وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir
وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir

دروغ نبرد چالدران

دروغ نبرد چالدران

   پیش گفتار

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخی، تبدیل بداستان های دروغی می شوند،  و یک متخصص با تحلیل ساده متوجه می شود،  نمیتواند از آنها به عنوان منابع و یا دانش تاریخ استفاده نماید.  بمنظور اطلاع بیشتر به تاریخ نویسی ایرانی و  نیز به جغرافیا ـ تاریخ بروید.  مقالات تاریخی نوشته شده من،  از مشاهدات عینی آثار تاریخی و باستانی،  و درک و تحلیل از جریان های واقعی تاریخ اجتماعی است،  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نکرده ام،  البته از کتاب های تاریخی،  که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته ام.

      باید توجه کنید،  مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را،  باید مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد،  در ساختار های تاریخی اجتماع توضیح نوشته ام.  همچنین لازم است هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  و این مسئله مهم را هم در نظر داشت،  که اکثر دانش تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیسم است.  تاریخ را درست در تاریخ بنگرید و تحلیل کنید،  نه آنچه هالیوود و یا دشمنان می خواهند،  دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند،  و هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند،  و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند،  که براحتی قابل رد کردن است.

      وظیفه جوانان باهوش متخصص ایران است،  که با تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند،  و آنها را مجازی یا حتی واقعی به محاکمه بکشانند.  برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و حوصله و تأمل نمایید،  البته می دانم پاک کردن دروغ های دشمنان مشکل است،  آنها در دوران 500 سال استعماری،  به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند.  افرادی احساسی برخورد می کنند،  عرب و فارس و ترک و کرد و غیره را رو در روی تاریخی می گویند و می دانند،  که همه ثمره تاریخ نویس دروغی است.  تاریخ با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه با دانایی قرن 21 بدنبال واقعیت باشیم.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانسته اند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند،  و جامعه را هدایتی تازه دهند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.

   توجه:  افراد بیش ملی گرا یا بیش مکتبی همه سرزمینها،  لطفاً از خواندن و نظر دادن خود داری نمایند،  ولی جوانان با هوش ایران،  برای نگارش تاریخ نوین و علمی ایران،  به انوش راوید بپیوندند.

چالدران دروغ دیگر در تاریخ

       نبرد چالدران کلید اسرار استعمار است،  اگر این نبرد را بشناسیم علت دروغ های دیگر در تاریخ را می یابیم، من سعی می کنم بگویم:  "بیاندیشید و چشم و گوش بسته هر چیز را قبول نکید،  تحلیل و بررسی کنید".  این ساده اندیشی است اگر فکر کنیم هر اتفاق تاریخی و یا جنگ ها،  بدون پیش زمینه ها در تکامل تاریخ اجتماعی بوده باشد.  باید در باره هر موضوعی تحلیل های دقیق داشت و مهمترین موضوعات را در نظر بگیرم،  از قبیل تغییر نسل و زاد و ولدها،  دخالت های آشکار و پنهان دیگران،  صحنه سازی های مختلف سیاسی و اقتصادی،  و پتانسیل درک در زمان موضوع.  تدبیر و فرصت و حوصله با دانایی قرن 21 لازم است تا پانصد سال چنگال نکبت استعمار را که  روز افزون در جهان فرو کرده،  از تاریخ ها و سرنوشتها خارج نمود.  داستان چالدران نقطه آغاز تاریخ و جغرافیا سازی استعمار است،  با این داستان قسمت غربی ایران را جدا شده بحساب آوردند،  و برای اولین بار در تاریخ ایران و قاره کهن خط مرزی تعیین کردند،  بهمین جهت و برای تأیید این مرز داستان هایی را در کتاب های درسی قرار دادند.  در قرن 15 سه تمدن تاریخ اجتماعی با یکدیگر تلاقی پیدا کردند،  سازمان قبیله ای و تشکیلات فئودالی و فلسفه بورژوازی، هرکدام دین و فرهنگ  و رشد جمعیت و اقتصاد،  ویژه به خود را داشته و دارند،  که جغرافیای طبیعی محیط بر آن اثر می گذارد.  قبیله در فکر گذشتگانش بود، فئودالی در سر بزرگ شدن داشت،  بورژوازی در فکر پول بیشتر بود و....،  به ساختار های تاریخ اجتماعی مراجعه شود.

   تصویر مرکب سلطان سلیمان قانونی،  که سربازان ینی چری در رکابش هستند،  عکس شماره 5728.

پیش زمینه داستان چالدران

      بعد از جنگ صلیبی اروپائیان با مشرق آشنا شدند،  این جنگ بین فئودالی اروپا و سازمان قبیله ای شرق بود،  هر چند در آن جنگ اروپا شکست خورد ولی طی یک قرن،  دانش و تجارت شرق را بخوبی تجربه کردند.  این تجربه در ادامه تکامل تاریخ اجتماعی،  سبب پیدایش بورژوازی نو پدید بود،  این بورژوازی که از پایان جنگ صلیبی شروع شده بود،  با سقوط مهمترین سنگر دینی فئودالی در قسطنطنیه،  نوید پایان قرون وسطی بود.  قبل از این تاریخ اروپائیان اسیر بی چون و چرای فئودالی بودند،  و دانایی آنها قبل از جنگ صلیبی از دانش و مردم شرق بسیار کم بود،  در دوره استعمار این موضوع را همیشه پنهان می کردند.  در همان زمان شرق با سازمان قبیله ای اداره می شد،  که با فئودالی کاملاً متفاوت بود و آن از درک تاریخ نویسان اروپایی خارج بود و بنا بر این با فئودالی اشتباه می گرفتند.  سازمان قبیله ای در اروپا قرنها قبل بدست رومیها از بین رفته بود،  و در ایران بعد از سلسله هخامنشیان سازمان قبیله ای شکل تازه ای نسبت به بعد از آخرین تمدن طایفه ای نو سنگی گرفته بود،  در اینجا.  جنگ صلیبی خاورمیانه را با فئودالی آشنا کرد و در دو، سه  قرن به دو بخش اساسی تقسیم کرد،  سازمان قبیله ای با مذهب و اقتصاد مخصوص به خود و تشکیلات فئودالی با مذهب و اقتصاد مخصوص،  که تا به امروز باقی مانده اند که بزودی به آن می پردازم. 

      در قرن 14 پاپها و اسقفها و کلیسا ها،  بظاهر برای دین ولی در واقع برای مال درگیر بودند.  از ابتدای قرن 14 کشتی های ونیزی و جنوایی تجارت مدیترانه را در دست داشتند،  در طول قرن 15 رشد اقتصادی اروپای غربی با نرخ سریع ادامه یافت.  در ورود به جهان اقتصاد نو و زمینه اخذ مالیات و مالی بورژوازی ایتالیا در رأس اروپا بود،  پاپها خوشحال که در این مرکز قرار داشتند.  در این شرایط پاپها و ایتالیا نمی توانستند رقیبی در بیزانس ببینند که هنوز در عالم قرون وسطی بود و تصمیم نداشت به قرون جدید وارد شود.  بعد از سرنگونی بلاد روم سلجوقیان که از پی انقلاب انسانی به وقوع پیوست و به دروغ پیروزی داستانی عثمانی می گویند،  بلافاصله پیمانکارانی از اروپا برای برگردان کردن کلیساها به مسجد سمت قسطنطنیه شتافتند تا واتیکان سریعتر بی رقیب شود.

      بورژوازی نو پدید شهر های شمالی ایتالیا به یمن قدرت مالی خویش قادر بودند بصورت دولتهای متکی به خود باقی بمانند.  بودجه را به شیوه ای جدید تنظیم می کردند و مالیاتی که سرانه بالغ بر حدود یک میلیون دوکات در سال می شد وضع کردند،  هیچ دولت کشاورزی و فئودالی نمی توانست به این نرخ برسد.  در همین زمان بورژوازی نو پدید هلند واسطه فروش محصولات انگستان و غیره بود.  بنا بر این شهر های شمالی ایتالیا و هلند روز بروز ثروتمند می شدند،  اقتصاد مالی و پولی به اروپا آمده بوده و تاریکی قرون وسطی رفته بود.  با یک پیش زمینه دویست ساله در قرن 15 اروپا بیدار شد،  البته با شکل بورژوازی که همه چیز را سبک و سنگین می کرد و با ثبات و بی ثبات می سنجید،  پیشرفت های سریع اتفاقات و برنامه های جدید منجمله جغرافیای سیاسی جدید را می طلبید که تعریف آنها مهم ولی از حوصله این بحث خارج است که در آینده می نویسم. 

     در این دوره می بینیم که سفرنامه های زیادی از مردم اروپا و بویژه شمال ایتالیا به ایران می باشد که نشان دهنده تحرک وسیع بورژوازی نو پدید برای یافتن بازار و تجارت و یا جاسوسی است.  سفر نامه هایی که ده تا یکی از آنها را می توان منطقی و عملی و علمی دانست،  بسیاری از اینها برای تبلیغات و بازار یابی بود که امروزه هم در دنیای سرمایه داری با امثال آنها سر و کار داریم.  از ابتدای قرن 16 سرزمین ها و کشور های بسیاری در دنیا به اشغال استعمار گران در آمدند،  اما در ایران بزرگ که شامل عراق و ایران و افغانستان و قفقاز و تاجیکستان و نیمی از پاکستان و ترکمنستان و ازبکستان، می شود هیچ کدام به اشغال استعمار گران در نیامد.  زیرا در ایران بزرگ با سابقه تاریخی درخشان زندگی با شور و هیجان و عشق به میهن و ملت ادامه داشت،  دانش و درک و فهم و سلامتی و وفور نعمت در اندازه بسیار خوبی بود.

      با برنامه ای که نیاز به تحلیل دارد،  عثمانیها طی پنجاه سال ساخته شدند و اینها طی پنجاه سال بسیاری از اروپا را فتح کردند،  بدون اینکه در تمام این یکصد سال اثر واقعی بر جای گذاشته باشند.  بورژوازی برای خوشگل کردن تاریخ و سوء  استفاده،  از خان های بی اهمیت و طایفه های کوچک معمولی داستان هایی چون ترکمن ها با گوسفندان سفید و سیاه  ساختند،  که هیجانی به داستان های تاریخ بدهند،  نبرد های بزرگی روی کاغذ برای عثمانیها نوشتند تا در جهان دینی و آخرت برای انهدام کلیسای شرقی خود را بی تقصیر نشان دهند.  در فضای خالی از نوشتاری و شهر نشینی روسیه خانات اردو طلائی را قرار دادند،  زد و خورد های طایفه ها کوچک و ساده را که در طول تاریخ روسیه جریان داشت،  برای نیت هایی که در آینده به آنها می پردازم مهم کردند.

     آنها می خواهند در ذهن خواننده بکارند که الکی الکی و بدون در نظر گرفتن علم جغرافیا ـ تاریخ و سابقه و تحلیل تاریخی و تاریخ اجتماعی جنگ بر پا می شود،  و پادشاه ها الکی الکی به اینطرف و آنطرف لشکر می کشند.  در این داستان ها اساسی ترین کارشان کوبیدن با سابقه ترین و زنده ترین ملتها می باشد،  که ایران در رأس آنها قرار دارد،  همیشه می نویسند ایرانیها در جنگ با مهاجم خارجی شکست می خورند و فقط در جنگ های داخلی بر یکدیگر پیروز می شوند،  بدینوسیله دشمنان می توانند در داستان های تاریخی سلسله ای را با دیگری عوض نمایند و تاریخ را  بضرر ایرانی شکلی دهند.  در این داستانها ایرانی ها را چون خودشان کودن فرض می کنند و از ساده ترین تحلیل ها استفاده می کنند،  مانند این که می گویند ایرانیها استفاده از سلاح آتشین در نبرد را دور از جوانمردی می دانستند.

نقد نبرد دروغی چالدران

      می گویند  سلطان سلیم اول  بسیار مقتدر و مهم بود،  در واقع از این به اصطلاح سلطان مهم اثری در هیچ کتاب اوایل قرن 16 در آناطولی و یا ایران نیست،  تاکنون نتوانسته از این شخص چیزی و اثری در تاریخ پیدا کنم،  و باز هم در میان آثار تاریخی می گردم،  تا شاید نشانی بیابم،  اگر شما یافتید خبر کنید.  در واقع این سلطان تقلبی می تواند یک شیخ ساده در دست بورژوازی اروپا بوده،  تا برنامه های خود را پیاده نمایند.  دشمنان تاریخ ایران خیلی ساده بودند و می پنداشتند همه ساده هستند،  و کسی پیدا نخواهد شد،  که دروغ ها را افشا کند و آگاهی لازم را برساند.

کلیک کنید:  تاریخ لشکر و جنگ

      از ارتش بیش از یکصد هزار نفری می گویند،  که از جمعیت 6 تا 7 میلیونی خاک عثمانی خارج بود،  در صورتیکه نیمی از این جمعیت مسیحی از دو کلیسا و نیمی از دو مذهب اسلامی بودند،  و هر کدام از آنها در گروه های کاملاً متفاوت اجتماعی و جغرافیایی،  که خود مانع بزرگی برای جمع آوری نیرو و جنگ بزرگ است.   جمع کردن چنین نیرویی نیازمند اقتصادی شکوفا ست که مبتنی بر مالیاتها و تولیدات باشد،  و می بایست از خودش کلی دفتر و دستک و آثار بجا گذارده باشد،  و چنین اقتصادی لازمه پیش زمینه های محکم تاریخ اجتماعی است،  که در قرن 14 در عثمانی چنین چیزی نمی بینیم.  در قرن 21 با این تکنولوژی،  اگر کسی الکی و بدون تحقیق و تحلیل دروغها را باور کند بداند که خیلی ساده در دام دشمن است.

      فاصله هزار کیلومتری پایتخت عثمانی تا منطقه جنگ و عبور این نیروی بزرگ را می نویسند،  مسیری که تا یکصد سال پیش هم تصور عبور از آن امکان نداشت،  سخت ترین و صعب العبور ترین مسیر است.  این نیروی عظیم نیازمند تدارکاتی بود،  که با ساده ترین حساب بالغ بر نیم ملیون نفر می شده،  که خود آن نیازمند تشکیلات منظم و خاص و اثر گذار،  از قبیل جاده و پل و اقامتگاه می باشد،  که در منطقه و تاریخ چنین چیزی نمی بینیم.

      در زمان وقوع جنگ چالدران و در جنگ های دیگر،  اروپایی ها رقم نیرو های نظامی را در حدود بیست تا سی هزار نفر،  و در دل خاک اروپا می بینیم،  و هر گز در نبرد هایی که واقعی است،  و اثرات آن در تاریخ باقی مانده،  بیشتر از این نفرات در هیچ جنگی استفاده نشده،  زیرا امکان آن نبود.  صحنه چنگ را در جایی نوشتند که می توانست،  مرز جغرافیایی خوبی برای جدا سازی تاریخی باشد،  در تمام منطقه چالدران یک گلوله توپ و تفنگ پیدا نشده،  از صحنه این نیرد هیچ اثر تاریخی باقی نیست،  در موزه های اروپا آثار جنگ های واقعی آن زمان ها به فراوانی یافت می شود،  غیر از این نبرد.

      در میان داستان و تعریف کردن ماجرای تاریخی،  دست به سفسطه بازی و گمراه کردن می زنند،  تا شعده بازی با ذهن های ساده نمایند،  نوشتند:  (.... تزلزلی در دل سربازان ایرانی به وجود نیاورد،  و آنان تا لحظه مرگ دلیرانه در مقابل سپاه تا دندان مسلح عثمانی ایستادگی کردند.  امثال این چیزها زیاد گفتند،   دلیل مهم پیروزی ترک‌ها را داشتن جنگ‌افزار آتشین گفته اند،  که ارتش ایران از آن بی‌بهره بود.  و یا نوشتند: هدف های سلیم اول سلطان عثمانی از لشکر کشی به ایران عبارت بود از:  جلوگیری از گسترش مذهب شیعه اثنی عشری که مذهب رسمی ایرانیان اعلام شده بود،  و پیوستن شیعیان قلمرو عثمانی به دولت تازه تاسیس صفوی ایران،  ضمیمه کردن مناطق کردنشین شمال غربی و محل سکونت ترکمان ها در شرق ترکیه امروز و شمال شرقی عراق،  که آق قویونلوها و قره قویونلوها و بقایای سلجوقیان بودند،  به قلمرو خود،  مانع از گسترش و رشد  ایرانیسم که با روی کار آمدن شاه اسماعیل صفوی دوباره سربلند کرده بود.)  امثال این گفته های کاملاً اشتباه می باشند،  و در داستان چالدران زیاد است.  آیا می توانید اینهمه دروغ داستان را تفسیر و تحلیل نمایید،  این کار می تواند بهترین تست برای یافتن کلید واقعیتها برای شما باشد.

      تاریخ توپ و تفنگ را مطالعه کنید،  و چشم و گوش بسته هر پرت و پلایی را بجای تاریخ قبول نکنید،  سلاح  های آتشین زمان داستان چالدران را چون دوران ناپلئون،  که در فیلم های واترلو و جنگ و صلح دیده اید مپندارید.  در ابتدای قرن 16 توپ و تفگ عثمانی فیتله ای بود،  و برد توپخانه حداکثر 300 متر بود و می بایست فیتله گلوله توپ را روشن می کردند،  و سپس از جلوی توپ پر می کردند و شلیک می نمودند.  همزمان با شلیک دود سیاهی هم جا را می پوشاند،  بسیاری از گلوله ها در هوا منفجر می شد،  یا در هدف منفجر نمی گردید.  آماده سازی و تیراندازی این توپها در هر 4 یا 5 دقیقه یک گلوله بود،  براحتی سواره نظام حریف این مسیر را با حساب تاختن اسب حداقل 30 کیلومتر در ساعت،  یعنی دقیقه ای 500 متر به جلو می پیمود،  بنابر این سواره نظام می توانست سریع صف آرایی توپهایی که جابجایی آنها غیر ممکن بود همراه نفرات آنها در هم بکوبد،  در حالیکه سواره نظام از پوشش های نمدی ضخیم استفاده می کردند.  این سلاح آتشین در قرن 16 برای قلعه کوبی استفاده میشد،  نه برای نبرد های باز و بیابانی.  تفنگ های فیتله ای در هر دو دقیقه آماده شلیک می شد،  و با حساب کمتر از یک دقیقه که سواره نظام به دشمن می رسید و آن را در هم می کوبید،  حتا اگر صف اول سواره نظام با سری اول شلیک از پا در می آمد،  بقیه براحتی به حریف می رسیدند.

      برای زیبایی داستان از فراوانی نفرات عثمانی و شجاعت ایرانیها گفتند،  از سلاح آتشین و برتری عثمانی و مخالفت ایرانیان با این سلاحها نوشتند،  با این حرفها یاد تبلیغات منفی سرمایه داری می افتیم.  یک موضوع قابل توجه،  در جنگ اول جهانی آلمان و عثمانی تمام تلاش خود را می کردند،  که خط آهن بغداد تا استامبول را تکمیل نمایند.  حدود 300 کیلومتر این خط آهن از حلب تا موصل تکمیل نبود،  آنها می دانستند در صورتیکه خط کامل نشود،  حتی نمی توانند ده هزار سرباز به بغداد بفرستند.  یاد آوری شود در این زمان امکانات خیلی بیشتر از مدتی قبل از آن بود،  کامیون و جاده های خاکی داشتند،  بغداد قابل دسترسی بود،  ولی چالدران به هیچ عنوان قابل دسترسی نبود.

کلیک کنید:  تماس و نظر

پاسخ به شبهات دروغ نبرد چالدران

    سرزمینی های وسیعی که در قرن 15 و 16 جمعیت نسبی آنها به زحمت دو تا سه در کیلومتر مربع می رسید،  جنگ جویان می دانستند چگونه و در کجا زور آزمایی کنند،  جنگ های قبیله های کوهستانی شرایط خاص خودش را داشت،  قبیله های جلگه ای نوع دیگری به جنگ می نگریستند.  جنگ های حکومتی برنامه ای تدوین شده داشت،  که نفرات نظامی و پشتیبانی در کار بودند،  و همیشه برای این جنگها ستاد عملیاتی تشکیل می شد،  بارز ترین نمونه آن لشکر آرایی ها و جنگ های نادر شاه افشار است.  حکومتها بدلیل تعداد نفراتی که در اختیار داشتند مجبور به استفاده گسترده از تدرکات و پشتبیبانی بودند،  که حفظ امنیت جاده ها نمایند و آذوقه و وسایل نظامی را برسانند.  امنیت مسیر که در آن زمان جاده های مناسبی نداشت کار مشکلی بود،  پارتی زان ها و قبایل سر راه معمولاً مزاحمت های زیادی ایجاد می کردند،  غارت کاروان های تدارکاتی امری عادی بود.  در این باره و بصورت مستند،  و واقعی از قرن های 18 و 19 و اوایل 20 مطالب زیادی در دسترس است.  در زمان جنگ چالدران،  ایران و عثمانی توسط سازمان قبیله ای اداره میشد،  در این باره در میان مطالب وبلاگ نوشته ام،  نویسندگان انواع داستان های چالدران در زمان فئودالی و استعمار می زیستند،  و شناختی از حکومت در سازمان قبیله ای نداشتند.

       نبرد نهایی با حساب تمام جوانب در جایی پیش می آمد،  که طرفین فکر پیروزی را می کردند.  توپخانه های زیر قرن 20 توانایی حمل و آرایش و آتش در جنگ های کوهستانی و یا جا هایی با پستی و بلندی را نداشتند و کارایی  در کار آنها نبود،  حومه شهرها و روستا های بزرگ بهترین جا بود.  جنگجویان از اوان نوجوانی به ارتش ها می پیوستند،  و سالها برای دولت های مختلف خدمت می کردند،  و کاملاً کار آزموده بودند،  موقیتها را خوب تشخیص می دادند و می دانستند کی و کجا تک و پا تک کنند،  آنها مثل نویسندگان دروغ های تاریخی کودن و کم دانش نبودند.  در نهایت پیروزی از آن عشق به میهن و ایمان به دین بود،  که در تاریخ همیشه همین گونه است.  بسیاری مردم در نقاط مختلف جهان مراسمی در بزرگداشت ها برگزار می کنند،  که انبوهی از آنها پایه و اساس علمی و تحقیقی و تحلیلی ندارد،  فقط جهت تبلیغات حرفه ای است برای اغفال ساده دلان.  اگر جنگی به عظمت و مهمی چالدران بودن پیروز میدان در آن زمان از شادی جشن ها می گرفت و کارهایی می کرد و یادبودها می نوشت.

    اواسط دوران عثمانی نفوذ کارگزاران و چهره های استعمار در آن حکومت بخوبی آشکار است،  اداره امور مختلف را آشکار و نهان یا پشت پرده در دست داشتند و مقاصد استعمار و صهیونیسم را پیش می بردند،  بسیاری از نوشته ها در باره سلاطین اولیه عثمانی و جنگها را همانگونه که می خواستند از ساده لوحی حاکمان استفاده می کردند و می نوشتند و پیش می بردند.  در کار های آنها تحقیق و تحلیل های درست و اصولی از کار های قبلی تاریخ نبود،  مکان های مشکوک و غیر واقعی،  اسامی الکی، تاکتیک های غیر اصولی و غیره و غیره قابل تشخیص است.  داستان سرا ها گاه بی منظور و گاه نوکر بودند،  افسانه ها گفته اند و چهره ها پرداخته اند،  فیلمها ساخته شده و این انسان دانای قرن 21 است که باید بفهمد جریان چیست،  من نیز در اینجا داستان ایرانی را شروع کرده ام،  که اگر چند صد سال پیش بود،  چه بسا سادگانی آنرا تاریخ می کردند.

      قبرستان های زیادی در ایران می باشد،  که از حاصل جنگ و زد و خورد های خوانین و حاکمان بوجود آمده اند،  بعضی از آنها مدارک مستند مانند سنگ قبر هایی که از آن تاریخ می باشند بوضوح دارند،  و بعضی داستان ها دارند،  که الکی نمی توان پذیرفت واقعی است.  قبرستانی که می گویند از زمان جنگ چالدران می باشد،  هیچ سنگ قبر و یا مدارکی از آن زمان که نشان دهد کشته شدگان آن نبرد هستند در خود ندارد.  در تبریز این زمان مجسمه ای ساخته اند که می گویند قهرمان جنگ چالدران بوده است،  کسانی که مخ هایشان از دروغ های تاریخ پر است،  بدون بهره داشتن از دانایی نوین اقداماتی در جهت خواسته های استعمار و امپریالیسم انجام می دهند.  وقتی با یک استاد تاریخ دانشگاه گفتگو می کنیم،  یا کتابی از آنها می خوانیم،  بطور کلاسیک و سیستمی تمام دروغ های تاریخ را تکرار می کنند،  آنها با این دروغها سرشته شده اند،  و هرگز نتوانسته اند اندیشمند تاریخ و تاریخ اجتماعی باشند.

      در موزه های همه کشور های اروپایی توپ های قدیمی بسیار است،  در جنوب ایران بوشهر و قشم توپ های پرتقالیها فراوان می باشد.  وقتی که جوانی 18 ساله بودم سال 1352 در برج قلعه تاریخی قشم با توپ های قرن 16 پرتقالی که گلوله های آنها همچنان چهار صد سال گذشته در کنارشان کوپه منظم چیده شده بود،  بطرف کشتی های خیالی دشمن دستور آتش خیالی می دادم،  و آن توپها و گلوله ها را خوب می شناختم.  بروی آنها و بروی تمام سلاح های موجود دنیا نوشته نشده،  که در کدام جبهه بودند و یا زخمی شده اند،  و چه در دل دارند،  توپ سخن نمی گوید که چگونه آتش کرده،  این ما هستیم که باید با تحقیق و تحلیل کار را به نیکی تمام کنیم.

   پرسش 651:  در دروغ نبرد چالدران نوشته اید،  که هیچ اثر تاریخی از آن نبرد نیست،  مگر می شود بیش از 500 سال اثرات نبرد باقی باشد؟

   پاسخ انوش راوید:  تنها صحنه نبرد ملاک نیست،  هر چند در بسیاری از جنگ های دیگر اثرات در صحنه نبرد پیدا شده است،  مانند جنگ قلعه یعقوب در دوران اول جنگ های صلیبی،  و آثار موجود در آن قلعه و موزه مربوطه،  و یا نبرد شمال قرن 15 موزه ورشو،  و بسیار جاهای دیگر که در موزه های اروپا پر است.  در هر صورت با نیروی جنگی بالای یکصد هزار نفری عثمانی در صحنه نبرد،  کشور عثمانی می بایست بیش از دویست هزار نفر نیروی نظامی داشته باشد،  که شهرها و تدارکات و پشت جبهه را حفظ نمایند،  و بیش از سیصد هزار نفر برای خدمات و تدارکات و جاده سازی و اسلحه سازی و چاروادار و غیره باشند،  که رویهم می شوند بیش از نیم میلیون نفر.  این تعداد خیلی بیش از ظرفیت جمعیتی و مالی و امکاناتی کشور عثمانی در آن زمان بود،  و این همه نیازمند کلی دفتر و دستک مالیاتی،  کارگاه های اسلحه سازی و مهمات،  و رد و بدل کردن کاغذ و پول و غیره می باشد،  که از آنها هیچ اثری نیست.  در صورتی که،  در موزه های اروپا پر از این قبیل مدارک برای جنگها و تدارکات مختلف آن زمان می باشد.  این دروغ جنگ بزرگی بوده و نمی توانسته الکی باشد،  و نباید بدون اسناد و تحلیل های درست و واقعی آنرا پذیرفت.

      توجه داشته باشید،  تاریخ شخصیت و بود و نبود و آینده ملتها را می سازد،  و نباید آنرا داستانی و بی پایه پذیرفت،  مانند فیلم های سینمایی خالی بافی که قهرمان فیلم یک تنه هزاران نفر را می کشت و پیروز می شود.  همانگونه که بارها گفته ام،  انگشت شماری بی سواد بی نام و نشان،  که گویا نوکران بازمانده از پیر استعمار هستند،  با جو سازی و ناسزا گفتن در نظرات این وبلاگ،  ترس خودشان را از واقعیت های تاریخی نشان می دهند.  استعمار می خواهد بگوید ایرانی ها بسادگی  از همه،  حتی روی کاغذ هم شکست می خورند،  و آنها با ترفند دروغها شخصیت تاریخی و ملی ما را کوچک می پندارند.

   پرسش 652:  آیا جنگ چالدران نشان دهنده قهرمانی ملت ایران نبود؟ 

   پاسخ و نظر انوش راوید:  دروغ نبرد چالدران دروغ یک نبرد محلی نیست،  بلکه افشای دروغ تعیین مرز های استعماری انگلستان است.  مرز هایی که تا ابتدای قرن 19 میلادی وجود نداشتند،  و مردم قاره کهن آزادانه می رفتند و می آمدند و یکی بودند.  دروغ این گونه تاریخها شاید نه در اصل آن باشد،  بلکه در توسل و توجیه توسط دشمنان است،  منظور من از مطرح کردن دروغ نبرد چالدران،  گفتن نقاط و نکات کلیدی تاریخ است،  که ما را به امروز رسانیده.  شاید بپرسید در زمانی که نبرد محلی چالدران اتفاق افتاد استعمار انگلستان کجا بود،  و بگویید اصلاً وجود نداشت!  بله در آن زمان وجود نداشت،  اما در قرن 19 آنها تاریخ ها نوشتند،  بزرگ های تاریخ را کوچک کردند،  و کوچک ها را بزرگ،  تا هر آنچه باب استعمار است بسازند.  تعیین مرز چالدران در قرن 19 اتفاق افتاد،  نه در زمان خودش،  مرزی که استعمار را با جهان زیر دست مشخص می کرد.  با این مرز و نبرد چالدران،  تاریخ باروت و بازوکا را از ایران ربودند،  اصالت تاریخی تمدن سازمان قبیله ای را،  که مرز و بند و بست نداشت،  به سیستم فئودالی شاه سالاری دگرگون کردند،  و بسیاری موضوعات دیگر،  که برای هر کدامشان در وبلاگ توضیح نوشته ام.

      سپس عثمانی را امپراتوری دینی ساختند،  و تا زمانی که می خواستند نگه داشتند،  تا به امروز که دوباره آنرا برپا سازند،  شاید بتوانند یکبار دیگر غوغا بپا کنند،  و سر یاران خودشان را کلاه بگذارند،  و سپس نفت و منابع و منافع ببرند.  دروغ نبرد چالداران و نبرد عرب و مغول و این آن،  بهانه ای است تا جوان باهوش ایرانی درست بیاندیشد،  و هر آنچه را می گویند،  براحتی و بدون تحقیق و تحلیل های تخصصی نپذیرد.  شعار از غیرت و دلاوری ایرانی دیگر فایده ای ندارد،  همانگونه که بالا و در وبلاگ زیاد نوشته ام،  و همه هم خوب می دانند،  در قرن 21 جهان را باید حرفه دید،  من نیز سعی می کنم،  اگر بتوانم چنین ببینم،  و آینده بینی هم داشته باشم.

کلیک کنید:  تمدن کهن جیرفت

کلیک کنید:  فرهنگستان تاریخ ایران

کلیک کنید:  دروغ حمله تیمور گورکانی به ایران

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

دروغ نبرد قادسیه


دروغ نبرد قادسیه

   پیش گفتار

      برای درک و فهمیدن دروغ های تاریخ،  تمام مطالب وبسایت انوش راوید را با دقت و در فرصت های مناسب بخوانید.  در این بازار آشفته اطلاعات و سیاست،  تشخیص مقالات دروغگوها و دشمنان ایران،  کار مشکلی است.

کلیک کنید:  دروغ حمله اعراب به ایران

عکس انوش راوید در سایت پاسارگاد و آرامگاه کوروش بزرگ،  عکس شماره 4508.

داستان دروغ قادسیه

      دشمنان می خواهند مانند بقیه داستان هایشان،  قادسیه را هم بنای شکست ایرانی ها بدانند و با یک تیر چند نشان بزنند،  اول بگویند ایرانی ها چندین ملت جدا هستند و بسیار ضعیف و آسیب پذیر،  و دوم بگویند که براحتی بجان یکدیگر می افتند و خیانت و شکست و غیره،  و سوم بگویند اسلام نه توسط فرهنگ،  بلکه با زور و جنگ و خون به ایران بزرگ آمده است،  و بسیاری چیز های دیگر بگویند.

      در مورد نبرد قادسیه در کتاب های تاریخی،  که بیشتر از روی یکدیگر و نویس شده اند،  گفته اند:  "رستم به پیش آمد.... و چهار ماه بین حیره و سیلحین اقامت کرد، بی آنکه اقدامی نسبت به مسلمانان به عمل آورد و یا با آنان بجنگد...... مشرکان [ایرانی ها] حدود یکصد و بیست هزار تن بودند و سی پیل و پرچم بزرگی داشتند ....... عده مسلمانان بین نه تا ده هزار تن بود ......".

      سپاه ایران بنابر آنچه آمده است بسیار مجهز تر از سپاه اعراب بوده است،  و بلحاظ تعداد نیز برتری چشم گیری داشته اند.  با توجه به امکانات آن زمان سلاح های مورد استفاده جز شمشیر و نیزه و تیر و کمان نمی توانسته چیز دیگری باشد.  دو سپاهی که با شمشیر و نیزه میجنگند باید فاصله بسیار کمی با یکدیگر داشته باشند،  با شمشیر و نیزه نمیتوان از فاصله دور جنگید.  تنها سلاحی که میتواند با فاصله مورد استفاده قرار بگیرد تیر و کمان است،  که اگر کماندار قدرت بازوی کافی داشته باشد و کمانش از بهترینهای آن زمان بوده حداکثر میتوانسته تیرش را تا فاصله 40 یا 50 متری پرتاب کند و این فاصله اگر تیر قرار باشد بدن دشمن را سوراخ کند باید به کمتر از این نیز تقلیل پیدا میکرد.

      بیش از داستان این جنگ می آیند کلی زمینه سرایی می کنند،  و می گویند:  وضع اخلاق و دین در ایران از بین رفته بود،  و ساسانیان ضعیف بودند و...  این دروغها را دوباره نویسی نمی کنم چون بفراوانی در همه جا در دسترس است.

      نمونه از مطالب دروغ در کتاب های تاریخی،  که امثال آن بفراوانی وجود دارند:  "ابو رجاء فارسی از پدرش و او از جد وی مرا روایت کرد:  من در نبرد قادسیه شرکت جستم و آن زمان مجوسی بودم.  چون تازیان تیری سوی ما رها می کردند،  میگفتیم دوک دوک،  که مراد از آن مغازل است.  آن دوکها همچنان بر ما می بارید تا کارمان ساخته شد.  گاهی یکی از مردان ما از کمان خود ناوکی رها میکرد و آن بر جامه کسی آویزان میشد و از آن بیشتر کاری نمیکرد و زمانی میشد که تیری از تیر های ایشان زره محکم و جوشن دو لای مردان ما را می شکافت".  در این روایت غیر واقعی بودن شرح حوادث بخوبی مشهود است،  نباید این پرت و پلاها را بجای تاریخ قبول کرد،  فکر و تحلیل کنید و بررسی نمایید.  چگونه ممکن است سپاهی ده هزار نفری یا با اعدادی غیر واقعی و مختلف،  با باراندن تیر سپاهی یکصد و بیست هزار نفری را نابود کند؟.   فرض کنیم که ده هزار نفر یا تعدادی مختلف از عشایر قبایل عرب،  که اعداد متفاوتی ذکر شده است،  و در هر صورت اگر سپاه عرب روی یک خط مستقیم و افقی هر کدام نیم متر از زمین را اشغال کرده باشد،  این خط از نقطه آغاز تا پایان آن خطی بطول پنج تا ده هزار متر خواهد بود،  در مقابل این سپاه، ایرانی ها صف کشیده اند، 120 هزار نفر سپاه ایرانی با هر نوع آرایشی که متصور باشد،  حتی اگر با فاصله یک متری از دشمن و روبروی یکدیگر صف کشیده باشند،  غیر ممکن است که سپاه تازی بتواند با استفاده از تیر و کمان با توجه به فاصله لازم برای کارساز بودن تیر،  بر ایرانی ها پیروز شده باشند.  اگر سپاه ایران حتی در ده صف 12هزار نفری و هر صف با یک متر فاصله و پشت صف جلوئی ایستاده باشند فاصله های ایجاد شده پیروزی اعراب را ناممکن میکند.  هر نوع آرایش دیگری نیز همین معضل را به همراه خواهد داشت.  غیر ممکن است،  که تازیان توانسته باشند بیش از زمانی کوتاه در مقابل سپاه رستم دوام آورده باشند.

       اگر فرض شود که هر دو سپاه پس از ساعاتی تیر انداختن های اولیه عاقبت به جنگ تن به تن وارد میشوند،  در این جنگ چون سلاح دیگری جز شمشیر، گرز، تبر و یا نیزه وجود ندارد،  و جنگی لزوما تن به تن است،  چگونه میتوان تصور کرد که هر نفر از اعراب توانسته باشد،  بر 12 نفر سپاه مجهزتر ایرانی پیروز شده باشد!؟

"عزیزان کمی بیاندیشید،  شما توانایید،  و می توانید دروغ های دشمنان را دور بریزید"

کلیک کنید:  تاریخ لشکر و جنگ در ایران

       در تحقیقات دانشمندان الکی و آبکی،  یکی از دلائل پیروزی اعراب بر ایرانی ها سبک بودن و سرعت عمل تازیان عنوان شده است.  چنین توجیهی ازاساس غلط است.  اگر این فرضیه را بپذیریم باز هم یک تازی که در حال دویدن است،  باید از سد 12 نفر سپاه ایرانی که ایستاده اند عبور کند،  با توجه به حد توانائی بدن انسان،  آن فرد تازی اگر "قهرمان" دویدن از روی مانع هم باشد،  قبل از رسیدن به آخرین صف از پای در میآمده است.

      آنچه بنام تاریخ بجای مانده است،  ملغمه ای از روایت هائی است،  که مملو از رجز خوانی و توجیهی جز تقدیر الهی در ذهن مؤلف نمی توانسته داشته باشد.  در واقعی بودن این روایتها باید تردید کرد،  و با بررسی های علمی و انتقادی،  تاریخ واقعی را از درونش استخراج کرد،  کاری که هنوز توجه کسی را جلب نکرده است.  انوش راوید از شما دعوت می کند،  هوشیار باشید و تاریخ و تاریخ اجتماعی را باز اندیشی کنید،  و مچ دشمنان دروغگو را بگیرید و افشا کنید.

      دروغگویان می گویند،  رستم فرخزاد علاقه ای به جنگیدن نداشته است!،  چرا؟  رستم به چه دلیل بیش از سه ماه در مقابل تازیان اردو میزند،  و از شروع جنگ روی گردان است؟  سه تا چهار ماه اردو زدن در بیابان مستلزم ارتباط دائم با پایتخت است.  یک لشگر 120 هزار نفری باید مداوم بلحاظ روحی و غذا و علوفه تامین شود،  بنابر این عقل سلیم میگوید،  که جنگ هر چه زودتر باید آغاز شود و رستم نمی توانسته این امر را ندانسته باشد.  اما روایات می گویند،  که او در آغاز کردن جنگ تعلل میکند،  و به پیروزی امیدی ندارد،  چرا؟  دروغ و دروغ.

      علت چنین امری بر ما روشن نمی شود،  مگر در ارقام داده شده در روایات شک و تردید روا داریم.  در این داستانها چون دروغ اسکندر مقدونی که پارسه را سراسر گنج می گفتند،  تا عظمت دروغ خود را بگویند،  برای این جنگ و تیسفون هم سراسر خالی بندی کردند،  و برای تیسفون گنج ها نوشته اند.  دروغ هایی که درباره جنگ نوشتند:  "در روز اول اسب‌ های عرب، از فیلان که آنها را جلو نگاهداشته بودند فرار کردند.  چنین به نظر می‌آمد که فتح با لشکر ایران است،  اما بعد که دسته‌ای از تیراندازان به فیلها حمله بردند،  سواران عرب از خطر جسته و ایرانیان را عقب نشاندند".  فقط بصورت ساده برای آدم های ساده قبل از قرن 21 می نویسند،  و نمی دانند انسان این قرن تحلیل می کند و هر چیزی را الکی قبول نمی کند.  دروغ ها را با ترفند ادامه می دهند:  "در روز دوم لشکر امدادی  سوریه وارد شد.  در روز دوم نبرد های تن به تن بین پهلوانان دو سپاه صورت گرفت.  در روز سوم بار دیگر فیل‌ها در خط جنگ ظاهر شدند،  ولی  رییس نیروی امدادی،  که از شام آمده بود چشم فیل بزرگ سفیدی را با نیزه کور کرد،  دیگری با فیل دیگر نظیر این را معمول داشت.  بالاخره فیلها برگشته در لشکر ایران باعث اختلال شدند.  اعراب به سبب رسیدن قوای عمده‌ای از شام قویدل شده و شب هنگام روحیهٔ اعراب بهتر از روحیهٔ لشکر ایران بود".  عزیزان،  صحنه آرایی داستان بسیار سبک و خنده دار می باشد و برای آدم های قرن های گذشته نوشته شده است،  هیچ تعریف واقعی و توضیح اساسی داده نشده،  و کاملاٌ معلوم می شود واقعیت چیز دیگری بوده است.

کلیک کنید:  سکه های ساسانی اسلامی

      ادامه ترفند دروغ نویسی:  "... دو تن از سرداران لشکر مسلمان هر کدام جداگانه در تاریکی شب به لشکر ایران حمله بردند،  و جنگ در تمام شب جریان داشت.  این شب را  لیلۀ الهریر  نامیده اند، چون نوشته اند صدا هایی شبیه به صدای شغال و سگ از مجروحین طرفین فضا را پر کرده بود.  در روز چهارم یعنی روز آخر جنگ،  اعراب قلب لشکر ایران را متزلزل ساختند.  در این هنگام باد سختی بنای وزیدن را گذاشت که شن زیاد به سر و روی سپاه ایران میریخت، ولی اعراب که پشت به طوفان بودند چندان صدمه‌ای ندیدند.  رستم فرخزاد در کنار درفش کاویانی ایستاده بود و سپاه ایران را رهبری می کرد".

      ادامه دروغ پردازی:  "... در این گیرودار یکی از عربها بنه رستم را بر روی او انداخت و او را مجروح ساخت.  او خود را در نهر انداخت که شاید جانی بدر برد،  اما عربی پشت سر او در آب جست و وی را کشت.  این واقعه لشکریان ایران را به هراس انداخته دل ‌های خود را باختند و هزاران نفر خود را در آب انداخته غرق شدند.   فتحی که در این جنگ نصیب اعراب شد،  آسیب سختی به روحیهٔ ایرانیان وارد ساخت".  دروغ پردازان برای پایان دادن به داستان،  از باد کمک گرفتند،  و نویسنده نمی دانسته که در آن زمان و ماه توفان در کار نبوده و نمی آید،  و امداد های غیبی را به میدان می آورد،  و به هر شکل می خواهد دروغ بنویسد تا نتیجه جنگ را چنین تمام کند،  و چنین برداشت شود که اسلام با زور بوده و ایرانی فراری از مقابل دشمن و ضعیف،  و اعراب دشمن خون آشام ایران هستند.
      اگر ما فرض را بر این بگذاریم که ایران دچار مشکلات داخلی و هرج و مرج بوده و در عین حال دربار ساسانی،  تازیان را چندان جدی نمی گرفته بود،  باید بعید باشد با آن شرایط در هم ریخته و خان خانی،  که دشمن هم ضعیف انگاشته می شود،  جمع آوری چنین سپاه 120 هزار نفری توسط رستم غیر لازم به حساب می آمده،  و امکان آن هم کم بوده،  و دلیلی برای جنگ با اعراب شورشی با این قدرت نبوده.  بسیار واضح است ایرانی ها هیچ گاه،  اعراب را جدی نمی گرفتند،  ولی نوشته اند،  یزدگرد اصرار دارد،  که رستم به جنگ برود،  و بزرگترین نگرانی رستم وضع آشفته "مدائن"  بوده است،  و اعراب برای رستم کم اهمیت هستند.  اما چنین روایتی نمی تواند صحت داشته باشد،  چون قبل از دروغ قادسیه فقط در یک جنگ درو غی و کاغذی دیگر ایرانی ها بنا به همین تواریخ دروغگو صد هزار کشته داده اند!؟ (جنگ بویب).

      ادامه دروغ ها که دروغگو ها از روی یکدیگر رونویسی کرده اند:  "... پس از خسرو پرویز دربار ساسانی دچار هرج و مرج میشود،  پادشاهان مدت زیادی دوام نمیآورند.  در مدائن رقابت ها بشدت وضع را آشفته کرده تا جائی که میان سپاهیان رستم و فیروزان جنگ در میگیرد و این در حالی است که اعراب نواحی مرزی سواد (عراق کنونی) با سرزمین های عربی رامورد تجاوز قرار داده و مردم به پایتخت (مدائن) همان تیسفون شکوائیه میبرند.  کسی در تیسفون اعراب را جدی نمیگیرد.  پایتخت ساسانی حتی پادشاه هم ندارد.  بزرگان به رستم اخطار میکنند، "  پارسیان به رستم و فیروزان که سالار مردم فارس بودند گفتند:  چه میکنید، اختلاف شما مایه ضعف پارسیان شده و دشمن در آنها طمع بسته است.  حرمت شما چندان نیست که پارسیان این وضع را بپذیرند،  که شما به نابودیشان کشانید،  از پس بغداد و سباط و تکریت نوبت مدائن است هم سخن شوید،  پیش از آنکه دشمن ...."  (تاریخ طبری، قبلاً از دروغ نویسی این کتاب نوشته ام).

کلیک کنید:  دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ

      در دروغ نامه هایشان نوشته اند:  دولت ساسانی پوسیده بود،  فاسد بود، همه ایرانی ها با هم دشمن بودند،  تیسفون نزدیک به اعراب بود، پادشاه خوب نبود و صدها دلیل سادگانه برای دروغ خود روی کاغذ نوشته اند،  بدون اینکه توجیه و تحلیل داشته باشند،  بدون اینکه مدرک ارایه دهند،  درصورتیکه در همان زمان مسیر تکامل فرهنگی و اجتماعی ایران بزرگ راه طبیعی و واقعی خودش را می پیمود،  و ما باید از این جهت و علمی و با دانایی قرن 21 همه موضوعات را بررسی نماییم.

      اگر  پوسیدگی جامعه دوران شاهنشاهی ساسانیان را،  که برخی بر این باورند قبول کنیم،  این روایت از طبری باید دروغ باشد،  چون جامعه پوسیده نمی تواند با آمدن یک نفر به سرعت سامان بگیرد.  در این روایت طبری نکته بسیار با اهمیتی وجود دارد اینکه  "سران قوم در اطاعت و اعانت وی از هم پیشی گرفتند"  نشان میدهد که رقابت تا حد دشمنی که از قبل وجود داشت ادامه پیدا کرد،  و اکنون خود را در نزدیک شدن به  "پادشاه جوان"  نشان میدهد.  در چنین اوضاعی یقینا جمع آوری 120 هزار نفر بنظر نمیآید ممکن باشد،  و اگر هم بود نمیشود آنرا برای چهار ماه در بیابان حفظ کرد،  و گذشته از اینها،  رستم و دیگر سالاران تا این میزان به اعراب بها نمیداده اند.

      اگر ما تعداد کسانی را که به روایت تاریخ طبری یا تاریخ های مشابه از ابتدای شروع تجاوزات اعراب تا زمانی که تمام ایران بدست اعراب سقوط کرد را جمع بزنیم،  من اطمینان دارم که به شماره های نجومی خواهیم رسید که با توجه به میزان جمعیت در آن زمان نامعقول به نظر میرسند.  قبل از جنگ قادسیه چند برخورد دیگر نیز پیش آمده بود،  که تنها در یکی از آنها بنام  "جنگ بویب"  ما بین سپاهیان مهران سردار ایرانی و مثنی بن حارثه سردار عرب در میگیرد آمده است،  "گوید:  کسانی که آنرا دیده اند تخمین میزدند که استخوان یکصد هزار کس بود و همچنان ببود تا چاک خانه ها آنرا بپوشاند"( طبری دروغگو).  در این تاریخ ها اعداد ارائه شده به اعتقاد من هیچکدام واقعی نیستند،  و نویسندگان روایت هائی را که بصورت نوشته و یا شفاهی بدست می آوردند را بدون هیچ اصلاحی بازگو کرده اند.  در رابطه با "هرقل" و سپاهیان روم نیز در جنگ های "شام" همینگونه است،  و هر چند ماهی "هرقل" صد، دویست یا سیصد هزار سپاهی را در جنگ با چند هزار سپاهی عرب از دست میدهد.  در موارد زیادی ارقام نجومی نیز بسیار دیده میشود،  اعدادی مانند "هزار هزار هزار" ( میلیارد) و یا اعداد بزرگتری که همگی اغراق آمیزند،  خصوصا که این روایت ها از جانب اعراب داده شده اند،  و اعراب بنا به آنچه آمده بیشتر از عدد هزار،  آنهم به شکل "ده تا صد تا" را نمیتوانستند بشمارند،  و در میانشان بندرت کسی قادر به خواندن و نوشتن بوده است.

   پرسش از عموم:  دروغ قادسیه در چه روز و ماه اتفاق افتاد و آب و هوا در آن وقت چگونه بود؟

      گفتنی زیاد است و محدودیت زیاد تر،  خوتان چون یک انسان عاقل و فهمیده هر چه را خواندید و یا شنیدید،  علمی به تحلیل بگیرید،  نه مانند صدام تکریتی،  که قادسیه را جدی گرفت و نابود شد.

      بخاطر حساسیت موضوع  قادسیه در تاریخ،  نکته ها و چیز های گفتی زیاد است،  یکی را می گویم بقیه را خوتان بیابید،  لورنس عربستان برای گرد آوری هزار جنگجو در عربستان و اردن،  خیلی زحمت کشید،  و این به معنی کاری غیر ممکن بود،  زیرا تمام قبایل عرب با یکدیگر دشمنی داشتند،  و فقط بلد بودند بی دلیل یکدیگر را بکشند،  در اتحاد آنها نه امداد غیبی در کار بود،  نه دانایی خودشان،  فقط با کمک عوامل انگلستان در ابتدای قرن 20،  و با ایجاد ذهنیتی که لازم کار استعمار بود انجام گرفت.

کلیک کنید:  تاریخ زبان عربی

دشمنان تاریخ تمدن و فرهنگ ایران

      تاریخ تمدن و فرهنگ ایران را نباید کرونولوژی تاریخ نگاه کرد،  دشمنان ایران می خواستند ایرانی های عزیز از تاریخ شیرین خودشان بدرستی ندانند تا نتوانند آهنگ رشد و تکامل اجتماعی را بیابند.  دشمنان با نوشتن دروغها و شکست های با اغفال و ترفند آنها را بجای تاریخ در مخ های پاک و صاف وارد کردند.  تاریخ اجتماعی  ایران بزرگ  در مسیر حوادث شکوفایی خاص خود را داشت،  که در جهان تأثیر فراوان گذاشت.  واقعیت تاریخ ایران بعد از سلسله هخامنشیان سازمان های قبیله ای است،  پایه گذار آن بعد از دوره چند هزار ساله شاه خدایی و در ادامه تکامل اجتماعی ایران در حکومت اشکانیان می باشد،  که در تاریخ های دروغی اسکندر اشکانی را مقدونی گفتند،  و با یک دروغ تا کنون همه تاریخ دان های الکی را به اشتباه انداختند.

کلیک کنید:  ساختار های تاریخی اجتماع

      انوش راوید دید دگری از تاریخ باز می کند،  سازمان قبیله ای در ایران بزرگ تا پیدایش استعمار حاکم بود،  شهرها، روستاها، عشایر کوچ نشین،  همه در سازمان قبیله ای تکامل تاریخ اجتماعی را به آرامی می گذراندند.  سازمان قبیله ای اروپا توسط روم از بین رفته بود ولی در ایران بزرگ تا ورود استعمار باقی بود که استعمار با کمک به ایجاد حکومت مرکزی که جبر ورود باروت و توپ و تفنگ بود،  تشکیلات فئودالی بجای سازمان قبیله ای شکل گرفت و با بر پایی مرزهای جغرافیایی نمای دیگری به تاریخ داده شد.  سازمان قبیله ای در ایران و ترکیه و آذربایجان خیلی سریع،  تشکیلات فئودالی گردید،  ولی در آسیای میانه تا ابتدای قرن 20 و ورود شوروی،  در عراق و افغانستان و پاکستان تا آواخر قرن 20 و هم اکنون اثرات آن جریان دارد.  دورانی که تشکیلات فئودالی در ایران تکامل می یافت،  اروپا بسوی تکامل بورژوازی می رفت که استعمار ثمره آن بود.  کشور های استعمارگر غربی همواره در صدد نفوذ به کشور های کمتر توسعه یافته برای استفاده از سرمایه‌ های فکری، اقتصادی و سیاسی آنها در جهت اهداف خود هستند.

کلیک کنید:  استعمار و امپریالیسم

      امروز هم مانند تمام دوران تاریخ ما،  ایرنی های دلیر در حال جنگ با دشمنان همیشگی هستیم،  اما نه جنگ نظامی بلکه جنگ فرهنگی در نبرد نو پدید است.  وقتی دشمنان و استعمارگران از شکست ایران در جنگ نظامی نا امید شدند،  جنگ فرهنگی را شروع کردند.  برای اینکه بدانیم هدف دشمنان از جنگ و تهاجم فرهنگی چیست،  ابتدا معنی فرهنگ را مرور می کنیم.  تعریف های زیادی از فرهنگ وجود دارد،  که هر ملت و قومی شرح جداگانه‌ای از آن دارد.  اولین بار واژه‌ فرهنگ در معنی مردم شناسی و جامعه شناسی،  توسط ادوارد بارنت تایلور،  مردم شناس انگلیسی سال 1871 میلادی در کتابی به نام فرهنگ ابتدایی،  به کار رفت و نوشت،  فرهنگ مجموعه‌ پیچیده‌ای است که در برگیرنده دانستنی ‌ها، اعتقادات، هنرها، قوانین، اخلاق، عادات و هر گونه توانایی است که انسان به عنوان عضوی از جامعه به دست می‌آورد.

      تعاریف دیگر هم از فرهنگ وجود دارد،  گاهی فرهنگ را شامل تمام فعالیت ‌های گسترده اجتماعی می‌دانند. بعضی دیگر فرهنگ را بعنوان میراث اجتماعی و سنتی می نامند،  عده‌ایی هم آن را راه و روش های زندگی معرفی می‌کنند.  مهمترین گفته ای که از فرهنگ می زنند،  ‌تعریف کامل آن است،  که راهنمای همه‌ فعالیت ‌های انسانی است.  یعنی فرهنگ عامل تعیین کننده‌ رفتار انسان است،  فرهنگ توانایی خاصی است،  که فقط بشر دارد.  فرهنگ که در اصطلاح فرانسوی کالتور و یا در اصلاح انگلیسی کالچر نامیده می‌شود،  در علم جامعه شناسی و یا مردم شناسی به معنی کشت و کار، آبادکردن، کاشتن زمین و بارور ساختن بوده که معنی آن در ادبیات و علوم راه یافت و در قرن 18 میلادی،  نویسندگان غربی از آن به پرورش روانی و یا پرورش معنوی نام بردند. از این پس بر اساس تعریف فرانسوی، فرهنگ به معنی پرورش روح و جسم به کار برده شد و از آن به عنوان پیشرفت فکری و اجتماعی انسان و جامعه انسانی یاد شده است،  ولی انوش راوید تعریف فرهنگ را با دانایی قرن 21 هماهنگ می کند.  

      اگر به معانی فرهنگ دقت کرده باشید،  فرهنگ یک خصلتی است،  که تمام رفتار های انسان را در بر می‌گیرد یا عامل تعیین کننده رفتار انسانی است.  پس مشخص می‌شود که استعمار و امپریالیست حساب شده و با بررسی های زیاد تاریخی به این نتیجه رسیدند،  که جنگ فرهنگی را انتخاب کنند و با استفاده از فرهنگ به ستیزه ‌جویی بپردازند.  اگر در جنگ فرهنگی دشمن موفق شود، دیگر نیازی به جنگ نظامی نخواهد بود.  چون تک تک افراد جامعه مورد هدف تبدیل به سربازان بدون مزد استعمارگران می‌شوند،  و بر عکس جنگ نظامی که امکان اشغال یک کشور را توسط کشور دیگر برای مدت طولانی غیر ممکن می‌سازد.  در جنگ فرهنگی، فرهنگ مهاجم قرنها می‌تواند از اقتصاد، سیاست، منابع و سرمایه‌ های فکری و مادی کشور هدف یا اشغال شده‌ فرهنگی استفاده نماید،  بدون هیچ نوع مقاومت از سوی آن کشور و یا صرف هزینه.  مهمترین مانعی که از نفوذ نظامی استعمارگران جلوگیری می‌کند، فرهنگ ملی و سنتی کشور های مورد هدف است.  بنابر این تمام سعی و کوشش غربی‌ها بر این است،  که فرهنگ ملی و سنتی را در اینگونه کشورها نابود سازند.  تا با استفاده از شرایط پیش ‌آمده به راحتی اهداف شوم خود را پیاده و اقدام به غارت سرمایه‌ های این کشورها نمایند.

بهره‌گیری از ستون پنجم ضد فرهنگی و تاریخی،  توسط دشمنان

     ستون پنجم انسان را به یاد جنگ های نظامی می‌اندازد،  ستون پنجم به بخشی از نیرو های نظامی دو کشور در حال جنگ گفته می شود،  که در پوشش‌های غیر نظامی برای شناسایی نقاط ضعف و قوت دشمن بصورت مخفی وارد کشور مقابل می شوند.  در جنگ فرهنگی دشمنان از این شیوه نیز استفاده می‌کنند.  این افراد با دریافت پول های کلان در سطوح مختلف جامعه مورد هدف،  رسوخ کرده و اذهان عمومی و به خصوص اذهان تصمیم گیرندگان فرهنگی کشور مورد تهاجم را، منحرف می‌کنند.  از طرفی به دلیل ارتباط مستقیم با اقشار مختلف مردم جامعه‌ مورد تهاجم، حملات فرهنگی انجام شده بر علیه مردم را ارزشیابی و راهکار های مناسب و تأثیر گذار تری را به کشور های مهاجم ارائه می‌کنند.  یکی دیگر از شیوه‌ های استعمارگران این است،  که ارتباط نسل کنونی را با نسل های گذشته قطع کنند،  مهمترین آن تکرار دروغ های تاریخی است،  تا نگذارند کسی به واقعیت و تاریخ نیک دست یابد.  در صورتیکه این خواسته آنها مسیر شود،  در واقع مثل این است،  که ارتباط شاخه‌ های یک درخت را با ریشه و  تنه‌ آن قطع کرده باشند،  پس براحتی می‌توانند این شاخه‌ها را به هر درختی قلمه بزنند.

 کلیک کنید:  تماس و نظر

سکه ها سخن می گویند

      همانگونه که در سخن وبلاگ نوشته ام تاریخ یک علم است،  و باید آنرا علمی دید و با دانش های امروزی هماهنگ نمود.  این وظیفه جوانان با هوش ایرانی است،  که در هر مکان تاریخی و موزه ها و هر کتاب،  دروغ ها را شناسایی کنند،  و بدنبال واقعیتها بگردند.  نباید اجازه دهید استعمار و امپریالیسم دروغ را بخورد ملت تاریخی ایران و مردم قاره کهن بدهد.  اولین سکه های خلفا 663 م،  با نام معاویه در داراب استان فارس نزدیکی نقش رستم ضرب شده بود،  پشت سکه معاویه،  آتش زرتشت نماد مذهبی ساسانیان دیده می شود،  و روبروی چهره معاویه سمت راست Amiri wrushnikan  حک شده است.  این واژه یک عنوان ایرانی برای معاویه و معادل امیرالمومنین عربی است،  در زبان پهلوی این واژه معنی ایمان و یا صداقت را می دهد.  پرسش مهم،  چرا معاویه عنوان امیر المومنین را بر روی سکه خود به زبان عربی ننوشت؟  همچنین از پسران معاویه سکه و یا سنگ نبشته و سندی در دست نیست،  که واقعی بودن آنها را ثابت کند.  عبداله بن زبیر 675 م،  و عبدالملک مروان یعنی عبدالملک از مرو،  نه عبدالملک پسر مروان،  یا به عربی عبدالملک بن مروان.  آنطور که  تاریخ نویسان سنتی عرب و ایرانی ادعا می کنند،  سکه های با لقب ایرانی Amiri wrushnikan  682 م،  در داراب فارس به نام خود ضرب کرده اند.  سکه های دیگری از عبدالملک مروان از 696 م،  در مرو ضرب شده اند.  در سکه مرو نام ایرانی عبدالملک مروان حک گردیده است،  نه نام عربی عبدالملک بن مروان.

      آنگونه که سکه ها و واقعیت های تاریخی می گوید،  اولین خلفاء امویان از ایران برخاسته بودند،  نمونه آن سکه ای از عبدالملک مروان در داراب فارس با لقب امیرالمومنین که در 682 م،  ضرب شده است.  البته داشتن نام عربی دلیل بر عرب بودن نمی باشد،  به تاریخ ورود نام های عربی به ایران مراجعه شود.  در دروغ نام هایی به نام کتاب تاریخ برای تطبیق دادن سال های ضرب شده بر روی سکه ها با اطلاعاتی که نویسندگان سنتی عرب و ایرانی از زمان حکمرانی خلیفه ها و فرمانداران عرب داده اند،  جعل هایی کرده اند.  با بررسی نوین به راحتی مشخص است،  منجمله دست بردن در تاریخ و نوشتن دروغ برای سالها و نام حکمرانان و غیره،  زیرا آنها بیش از 200 سال بعد از وقایع تاریخ نگاری کرده اند،  که بیشتر به رجز خوانی می ماند تا تاریخ نویسی.  جوانان عزیز و با هوش ایران،  هر وقت به مراکز باستانی و تاریخی می روید،  نسبت به اطلاعات اشتباه که به شما می گوید،  پرسش های دقیق علمی بکنید،  و دروغ را شناسایی نمایید.

       اما چرا در سال 663 ، یعنی 20 سال بعد از نبرد دروغی نهاوند،  هنوز یک خلیفه مثلاً عرب نماد یک کشور مغلوب را در سکه خود ضرب می کند.  شاید بدین علت که فقط تعویض یک سلسله به سلسله دیگری محسوب می شد،  و نه تسلط قومی بیگانه بر ایران زمین.  البته در تکامل تاریخ اجتماعی سرزمین ایران می بایست شاهنشاهی ساسانیان را کنار می گذاشت،  و در ادامه ساختار های تاریخی اجتماع وارد سازمان قبیله ای دینی می شد.  در دور جدید تمدن ایران بجای تصویر پادشاهان ساسانی،  تصویر امیر های ایرانی سازمان قبیله ای دینی با نماد های زرتشتی بر روی سکه ها ضرب شدند.  این نظریه که ضرب سکه محافظه کارانه می باشد،  و نقش نماد های قدیمی بر روی سکه بعلت مسائل اقتصادی ادامه می یابند،  قابل قبول نیست،  زیرا گفته اند دشمن با جنگ و کشتار به ملتی پیروز شده است.  مهم تر از همه هیچ سنگ نبشته و یا شیء که از حفاری های باستان شناسی بدست آمده باشد و خبر از جنگ های ایرانیان و اعراب بدهد در دست نیست.  همانگونه که قبلاً نوشته ام،  در فرمول های تاریخ اجتماعی امکان ندارد،  ملتی کم جمعیت که در بخشی از یک مملکت بزرگ بسر می برند و در قبایل بدوی زندگی دایره ای دارند،  به کشور اصلی و پر جمعیت پیروز شود.

      تاریخ نویسان مسیحی و یهودی بیزانس در قرن 7 و 8  درباره جنگ های قادسیه و نهاوند و حمله اعراب برای تسخیر مصر و سوریه اشاره ای نکرده اند،  چون اتفاق نیفتاده بود.  ولی در بعضی کتاب های دروغی دیگر از آن زمان نقل قول های دارند،  که اصل نمی باشند و جعلی هستند،  و قرن ها بعد نوشته شده اند.  دروغ نویس های رجز خوان نوشته اند،  که یزدگرد سوم هنگام فرار در مرو بدست یک مرزبان در 651 م،  به قتل رسیده است.  قتل یزدگرد سوم نمی تواند صحت داشته باشد،  یک مرزبان فقط زمانی یک پادشاه ساسانی را به قتل می رساند،  که دیگر این پادشاه مورد تایید موبدان قرار نمی گرفت و طرد شده بود.  اما تا به امروز زرتشتیان از یزدگرد سوم ستایش می کنند،  و مرگ او را فاجعه ای برای ایران می دانند.  قصد گزارش دهندگان خبر قتل یزدگرد سوم بدست یک مرزبان اشاعه این تصور غرض آلود است،  که زرتشتیان به دین و سنت خود خیانت کرده اند،  و پادشاه خود را به قتل رسانند.  در باره سن یزدگرد سوم در زمان تاجگذاری نیز نظر های مختلفی بیان شده است،  که همگی در ادامه دشمنی با تاریخ ایران و یا رجز خوانی و پرت و پلا گویی هایی است،  که تا کنون از سادگی و نداشتن امکانات ملت ایران برای پدافند ملی میهنی،  گفته و نوشته اند.  در یاد آوری نمایم در بررسی های علمی مشخص شده است،  تمام سکه های دوره اول اسلامی متعلق به حکام ایرانی می باشند،  بزودی در صفحه جداگانه های آنها را می نگارم.  دشمنان تاریخ ملت ایران و استعمار و امپریالیسم دروغ ها را با ترفند ها و شگرد های مختلف به مردم باورانده اند.

   عکس راست بشقابی از دوره ساسانی،  شاه ساسانی سینه دشمن رومی را می شکافد،  و عکس چپ بشقاب با نقش شاهزادۀ ساسانی،  که مادیانی را در دست گرفته،  جنس نقرۀ زراندود،  قطر 30 سانتی متر، قدمت سدۀ چهارم یا پنجم میلادی، محل نگهداری موزۀ میهو ـ ژاپن،  عکس شماره 2723.

 کلیک کنید:  تمدن کهن جی

کلیک کنید:  آزادی و دشمنان آزادی در ایران

کلیک کنید:  پاسخ به شبهات دروغ حمله اعراب به ایران

آبی= روشنفکری و فروتنی،  زرد= خرد و هوشیاری، قرمز=  عشق و پایداری،  مشروح اینجا

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

دروغ حمله تیمور گورکانی به ایران

دروغ حمله تیمور گورکانی به ایران

  پیش گفتار

      مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی،  و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد،  که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،   و کم و بیش باز نویسی می شوند.  از مطالب دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی بعنوان منابع اصلی استفاده نکرده ام،  البته از کتاب های تاریخی،  که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند،  بهره گرفته ام.  خواندن وبلاگم را به عزیزان علاقمند به تاریخ و تاریخ اجتماعی،  و گرایشها زیر مجموعه علم جغرافی ـ تاریخ پیشنهاد می کنم،  البته خواهشمندم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایید.

      توجه نمایید،  باید مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد،  در ساختار های تاریخی اجتماع توضیح نوشته ام،  و نیز هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  و این مسئله مهم را هم در نظر داشت،  که اکثر دانش  تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیسم است.  همچنین تاریخ را درست در تاریخ بنگرید،  نه آنچه امثال هالیود و یا دشمنان می خواهند.  توضیح بیشتر را در میان مطالب وبلاگ،  و لینک های آن بخوانید،  به امید روزی که سرگذشت و آینده ای نوین ایجاد گردد.

      دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند،  هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند،  و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند،  که براحتی قابل رد کردن است.  وظیفه همه ایرانی های عزیز می باشد،  که با تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند،  و آنها را مجازی یا حتی واقعی به محاکمه بکشانند.

عکس تاریخی کتابدار پارسی در مشهد،  حدود 1300 خورشیدی،  عکس شماره 1255.

تیمور لنگ افسانه ای پوچ

      در دروغ های تاریخ گویند که دلاوری بی رحم بجا مانده از نسل چنگیز مغول  از جلگه ازبکستان آمد،  و در ایران وسیع و تمام سرزمین های فارسی زبان قتل و غارت کرد و همه را مطیع ساخت،  و سپس در شهر فارسی زبان سمرقند مرد.  این یک افسانه دروغی و ساده است،  که برای باور دشمنان ایران بزرگ ساخته اند.  بد خواهان  زبان شیرین فارسی  و ایران عزیز،  امروز هم در تلاش هستند تا به اشکال مختلف ما ایرانیان را ضعیف و شکست خورده در تاریخ،  و شکست پذیر نشان دهند.  همچنین سعی در نفی تاریخی و وجودی ایرانی ها دارند.

       تیمور لنگ فاتح دروغی و داستان مسخره ای که در تاریخ خوش ایران عزیز بی جهت جا باز کرده،  نوشته دشمنان و داستان سراهایی است،  که از یک خان ساده ایرانی،  ماجرای بزرگ تاریخی ایجاد کرده اند.  چهره ها و کار گزاران استعمار مانند هارولدلمب داستان نویس،  که از شخصیت های کم اهمیت و دروغی،  تاریخ میسازد،  و تیمور لنگ را چون داستان های،  آنیبال، شارلمانی، ژوستی نین و غیره نگاشته است.  این خان ایرانی را بدون اینکه مدرک واقعی و مستند در موزه ها و آثار بجا مانده از یک کشور بیگانه داشته باشد،  در تاریخ پرهیبت و شیرین ایران عزیز به جای یک فاتح بزرگ قرار داده است.  توجه کنید،  مطلقاً و بدون هیچ دلیل علمی توسط دشمنان و استعمار،  صفحات تاریخ ایران با داستان های دروغی اسکندر و اعراب و مغول و ازبک،  سیاه شده است.

      نام ایرانیان در سراسر تاریخ با دلاوری و شجاعت و شهادت آمیخته شده،  وظیفه همه ایرانیان خوب بویژه جوانان غیور ایرانی می باشد،  که از تاریخ و سرزمین سرافراز خود در مقابل تهاجم دروغ های دشمنان دفاع نمایند،  دروغ های تاریخی را بشناسند،  و به افشای آنها و آگاهی رساندن بپردازند،  و آنها را به همان زباله دانی که آمده اند بفرستند.  این قبیل کتابهای تاریخی را با این دید،  که آیا واقعیت است،  مطالعه نمایید،  و همچنین در پس هر جمله از دروغ نامه ها،  کنجکاوی های لازم را در آن مطلب بکنید،  و نیز تحقیق شود آن نویسنده دروغگو وابستگی به استعمار و صهیونیسم داشته یا نه،  و منابع موجود واقعی بوده و آیا برابر اصل می باشد.  منابع و کتاب هایی که می گویند از روی کتاب های خطی و قدیمی نوشته شده است،  تحقیق شود که اصلی است یا با تقلب و جعل چاپ شده است،  و عده ای دشمن خارجی هم از روی یکدیگر و از آنها نوشته اند،  و آنها فکر کرده اند که جوانان عزیز قرن 21 ایرانی هم چون خودشان ساده هستند،  که هر دروغی و پرت و پلایی را بدون تحلیل و بررسی بپذیرند.

      سر جان ملکم ،  در اوج استعمار،  کتاب تاریخی درباره تیمور گورکانی نوشته است،  که از آن دروغ نامه های اساسی می باشد،  و حکومت بمبئی انگلیسی هندوستان در زمان استعمار آنرا چاپ کرده.  فقط دشمنان ایران هستند،  که این کتاب تاریخ نوشته اوج استعمار را به نام تاریخ باور می کند.  سادگان هرگز در پی تحقیق از واقعیتها و ریشه و آب و اجداد و قبیله،  این قهرمان خیالی ذکر شده در کتاب های تیمور لنگ نبودند،  چون شعور آنرا نداشتند.  من، انوش راوید،  کتاب های تیمور گورکانی را مقابل خود گذاشتم،  خواستم آنها را بخوانم،  و با تفسیر از دروغها بنویسم،  ولی آنقدر تمام صفحات بدون دلیل و مدرک بود،  و بقدری ساده لوحانه نوشته شده بود،  که اصلاً قابل بررسی نبود و نیستند.  واقعاً این قبیل کتابها ارزش علمی ندارند،  حتی کارها و اقدامات نوشته شده در کتابها به عقل در آن زمان هم نمی گنجد،  تمام لشکر آرایی ها و جنگها همگی کاملاً بی منطق نوشته و توصیف شده اند.

      مثلاً، با سادگی و بی سوادی می نویسند:  اهالی اصفهان یاغی شده داروغه ای را که برایشان تعیین کرده بودم،  با سه هزار کس به قتل آوردند،  منهم حکم به قتل اهالی اصفهان کردم.  بی سوادها هیچ تحلیل نمی کنند،  انگار مردمی که می توانند در آنزمان سه هزار نیرو را بقتل برسانند،  آنقدر بچه هستند که کشته شوند،  شهری که داروغه آن سه هزار نیرو داشته باشد،  بسیار پرجمعیت است و می بایست تأثیر گذار در تاریخ باشد و خیلی موضوعات دیگر.

      دروغ های داستان های تیمور لنگ را فقط سادگان باور می کنند،  لشکریان صدها هزار نفره،  نابودی های وسیع بدون اثر تاریخی و باستان شناسی،  کشتار های بدون قبرستان و اثر،  جنگ هایی که صحنه ها و صفحات نبرد را نمی توان یافت.  کجاست اینهمه غارت لشکریان دروغی تیمور گورکانی،  چرا در هیچ موزه ای در ازبکستان و یا جای دیگری اثری از آنها نیست.  چرا در تمام این داستانها برای اینهمه افسانه هیچ نکته واضح و روشنی ارایه نمی شود.  کمی فکر کنید،  این دروغها، و کتاب های دروغ  نوشته دشمنان را،  چاب نکنید،  و در مدارس و دانشگاه ها به خورد جوانان ندهید،  چقدر سادگی.

      اینهمه سپاه که می رود و فتح می کند و می کشد و نابود و غارت می کند،  چگونه و چطور و از کجا تامین می شوند،  اینها چند ساله بودند،  با مسائل ذاتی و جنسی خود چکار می کردند،  برنامه جنگی آنها چه بوده است.  اصلاً فکر کرده اید بی سواد هایی که اینها را نوشته اند،  چقدر ساده بوده اند،  نوشته هایی را که با عقل و واقعیت جور در نمی آید،  کمی معقول تر بنویسند.  اینها داستان ها و افسانه هایی است،  که می توان آنرا ادبیات دشمن نامید نه تاریخ،  چاپلوس ها می نویسند و ساده ها باور می کنند،  نبرد های دروغی قلعه گیری های خیالی و بشدت افسانه ای.

      هم میهنان گرامی،  بیائید دروغ های تاریخ را از نوشته ها و وب هایتان بر دارید،  و بگذارید دشمنان و ضد تاریخها با این دروغها خوش باشند،  و فیلمها و داستان های کذایی 300 ها را بسازند و بنویسند.  بدانید وقتی که دروغ های تاریخ را دریافتید و شناختید،  ما ایرانیان پای به جهانی نو در قرنی نو خواهیم گذاشت،  و سرنوشتی زیبا خواهیم داشت.

      نوشته اند:  تیمور به نوشته خودش راهزنی می کرد،  و در اقتضای باطن خویش راه صواب را از خطا نمی شناخته است،  از قول تیمور درباره کار های بچه گانه او می گویند،  پس چگونه می پذیرند که چنین ساده ای کار بزرگی کرده باشد.  چه کسی و چه زمانی از قول تیمور کتاب نوشته،  چرا و به چه منظور این دروغ نامه را نوشتند،  و در دست دشمنان و ضد تاریخها تکثیر شد،  و یا برای اولین بار تاریخ دروغی تیمور را چه کسی نگاشته است.  بعضی ها چون  جواهر لعل نهرو در کتاب نگاهی به تاریخ جهان خود،  دروغ های تاریخ را متوجه نشده و از روی کتاب هایی امثال  سرجان ملکم تکرار کرده،  بدون اینکه در آن زمان بداند این ها دروغ است،  یا بسیاری از تاریخ نگارها بدون اینکه بتوانند به واقعیت فکر کنند،  پرت و پلاها را تکرار کرده اند.  انوش راوید  از ابتدای قرن 21 پدیده ای جدید در تاریخ برای گرفتن مچ دروغگو ها و افشای دشمنان و ضد تاریخ هاست. 

      حتی در باره مرگ تیمور هم سراسر چرند و پرند نوشته اند،  کجائید دشمنان ایران بزرگ،  بیائید دروغ های تاریخ را باور کنید.  زمان بندی های اشتباه،  زور گیری ها و جمع آوری مالیات ها هم کاملاً بی پایه و ساده نوشته شده اند.  ویل دورانت با نوشتن تاریخ تمدن،  هر آنچه برای شروع امپریالیست در قرن 20  لازم بود با رونویسی نا آگاهانه تاریخ از گذشتگان هم پالک خود نوشت،  که با شیوه ناشیانه قرن 19 بود.  مثلاً برای تحریک استعمار گران می نویسد:  از هندوستان به تیمور خبر دادند،  که با ثروت بی کران هند می توان صد روسیه را خرید.  تیمور اعلام داشت فرمان روایان مسلمان نسبت به بت پرستان هندو بسیار تساهل بکار می برند،  پس به قصد آنکه عموم هندوان را به دین اسلام در آورد....،  پایتخت هندوستان را بباد تاراج گرفت،  و آنچه از ثروت و جواهرات افسانه ای هندوستان را که سپاهیان و چهار پایان می توانستند حمل کنند،  با خود به سمرقند برد.  ببینید موذی گری قرن 19 استعمار گری ویل دورانتی و دروغ نویسی و تحریک مسلمان و هندو علیه یکدیگر و بوی ثروت و جواهر،  بدون اینکه از تاریخ و جغرافیای هندوستان در آن زمان چیزی بدانند.  

      ولی حتی یکی از این همه غنائم در موزه های سمرقند و ازبکستان نیست،  زیرا دروغی بیش نیست.  حتی از صحنه و نقاط جنگها هم جایی مشخص گفته نمی شود.  شاید در آنجا ها سر نیزه ای یا تیری یافته شود.  یا نمونه دیگری جهت تحریک مسیحیان ویل دورانت می نویسد،  تیمور در سیواس به کشتار مسیحیان پرداخت.  در تمام نقاط و شهر هایی که می گویند تیمور گورکانی رفته و کشته و فتح کرده،  هیچ اثر و نوشته تاریخی از رویداد در آن محل نیست.  بدتر و بی سواد تر از همه اینست که می گویند،  می کشت و غارت و نابود می کرد،  ولی از شعر و هنر بهره می گرفت،  و هنرمندان و دانشمندان و شاعران را دور خود جمع می کرد،  و رفتار با نزاکت داشت،  این پرت و پلاها را فقط  دشمنان و ضد تاریخها باور می کنند.  امید است روزی برسد که جوانان عزیز ایران این دروغها دور بریزند،  و در لابلای واقعیت های تاریخی و باستان شناسی با دانایی قرن 21 هیجانی نو به سرگذشت ایران بدهند.

   جالب:  گورکان = یعنی ریشه آن گور است،  گورکانیان خود را از کیان بهرام گور می دانستند،  که قرون میانه در هندوستان و ازبکستان حکومت کردند.  گور واژه ای ایرانی است،  که غور هم گفته شده است،  و به معنی اندیشه و خرد است،  در ادبیات بعد از اسلام بهرام گور را به معنی گیرنده گوره خر گفته اند،  که به نوعی اشتباه و کج روی و اهانت به ساسانیان بوده است،  جهت اطلاع بیشتر به معنی نام شهرها و روستاهای ایران بروید.

    توجه:  تیمور گورکانی یک سردار و خان دلاور و دانای ایرانی بود،  او به ایران لشکر نکشید و حمله نکرد،  این داستان است و دروغ،  سمرقند و بخارا از شهر های پارسی زبان هستند،  و در آن زمان در ادامه جغرافیایی قبیله ای ایران بودند،  و یک کشور و سرزمین بحساب می آمدند،  استعمارگران با ترفند حمله تیمور به ایران،  ابزار جدا سازی قومی و کشوری را در ایران فراهم کردند،  و تاریخ دان های ساده ایرانی مثل آب خوردن در لیوان آنها آب شدند.

 

   عکس آرامگاه تیمور گورکانی در سمرقند،  عکس از اینترنت،  عکس شماره 5703 .  از ابتدای قرن 20 تلاش بسیاری برای آسمیله کردن مردم ایرانی و ترک در آسیای میانه و سیبری انجام شد،  بدین منظور تا توانستند در تاریخ دروغ گفتند و نوشتند.

تاشکند یا اشکندر بالا

      شهر تاشکند پایتخت امروزه کشور ازبکستان شهری است با ترکیب جمعیتی تاجیک و ازبکی و کم و بیش روس با زبان های فارسی بخارایی و ازبکی شمالی و روس. در همه جا نوشته اند نام قدیم این شهر چاچ بوده است،  و می گویند:

    نام تاشکند از دو جزء تشکیل شده است،  تاش صورت دیگر چاچ نام باستانی ایرانی این منطقه است،  و کَند در زبان سغدی (از زبان‌ های ایرانی) به معنی شهر است،  بنابر این واژه تاشکند به معنی «شهر سنگ» است.  تاریخ سرزمین چاچ در منابع چینی سده سوم میلادی آمده،  گویا اصل دودمان و باشندگان آن سغدی بوده‌ اند.  در طول تاریخ این شهر،  گه‌گاه چینی‌ها نیز بر آن فرمانروایی کرده‌ اند.  در کتیبه کعبه زرتشت کرتیر و شاپور اول،  این شهر را در قلمرو مرزی امپراتوری ساسانی خوانده اند.

     در ۷۵۱م کاوسی‌ان چی فرمانروای چینی،  پادشاه چاچ را کشت و دختر او از عرب‌ها کمک خواست.  ابومسلم سردار ایرانی،  زیاد بن صالح را با لشکری به آن سرزمین روانه کرد.  وی چینی‌ها را در ۱۳۳ق شکست داد و کاوسی‌ان چی در میدان نبرد کشته شد.  به سبب این نبرد، اسلام به آسیای میانه را یافت و چینی‌ها دیگر نتوانستند در آن سامان حکمرانی کنند.  در دوره کائونچی دوم (سده چهارم و سده پنجم میلادی) تاشکند گسترش یافت و به شکل شهر درآمد و دارای اجزای شهری، مانند دژ و کاخ گردید.

   افسوس:  در زمین لرزه ۱۹۶۶ شهر ویران شد،  و جاذبه‌ های تاریخی شهر که روزگاری شهر‌ مهمی بر سر راه کاروان‌ های جاده ری (جاده ابریشم) بود از بین رفت،  و در دولت شوروی اقدامی برای باز سازی آثار باستانی نکرد،  زیرا نمی خواستند تاریخ پابرجا باشد.

   تذکر:  نام چاچ در ادبیات پارسی ب‌ویژه در شاهنامه فردوسی بسیار بکار رفته،  کمان ‌هایی که در قدیم در چاچ ساخته می‌ شدند،  از شهرت فراوانی برخوردار بوده‌ اند،  چنانچه اصطلاح «کمان چاچی» در ادب پارسی معنی بهترین کمان را به ‌خود گرفته است.  کند پسوند ایرانی از ریشه کندن است،  که به زبان ‌های ترکی هم وارد شده،  صورت پارسی آن کند و کده است،  و صورت سغدی آن کث و کاث،  لغت نامه دهخدا.

   تحلیل انوش راوید:  تمام مطالبی که درباره تاشکند گفته اند،  کاملاً اشتباه یا دروغ است،  شاید هم تاریخ دزدی یا جابجا کردن تاریخ است.  ابتدا از کاوسی ان چی شروع کنم،  که می گویند فرمانروای کشور چین بوده،  درصورتیکه او با نام کاوسیان چی است،  و از فرمانروایان چین استان ایران بوده نه کشور چین،  و در هیچ منابع تاریخی کشور چین گفته نشده.  توجه کنید به زیرکی ضد تاریخ ها،  آنها نام را جدا جدا می نویسند،  تا بزبان چینی وانمود کنند.  دوم،  دختر پادشاه چاچ از عرب کمک خواست،  ولی ابومسلم ایرانی کمک فرستاد،  اگر چاچ تاشکند بوده قاصد باید حدود 4000 کیلومتر مسیر را در میان شهر های و استانها و قبایل مختلف را خیلی سریع طی کند،  که هر چقدر هم سریع بوده باشد،  کمتر از یک ماه نمی شد.  سپس باید نیرویی آماده شود،  که بتوانند این مسیر مهم را طی کنند،  کمترین زمان برای آماده سازی سه ماه است،  و باید لشکر این مسیر ناامن را طی کند،  و آنهم حداقل می شود هشت ماه،  روزانه حدود 20 کیلومتر.  در این مدت دشمن برای نبرد کاملاً آمادگی پیدا می کرد،  و خود هم کمک می آورد.  باید در نظر داشت،  ارتشی که 4000 کیلومتر را طی کرده باشد،  آنقدر خسته و شکننده است،  که توانایی جنگ را نخواهد داشت.  عزیزان پرت و پلا و دروغ نویس،  لطفاً کمی جدی تر بنویسید،  دیگر زمان این دروغها نیست.

      در واقع چاچ،  شهری از استان های همدان و کردستان و لرستان و کرمانشاه کشور ایران بوده است،  نه اینکه در وسط آسیای میانه.  آنچه که من می دانم شهر بروجرد معدن سنگ تاریخی دارد،  و شنیده ام تا ابتدای قرن 20 معروف ترین کمان ها را با شاخ و روده و چرم گاومیش و چوب و الیاف گیاه های محلی می ساختند.  چاچ هیچ ربطی به تاریخ تاشکند ندارد،  و دروغ و اشتباه است.

      تاشکند از دو واژه اش و کند تشکیل شده،  و با افزودن ت یا تا در ابتدا،  آنرا بعنوان محل بالا  و بلندی معرفی کرده اند،  در نام شهر های و روستا های زیادی چنین چیزی دیده می شود،  مانند تکش روستای بالا دست ما در چلاسر و جل،  (ت + کش = کوه در اینجا) در نام های تپه، تل، تاج و غیره بالا وجود دارد.  (مثال دیگر:  تالار = تا + لار که لار= جای خوش آب و هواست،  و در گذشته بالا خانه خوش آب و هوای کاخ و قصر را تالار می گفتند،  نام چند شهر و روستای ایران را بعنوان خوش آب و هوا لار گفته اند،  تالار از زبان ایرانی به زبان های اروپایی رفته است).  شهر تاشکند در زمان های بسیار کهن ساخته شده است،  شهر زیر خاکی سلا طین در نزدیکی آن،  با پنج هزار سال تاریخ،  و با صدها معبد زیر خاکی گویای آن است.  یک سر دیوار چین به نزدیکی این شهر ختم می شود،  و سر دیگر آن در نزدیکی شهر ممنوعه یا شهر دینی کشور چین است.  اگر دیوار چین را پاکوب دینی بدانیم،  این موضوع خیلی مهم می شود،  یعنی با وجود آثار تاریخی دینی در اشکندر بالا،  دقیقآ می توانیم بگویم تاشکند،  یکی از مهمترین مراکز دینی باستانی بوده است.

      حال چرا تاریخ دان ها و باستان شناسان تاشکند را چاچ گفته اند،  که هیچ گونه وابستگی و شباهت نامی و امکان تاریخی ندارد.  دو علت عمده دارد،  بی سوادی یا غرض و مرض استعماری،  که در هر دو صورت دزدی تاریخ حساب می شود.  استادان عزیز تاریخ و گرایش های مربوطه دانشگاه های ایران،  که چند هزار نفر می باشید،  و هر کدام کیلو کیلو مدرک دانشگاهی دارید،  چرا در مقابل اینهمه دروغ در تاریخ ایران،  بی خیال هستید،  و هیچ کدام برای برداشت دروغها از تاریخ ایران،  حداقل به اندازه یک وبلاگ کاری نمی کنید،  وظیفه دارید از تاریخ کشور تان دفاع نمایید.

   توجه:  اب = بالا و فراتر،  ت و تا = بالا و بلندی.

   دقت نمایید:  دشمنان ایرانیان و تاریخ ایران،  همیشه سعی داشته و دارند این ملت و کشور را کوچک و پراکنده نشان دهند،  و همیشه تلاش در آسمیله کردن قومها و ملت های وابسته به ایران را با هر ترفندی داشتند.

   نتیجه:  1 ــ  ازبک همان آز بغ است،  و یادگار های ایران باستان و مد را در خود دارند،  و آز بک استان،  یکی از استان های تاریخی ایران است.  2 ــ  تاریخ چراغ راه آینده است،  نه اینکه هر بار چرخ را اختراع کرد،  بهتر است بر اساس تاریخ آینده ای نوین را ساخت،  نه اینکه بغض و غرض و مرض کرد.  3 ــ  همین موضوع نبرد کاوسیان چی،  با زیاد بن صالح،  نشان می دهد چین استان ایران،  تا نیمه قرن دوم هجری،  قدرت مستقل بود،  که از تاریخ ما دزدیده شده است،  جوانان باهوش متخصص تاریخ پیگیری کنید.

 کلیک کنید:  پرسش و پاسخ های وبلاگ

تعدادی نظر وپرسش و پاسخ

   نظر 451:  تیمور گورکانی افتخار ملت ترک است،  و فارسها می خواهند آنرا ندیده بگیرند.

   پاسخ انوش راوید:  در دروغ نامه های تیمور فاتح از قول خود تیمور نوشته شده،  که او راهزن و آدمکش بوده،  بدین ترتیب نمی تواند افتخار ملتی باشد.  در ضمن ترک و ازبک و غیره بودن آن چیزی را عوض نمی کند،  و دروغ همچنان باقی است.  در تاریخ ایران بزرگ و قاره کهن خوانین و سرداران بزرگی وجود داشتند،  که در انسانیت و معرفت زبانزد بودند،  ولی استعمار گران و دشمنان آنها را بزرگ و مهم نکرده اند.   وظیفه جوانان باهوش ملت های ایران بزرگ و قاره کهن است که نسبت به برداشتن دروغها و شناساندن واقعیتها اقدام کنند.

   پرسش 452:  آیا مقبره تیمور در سمرقند واقعی است،  مگر مقبره تیمور لنگ نیست؟

   پاسخ انوش راوید:  مقبره تیمور است،  ولی نه تیمور داستان های دروغی،  این تیمور ایرانی است،  که مانند بقیه ملت ایران براحتی می توانست به تمام سرزمین ایران سفر کند،  نه اینکه بچنگد و فتح کند.  در طول تاریخ ایران اختلاف و یا حتی جنگ های محلی بین خوانین و حکام وجود داشت،  و این نبردها آن جنگ های دروغ نامه تیمور فاتح نمی باشند.

   نظر و پرسش 453:  نکته ی جالب برای من این است که وقتی با اندیشه و نظریات عجیب و ساختار شکن شما آشنا شدم انتظارم این بود که شما قاطعانه سر حرف های خود می ایستید و نهایاتا یا ثابت می کنید و یا توجیه اما حرف شما مانند سقراط بر پایه ی ندانستن بود؛ یعنی یک چیزی به طور مسلم مشکل دارد و همین ما را ترغیب می کند که به سوی کشف حقیقت گام برداریم و بقیه اش که چیست،  نیازمند تحقیق است مثلا در صورت عدم حمله ی مغول، پس تیمور چه کسی بوده و غیره، نیاز به تحقیق دارد.

   پاسخ انوش راوید:  تاریخ یک علم است مانند تمام علوم و پایانی ندارد،  و با ایجاد پرسش در متن و در سئوال،  گردونه یادگیری می چرخد.  نمی خواهم مطالب را تمام شده بدانم،  زیرا بر خلاف تعریف از علم است،  بیشتر می خواهم روان کننده گردونه یادگیری باشم نه خود یادگیری.  من بارها نوشته ام وبلاگ من برای این است که جوانان باهوش علاقمند این گرایش اندیشه و تحقیق کنند،  که تاریخ می تواند متفاوت از داده های دروغی یا اشتباه باشد،  که عده ای از سر سادگی یا استعمار زدگی آنها را تاریخ واقعی دانسته اند.  قبل از پیدایش اینترنت و وب،  بخشی از مردمان بامیان و شمال افغانستان و ازبک و تاتار و غیره،  در خطه آسیای میانه اصطلاحی،  بنا به تعریف های استعماری،  می پنداشتند که با مغول آمده اند،  ولی با گشتی در وب های این مردمان،  براحتی متوجه می شویم،  که آنها فهمیده اند در یکی دو قرن گذشته چه کلاهی سرشان رفته،  و آنها مردمان سکستان بوده اند،  و زادگاه آنها از عشق آباد یا اشک آباد تا آلاسکا کشیده شده بود و می باشد.

      استعمار گران سعی در کوچک شمردن و متفرقه و دشمن کردن ملتها با یکدیگر داشته و دارند،  آنها از همه ترفندها استفاده می کنند،  دولت روسیه در سالها 1890 تا 1910 بارها به سکستان یا ساخا استان حمله کرد،  و متعاقب آن در 1921 تا 1950 دولت شوروی این کار را ادامه داد،  آنها بشدت مردم ساخا استان را که جعلی سیبری نامیده بودند،  همراه تمام مردم آسیای میانه سرکوب می کردند.  در یک وب ساخایی خواندم،  که در سال 1890 جمعیت آنها حدود 20 میلیون نفر بود،  که اگر سرکوب و کشته نمی شدند،  الان فقط سیبری یا سکستان با جمع اقوام،  ساخا، شمن، یاکوت و غیره،  یک کشور 100 میلیونی بود،  ولی اکنون کمتر از 10 میلیون نفر هستند.  عزیزان تاریخ را با این دید ببینید،  نه اینکه با اینهمه پیگیر این وبلاگ و پذیرفتن آن،  دوباره باز می گردید به دروغ حمله مغول،  واقعاً جای تعجب است.  خانات ازبک با در واقع آزبک یا درست تر آز بغ،  کاملاً ایرانی بودند،  شاید هم خود مادها یا هخامنشیان بودند.  آیا باید ما خودمان را کوچک بشماریم؟

      تا حدودی می دانم و قبول دارم،  که در تاریخ جغرافیای سیاسی،  تعریف برای مرز جغرافیای سیاسی،  قبل از تمدن بورژوازی در قرون جدید نداریم، در طول تاریخ مرزها بنا به ساختار های تاریخی اجتماع تعیین می شد.  قبل از صفویه مرز های جغرافیای سیاسی تعریف نداشت،  بلکه مرزها بر اساس جغرافیای قبیله ای بود.  در زمان صفویه ایران بزرگ به سه بخش عمده تقسیم شده بود،  حکومت صفویه، حکومت ازبک، حکومت بابری،  بزودی مشروح می نویسم.

   نظر و پرسش 454:  سلام اولا از بابت پاسخ های تان ممنونم و برایم تازگی دارد و باید آن ها را خوب و دقیق بخوانم و در ذهن مرور کنم. اما در یک مورد فکر کنم سوء تفاهم شد منظورم از اشاره به حمله ی مغول این بود که به طور مثال وقتی حمله ی مغول را بتوانیم باطل اعلام کنیم در این صورت ان کسی که می خواهد با استناد به وجود شخصی به نام تیمور که مدعی بود مغول است بخواهد بگوید که مغولان حمله کرده اند جوابش این است که اصل که باطل باشد فرعش هم باطل می شود. به عبارت بهتر در تاریخ ، مسایل قبلی که تغییر کنند مسایل بعدی هم تحت تاثیر آن قرار می گیرند نه این که با استناد به مراحل بعدی بخواهیم مراحل قبلی را که دگرگون شده اند هم چنان سر جایشان نگه داریم و منظورم از مثال مغول و تیمور این بود.

   پاسخ انوش راوید:  وقتی ازبک به معنی آز بغ باشد،  و مغول هم به معنی مغ + پیرو باشد،  و بغ هم همان مغ باشد،  در نتیجه تیمور هم مثل بقیه افرادی که می خواهند خودی نشان دهند،  خود را مغول می نامند،  مانند بابری ها.  حال باید ببینیم اصل این مغول ها که بودند،  اندکی در دروغ حمله مغول به ایران،  و پاسخ به شبهات آن نوشته ام.  آیا مغ استان آخرین جای پاکوب دیوار چین در تاشکند (= اشک کند = سرزمین یا شهر اشک یا پاک) بوده است،  آیا مغول های مانند راهبان بودایی بودند،  آیا مغول های ترکیبی از مانوی و بودایی بودند،  آیا مغول ها حمله مسلکی کردند یا نظامی،  آیا مغدونی محل زندگی مغول بود،  آیا مغ بچه ها طالبان مغ و مغول بودند،  آیا ترکیبی از مانوی و اسلام با مغ های مغولی بخشی بزرگی از اسلام شد؟  آیا مغ از ماد و مد آمده است؟  آیا و آیا...

       خاطر نشان نمایم،  تاریخ را نباید به دروغ حمله مغول کشور مغولستان به ایران ببندیم،  در صورتی که تا قبل از قرن 17 کشور یا سرزمینی بنام مغولستان وجود نداشت،  و پس از آن هم با جمعیت نسبی کمتر از یک در ده کیلومتر پدید آمد،  بدون اینکه هیچ اروپای آنرا تا آن زمان دیده باشد.

کلیک کنید:  دروغ نبرد کاغذی ملازگرد

کلیک کنید:  تاریخ لشکر و جنگ در ایران

کلیک کنید:  تاریخ مزدوران بیگانه در ایران

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

هلنیسم دروغ بزرگ استعمار و غرب

هلنیسم دروغ بزرگ استعمار و غرب

   پیش گفتار

      این مقاله ادامه دارد و باز نویسی می شود.

آغاز داستان دروغ

      نفوذ استعمار و امپریالیسم در همه زمینه های اجتماعی و فرهنگی،  و جنبه های مختلف می باشد،  در سیاست های  و برنامه ریزی های داخلی و خارجی کشور های عقب افتاده یا تحت نفوذشان،  آشکار و پنهان با انواع ترفند ها، راست و دروغ،  در امور اجرایی و اجتماعی و تاریخی دخالت می کنند.  مکتب ها،  فلسفه ها، دینها و خیلی چیزهای الکی ساخته و پرداختند،  تا خود را برتر و ما را ناچیز بشمارند،  باید از تاریخ خود با تمام وجود دفاع کنیم و آنرا از چنگال دشمنان خارج کنیم.

      از ابتدای قرن 19 استعمار گران که با قهر و کشتار و دروغ تقریباً به تمام جهان استیلاء یافته بودند،  و به دنبال شجره نامه و ساختن برتری نژادی برای خود بودند.  در یکی،  دو قرن قبل از آن خیلی تلاش کردند  روم  را بعنوان مظهر فرهنگ و دولت و علم،  و پایه ای برای سابقه خودشان معرفی نمایند،  ولی در ایتالی و تاریخ روم جز چند خرابه و چیزهایی که چندان بدرد این کار نمی خورد،  موجود نبود.  بنا بر این هلنیسم را ساختند و پرداختند تا بدین ترتیب برتری نژادی خود را ثابت کنند،  دروغ هلنیسم را شاخ و برگ دادند و بزرگ و مهم کردند.

      در زیر زمین های مساجد استانبول پایتخت حکومت عثمانی،  که قبلاً کلیسا های روم شرقی بودند،  ورق پاره هایی یافتند که در دولت عثمانی برای آنها ارزشی قائل نبودند و کسی نبود تا بتواند خوب آنها را بخواند،  با خود به لندن و پاریس و برلین بردند و ترجمه کرده و کلی جعل و سفسطه و داستان به آنها دادند و بعنوان تاریخ و ماجرا های قدیمی قرار دادند.  این ورق پاره ها در زمان خودشان نوشته های دروغی بودند که در روم شرقی برای ایجاد حقانیت کلیسا و کنیسه و ساختن کشور تقلبی در آناتولی و غرب ایران بزرگ و خاور میانه استفاده کرده بودند. 

      عزیزان اینقدر ساده نباشید و دروغها را با سادگی باور نکنید بروید بدنبال واقعیت ها بگردید.  اجازه ندهید از دروغ هلنیسم برای کوبیدن دیگر جهان بویژه ایران بزرگ استفاده کنند.  چرا آنها اشکانیسم نساختند،  آیا تا کنون پرسیده اید اولین ورق پاره های دروغ های تاریخ در کجا و چگونه بوده است؟  انوش راوید دیگر نمی گذارد دروغ ها را بخورد ملت ها بدهند،  امید است شما نیز در این کار مهم هم راه شوید.

      برای نخستین بار یک تاریخ دان آلمانی در سال 1836 میلادی واژه هلنیسم را بکار برد،  و پس از آن این نام را برای دوره ای از تاریخ سیاسی و فرهنگی و هنری یونان که مشخصه آن پدید آمدن دولتها در مناطق امپراتوری ساختگی یونان پس از مرگ الکساندر کبیر دروغی بود،  اطلاق کردند.  تاریخ دان های استعمار این دوره را، از سال 330 ق ـ م تا 27 ق ـ م قرار دادند.  چرا این دوره هلنیسم را به سال های میلادی نکشاندند،  که جای تأمل و سئوال است.  محدوده جغرافیایی هلنی را از شمال تا جنوب روسیه،  تا هند و جنوب مصر و شمال آفریقا و کناره های مدیترانه به حساب آوردند،  شهر تاکسیلا در پاکستان هم جزو آثار دوره هلنی قرار دادند.  همچنین آنها بسیار ساده می گویند،  پس از تسخیر مشرق زمین توسط اسکندر مقدونی،  امتزاجی از اندیشه ها، دینها و هنر های غربی و شرقی پدیدار شد،  که موجب تغییر و دگرگونی در معماری یونانی گردیده است.  آن نویسندگان ساده گو برای کوبیدن فرهنگ غنی ایران بزرگ می نویسند،  گوناگونیها، پیچدگیها و پیشرفت های چشمگیر فرهنگی هلنی به یک شیوه معماری با مقیاسی بزرگ و تنوعی پرداخته بود که به مراتب فراتر بود از آنچه کشور ـ شهر کلاسیک می توانست انجام دهد،  که نیازمند گسترش خاص بود،  آنها نمی فهمند که در واقع این اعترافی آشکار بر دروغ بودن هلنیسم می باشد.

      در همان زمان اختراع دروغ هلنیسم در جای دیگر جهان نفوذ استعمار در پادشاهی قاجاریه را می بینیم که بر کسی پوشیده نیست،  البته براحتی می توان این دخالت را به دوره های قبل و بعد از قاجاریه تسری داد.  زیرا تغییرات اصولی و اساسی در ساختار تاریخ اجتماعی ایران برای دفاع در مقابل آنان فراهم نشده بود.  اما اینک با امکانات جهانی که بعد از دو جنگ امپریالیستی و عدم توانایی استعمار قدیم در اداره امور گیتی و نیاز به اتخاذ روش هایی جدید که آنرا استعمار نو می نامیم،  فرصتی برای ملتها فراهم گردیده تا استراتژی ثمر بخش برای مقابله با این نفوذ فراهم آورند.

      در دروغ هلنیسم بسیار چرت و پرت نوشته اند،  مثلاً می گویند:  هنر هلنیسم بر هنر عصر اشکانی اثرات فراوانی نهاده،  و بدون شک وجود داشته ولی درباره آنها چیزی نمی توانیم بگوییم،  زیرا از آنها چیزی به دست ما نرسیده است،  یا در جایی دیگر،  هنر اصیل ایرانی در هلنیسم زیاد است،  و اگر هنر یونانی در آن اثر گذاشته باشد،  زیاد نیست و هنر یونانی زود گذر و سطحی بوده است.  هرتسفلد  از عوامل استعمار محقق معروف هلنیسم درباره هنر دوره حکومت اشکانیان تحقیقات زیادی کرده و معتقد است که هنر این دوره را می توان ترکیب هنر نقاشی ایرانی و یونانی دانست،  ولی حفظ اصالت هنر ایرانی در آثار این دوره را می توان تأیید کرد.  می بینید تمام دشمنان تاریخ ایران عقیده دارند هلنیسم پوچ است.

      استعمار گران در طول تاریخ، با ساختن تاریخ دروغی در جهت نیاز کار خود،  و دادن ظاهر آراسته به دمکراسی در کشور های تحت نفوذ،  و ایجاد اشکالی مانند پارلمان و هیئت دولت و دادگستری مستقل و حتی اپوزسیون سیاسی و نظامی و غیره سعی در اغفال مردم می کنند.  مثلاً در این دوره اینترنت و ماهواره با ایجاد شکلک هایی سیاسی الکی مجازی می خواهند حرکت های مردمی را به گمراهی بکشانند،  و میان مردم ایران بزرگ دشمنی و اختلاف بکارند،  که این کار را با استفاده از تاریخ های ساختگی و دروغ های دور و نزدیک می کنند.  یکی از این بازی ها گفتن اینکه عرب و ترک و کرد،  به یکدیگر ظلم تاریخی کرده اند،  توسط همان عوامل دست نشانده می باشد.  انوش راوید  همیشه در این باره به عزیزان سفارش می کند،  مثلاً،  عراق و جنوب خلیج فارس ادامه طبیعی و تاریخی و سیاسی ایران بزرگ است،  و ‏تمام مسایل و چیز های آنها در گذشته و حال به ایران بزرگ مربوط می شود،  در صورت جبهه گیری بعنوان ‏اینکه در گذشته و تاریخ بیگانه و مهاجم از خارج بوده اند،  بنظرم غیر واقعی و غیر اصولی و سیاسی است،  و نوعی افتادن ‏در ترفند استعمار و دشمن است.  این دلیلی بر لشکر کشی سیاسی و نظامی به آنجا ها نمی باشد،  بلکه باید تشویق کننده برای یافتن واقعیت های تاریخی و تاریخ اجتماعی باشد.

      آنها ضمن تعریف می نویسند:  در یونان باستان که مهد فلسفه به شمار می ‌آید،  و در دوره‌ ای که زنان حق شرکت در بسیاری از محافل،  از جمله محافل علمی را نداشتند،  در یونان باستان زنان فیلسوف وجود داشتند.  برای توجیه و سفسطه توضیح می دهند:  که این زنان به سبب دارا بودن خانواده‌ های مرفه،  توانستند با استفاده از موقعیت خانوادگی به مجالس علمی وارد شوند،  و استعداد های ذاتی خود را در زمینه‌ های مختلف شکوفا کنند.  البته این زنان کتاب‌ های فلسفی نیز می ‌نوشته‌ اند،  که متاسفانه تمام آنها از بین رفته و فقط قطعه‌ هایی در ستایش از آنها در دست است،  که از روی نامه‌ هایی که بین آنها و مردان فیلسوف رد و بدل می ‌شده است،  می ‌توان به این نکته پی برد.

      سفسطه بازان هلنیسم دروغی بدون هیچ سند و مدرک و با شیادی می خواهند وانمود کنند،  که تمدن و فرهنگ،  فلسفه و علم از یونان باستان بوده است.  عده ای از جوانان عزیز ساده ایران براحتی گول می خورند، و بدون تحقیق و تحلیل از این گونه نوشته ها استفاده می کنند.  دروغ گو های هلنیسم چون سندی ندارند می گویند که مدارک از بین رفته،  و آن عده که از دیگری در تاریخ یونان تعریف کرده اند،  اسنادی مربوط به دوران 500 سال بعد است.

    استاندارد کمیت های در سلسله هخامنشیان
      دو وزنه از سنگ مرمر سیاه از
تخت جمشید به دست آمده،  روی هر یک از آنها کتیبه ای به سه خط میخی پارسی، عیلامی و بابلی کنده شده،  ترجمه آن بدین قرار است:  داریوش شاه بزرگ،  شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این زمین، پسر گشتاسب هخامنشی.  گمان میرود این دو وزنه سنگی از وزنه های واحد مقیاس بوده و در خزانه دولتی هخامنشی بایگانی میشده است،  مانند متری که امروز در کشور فرانسه در آرشیو ناسیونال ضبط است.
      تأمل در ماهیت این دو وزنه آموزنده است، هخامنشیان از روی  ضرورت زمان اقدام به نگهداری نماد استاندارد وزن در 2500 سال پیش می کردند.  این کار محدود به وزن نبوده و شامل استاندارد سایر کمیت های بنیادی نیز بوده است،  در عصری که هلنیسم می نامند در یونان از این چیزها خبری نبوده است.

 

      هـلـنـیـسـم  دروغی بزرگ درباره فرهنگ ملتی کوچک است،  هلنیسم یکی از بزرگترین دروغ های تاریخ جهان می باشد،  هلنیسم نام فرهنگی است،  که آن را به یونانیان اروپا نسبت داده اند،  و گسترش آن را به الکساندر مقدونی می رسانند.

  امروزه باور تاریخ نویسان غربی،  یا در واقع دروغ نویسان غربی،  بر این است که در زمان های قدیم ، کشور یونان را هلاس  Hellas و یونانیان را نیز از قوم هلن Helen می گفتند،  این دیدگاه کاملاً غلط عمد یا غیر عمد است.  در آثار کهن،  اقوام یونانی را هیچ وجه هلن ننوشته اند،  در اشعار هومر صحبت از قوم آخائی و بعداً دوریان است.  رومیان نیز که کشور کوچک یونان را به امپراتوری خود منظم کردند،  آن را گرک یا گریک گفته اند.  مسلماً اطلاق کلمه هلن به یونان نیز برای انحراف اذهان از منشأ هلنیسم،  و دین مِهر بوده است.  لقب مِهر یا میترا،  در اصطلاح یونی آنی،  هلیوس انویکتوس  Helios Invictus یا مِهر شکست ناپذیر بوده است.  پیداست کلمه هلن،  که در آثار قدیم یونان نیز به معنی بغانی Pagan به کار رفته،  تا چه حد با واژه هلیوس،  مِهر یونانی ارتباط و خویشاوندی دارد.  همچنین امپراتور طرفدار دین مِهر،  جولیانوس که آداب دین مِهر را تجدید نموده،  نهضت خود را هلنیسم نامیده بود.

  واژه هلن را برای نام بردن از میترا به کار می برده اند،  و می دانیم که در فرهنگ ایرانی،  میترا مظهر خورشید است.  در این جا به راحتی می توانیم معنی واژه های،  هلن، هلاس، هلیوس،  و مواردی از این دست را که از ریشه هل هستند بیابیم،  که با واژه هور (خورشید) هم ریشه است،  که با توجه به تبدیل حروف "ر" با "ل" » به دست آمده اند.  در مصر باستان نیز شهری به نام هلیو پولیس Helio Polis به معنی خورشید شهر وجود داشته است.

تاریخ دان های مشکوک،  عبارت دوستدار هلن،  که روی بعضی از سکه های اشکانی دیده شده است،  را به دوستدار یونان،  ترجمه کرده اند،  در حالی که معنی این عبارت:  دوستدار میترا،  است.  می دانیم که اشکانیان پیرو آیین میترایی بودند.  در اساتیر یونانی،  به نام هلن بر می خوریم،  که شباهت بسیاری به چهره ای دیگر از اساتیر یونانی،  به نام زئوس دارد.  هر دوی آن ها سوار بر  ارابه 4 اسب،  همچون  خورشید می درخشند،  و در آسمان به پرواز در می آیند.

      میتولوژی (اساتیر) یونان از نماد خورشید = هلیوس،  با چنان شکوهی می گوید،  که مِهر شناسان خود را با خدایی از ملکوت اعلا روی به روی می بینند،  جوانی بلند و برازا،  نکوروی و به اندام شایوردی (هاله ای)،  زرین بر گرد چهره و گیسوانی زرین،  همانند خدایی که از آسمان هبوط کرده و پیرامونش از نور و روشنایی شادمان و شورمندی آکنده است.  او با ارابه درخشان خود که 4 اسب تیزرو آن را می کشند،  نام هر چهار شان به معنای فروزه آتش و شعله های روشنایی است،  از راهی باریک  در میانه آسمان به حرکت در می آید و تمامی روز را به پاسداری از زمین و دریا می گذراند،  و شگفت آنکه میتولوژی یونان از هلیوس بیشتر به نام چشم دنیا یاد می آورد،  چشمی که توانایی دیدن همگان را داشته و کرده های آن ها را زیر نظر دارد.

   عکس تصویری از دیوار یک کلیسا در اروپا،  از این نمونه تصویر های کالسکه چهار اسبه با ابر های نور در کلیسا های اروپا زیاد دیده می شوند،  عکس شماره 4632.

اینک به « اساتیر ایرانی » بنگریم:

  مِهر را می ستاییم. (آن) که دشت های فراخ از آن اوست. ( آن ) که از سخن راستین آگاه است. زبان آوری که دارای هزار گوش است. خوش اندامی که دارای هزار چشم است. بلند بالایی که بر فراز برجی سترگ ( ایستاده است ). نیرومندی که ( همواره ) نگاهبان است و خواب در ( چشم ) او راه نیابد. }

[ اَوِستا ▬ مِهر یشت ▬ کرده ی دوم ▬ بند 7 ▬ ترجمه ی جلیل دوستخواه ]

گفتم که در اساتیر یونانی، هلن و زئوس،  شباهت فراوانی با یکدیگر دارند،  و از سوی دیگر،  هلن را برابر با میترا  و زئوس را برابر با اهورا مزدا می دانیم،  ضمن نگرش به این نکته،  با موضوع جالبی در اساتیر ایرانی رو در رو می شویم:  اهورا مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:  ای سپیتمان من مِهر دارنده دشت های فراخ را به هنگام آفرینش در شایستگی ستایش و برازندگی نیایش برابر خود که اهورا مزدا هستم  بیافریدم.  مهریشت، کرده یکم، بند یک.  به بیان دیگر،  در اساتیر یونانی،  زئوس با هلن،   و در اساتیر ایرانی،  اهورا مزدا با میترا،   برابر با یکدیگرند.

      فرهنگ درخشان مهری،  که از تمدن کهن جی شروع شد،  سراسر جهان را فرا می گیرد،  و به موازات اعتلای دین مِهر،  این تمدن شکوفا نفوذ خود را به زوایای دنیای آن روز رسوخ می دهد.

    هل = دانه ای خوشبو،  که بویژه در غذا های مراسم مذهبی استفاده می شود،  هلن نام دخترانه در ایران و هند و ارمنیا،  با توجه به تبدیل صدای ل و ر در لهجه های مختلف،  هلیس، هلسین، هلاز، هلاس، هریس، هرسین، هراز، هراس،  و...  که در ایران زیاد دیده می شود.

فیثاغورس، بقراط، ارسطو، افلاطون، سقراط، اقلیدس، ارشمیدس، جالینوس، ...

      از دانش در یونان باستان می گویند،  هرگز عمیقاً فکر کرده اید و تحقیق اصیل نموده اید،  البته واقعی و بدور از دروغ های دشمنان و استعمار،  اندیشه حرفه ای کرده اید؟

   پرسش از عموم:  دانش در یونان باستان چیست؟

فیثاغورس، بقراط، ارسطو، افلاطون، سقراط، اقلیدس، ارشمیدس، جالینوس، و غیره،

   پرسش از عموم:  آیا اسامی فوق واقعی و مربوط به زمان خودشان می باشند؟

   پرسش از عموم:  آیا آنها ایرانی و از سرزمین یونی آن در غرب خوزستان بودند؟

   در دوران های تاریخ،  منجمله در روم غربی و شرقی،  کلاه بردارانی دانش و دانایی ایران بزرگ را دزدیده و بنام خود کرده اند،  شاید بدلایل سیاسی و دینی.

      آیا هرگز پرسیده اید که اولین بار دروغ های دانش یونان باستان را چگونه و در چه شرایطی و بروی چه چیز و چه مقدار نوشته اند،  روی پوست، پاپیروس، کاغذ.  تحقیق و تحلیل کنید و الکی هر چرندیاتی را نپذیرید،  خود دشمنان درباره تاریخ دانش یونان می گویند:  اکثر آثار به جا مانده از این اسامی کتاب های مدون تاریخی نیستند،  بلکه نوشته ها و ورق پاره هایی هستند،  که بعد ها کسان دیگر نوشته و دیگران گرد آوری کرده اند.

      آیا هرگز به این چیزها و پرت و پلا ها فکر کرده اید؟  از قول دانشمندان یونان باستان می گویند:  آنها و علم شان واقعی نیستند،  و به شفافی اعتراف می کنند،  که دانش از ایران بزرگ بوده است،  آنوقت عده ای می آیند کاسه داغ تر از آش می شوند.

      نماد ایرانی دوران باستان،  خوبی و بدی،  سفیدی و سیاهی، روشنایی و تاریکی، اهورمزدا و اهریمن،  و همه بر اساس نیکی در گفتار و پندار و کردار بوده است،  ولی نماد های باستانی در غرب،  قدرت و پیروزی،  جنگ و خون،  ثروت مداری  و ضعیف کشی بوده است.  همانگونه که امروزه تبلیغات ثروت و زور و کشتار،  را در هر کجا می بینیم خواسته استعمار و امپریالیسم است.

      بدون سابقه فرهنگی و تاریخ اجتماعی،  فیثاغورس، بقراط، ارسطو، افلاطون، سقراط، اقلیدس، ارشمیدس، جالینوس، و غیره،  زاده نمی شوند.

       دزدان تاریخ هلنیسم ساز، در بسیاری جاها با سفسطه اعتراف دارند،  که اینها نیاز به ریشه و تاریخ ندارند و صرفاً نابغه بودند،  دشمنان تاریخ می پندارند ما ایرانی ها هم چون خودشان ساده هستیم که چیزی را بدون تحلیل و تحقیق و دلیل بپذیریم.

      اغفال زرق و برق و اسم و رسم ها نشوید،  می خواهند با ترفند های مختلف دروغها را بخورد ملتها بدهند،  تا بگویند همه چیز از غرب است،  بسیار کسانی که در جایی و مقامی و یا استادی دانشگاه هستند،  در یاری استعمار مسئولند،  و نمی توانند از دروغ ها دست بردارند،  و بسوی حقیقت و تاریخ واقعی بروند.  هم میهنان عزیز،  بیایید از تاریخ خود در مقابل دشمنان دروغگو دفاع کنید،  حرفه ایها بیایید فکر کنید و بیاندیشید که واقعیتها چه بوده،  و در واقع فکر کردن و اندیشه نمودن اولین اقدام برای تحقیق و تحلیل درست است،  در مقالات وبلاگ توضیح کامل نوشته ام.  توجه نمایید تعصب در تاریخ ایران بویژه ایران باستان،  و برداشت غلط از تاریخ اجتماعی،  به نوعی نژاد پرستی و شونیزم می آورد،  و باعث افزایش فلسفه غرب در ایران بزرگ می شود.. ...ادامه دارد و باز نویسی می شود...

 کلیک کنید:  تماس و نظر

جالب های تاریخی

      گویند در قرن اول میلادی هرو اندیشمند یوآنی،  اولین موتور بخار را بنام ایلوپایل ساخت،  این دستگاه،  بخار متراکم را می گرفت،  توربینی و گردونه ای را بگردش در می آورد،  این اولین موتور موشکی در جهان بود.  ایلوپایل یعنی گلوله ایالوس یا خدای بادها بود،  آیا ممکن است این را از داستان اودیسه و هومر یا امثال آن گرفته باشد؟  مطمئن او از دانش های قبل از خود الهام گرفته است.

   تذکر:  هرو،  در واقع هیرو،  نام ایرانی به معنی قهرمان است،  و کل اختراع و داستان ایرانی است،  در قرون وسطی و سپس دوران رنسانس تاریخ دزدی شده است،  و کوتاهی ایرانیان باعث شده براحتی تاریخ ما را بالا بکشند.

      در 214 ق.م،  یوآن های مقیم یک جزیره (گویند: شهر ساراکیوز  در جزیره سیسیل)،  مورد حمله کشتی های رومی قرار گرفتند،  آنها از نظر نظامی توانایی مقابله با رومیها را نداشتند.  ارشمیدس (ارش + مادی) دانشمند یوآنی،  برای مقابله با ناوگان جنگی رومی،  یک اسلحه جدید اسرار آمیز قدرتمند ساخت،  که از خود دفاع کنند.  آن یک آینه عظیم قوسی شکل بود،  که با تمرکز نور خورشید بروی کشتی های رومی،  آنها را نابود می کرد.  مطمئن ارشمیدس از داستان های 600 سال پیش از خود الهام گرفته بود.

   تذکر:  ارشمیدس به معنی بزرگ مادی است،  یوآن نیز در غرب خوزستان قرار داشت،  و روم نیز در رومیه بود،  که بعدها تیسفون شد،  جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به اینجا.  جوانان باهوش متخصص ایران،  نگذارید بیش از این تاریخ کشور تان را بدزدند،  و بنام خودشان و با فرهنگ های جعلی مانند هلنیسم بخورد جهانیان دهند.

   عکس توربین ایلوپایل اولین بخار جهان A،  و آینه ارشمیدس B،  براحتی متوجه می شویم،  امروزه دانشمندان بسیاری معتقد هستند،  که پایه های علوم از ایران به اروپا رفته است،  زیرا هیچ علمی بدون پایه شکل نمی گیرد.  اما عده ای انیرانی می گویند،  که موجودات فرا زمینی پایه های علوم را گذاشته اند،  تا بدینوسیله بتوانند ایران تاریخی را حذف نمایند،  عکس شماره 4040.

کلیک کنید:  راه های تاریخی ایران

کلیک کنید:  تاریخ اندیشه نیک در ایران

کلیک کنید:  تاریخ ورود نام های عربی به ایران

 سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

حمله چنگیز مغول به ایران، سومین دروغ بزرگ تاریخ

حمله چنگیز مغول به ایران،  سومین دروغ بزرگ تاریخ

   پیش گفتار

      ساختارهای تاریخی اجتماع کلید تاریخ است،  اگر تاریخ نویس،  از تاریخ اجتماعی به درستی نداند،  نمی تواند مسائل تاریخی را تشخیص دهد،  و اغفال دروغ نامه هایی بنام کتاب تاریخ می شود.  برای آنکه بتوان کشوری را دوست داشت و به آبادی و اعتلای آن کوشید،  نخست باید آن را شناخت،  وبسایت انوش راوید  به منظور آن ایجاد شده است،  که ایران را به ساکنان خود خاصه جوانان بهتر بشناساند.  در کشور های پیشرفته کتاب های گوناگون در باره هر موضوع تالیف گردیده،  و در دسترس همگان گذارده شده،  تا مردم از پیر و جوان و دانشور و کم سواد،  بتوانند با جمیع امور و شئون سرزمین خویش آشنا گردند.  در ایران چنین کتاب هایی که بدور از دروغ و نفوذ دشمنان صهیونیسم و امپریالیسم و تفکر منحط همسایگان تاریخی باشد،  بسیار نادر است،  مخصوصاً برای آنکه نیازمندی جوانان را بر آورد،  و با واقعیت های رشد و قدرت نفوذ تمدن،  و فرهنگ با شکوه کشور پهناور ما همگرا باشد.

      بی شک جوانان عطشی برای شناختن گذشته و حال سرزمین خویش دارند،  ولی یافتن کتاب مناسب که دید جدید و آگاهی واقعی بدهد آسان نیست،  از این رو نوعی دلسردی و گسیختگی با فرهنگ و گذشته در ایران دیده میشود،  و این خواسته دشمنان قاره کهن و ایران بزرگ  است.  در این وبلاگ کوشیده ام دروغها و دروغگوها و دشمنان تاریخی ایران را بنمایانم،  تا همگان دیدی جدید نسبت به تاریخ عظیم ایران عزیز پیدا کنند،  و بدین منظور سعی کردم که موضوعات متنوع و گوناگون جهت همین منظور بنویسم،  منجمله در تاریخ نیک.  در جهانی که دشمنان سعی در نفی ما دارند،  فرهنگ ایران باید در مسیر رشد و شکوفایی خود،  پلی بین گذشته و حال و آینده ببندد،  و تفاهم و پیوستگی تاریخی ساکنین این سرزمین،  همچنان گذشته،  خار چشم دشمنان باشد،  در مقاله قرن سنت گریزی حرکت نوین به جلو را نوشته ام.  یاری عزیزان در برداشت و شناخت دروغ های تاریخ ،  بسیار خشنودم می کند.

آغاز ماجرای دروغگویی

        جامعه شناسی تاریخی ابتدای دانش تاریخ است.  با پیدایش اسلام و از بین رفتن طبقات اجتماعی، هجوم روستاییان به شهر ها و روستا های بزرگتر افزایش یافت،  و یکی دو قرن بعد از اسلام،  شهر های بیشتر و بزرگتر می شوند.  تا حدودی مانند قرن اول اسلامی،  در بغداد خلفا که در اصل ایرانی هستند،  یکی پس از دیگری عزل و نصب میشدند،  و حاکمان جدید منصوب می گردیدند.  این حاکمان و شهر نشین های جدید با نداشتن پیشینه فکری و ذهنی جهت تحلیل این تحولات به جنگ های دائم پرداختند،  بغدادیها چندان بدشان نمی آمد،  که از آب گل آلود ماهی بگیرند.  کم جمعیت شدن روستاها و بزرگ و پر جمعیت شدن شهرها نیازمندی جدیدی طلب می کرد،  و آن جمعیتی از کشاورزان و دام پروران برای تولید غذا و پرورش اسب و دام بود.  بنابر این در تاریخ قرون اولیه بعد از اسلام می بینیم،  شاهان طوایف مختلفی از غز و تاتار و حتی کومان و بلغار و غیره را به این جهت می آوردند،  و در روستا های ایران بزرگ مقیم می کردند.  در اکثر ولایات پیدا شد شهر های ایرانی و پارسی در محاصره روستاها و عشایر های غیر ایران باستانی تازه آمده (هرچند که همه ریشه در تمدن کهن جی داشتند).  به صورت طبیعی در رشد اجتماعی و طی یکی دو قرن و در روش عادی زندگی و با برابری اسلامی اینها میتوانستند،  در حکومتها نفوذ کنند،  مخصوصا که برای جنگ از جوانان شان استفاده میشد.   این جنگ جویان نیز در نیم قرن دوم زندگیشان سردارانی شدند صاحب قدرت و نفوذ،  و حتی توانستند حکومت هایی را بدست بگیرند.  چون اینها و قوم های شان در ورود به ایران هیچ سواد و معلومات روز را نداشتند،  وابسته به ایرانی های با سواد و وزرای پارسی زبان بودند،  در باره وزرای پارسی آثار زیادی در تاریخ باقی مانده است.  سواد و علم و دانش در اختیار پارسی زبانان قرار داشت،  که اکثراً ساکن شهرها بودند،  بدین جهت است تا حکومت صفویه غیر از زبان پارسی و عربی هیچ اثری نوشته ای و کتابی از زبان های دیگر نیست.

        در این میان اندیشمندان و دانشمندان ایرانی اقدام به تاسیس فرقه های مختلف،  جهت نجات فکری و اجتماعی ایران و ایرانیان می زدند.  این دانشمندان ایرانی فارسی زبان به کارشان کاملاً وارد و عاقل بودند،  ولی بعلت وسعت مملکت و اتفاقات مهم چند قرنی،  تفاهم سراسر و قدرت نفراتی و نظامی نداشتند ، و مجبور بودند با نفوذی که داشتند دست به ترفند هایی بزنند و این حاکمان جدید را یکی بعد از دیگری نیست و نابود کنند.  ولی یک مشکل اساسی سر راه داشتند و آن فتوای خلفا بود،  و می بایست در نهایت از شر بغداد راحت شوند،  ولی چگونه؟  که با روحیه و فکر و عقیده مردم مشکل نداشته باشد،  و این را می بایست توسط همین اقوام که برای گدایی و کار و گاه غارت به مرزهای ایران می آمدند بکنند.  در آن زمان شیعه و سنی در کار نبود،  که مثل صفویه و عثمانی به راحتی به جان و مال هم بیفتند،  یا بمب گذاری های امروزی در عراق و پاکستان و کشتار.  ابزار ها و برنام های نوینی می خواست تا از شر خلفای بغداد راحت شد،  آیا قومی لازم بود،  که از همه بی سواد تر و  احمق تر لواط کار و مشروب خوار و ترسو از رعد و برق و بشدت خرافاتی و جادوگر پرست باشد،  این صفات در توصیف مغول در کتابها نوشته شده است.  با این تعریف ها می توانستند،  حمله ای به نام مغول ساخته و پرداخته کنند.  مانند ترفند آوردن آخرین شاه صفویه توسط سرداران وقت.  در زمان خوارزمشاهیان  دانشمند های پارسی زبان دائم به هر سو میرفتند تا بیابند آنچه می خواستند،  و یافتند آنچه که واقعی نبود،  و در هیچ تاریخی و کتابی از گذشته نامی از آن نیست،  چنگیز یا تموچین فرزند یسو کای بهادر رئیس طایفه قیات و از تاتار های سیاه،  نام تاتار یا تتر را ایرانیها به تمامی زرد پوستان می گفتند.  از آنجا که این تارنما خود تاریخ نیست و فقط دیدی جدید به تاریخ جهت شناسایی و برداشت دروغها از تاریخ ایران را ارایه می دهد،  از نوشته های تکراری که در تمامی کتابها می باشد خود داری میشود.

      واقعیت چه بوده است،  در دو قرن اول اسلامی هنوز طوایف ایران شرقی،  در دوران ساختار تاریخی اجتماع سازمان قبیله ای که مجلس مغستان پایه گذاری کرده بود بسر می بردند،  ولی در ایران غربی یک مرحله اجتماعی جلو رفته و در سازمان قبیله ای دینی بودند.  البته مردم با یک مشکل رو برو بودند،  و آن خلفای ایرانی بغداد بود،  که می خواستند ایران را به شکلی شکست خورد و پایان یافته در تاریخ اجتماعی،  یعنی مانند شاهنشاهی ساسانیان باز گردانند.  به همین جهت قدرت در ایران غربی متزلزل بود،  و به راحتی طوایف مغول ایرانی که از مغستان آمده،  به سمت بغداد و برای سرنگونی حکومت خلافت ایرانی حرکت کردند.  ایرانیان شرقی به راحتی توانستند،  خلافت را سرنگون کنند و تا حکومت صفویه و ورود استعمار،  ساختار اجتماعی سازمان قبیله ای دینی را در ایران پیاده شد.  اگر در تاریخ ایران هیچ اثری از مغول های بیابان های شمال چین در ایران نمی باشد،  به دلیل همین است،  که این مغول از مغستان گرفته شده و مردم و طوایف ایران شرقی بودند.  از قرن 19 به بیابان های شمال چین گفتند مغولستان،  و آنهم به اشتباه و از روی تاریخ های دروغی استعمار نویس بوده است.  این جا نیز یاد آوری نمایم،  که بیابان های وسیعی دو قسمت ایران را از هم جدا می کرد،  و ایران را به دو بخش سیاسی تقسیم می کرد.  این مسئله جغرافیای در سیاست گذاری های حکومتها تأثیر داشت،  منجمله در زبان فارسی،  که با این حرکت و در آمیختگی ایران شرقی و غربی،  فارسی جدید پایه گذاری شد.  جاده ری که به معنی طولانی است،  مانند ری برنج،  و بخشی از جاده ابریشم بود،  ارتباط دو بخش را حاصل می کرد.  در ادامه حرکت مغول های ایرانی پیرو مغستان در ایران غربی،  آنها شهر های بسیاری منجمله شیراز و اصفهان و تعدادی دیگر را گسترش دادند،  و مراکز حکومتی خود نمودند.  و با به قدرت رسیدن و در ادامه حرکت خود،  به روسیه و هندوستان هم لشکر کشیدند،  و تا قبل از ورود نادر شاه افشار به هند،  حکومت فارسی زبان بابری مغولی را در هندوستان داشتند.  آنها در هندوستان اثرات زیادی از فرهنگ مغستانی بجای گذاردند،  در تمام تاریخ هند مغول ها را ایرانی می دانند.  بسیاری از این مغستانی های ایرانی ها بودند،  که اداره هندوستان را در زمان استعمار به عهده داشتند،  و خدمات فراوانی به انگلستان نمودند،  که جای تأمل و بررسی است.  همچنین در تاریخ هندوستان به پیروان مغستان، مغولی می گویند،  یعنی افرادی که از مغ هستند.

بررسی دروغ نامه های حمله مغول

       در چنگیز نامه های مختلف از خراب کردن شهر بلخ و کشتار مردم آن نام برده شده است،  در صورتیکه بلخ یکصد سال قبل از چنگیز با زلزله خراب شده بود،  و مردم آن به مزار شریف رفته بودند.  از نابودی چند شهر دیگر نام برده شده که هنوز تعدادی از آنها را نمی دانند کجاست،  چون دروغ هستند،  یک ملیون کیلومتر مربع آسیای میانه،  یکصد شهر داشت نه چند شهر.  نقاط جغرافیایی و اسامی کاملاً اشتباه گفته اند،  وقتی کتاب های مغول را می خوانید نقشه هم ببینید،  که احمق های دروغ گو چقدر اشتباه گفته اند.  محمود خوارزمی به شاه گفت:  سپاه چنگیز قطره و سپاه خوارزمشاه دریاست،  و چرا در بارگاه خوارزمشاه،  که بطور کلی جنگ دیده بودند کسی چیزی نگفت.  از مدافعان شهر ها رقم های صد هزار و دویست هزار ذکر میشود،  و حمله کننده گان را چند صد هزار نفر،  انگار گله گوسفند می شمارند،  این رقمها شاید برای دیوانه ها و احمقها جالب باشد ولی واقعی نیست.  از حشر و سیاهی سپاه مغول می گویند که چند برابر سپاه مغول بودند،  و از نیرو های ایرانی تشکیل میشد که در جلوی سپاه مغول می راندند،  انگار گله بز و گوسفند است نه دشمنان یکدیگر،  احمق های دشمن تاریخ دروغ می گویند و احمقتر های انیرانی باور می کنند.  دشمنان تاریخ ایران دو تیر و یک نشان زده اند،  یعنی ایرانیان ترسو و بز دلند که این چنین جلو دار دشمن هستند،  و ساده و احمقند که این چرت رو  باور می کنند،  دشمنان ایران زمین دیگه بیچاره شدین انوش راوید مچتونو باز می کنه،  بد بخت شدید.   در جنگ های باستانی،  از هر دو نیروی سواره و پیاده نظام،  و بنا به مصلحت صحنه جبهه و استراتژی جنگ استفاده میشد.   مثلا برای فتح شهر و قلعه باید از نیروی پیاده استفاده میکردند.  سواره نظام ها بعلت اسب سواری از دوران نوجوانی پاهایی پرانتزی داشتند،  و این یک نقطه ضعف بدنی برای حرکت و نبرد پیاده بود،  قبل از قرن بیستم تاریخ نگارها و یا داستان گوها این مشکل را می دانستند،  و در نوشته هایشان در نظر می گرفتند،  و برای داستان مغولشان حشر و سیاهی بدین منظور پرداختند،  ولی در قرن بیستم با وجود ماشین و تانک و نبود سواره نظام اسبی،  این مهم فراموش شد،  و تاریخگو های داستانی این مشکل بدنی در تاریخ را فراموش کرده بودند.

         در جا هایی گفته اند مدافعان و ایرانیان اغفال می شدند،  و این اغفال در چند روز تا نابودی شان ادامه داشت،  کدام احمق است که این حرف های احمقانه رو باور می کند.  در جایی نوشته اند سلطان محمد خیلی مسخره و در یک زمان کوتاه و در دوره هرج و مرج  700  کیلومتر به غرب فرار کرده،  و بعد از مازندران و گیلان که خیلی مشکل است،  700  کیلومتر به شرق باز گشته،  درست احمقها همان دروغ های اسکندری را گفته اند.  استراتژی های جنگی مسخره ای از ایرانیان نوشته اند،  که با افکار نظامی آنزمان جور در نمیاد،  در آنزمان جنگ های بزرگی بین شاهان و خان های ایرانی بوده،  ولی هیچکدام این روش های مسخره را بکار نمی بستند.  جنگ های آنزمان  را در همان وقت حساب کنید.  نامه های مجعول را چه کسانی مینوشتند و چه بوده.  چرا یک شمشیر و زره و یا هر وسیله رزمی مغولی و یا چینی در موزه های ایران نیست.  چرا هیچ اثری از یک جنگ در صحنه های نبرد ها و بیابانها نیست،  و یا اثری از وجود مغول مغولستانی در ایران نیست.  چرا در آرامگاه و گنبد سلطان محمد خدابنده،  که میگویند مغول بوده یک کلمه مغولی و ترکی شرقی نیست.  چرا دانشمندان اسماعیلیه مثل همه به مغولان پیوستند،  و چرا گفتند بقیه اسماعیلیان را کشتند.  می گویند چنگیز جنایت کار مشروب خور در عدل چنان بود،  که در تمام لشکر گاه هیچکس را امکان نبود،  که تازیانه افتاده را از راه برگرفتی جز مالک آن،  احمقها کلی تعریف ضد و نقیض نوشته اند، راسته که میگویند دروغگو فراموش کاره.

      در جای دگری نوشته اند چنگیز موهوم پرستی صحرا نشینی را به حد کامل دارا بود،  که چنین شخصی در آن شرایط نمی توانست بزرگ باشد.  چرا از آنهمه گنج و جواهراتی که مثلاً از چین غنیمت گرفته اند،  حتی یک انگشتر و یا حمایل از آنها در موزه های ایران نیست.  از همه مهمتر گرد آوری چند صد هزار سپاه و حرکت آنها،  در پنج هزار کیلو متر مسیر سخت بطرف ایران،  کاملا غیر ممکن است.  چقدر خواننده داستان هایشان را احمق می پنداشتند،  که چنین چیز هایی گفتند.  البته برای این دروغ هایشان توجیهات احمقانه پسند تری گفته اند،  مثلا نوشته اند،  یاسا  مهم بود،  اگر یا سا مهم بود چرا در دست نیست.  اگر ورق پاره های بجا مانده یاسا را بخوانید می بیند،  که آنقدر چرت و پرت و خرافات است،  که رو دست همه امثالش می باشد.  از جلسات سران قبایل مغول می گویند،  انگار چند نفر بی سواد از تعدادی دهات و قبیله کم جمعیت و خرافاتی،  چه دانشمندانی بودند،  تاریخ نویس های احمق فکر می کنند در قرن 21 هنوز ساده هست،  که این پرت و پلاها را جدی بگیرد.  اگر از سرزمین کوچک کم جمعیت و فقیر مغولستان که گویند تا همان لحظه قبایل بد مست و خرافی با هم جنگ داشتند،  چند صد هزار نفر بطرف ایران رفتند،  پس چه کسی از این سرزمین دشمن خیز مراقبت می کرد.  حتی نوشته اند بسیاری از شاهزادگان و سرداران مغول بر اثر شرب زیاد الکل در گذشته اند.

      در هر صفحه از چنگیز نامه ها آنقدر پرت و پلا و چرت و ضد و نقیض نوشته اند،  که نمی دانم کدامش را مثال بزنم و بگویم.  رژیم شاهی گذشته،  بدلیل سر سپردگی که به دشمنان تاریخ و جغرافیای داشت،  نمی توانست از اشخاص آگاه در دستگاه های دولتی و آموزشی استفاده نماید.  بنابر این به خواست آنها و در جهت پایین نگاهداشتن شخصیت والای ایرانی،  دروغ های احمقانه تاریخ را تکرار می کردند،  و اجازه نمی دادند تاریخ و فرهنگ یاد گیری به جامعه منتقل شود.  کدام احمق است،  که اینهمه نوشته های دروغی را به جای تاریخ باور داشته باشد.  گویند ترمذ نخستین شهری بود که مغولان گرفتند،  و با خاک یکسان کردند،  و چگونه پیر زنی به امید اینکه کشته نشود فریاد زد،  که یک مروارید را بلعیده است.  ولی مغولان بی رحم شکمش را پاره کردند و مروارید را بیرون کشیدند.  و چنگیز دستور داد تا شکم همه نعشها را برای مروارید پاره کنند.  خودتان پیدا کنید دروغ گویی این داستان را،  در صورتیکه در تاریخها و آثار آن زمان ترمذ،  خبری از چنین حادثه ای نیست.  دروغگوها گویند از میان  اسیران میلیونی،  صنعتگران و استاد کاران رزمی را جدا می کردند،  و بقیه را می کشتند تا خندقها را پر کنند،  احمقها خیال کردند ما هم مثل خودشان احمقیم تا این پرت و پلا ها را بجای تاریخ قبول کنیم.  اینها می خواستند بگویند جماعت ایرانی بادمجان است.  برای توجیه دروغ هایشان می گویند،  علل موفقیت چنگیز مراقبت او در حفظ ارتباطات میان نقاط امپراتوری پهناور خویش و اداره یک مر کز اطلاعات بود.  هر کسی که بگوید تاریخ بادهستم و میدانم،  و این گفته دروغی را نتواند در زمان و حوادث و امکانات مغولان ، تجزیه و تحلیل کند،  بهتر است از این وبلاگ خارج شود.

      چقدر پز دروغی از اسب و سوار کاری مغولان گفته اند،  ولی چون دروغگوها فراموش کارند،  در جایی دیگر در تعریف مغول نوشته اند،  که بسیار مشروب خوار در حد افراط بودند،  که حتی از اسب به زمین می افتادند.  انگار حریف های ایرانی و مسلمانشان که ورزش و رزم در سرشتشان زاده،  و مشروب خوار هم نبودند اسب ندیده بوده.  می گویند آنها نقشه های جغرافیایی خوبی و نقشه راه ها را داشتند.  پس چرا یکی از آنها موجود نیست.  هیچ قلعه و سرباز خانه تاریخی در سرزمین مغولستان وجود ندارد،  تا در زمان چنگیز تقلبی به آموزش سربازان و فرماندهان بپردازد،  و یا وسیله هماهنگی و پشتیبانی این ارتش کلان دروغی باشد،  تاریخ دان های تقلبی تر بخاطر باور دروغ های اسکندر و چنگیز از خودتان خجالت بکشید،  و بخود آیید.   احمق های دروغ گو می نویسند،  که چنگیز به بازرگانی اهمیت می داد،  و خزاین مغول پر بود،  و احمقتر ها باور می کنند،  مگر بازرگانی فقط در چند سال حاصل میشود،  بازرگانی ریشه در تاریخ ملتها دارد،  نمی گویند چرا هیچ کاروانسرا در مغولستان نیست،  و چرا هیچ کالای بازرگانی در موزه های مغولستان نیست.  گویند عده ای از جنگجویان گمان می کردند،  مغول دارد با صلیبیون جنگ می کند،  برای همین در سپاه مغول بودند!!!  صد تا علامت تعجب!  خنگ های دروغگو گفته اند ابتدا در بغداد از سپاه بیست هزاری بغداد شکست خوردند،  پس کو آن سپاه صدها هزاری شکست ناپذیر.  گفته اند در عراق شهر های سنی را قتل عام کردند،  و شهر های شیعه و مشاهیر شیعه امور را در دست گرفتند.  این مطلب اصل قضیه است که در آینده پیگیری می کنم.

 کلیک کنید:  تماس و نظر

       باقیمانده قلعه مهم در دریاچه ارومیه کجاست؟  چرا گنجها را در جایی که به این راحتی قابل دسترس است قرار داده اند؟  چون آنکسی که این دروغها را مینوشت دریاچه را اشتباه گرفته بود.  دشمنان تا توانستند روی کاغذ ایرانیان را شکست داده،  و انبوهی غنایم از ایران جمع کردند،  پس یک تکه آنها کجا و در کدام موزه است؟  به این آمار احمقانه توجه کنید، نیشابور یک ملیون و هشتصد هزار،  و هرات یک ملیون و ششصد هزار،  و همینطور بقیه شهر ها،  یک پرسش کدام آدم ساده ای است،  که این آمار را باور کند.  می دانید چرا؟  از قدیم گفتند دروغ هر چه بزرگتر باشد،  باورش برای آدم ساده راحت تره.  بیست سی سال پیش تمام کتاب های چنگیز و مغول کتابخانه ام را،  بقدری حاشیه نویسی کرده و ایراد گرفته ام،  که جایی سفید ندارند.

      خلاصه دشمنان ایران از موقعیتها استفاده کرده،  و هر چه خواستند تا به حال بخورد جهان داده اند.  با  دانایی نوین این قرن،  همراه با تکنولوژی های جدید،  باید از شر این دروغها خلاص شویم،  واقعاً باید آن عده از تاریخ نویس های ایران،  که این دروغها و پرت و پلا ها را طوطی گونه گفته اند،  خجالت بکشند،  و از ملت ایران عزیز معذرت بخواهند.  مورخین مسلمان،  که تاریخ مغولان را نوشته اند،  هیچکدامشان از گرگ خاکستری سخنی بمیان نمی آورند،  ابوالقاضی خان و رشیدالدین که اعلام میکنند « چنگیز نامه» های زیادی دیده‌اند،  و در باره منشاء مغول ها اظهار نظر کرده اند،  از «بورت – چینه»  که در زبان مغولی بمعنی گرگ خاکستری است،  تنها بعنوان یک شخصیت نامدار یاد می کنند.  طبق نوشته همین مورخین «آ لا ن ‌قوآ» از انسانی که در میان نور از آسمان نازل شده بود،  حامله شده و چنگیز خان را زائیده است.  گرگ در میان مغول ها سمبل خشم و قهر نیز می باشد،  در تاریخ‌ها آمده است،  وقتی چنگیز خان خبر کشته شدن ایلچی های خود را بدست خوارزمشاهیان شنید،  غضبناک شده بالای کوهی رفت و مانند گرگ زوزه کشید،  و بدینسان همه فهمیدند که باید آرایش جنگی بگیرند،  وانتقام سختی از خوارزم و خوارزمشاهیان گرفته خواهد شد،  آماده باش ارتش دروغی صدها هزار نفری شکست ناپذیر با زوزه!!  احمق های انیرانی دشمن تاریخ ایران تعجب نکنند،  باور کنند.  جالب توجه ترین قسمت دروغ حمله مغول می گویند،  تمام ایران و چین را گرفتند،  ولی در بیت المقدس کوچک،  کار آنها را برای همیشه تمام کردند،  چرا در بیت المقدس؟  دشمنان مسخره چاخان گو با جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،  کارتون تموم شد.

      حتی یک کتاب ارزشمند تاریخی ایرانی و چینی از آن زمان درباره حمله مغول وجود ندارد،  هر چه هست دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ  است،  که با خواندن آنها براحتی مهمل بودن و استعمار و صهیونیسم زدگی پیداست،  که بعد از تاریخ های فوق نوشته شده اند.  چطور است لشکر عظیمی سازمان یابد،  پنج تا ده هزار کیلومتر به جلو حرکت کند،  و حتا یک کتاب در اینباره نباشد،  جز توجیهات احمقانه ای که کارگزاران و چهره های استعمار نوشته اند.  همه دروغ پردازان غربی خود اعتراف می کنند،  که نشان از وجود یا واقعی بودن چنگیز مغول در دست نیست.  حتی بهترین کتاب های تاریخ عمومی جهان قرون میانه هم،  در باره رویداد های حمله مغول چیزی ننوشته اند.  داستانی که بیشتر مورد استفاده و سرمشق تمام دروغ پردازان حمله مغول قرار گرفته،  نوشته مارکو پلو است،  یعنی کتاب  توصیف جهان.  مارکوپلو یک افسانه سرای ونیزیست،  که هر گز از  قسطنطنیه،  استانبول کنونی،  دور تر نرفته و به شرق سفر نکرده.  همه در غرب میدانند،  که مارکوپلو یک دروغ گوی بزرگ بود،  مارکو وقتی در زندان ونیز بود،  داستان های فتح دروغین ایران و هند بدست،  الکساندر مقدونی را مطالعه کرده، و از این افسانه ها الهام گرفت،  و با کمک یکی دیگر مثل خودش بنام روستیچیلو،  مغولها را چون الکساندر مقدونی حتی مهمتر نمود،  بد خواهان و دشمنان از این دروغ پردازیها،  به جای تاریخ استفاده کرده اند،  در جای دیگر وبلاگ در این باره نوشته ام.  در قرن سیزده میلادی،  غیر از اروپای غربی و مرکزی،  تمام جهان در اختیار مسلمانان بود،  و اروپا در وضع اقتصادی و اجتماعی بدی قرار داشت،  و بخاطر موفقیت های مسلمانان، عقده بزرگی نسبت به مردم شرق پیدا کرده بودند.  چون خود  نمی توانستند،  در شرق و شمال آفریقا مسلمانان را شکست بدهند،  در داستانها و بدست مغولها این کار را کردند.  مثلا  قوبیلای که در هیچ یک از کتاب های،  ایرانی و چینی و اروپایی اثری از آن نیست،  بنام امپراتور بزرگ قوبیلای خان جا داده اند،  و بسیاری از سران مغول را بهمین ترتیب ساخته اند،  بغض آنها در قلم چند نویسنده دروغگو ترکید.

قهرمان سازی داستان های تاریخی

      جای تعجب است،  در قرون  سیزده و چهارده میلادی،  که  مسلمانان تقریبا تمام دنیا را در اختیار داشتند،  مبلغین مذهبی اروپایی مخصوصا فرانسویان،  شرح طولانی از زندگی چنگیز بی سواد مغول مینویسند،  و به عنوان تاریخ غالب میکنند،  در زمان لوئی چهاردهم یکی  از نویسندگان دربار بنام،  پتی دولاکروا، بنا به مصلحت سیاسی وقت از مغولها آنطور که میخواهد مینویسد.  در آرشیو اسناد واتیکان حتی یک نامه،  از قرون دوازده و سیزده و چهارده میلادی،  به زبان و یا خط مغولی نمی باشد،  ولی به فارسی بیشمار  است.  طی دویست سال گذشته تعداد اندکی محقـق،  در بخش های کوچکی از این زمینه به کاوش پرداخته اند،  دلیل آن موجود نبودن مدارک زنده و واقعی میباشد.  اکثر محققان نمی توانند دروغ پردازیها،  را بعنوان تاریخ بحساب آورند،  مگر اینکه آگاه نباشند . ولی بعضی مانند هارولد لمب،  از شخصیت های کم اهمیت دروغین یا افسانه ای تاریخ میسازند،  مانند داستان های:  آنیبال، شارلمانی ، ژوستی نین ، تیمور لنگ.  خنده دار تر از همه قدیمی ترین تاریخ مغول را در دوره استعمار،  موراجا دوسون آمریکایی،  که از یک خانواده سیاستمدار سرمایه دار ارتجایی است،  نگاشته و بعنوان این خدمت مقام های مهمی کسب کرد.  کتاب چهار جلدی تاریخ مغول،  از جنگیز تا تیمور او امروز در غرب و میان احمقها بهترین کتاب شناخته میشود .  اشخاص معلوم الحال دیگر،  که در باره مغول نوشته اند مانند:  خاورشناس اتریشی،  بارون ژوزف فن هامر،  ایلخانیان ایران را در سال های 1841 تا  1843 م،  فرانترمن اردمان آلمانی،  چنگیز تشویش ناپذیر،  سرهنری هاروت،  انگلیسی  یک کتاب قطور چهار جلدی،  با عنوان تاریخ مغولها را نوشت.

      روسها در قرن نوزدهم،  بخش بزرگ قاره کهن،  از ماورالنهر و خراسان بزرگ را در اشغال داشتند،  سعی نمودند داستان حمله و کشتار مغول را برای تضعیف مسلمانان بکار برند.  بنابر این بارتولد بسال 1900 م،  درباره ظهور و سقوط امپراتور های بیابانی نوشت،  ولادمیرتسوف،  مسئله حساس و دشوار زمینه های اجتماعی و اقتصادی،  کشور گشایی مغول را حل کرد،  که تا این زمان توجیه برای آن نداشتند.  کتاب های زندگی چنگیز،  و رژیم اجتماعی مغول،  به دروغ پردازان غرب کمک بزرگی برای این موضوع بود،  که چگونه عـده ای قلیل بی سواد و بی دین را به مسلمانان  پیشرفته حاکم کنند.  اریک هاینیش، آلمانی بسال 1948 م،  تاریخ سری مغولها را،  که یک کتاب افسانه ای مغولی ساده و بی اهمیت و بدون تاریخ مشخص است،  انتشار داد.  برتولد اشپولر آلمانی تاریخ اردوی زرین و ایلخانیان،  و رنه گروسه فرانسوی،  داستان امپراتوری استپها را نوشتند.  چند نفر دیگر نویسنده،  کتاب های  دوره مغول میباشند،  که از کتاب های فوق الذکر استفاده کرده اند.  بسیاری از دروغ نویسان مغولی اظهار میدارند،  که منابعشان خطی و منحصر بفرد میباشد،  ولی جای تعجب است،  کسان دیگری این منابع خطی را ندیده اند.  دو منبع اصلی که مورد استفاده اینها قرار گرفته،  تاریخ  جهانگشای جوینی تالیف عطا ملک جوینی،  و جامع التواریخ رشید الدین فضل اله،  میباشد.  اصل ماجرا از این دو کتاب است،  که سرتاسر خیانت به ایران بزرگ، و دروغ و گزافه گویی و ضد و نقیض گویی است،  در دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ توضیح داده ام.  از میان هزاران کتاب تاریخ ایران،  فقط روضه الصفا و تاریخ وصاف و حبیب السیر،  خیلی کم و اطلا عات ناقص، و اندکی درباره مغول دارند،  که از همین دو کتاب فوق الذکر گرفته اند.

کلیک کنید:  پرسش و پاسخ به شبهات دروغ حمله مغول

   مارکو پلو هم دروغ از آب در آمد

      خانم فرانس وود،  مورخ انگلیسی در کتاب خود به عنوان،  آیا مارکو پلو به چین رسیده بود،  میگوید،  مارکو دروغگوست،  و هیچ گاه به ایران سفر نکرده و به چین نرسیده است،  و در واقع او دور تر از استانبول و شرق مدیترانه نرفته بود.  این شاید هزارمین محقق است،  که عقیده دارد سفر های مارکو پلو فقط یک افسانه است.  زیرا هیچ تصویر دقیقی از جامعه و زندگی مردم ایران و چین ارایه نمیدهد.  مارکو بروشنی با دروغ ادعا کرده ۱۷ سال از عمر خود را میان مغول سپری کرده،  ولی در واقع حداکثر به بنادر مدیترانه ای خاورمیانه رسیده،  و در آنجا اطلاعات خود را از نوشته ها و داستان های اعراب و ایرانیان،  و تعریف ملوانان که به آن نقاط میرفتند،  گرد آوری کرده است.

      تعداد زیادی اساتید تاریخ اروپا از نظریه خانم وود،  که ریاست بخش چینی را در کتابخانه سلطنتی انگلیس عهده دار است،  و مدت دو سا ل برای تحقیقات در پکن بوده،  حمایت میکنند.  پیتر هوبکینز نویسنده کتاب،  جهان گردان جاده ابریشم تا چین،  نیز همین عـقاید را دارد،  و گفته است در آن زمان هیچ اروپایی به چین نرفته،  و در هیچ تاریخ چینی ذکر از سفر یک اروپایی نشده است.  به نوشته ج ساندرز استاد سابق تاریخ دانشگاه کنتربری،  قوبیلای و تعدادی از سران دروغین مغول ساخته و پرداخته مارکوپلو میباشند.  منابع کتاب های نام برده شده،  در جستجو های اینترنتی به انگلیسی بیابید.

   :  داستانی که ملوانان و سیاحان برای مارکوپلو  می گفتند،  از چین استان ایران بود،  نه کشور چین کنونی،  بهمین جهت تاریخ نویسان و تحلیل گران به اشتباه افتاده اند،  برای اطلاع بیشتر به جغرافیای های تاریخی ایران بروید.

   عکس مجسمه های سنگی آرامگاهی شیر و شمشیر،  مشروح در تاریخ مجسمه سازی،  ملتی که از بدو تاریخ شیر و شمشیر نشان آنها بود،  ممکن است زمان کوتاهی اغفال ترفند های استعماری شوند،  ولی هرگز در نبرد و جنگ شکست نمی خورند،  فقط باید هوشیار نبرد نوپدید باشند،  عکس شماره 1461.

کلیک کنید:  تاریخ تمدن ایرانی آریایی

کلیک کنید:  تاریخ پارتیزان یا چریک ایران

کلیک کنید:  لشکر و جنگ در دوره های تاریخ

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

حمله اعراب به ایران دومین دروغ بزرگ تاریخ


حمله اعراب به ایران دومین دروغ بزرگ تاریخ

   پیش گفتار

      اولین نوشتن این مقاله برای اینترنت،  بهار 1385،  باز سازی لینکها بهار 1392 ،  منبع اطلاعات و تحقیق و تحلیل های شخصی و اینترنت.  مطابق معمول وبلاگم،  این پست نیز با بدست آمدن تحقیق و تحلیل های جدید،  ادامه دارد و بازنویسی می شود.

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخی، تبدیل بداستان های دروغی می شوند،  و یک متخصص با تحلیل ساده متوجه می شود،  نمیتواند از آنها به عنوان منابع و یا دانش تاریخ استفاده نماید.  بمنظور اطلاع بیشتر به تاریخ نویسی ایرانی و  نیز به جغرافیا ـ تاریخ بروید.  مقالات تاریخی نوشته شده من،  از مشاهدات عینی آثار تاریخی و باستانی،  و درک و تحلیل از جریان های واقعی تاریخ اجتماعی است.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نکرده ام،  البته از کتاب های تاریخی،  که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته ام.

      توجه کنید،  مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را،  باید مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد،  در ساختار های تاریخی اجتماع توضیح نوشته ام.  همچنین لازم است هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  و این مسئله مهم را هم در نظر داشت،  که اکثر دانش تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیسم است.  تاریخ را درست در تاریخ بنگرید و تحلیل کنید،  نه آنچه هالیوود و یا دشمنان می خواهند،  دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند،  و هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند،  و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند،  که براحتی قابل رد کردن است.

      وظیفه جوانان باهوش متخصص ایران است،  که با تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد جدی کنند،  و آنها را مجازی یا حتی واقعی به محاکمه بکشانند.  برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و حوصله و تأمل نمایید،  البته می دانم پاک کردن دروغ های دشمنان مشکل است،  آنها در دوران 500 سال استعماری،  به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند.  افرادی با دروغ های تاریخ احساسی برخورد می کنند،  عرب و فارس و ترک و کرد و غیره را رو در روی تاریخی می گویند و می دانند،  که همه ثمره تاریخ نویس دروغی است.  تاریخ با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه با  دانایی قرن 21  بدنبال واقعیت باشید.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانسته اند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند،  و جامعه را هدایتی تازه دهند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.

   توجه:  افراد بیش ملی گرا یا بیش مکتبی همه سرزمینها،  لطفاً از خواندن و نظر دادن خود داری نمایند،  ولی جوانان با هوش ایران،  برای نگارش تاریخ نوین و علمی ایران،  به انوش راوید بپیوندند.

عکس تاریخی میرزا کوچک خان،  مشروح در نامداران تاریخ ایران،  عکس شماره 1293.

دروغ حمله اعراب به ایران

      دروغگو ها برای توجیه و سفسطه  می گویند:  "اکنون در نزد علمای نژاد شناس این فرضیه به ثبوت رسیده است،  که مهد اصلی همه ملت های سامی نژاد شبه جزیره عربستان است،  که روزی نسبتاً آباد بوده و بتدریج رو به خشکی نهاده است،  بهمین علت اقوام سامی نا گزیر شده اند،  که در طلب چراگاه و آب از آنجا به سرزمین های آباد شمالی مهاجرت نمایند ....."  این دروغ بسیار شبیه دروغ مهاجرت آریائیها از شمال به ایران است،  که در جای دیگر وبلاگ توضیح داده ام،  حالا برای عربها از جنوب می گویند، چون دروغ سرزمین های سرد و خشک شمالی و مهاجرت آریائیها.  دروغگو می گویند:  "قرنها بدینسان گذشت و اعراب روز به روز بر انیوهی شمار و سختی معیشتشان می افزود،  ناگزیر بودند جبنشی کرده موانع ایران و روم و مصر را از پیش برداشته برای رسیدن به زندگی بهتر ......"  این دورغ گو ها انکاری در دوران بورژوازی و استعمار هستند،  چون با همان دید می گویند،  زندگی در دوران شاه خدایی برای همه یک اندازه بود،  و همه در قومها و قبیله ها به یک شکل و تقریباً مساوی تولید مثل و مرگ داشتند.

      دروغگو های استعماری در ادامه دروغها می گویند:  "یکی از وعده های اسلام برای عربها این بود که اگر پیروز شوند،  ایران و عراق و سوریه از آن ایشان خواهد بود، ...."  در ادامه و توجیه سادگانه می نویسند،  "اعراب مسلمان که در تنگی معیشت می سوختند،  به امید آنکه اگر فاتح شوند،  خوشبخت می شوند و اگر کشته گردند به بهشت می روند، ...."  و ادامه میدهند،  "بدین جهت جنگ های اعراب با ایرانی ها جنبه اقتصادی داشت،  و همه قبایل حرکت کردند و چیزی از ایشان در عربستان نماند، ....."  با این نوشته ها اعراب را چون فلاکتی ها و حاشیه نشین شهر ها در آورده اند،  در آن زمان هر قبیله ای در جغرافیای خودش خودکفا بود،  و ثروت معنی دوران بورژوازی و موج دومی  را نمی داد.  همچنین مسلمانی را در ابتدای پیدایش در حد راهزن پایین آورده اند.  عجیب است هیچ یک از علمای تاریخی به این مهم های ذکر شده در صدر اسلام اشاره نکرده اند،  که آیا دروغ است و یا واقعی.  اگر راهزنان متحد شوند و غارت کنند در اولین چپاول،  بر سر اموال بین خود می جنگند،  و در مورد اعراب،  کینه عمیق تاریخی عربی و طایفه ای یکبار دیگر ظاهر خواهد شد،  و این قبیل افراد توانایی ادامه مسیر و جنگ های بعدی را نخواهند داشت،  و بطور کلی سازمان و برنامه و عقیده ها بهم می خورد،  اگر استراتژی برای غارت باشد،  تاکتیک های جنگی برای بدست آوردن اولین مال می باشد.  معلوم می شود کسانی که اینچنین می گویند،  یعنی غارت در صدر اسلام،   برداشت های فکری خود را القا می نمایند،  حتماً از دوران بورژوازی و استعمار بوده و هستند.  در کتاب های واقعی تاریخی،  رجز خوانی و خالی بندی زیاد وجود دارد،  ولی چیزی را القاء نمی کردند.

     همچنین برای ادامه توجیهات سادگانه خود،  و از قول کتاب های خطی تاریخی،  که کسی آن کتابها را در هیچ موزه ای و کتابخانه ای ندیده،  می نویسند،  "....  که ایران بسیار بی ثبات،  اوضاع خراب،  بحران اقتصادی،  بیماری، فساد، و....."  از نوشتن بقیه پرت و پلا ها خود داری می کنم،  چون براحتی در تمام دروغ نامه ها در دست است.  می بینید این مطالب گفته شده فقط می تواند از افکار لندن یا پاریس در قرن 19 و 20  باشد.  گاهی با خود اندیشه کنید،  زندگی و بود و نبود و کار و تولید در 15 قرن پیش چگونه بوده،  موج اولی یا سرمایه داری،  و در 4 یا 5 قرن پیش چطور،  و آیا در اروپا و آسیا به یک شکل فکر می کردند،  و در باره دروغ هایی که از زندگی مردم در گذشته ها گفته اند چیزی فکر کرده اید؟

ــ  موضوعات اقتصادی و زندگی در سنت گریزی و دانایی قرن 21.

نبرد های مشکوک یا الکی

      این نبردها که در کتاب های تاریخی مربوطه است،  از روی یکدیگر با کمی تغییر برداشت و رونویسی شده اند،  و در همه کتابها تاریخی مربوطه براحتی در دسترس می باشند.

    نبرد حیره،  (....  برای دفاع جز حصار کهنه چیزی نداشت،  ناچار تسلیم شد،.....)،  در صورتیکه واقعیت و موقعیت جغرافیایی چیز دیگری است.

   فتح ابله و نبرد زنجیر،  (...... پای سربازان ایرانی را زنجیر کرده بودند که نگریزند،....)،  می خواهند با این دروغ چه بگویند،  زنجیر ها در کجا تولید شده بود،  و قفل آنها چگونه بود و آیا امکان دارد،  دروغ و دونگ تا چه اندازه،  در این باره در پست های دیگر توضیح نوشته ام.

   نبرد الیس،  (...... بفرمود چند شبانه روز اسیران ایرانی را گردن زدند تا نهری از خون ایشان جاری شد،  خالد سردار اسلام می خواست نقص سوگند نکرده باشد،......)،  با یک تیر دروغ سه نشان،  هم ایرانی ها را چنان ترسو و نابود شده و هم مسلمین اولیه را خونخوار،  و در نهایت ایران و اعراب را برای مقاصد استعماری رو در روی یکدیگر قرار میدهند.  در صورتیکه هرگز هیچ سپاه فاتح در اولین نبردها با دشمن چنین نمی کند،  که باعث شود حریف سخت کوش شود تا اسیر نگردد. 

   نبرد امغلیشیا،  (.......)،  این نبرد در سطح یک دهقان پایین می آید چون دروغ دگری نداشتند.

   نبرد فتح انبار،  (..... خالد فرمان داد که چشم سپاهیان دشمن را که همه غرق در آهن بودند و جز چشم ایشان پیدا نبود به یکباره با تیر کور کردند،.....)،  انگار با گله گوسفند طرف بودند،  این دروغ آنها بقدری احمقانه است،  که فقط دروغگو ها باور می کنند.

   جنگ الجسر یا قیس الناطف،  (.......)  بعد از چندین جنگ مسخره که با مطالعه آنها و دید علمی و تاکتیکی نبرد های آن زمان،  کاملاً معلوم میشود الکی است.  دروغگو ها مجبور شدند با یک صحنه آرایی مسخره تر و غیر اصولی و غیر تاکتیکی جنگی،  یکبار هم که شده ایرانیها را پیروز نمایند،  تا کمی از ضایع بودن دروغ هایشان بکاهند.

   نبرد بوبت،  (..... در این روز صد نفر جنگاور عرب هر یک صد تن ایرانی کشتند،....)،  به این دروغگو ها بگویید اگر هر کدام می خواستند گوسفند بکشند روزی چند راس می توانستند،  چقدر باید کسی احمق باشد،  که این پرت و پلا ها را بجای تاریخ قبول کند.

      دروغگو ها از قول شاه می گویند،  یزدگرد به فرستادگان عرب گفت:  (شماها از شدت فقر سوسمار و موش می خورید،.....)  این گفته و نوع کلام مربوط به دوره بورژوازی و استعمار از 500 سال پیش است،  در گذشته همه در شرایط طبیعی خودشان خود کفا بودند،  و برای کسی فقر و غنی بشکل فکر امروز معنی نداشت.

    ممکن است عزیزانی بگویند بعضی گفته ها دروغ است،  و بعضی حقیقت و یا امداد های دیگری در کار بوده،  اگر بپذیریم بخشی دروغ بوده،  پس باید بدانیم کسی که بخشی دروغ گفته می تواند دروغگوی بزرگ بوده و همه را دروغ گفته باشد،  و در نتیجه باید همه چیز را دور ریخت و از نو بررسی کرد.  کار گزاران و چهره های استعمار همیشه در تلاش بودند،  تا مسیر تکامل اجتماعی مسلمانان را به گمراهی بکشانند،  باید با آنها مقابله کرد.

این صفحه به مرور تکمیل می شود.

کلیک کنید:  پرسش و پاسخ های دروغ حمله اعراب به ایران

 

دنیای زندگی قبیله ای

      گذشته ها قبایل در محیط جغرافیایی طبیعی خودشان طی قرنها عادت کرده بودند،  که راحت و خودکفا زندگی کنند و روزگار را به خوشی بگذرانند،  تمام دنیای آنها همان محیط خودشان بود.  امروز هم اندکی از قبایل در ایران بزرگ  و جاهای دیگر جهان دیده می شوند،  که در محیط طبیعی خودشان به اندازه توانایی هایی که دارند موفق هستند.  در صورتیکه قبایل تاریخی از موقعیت خود خارج می شدند،  هر فرد و یا کل قبیله و طایفه دچار افسردگی و شکست می شدند،  و نمی توانستند ادامه حیات بدهند،  زیرا تجربه استفاده از امکانات جدید را نداشتند.  این موضوع را به راحتی می توان در مورد چند روستایی دور افتاده آزمایش کرد.  اگر قبیله ای تاریخی در یک جابجایی کلی و سریع قرار می گرفت،  وضع آنها بسیار بد می شد،  و در جای جدید کامل ناتوان می شدند،  و حتی از طرف قبایل ساکن در اطراف محیط جدید مورد حمله و آزار قرار می گرفتند.

      در طول تاریخ جابجایی و کوچ نشینی همیشه بوده است،  ولی در مسیر مشخص که توانایی زندگی و کار و تولید را سلب نکند،  این حاصل نسلها تجربه بود.  برای جابجایی هایی که در تاریخ انجام می شد زمان بسیاری می برد،  که تا چندین نسل ادامه داشت،  و آرام و آهسته به شکل جدید و همه چیز سرزمین جدید عادت می کردند.  در آثار باستانی تمدن های مختلف دیده می شود،  تمدن جلگه، تمدن کوهستان، تمدن بیابان، و هر کدام  زیر مجموعه های و شرایط مربوط خود را داشتند،  بود و نبود ها و فرهنگ ها بر اساس جغرافیای طبیعی ساخته می شد.  هر شکل از تمدن و فرهنگ،  زندگی خاص خودش را داشت و توانایی یا امکان جابجایی سریع در مکان و زمان بطور کلی سلب شده بود.  جامعه بشری مرحله به مرحله رشد یافته از آسمان و غیب و غیره،  دین و تمدن و فرهنگ و توانایی ها نیامده است،  وبلاگهای انوش راوید تحلیل ها و  یادگیری نوین در تاریخ را می گوید.

      ساده ای در جایی نوشته و می گفت،  اعراب بیابان گرد که از بیابان ها خسته شده بودند،  از آب و هوای ایران خوششان آمد و برای همین به ایران آمدند و کشتند و غارت کردند و ماندند.  آن ساده می پندارد که یکی از اهالی شهر های بزرگ امروزی بوده،  و برای گردش سالیانه به کنار دریا و یا جنگل رفته و دمی هم به خمره زده است.  هر اتفاق تاریخی را می بایست در تاریخ اجتماعی و تحلیل های جامعه شناسی شناخت.  استعمار و امپریالیسم خیلی از این قبیل دروغ ها گفته اند،  اکثر تاریخ دان های آنها جیره خوار حکومت ها بودند و بی سواد و می خواستند دروغ ها را با گفته های ساده لوحانه بخورد مخ های ساده تر قرن های گذشته بدهند.

   پرسش از عموم:  آیا شما تاکنون با مردم مهربان روستاها و قبیله های دست نخورده و دور دست معاشرت و زندگی کرده اید؟

تحقیق و تحلیل های دیگر

      محقق و تاریخ نگار اسپانیایی، کتابی دارد با نام  (عرب ها به اسپانیا یورش نبرده اند).  کاری عالی است،  بر پایه های عقلی و انبوهی اسناد غیر قابل تردید که ثابت می کند،  حمله اعراب به اسپانیا سراسر دروغ می باشد،  این جنگها و کشتارها مجموعه داستان های بی بنیانی است،  که در پانصد سال گذشته استعمار و کلیسا برای حفظ آبروی خویش با دست مورخان وابسته، دروغ نویسی کرده اند.  کتاب او در سال ۱۳۶۵ توسط انتشارات شباویز منتشر گردید،  البته با نامی که نوعی پنهان کاری دیگر است،  (هفت قرن فراز و نشیب تمدن اسلامی در اسپانیا).  ایگناسیو اولاگوئه،  در جسجوها بنویسید:  Ignacio Olague,Ulague  و  مقاله ایگناسیو اولاگوئه را بیابید.  

      * مدنیت اسلام با روند رشد و تکامل در تاریخ ادیان پیروز شد،  نه جنگ ها و کشتار های دروغی،  بسیاری می دانند دروغ ها در تاریخ فراوان است،  ولی چرا می خواهند آنها را باور داشته باشند؟

   عکس جلد کتاب انقلاب اسلامی در غرب بزبان اسپانیایی،  و ترجمه هفت قرن فراز و نشیب تمدن اسلامی در اسپانیا،  و وسط عکس ایگناسیو اولاگوئه،  عکس شماره 7687.

   جالب:  کتاب های دیگری هم در رد حمله اعراب به ایران نوشته شده است،  که میان چند پست در اینجا از آنها نام برده ام.

   توجه:  من دیده ام عزیزان در بسیاری از موارد تاریخ طبری را بعنوان منبع تاریخی استفاده می کنند،  درصورتیکه این کتاب به تنهایی منبع تاریخی نمی تواند باشد،  زیرا خود طبری در مقدمه کتابش نوشته است،  که این گفته های دیگران است،  و من فقط نقل قول کرده ام،  و هیچ کدام مورد تأیید من نیست.

کلیک کنید:  داستان تاریخ طبری

هر آنچه که می دانیم و یا بما گفته اند تمام علم نیست،  علم پایانی ندارد.

حافظه محوری سیستم آموزشی را دور بریزید،  تحقیق و تحلیل های جامع و علمی داشته باشید.

  کلیک کنید:  تماس و نظر

تاریخ اجتماعی واقعیت انکار ناپذیر

      در ابتدای قرن 20 که همه مردم عربستان مسلمان بودند،  استعمار با شیخ های اصلی عربستان که در دست نشاندگی داشت به سرکردگی لورنس عربستان نمی توانستند هزار نفر مسلح را جمع کنند تا به عثمانی های اشغالگر حمله کنند.  تمام قبایل و افراد مسلمان آن طایفه آنقدر در سادگی و جهالت بودند که به بهانه ای با یکدیگر می جنگیدند و از هم دوری می کردند.  با این وضع حساب کنید قبل و اول اسلام این مردم که در ده ها و صدها دین و فرقه های مذهبی عجیب و غریب بودند چگونه می توانستند زیر یک پرچم جمع شوند و به کشور کشایی مشغول شوند.  اگر فرض بر این شود که به برکت اسلام آن قبایل بدوی فقط مدت کوتاه چند سال بخود آمدند کاملاً اشتباه و برداشت غیر از علم تاریخ جامعه شناسی است،  و یا اگر کسی تصور کند غیب و معجزه در کار بوده بهتر است،  فوراً از این وبلاگ خارج شود و وقت گرانبها را در عالمی دیگر بگذراند. 

      می خواهم از تاریخ بگویم اما تاریخ هجری شمسی کم می آورد و ما نمی توانیم بگویم مثلاً قرن اول قبل از هجری شمسی،  بنابر این مطابق بین المللی از میلادی استفاده می کنم،  در ابتدای قرن هفتم میلادی عربستان بسیار کم جمعیت بود و حکومت مرکزی نداشت و قبایل مختلف در دوران قبایل بدوی زندگی دایره ای داشتند و در جغرافیای خود محدود بوده و در مسیر تمدن ها قرار نداشتند و امکان بهره گیری از تاریخ و فرهنگ یادگیری هم نبود و چند تمدنی و فرهنگی نیز نداشتند و به همان شکل قبایل ابتدایی مانده بودند.  حکومتهای نیل هم فقط داری تمدن و فرهنگ جلگه های حاصلخیز و رود های پر آب بودند و سواحل شرقی مدیترانه هم بعلت وسعت و جمعیت کم شکل خاص خود را داشتند و کم تأثیر،  در ایران بزرگ نوشته ام که وضع گونه دیگری بود و از تکرار آن خود داری می کنم.

    همانطور که بارها گفته ام در تاریخ اجتماعی امکان آن نیست که تمدن های پایین دست به تمدن جلو تر پیروز نظامی و یا فرهنگی شوند،  مانند قبایل بدوی که نمی توانند به سازمان قبیله ای پیروز شوند و یا سازمان قبیله ای به فئودالی ظفر یابد و یا فئودالی به بورژوازی و بورژوازی سنتی به بورژوازی ملی یا استعمار به امپریالیسم پیروز شوند،  در ساختار های تاریخ اجتماعی نوشته ام.  در تمام دروغ نامه هایی که به نام تاریخ جا زده اند بدلیل عدم سواد و فقط دروغ نویسی و یا نداشتن آگاهی به این مسائل مهم تاریخ اجتماعی اشاره نکرده اند.  این علم یکی از دلایل رد حمله اعراب و مغول به ایران است،  هرگز آنها که در دوران قبایل اولیه بودند نمی توانستند به ایران که در دوران شاه خدایی و یا سازمان قبیله ای دینی و نو فئودالی بود پیروز شوند.

      اگر مسلمانان عربستان به ایران حمله نکردند،  و ایرانی ها را نکشتند،  پس واقعیت چه بوده،  اگر مردم بزور مسلمان نشدند،  چگونه مردمی که دین و عالم داشتند،  براحتی اسلام آوردند.  این همان راز تاریخ است،  و تا وقتی راز به تحلیل علمی گرفته نشده و معمای آن کشف نگردیده باشد،  برای بیشماری راز باقی می ماند.  اما با هوشها ضمن مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید،  راز های تاریخ را کشف می کنند.

     در دوران شاهنشاهی ساسانیان،  مردم ایران بزرگ در چند تمدن و فرهنگ با یکدیگر طی قرنها آمیخته بودند،  زیرا جغرافیای این سرزمین وسیع این سرنوشت را برای آنها فراهم کرده بود،  و از طریق دو جاده معروف ابریشم و ادویه در ارتباط کامل بودند.  در این سرزمین وسیع گاهی حکومت های شرق ایران بویژه به مرکزیت بلخ یا کابل و گاهی غربی آن به مرکزیت تیسفون یا شوش در قدرت بیشتر بودند.  دو قسمت اصلی و پرجمعیت ایران بزرگ را بیابان وسیع و طولانی ری از هم جدا کرده بود،  ری به معنی طولانی است،  مانند ری کشیدن برنج.  ری محل تلاقی دو جاده بود و بدین ترتیب مرکز مهم فرهنگی گردیده بود،  این مطالب در بسیاری از کتابها منجمله تاریخ ری قابل دسترسی است.

     زمانیکه قدرت ایران بزرگ در دست حکومت های غربی ایران مانند سلسله هخامنشیان و یا شاهنشاهی ساسانیان بود،  برای حفاظت از حکومت خود و مرز های غربی از نیرو های شرقی استفاده می کردند،  مانند فراته داران اشکانی و یا در دوره اسلامی سربازان معروف خراسانی به فرماندهی ابومسلم.  زمانیکه قدرت در دست شرقی ها مانند حکومت کوشانیان و یا حکومت پارتها بود،  از نیرو های غربی برای حفظ حکومت و تاج و تخت استفاده می کردند،  از این تاکتیک امروز هم استفاده می کنند،  مثلاً در رژیم گذشته ژاندارم کرد برای ترک و فارس و ژاندارم ترک برای کرد و بلوچ می گماردند،  تا آن نیروها از طایفه های مردم محل خدمت نباشند.  این مسئله مهم تاریخ اجتماعی را باید دانست تا بتوان درک خوبی از تاریخ نیک داشت.  نیروها که از طرف دیگر ایران بزرگ آمده و به حفظ تاج و تخت پادشاه مشغول بودند،  از مردم و قبایل سرزمینی که در آن خدمت می کردند نبودند،  بنا بر این املاک طایفه ای نداشتند،  حکومتها زمین هایی را به عنوال تیول به آنها می دادند.  با این اتفاق شکلی از فئودالی نو پدید در ایران بوجود آمده بود،  این فئودالی نو پدید، با پادشاه که قدرت شاه خدایی داشت و حاکم بود در تضاد قرار می گرفت، و این تیول داران برنامه و شکل جدیدی از دین و مذهب و اعتقادات را برای اداره امورشان می طلبیدند.  این نیز یکی از مسائلی است که باعث شد سلسله هخامنشیان  به دست حکومت اشکانیان بر افتد و اشکانیان بدست شاهنشاهی ساسانیان و ساسانیان بدست سپاه خراسان،  در جای خودشان توضیح بیشتری نوشته ام.

  مهم ــ  جهت اطلاعات بیشتر،  پرسش  و پاسخ های دروغ حمله اعراب به ایران را بخوانید.

. . . ادامه دارد و بازنویسی می شود. . .

عکس انوش راوید در قلعه مارکو،  شرح در تاریخ قلعه های ایران،  عکس شماره 4553 .

  کلیک کنید:  دروغ نبرد قادسیه

 کلیک کنید:  داستان های تاریخی ایرانی

 کلیک کنید:  تاریخ ورود نام های عربی به ایران

 سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ

حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ
پیش گفتار
      از ابتدای تمدن های بشری،  حکام بوجود آمدند.  تمدن اولیه یعنی شهر نشینی و ایجاد طبقات اجتماعی و نوشتن،  به روایات مختلف حدود 7 یا 8 یا 10 هزار سال پیش،  از تمدن کهن جی ایران آغاز گردید،  کسی بدرستی نمیداند اول حاکمان بودند،  یا اول  مردم درست مانند:  ضرب المثل  تخم و مرغ.  در هر صورت حاکمان، برای به تبعیت کشیدن مردم،  دست به ترفند های مختلف زدند،  از فرقه ها و دین های عجیب و غریب،  تا خرافات و دروغ گفتن و دروغ نوشتن.
تصویر گوشه ای از بیابان های ایران،  عکس شماره 3366.
   توجه 2:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arqir.com.
  ــ  این مطلب برای اولین بار 1385 در وبلاگم که حدف کردند،  پست شده بود،  جهت پیگیری به اینجا بروید.
   تصویر لوگوی ذهن کپی پیسی باقی مانده از سیستم آموزشی را کنار بگذارید،  عکس شماره 1613.  زیرا در سیستم های آموزشی،  که برپا شده از سبک کار امپریالیسم است،  اجازه نداده و نمی دهند ذهن های پویا و جویا تشکیل شود،  آنها فقط می خواهند هر چه را که سرمایه داری جهانی برای بقای خود لازم دارد،  بخورد ملتها دهد.
  دعای داریوش بزرگ:
{خداوندا این کشور را از دشمن، از دروغ، از خشکسالی محفوظ دار}
ادامه پیش گفتار
      بسیاری از نوشته ها و کتیبه ها و داستانها،  از ترفند های دروغگویی در تاریخ است،  که هنوز تا همین لحظه در نبرد نوپدید ادامه دارد.  یکی از مهمترین آنها،  دروغ حمله اسکندر به ایران است.  پردازندگان داستان الکساندر مقدونی،  که حدود  600 سال پس از مرگ او، داستانش را بدین صورت پرداخته اند،  توجه نکردند،  نخستین عامل پیروزی در جنگها،  فـزونی شمار جنگ جویان،  برتری سلاح و سازو برگ،  سابقه و تجربه فرمانده هان در لشکر آراییها و نبردها،  همراه با آگاهی دقیق از سرزمین های دشمن و اقتصاد آن است.  جوان بیست ساله تهیدست و بی تجربه،  از سرزمین کم جمعیت و با اقتصاد نا چیز،  نمی تواند بدین آسانی به پا خیزد،  و امپراطوری بزرگی که ریشه در فرهنگ و دین دارد را متلاشی  کند،  سرزمین مردم دلیری را بگیرد،  که در هر خانه شمشیر و تیر و کمان زندگیشان بود.  انگار دشمن به کشور معتادها و گی و اواها آمده،  امروزه میبینیم اشغال گرها با اینهمه امکانات در عراق و افغانستان در مانده اند،  چه برسد آنزمان. 
      فیلم 300  که از روی تفکر داستان دروغی اسکندر مقدونی ساخته شد،  باعث گردید مردم جهان به راحتی به داستان دروغی پیروزی های الکساندر پی ببرند.  بهمین جهت بهترین فرصت تاریخی پیش آمده،  تا این دروغها را از تاریخ شیرینمان پاک نماییم.  در واقع ما ایرانیان باید واقعیت های تاریخ خود را به دنیا بگوییم،  فقط از این فیلم و دروغها نگوییم.  تمام جنگ های اسکندر نامه ها،  در همین حد و اندازه اند،  ولی جای تعجب است!  چرا تاریخ دانان ایرانی نمی توانند،  این دروغها را تشخیص بدهند،  اندازه های نظامی دروغی،  مسافت های دروغی،  جنگ های دروغی،  شهر های دروغی،  و غیره و غیره دروغی.  ای تاریخ دانان ایرانی،  بیایید با حوصله ای جدید،  و دیدی نو،  این دروغها را بررسی کنید، و در جملات و گفته هایتان لطف نموده اصلاح نمایید.
. . . این پست ادامه دارد و بازنویسی می شود. . . .
آغاز داستان دروغ
      مقدونیه کجا بود؟،  مگه دونیا،  که در گبت ها قدیم مصری مگه دونی بود،  و به تلفظ عرب مقدونیه گردید،  به هنگام پیدایش اسکندر از مراکز مهم آئین مهر در شمال آفریقا بود.  یا قوت حموی،  جهانگرد و جغرافی دان در کتاب معجم البلدان گوید،  مقدونیه نام مصر بزبان یونانی است.  ابن الفقیه احمد همدانی،  جغرافیدان و مورخ سده چهارم هجری،  بنقل از ابن یسار گوید،  مقدونیه خاک مصر است.  المقدسی جغرافیدان سده پنجم اسلامی در حسن التقا سیم،  ابن خرداذ به،  در دالمسالک و الممالک،  مسعودی،  در کتاب مروج الذهب.  و بسیاری دیگر گویند،  در آن زمان مقدونیه یا مگه دونیا خاک مصر است.  غیر از مورخان و آگاهان سده های نخستین اسلامی،  ابن مقفع، طبری و دینوری،  در تالیفات خود اسکندر را ایرانی خوانده اند.
      درباره پردازندگان داستان اسکندر،  و قلب و تحریف و جعل و دستبرد،  که بخاطر این موضوع صورت گرفته،  باید به سیاست های خاص امپراطوران دینی غاصب و حاکم بر دولت روم شرقی،  و انگیزه اقدام آنها توجه نمود.  در فواصل سده های هشتم تا یازدهم میلادی،  طی سیصد سال متناوب سیزده مرد و هشت زن ارمنی،  از ساکنان غرب رود آلیس (قزل ایرماق) و شهر آنی (شهر  هزار کلیسا)،  که از خانواده  کنستانتین  نبودند و شور قدرت طلبی داشتند،  با استفاده از شرایط و گاه با کمک سازمان مخفی یهود،  به امپراطوری روم شرقی در قسطنطنیه که مرکز جهان بود دست یافتند.  اینان برای حفظ مقام تظاهر به یونانی و مقدونی مآب بودن میکردند،  بدنبال جدال شرق با غرب یا جدال مهر پرستی و عیسی پرستی،  داستان اسکندر را بدین صورت مدون و منتشر گردانیدند،  تا بر اعتبار خود بیفزایند.  اینان از زبان کالیس دنس،  که وی را پزشک اسکندر قلمداد کردند،  کتابی تدوین و حوزه متصرفات او را به چین و هندوستان کشانیدند،  و با همکاری عمال عباسیان،  اسکندر را بلند آوازه ساختند،  تا اذهان جوامع نو خواسته را از عظمت تمدن،  و فرهنگ و قدرت تشکیلاتی ایرانیان پیشین دور بدارند.  تالیف کتب به زبان یونانی که زبان کلیسا بود،  در آن دوره رونق گرفت،  تا آنجا که این روز گار را عصر فرهنگ یونان میخوانند.  از سوی دیگر،  دین  عیسی ناصری تا صده سیزدهم میلادی در شبه جزیره بالکان عمومیت نیافت،  و مهر پرستان که در این نواحی استیلاء داشتند،  این آئین را الحاد و تحریفی از دین خود میشمردند،  این دو دین جدال قلمی و زبانی داشتند.
      سرزمین مازندران در عهد خسرو انوشیروان،  به استناد نسخه خطی کهن و موجود در کتابخانه ملی تهران،  پزش خارگر،  نامیده میشد.  هند یا اند تا پایان سده دوازه میلادی بگفته،  طبری و مسعودی نام خوزستان بود.  هفده محل در خوزستان به مانند، هندیجان و اندیمشک و.... با این نام یاد میگردد،  هندوستان آریا ورته و بهارات نامیده میشد.
   عکس سر مجسمه ای که به دروغ و جعل می گویند اسکندر مقدونی بوده،  ولی هیچ نشان از اسکندر مقدونی ندارد،  عکس شماره 1402.   تصویر دیگری که به دروغ و جعل می گویند اسکندر مقدونی است،  ولی هیچ نشانی از اسکندر مقدونی ندارد،  عکس شماره 1401.
   عکس از یک معبد میترایی،  و طرح هایی از میترا،  که بفراوانی در اروپا یافت می شود،  دروغگویان در جای دیگر آنرا اسکندر مقدونی معرفی می کنند،  عکس شماره 1405.
اسکندر و سکندر
      در زبان های ایرانی،  الکساندرس که در زبان های باختری الکساندر گفته میشود نیست.  هر گاه پذیرفته شود،  که ال آغاز الکساندرس حرف تعریف است،  با بر داشتن آن  کساندرس  میماند،  که هیچ همانندی با اسکندر و سکندر ندارد،  پس باید جستجو کرد،  که نام اسکندر و سکندر از کجا و در چه زمانی پیدا شده است.  در آثار الباقیة بیرونی صفحه 145 نوشته شده،  سر سلسله  ایشان یعنی حکومت اشکانیان،  اشک بن اشکان است،  که لقب او فـغـفور شاه می باشد،  او پسر بلاش بن شاهپور بن اس ایکتار بن سیاوش بن کیکاوس،  محسوب است.  بیرونی از حمزه اصفهانی،  نام شاهان اشکانی را،  اسک بن بلاش بن شاهپور بن اشکان بن اش جبار،  آورده  است (ص 147 آثار الباقیة).  اصلان غفاری،  نویسنده کتاب قصه سکندر و دارا بر آنست که،  اش جبار، اس ایکنار و مانند اینها دگرگون شده،  اس گنتار، به معنی دلیر هستند،  که اسکندر شده اند.  اش جبار یا اس ایکنار،  یا به گمان اصلان غفاری،  اس کنتار،  نام یکی از شاهان اشکانی،  در سال های میانی سده سوم پیش از میلاد بوده،  که در ورا رود،  یعنی ماورا النهر و خراسان بزرگ،  با شهر های نیشابور، هرات و مرو،  و شمال افغانستان کشور گیری کرده،  و به اسکندر،  خلاصه یافته است.  این قدرت مدار اشکانی،  مورد سوء  استفاده ناشیانه و احمقانه،  اسکندر مقدونی نویسان روم شرقی و سپس،  غربیان در جهت دشمنی با ایران بزرگ قرار گرفتند.  ایرانیانی که جشن نوروز دارند،  و در کشور ها و سرزمین های وسیع و باستانی زندگی میکنند،  زبانها و لهجه های مختلف،  ولی فرهنگ مشترک با آداب رنگارنگ دارند،  از دیر باز  دشمنانی  داشتند،  که از فرهنگ استثماری روم شروع شده،  و تا استعمار و امپریالیسم امروز در نبرد نو پدید ادامه دارد.
      در شاهنامه‌ فردوسی،  اسکندر از تخمه کیانیان‌ گفته شده،  یعنى‌ پسر داراب‌ و برادر بزرگ ‌تر دارا، واپسین‌ پادشاه‌ کیانى‌،  که مردی‌ نیک‌ سیرت‌، خیر خواه‌ و مهربان‌ بوده،  که‌ نه‌ تنها توطئه‌ ای‌ بر ضد دارا نمى‌کند،  بلکه‌ بر مرگ‌ او مى‌ گرید و کشندگان‌ او را عقوبت‌ مى ‌کند.
      سکندری رفتن ــ  در ایران بزرگ به دلیر و پهلوانی که در تمرین و ورزش،  دستهایش را روی زمین گذارده، و پاهایش را هوا کرده،  و روی دستهایش راه برود گویند:  سکندری میرود.
     دشمنان تا توانسته اند از شکست های سلسله هخامنشیان دروغ گفته اند،  و ما یکبار از خود هخامنشیان نپرسیده ایم سرگذشت تان چیست؟.  12 هزار سنگ نوشته ایران در دانشگاه سیراکوز آمریکا است،  و چه بسیار در جا های دیگر اینچنین در دست غیر ایران می باشد،  و ما هیچ سر نخی نداریم و پیگیر آن نیستیم.  هرگز هخامنشیان نگفته اند که تخت جمشید کاخ بوده،  تا اسکندر بخواهد آنرا آتش بزند.  سنگ نوشته بشماره  XPD  که در خاور و باختر سمت ایوان معروف به کاخ خصوصی خشایار شاه است،  در آنجا خشایار شاه می گوید: .... به خواست اهورامزدا این هدئیش را من بنا نمودم.  و هدئیش بار ها در تخت جمشید تکرار شده است.  تمام نوشته حکایت از آن دارد،  زواری که می آمدند بدانند چه بوده و این بسیار پر اهمیت تر از کاخ بوده،  امروزه عده ای ساده اندیش خارجی،  تخت جمشید را در اندازه کاخ شاهی پایین آورده اند. 
افشای جنگ های دروغی
      دروغ گوها نوشته اند،  که اسکندر با سی هزار پیاده و چهل هزار سوار از تنگه هلس پونت،  داردانل امروزی گذشت،  و در کناره آسیای کوچک و پس از گذشتن از رودخانه تند و پر آب و گود و با دیواره های بلند، گرانیک،  با داریوش سوم جنگید.  رودخانه گرانیک که امروزه بیغا چای نام دارد،  کوچک و کم آب و بدون دیواره و کم عمق است.  کناره این رودخانه گنجایش آرایش جنگی حدود 150 هزار نیرو را ندارد،  اگه باور ندارید بروید ببینید.  دروغ نویسها میخواستند،  شوش پایتخت دو هزار ساله ایلامی، و دویست ساله سلسله هخامنشیان را کوچک و نا چیز کنند،  و تخت جمشید شکوهمند را پایتخت ایران بشناسانند،  و دروغی بدست اسکندر به آتش بکشند.  5 یا 6 قرن بعد که این دروغ را مینوشتند،  دیگر دین قدیمی هخامنشیان نبود،  و تخت جمشید متروکه بوده.  آنها از فواصل راه ها و جاده ها و مسیر ها خبر نداشتند،  و هر چه از اینها  نوشته اند،  چرت و پرت والکیست،  و این براحتی قابل درک است.  نوشته اند که 600 هزار لشکر داریوش 5 روزه،  از روی پل های ساخته شده فرات عبور کردند،  کمی فکر کنید، 600 هزارش دروغه،  5 روزش دروغه پلش هم دروغه،  در این دوره  و قرن نو درک این مسئله خیلی ساده است.  از قدیم شنیده ایم دروغ هر چی بزرگتر باشه باورش راحت تره.
   رفتن اسکندر از تخت جمشید به دامغان
      نوشته اند اسکندر از تخت جمشید به همدان رفت،  این دروغ هـم بررسی  میکنیم،  برای رفتن از تخت جمشید به همدان، باید از اصفهان می گذشتند،  در هیچ اسکندر نامه ای از این  شهر باستانی و مردم دلیرش نامی برده نشده.  هرگز نمی توانستند بدون گذشتن از این شهر به همدان بروند،  هر کس بگوید،  بطور کلی ناآگاه است.  از اصفهان تا نجف آباد به درازای سی کیلومتر،  باغ و سبزی کاریست،  این باغ بزرگ برای ایستادگی در برابر یورش سپاهیان دشمن،  و جلوگیری از گذر کردن آنها سنگر بسیار خوبیست،  آن نویسندها بی سواد تر از آن بودند،  که این شهر هم روی کاغذ به خاک و خون بکشانند.  آنها از شهر های دیگر راه اصفهان نامی نبردند،  مانند گلپایگان،  گر با یگان،  گر= سنگ+ بای= بغ= ایزد+ گان،  بروجرد، ملایر، فقط یه اسم پرت وپلای من در آری نوشتن،  که به هیچ  یک از اسامی شهر های ایرانی  شبیه نیست.  از اصفهان به لرستان به همدان  480 کیلومتر راه است.  بیشتر این راه از کوهستانی سخت می گذرد،  نزدیک  به 200 کیلومتر این راه  بیش از دو هزار متر بلندی دارد،  و از بلند ترین راه های جهان است،  و از دامنه اشترانکوه می گذرد،  و در زمستان برف سنگین دارد، راه لرستان به همدان هم از کوهستانی پر برف میگذرد،  و سخت ترین راه هاست،  و مردم دلیر و جنگجویی دارد،  که در تاریخ هیچ مهاجمی از اونجا نتوانسته بگذرد،  حتی داخلی ها.  از تخت جمشید به اصفهان و به همدان و به ری و به دامغان، 1600 کیلومتر است،  پس حساب کنید دروغ ها را،  یا شاید هم با قطار برقی ژاپنی رفتند،  که تو داستانشان این مسافتها و زمانها رو اینقدر عوضی نوشتند.  ابوریحان بیرونی در آثار باقیه نوشته،  که داریوش سوم در نزدیکی اربیل به دست فرمانده پاسدارانش کشته شده.  در آن زمان او چیزی از اسکندر دروغی مقدونی نمی دانست،  واقعیت اشک و اشکانیان است.
   هالیود میگوید:  جنگ همینه که میسازیم، ....
   پرسش از عموم:  آیا شما جنگ های تاریخی واقعی را دیده اید؟  یا فقط آنچه را که هالیوود به خورد داده،  جنگ تاریخی می دانید؟
اسکندر مقدونی در راه گرگان
      اسکندر را از دامغان به گرگان میبرند،  کلیه نام های عوضی مکان های اشتباه،  کار های عجیب و غریب،  مردمان و قبایلی که هرگز وجود نداشته اند،  فاصله ها و راه های الکی،  یک نقشه جلویتان بگذارید،  ببینید و متوجه میشود چه کلاهی سرمان گذارده اند،  فقط  برای دشمنی و عقده.  واقعاً بیندیشید چرا برای ما دروغ بافتند و تا کی ادامه دارد؟ 
     چوپان دروغی در زمستان لرستان،  با اون برف سنگین و سرمای شدید،  ساختند و نگفتند چه جوری آنهمه لشکر دو طرف آنجا زنده ماندند،  و در عین حال و همان جا جنگل حاره ساختند،  و خیلی  پرت وپلا های دیگه نوشتند.  آنها دشمن ایران بودند،  ولی این مثلاً تاریخ  دان های ایرانی چرا این پرت و پلاها را می گویند و تکرار میکنند،  اگر تا کنون ناآگاه بوده،  بعد از این وبلاگ بخود آیند.
"جنگ های تاریخی را واقعی،  و در همان تاریخ  تجسم کنید،  نه آن گونه که هالیود می خواهد"
   دشمنان بی سواد تاریخ ایران
      در 1700 ــ 1800 ،  سال پیش اسکندر نامه نویسان بیسواد تر از آن بودند،  که بتوانند داستان دروغی شان را بهتر و باور مندانه تر بنویسند.  ساده لوحانه تر دشمنان تاریخ ایران هستند،  که این چرت و پرتها را،  به جای تاریخ ما می گویند و مینویسند.  پاتلا که در زبان پارسی پای تپه است،  در نزدیکی تنگ بوان است،  در داستانشان به مصب رودخانه سند برده اند، تا برای رفتن اسکندر به هندوستان مدرک بتراشند.  رود تانا ایس،  میان اروپا و آسیا است،  که رود دن امروزیست،  در آن داستان کذایی به شمال افغانستان برده و جای بلخ گذاشته اند،  تا اسکندر را به هندوستان برسانند،  نوشته اند اسکندر و سپاهش از بلخ بسوی سغدیا راه افتادند،  و به بیابان های بی آب و علف رسیدند،  و کلی سختی و بد بختی کشیدند،  تا مثلا شجاعتشان را بنویسند.  این هم افسانه است،  شهر بلخ کنار رود پر آب بلخاب قرار دارد،  و تا 350 کیلومتری آن همه طرف آبادیست نه بیابان بی آب و علف،  براحتی در نقشه ببینید.  رود اوکسوز،  آنهم  آمو دریا نیست،  بعلت ندانستن جغرافیا اینهمه پرت و پلا نوشته اند،  و دشمنان ایران زمین آنرا باور دارند،  و کینه ورزانه  دائم تکرار می کنند.
      بکچوس، یونانی شده بغ است،  که بک، بگ، بی، بای، هم گفته میشود،  پیشنام ایزد مهر،  بغ مهر است.  آئین مهر در زمان حکومت اشکانیان گسترش یافت،  و به  یونان و روم رفت،  در زمان اسکندر شناخته شده نبود،  ولی پانصد سال بعد اسکندر نامه نویسان می دانستند.  دروازه کاسپین،  که آن را سر دره خوار دانسته اند،  نیست،  دربند خزر شهریست میان باکو و ما خاج قلعه.  گاهی برای توجیه داستانشان،  دروغ  نوشته اند.  رود عارابیوس،  که نوشته اند اسکندر و سپاهش،  در کشور هندوستان از آن گذر کرده اند،  شط العرب امروزیست،  و آنچه هندوستانی نوشته اند،  خوزستان است.  اریتیان،  سرزمین مردم اور،  شهری بنام مقجر در کشور عراق است،  نه در هندوستان.  عارابیت،  بیت مردم عرب،  در جنوب عراق است،  نه مصب رود سند پاکستان.  دوستکامی،  که در این داستان کذایی دوستکانی نوشته اند،  شرابدان مهریان بوده و اکنون در سوگواریها،  در آن آب یا شربت می ریزند،  در زمان اسکندر نمی شناختند،  ولی 500 سال بعد،  در زمان اشکانیان شناخته شده بود.  آتروپات، آذرپاد، واژه زمان شاهنشاهی ساسانیان است،  و در زمان سلسله هخامنشیان آنرا نمی شناختند،  چون زرتشتی دوره ساسانی نبودند.
      آتروپاد یا آذرپاد،  نگهبان آتش بوده است،  امروز پاد را بد گویند،  مانند، سپهبد، ارتشبد.   این هم نشانه آنست،  که اسکندر نامه ها چند سده پس از اسکندر نوشته شده اند،  آذربایجان، دگرگون شده آتروپاتان نیست.  آذربایجان یا آذر بیجان، از سه پاره ساخته شده،  آذر = آتش + بای = بی = بغ = ایزد + گان = جا = آذر با یجان = جایگاه آتش ایزدی.
      مینویسند سپاه اسکندر در راه رفت و برگشت،  به سغدیان با مردمی نیرومند،  به نام مماسن ها در افتادند،  ممسن = بزرگ بزرگان = مه و مس= بزرگ + ان،  در غرب استان فارس ایران است،  نه در بلخ و شمال افغانستان.  نوشته اند اسکندر به شهر نیسا نزدیک رود سند رسید،  و شهر نیسا را میان بیستون و همدان آدرس میدهند.  نسا،  نخستین پایتخت حکومت اشکانیان نزدیکی شهر عشق آباد کشور ترکمنستان امروزی بود، و آئین مهر از آنجا گسترش یافت،  که به آئین نسا یا نسارا شناخته شد.  یا نصا یا نصارای دوره های بعد،  مثل یلدا و اعیاد و مراسم ادیان دیگر.  نبرزن، نبرز یا شکست ناپذیر، پسنام مهر است،  که در زبان کردی نبز گفته میشود.  آئین مهر در زمان اشکانیان به امپراتوری روم رفت،  و دین همگانی شد.  رومیان واژه ایرانی نبرز را برای پسنام مهر بکار می بردند،  در چندین از صد ها مهرابه تاریخی بجا مانده امپراتوری روم،  دیوار نوشته و کنده کاری شده.  این نیز  میرساند این داستان دروغی چند صده پس از اسکندر نوشته شده.  پاگانیسم، کوسیان یا کاسیها یا کاسپین ها،  چون میخواستند اسکندر همه را شکست داده باشد،  800  سال از حکومتشان گذشته بود،  که   با نادانی،  با اسکندر کذائیشان آنان را هم شکست دادند،  چه بی سوادند آن تاریخ دانهایی که امروزه این چرتها را تاریخ میدانند.  شهر صد دروازه،  دامغان یا اطراف آن نیست،  گروهای مختلف باستان شناسان سالها همه آن اطراف را گشته اند،  شهر یه دروازه هم نیافتند!  گنده گویی کردن تا الکساندر چاخانی را مهم کنند.  رود آراکس را بجای کر دروغ نویسی  کرده اند،  در واقع ارس میباشد. 
      میتراسن، از نام بغ مهر گرفته شده،  که در هندوستان و امپراتوری روم میترا نام داشت،  و در زمان اسکندر در یونان شناخته شده نبود.  دروغ پردازان اسکندر مقدونی جغرافیا نمی دانستند و سواد هم نداشتند،  و برای بالا بردن و مهم کردن مردم کوچک و بینوای یونان،  داستان های دروغی مثل الکساندرس نوشته اند،  ولی با کلی غلط و اشتباه.  همه کشور ها و مردمی را  که در جهان  آن روز نام و نشانی  داشتند،  یا داستانی از آنها شنیده بودند،  به دست اسکندر بر انداختند.  صد ها نام دروغی  خیال بافی کردند،  که هرگز و به هیچ وجه اصالت ایرانی و هندی  ندارند،  و کاملا آشکارا دروغ هستند.
عقده و حقارت در دروغ ظاهر می شود
      این نمونه گفتار در رفتار و غارت و غیره،  از سربازان مقدونی نشان می دهد،  که سپاهی غارت گر نمی تواند راه های طولانی برود و جنگ های بزرگ انجام دهد.  هر آدم عاقلی متوجه می شود که دروغ بافی است،   در واقع این دروغها از عقده و حقارت می باشد.  در 500 سال گذشته صهیونیسم و استعمار،  دروغ های تاریخ را دانسته و بزرگ کرده اند،  تا اهداف خود را پیش ببرند،  و دشمنان ایران و ایرانی هم تکرار کرده اند.   تاریخ نویسان اسکندر نمونه هایی از رفتار سربازان مقدونی با پیکره ها را چنین بازگو کرده اند:  بنابر این وقتی که مقدونیها به امر اسکندر مشغول غارت شدند،  در میان خود آنها نفاق افتاد،  زیرا هرکس دشمن کسی می شد،  که غنیمتی بهتر به دست آورده بود،  و چون غنائم به قدری زیاد بود که نمی توانستند تمامی آن را بر گیرند،  ناچار غنائم را خوب و بد می کردند،  و بر سر چیز های گرانب هایی منازعه بین مقدونیها در می گرفت،  بنابر این لباس شاهی به دست چند نفر مقدونی پاره پاره می شد،  گلدانها و جام های گرانبها را با تبر خرد می کردند،  پارچه های فاخر و زیبا را می دریدند،  در نتیجه چنین شد که چیزی بی عیب به دست سرباز مقدونی نیفتاد،  حتی مجسمه ها را شکستند و ظروف را خرد کردند.
      در جایی دیگر پلوتارک چنین نوشته است:  وقتی اسکندر به قصر تخت جمشید وارد شد،  دید مجسمه بزرگی از خشایارشا به واسطه ازدحام مقدونیها به زمین افتاده،  او ایستاد و مانند اینکه مجسمه مزبور ذی روح باشد،  خطاب به آن کرد و گفت:  آیا باید بگذرم و بگذارم تو به زمین افتاده باشی تا مجازات شوی،  در ازای اینکه به یونان لشکر کشیدی یا تو را به احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم؟  اسکندر این بگفت،  لختی در اندیشه فرو رفت و پس از آن بگذشت.  عقده روی کاغذ و داستان،  ایرانی ها بخود آیید و برای حفظ آبرو و غیرت ایرانی این دروغ ها را دور بریزید.  ادامه دارد و بازنویسی می شود.
   توجه ــ  اطلاعات بیشتر،  و پرسش و پاسخ های دروغ حمله اسکندر مقدونی به ایران را در گفتمان دروغ های تاریخ بخوانید.
پیکره مقدس میترایی
      که به دروغ می گوند مجسمه هرکول است،  و آنرا نشانی و سندی از حمله اسکندر مقدونی به ایران می نامند.  این پیکره در سال 1327 خ،  در محل کنونی کشف شد.  زمان ساخت آن حدود 150 ق.م،  تعیین کرده اند،  که برابر با اواسط سلطنت مهرداد اول اشکانی معروف به اشک نهم است،  البته این زمان جای باز نگری علمی جدید دارد.  کتیبه ای در پشت این پیکره به زبان آشوری است،  این زبان بسیار قدیمی تر از زمان پیدایش خط یونانی می باشد.  نمونه این مجسمه که مانند ایزد مهر است،  در چندین معبد میترایی اروپایی وجود دارد،  که بسیار شبیه هم هستند.
   عکس پیکره مقدس میترایی ایرانی،  که به اشتباه یا دروغ می گویند مجسمه هرکول یونانی است،  عکس شماره 1410.
آبی= روشنفکری و فروتنی،  زرد= خرد و هوشیاری، قرمز=  عشق و پایداری،  مشروح اینجا
    توجه 1:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.
   توجه 2:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arqir.com.
ارگ   http://arqir.com
 

دیو و دایو و دایناسور

دیو و دایو

   دیو در ایران باستان ــ  در شاهنامه فردوسی آمده: .... اوست که کشتی بر آب راند و از کشوری بکشور دیگر رفت،  پنجاه سال هم در انجام این کار بود.  چون این کارها را بپرداخت،  پای فراتر نهاد،  بفر کیانی تختی ساخت،  بگوهر اندر نشانده و بهر جای که خواستی رفتن.  دیوها آنرا برداشته از هامون به آسمان بر افراشتی،  خورشید سان در آن تخت نشسته در هوا همی گشت...  مشروح در اینجا.

   عکس فرکیانی جمشید،  و پرواز آن برای سفر،  عکس شماره 2505،  البته در شاهنامه فردوسی منظور دیو باسوادها و متخصص های آن دوران می باشد،  که توانسته بودند با دانش خود تختی بسازند،  که توانایی پرواز داشته باشد.  ولی در تصویر های یکی دو قرن اخیر دیو و دیوان را با اشکال ترسناک شبیه انسان نما کشیده اند،  درصورتیکه دیو از دیواندار و دیوان می آید،  (دی = روز + و = دارنده جایگاه) که قبلاً "و" را در واژه وتن (وطن) تشریح کرده ام،  (دیو = دی + و = روزدار، روزنویس).

      اما دیو ترسناک اصطلاحی امروزی چیست،  و واژه آن چه بوده است،  بمنظور آگاهی ابتدا باید سنگ های ایکا را ببینید و بدانید.  دیو ترسناک توهمی امروزی،  دایو یا در واقع دایناسور بوده است.

 سنگ های جالب ایکا

      ایکا نام شهری است،  که مرکز استان کواستال می باشد،  و در 300 کیلومتری شهر لیما پایتخت کشور پرو قرار دارد.  این شهر در حاشیه بیابان آتاکاما و نزدیک رودخانه ایکا بنا شده است،  جایی میان کوه و اقیانوس آرام،  و فاصله چندانی با نازکا ندارد.  در این شهر سنگ هایی یافت شده اند،  که به سنگ های ایکا معروف شده اند،  و از آثار باستانی ایکاست.  اکثر طرفداران نظریه فرازمینی ها با آن آشنایی دارند،  اما داستان این سنگ ها از نظر محققان بسیار مخدوش است،  زیرا غربیها نمی خواهند بگویند،  که مردمی از تمدن کهن جی،  آشنایی کامل با پیدایش و تاریخ زمین داشتند،  و آنها این علم و داستانها را در گذشته های دور تر به پرو منتقل کردند.

   عکس سنگ های ایکا،  عکس شماره 7067.  آنها در واقع مجموعه ای از سنگ های اندوزیتی هستند،  که سطح آنها پوشیده از تصاویر دایناسورها و فناوری پیشرفته است،  و آن را متعلق به عهد باستان می دانند.  همان طور که در تصاویر نیز پیداست،  اندازه سنگ ها متفاوت است.  مطابق ادعای هایی  سنگ ها را در حوالی شهر های اکوکاجی و ایکا یافت شده اند.  جهت اطلاع بیشتر در اینترنت بنویسید:  سنگ های ایکا یا به انگلیسی:   ica stones،  ولی تمدن کهن جی و کلنی نشین های این تمدن در ایرلند و انگلستان و دیگر نقاط جهان را بخاطر داشته باشید،  قبلاً در اینباره زیاد نوشته ام.

   ــ  دایناسور = دایو = دیو اصطلاحی امروزی + نا = زیاد + سور = بزرگ، جشنواره،  در کل می شود دیو بزرگ بزرگ،  این واژه نشان می دهد در تمدن کهن جیرفت،  از دایناسور شناخت کامل داشتند.  دایو = دا = بلند + ی + و،  دار = دا + ر =  علامت وابسته.  جهت اطلاع بیشتر به معنی نام شهرها و روستا های ایران بروید.

ریشه یابی دیو یا دایو

      در چند هزار سال پیش،  فرهنگ لغات آدم ها خیلی محدود بود،  سپس با پیدایش حروف هیرکلیف جی با سرهم کردن آنها واژه های جدید با مفهوم جدید ساختند.

 ی =   آخرین حرف هیروکلیف، علامت سنگین و بزرگ و قدرت،

 ر ، ل =  دارنده کشنده رفته واقع شده.

 یل =  دارای قدرت، دارای بزرگی.

 د = De =  داخل، شامل، در، دنیا.

 ا =  راست و بلند،  علامت آلت مردانه.

 و =  شامل شده، اضافه شده.

 دی = D = روز،  این دی خود یک علامت است، و با د اختلاف دارد.

 دیو =  D + و =  شامل شده به روز،  اضافه شده به روز،  روز نگار یا نویس.

 روزنگار =  بزرگ، مهم، خدا.

      مفهوم خدا در ابتدای بشر، به جادوگر و دانای قبیله ختم می شد،  سپس در ادامه تمدن و رشد و تکامل خدا از بشر جدا شد،  و مفهوم جدید یافت،  و در نقاطی واژه ای جدید برای آن پدید آمد.  من می بینم عزیزان تاریخ نویس بدون درک از دوران های تاریخی اجتماعی، و زمان و مکان،  معنی و تغییر آوا ها را،  واژه های ویژه می دانند،  ولی هیچ ریشه یابی از آنها نمی گویند،  فقط معنی از آن می نویسند.

      انسان اولیه فقط چند صوت را می دانست،  و از هر کدام آنها چندین معنی و مفهوم را درک می کردند،  در ابتدا آنها واژه های ترکیبی نداشتند.  تا اینکه طی هزارها به امروز رسیده است،  مثال ساده ای بزنم،  در نوجوانی من،  هیچ یک از واژه های کامپیوتری و موبایل و تکنولوژی امروزی نبود،  و ما آنها را نمی دانستیم،  و فرهنگ لغات از آنها وجود نداشت.

   عکس انسان غار نشین از یک موزه، عکس شماره 4104.  در ابتدا فرهنگ لغات  انسان های غار نشین فقط چند صفحه بود،  و سپس از همان چند آوا که می دانستند،  ترکیبات و آوا های جدید بوجود آمد.

 کلیک کنید:  نقد فرا زمینی ها

کلیک کنید:  تاریخ زبان عربی

کلیک کنید:  تفسیر شاهنامه فردوسی

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

ناسیونالیسم واقعی ایرانی

ناسیونالیسم واقعی ایرانی

   پیش گفتار

      آنچه که می تواند یک ملت را در مسیر حوادث دوران جدید تمدن بخوبی عبور دهد،  ناسیونالیسم علمی تحقیقی و تحلیلی است،  که برپایه دانایی استوار باشد.  ناسیونالیسم یا ملی گرایی علمی،  فراتر از هر دیدگاه و اندیشه و پندار است،  و از آنجا که علم و دانایی همسو هستند،  مسائل و موضوعات را نه بر اساس احساسات و بینش های کوچک،  بلکه در تحقیق و تحلیل های نوین می بیند،  که در فضای آزاد و دمکرات درونی و بیرونی از خود شخص ایجاد شده باشند.

 

همه دارند بز می گیرند

جای ناسیونالیسم قوی علمی تحقیق و تحلیلی فرا بوم ایرانی خالی است

      امروزه با شرایط ایجاد شده در جهان،  اعم از تکنولوژی ارتباطی تا سیاسی و اجتماعی منطقه ای،  در ایران جای یک ناسیونالیسم قوی ایرانی همه گیر،  که دید از بالا داشته باشد،  و تمام عقاید و اندیشه های مختلف ملت ایران،  چپ و راست،  بالا و پائین،  شرق و غرب،  شمال و جنوب،  را تحت پوشش بگیرند،  و همه را ایرانی و دارای تاریخ در ایران بداند،  بشدت خالی است.

      با خالی بودن چنین ناسیونالیسم قوی علمی تحقیقی و تحلیل گر،  همه یک ارتش یک یا چند نفره درست کرده اند،  و بدون احترام بیکدیگر،  دارند با هم می جنگند،  و اصلاً انگار نه انگار که همه ایرانی هستند،  اون کمونیسته بشدت دارد به کوروش بزرگ حمله می کند،  اسلامی دارد بشدت به سبز و قرمز حمله می کند،  سبزه به سیاهه،  سلطنتی به اسلامی،  غربیه به مرکزیه و مرکزیه به و الا آخر.  اینها دشمنی در جهت اهداف استعمار و امپریالیسم است،  تبادل افکار و گفتگو یا حتی دمکراسی زمخت اولیه نیست.

      خوشبختانه بعلت عدم شجاعت،  این جنگ فقط سرد و اعصاب خوردکن جریان دارد.  گویا هیچ کدام دیگری را ایرانی نمی داند،  و نمی تواند تصور کند،  که بعلت داشتن دمکراسی تاریخی در نوروز،  همیشه تاریخ در ایران،  فضای مجادله و بحث جریان داشته،  و همین موضوع در قرون 8 تا 14 میلادی،  بیشترین اندیشمندان تاریخ بشریت از ایران بوده است.  جای یک ناسیونالیسم قوی علمی تحقیقی و تحلیل گر خالی است،  که با دید از بالا،  بتواند ایرانی را از بز گیری نجات دهد.

   عکس کاریکاتور بز گیری از نشریات ایرانی،   در رابطه با دستگیری بابک زنجانی،  عکس شماره 7223.

   عکس دو مجری در تلویزیون فارسی زبان لوس آنجلسی،  عکس شماره 7224 .   آنها بخاطر دشمنی با اسلام،  بشدت ناسیونالیسم ایرانی را می کوبند،  و ضعیف و خوار و شکست خورده در طول تاریخ نشان می دهند،  آنها با داد و فریاد می گویند،  که اعراب وحشی به ایران حمله کردند،  و ایرانی را کشتند،  و همه چیز را نابود کردند.  آنها ذره ای درک ندارند،  که این موضوع دروغ و دونگ استعماری است،  شاید خود آنها دانسته یا ندانسته نیز از عوامل پولی یا رایگان استعمار هستند،  که در دروغ حمله اعراب به ایران را پافشاری می کنند.  زیرا دلیلی ندارد درصورتیکه بخش عظیمی از ملت ایران دربند اسلام هستند،  چنین گویند و به آنها و مرامشان اهانت کنند،  یا به نوعی به تاریخ ملت های همسایه حمله کنند،  و آنها وحشی در تاریخ بنامند،  همچنین باعث دلخوری علاقمندان به تاریخ ایران شوند،  که چرا و چگونه،  ملت بزرگ و پر جمعیت و متمدن ایران،  از یک مشت عرب عقب افتاده،  که آنها می گویند،  شکست خورد و تار و مار شد!  در این باره پاسخ و توضیحات در وبلاگ زیاد نوشته ام.

طرح جهان قرن جدید

جای ناسیونالیسم قوی علمی تحقیق و تحلیلی فرا بوم ایرانی خالی است

      در چند هفته گذشته همگان از ماجرای اوکراین و روسیه بسیار شنیده اید،  منهم زیاد شنیدم،  اما دریغ از یک تحقیق و تحلیل ایرانی در این باره،  همه چشم و گوش به اخبار و گفته های خارجی داده اند.  هرگز کسی فکر این را نکرده پس ملت ایران و انبوهی از ارتش های یک یا چند نفره سیاسی و اجتماعی ایرانی،  چرا هیچ تحقیق و تحلیل ایرانی در این باره نمی دهند،  و درباره طرح جهان قرن جدید مطلبی گفته نمی شود.

      روسیه و اوکراین،  بدلایل سرمایه داری امپریالیسم نو حاکم بر جهان،  هر دو بسرعت در حال رفتن به یک ساختار تاریخی اجتماع،  یعنی ناسیونالیسم افراطی یا فاشیسم هستند.  آنها بزودی دارای منافع مشترک می شوند،  و همراه قدرت های جدید در همان موضوع،  یعنی فاشیسم و زیاد خواهی،  مانند پاکستان و چین و هند،  دنبال قربانی خواهند گشت،  و چه قربانی بهتر از ضعیفترین کشور های ثروتمند خاور میانه،  رهبران کشور های آزاد پیشرفته نیز فعلاً فقط بلدند جلوی دوربینها بخندند و ژست بگیرند،  و یواشکی پول بدزدند،  آنها برای ما نخواهند بود.

      نباید اغفال طرح موقت دشمنی روسیه و اوکراین را خورد،  مردم روسیه روز بروز بیشتر می خواهند روسیه بزرگ و قدرتمند ایجاد شود،  آنها حتی ممکن است در قیافه های مختلفی ظاهر شوند،  اما همه اش همان اندیشه پتری است.  با این وجود در ایران جای یک ملی گرایی قوی علمی تحقیقی و تحلیلی فرا بوم،  بمنظور مقابله با تهدیدات مختلف از اطراف کشور خالی است،  برای بقای تاریخی بشدت نیازمند آنیم.

عکس یک تانک جنگی،  مشروح در اینجا،  عکس شماره 7225 .

ابله یا احمق

   عکس شماره 7218 ،  این عکس و نوشته روی آنرا از یک تایپیک فیسبوک برداشتم،  و برای مطلب زیر مناسب دیدم:

      یکی از به اصطلاح تاریخ دان های مثلاً ایرانی،  در یک تلویزیون برون مرزی فارسی زبان سخن می راند،  و می گفت،  که اسکندر به ایران حمله کرد و کشت و آتش زد و غارت کرد،  اعراب و مغول و تاتار و افغان و چند مورد دیگر را نام برد،  که به ایران حمله کردند و کشتند و آتش زدند و غارت کردند.  یکی نبود به این بگوید خوب یک باره بگو ایرانی بادمجان بود و ایران جالیز.  او بقدری در دروغ های تاریخ غرق بود،  که هرگز نمی توانست فکر کند،  این تاریخ های و گفته ها و نوشته ها،  توسط استعمار و امپریالیسم بمنظور سبک کارشان،  در دو سه قرن گذشته،  مهندسی تاریخ و تاریخ اجتماعی شده اند،  و تاریخ دروغ و تزویر و برعکس گردیده است.  جای ناسیونالیسم قوی علمی تحقیق و تحلیلی فرا بوم ایرانی خالی است.

 

 شریان آزادی خشک و خشن

جای ناسیونالیسم قوی علمی تحقیق و تحلیلی فرا بوم ایرانی خالی است

      برای رسیدن به جامعه دمکرات تجربه نیاز است،  گاه این تجربه بعلت عدم آگاهی و دانش از دمکراسی،  شکل زمخت و خشن بخود می گیرد.  البته ایرانیها در تاریخ و فرهنگ خودشان دمکراسی تاریخی داشته اند،  از نوروز و اعیاد ایرانی پیداست.  بهمین جهت برای رسیدن به آزادی نوین،  چندان با مشکل روبرو نخواهند بود،  فقط اندکی در شریان اینترنتی و مجازی آنرا تجربه خواهند کرد،  و سپس براحتی بکل جامعه منتقل خواهد شد.

      تاریخ دمکراسی زمخت و خشن خود داستانی است،  گذر از دوران استبداد قبیله ای،  واسطه فئودالی می خواهد،  و گذر از استبداد فئودالی،  دوران بورژوازی می خواهد،  و گذر از استبداد بورژوازی به دمکراسی هم واسطه می خواهد،  و این واسطه می تواند با شرایط ملی،  دمکراسی زمخت و خشن باشد.  در صورتیکه این مسیر جهشی طی شود،  ممکن است سر به دیوار بخورد و یا به آتش پریده شود،  جهش در تکامل معنی ندارد،  ندانستن بخش هایی از گذر علم را جهت توجیه جهش می گویند.

      رعایت اصول علم تکامل و رشد تاریخ اجتماعی مهم است،  عدم دانستن و یا رعایت نکردن این دانش توسط روشنفکران،  جامعه را به سمتی می برد،  که مدت کوتاهی گمان می شود،  وارد دمکراسی شده،  ولی در حقیقت بازیچه امپریالیسم بودن است.  نمونه های آنرا صد سال گذشته در تاریخ ایران بسیار داریم،  فکر می کنند که چرا با این همه انقلاب و ماجرای تاریخی،  هنوز دمکراسی واقعی نیامده است،  این همان موضوع کلیدی است،  ادامه و مشروح در اینجا.

کلیک کنید:  تمدن ایرانی

کلیک کنید:  طبقات اجتماعی ایران

کلیک کنید:  معنی نام شهرها و روستاها

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر


دین کوروش بزرگ

   پیش گفتار

      درباره دین کوروش کبیر بحث های زیادی در اینترنت وجود دارد،  و نیازمند تحقیقات جدید می باشد،  این مقاله در ادامه تحقیقات من بازنویسی می شود.

کوروش و احترام به همه ادیان

      بسیاری از مردم توقع دارند و تصور می کنند،  که هر شخص باید دینی خاص داشته باشد،  و پیرو یک آئین باشد،  آنها فکر می کنند،  که بشر از ابتدای پیدایش در طبیعت دین داشته،  یا باید داشته باشد.  و یا یک شخص باید قوانین دست نوشته یا آسمانی گذشتگان خود را قبول داشته باشد،  و با تعصب کم و بیش دینی،  دیگران را نفی کند،  و یا دشمن حساب نماید.  در طول تاریخ روشنفکران و اندیشمندان زیادی بودند،  که اعتقادات دینی و آئینی نداشتند،  بسیاری از آنها حتی مجبور بودند،  اندیشه آزاد خود را از دست جهل دوران پنهان نمایند.

      در این میان بخش زیادی از مردم،  خصوصا ایرانیان بر این عقیده اند،  که کوروش بزرگ نیز مانند دیگر پادشاهان هخامنشی زرتشتی بوده است،  یا پرسر وعمامه داشت.  اما باید این نکته را یادآور شویم،  که کوروش با وجود احترام فراوانی که برای اهورامزدا و آیین زرتشت قائل بود،  هیچ گاه زرتشتی نبوده است. در واقع کوروش به تمام ادیان و مذاهب و خدایانی که به شکل ها و نام های گوناگون در بین جوامع مختلف مورد تقدیس و پرستش مردم بودند،  احترام فراوانی می گذاشت.  او ضمن آزادی قوم یهود از چنگ «نبونید» فرمان بازسازی معبد یهوه در اورشلیم را صادر می کند،  و خدایان سومر و آکد را به نیایشگاه های خودشان باز می گرداند.

      حالا چگونه می شود عنوان مذهب و دین خاصی را به کوروش نسبت داد،  با توجه به این که او هم به اهورامزدا احترام فراوان می گذاشت،  و هم به مردوک خدای بابل و هم به یهوه خدای یهودیان،  هم کلاه بودایی بر سر داشت؟  برای پاسخ به این سوال،  سوال دیگری پیش می آید،  و آن این است که اگر کوروش یک دین خاص داشت،  چرا با توجه به قدرت و محبوبیتی،  که در نزد جوامع داشت،  هیچ گاه مردم را به آن دین دعوت نکرد،  و آنان را در پرستش خدای خود آزاد گذاشت؟

    عکس سنگ نگاره کوروش بزرگ در پاسارگاد،  با کلاه دینی بودایی،  و عکس دوشیزگان هنرمندان نمایش آئین بودا در کشور کامبوج،  پوشش های دیگر آنها نیز شباهت کامل با آثاری در ایران دارد،  عکس شماره 6423.

      بانوی پژوهشگر گرامی پرنیان حامد معتقد هستند:  کوروش به آئین مهر بود،  که آنرا ریشه اصلی و اولیه زرتشتی دانسته،  او به آئین دیویسنا بود،  که مزدیسنا با آن اختلاف داشت.  این دیدگاه که پشتوانه تحقیقاتی دارد،  درست همان تعریف چند خط اول این صفحه را می گوید.

      با توجه به سخنانی که کوروش به هنگام ورود به بابل ایراد می کند،  و آن چه در استوانه گلین برای ملت ها بیان می کند،  تنها یک مسئله نمایان است،  و آن هم آن است که کوروش در اصل به آزادی اندیشه اعتقاد داشت،  زیرا می دانست در شرایط آن زمان،  که تمدن در حال گذر از برده داری به قبیله ای در ساختار های تاریخی اجتماع بود،  خود بخود اعتقادات مختلف پدید می آمد،  و باید از بالا به همه نظر کند،  نه از کنار یکی از آنها.

  "ما هم باید کوروش بزرگ را الگوی خود قرار دهیم،  و به تمام مذاهب و اندیشه های جهان احترام بگذاریم."

مزدیسنا و دیویسنا

      درباره مزدیسنا و دیویسنا تعاریفی کرده اند،  که چندان مرا خوش نیامده است:

   *  درباره دیویسنا می گویند به معنی پرستنده دیو اصطلاحی است،  که در کیش زردشتی به پرستندگان دیو یا همان خدایان باستانی هند و ایرانی که به آیین زردشت نگرویده بودند اطلاق می‌شود.

   *  درباره مزدَیَسنا می گویند صفت است،  و به‌ معنای پرستندهٔ اهورامزدا است،  مزدا هم همان خدای یگانه‌ است.

      در این دو تعبیر به هیچ عنوان ریشه یابی واژه ای و تاریخی در هیچ جا ندیدم،  مثلاً خدای یگانه را از کجا درک کرده و آورده اند،  یا دیو را چطور؟

   دیویسنا = دیو = دانا، بزرگ، نویسنده دیوان + یس + نا =  قوانین ناب دانشمندان،  تعریف دیو و دیوان در اینجا.

   مزد = مسد = م+ ز یا س + د = پدید آورنده ما و من + یس + نا =  قوانین ناب خدایی،  اطلاع بیشتر در اینجا.

   یس = ی = سنگین و قوی و آخرین + س = سر و مغز،  یس = قوانین، نظامنامه،  که یاسا را برای چنگیز مغول گفته اند.

   نا = ن = برکت + آ = اولین،  بالاترین،  نا = دارای بهترین برکت، ناب.

   مسجد = مزگت = مسگت = مزدگد =  جایگاه مزد یا مس.

   اورمز = اورمزد = هرمز = اور = شهر + پدید آورنده شهر.

      بمنظور معنی و ریشه یابی دیویسنا و مزدیسنا،  ده ها سایت فارسی و انگلیسی را باز کردم،  دیدم این واژه ها را با آوا های گوناگون نوشته اند،  و هر آوا در هر نوشتاری قدیم و جدید،  و در هر زمان و مکان جغرافیایی و انسانی،  تغییر دارد،  ولی در کل یک مفهوم را می رسانند.

      لازم به یاد آوریست،  همیشه در طول تاریخ بین قوانین علمی و دانشمندان،  با درک های اندیشه ای و تصوری،  در تمام سرزمینها،  مسئله و اختلاف بوده است.

   عکس یک اثر از آخرین دوره تمدن کهن جی،  در نگاره این وزنه بخوبی مشخص است،  که شیر های میترایی درست مانند نگاره های تخت جمشید،  دارند گاو را می کشند،  یعنی در آخرین دوره تمدن جی،  گاو پرستی جای خود را به میترایی داده بود.  با این عکس می توان نتیجه گرفت میترایی،  بیش از 4000 سال وجود داشته است،  عقاب های جد نشان فروهر نیز نظاره گر هستند.  عکس شماره 4169.

کلیک کنید:  معابد مهر و میترا

کلیک کنید:  تاریخ دین و آئین در ایران

کلیک کنید:  معنی نام شهرها و روستا های ایران

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

ایران خاستگاه آریایی ها

ایران خاستگاه آریایی ها

   پیش گفتار

      این پست را از اینترنت کپی پیس کردم،  جهت اطلاع بیشتر در جستجوها بنویسید:  دکتر جهانشاه درخشانی،  و مطالب را بیابید.  همچنین میتواند به کتاب مهاجرت آریایی ها از استوره شناس بزرگ ایرانی،  دکتر فریدون جنیدی مراجعه نمایید،  و جهت اطلاع بیشتر در جستجوها بنویسید:  دکتر فریدون جنیدی،  و پیگیری نمایید.

   عکس دکتر جهانشاه درخشانی،  سمت راست،  عکس دکتر فریدون جنیدی،  سمت چپ،  عکس شماره 5945.

مهاجرت‌ های آریاییان و چگونگی آب ‌و هوا و دریا های باستانی ایران

تألیف دکتر جهانشاه درخشانی،  که به زبان های آلمانی و انگلیسی نیز ترجمه شده است.

      بیشتر منابع تاریخی، مردمان امروزه ایران را بازماندگان آریاییانی می‌دانند،  که از سرزمین‌های دوردستِ شمالی به سوی جنوب و سرزمین فعلی ایران کوچ کرده‌اند و مردمان بومی و تمدن‌های این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شده‌اند.

      تاریخ این مهاجرت‌ها با اختلاف‌های زیاد در دامنه وسیعی از حدود 3000 سال تا 5000 سال پیش؛ و خاستگاه اولیه این مهاجرت‌ها نیز با اختلاف‌هایی زیادتر، در گستره وسیعی از غرب و شمال و مرکز اروپا تا شرق آسیا، حوزه دریای بالتیک، شبه‌جزیره اسکاندیناوی، دشت‌های شمال آسیای میانه و قفقاز، سیبری و حتی قطب شمال ذکر شده است. دامنه وسیع این اختلاف‌ها، خود نشان‌دهنده سستی نظریه‌ها و کمبود دلایل و برهان‌های اقامه شده برای آن است.

      اغلب متون تاریخیِ معاصر، این خاستگاه‌ها و این مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت کوتاه و مبهم و غیر دقیق به پایان رسانده‌ و این مبادی مهاجرت را دقیقاً معرفی نکرده و آنرا بطور کامل و کافی مورد بحث و تحلیل قرار نداده‌اند. در این متون اغلب به رسم نقشه‌ای با چند فلش بـزرگ اکتفا شده است که از اقصی نقاط سیبـری و از چپ و راست دریای مازندران به میانه ایران زمین کشیده شده است.

      از آنجا که می‌دانیم مهاجرت‌های انسانی و جابجایی تمدن‌ها در طول تاریخ همواره به دلیل دستیابی به «شرایط بهتر برای زندگی» بوده است، در دوران باستان این «شرایط بهتر» بویژه عبارت از آب فراوان‌تر و خاک حاصلخیزتر بوده است. اگر چنانچه بتوانیم دلایلی برای این گمان فراهم سازیم که در روزگار باستان ویژگی‌های آب‌وهوایی و چشم‌انداز طبیعی در فلات ایران مناسب‌تر از روزگار فعلی بوده است؛ و از سوی دیگر مشخص شود که خصوصیات آب‌وهوایی در سرزمین‌های شمالی ایران نامناسبتر از امروز و حتی روزگار باستان بوده است؛ می‌توانیم مهاجـرت بـزرگ آریـاییـان به ایـران امروزی را با تردید مواجه کنیم و حتی احتمال مهاجرت‌هایی از ایران به نقاط دیگر جهان را مطرح سازیم.

      از آنجا که رشد و ازدیاد جمعیت همواره در زیست‌بوم‌های مناسب و سازگار با انسان رخ داده است، بعید به نظر می‌رسد که جوامع کهن، سرزمینِ با اقلیم مناسب و معتدل ایران را نادیده گرفته و در سرزمین‌های همیشه سرد و یخبندان سیبری، روزگار بسر برده و پس از آن متوجه ایران شده باشند. و همچنین می‌دانیم که در تحقیقات میدانی‌ نیز سکونتگاه‌هایی نیز در آن مناطق پیدا نشده است.

      ما در این گفتار به این فرضیه خواهیم پرداخت که ایرانیان یا آریاییان «به ایـران» کوچ نکردند، بلکه این آریاییان از جملة همان مردمان بومیِ ساکن در ایران هستند که «در ایـران» و «از ایـران» کوچ کردند و پراکنش یافتند.

 

    شواهد باستان‌زمین‌شناسی می‌دانیم که آخرین دوره یخبندان در کرة زمین، در حدود 14000 سال پیش آغاز شده و در حدود 10000 سال پیش پایان یافته است. دوره‌های یخبندان موجب ایجاد یخچال‌های بزرگ و وسیع در قطب‌ها و کوهستان‌های مرتفع ‌شده و در سرزمین‌های عرض‌های میانی و از جمله ایران به شکل دوره‌های بارانی و بین‌بارانی نمودار می‌شود. دوره‌های بارانی همزمان با دوره‌های بین‌یخچـالی و دوره‌های بین‌بـارانی همزمان با دوره‌های یخچالی دیده شده‌اند.

      رسوب‌های چاله‌های داخلی نشان می‌دهد که ایران در دوره‌های گرم بین‌یخچالی شاهد بارندگی‌های شدیدی بوده که موجب برقراری شرایط آب‌وهوایی مرطوب و گسترش جنگل‌ها در نجد ایران شده و در دوره‌های سرد یخچالی به استقبال شرایط آب‌وهوایی سرد و خشک می‌رفته است.

      بدین ترتیب در حدود 10000 سال پیش، با پایان یافتن آخرین دوره یخبندان، شرایط آب‌وهوایی گرم و مرطوب در ایران آغاز می‌شود. شواهد باستان‌زمین‌شناسی نشان می‌دهد که با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقب‌نشینی یخچال‌ها به سوی شمال، به مرور بر میزان بارندگی‌ها افزوده می‌شود. بطوریکه در حدود 6000 سال تا 5500 سال پیش به حداکثر خود که 4 تا 5 برابر میزان متوسط امروزی بوده است، می‌رسد. متعاقب آن آب دریاچه‌های داخلی بالا می‌آید و به بالاترین سطح خود می‌رسد و تمامی چاله‌ها، کویرها، دره‌ها و آبراهه‌ها پر از آب می‌شوند. این دوره‌ای است که در اساطیر ملل مختلف با نام‌های گوناگون و از جمله توفان عصر جمشید و توفان نوح یاد شده است.

      افزایش بارندگی و طغیان رودخانه‌ها یکبار دیگر در حدود 4500 سال پیش شدت می‌گیرد، اما بزودی بارندگی‌ها پایان یافته و در حدود 4000 سال پیش خشکسالی و دورة گرم و خشکی آغاز می‌شود که در 3800 سال پیش به اوج خود می‌رسد و همانطور که پس از این خواهیم دید، این زمان مصادف با جابجایی بزرگ تمدن‌ها در فلات ایران و افول و خاموشی بسیاری از سکونتگاه‌ها و شهرها و روستاهای باستانی ایران است.

      آب‌وهوای گرم و مرطوب دوران میان 10000 تا 4000 سال پیش، پوشش گیاهیِ غنی و جنگل‌های متراکم و انبوهی را در سرزمین ایران و حتی در صحاری امروزیِ خشک و بی‌آب و علف ترتیب داده بوده است. در آن دوران گسترش جنگل‌ها و عقب‌نشینی صحراهای گرم، سرزمین سبز و خرمی را در ایران بزرگ شکل داده بود و دشت‌های شمال افـغانستان امروزی از سـاوانـاهای وسیع (جنگل‌های تُـنک) و علفزارهای مرطوب پوشیده بوده است.

      فراوانیِ دار و درخت در شمال افغانستان و بخصوص بخش غربی آن که بادغیس (در اوستا «وَئیتی‌گَئِس») خوانده می‌شود, در متن پهلوی بندهش گزارش شده است: ''واتگیسان جایی است پر از دار و پر از درخت''. این وضعیت اقلیمیِ شمال افغانستان در متون تاریخی عصرهای میانه نیز آمده است؛ مسعودی در مروج‌الذهب از بلخ زیبا با آب و درخت و چمنزارهای فراوان، یاد می‌کند؛ واعظ بلخی در فضائل بلخ از صد هزار درخت بلخ نام می‌برد؛ نظامیِ عروضی از قول شهریار سامانی آنجا را به جهت خرمی و سرسبزی از بهشت برتر می‌داند؛ و فریه سیاح، مراتع بادغیس را بهترین مراتع تمام آسیا می‌داند. امروزه بخش‌های وسیعی از بادغیس و بلـخ از صحاری خشک و شن‌های روان تشکیل شده است. این شن‌های روان و بیابان‌های سوزان بویژه در پیرامون کرمان و سیستان با گستردگی هر چه بیشتر دیده می‌شوند؛ در حالیکه در متون تاریخی دو هزار سال پیش به جنگل‌ها و چمنزارهایی در این نواحی اشاره شده است.

      در این زمان سرزمین ایران دارای مراتع بسیار غنی و زیستگاه‌های انبوه حیات وحش بوده است. در این منطقه برکه‌ها، آبگیرها و تالاب‌های طبیعی با آب شیرین که محل زیست انواع آبزیان و پرندگان بوده و همچنین جنگل‌های وسیع و نیزارهای متراکم وجود داشته است.

      بنابر داده‌های بخش‌های بالا در فاصله 10000 تا 4000 سال پیش، آب‌وهوای گرم و بارانی در سراسر فلات ایران حکمفرما بوده است که علاوه بر آن سطح زمین و رودها و همچنین مصب رودها پایین‌تر از امروز و سطح دریاچه‌ها و آبگیرها بالاتر از سطح امروزی آنها بوده و در نتیجه همه چاله‌های داخلی، سرزمین‌های پست کنار دریاچه‌ها، دره‌ها، کویرها و رودهای خشک امروزی از آب فراوان و شیرین برخوردار بوده‌اند و در سراسر ایران اقلیمی سرسبز با مراتع پهناور و فرآورده‌های گیاهی و جانوری غنی وجود داشته و شرایط مناسبی برای زندگانی انسانی مهیا بوده است.

      شواهد باستان‌شناسی شرایط آب‌وهوایی گرم و مرطوب در مابین 10000 تا 4000 سال پیش را یافته‌ها و نشانه‌های باستان‌شناختی نیز تأیید می‌کند. از سویی بخش بزرگی از تپه‌های باستانی و سکونتگاه‌های کهن ایران از نظر زمانی به همین دوره 6000 ساله گرم و پر باران تعلق دارند و همه آن‌ها در کنار کویرهای شوره‌زار، رودهای خشک و مناطق بی‌آب و علف پراکنده‌اند که این نشان از شرایط بهتر آب‌وهوایی در زمان شکل‌گیری و دوام آن تمدن‌ها دارد.

      استقرار این تمدن‌ها در کنار چاله‌ها و کویرهای خشک و نمکزار، نشانه وجود آب فراوان و شیرین در آنها بوده است و خشک‌رودهای امروزیِ مجاور تپه‌ها، آب کافی و زلال اهالی شهر یا روستا را تأمین می‌کرده است.

      از سویی دیگر درکنار دریاهای امروزی نشانه‌ای از تپه‌های باستانی به چشم نمی‌خورد. تپه‌های باستانی در جنوب با ساحل خلیج‌فارس فاصله‌ای چند صد کیلومتری دارند که نشان می‌دهد در دوران یخبندان که سطح دریاهای جنوب پایین‌تر از سطح فعلی بوده، پس از بالا آمدن آب دریا، سکونتگاه‌های انسانی به زیر آب رفته است و در دوران بین‌یخبندان که سطح دریاهای جنوب بالاتر و همچنین سطح زمین پایین‌تر بوده و رسوب‌های ناشی از سه رود بزرگِ کارون، دجله و فرات کمتر جایگیر شده بودند، آب خلیج‌فارس تا نزدیکی‌های تمدن‌های آنروز در شوش و سومر می‌رسیده است. کتیبه‌های سومری به روایت این نفوذ آب‌ها به درون میاندورود پرداخته و از شهر باستانی «اریدو» به عنوان "شهری در کنار دریا" نام برده‌اند.

      سکونتگاه‌های باستانی در شمال و در کرانه دریای مازندران نیز با ساحل فاصله‌ای ده‌ها کیلومتری دارند، که نشان می‌دهد در زمان رونق آن‌ باششگاه‌ها، سطح دریای مازندران بالاتر از امروز بوده است. همچنین باقیمانده سدهای باستانی و از جمله سد و بندهای ساخته شده بر روی دره‌ها و آبراهه‌های کوه خواجه در سیستان نیز نشانه بارندگی‌های بیشتر در زمان خود است. این بندها آب مصرفی لازم برای نیایشگاه‌ها و دیگر ساختمان‌های بالای کوه خواجه را تأمین می‌کرده‌اند. امروزه نه تنها آن آبراهه‌ها، بلکه حتی دریـاچـه هـامـون نیز کاملاً خشک شده است. خشکسالی‌های کوتاه مدت اخیر در ایران نشان داد که حتی چند سال کمبود بارندگی می‌تواند به سرعت دریاچه‌ها و آبگیرها و رودهای بزرگ را خشک سازد و چرخه حیات و محیط زیست را در آنها نابود کند. خشک شدن دریاچه ارژن در فارس و زاینده‌رود در اصفهان نمونه‌ای از این پدیده نگران کننده بود.

      نشانه‌های باستان‌شناختی، همچنین آثار رسوب‌های ناشی از سیل‌های فراوان در حدود 5500 سال پیش را تأیید می‌‌کند. به عنوان نمونه می‌توان از حفاری قره‌تپه توسط استاد میر عابدین کابلی در منطقة قم‌رود که با هدف ثبت دامنه دگرگونی‌ها و تغییرات ناشی از طغیان آب‌ها انجام شد، نام برد. بر این اساس در حدود 5500 سال پیش وقوع سیل‌های مهیبی منجر به متروک و خالی از سکنه شدن کل منطقه قم‌رود و مهاجرت مردم به ناحیه‌های مرتفع‌تر مجاور شده است.

      علاوه بر اینها, وجود نگاره‌های روی سفال از غزال، فیل، گوزن، پرندگان وابسته به آب و آبزیان، و حتی لاک‌پشت، ماهی و خرچنگ، نشانه شرایط مطلوب آب‌وهوایی در زمان گسترش آن تمدن‌ها بوده است.

      در اینجا باید به این نکته مهم نیز اشاره کرد که همزمان با دوره‌ای که در فلات ایران شرایط محیط زیست بسیار مطلوب برای جوامع انسانی وجود دارد و از آن بهره‌برداری نیز می‌شود، در سراسر سرزمین سیبری و شمال آسیای میانه و شمال قفقاز که آن ناحیه‌ها را محل کوچ و مهاجرت آریاییان به حساب می‌آورند، تنها چند نمونه معدود از گورپشته یا شواهدی از زندگی غیر یکجا‌نشینی پیدا شده است که از جمله آنها می‌توان از پناهگاه‌هایی در بخش‌های شمالی حوضه آبریز دریاچه آرال نام برد. در آن زمان، در آن سرزمین‌ها تنها سرما و یخ‌‌های باقیمانده از دوره یخبندان حکمفرما بوده و آنچه پیدا شده عموماً متعلق به عصرهای جدیدتر و کوچ ایرانیان و اقوام دیگر به آن نقاط می‌باشد.

      شواهد اسطوره‌شناسی و متون کهن از نگاه اسطوره‌شناسی و متون کهن، افسانة توفان یادگاری از دوران پر باران و مرطوب گذشته است. در متون پهلوی و از جمله بنـدهش آمده است که «تیشتر» بارانی بساخت که دریاها از او پدید آمدند و همه جای زمین را آب فرا گرفت و خشکی‌های روی زمیـن بر اثر بالا آمدن آب به هفت پاره یا هفت کشور تقسیم شدند.

      در وندیداد از دیوی بنام «مَهرَک اوشا» که در برخی نامه‌های پهلوی به «ملکوش» و در مینوی‌خرد بنام «ملکوس» آمده، نام برده شده که دیوی است مهیب که به مدت چند سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد و باران می‌کند.

      به روایت وندیداد، اهورامزدا جمشید را از این آسیب آگاه می‌سازد و دستور ساخت جایگاهی بنام «وَر» را به جمشید می‌دهد تا هر یک از آفریدگان پاک آفریدگار، از مردم و مرغان و پرندگان و چارپایان و گیاهان و تخم گیاهان و آتش و هر آنچه زندگی مردمان را بکار آید را در آن جایگاه نگاه دارد و پس از سپری شدن هجوم این دیو و فرو نشستن توفان، از آن پناهگاه بدر آیند و جهان را دوباره آبادان سازند و از نیستی برهانند.

      این سرگذشت ایرانی به شکل‌های گوناگونی روایت شده است. از جمله هندوان بر این اعتقادند که توفان بزرگ موجب گرفتاری «مانو» شد, اما «ویشنو» که خود را به شکل یک ماهی با شاخی بزرگ ساخته بود، کشتی او را راهنمایی کرد تا بتواند در «کوهستان‌های شمالی» فرود آید. ویشنو خود قبلاً مانو را از توفان بزرگ آگاه کرده و به او فرمان مقابله داده بود. مانو به هفت دانشمند و یک جفت نر و ماده که از همه جانداران گیتی در کشتی داشت، فرمان داد تا از کشتی پیاده شوند و همراه با خشکیدن آب‌ها در سرزمین‌ها گسترده شوند. مانو تخم همه گیاهان را نیز با خود برداشته بود.

      عبارت «کوهستان‌های شمالی» در داستان‌های هندیانی که در سرزمین‌های پیرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگی می‌کردند، اشاره آشکاری است به کوچ آنان از کوهستان‌های پـامیـر و بـدخشـانِ افغانستان امـروزی که از اصلی‌ترین سرزمین‌های ایرانی بوده است.

      روایت دیگری از توفان بزرگ، داستان توفان نوح است که قدیمی‌ترین روایت شناخته شده آن به سومریان تعلق دارد و بعدها مورد اقتباس بابلیان و اکدیان قرار می‌گیرد و در کتاب عهد عتیق (تورات) هم تکرار می‌شود.

 

    سرگذشت توفان بزرگ و سیلاب‌ها، همچنین در تاریخ‌های سنتی چینیـان نیز آمده است. به موجب «کتاب‌های خیزران» در زمان «یـو» yu ، مؤسس سلسله «شیـا» یا نخستین سلسله، سیلاب‌های عظیمی سراسر امپراطوری را تا بلندترین تپه‌ها در بر گرفت. «یـو» با کمال شایستگی موفق به فرو نشاندن سیلاب‌ها در مدت سیزده سال می‌شود.

      شواهدی از وضعیت دریاهای باستانی در آثار ابوریحان بیرونی (همچون «تحدید نهایات‌الاماکن») نیز به چشم می‌خورد. بیرونی هنگام شرح ساخته شدن آبراهة سوئز به فرمان پادشاهان ایرانی، از دریایی به جای سرزمین‌های سفلای مصر یاد می‌کند؛ دریایی که وجود آن در آثار هرودت نیز نقل شده است. او اعتقاد دارد که در دوران پادشاهی میانه مصر، این دریا بحدی گسترش داشته است که کشتی‌ها نه تنها در شاخابه‌های نیل، بلکه بر روی دشت‌های خشک امروزی نیز ره می‌سپرده‌اند و هنگام عزیمت به ممفیس از کنار اهرام می‌گذشته‌اند.

      افسانه‌ها و روایت‌های شفاهیِ نقل شده از زبان مردمان مناطق کویریِ مرکزی ایران، وجود دریایی بزرگ در جای کویر خشک امروزی را تأیید می‌کند. نگارنده داستان‌های متعددی در شهرهای دامغان، ساوه، کاشان، زواره، میبد، نائین، یزد و بردسکن شنیده است که در اغلب آنها به دریای بزرگ، جزیره‌های متعدد، بندرگاه‌ و لنگرگاه و حتی به فانوس دریایی اشاره شده است. در ادامه، نگارنده به دو نکته دیگر تنها اشاره‌ای می‌کند:

      نخست، روایت فرگرد دوم وندیداد و پهناور شدن زمین و گسترش مردمان بخاطر افزونی جمعیت در زمان جمشید و به سوی نیمروز و به راه خورشید، که به گمان نگارنده سوی نیمروز یا جنوب در اینجا اشاره به سوی تابش خورشید گرم نیمروزی و گرم شدن هوا است و نه اشاره به سمت گسترش جوامع انسانی، که در اینباره تعبیر "به راه خورشید"، سمت و سوی پراکنش که از «شرق به غرب» است را بهتر روشن می‌سازد.

      و دیگر، سرگذشت فریدون در شاهنامه فردوسی و تقسیم پادشاهی جهان بین سه پسرش ایرج و سلم و تور که اشاره‌ای به مهاجرت ایرانیان از دل ایران به سوی سرزمین‌های شرقی و غربی است. سلم و توری که بعدها و به موجب گزارش‌های ایرانی به برادر کوچک خود تاختند و اشاره‌ای است به یورش باشندگان سرزمیـن‌های شرقی و غربی ایران به سرزمین مادری خود.

      اما پس از این دوران طلایی یعنی در حدود 4000 تا 3800 سال پیش خشکسالی و قحطی بزرگی به وقوع می‌پیوندد و دوره گرم و مرطوب جای خود را به دوره گرم و خشک می‌سپارد. در این زمان سطح آب‌ها به سرعت پایین می‌رود و دریاچه‌ها و رودهای کوچک‌تر خشک می‌شوند و سکونتگاه‌های انسانی را با بحرانی بزرگ مواجه می‌سازد. بحرانی که با کمبود آب آغاز شده و به سرعت تبدیل به کمبود مواد غذایی، رکود و نابودی کشاورزی، گسترش بیابان‌ها، نابودی مراتع، از بین رفتن زیست‌بوم طبیعی و عواقب بغرنج آن می‌شود.

      این خشکسالی موجب می‌شود تا مردمان ساکن در ایران، مردمانی که پس از توفان بزرگ از کوهستان‌ها فرود آمده و سرزمین‌های پیشین خود را دگر باره آباد ساخته بودند، باز هم دگرباره و علیرغم میل قلبی خود، به دنبال یافتن سرزمین‌های مناسب‌تر به جستجو و کوچ‌های دور و نزدیک بپردازند و بی‌گمان چنین رویدادهای نامطلوب طبیعی و کمبودهای نیازمندی‌های انسانی، موجب اختلاف‌ها، درگیری‌ها، جنگ‌ها و ویرانی‌ها می‌شده است. درگیری‌هایی که وقوع آن مابین ساکنان واحه‌ای کوچک و هنوز کم و بیش حاصلخیز، با تازه از راه رسیدگانِ جستجوگرِ آب و زمین، اجتناب ناپذیر است.

      این پیامدها را کاوش‌های باستان‌شناسی تقریباً در همه تپه‌های باستانی ایران تایید کرده است: «پایان دوره زندگی انسان در حدود 4000 سال پیش و همراه با لایه‌ای از سوختگی و ویرانی». نابودی و سوختگی‌ای که نه فرآیند یورش آریاییان، بلکه نتیجه درگیری‌هایی بر سر منابع محدود نیازهای بشری بوده است و تا حدود 3500 سال پیش به طول می‌انجامد، صدها سالی که به جز معدودی تمدن‌های جنوب‌غربی ایران و شهرهای میاندورود، به ندرت در تپه‌های باستانی آثار زندگی در این دوره را بدست می‌آوریم. این سال‌های سکوت نسبی در سرگذشت ایران، شباهت زیادی به شرایط پادشاهی ضحاک در شاهنامه فردوسی دارد.

      در پایان این دوره و همزمان با آغاز عصر آهن یعنی در حدود 3500 سال پیش، بهبود وضعیت آب‌و‌هوایی به تدریج آغاز می‌شود و زمینه را برای گسترش وشکوفایی تمدن‌های نوین ایـرانی فراهم می‌سازد که در حدود 2800 سال پیش به شرایط مطلوب اقلیمیِ پیشین خود دست می‌یابد.

      با توجه به نکات بالا مسئله کوچ آریاییان از شمال به سوی سرزمین فعلی ایران و آسیای میانه ممکن به نظر نمی‌رسد. آنچه بیشتر به ذهن نزدیک می‌آید، اینست که آریاییان همان مردمان بومی‌ای هستند که از روزگاران باستان در این سرزمینی که از هر حیث برای زندگانی مناسب بوده است، زیسته‌اند و آثار تمدن آنان به فراوانی در این سرزمین دیده شده و در جای دیگری اثری از سکونت آنان به دست نیامده است. بدرستی که تغییرات فرهنگی و تمدنی عصر آهن نتیجة منطقی تکامل عصر مفرغ است و نه تحولاتی ناشی از ورود اقوام دیگر به منطقه. این آریاییانِ ساکن بومی ایران، هنگام افزایش شدید بارندگی دست به مهاجرت به سوی زمین‌های مرتفع می‌زدند؛ و هنگام کاهش شدید بارندگی به زمین‌های پست و هموار پیشین باز می‌گشتند. اینان پس از توفان بزرگ دستکم دو بار از دل ایران به سوی نقاط دیگر مهاجرت کرده‌اند:

    1-  یکبار پس از عقب‌نشینی دریاها و دریاچه‌های داخلی و خشک شدن باتلاق‌های باقیمانده از توفان بزرگ، که از کوهستان‌های مجاور به سوی جلگه‌ها و دشت‌های رسوبیِ هموار و حاصلخیز، کوچ کرده و فرود آمدند؛ که در نتیجه، این مهاجرت‌ها کوچی «عمودی»، از ارتفاعات به سوی دشت‌ها و وادی‌ها بوده است. زمان آغاز این جابجایی‌ها در میانه دوره گرم و مرطوب، و پس از پایان بارندگی‌های شدیدِ موسوم به توفان عصر جمشید یا توفان نوح، و حدود 5500 سال پیش بوده است. به عنوان نمونه‌ای از اینگونه مهاجرت‌ها می‌توان از دو کوچ بزرگ نام برد: نخست، کوچ هندیان آریایی از پیرامون کوهستان‌های هندوکش به سرزمین‌های تازه خشک شدة پنجاب و پیرامون رود سند که یادمان تاریخی آن در متون کهن «ریگ‌و‌دا»ی هندوان باقی مانده است؛ و دیگری، کوچ عیلامیان و سومریان، که از کوهستان‌های غربی ایران به سرزمین‌های باتلاقیِ تازه خشک شدة خوزستان و میاندورود یا بین‌النهرین انجام شده است. در بخش‌های کهن کتاب عهد عتیق یا تورات (سِفر پیدایش، باب یکم)، رویداد کـوچ سـومـریان آشکارا مهاجرتی "از مشـرق" به سوی زمینِ سـومـر یا شِنعـار، مورد توجه و اشاره قرار گرفته است. این گروه اخیر اندیشة ایجاد تمدن را با خود تا درة نیل و مصر در آفریقا پیش بردند و مصریان با بهره‌گیری از آن به پیشرفت‌های بزرگی نائل آمدند. در این باره حتی فرضیه‌هایی دائر بر مهاجرت فنیقیان از سواحل خلیج فارس به کرانه دریای مدیترانه مطرح است. از سوی دیگر می‌دانیم که سومریان از نظر جسمانی شباهت کاملی به ساکنان بلوچستان و افغانستان امروزی و درة سند داشته‌اند؛ آثار هنری و معماری آنان گواهی می‌دهد که تمدن سومر و تمدن شمال‌غرب هندوستان یا سرزمین‌های شرقیِ ایرانی، به یکدیگر همانند بوده‌اند و بی‌گمان از یک خاستگاه سرچشمه گرفته‌اند. کاوش‌های اخیر استاد یـوسف مـجیدزاده در منطقة جـیرفـت این فرضیه را بیش از پیش تقویت کرده است.

    2-  و بار دیگر، مهاجرت‌هایی به هنگام خشکسالیِ مابین 4000 تا 3500 سال پیش که به دنبال ناحیه‌های مناسب‌تر، محل زندگانی خود را تغییر داده و از پی زیستگاه‌های بهتر، از ایران یا به تعبیر سومریان، از "سرزمین مقدس" مادری خود به سوی سرزمین‌های دیگر متوجه شدند و سکونتگاه‌هایی را که در 5500 سال پیش فراهم ساخته و مدت 1500 سال در آنها زندگی کرده بودند را بر اثر رویدادهای ناگوار اقلیمی ترک کردند.

 

      در سرزمین باستانی ایران بزرگ، اقوام و مردمان گوناگونی زندگی می‌کرده‌اند که یکی از آنان و احتمالاً نام عمومیِ فرهنگیِ همة آنان «آریـایـی» بوده است. «همة اقوام و مردمان ایرانِ امروزی»، فرزندان «همة آن اقوام و مردمان کهن» و از جمله آریاییان هستند. اینان در طول زمان و همراه با تغییرات اقلیمی و آب‌و‌هوایی دست به کوچ‌های متعدد و پرشمارِ کوچک و بزرگی زده‌اند که عمدتاً از بلندی‌های کوهستان به همواری‌های دشت و بالعکس بوده است. خاستگاه تاریخ ایرانیان را نمی‌توان تنها به انگاره مهاجرتی که زمان نامشخص، مبدأ نامعلوم، مقصدی ناپیدا و مسیری ناشناخته دارد، منسوب دانست و تنها آنان را نیاکان ایرانیان امروزی شناخت.

      در باورهای ایرانی کهن «شمال» یا «اپاختر» پایگاه اهریمن است؛ جایگاه دیوان و نابکاران و درِ ورود به دوزخ است. ایرانیانی که همواره به سرزمین مادری و خاستگاه خود و وطن خود عشق ورزیده‌اند، اگر سرزمین‌های شمالی خاستگاه آنان بود، در بارة آن اینچنین سخن نمی‌راندند.

      با توجه به همه شواهدی که تا اینجا بطور خلاصه گفته شد، به نظر می‌رسد که ایرانیان یا آریاییان «به ایران» کوچ نکردند؛ بلکه «در ایران» و «از ایران» کوچ کرده‌ و به نقاط دیگر پراکنده شده‌اند.

کلیک کنید:  استون هنچ ایرانی

کلیک کنید:  جغرافیای تاریخی ایران

کلیک کنید:  دروغ مهاجرت آریایی ها به ایران

سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس

    توجه:  اگر وبسایت به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر