حکایت زندگی است،  با تمام فراز و نشیب های آن،  سعدی هفت قرن پیش داستان عاشقانه ای را به تصویر کشیده است،  که در سال ۱۹۹۷ میلادی دست مایه فیلم سینمایی تایتانیک بود.  در باب عشق و جوانی،  یک مثنوی عاشقانه آورده شده است،  که پدر داستان عاشقانه معروف تایتانیک است.  ادبیات و فرهنگ غنی ما سرشار از مفاهیم و مضامین نابی است،  که متاسفانه نه تنها ندیده و نشنیده و نشناخته ایم،  بلکه با نمونه های بیگانه آن بیشتر آشنا هستیم،  و از فرهنگ ناب خویش باز مانده ایم.  باعث تاسف است که جوانان ما با اثری چون گلستان سعدی بیگانه اند.  داستان از آنجا شروع می شود،  که جوانی پاکباز همراه با معشوق زیبای خود در قایقی بوده است،  که در گرداب گرفتار می شوند و با هم به درون دریا می افتند.......

   این اثر فخیم و عاشقانه ناب در زیر آمده است:

* جوانی   پاکباز   پاکرو   بود <><>  با پاکیزه  رویی در  گرو بود *

* چنین خواندم که در دریای اعظم <><> به گردابی در افتادند با هم *

* چو ملاح آمدش  تا دست گیرد <><> مبادا کاندر  آن حالت  بمیرد *

* همی گفت از میان موج و تشویر <><> مرا بگذار و دست یار من گیر *

* در این گفتن جهان بر وی بر آشفت <><> شنیدندش که جان می داد و می گفت *

* حدیث عشق از آن بطال منیوش <><> که در سختی کند یاری فراموش *

* چنین  کردند  یاران  زندگانی <><> ز کار  افتاده  بشنو  تا  بدانی *

* که سعدی راه و رسم عشقبازی <><> چنان داند  که در  بغداد تازی *

* دلارامی که دارای دل  در و بند <><> دگر چشم از همه عالم فرو بند *

* اگر  مجنون  لیلی  زنده  گشتی <><> حدیث عشق از این دفتر نبشتی *

* این کوزه چو من عاشق زاری بوده است <><> در بند سر زلف نگاری بوده‌ ست *

* این  دسته  که  بر  گردن  او  می ‌بینی <><> دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ ست *

 عمر خیام

تصویر انوش راوید در موزه شهر مراغه،  تابستان 1392،  عکس شماره 4561.

کلیک کنید:  داستان های تاریخی ایرانی

کلیک کنید:  جام های تاریخی ایران

کلیک کنید:  تاریخ سکه های ساسانی اسلامی

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر 

راه راستی ایرانی

راه راستی ایرانی

   پیش گفتار

      در جهان دگرگون امروز،  ایران عزیز مانند همیشه تاریخ توسط دشمنان رنگارنگ به اشکال مختلف تهدید و تحذیر می شود،  وظیفه تمام روشنفکران و مبارزان است،  که گذشته و آینده را در جای جای ایران به هم پیوند دهند،  تا افق روشن برای این سرزمین وسیع و زیبا رقم خورد.  داشتن نگرشی جان گرفته از انقلاب های انسانی ایرانی مسلح شده به دمکراسی و فدرالیسم ملی تاریخی،  در جهت رشد و تکامل تاریخ اجتماعی ایران بزرگ،  مهم ترین کار سازمان های قرن 21 و سر گروه های نوین است.  در ضمن نباید ساده نگری کرد،  و استعمار و امپریالیسم را دست کم گرفت.  کار گزاران و چهره های استعمار در نزدیکی ها و اطراف ما هستند،  اما خرد جمعی ایرانی پر بار با دانایی قرن 21،  مانند همیشه آنها را شکست می دهد،  و حتماً موج های نو ایرانی بر آمده از پویایی و شکوفایی جوانان ایرانی در این قرن سنت گریزی،  آنها را برای همیشه به زباله دان تاریخ می فرستد.

      بنابر این وظیفه همه ایران دوستان عزیز است،  که با مطالعه وبسایت انوش راوید ،  راه راستی و درستی و حقیقت را در تاریخ بشناسند،  و در راه بر داشتن دروغ های تاریخی همراه شده،  و گام های استوار بر دارند.  فردایی که ما در پیش داریم بر گرفته از آهنگ تاریخی ماست،  در سازمان آینده بینی به آن اشاراتی کرده ام،  امید است برای یافتن بهترین روش راه راستی و نگرشی نو به قرن جدید،  در کارگاه فکر سازی نظریه پردازی هایی در خور توجه جهانی ارایه داده شود.  بدلیل علم جغرافی ـ تاریخ از ابتدای قرن 16 میلادی،  ایران با بدست آوردن ایدئولوژی ملی منسجم،  از بقیه کشور های منطقه در رفتار های اجتماعی پیشی گرفت،  که در ساختارهای تاریخ اجتماعی نوشته ام،  و این برتری باعث شد ایرانی ها سرمشق دیگر ملل قاره کهن باشند،  این وضع تاکنون با شدت ادامه داشته و خواهد داشت.

      در فضای انبوه دروغ و نیرنگ،  که فرد گرایان و خود نماها با انواع ترفند های عوام فریبانه دروغ ها را می سازند و دشمنی را تقویت می کنند،  وبسایت انوش راوید مرکز ثقل مبارزه با دروغ های دشمنان تاریخی ایران شده است،  که در جدالی سخت در راه راستی و درستی پیش می رود.  یکی دیگر از خواسته های راه راستی گرفتن مطالبات تاریخی عقب افتاده است،  وظیفه همگان می باشد که نسبت به آن اقدام کنند،  چگونگی آنرا با مطالعه و پیگیری این وبسایت و با ذوق و سلیقه خود بدست آورند.  همه چیز در جهان تحت کنترل امپریالیسم است،  که توسط امثال،  فراماسون ها،  کمیته 300 ، بیلدر برگ و غیره اعمال می شود،  و چه بسیارند افراد خود فروخته که احمقانه با این دشمنان بشریت همکاری می کنند.

این پست ادامه دارد و بازنویسی می شود.

بزرگان خانواده انوش راوید

     در زیر شرح زندگی سیاسی و اجتماعی و مبارزات افرادی از بزرگان و قدیمی های خاندان خود را نوشته ام،  بزودی چند تن دیگر را که در راه مردم و ایران فدا کاری کرده،  و یا جان باخته اند می نویسم.

  عکس دو مادر بزرگ انوش راوید،  حدود 1330 خورشیدی،  عکس سمت راست مادر بزرگ مادری،  عکس چپ مادر بزرگ پدری،  عکس شماره 1722.

حاج میرزا حسین یحیا کرمانشاهی

      مهر 1384 به مناسبت 130 مین سال روز تولد یکی از سرداران ملی ایران،  این متن را تهیه نمودم،  سرداری بزرگ که در رقابت های سیاسی همیشه طرف مردم را داشت،  و توده ها هم او را حمایت می کردند.  بهمین جهت نام او را کمتر در کتاب های تاریخ می بینیم،  شاید این کار هوشیاری دشمن و کم توجهی ما را می رساند،  که استعمار و امپریالیسم نمی خواهند،  مردم سرداران ملی را بشناسند.  

      حسین سال 1254 خورشیدی،  در خانواده بزرگی از مردم کرمانشاه بدنیا آمد،  پدر او یحیا انصاری که گویند وابسته به انصار پیغمبر اسلام بوده،  و از مجتهدین و خوانین غرب ایران و مقیم کرمانشاه بود،  کسی که با تعیین خطوط مرزی ایران و عراق مخالفت می کرد.  حسین آموزش های ابتدایی را در مکتب خانوادگی سپری کرد،  و برای آموزش های عالی دینی به نجف عراق رفت،  در نجف درجه اجتهاد در علوم شیعه را از آیت الله ملا کلظم خراسانی، و اجتهاد در سنی را دریافت نمود،  و سپس برای تدریس به دانشگاه الازهر شهر قاهره کشور مصر رفت،  و چند سالی سمت استادی داشت،  تا اینکه در سال 1286 خورشیدی،  دانشگاه الازهر  را جهت کار سیاسی در ایران،  برای همیشه ترک نمود.

      حسین از همان آغاز جوانی در فعالیت های سیاسی شرکت می کرد،  و از عشق ذاتی و ملی مردم ایران بزرگ  به دمکراسی و آزادی خبر داشت.  سال 1287 خورشیدی،  در تهران پایتخت ایران،  با دختر حاج آقا حجۀ الاسلام زنجانی از اهالی زنجان،  که در تهران بسر می برد ازدواج نمود،  و ثمره آن 5 پسر و 4 دختر بود،  یکی از پسران به نام منوچهر،  پدر انوش راوید می باشد،  که در جوانی نام فامیل خود را به راوید تغییر داده است.  حسین مردی خوش هیکل و قوی نسبتاً باریک با بلندای 190 سانتیمتر بود،  سوار کار و تیرانداز برجسته ای هم بود،  مسیر کرمانشاه تا تهران را با تعویض دو یا سه اسب یک روزه می پیمود.

      فروردین 1289 خورشیدی برابر 1910 میلادی،  مجلس شورای ملی دوم گشایش یافت،  در این زمان شاه ایران احمد شاه قاجار بود.  آیت الله حاج میرزا حسین یحیی کرمانشاهی از جانب مردم غرب ایران نماینده این مجلس بود.  در آن مجلس پنج نفر معمم نماینده بعنوان هیئت نظارت بر مصوبات مجلس بودند،  که قوانین بر خلاف اسلام نباشد و حاجی یک از آنها بود.  حاج میرزا حسین برای تاسیس حزب دمکرات اقدام کرد،  برای اولین بار در تاریخ ایران حزبی بنیان گذاری شد،  که در خارج مجلس طرفداران فراوان داشت،  و می توانستند نمایندگانی داشته،  و در کل به رفتار های مجلس نظارت داشته باشند.

      سوم دی 1290 برابر 24 دسامبر 1911 ناصرالملک،  که پس از در گذشت عضدالملک بسمت نایب السلطنه تعیین شده بود،  بطور ناگهانی مجلس را بسته و سران دو حزب دمکرات و اعتدال را به قم تبعید کرد،  و جراید را توقیف نمود.  مجلس دوم بسته شد و نمایندگان تبعید و پراکنده شدند،   منجمله سران حزب دمکرات و حاج میرزا حسین رهبر این حزب،  که اواخر تابستان همین سال برای مبارزه و سازماندهی به غرب ایران،  و سپس به دعوت علمای دینی به نجف در عراق کنونی رفت.  مجلس دوم در عمر کوتاه خود با بحران های سخت مواجه بود،  و در برابر انواع مشکلات داخلی و خارجی به فعالیت خود ادامه می داد،  قوانین مهمی در این مجلس وضع شد،  منجمله قانون حفظ الصحه و آبله کوبی،  قانون ثبت اسناد و قانون حکومت نظامی.  بعد ها بسیاری از کارها و قوانینی که مردم در مجلس وضع کرده بودند،  به رضا شاه نسبت دادند،   دشمنان دروغ های بسیاری هم در این زمان یعنی اوایل قرن 20 به تاریخ ایران وارد کردند.

      تابستان 1290 برابر 1911 فوج هایی از نیرو های نظامی روسیه تزاری،  با کمک عثمانی برای فتح تهران و سرنگونی دولت حرکت کردند،  حاج میرزا حسین با جمع آوری حدود ده هزار نفر از سپاه ملیون به مقابله آنها شتافت،  و دشمنان بشدت منهزم و فراری شدند.  بعد از این سرکوب دشمن،  حاجی ضمن ساماندهی مبارزان تهرانی که کاری مشکل بود،  بسمت غرب رفت تا امکانات و نیرو های محلی بیشتر برای حفظ قدرت مردمی پایتخت بیاورد،  همچنین آذوقه برای تهران گشنه تهیه نماید.

      پس از تعطیل مجلس دوم دوره فترت سه ساله پیش آمد،  و ناصرالملک حکومت مطلقه داشت.  روسها انواع تعدیات را به مردم ایران نمودند،  وقایع مهم این سه سال عبارت است،  از قتل عام تبریز و بدار آویختن آزادی خواهان بدست روسها در تبریز،  به توپ بستن گنبد مطهر حضرت رضا در مشهد از طرف روسها،  تبعید آزادی خواهان پایتخت،  تحصیل امتیازات و تعهدات از دولت ایران از طرف روس و انگلیس،  که در نتیجه مردم ایران را دچار یأس و نومیدی گردانید،  و از هنگام تعطیل مجلس تا آغاز جنگ اول جهانی،  ایران کاملاً در تحت نفوذ و فشار شدید دولت روسیه تزاری قرار داشت.

      مدت سه سال روسها با شدت به سرکوب آزادیخواهان و مردم نیمه شمالی ایران مشغول بودند،  و انگلیسها در جنوب به غارت می پرداختند.  تیر 1293 احمد شاه قاجار تاجگذاری کرد.  سال 1914 آغاز جنگ اول جهانی و باز گشت حاجی میرزا حسین از نجف به غرب ایران بود.  سیزده آذر 1293 برابر با ژانویه 1915 گشایش مجلس سوم،  هنوز شمال و جنوب ایران در اشغال روس و انگلیس بود.  مجلس سوم در ابتدا کار بیطرفی ایران در جنگ اول جهانی را اعلام کرد.

       سال 1916 دشمنان با نفوذ به ایل بزرگ کلهر،  و طایفه های مختلف در غرب ایران،  با ترفند آنها را دو گروه کرده،  و به جنگ نا آگاهانه با یکدیگر مجبور کردند،  که حاج میرزا حسین با میانجی گری دو گروه را متحد ساخت،  و بعنوان خان کل برگزیده شد،  و نیروی عظیمی از ایل ها و طایفه های غرب ایران تشکیل داده،  و به قصد فتح تهران و تمام کردن کار دشمنان داخلی و خارجی مردم ایران حرکت کردند.  سال های 1916 تا 1921 میلادی برابر 1295 تا 1299 خورشیدی،  دوره فترت فئودالیسم و گذر به نو بورژوازی در ایران بود،  که استعمار و امپریالیسم با دخالت آشکار حکومت مرکزی را از بین برده بودند،  و به هر کاری دست می زدند.  آگاهان و دلاوران ایران با امکانات ملی با آنها مبارزه می کردند،  ولی جاسوسان دشمنان و کارگزاران و چهره های استعمار در همه جا بودند.  حرکت دادن نیرویی عظیم مرکب از هشت هزار نفر جنگجو از غرب برای اشغال تهران و برنامه برای همزمانی در پشتیبانی مجاهدین تهران،  که پنج سال پیش به فرماندهی حاج میرزا حسین،  روس و عثمانی را نابود کرده بودند،  کار مهمی بود.  این نیرو می خواستند حکومت مشروعه ملی اعلام کنند،  تا انتخابات دمکراتیک برگزار شود،  ولی عوامل انگلیس می گفتند این حرکت بنفع عثمانی تمام خواهد شد.  عثمانی ها را در جریان خالی شدن غرب از نیروی مجاهد و مردمی قرار دادند،  عثمانی ها احمقانه برای اشغال آن دیار حرکت کردند.  عثمانیها با نیروی زیاد به ایران تجاوز کردند،  آنها در ترفند انگلیس افتاده بودند،  و نیرو های پشتیبانی خود در عراق را به ایران کشاندند.  حاج میرزا حسین به مجاهدان و نیرو های ملی دستور تعویض مسیر حرکت دادند،  تا با آنها به جنگ بپردازند،  و به این ترتیب اشغال تهران منتفی شد.  سال 1916 میلادی حاج میرزا حسین با کمک خواهر دلاورش معصومه خانم،  فرماندهی پارتی زانها را برای مقابل با تجاوز عثمانیها در غرب ایران داشتند،  که به شکست و نابودی عثمانیها و روس ها مهاجم به ایران در سال 1917 منجر شد.

      سال 1918 حاج میرزا حسین در تهران،  به سازماندهی توده ای برای بدست گرفتن حکومت انقلابی مردمی مشغول بود،  ستاد این فرماندهی در باغ و منزل حاج میرزا حسین واقع در محله حسین آباد تهران بود،  که خود حاجی آنرا آباد کرده و به نام خوش حسین آباد می گفتند،  و جنب پادگان عشرت آباد بود.  انگلیس از ترس این حرکت ملی و مردمی،  که در آن همه گروه های اجتماعی شرکت داشتند،  رضا خان را علم کرد.  یکشنبه سوم اسفند 1299 خورشیدی برابر با 22 فوریه 1921 ورود قزاق های رضا شاه به نقاط مختلف تهران،  و دستگیری 80 نفر از رجال سیاسی و دینی و تبعید و زندانی کردن آنها. 

      اول تیر 1300 پس از هشت سال دوره فترت و هرج و مرج،  و دخالت های استعمار اندکی آرامش آمد،  تا استعمار نفسی تازه کند و با گام های امپریالیستی جدید وارد کار زار ظلم شود.  در این دوره آیت الله حاج میرزا حسین یحیا کرمانشاهی،  که در واقع رقیب شکست خورده رضا خان بود،  خانه نشین شد و مانند بسیاری دیگر از مردان دینی آن زمان نمی توانست لباس روحانی بپوشد،  خود نیز بدلایلی تمایل نداشت،  و در سال 1308 با دریافت جواز وکالت به کمک مردم در امور حقوقی و عادی پرداخت.  سال 1334 حاجی در سن 80 سالگی بعد از چند سال بیماری فوت نمود.  آرامگاه او در قبرستان نو (ابوحسین) است،  که در نزدیکی حرم مطهر و آنسوی رودخانه قرار دارد،  قبرستان قدیمی و بزرگی که تعدادی از بزرگان قم و شخصیتها را در خود جای داده است.

عکس تاریخی مرحوم حاج میرزا حسین یحیی کرمانشاهی،  عکس شماره 1701.

عکس حاجی و خانم دوران بازنشستگی،  حدود 1320 خورشیدی،  عکس شماره 1711.

عکس وکالتنامه تاریخی حاجی،  عکس شماره 4651.

   حاجی همیشه می گفت دنیا از آن ظالم ها نمی شود،  و اگر آنها مظلومی بکشند،  خود هزار بار خواهند مرد.

   راپرت های پلیس مخفی

      بخشی از این راپرت یا گزارش های پلیس مخفی نظمیه (یا تأمینات یا آگاهی دوره های بعد) در سال 1333 و 1335 هجری قمری می باشد،  که از پدر بزرگ من حاج میرزا حسین نام برده شده.  سبب اینکه این گزارشها در اوراق بازمانده مستشارالدوله دیده می شود، آن است که او سه بار وزیر داخله بود،  بار اول در دولت میرزا حسن خان مشیرالدوله پیرنیا،  27 ربیع الثانی تا اواخر جمادی الثانیه 1333،  بار سوم در دولت محمد علی خان علاء السطنه 14 شعبان 1335 تا اواسط محرم 1336 ،  و چون نظمیه یکی از ادارات وزارت داخله است مرسوم بر آن بود،  که همه روز گزارش شایعات رایج در شهر که مأموران خفیه به نظمیه می دادند،  توسط رئیس نظمیه که در آن روزگار وستد اهل نروژ بود به وزیر داخله داده می شد،  تا او آنچه را لازم می داند به اطلاع هیأت دولت برساند.

      در نامه هایی که رئیس نظمیه همراه گزارشها به وزیر داخله می فرستاده،  آنها را راپرت و شایعات شهری می گفت،  و در هر نامه تعداد گزارش های همراه آن را مشخص می کرد.  هر گزارش بروی یک ورقه بود،  و در پایان گزارش به جای نام گزارش دهنده شماره ای داشت،  که رمز و وسیله شناسایی پلیس مخفی آن بود.  پلیس مخفی ها متن گزارش های خود را از شایعاتی که اینجا و آنجا می شنیدند،  و یا از مطالبی که استراق سمع می کردند،  به اداره پلیس مخفی می دادند.  طبعاً آن گزارشها در آنجا سبک و سنگین می شد،  و آنها را که قابل تر و مهم تر بودند،  استخراج و پاکنویس و شاید تحریر می کردند،  و به وزیر داخله می فرستادند.  خفیه نویسی و خبر کشی و زبان گیری و جاسوسی از کار های رایج و معمولی دولتها برای حفظ موجودیت خود بوده است،  و حکومتها همیشه از آن برای کسب خبر استفاده می کرده اند.  موارد و اشارات متعدد از این رویه در متون تاریخی قدیمی دیده می شود،  خواه به هنگام جنگها و مقابله با دشمن،  و خواه در روزگار معمولی.

   در 21 برج سرطان 1335 ــ  حاج میرزا حسین وکیل سابق کرمانشاهی می گوید،  باعث جنگ ایل کلهر با همدیگر که الان هم مشغولند به دستور آقا سید حسن اجاق است.

   در 24 برج اسد 1335 ــ  از قرار مذکور،  موتمن الدوله از طرف کمیسیون اجزاء بیکار وزارت خارجه به حضور آقای رئیس الوزراء رسیده تقاضا های حضرات را به عرض رسانیده،  از طرف ریاست وزراء جواب داده شده است،  که روز پنجشنبه به شهر آمده کار آنها را اصلاح می کنیم.  ولی معاضد السلطنه با حاجی میرزا حسین وکیل کرمانشاهی مذاکره نموده اند،  هر گاه از طرف آقای رئیس الوزراء جوابی مکفی داده نشود،  تقاضای خودشان را به توسط جراید اعلان نمایند.

   در 5 برج سنبله 1335 ــ  دیروز صبح تا ظهر کمیسیون اجزاء بیکار وزارت خارجه در حضور شش نفر مدعوین:  آقای سید اسد الله خرقانی و حاجی میرزا حسین و بهجت وکیل عدلیه و شریف زاده با دو نفر دیگر در منزل مفتاح الدوله تشکیل بود.  پس از اظهارات مساعدت آمیز که از طرف ایشان به آن کمیسیون شده،  قرار شد آقا سید اسد الله خرقانی آقای رئیس الوزراء را ملاقات نموده،  و پس از مذاکرات نتیجه آن را به کمیسیون اطلاع دهد.

   در 13 برج سنبله 1335 ــ  حاجی میرزا مهدی خزانه و میرزا زین العابدین خان گرکانی و مهام الدوله قرار گذاشته اند،  نفری چهل تومان برای پیشرفت وکیل شدن خودشان مخارج به میان بگذارند.  مهام الدوله می گفت من تاکنون بیست و پنج تومان خرج کرده ام باید حساب بشود،  و روز جمعه آینده هم جلسه دارند.  و نیز حضرات فوق با آقا سید اسدالله خرقانی و حاجی میرزا حسین کرمانشاهی و معاضدالسطان و میرزا محمود چنته هم ائتلاف کرده اند،  ولی این اشخاص چون دست خالی هستند و برای پول دادن حاضر نشدند،  قرار شده است آنها با پول اینها با تبلیغات این مقصود را انجام دهند.

   در 16 برج سنبله 1335 ــ  شب جمعه در کمیسیون انتخابات عدم تشکیلیون جمعیت زیادی بوده،  چندین نفر هم آمده اسامی خودشان در دفتر ثبت نمودند که داخل شوند.  بعد چند نفر از روسا خلوت نمودند،  از قرار مذکور گفتگو کرده اند که به هر نحو است دسته ای از دمکراتها را که بیطرف هستند،  با خودشان متحد نمایند.  یک مجلس هم با حاجی میرزا حسین کرمانشاهی که رئیس بیطرفها است ملاقات کرده،  ولی نتوانستند موفقیت حاصل نمایند.

   در 17 برج سنبله 1335 ــ  دمکرات های بیطرف که به توسط حاجی میرزا حسین کرمانشاهی اداره می شود،  اشخاص ذیل را برای وکالت کاندید نموده اند:

   مستوفی الممالک ــ  آقا سید اسدالله خرقانی ــ  مخبرالسلطنه ــ  مشارالدوله میرزا طاهر تنکابنی ــ  شیخ ابوطالب تبریزی ــ  مساوات ــ  وحید الملک ــ  تقی زاده ــ  حاجی میرزا حسین کرمانشاهی ــ  حاجی محمد تقی شاهرودی ــ  مخبرالملک.

   در 24 برج سنبله 1335 ــ  یک عده در صدد هستند که اگر آقا میرزا هاشم آشتیانی و حاجی آقا شیرازی در این دوره انتخابات اکثریت را بردند،  شرحی از دسیسه کاری آنها از روی اطلاعات صحیح نوشته و به انجمن نظار مرکزی ارسال دارند،  که برای آنها اعتبار نامه داده نشود.  اشخاصی که این مسئله را تصمیم کرده اند،  عجالتاً،  آقا سید اسدالله خرقانی و حاجی میرزا حسین کرمانشاهی و میرزا محمد خیاط و غیره هستند.

   در 24 برج سنبله 1335 ــ  احزاب سیاسی از حالا شروع به مکاتبات برای انتخابات ولایت نمودند،  عجالتاً  معاون السلطنه مدیر روزنامه آزاد کاغذی برای روسای ایل کلهر نوشته،  که من مجید الملک حاکم جدید را با شماها همراه کردم،  شما هم خوب است بنده و شاهزاده محمد باقر میرزا و مرآت السلطان و عماد الرعایا را وکیل انتخاب نمایید،  که ماها با خیالات شما کاملاً مساعدت و همراه داریم.  حاجی میرزا حسین کرمانشاهی از این مقدمه مسبوق شده لایحه ای برای سردار نصرت و سردار اقبال مبنی بر اتحاد و صمیمیت نوشته،  که با هم متحد باشند و ضمناً اشاره کرده است،  در موقع انتخابات گول معاون السلطنه را نخورید،  و مقصود مشارالیه این است که فعلاً از طهران انتخاب نشد،  لااقل کرمانشاه را از دست ندهد.

   در 30 برج سنبله 1335 ــ  دمکرات های بیطرف که به اسم صلح طلب تشکیلات داشته و رئیس آنها حاجی میرزا حسین کرمانشاهی بود،  بواسطه نداشتن پایه و اساس پس از اخذ تعرفه انتخابات،  رفته رفته حوزه های آن منحل شده،  و از قرار معلوم تاکنون حاجی میرزا حسین برای استفاده از آراء،  آنها را نگاه داشته بود.

   در 2 برج میزان 1335 ــ  حاجی میرزا حسین کرمانشاهی اظهار می داشت،  دسته ای از ضد تشکیلیون در بین مردم شهرت می دهند که دو روز قبل صمصام السلطنه به منزل آقا رضا معروف به اناری رفته،  مقداری آرد و برنج در بین چند نفر از کارکنان دسته تشکیلیون از قبیل،  میرزا علی اکبر ساعت ساز و صدرائی و سید عبدالرحیم و غیره تقسیم نموده است.   در صورت تقاضا،  راپورت های پلیس مخفی را ادامه می دهم.

آقای محمد امامی

      مرحوم سید محمد امامی پدر بزرگ نگارنده انوش راوید می باشد،  در جوانی با این پدر بزرگ گفتگو های تاریخی و ادبی داشتم،  در مشاعره فوق العاده بود،  و تقریباً همه شعر ها را حفظ بود.  تاریخ را بدرستی می دانست و تحلیل می کرد،  و از اینکه عده ای تاریخ دان دانشگاهی دارند دروغ هایی که  کار گزاران و چهره های استعمار نوشته اند بخورد مردم می دهند دلخور بود،  و از نفوذ استعمار و امپریالیسم خیلی نگران می شد.

     محمد سال 1274 در یک خانواده متمول متولد شد،  پدر او روحانی معروف شهر همدان بود،  که بعد ها آن سید از جانب رضا شاه به طالقان تبعید شد.  محمد در سن 22 سالگی داخل نیرو های ملی و مردمی گردید،  و برای مبارزات به تهران کشیده شد.  او شاعر و سخنوری ملی بود،  و اشعار حماسی میهنی می خواند،  ادبیات را خوب می شناخت و می دانست.  در جوانی به عشق بر پا شدن حکومت ملی و مردمی هم پا و همراه روشنفکران دیگر تلاش می کرد،  ولی با کودتای رضا شاه مواجه شد،  و با احساس شکست در کار سیاسی به تجارت مشغول گردید.  در تجارت فرد موفقی بود،  و به ملک التجار معروف شد،  تجارت عمده چوب را برگزید،  که در آن زمان تمام خانه ها با چوب ساخته می شدند.

      در تمام مدت حکومت رضا شاه فعالیت های سیاسی تعطیل شده بود،  ولی در ابتدای جنگ دوم جهانی دو هواپیمای متفقین چند بمب در پادگان های تهران انداختند.  ارتش رضا شاه که تا آن زمان مردم را تهدید می کرد،  و شاخ و شونه می کشید و می کشت،  در مقابل یک حمله کوچک چند بمب و چند کامیون سرباز،  پا به فرار گذاشت،  سربازان فراری از پادگان های رضا شاهی فریاد می زدند،  فرار فرار متفقین حمله کردند!!.  افسران عالی رتبه از ترس لباس های فرم و نظامی خود را در باغچه های خانه ها چال کردند،  و حتی تفنگ ها را در جوی آب انداخته بودند.  در این زمان عشایر با اسب های ارتش و تفنگ در دست خوشحال بسوی سرزمینشان می رفتند.  آقای محمد امامی در یکی از محلات قیمتی تهران به نام دروازه شمیران خانه ای بزرگ و بنگاه داشت،  این محل نزدیک پادگان عشرت آباد بود،  ایشان و فرزندان بزرگ او نظاره گر بودند.

         آقای محمد امامی در منزل خود ستادی دمکراتیک مردمی تشکیل داد،  تا به سربازان فراری بی پناه کمک کنند،  که به روستا های خود بروند.  همچنین دلاوران و آگاه هان را گرد آوری و سازماندهی نمایند،  تا اقداماتی جهت حفظ امنیت کنند،  و خدمات اجتماعی و فرهنگی و ملی مردمی را سازمان و انجام دهند.  شاید هم بتوانند حکومتی نو را بنیان گذارند،  در آن زمان دولتی وجود نداشت،  مانند همیشه مردم بودند و مردم.  مرحوم محمد امامی ده فرزند داشت،  پنج پسر و پنج دختر،  که مادر من یکی از آنها می باشد،  تمام فرزندان در قید حیات هستند،  و از استرالیا تا تهران و آمریکا زندگی می کنند.

       آقای محمد امامی می گفت،  تاریخ همیشه غافل گیر کننده است،  تاریخ های دروغی ادبیات دشمن و تاریخ واقعی عظمت مردم و ایران بزرگ می باشد.

عکس مرحوم آقای محمد امامی و خانم،  حدود 1345 خورشدی،  عکس شماره 1741.

   عکس مرحوم آقای محمد امامی پدر بزرگ انوش راوید،  در تجارتخانه امامی و پسران پشت میز کار،  و عکس مرحوم محمود امامی دایی بزرگ انوش نشسته،  و عکس علی آقا پیشکار تجارتخانه ایستاده،  عکس شماره 1746.

      آقای محمد امامی با قدی بلند و هیکل قوی،  قهرمان شمشیر و قمه زنی در تهران بود.  عکس حدود چهل سال پیش پدر بزرگ و مادر بزرگ انوش راوید در منزل قدیمی آقای امامی.  در گذشته ها یکی از مهمترین ورزشها مسابقه قمه زنی و شمشیر بازی و پرتاپ نیزه بود،  که ریشه تاریخی در دلاوری ایرانیان دارد،  سوار کاری جایگاه ویژه خود را داشت.  این ورزشها همراه انواع کشتی ها،  اجازه تجاوز نظامی دشمنان را به ایران نمی داد،  جمع بودن دور هم و فرهنگ عمومی دلاوری و گرد هم آمدن،  بزرگترین و منحصر ترین تمایل تاریخی ایرانی است.  

معصومه خانم

      سال 1916 ، سربازان  عثمانی از گروه  متحدین جنگ اول جهانی،  غرب ایران را اشغال کردند.  بدلیل عدم کفایت دولت وقت،  و نبود ارتش،  دشمن ضمن جنگ با نیرو های محلی، کرد و ترک و فارس و غیره،  وارد مرکز حکومتی غرب ایران،  شهر همدان شد.  در گرگ و میش هوا دم تاریکی،  به ارک حکومتی رسیدند،  و آنجا را خالی از مردان دیدند،  زیرا  قاجارک ها و نوکرانشان،  از آنجا  فرار کرده بودند.  سپس دشمن به قسمت داخلی و اندرون ها رفتند.  چون درب های قلعه اندرونی بسته بود،  و آنها  قصد غارت داشتند،  از دیوار پریدند،  غافل از اینکه شیرزنی دلاور و قهرمان،  از سرزمین ایران بزرگ با تفنگی از حوضچه خالی از آب و لابلای شمشاد ها،  آنها را با تفنگ هدف قرار میدهد.  فاصله این حوض تا دیوارها،  حدود 50 متر بود.  هر عثمانی که سایه سیاهش بالای دیوار ظاهر میشد،  هدف تیر قرار می گرفت.  پس از کشته و زخمی شدن بیست یا سی نیروی عثمانی،  و با ورود گروهان عثمانی،  دیگر جنگ یک تنه محا ل بود.  آن دلاور زن ایرانی به کنار بقیه سی،  چهل نفر زن و بچه ها آمد،  و کودکی در دست گرفته،  و مثل بقیه و البته الکی گریه و زاری می کرد.  دشمن بدنبال چندین مرد تیرانداز می گشت.

      بعد از ظهر آن روز،  قبل از ورود عثمانیها به حکومتی،  زنان طلا و جواهر و وسایل قیمتی خود را جدا گانه،  و یا چند نفره،  در جا هایی از آن ساختمان و حیاط و باغ،  پنهان و چا ل کرده بودند،  حتی در زیر زمینی مقدار زیادی کتاب، اسنا د و وسایل دیگر قرار داده،  و درب آنرا  گل اندود کردند،  تا دست دشمن نیفتند.  دشمن چون غنیمتی نیافت،  و بشدت ترسیده بود،  آن شب از حکومتی عقب نشینی کرد.  این شیر زن دلاور،  معصومه خانم خواهر پدر بزرگ انوش راوید،  حاج آقا میرزا حسین یحیا کرمانشاهی بود.  همان شب و روز بعد زنها و بچه ها،  دست خالی هر یک بسویی رفتند،  و در مدت  کوتاهی دشمن ارگ و حومه آنرا خراب کرد،  حتی درختان تنومند را نیز قطع کردند.

      دشمن ایران زمین،  در مدت کوتاه اشغال آن قسمت ها،  تلفات بسیار داد،  در هر جایی، هر کوچه ای و جاده ای آنان را می زدند و می کشتند.  تاریخ دلاوری های ایرانیان را ارج داریم،  تاریخ دانان و تاریخ گویان این مقدار زیاد و احمقانه ،  از کتاب های دروغی اجنبی نگویند.  مثلا می نویسند،  انگلستان عثمانی ها را شکست داد،  و از عراق  بیرون کرد،  ولی در واقع ملتها دشمن را شکست دادند.  شاید بگویند، چرا مدتها که عراق در اشغال عثمانی بود،  مردم عراق آنها را نزدند،  دوره بورژوازی و فئودالی سنتی و محلی،  با دوره نزدیکی با استعمار و امپریالیسم فرق دارد.  در آن زمان ایران در بدو ورود به دوره فئودالی از سازمان قبیله ای بود،  ولی عراق هنوز در سازمان قبیله بسر می برد،  به ساختار های تاریخی اجتماع مراجعه شود.  این ماجرا کشتن و شکست عثمانی ها را مرحومه معصومه خانم حدود سی و پنج سال پیش برایم تعریف کرده بود،  این شیر زن در آن زمان دلاوری و تیراندازی 25 سال داشت،  او مدتی در همان حوالی با گروه دلاورش دشمن را می زد،  و سپس به تهران آمد،  و در چمبره هزار رنگ سیاست،  خانه نشین شد.

      آیا بنظر شما، با این قبیل  دلاوری های مردم،  اسکندر و چنگیز حقیر، قابل قبولند،  حتی با اندک فهمی دروغشان مشخص است.  آنها که میگویند،  این اشغال های تاریخ واقعیست،  خیلی کم دارند.  تاریخ واقعی گنج ملت،  و تاریخ دروغی ادبیات ملت دیگر است.

   پرسش از عموم:  آیا شما دلاوران تاریخی در خانوده خود دارید؟

   عکس معصومه خانم در 1350 تهران،  55 سال بعد از نبرد یک تنه با گروهان عثمانی،  عکس شماره 1719.

کاری که در تاریخ نوشته نیست

      این داستان واقعی را سال 1352 خورشیدی از زبان مادر بزرگم،  همسر حاج میرزا حسین شنیده ام:

      سال 1916 م،  در وسط جنگ جهانی اول،  آلمان به عثمانی کمک می کرد تا بتواند به منافع و مراکز انگلیس در ایران و خلیج فارس ضربه بزند.  عثمانی ها توانایی طرح و برنامه ریزی های ظریف و کوچک را نداشتند،  آنها بیشتر به حرکتها و قشون کشی های کلان و پر جمعیت توجه می کردند.  آلمان هایی هم که به عثمانی کمک می کردند،  شناخت کاملی از موقعیت های جغرافیای طبیعی و انسانی غرب ایران و عراق و خلیج فارس نداشتند،  بنابر این نمی توانستند تاکتیک های مهم ولی کوچک را به سر انجام برسانند،  و در کل مفید نبودند.  در نبردها،  استراتژی ها و کار های ظریفی هست که باید انجام شود،  عدم آگاهی از این موضوعات ظریف و دقیق صدمات جبران ناپذیری را در پی دارد.  عثمانی ها تنها کاری که می دانستند و می توانستند انجام دهند،  رساندن اسلحه و مهمات سبک به شورشیان و نیرو های مردمی بود.  آنها به هر کسی که می خواست با دولت مرکزی ایران بجنگد اسلحه می دادند،  و قادر نبودند تشخیص دهند به چه کسی و چرا باید بدهند.

      یکی از کار هایی که آنها بسرعت دنبال می کردند،  ساخت خط آهن قسطنطنیه تا بغداد بود،  که بتوانند به راحتی نیرو های نظامی زیادی به بغداد برسانند،  و از آنجا به ایران و خلیج فارس گسیل دارند.  انگلیس نمی خواست این راه آهن کامل ساخته شود،  بنابر این با تمام نیرنگ و برنامه کار شکنی و خرابکاری می کرد.  کلاً مردم محلی و ایران و عراق اهمیت خاصی به این موضوع نمی دادند،  شاید برای آنها وجود راه آهن می توانست مفید باشد.  مردم و نیرو هایی که چنین فکر می کردند،  می خواستند که این خط را پس از ساخته شدن در کنترل داشته باشند.  یکی از این گروه ها به رهبری حاج میرزا حسین بود،  او  حاج محمود از اهالی کرمانشاه را مأمور کرد،  همان سال در بغداد فرماندهی عثمانی را ببیند و به آنها بگوید،  که رئیس یک ایل بزرگ است،  و کوچ آنها از غرب به شرق ایران و به حدود تهران می رسد.  دشمن هم که چیزی از جغرافیای ایران نمی دانست متوجه نشد،  که این کوچ بی معنی است.  طبق دستور حاج میرزا حسین،  محمود به دشمن گفت که چون حکومت ایران به آنها ظلم می کند،  اگر اسلحه داشته باشند می توانند از خود دفاع نمایند،  و حتی در تهران به حکومت ایران و منافع انگلیس ضرباتی وارد نمایند.

      عثمانی ها براحتی قبول کردند که به او اسلحه بدهند،  و گفتند که یکی از افسران خود را برای بازدید و تعیین مسائل لازم به کرمانشاه می فرستند.  هفته ای بعد،  دو افسر عثمانی با لباس مبدل وارد کرمانشاه شدند،  و توسط محمود به منزلش برده و سه روز پذیرایی شدند.  عده ای از سران ایلها و دوستان حاج میرزا حسین از شوق بدست آوردن اسلحه های مدرن و جدید بدیدار افسران می آمدند،  و باعث توجیه آنها شدند که دادن اسلحه به اینها کار درستی است.  قرار گذاشتند که در جایی حدود بیست فرسنگی کرمانشاه برای بار اول یک محموله شامل 120 تفنگ و 40 تپانچه و 300 عدد نارنجک دستی و مقدار لازم فشنگ در اختیار مبارزان ملی ایران قرار دهند،  و بعد از اولین عملیات که بر علیه دولت انجام دادند،  اسلحه های بیشتر و منجمله سنگین به آنها بدهند.  معصومه خانم خواهر حاج میرزا حسین و محمود و افرادشان در محل و وقت مقرر اسلحه ها را دریافت کردند،  و به ریش دشمن خندیدند.  آنها تصمیم داشتند با برنامه دیگر،  و یا شاید نسبت دادن یکی دو تا از زد و خورد های داخلی معمول آن روز های ایران به خود،  از عثمانی ها  بیشتر و بیشتر اسلحه بگیرند.  اما سرنوشت عثمانی ها و جنگ اول جهانی،  این فرصت را به این گروه ملی و مردمی نداد.

منوچهر راوید

      پدر نگارنده،  در سال 1304 خورشیدی در خانواده پر جمعیت حاج میرزا حسین بدنیا آمد،  تحصیلات دبستانی و دبیرستان و دانشگاهی خود را در تهران گذراند.  بعد از خدمت سربازی به استخدام وزارتخانه کار و امور اجتماعی آن زمان درآمد،  و از همان ابتدا پست های مهمی را گرفت،  که در تولد در تاریخ نوشته ام.  از سال 1355خورشیدی می دانست،  که داستان ایران چه می شود،  به جل و چلاسر مهاجرت کرد،  و در باغ وسیع خودش ضمن کار کشاورزی و باغداریٍ،  به سرودن شعر های عرفانی پرداخت.  در جل و چلاسر با یاری همسر خوبش بانو مهین امامی،  فرزند محمد امامی که در بالا نوشته ام،  همیشه پذیرای مهمان های بیشمار فامیل و دوست و آشنا بوده و می باشد.

   توجه:  مشروح مکتب عرفان و شعر،  تألیف منوچهر راوید،  در اینجا.

   عکس تاریخی منوچهر راوید،  حدود 1340 خورشیدی،  در اداره کار با حرف R مشخص است،  و جلسه ای با حضور چند کارگر شرافتمند،  عکس شماره 1750.

   عکس منوچهر راوید هنگام سخنرانی مراسم روز کارگر در اداره کار،  حدود 1338 خورشیدی،  عکس شماره 1752.

بزرگان یحیی

   غلامرضا یحیی ــ  بزرگترین عموی انوش راوید، تاریخ تولد 1296 هـ،خ، تهران،  وفات، 1385 هـ،خ،  شخص بسیار روشن فکر و فهمیده بود،  مجله مغان را منتشر می کرد،  مشروح در اینجا.

   عبدل علی یحیی ــ  دومین عموی انوش راوید،  متولد 1298 هـ.خ، تهران،  سرهنگ بازنشسته ارتش کشور ایران،  او در سال 1307 وارد مدرسه نظام شد،  و یکی از افسران مهم ارتش و طراح تاکتیکی و نظامی بود.

   عبدل باقی یحیی ــ  سومین عموی انوش راوید،  متولد 1299 هـ.خ، تهران،  وفات 1387 تهران.  سرهنگ بازنشسته ارتش کشور ایران،  او در سال 1308 وارد مدرسه نظام شد،  وی سال های زیادی رئیس فدراسیون اسکی و کوه نوردی ایران بود.

   حسین داد یحیی ــ  کوچکترین عموی انوش راوید،  متولد 1313 هـ.خ، تهران،  وفات 1391 هـ.خ، تهران. مهندس آرشیتکت تحصیل کرده کشور آلمان،  اولین بلند مرتبه ساز ایران.

عکس سرهنگ عبدل علی یحیی و مدال های وی،  عکس شماره 1749.

محمود امامی

قطعه شعری از زنده یاد دایی محمود انوش راوید،  کسی که دایی همه بود:

گوهر پندار

دین بمعنای توجه به خدا داشتن است <> بذر نیکی به محبت همه جا کاشتن است

قطع امید ز بد خواهی و بدکرداریست <> نقش عکس العمل از کار خود انگاشتن است

سر ما جای هزاران گل پندار نکوست <> نه که جای غم و کین روی هم انباشتن است

دل شود پاک زحرص و حسد و کینه و خشم <> گر بدانی که جهان رفتن و بگذاشتن است

زهد تنها ندهد  پاسخ صد  گونه  نیاز <> زاهدی  بار ز دوش همه  برداشتن  است

متعادل که شود مصرف و تولید و نفوس <> آن مکان جای خوشی دیدن و پنداشتن است

کار نیک لطف سخن روی خوش و مهر نگاه <> معنی اش پرچم توحید برافراشتن است

  زنده یاد محمود امامی فرزند سید محمد امامی،  متخلص به محمودا،  مقدار زیادی شعر و نصیحت بصورت پراکنده داشت،  بارها به او گفتم آنها را در یک دیوان جمع آوری،  و در اینترنت منتشر کنید،  تا همگان از آنها بهره گیرند،  او می گفت:  "آنچه که من کنم متفاوت از آن است که رهروان کنند".  عزیزان علاقمند که اشعار و نصایح او را در اختیار دارند،  خواهشاً آنها را جمع آوری و کمک نمایند جهت یک دیوان  EBook  تنظیم نماییم.  لازم به یاد آوریست،  اشعار پدرم منوچهر راوید را جهت دانلود در اینترنت قرار داده ام.

عکس منوچهر راوید و محمود امامی،  در 1330 خورشیدی تهران، عکس شماره 1753.

کلیک کنید:  تاریخ پدافند ملی ایران

کلیک کنید:  سرداران نامی تاریخ ایران

کلیک کنید:  استراتژی ملی مردمی ایران

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر