وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir
وبلاگ تاریخی و جغرافیایی  " ارگ ایران "

وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران "

مطالب و مقالات از وبسایت ارگ ایران www.arq.ir

دروغ مهاجرت آریاییها به ایران

دروغ مهاجرت آریاییها به ایران در راستای دروغهای تاریخ،  برای بی هویت و غریبه نشان دادن ایرانیها،  در سرزمین تاریخی چند هزارساله ایران است.
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
تصویر تاریخی کوچ ایرانی،  عکس شماره 7024.
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
لوگو تاریخ را علمی بدانید نه داستان روی داستان،  عکس شماره 1618.
این برگه بشماره 160 پیوست لینک زیر است:
. . . ادامه دارد و بازنویسی می شود . . .
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
      در تاریخ سیاسی استعماری آمده است:  اگر بخواهید ملتی را به بردگی بکشی،  فرهنگ او یعنی هویت او را درهم بشکن،  و اگر فرهنگ او غیر قابل خرده گیری بود،  تا آنجا که بتوانی از ابزار دروغ استفاده کن،  و با دروغ آنرا از پای در بیاور،  چون زمانی که ابزار راستی را در دست نداری،  دروغگوئی بزرگترین عامل پیروزی است.
      استعمار سده ها این شیوه را به خوبی انجام داده،  و پیروزی نسبی در مورد ملل قاره کهن و بویژه ایرانیان،  برای در هم کوبیدن فرهنگ و هویت آنها بدست آورده است.
      امروزه در برابر پیدا شدن شیفتگی و کشش بی سابقه مردم ایران و ملل قاره کهن،  بویژه جوانان به سرگذشت نیاکان خود،  بازماندگان استعمار و امپریالیسم نو از ترس افتادن توانایی سیاسی به دست مردم،  و گسترش سریع آن جهت بر پایی قدرت تاریخی قاره کهن،  با ادامه راه استعماری برای درهم کوبیدن،  یا خنثی کردن این کشش،  مطابق معمول تاریخ استعماری،  یک بار دیگر شیادان حرفه ای را وارد کارزار سرنوشت سازی کرده است،  و با تیتر های استاد، مورخ، نویسنده، مجری تلویزیونی یا حزب های الکی،  ژن شناس و محقق،  وارد میدان دروغ پردازی کرده است.
      آن دشمنان بشریت هر روز از آستین گشاد خود دروغی را خارج می کنند،  و آنرا بسوی مردمانی که از همه جا بی خبر نگه داشته شده،  ولی پاک و جستجوگر مانده اند،  هدف میگیرند.  برای مقابله با این دشمنی ها لازم است،  هر جوان در تخصص خود،  حرفه ای و حرفه ای تر شود،  منجمله در علم جغرافیا ـ تاریخ،  و گرایش های تاریخ و تاریخ اجتماعی،  تا راه نوین را برای ورود به قرن 21 بگشایند.
      البته در این راه عده کمی از هم میهنان ما برای مقابله با ترفند های جدید دشمنان،  بسختی بدروغ های تاریخی چسبیده،  و مسیر اشتباهی را می روند،  و در آن نیز پافشاری می کنند.  دشمنان تاریخی ایران ترفندها و برنامه هایی دارند،  گاه ما فکر می کنیم،  که دست آنها را خوانده ایم،  ولی در حقه بازی بسیار زرنگ هستند،  و هر آن ممکن است ترفند دیگری پیاده کنند.  بهمین جهت فقط با واقعیت و درست دانستن و گفتن است،  که می توانیم با آنها بخوبی و راحتی مقابله نماییم،  و همیشه باید یادگار داریوش بزرگ را بخاطر داشت باشیم:  ....خداوند این کشور را از دروغ دور بدارد....
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
افسانه از کجا آغاز شد
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
 تصویر نقاشی مهاجرت کذایی آریاییها به ایران که بجای سند تاریخی می گویند،  عکش شماره 4607.
      افسانه جابجایی و مهاجرت آریاییان از دشتهای شمال آسیای میانه و پامیر و شمال هندوستان،  و پراکندگی آنان در خاورمیانه و اروپا فریب و دروغ است،  اروپاییان آنرا ساخته و پرداخته اند،  تا ایران ها نتوانند بخوبی خود و تاریخشان را بشناسند.  دلایل برای اثبات این دروغ بسیار است،  که تعدادی را ذکر می کنم،  البته برای مفهوم بیشتر،  مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ ایران مهم می باشد.
     مردم امروزه آن بخش های وسیع از شمال شرقی قاره کهن،  هیچگونه مانندگی اندام و چهره با آریاییان اروپا و خاور میانه ندارند،  بیشتر به مردم خاور آسیا می مانند،  که دیدگان کج و تنگ و گونه های پهن دارند.  اگر بگوییم که این افسانه مهاجرت آریاییها درست است،  باید بپرسیم که اگر ایلی یا خانواده ای به هر بهانه و برهان از جایی کنده شده،  و به جای دیگر کوچ می کنند،  باید چپ و راست و بالا و پایین سرزمین خود را شناسایی نماید،  و به بهترین موقعیت،  که برای زندگی مناسب است،  مهاجرت کنند و بروند.
      در شمال و خاور پامیر و هندوستان،  پهنه گسترده و بارور و خرم چین و هند و آسیای جنوب شرقی را می توان دید،  که آبادتر از بخش های باختریست،  که آریاییان بدانجا کوچ کرده اند.  باید پرسید چرا آریاییان به سوی چین و هند و چین نرفتند،  و به سوی باختر به راه افتادند.  برای این پرسش پاسخ درستی وجود دارد،  چون آریاییان از شمال آسیای میانه و پامیر کوچ را آغاز نکردند،  که از آنجا به چپ و راست و بالا و پایین پراکنده شوند.  هیچ گونه نشانه تاریخی و باستان شناسی که کوچ را از نیمروز یا خاور نشانه و برهان باشد،  در دست نیست،  و اگر هست درباره آنها به نادرست داوری گردیده،  کوچ ها و مهاجرت های تاریخی ایرانیان مانند شهر سلاطین بوده است.
      در چند سال گذشته آنچه در کناره رودخانه سن،  از زیر زمین بیرون آورده شده،  نشان می دهد گل ها که خانواده ای آریایی هستند، 7000 سال پیش در آنجا شهر نشین بوده،  و می زیسته اند این تپه از نژاد آریا هنوز به این نام خوانده می شوند،  و کهن ترین یافته ای که در ایران از زیر خاک به دست آمده است،  نیز به 7000 سال پیش می رسد.  نادرست است بگوییم که آریاییان 7000 سال پیش هم در ایران،  و هم در کناره رودخانه سن میزیسته اند.  اگر آریاییان از خاور به راه افتادند،  اول در ایران و اندک اندک پس از گذر هزاران سال در کرانه پایانی اروپا نشیمن گرفته اند،  شاید 7000 قبل.
      بنابر این کوچ آریاییان در زمانی بسیار دورتر شاید 12 ـ 15 هزار سال پیش آغاز گردیده است.  هیچگونه یافته زیرزمینی از آن زمان دیده نشده،  15 هزار سال پیش با پایان دوره یخبندان زمین نیز هم آهنگ است.  چنانکه می دانیم در زمانی نزدیک 15 ـ 20 هزار سال پیش،  سراسر بخش شمالی گوی زمین را سرما و یخبندان فرا گرفته بوده،  و بجز کرانه های بالایی دریای هند و عمان،  که گرمتر بوده،  ماندگاری زیستن و تکامل گونه انسان را یاوری می کرده،  دیگر سرزمینها شایستگی کمتری برای زندگانی داشته اند.
      بنابر این بهتر است بگوییم،  که آرینها با دگرگونی آب و هوا و بهتر شدن زمین،  برای زیستن و فزونی یافتن شمار انسانها و کمبود جا،  در زمان های بسیار دور و دراز به چهار سوی خود کوچ کرده اند.  باز پرسش اینست،  از کجا؟  زیرا گفتیم که نشستگان دشت پامیر به سوی شمال و خاور نرفته اند.  بسیار به اندیشه نزدیک است،  آریاییان که نام خود را به سرزمینشان نیز (ایران) داده اند،  در  14 تا 12 هزار سال پیش که آب و هوای زمین گرمتر شده،  و شایستگی بیشتر برای زیستن یافته است،  از ایران به چهار سوی خود کوچیده اند،  از خاور به سوی هندوستان،  از شمال به سوی روسیه امروز و قفقاز،  سپس به سوی اروپا و از باختر به سوی بین النهرین و بالکان و یونان،  و از جنوب دریا هم نتوانسته،  از جنبش و کوچ آنان جلوگیری نماید،  زیرا هم اکنون نشانه های زبان ایرانیان کهن در زبان بومی مردم شیسل دیده و شناخته می شود.
      پس این درست است،  که در 14 تا 12 هزار سال پیش آریاییان از ایران برای یافتن جایگاه زیست بهتر به جنبش در آمده،  و هر خانواده ای به سویی که به آن دسترسی داشته کوچیده اند.  واژه (زمین لاد) امروزه نیز درزبان یونانی کار برد دارد،  و به گوش میخورد،  این واژه همان زمین و سرزمین را به اندیشه و یاد می آورد،  که بخش (زمین) آن در خاور و بخش (لاد) یا (لند) در باختر جایگزین سرزمین و کشور شده است.
      به زبان دیگر ((ایرلند)) همان ایران زمین است،  و زیباست اگر بدانید که بخشی از مردم آنجا خود را مانند خانواده گیل می دانند،  که همان گیلکها هستند،  و در شمال ایران هم زندگی میکنند،  به تاریخ اقوام آریایی ایرانی مراجعه شود.  بنابر این آریاییها از سرزمین ایران بزرگ کوچ کرده،  و زبان خود را در شمال آسیا و خاورمیانه و هندوستان و اروپا پراکنده کردند.  در واقع زبان های آنها از زبان مادری آریایی ایرانی می باشد،  که گویش های آریایی امروز پدید آمده،  و در سراسر جهان ساخته و پرداخته شده اند.
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
جهان نمای دوران یخبندان کوچک،  عکس شماره 5751 .
 A      و  B،  یخبندان اروپا و آسیا در 15 هزار سال پیش،  این دوران یخبندان کم و بیش از 200 هزار سال قبل شروع شده بود،  و 15 هزار سال پیش آغاز پایان آن دوران بود.  در باره دوران های زمین شناسی در قرن 21 تحقیقات عمیق و علمی انجام یافته است،  که در قرن های گذشته این علوم در اختیار تاریخ نگاران نبود.
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
   تصویر جهان نمای دوران یخبندان،  عکس شماره 5752 ،  A قاره آمریکا در 12 هزار سال پیش،  B اروپا در 12 هزار سال پیش،  C اروپا در 10 هزار سال پیش،  D اروپا در 8 هزار سال پیش.
   توجه:  جهت اطلاعات بیشتر بزبان انگلیسی،  در جستجوها بنویسید:  "آخرین دوران یخبندان"،  و کلی عکس و جهان نما و سایت و مقاله ببینید.
      با این وجود مشخص است انسان هموساپین،  بعد از آغاز پایان یخبندان توانستند بالای مدار 50 درجه شمالی زندگی کنند،  و آنها نیز از جنوب به شمال مهاجرت کرده بودند،  نه از شمال به جنوب،  البته در حاشیه عقب نشینی یخبندان نئاندرتال ها وجود داشتند،  که با نفوذ انسان های امروزی کشته شدند و از بین رفتند،  مشروح در تخریب و انقراض.
   پرسش از عموم:  آیا تا کنون یک کریدور مهاجرت انسانهای قدیم را شناسایی یا کاوش کرده اید؟
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
نگاه کوتاه به اعماق تاریخ
      از دو دهه آخر قرن 20 با پیشرفت های علوم،  منجمله زمین شناسی و باستان شناسی،  فیزیک و شیمی و ژنتیک و غیره،  درک و دانش از تاریخ و پیدایش انسان،  بطور کلی دگرگون شد،  قبل از آن دانشمندان امکانات و دید محدود داشتند.  از حدود 70 هزار سال پیش با دوران سرما و کم شدن آب دریاها،  کوچ نشینی با خروج همو ساپین اولیه Homo sapiens از قاره آفریقا آغاز شد.  سپس با ورود آنها از دو جای ایران،  تنگه هرمز و جنوب غربی ایران،  در ایران نیز کوچ نشینی بوجود آمد.
      در محل های جدید طی مدت 10 تا 30 هزار سال،  قبایل متعددی از این انسانها شکارچی گرد آورنده تشکیل گردیدند،  و مطابق ذات گردشی انسان و نیز برای غذا به بخش های دیگری از قاره ها رفتند و پراکنده شدند.  قبایلی که از جنوب غربی ایران وارد شدند،  در مرکز ایران تا قفقاز پخش شدند،  آنها از کشور مصر و صحرای سینا عبور کرده بودند،  و مدت 10 هزار سال زمان برده بود،  تا خود را به ایران برسانند.  آنها قبل از آمدن به این مرحله کوچ،  طی مدت حدود 20 هزار سال،  در شمال آفریقا نسبتاً سفید یا گندمی شده بودند،  البته اصلیت آنها از میانه کشور اتیوپی بود.
جهت اطلاع بیشتر بزبان انگلیسی در جستجوها بنویسید:  Homo sapiens.
      انسان هایی که در فلات ایران جا خوش کردند،  طی ده هزار سال کاملاً سفید شدند،  و نطفه اقوام آریایی یا در واقع ایرانی گذاشته شد.  در دروغ های تاریخی می خواهند بگویند،  که همو ساپین در اروپا سفید پوست شده بود.  آنها در مناطق زاگرس و قفقاز و البرز و دشت های سبز میان آن کوه ها،  بدلایل آب و هوای خیلی خوب و مناسب ییلاق قشلاقی،  و تغذیه خیلی عالی،  انسان های باهوش و سالم و قوی شدند،  عمر بیشتری یافتند و متعاقب آن انباشت تجربه بیشتر و انتقال بهتر آن به نسل های بعد بود.  بدین ترتیب و با جمع بندی کلی،  نسبت به مردمان و قبایلی که در جنوب و بیابانهای غرب یا جلگه های مالاریایی جنوب غربی بودند،  برتری پیدا کردند.
      در منطقه فلات ایران زبان ایرانی که پایه بخش های زیادی از زبان های اروپایی است،  و به دروغ هند و اروپایی می گویند ریخته شد.  بخش زیرین و ابتدایی زبان از اتیوپی مرکزی بود،  و در ادامه رشد و تکامل هر منطقه واژه ها و دستور زبان جدید یافت.  آن هایی که از باب المندب عبور کرده بودند،  در کشور های یمن و عمان در شبه جزیره عربستان،  که آن زمان خیلی سرسبز بود،  حدود 10 هزار سال مانده،  و آثاری از سنگ های برنده در بیابان شرق عربستان یادگار گذاشتند،  سپس توانستند حدود 50 هزار سال پیش از تنگه هرمز عبور کنند و به ایران بیایند،  آنها سیاه پوست بودند،  و اصلیت آنها هم از اتیوپی مرکزی بود.
      این گروه ها در ادامه حرکت خود بسمت هندوستان رفتند و حدود 40 هزار سال پیش رد پا های خود را در شمال استرالیا یادگار گذاشتند.  یعنی این قبایل و منشعب شدگان آنها توانسته بودند،  فقط در مدت ده هزار سال از کناره های اقیانوس هند عبور کنند،  و هنوز در گینه و هندوستان نمونه های قیافه و ژنتکی آنها دیده می شود.  آنها در گیر با انسان نما های هومو فلورسیلین  Homo floresiensis شدند،  که حدود 12 هزار سال پیش آخرین خانواده اینگونه انسان نما را در غار گینه سوزاندند،  و استخوان های سوخته ای برای ما یادگار گذاشتند.  جهت اطلاع بیشتر بزبان انگلیسی در جستجوها بنویسید: Homo floresiensis.
      آن هایی که در کوهستان های قفقاز بودند،  در ادامه حرکت و مهاجرت،  توانستند حدود 40 هزار سال پیش با جمجمه مرد اروپایی موزه بوخارست،  ردپا و آثاری از خود بجای بگذارند،  اینها با انسان نما های نئوندرتال در اروپا در گیر شدند،  و حدود 20 هزار سال پیش آخرین چند نئوندارتال را در غار های ساحلی جنوب اسپانیا غافل گیر کردند و کشتند،  و استخوان های آنها را برای امروز یادگار گذاشتند.
      قبایل هموساپین که در ایران و زاگرس بودند،  رشد نموده و وارد دوران سنگ میانه شده،  و شروع به مهاجرت به اطراف کردند،  و به عراق و افغانستان و پاکستان و ترکیه امروزی و... رفتند،  و آثاری بجا گذاشتند.  آنها انسان هایی که در جنوب شرق ایران بودند را از بین بردند،  دلایل این مهم ممکن است بدلیل بالاتر رفتن تمدن شان بوده باشد.  با وجود شکل گیری قبایل در حدود 20 هزار سال پیش،  و دفاع از خاک و ملک در مسیر های مهاجرت،  و نیز بالا آمدن آب دریاها امکان ادامه مهاجرت هموساپین از آفریقا گرفته شد.  سپس به دوران سنگ جدید و تمدن رسیدیم.
   پرسش از عموم:  آیا واقعاً انسان اولیه از آفریقا آمد،  یا در حوزه تمدن کهن جی رشد و تکامل یافته است؟
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
   عکس یک رئیس قبیله امروزی در آفریقا و تصویر خیالی از کیومرث شاهنامه فردوسی،  عکس شماره 2540.
      شاهنامه با داستان کیومرث که بنیان گذار خاندان پیشدادی دانسته شده آغاز می گردد.  کیومرث نخستین پادشاه این خاندان است،  همواره بالای کوه زیست و پوست پلنگ پوشید،  سی سال شاه بود،  دد و دام و همه جانوران را به خود رام کرد،  مشروح در شاهنامه فردوسی.  وقتی شاهنامه را هر چه بیشتر می خوانم،  و دقت می کنم متوجه می شوم،  که فردوسی چگونه دانش ما قبل تاریخ را می دانسته،  این دانش تا یک قرن پیش که چه عرض کنم،  تا همین 20 سال پیش ناشناخته بود،  و فقط در رمز و راز آفرینش دینها نهفته بود.
  ــ  دو نکته را یاد آوری نمایم:  اول،  بعد از انقلاب کشاورزی،  جلگه های اطراف فلات ایران،  رشد جمعیت و متعاقباً با تنگاتنگی شهرها و رشد تمدن روبرو شدند.  نکته دوم،  آنچه که می گویم نطفه اقوام ایرانی بسته شد،  درباره آن هیچ تعلیل و تحلیل مستقل ندیدم،  امیدوارم جوانان باهوش دارای ذهن های پویای تاریخی اقوام مختلف ایرانی،  دراین باره تحقیق نمایند.
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
شهر سلاطین
      در صحرای قره قوم ترکمنستان،  واقعیت تاریخی مهم،  4000 ساله ایست،  که آرام در کناره جنوبی آمو دریا یا جیحون،  مابین شهر های تاریخی اورگنج، خیوه، بخارا،  در زیر خاک خوابیده بوده.  امروز شهر باستانی بسیار بزرگی از دل خاک سر بر آورده،  که خبر از 2000 ق.م،  می دهد،  زمانی که رودخانه از کناره آن می گذشت و شهری مهم و آبادی بود،  در وسعت ده کیلومتر مربع بدون حصار،  که خبر از جمعیت بیش از یکصد هزار نفر را میداد،  ولی تاکنون مساحت خیلی کمی از آن کاوش شده است.  3800 سال پیش مسیر رودخانه عوض گردیده،  و در ضمن رشد جمعیت شهر باعث شده بود،  که مردم به جا های دیگری هجرت کنند.  فعلاً این شهر را بدلیل فراوانی آرامگاه ها و گبرستان های بزرگان شهر سلاطین نام نهاده اند.
      آنچه که از آثار پیداست،  مردم آن زرتشتی بودند،  و آتشکده هایی در آن است،  و مدارکی که فعلاً آنها را آشکار نمی کنند،  ولی می گویند اولین محل پیدایش دین های ایرانی و هندی است.  آثاری که از دل خاک بیرون آمده خیلی گویا و جالب هستند،  گبرستان ها و آرامگاه های زرتشتی.  همچنین می گویند مردم آن بعد از بی آبی،  بسمت ایران کنونی مهاجرت کرده اند.  این قدیمی ترین مکان کشف شده با تمدن زرتشتی است،  که با مطالعه و تحقیق آن،  تاریخ به جا های جدید برده می شود،  و چه بسا دانش گذشته ما را دگرگون نماید.  امید است ایرانیها در این باستان شاسی کمی فعالیت کنند،  و فقط بدست خارجیها سپرده نشود.  البته یاد آور شوم،  این تمدن 3000 سال بعد از تمدن کهن جی بوده است.
* ای ایران، ای مرز پرگهر  <><>  ای خاکت سرچشمۀ هنر *
* دور از تو اندیشۀ بدان  <><>  پاینده مانی و جاودان *
* ای دشمن از تو سنگ خاره‌ای من آهنم  <><>  جان من فدای خاک پاک میهنم *
* مهر تو چون شد پیشه ‌ام  <><>  دور از تو نیست اندیشه ‌ام *
* در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما  <><>  پاینده باد خاک ایران ما *
* سنگ کوهت در و گوهر است  <><>  خاک دشتت بهتر از زر است *
* مهرت از دل کی برون کنم  <><>  بر گو بی‌ مهر تو چون کنم *
* تا گردش زمین و دور آسمان به پاست  <><>  نور ایزدی همیشه رهنمای ماست *
* مهر تو چون شد پیشه‌ام  <><>  دور از تو نیست اندیشه‌ام *
* در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما  <><>  پاینده باد خاک ایران ما *
   نظر خواننده وبلاگ:  عده ای می گویند که مردان،  آشوری و مصری و عرب و روم باستان،  دامن می پوشیدند،  و در بعضی از حجاری های باستانی غرب ایران نشان می دهد،  که مردان دامن می پوشیدند.  در بعضی از آثار باستانی نوشته شده،  که مثلاً مردها یا همان مادها هم دامن پوش بودند،  ولی به یکباره از حدود 1200 تا 800 قبل از میلاد،  وضع عوض شد،  و تمام حجاریها و آثار باستانی ایران،  مردان ایرانی با شلوار ظاهر شدند،  و از آن زمان در بعضی کتیبه های آشوری،  از ایران یا آریایی نام برده شده است،  که قبلاً چیزی از آریایی نمی دانستند.  اینها می تواند مدارکی برای مهاجرت آریایی ها به ایران باشد.
   پاسخ انوش راوید:  در لرستان و همدان و کردستان و آذربایجان و بخش های وسیعی از استان فارس و اصفهان،  هرگز در طول پیدایش بشر،  امکان پوشیدن فقط دامن نبود،  دامن مخصوص مناطق گرم بود.  در هندوستان جنوبی دامن می پوشیدند،  و در شمال آنجا شلوار،  بجهت سرما مردم غرب ایران و زاگرس شلوار پوش بودند،  و دامن های بلند را که در آثار تاریخی پیداست،  هنگام مراسم می پوشیدند. همین آریاییها که لفظ درست آن ایرانی است، بودند،  و بدلیل افزایش جمعیت و سلامتی بهتر و هیکل قوی تر،  براحتی توانستند آشور و بابل و غیره را شکست دهند.
      در ایران و ایرانیها از تمدنها و فرهنگ های ایرانی نوشته ام،  بدلیل چهار راهی ایران،  همیشه تمدن شکل ترکیبی و جدید می یافت،  و گذرهای تاریخی در ایران انجام می پذیرفت.  من در جل و چلاسر تنکابن مازندران ایران زندگی می کنم،  اگر مرد یا زنی جرأت کند یکی دو سال فقط دامن بپوشد،  دچار رماتیسم شدید شده،  و از پا می افتد.  انسان های هموساپین در همه جای گیتی پراکنده شد،  و طی سی و چهل و پنجاه هزار سال،  در مناطق خودشان بنا به مصلحت جغرافیا،  رشد و تکامل یافتند.  اما در نهایت یک فرهنگ و تمدن،  که از حوزه خلیج فارس بود، به همه آن انسان ها چیره یافت،  و در جهان گسترش پیدا کرد.
* * * * * * * * * * * * * *
* ندانی که  ایران  نشست منست  <><>  جهان سر به سر  زیر  دست منست *
* هنر نزد  ایرانیان است و  بـــس  <><>  ندادند   شـیر  ژیان  را  بکــس *
* همه   یکدلانند   یـزدان   شناس  <><>  بـه   نیکـی  ندارنـد از  بـد هـراس *
* دریغ است ایـران که ویـران شــود <><>  کنام   پلنگان  و  شیران  شــود *
* نبـاشد چو ایـران  تن  من مـبـاد <><>  چـنین  دارم  از  موبد   پــاک یـاد *
* همـه روی یکسر بجنگ  آوریـم  <><>  جــهان بر  بـداندیـش تنـگ آوریم *
* همه سر بسر تن به کشتن دهیم  <><>  به از آنکه  کشـور به دشمن دهـیم *
* چنین گفت  موبد  که مرد  بنام  <><>  بـه از زنـده  دشمـن بر او  شاد  کام *
* اگر کشت خواهد تو را روزگــار  <><>  چه نیکـو تر از مرگ در کـار زار *
   قابل توجه:  سرزمینهای جلگه ای گرمسیری و نیمه گرمسیری،  در گذشته تا همین چند ده سال پیش،  محل مالاریا بود،  بسیاری از این سرزمینها امکان کوچ نشینی نداشتند،  مانند جنوب میان رودان یا کشور یونان.  تا همین چند دهه پیش،  مردم محلی چلاسر و جل که من زندگی می کنم،  از دست مالاریا دو سه ماه تابستان را به کوهستان البرز پناه می بردند،  در تمام گیلان و مازندران همین گونه بود و کوچ کوتاه داشتند،  در سفر نامه تاریخی به شمال ایران نوشته ام،  که اینجا سرزمین مالاریا و تب بود.
      بهمین جهت عزیزان که درباره تاریخ و تاریخ اجتماعی مطالعه می کنند،  جغرافیا به تمام معنی آنرا در نظر داشته باشند،  مثلاً،  در سرزمین های مالاریایی،  مردم عمر کوتاه داشتند،  و متعاقب آن تونایی بدست آوردن تجربه،  و انتقال آن نیز کم بود.  اگر به یونان سفر کنید از فراوانی پشه آنوفل تقریباً متعجب می شوید،  امروزه آنها ناقل مالاریا نیستند،  ولی تا نیم قرن پیش،  قبل از سم پاشی های عمومی جهانی،  آنها ناقل بیماری بودند.  یکی از علت هایی که این کشور در قرون جدید نتوانسته بود،  در مقابل ترکان مقاومت کنند،  همین موضوع بود،  ضعف عمومی جامعه در مقابل مالاریا،  که متعاقب عقب ماندگی را بدنبال داشت.
      در جنوب میان رودان و کشور مصر هم وضع همین گونه بود،  یکی از علت هایی که تاریخ این کشورها بسرعت دگرگون می شد،  صدمه زدن مالاریا بود،  که نمی گذاشت مردم و حکام عمر قابل ملاحظه ای داشته باشند.  ولی وضع در فلات ایران متفاوت بود،  مردم این فلات بدلیل مرتفع بودن محل زندگیشان،  کمتر از این مشکل صدمه می دیدند،  و هر کجا مالاریا بود کوچ هم بود،  به تاریخ کوچ در ایران مراجه شود.
   مهم ــ  جوانان باهوش متخصص ایران،  تاریخ را با داده های خارجی و دانش هایی،  که تاکنون گفته اند نبندید،  و نگویید فعلاً همین علم است که آموخته ایم،  این طرز فکر حافظه محوری سیستم آموزشی وامانده را دور بریزید،  و با ذهن نو به تحقیق و تحلیل های جدید تاریخ نویسی ایرانی دست بزنید،  البته ضمن شناخت و کاملاً دور از تاریخ نویسی استعماری.
   توجه :  جهت اطلاع از تحقیقات بیشتر و جدید تر،  در جستجوها بنویسید:  "دروغ مهاجرت آریاییها به ایران"،  و مقالات و تحقیقات دیگران را هم ببینید.  
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
عکس تاریخی عشایر جاده هراز،  حدود 1300 خورشیدی،  عکس شماره 1225.
...............
   برچسبها:  دروغ مهاجرت, مهاجرت آریاییها, دروغهای تاریخ, شهر سلاطین, اعماق تاریخ, آغاز افسانه, دوران یخبندان, آخرین یخبندان, مهاجرت دروغی.
.............
دروغ مهاجرت آریاییها به ایران
مستندهای مربوط
مستندهای بیشتر را در آپارات و نماشا لینک آن در ستون کناری ارگ ایران
* * * * * * * * * *
............................
    توجه 1:  اگر وبسایت ارگ ایران به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  تارنمای ارگ ایران،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین عکسها و مطالب ارگ ایران را بیابید.
   توجه 2:  جهت یافتن مطالب،  یا پاسخ پرسش های خود،  کلمات کلیدی را در جستجوهای ستون کناری ارگ ایران بنویسید،  و مطالب را مطالعه نمایید،  و در جهت دانش مربوطه این تارنما،  با استراتژی مشخص یاریم نمایید.
   توجه 3:  مطالب وبسایت ارگ ایران،  توسط ده ها وبلاگ و تارنمای دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به ارگ ایران مراجعه نمایند.
   ــ  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.
پرسشهای خود را ابتدا در جستجوهای تارنما بنویسید،  به احتمال زیاد پاسخ خود را می یابید
جهت آینده ای بهتر دیدگاه خود را بنویسید،  و در گفتگوهای تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی شرکت کنید.
برای دریافت فهرست منابع نوشته ها،  در بخش نظرات زیر برگه مورد نظر پیام بگذارید.

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران

 جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،  صفحه یک

صفحه اطلاعات و موضوعات عمومی

منبع:  اطلاعات و تحقیقات شخصی.

   توجه: ات یا آت که در انتهای بعضی از واژه های می آید،  عربی نیست،  و ریشه در زبان و حروف هیروکلیف جی دارد.

تحلیل هایی با ریشه در دروغ

     بسیاری از برنامه سازان و تحلیل گران،  که درباره مسائل مختلف تحلیل می کند،  گاه تعجب می کند و می گویند،  چرا بعضی از مسائل ساده را دیگران و مردم متوجه نمی شود،  و یا چرا تحلیل و گفته های آنها تأثیری ندارد.  این عده برای اینکه گفته های خودشان را ارزش تاریخی هم دهند،  حتماً از یکی از دروغ های تاریخ،  که فکر می کنند واقعیت است،  استفاده می کنند.  مثلاً می گویند ملت ایران در طول تاریخ،  مورد حمله الکساندر یونانی و چنگیز مغول و این و آن قرار گرفته،  و برای همین دچار مشکلات شده است.  این عده خودشان درکی از واقعیت های تاریخی و اجتماعی ایران و قاره کهن و جهان ندارد،  و بدلیل عدم دانستن از حقیقت،  نمی توانند گفته های خودشان را جنبه دقیق و اصولی،  بنا به واقعیت های تاریخی و تاریخ اجتماعی دهند.

      برای اینکه یک تحلیلگر و یا برنامه نویس اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ایرانی یا حتی خارجی،  بتواند گفته ها و نوشته های خودش را مورد پسند برابر با قوانین علمی نماید،  لازم است از جدید ترین تحقیقات علوم انسانی منجمله تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران بدرستی بداند.  در غیر اینصورت تحلیل هایی با ریشه در دروغ ارائه می دهد،  و خود بخود چنین تحلیل و یا برنامه ای،  نمی تواند جایگاهی داشته باشد،  و شکست می خورد.  بمنظور دانستن درست و واقعی از تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران،  مطالعه و پیگیری این وبلاگ و لینک های آن پیشنهاد می شود.

تاریخ را واقعی درک کنید

      بعد از پایان سلسله هخامنشیان سرزمین وسیع ایران،  قوانین هخامنشی و مکتب اهورایی شاه خدایی خود را از دست داد،  البته گذر تاریخ اجتماعی ایران به مرحله تکاملی جدید،  از زمان داریوش بزرگ آغاز شده بود.  با دقت در کتیبه بیستون کاملاً پیدا می شود،  مانند ذکر شورش هایی که علیه شاه انجام می شد،  و نیز مسئله مهم شورش یک مغ،  که در سنگ نبشه بی ستون اولین اسیر نوشته شده (B در متن بخش کتیبه های کوتاه) و در آخر اسرا (K در متن کوتاه) را با کلاه عروجی (شیپوری) معروف دراویش قونیه حکاکی کرده اند،  و با کمی اختلاف نسبت به بقیه قرار دارد،  که گویا کمی ترس پنهان حکاک از مغ بوده است.  این فرقه دینی اساس تشکیل مجلس مغستان در حکومت اشکانیان بوده است،  در ادامه تکامل دینها که از زمان پیدایش بشر وجود داشته و ادامه دارد،  و زمان شاهنشاهی ساسانیان با نفوذ مانوی در تمام ایران اشکال مختلف مسلکی هم پدید آمد.  با کاغذ و نویسایی از قرن 8 م،  این مسلکها گسترش یافت،  و با دروغ نویسی و رجز خوانی ها و انواع دعاها و جادوها و غیب گویی و خالی بندی های الکی در کتابها،  سران آنها توانستند،  خواسته خود را به تمام ایران گسترش دهند.  در ادامه تکامل دینها و آمدن اسلام این وضع همچنان باقی بود فقط در اواخر ساسانیان چون شاهنشاهی در خطر بود،  در بخش ایران غربی با آنها مبارزه شد،  توجه نمایید جنگ پنهان با دین یکی از دلایل اصلی سرنگونی ساسانیان بود.  اینجا بگویم کسانی که در این زمان ها تاریخ می نوشتند،  از بنگاه های فکری این فرقه ها بودند.

      مانی گری، باطنی گری، صوفی گری، خراباتی گری، و غیره،  قرن های 7 تا 12 م، در ایران بزرگ در اوج خود قرار داشت،  اما مغستان همچنان با دیدگاه جدید دینی قدرت بیشتر داشت.  به پیروان مغستان،  مغول یا مغولی می گفتند،  مانند افغانستان، که فرد را،  افغان و افغانی می گویند.  داشتن قدرت بیشتر مغستان یا مغول در ایران از میان کتاب های همان فرقه های دینی ذکر شده دیده می شود،  که کلی از مغول تعریف و تمجید کرده،  و حتی چنگیز را اولوالامر شناخته اند.  ولی هیچ کدام اشاره ای نکردند،  که مغول از بیابان های شمال چین آمده است.  حرکت مغول ها که از جمیع طوایف ایرانی بویژه ایران شرقی بودند،  آغاز پایان سازمان قبیله ای ایران بود،  و تحول جدید اجتماعی نو فئودالی را بدنبال داشت،  که با حکومت صفویه شکل گرفت.  در طول تاریخ وسعت جغرافیایی ایران بزرگ امکان هماهنگی در اداره کشور را توسط یک شاه مشکل می کرد،  چون مردم او را نمی توانستند از نزدیک بشناسند،  ولی مسلک و دین بود که به راحتی حاکم می شد.  برای اینکه مطالب فوق را بهتر متوجه شوید مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید پیشنهاد می شود.

      عزیزان هم میهن ایرانی و قاره کهن هوشیار باشید و دروغها را بشناسید،  و به سوی کشف واقعیت ها بروید،  آینده و سرنوشت را بر اساس واقعیت های تاریخی گذشته خود بنویسید.  پا و ذهن را جلو بکشید و بسوی آینده نوین و تمدن جدید کنترل انرژی بروید،  ما مردم ایران بزرگ می توانیم.  فقط باید اول ترفند های دشمنان را بشناسید،  که اشکال مختلف دارد،  یکی از آنها امروزه اندک وبلاگ هایی هستند،  که ظاهری ایرانی و ملی و دینی و باستانی دارند،  و با چند تعریف آبکی از تاریخ ایران و دین و یا ملت های ایرانی،  دروغ های تاریخی را تکرار و رو نویسی می کنند،  و می خواهند گمراهی و خمودی و سر شکستگی بسازند.  آنها فقط چند بی نام نشان هستند،  که معلوم نیست کی و کجایی اند،  آنها درکی از واقعیت ها و توانایی ملت ایران ندارند.  بدین منظور بخش هایی از تاریخ افریقا را بررسی می کنم،  که شیوه کار استعمار گران و نوکران آنها را بشناسید،  از دید استعمار قاره کهن و آفریقا تفاوتی ندارد.

      پاتریس لومومبا قهرمان افریقا گفته است:  روزی تاریخ سخن خواهد گفت،  اما نه تاریخ که در بروکسل، لندن و پاریس یا واشنگتن می نویسند و تعلیم می دهند،  بلکه تاریخی که در کشور های رها شده از بند استعمار و دست نشاندگان آن می آموزند.  باری افریقا تاریخ خود را خواهد نوشت و این تاریخ هم در شمال و هم جنوب تاریخ افتخار و شرف خواهد بود.

      قوام نکرومه در کتاب معروف خود بنام افریقا باید متحد شود (ترجمه دکتر محمد توکل) نوشت:  تا زمانی که برده داری در دنیای جدید ریشه ندوانده بود کسی افریقایی ها را تحقیر نمی نمود.  جهانگردانی که از این قاره دیدن نموده بوده اند در خاطرات خود فقط با کنجکاوی و دقتی که برای غریبه ها امری طبیعی است سکنه افریقا را توصیف نموده اند.  طرز تفکر جدیدی در مورد افریقا تنها هنگامی به میان آمد که تجارت بردگان و برده داری به مقیاسی وسیع و سرسام آور افزایش یافت.

      این قطعه بنیان اجتماعی ـ اقتصادی همه جعلیات بورژوازی باختر را درباره کهتری نژاد افریقایی ها بدرستی منعکس می کند.  انسان شناسان بورژوازی برای توجیه بردگی افریقایی ها و وحشیگری فوق العاده سوداگران باختری در زمینه خرید و فروش اسیران افریقایی بعنوان برده،  نظریه نقص ارزش انسانی افریقایی ها را بمیان آورده اند.  آنها ساکنان افریقا را مردمی از نژاد پست می شمردند،  و هر گونه تأثیر آنها را در پیشرفت تمدن انسانی انکار می کردند.  اما یافته های انسان شناسی علمی و دیرین شناسی همه بیهوده گویی های انسان شناسی امپریالیستی را ب زباله دان تاریخ ریخت.  مورخان و جامعه شناسان بورژوازی نیز برای تخطئه تاریخ و فرهنگ افریقایی ها بیکار ننشستند،  آنها برای توجیه تجاوز وحشیانه استعمار گران به سرزمین افریقا چنین موعظه می کردند،  که گویا افریقا در قرون جدیدی در خواب جهل و غفلت فرو رفته بود،  هیچگونه آمادگی برای پیشرفت و توسعه نداشته،  و فقط دخالت تمدن غربی می توانست آنها را از این خواب خرگوشی بیدار و پذیرای فرهنگ و تمدن جدیدی کند.

      این جامعه شناسان به اختلاف سطح رشد اجتماعی ـ اقتصادی میان کشور های اروپایی و افریقایی در قرون جدید استناد می کردند،  و آنرا دلیل امتیاز تمدن غربی می شمردند.  طبیعی است که آهنگ رشد و تکامل تاریخ اجتماعی مردم و سرزمین ها ب علت های گوناگون بستگی دارد بعضی از کشورها در موقعیت جغرافیا ـ تاریخ سریع تر وارد مراحل جدید در ساختار های تاریخی اجتماع شده اند،  و بعضی قاره ها دیرتر و این ب هیچ وجه دلیل امتیاز کشورها و ملت های بر گزیده نیست و نمی تواند باشد،  چه بسا بسیار در فرهنگ و دانش دست آورد های سازنده و کلیدی در تاریخ تمدن بشر داشته اند.

      در میان کشور های اروپایی نیز نا برابری در آهنگ رشد وجود داشته است،  مثلاً اولین دولت سرمایه داری شهری در ونیز ب وجود آمد،  و سپس شهر های دیگر ایتالیا مانند فلورانس و جنوا و امفالی در راه اسقرار سرمایه داری گام بر داشتند.  وقتی در انگلیس انقلاب بورژوازی بپیروزی رسید،  در بیشتر کشور های اروپایی نظام فئودالی استبدادی سلطه داشت،  قبلاً در این باره توضیح داده ام.

      اختلاف سطح رشد اجتماعی ـ اقتصادی در میان کشور های افریقایی از این هم بیشتر بود،  و قاره افریقا مملو از جوامعی با سطح توسعه متفاوت بود،  بین امپراتوری حبشه و گروه های پیگمی در جنگل های کنگو،  یا بین امپراتوری سودان غربی و شکار چیان خویسان در صحرای کالاهاری تفاوت نمایانی بود.  دوره ای که در مصر نظام فئودالی پیشرفته برقرار بود،  در بسیاری از کشور های قاره نظام قبیله ای سلطه داشت،  و بسیاری از مردم افریقای گرمسیری و جنوب در مراحل مختلف نظام اشتراکی قبیله ای اولیه بودند.  اما این دلیلی بر عقب ماندگی فرهنگی نبود،  گیسلی هی فورد،  ناسیونالیست افریقایی نوشت:  حتی قبل از ارتباط بریتانیا ما مردمی توسعه یافته بودیم،  نهادها و تأسیسات خود را داشتیم،  و درباره حکومت صاحب نظر بودیم.

      پیروزی کاپیتالیسم در کشور های پیشرفته اروپا،  شرایط لازم را برای رشد شتابان تولید سرمایه داری و پیشرفت فنی فراهم آورد،  ارتش و ناوگان کشور های سرمایه داری که با سلاح های تازه مجهز شده بودند،  برتری بلامنازع بر دولت های افریقایی پیدا کردند،  بکمک گلوله های چنین ارتش و ناوگانی بود،  که دولت های سرمایه داری غرب به سرزمین های افریقایی تجاوز کردند،  و مردم آنرا به اسارت کشیدند.  بنابر این علت اصلی عقب ماندگی افریقایی ها همین تجاوز استعمار گران است،  که جهت بهره برداری بیشتر تاریخ هایی هم مطابق خواسته خود برای افریقایی ها نوشتند،  که در آن تاریخ آنها را ضعیف و بی فرهنگ و شکست خورده نوشتند،  درست مانند تاریخ هایی که برای قاره کهن ساخته و پرداخته اند.

      پرتقال اولین کشوری بود،  که به افریقا دست اندازی کرد،  پس از استعمار پرتقال، انگلیس، فرانسه، هلند، بلژیک، آلمان و غیره به این قاره تاختند،  تاخت و تاز و وحشیگری اروپائیان تأثیر هولناکی در روند پیشرفت افریقا گذاشت،  استعمار گران تاریخ و مردم افریقا را زمین خود و شکار گاه سیاهان کردند،  آنها بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت مناطق تصرف شده را نابود کردند،  و ده ها میلیون نفر را به عنوان برده به اروپا و آمریکا بردند.  تجارت بردگان موجب کاهش عظیم جمعیت و انحطاط افریقا شد،  و مدتی دراز از رشد نیرو های مولده آن جلو گیری کرد.  دانشمندان بورژوازی نیز به کمک نیروی نظامی استیلاگر خود آمدند،  و تاریخ های دروغی ساختند و نوشتند،  و انواع گوناگون نژاد شناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی از چنته جعلیات خود بیرون ریختند،  تا بر سبعیت و درندگی استعمار آب تطهیر تمدن پیرو هلنیسم دروغی خودشان بریزند،  و برای تداوم غارت ملت های افریقا بهانه های علمی بتراشند.

کلیک کنید:  تاریخ زبان پارسی

کلیک کنید:  تاریخ ورود نام های عربی به ایران

کلیک کنید:  تاریخ پدافند ملی مردمی در ایران

  کلیک کنید:  تماس و نظر

دروغها برای چیست

      انگشت شماری که خود را تاریخ دان می دانند در تلویزیونها بویژه نوع لوس آنجلسی ظاهر می شوند،  و از تاریخ ایران دانسته و ندانسته کلی پرت و پلا و دروغ می گویند.  روزی شنونده ای از همین ها پرسید،  که ایرانی ها در زمان هخامنشیان چگونه زندگی می کردند.  این مثلاً تاریخ دان که قیافه خیلی دانا را بخود گرفته بود،  ابتدا گفت:  نوشته ای از آن زمان نیست،  ولی بلافاصله شروع به تعریف کرد و ادامه داد،  مردم آن زمان از همه امکانات برخوردار بودند.  این تاریخ دان تقریباً تمام زندگی مدرن امروز غیر از بازار بورس را نام برد،  که در هخامنشیان به خوبی وجود داشته،  و مردم در سرزمین پهناور هخامنشی در رفاه کامل بودند،  که اسکندر وحشی و بی فرهنگ آدم کش آمد،  و همه چیز را بهم ریخت و مردم بدبخت شدند.  البته جملات این تاریخ دان الکی نیاز به تفسیر ندارد،  مانند گفتن اینکه سرزمین وسیع و مردمی که در رفاه بودند،  به راحتی از وحشی و آدم کش سرزمین کوچک یونان شکست می خورند.

      تمدن و زندگی بشر الکی شکل نمی گیرد،  زمینه های تاریخ اجتماعی،  و ابزار هایی نیاز دارد،  در ساختار های تاریخی اجتماع توضیح داده ام،  یکبار دیگر خلاصه می نویسم.  باشندگان  قبایل بدوی،  فرهنگ و زندگی خاص قبیله ای بدوی داشتند،  البته نسبت به جغرافیایی که در آن زندگی می کردند تغییراتی داشت.  با ادامه رشد و تکامل فرهنگی،  مردم نقاط مختلف جهان در زمان ها و شرایط متفاوت وارد مرحله دیگر از تاریخ تمدن شدند.  سپس تمدن قبایل اولیه با طی چند هزار سال،  و با دوره هایی مانند سنگ و مس،  تکامل یافت.  مردمی که در این مرحله تمدن زندگی می کردند،  دید و بینش و توانایی آنها در اندازه همان تمدن بود.  سپس شاه خدایی آغاز گردید،  که تمدن و فرهنگ خاص خود را داشت،  سلسله های فراعنه مصر و سلسله هخامنشیان هر کدام حدود سه هزار سال نمونه های آن است.  همین گونه دوره های سازمان قبیله ای با آغاز حکومت اشکانیان در جهان شکل گرفت،  سازمان قبیله های دینی که با آغاز اسلام شکل کامل گرفت.  نو فئودالی که با روم باستان حدود اوایل میلادی در اروپا شروع و در ایران با آغاز دوره صفویه و ورود استعمار آغاز گردید.  نو بورژوازی که از قرن 15 میلادی در اروپا با تعریف دروغ از رنسانس شروع و تا بورژوازی یا سرمایه داری پیشرفته کنونی ادامه دارد.  در تمام این دوره ها زندگی مردم در بخش تمدنی خودشان یک شکل بود،  البته تفاوت های جغرافیایی قاره ای را باید در نظر گرفت.

      زندگی مردم در دو سرزمین جدا،  اما در یک نوع دوران تمدن که بسر می بردند،  اختلافات بزرگ نداشته است،  تفاوت ها بستگی جغرافیایی داشته،  ولی دیدگاه مردم در حدود یک نوع بوده.  ابزار های شناخت جامعه و کلاً زندگی،  برای مردم هر دوره تمدنی یک شکل بوده،  میزان طبقات اجتماعی با اندازه خاص خود کم و بیش داشته بود.  دانستن ابزار هایی که دیدگاه و جهان بینی انسان را برای تمدن و فرهنگ و رشد و تکامل اجتماعی استفاده می شده بسیار مهم است،  در کارگاه فکر سازی نوشته و ادامه می دهم.  یک تاریخ دان باید از دانش تاریخ اجتماعی بهره ببرد،  که بتواند تا حدودی به مسائل تحقیقات تاریخی جنبه واقعی بدهد.  در غیر اینصورت سرگردان داستانها و افسانه هایی دروغی می شود،  که به جای تاریخ برای بهره برداری استعمار گران یا ملی گرایی یا حقانیت دینی نوشته شده اند.  در صورتیکه فعالان اجتماعی،  واقعیت های تاریخ اجتماعی را ندانند،  و دور دروغ های تاریخی گردش کنند،  نمی تواند کار و تحلیل واقعی و درست انجام دهند.  در نهایت خود و جامعه را به اشتباه و گمراهی می اندازند،  در یک قرن گذشته از این اشتباه ها زیاد دیده ایم،  ولی در تمدن جدید نباید تکرار شود.

      اختلاف تمدن باعث برخورد های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی می شود،  که با مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ انوش راوید بسیاری را می خوانید.  مثلاً امروز درباره اتمی ایران می شنویم،  که در کشور آمریکای سرمایه داری باز مانده از آخرین مرحله سرمایه داری قرن 20،  می گویند ایران باید تحریم شود،  و کلی خط و نشان می کشند.  ولی هیچ کاری نمی توانند انجام دهند،  زیرا سرمایه داری در آن کشور این اجازه را نمی دهد،  تمام جهان در ابتدای قرن 21 در سرمایه داری پیشرفته بسر می برد.  بنابر این زمینه برخورد تمدنی پیش نمی آید،  شرکتها و بازار های بورس اجازه جنگ و ستیز نمی دهند،  چون امروزه در همه جا و همه کشورها یک شکل و گسترده هستند.  ولی در آینده برخورد اجتناب ناپذیر است،  زیرا بزودی جهان وارد سه تمدن دیگر می شود،  که کاملاً با هم اختلاف دارند برای آگاهی به سازمان آینده بینی بروید.

مطالب جالب توجه

      هر وقت اعتقادات مردم هندوستان به دین و خرافات سنتی سست می شود،  به ناگه مرتاضی از آستین غیب بیرون می آید،  که هفته ها در زیر آب زنده می ماند،  یا سالها آب و غذا نمی خورد،  و امثال این چیزها.  سپس هیاهوی تبلیغاتی که علم درباره درک این موضوع درمانده است،  ولی فرشته ها و پیامبران و عالم غیب در این کار دست دارند،  و سپس مردم ساده دل مطابق معمول اغفال دروغ های تاریخ می گردند.

      تلویزیون صدای آمریکا در تاریخ 18 خرداد 89  از اسحاق نیوتن تعریف می کرد،  و در هر جمله او را به عنوان دانشمند بزرگ و اندیشمندی که می توانست رمز آینده را از کتاب مقدس بگشاید نام می برد،  و می گفت که این خیلی خیلی دانشمندان پیش بینی کرده،  که در سال 2060 دنیا به آخر می رسد،  و کلی از این پرت و پلاها در آن فیلم ساختگی از نیوتن گفتند.  این تلویزیون رسمی صدای آمریکا فکر می کند مردم این دوره در قرن 21 مانند خودشان کودن هستند،  که این چرت و پرت ها را الکی و بدون دلیل و مدرک قبول کنند،  صرفاً گفتن از کتاب مقدس باعث اغفال مردم نمی شوند.  شاید برای عده ای سئوال پیش آید،  چرا در این زمان به این شکل می گویند،  که تا نیم قرن دیگر دنیا به آخر می رسد،  آنهم از تلویزیون رسمی بزرگترین دولت جهان.  در پاسخ بگویم،  همیشه از این ترفندها در تاریخ استعماری برای پیشبرد اهدافی استفاده شده است،  در گذشته ها مردم اغفال دروغ های تاریخی می شدند،  ولی امروزه با امکانات موج نو فقط خودشان ساده حساب می شوند.  اینجا لازم به یاد آوریست بسیاری از علوم و پایه های دانش از کشور های قاره کهن می باشد،  که از قرن 16 میلادی به اروپا رفته و در دوران بورژوازی طبقه بندی قابل بازار گردیده،  قبلاً در پست های وبلاگ مانند،  هلنیسم دروغ دیگر مشروح توضیح داده ام.

   توجه:  ناسا به صدای آمریکا درباره آخر زمان پاسخ داده است،  و با عنوان "ناسا پاسخ می دهد  در اینجا نوشتم.

صحیح نویسی در تاریخ

     یکی از اشتباه های مهم در تاریخ،  ندانستن اختلاف نوع رژیم ها می باشد،  سلسله، حکومت، شاهنشاهی، را بطور گسترده در همه مراحل تاریخ نام برده اند.  سلسله یعنی حلقه های بهم پیوسته، حلقه هایی که خود جدا گانه هستند،  ولی در یک جمع یا مجموعه قرار دارند،  در تاریخ به مصر باستان می توان گفت سلسله،  که رژیم شامل حلقه هایی بود،  که از یکدیگر جدا ولی در نهایت و جمع یک رژیم بودند.  سلسله هخامنشی که دوره های اول آنرا بدون شناخت کامل ایلام گفته اند،  از آن جمله می باشد،  که با تحلیل های ساختار تاریخی اجتماع هم خوانی دارد.  بنا بر این در وبلاگ و نوشته هایم،  هخامنشیان را بعنوان سلسله نام می برم.  حکومت، به رژیم هایی گفته می شود که فرمان روایی دارند،  ولی فاقد مرکزیت و قبله گاه هایی مانند کاخ سلطنتی و یا تاج شاهی و امثال آن می باشند،  در تاریخ رژیم اشکانیان از این قبیل است،  در این وبلاگ از اشکانیان به نام حکومت اشکانیان نام می برم.  شاهنشاهی،  به رژیم هایی گفته می شود،  که پادشاهی از خاندانی خاص در رأس امور است،  و فرزند او جانشین می شود،  در این وبلاگ ساسانیان را می نویسم شاهنشاهی ساسانیان،  پادشاهی قاجاریه، پادشاهی پهلوی.  در این وبلاگ سعی می کنم واژه ها و اسامی را با تعریف هر چند کوتاه بنویسم،  تا اندکی از درهمی های موجود در کتاب های تاریخی کم کنم،  برای اطلاعات بیشتر به لینکها مراجعه شود.  امید است عزیزان تاریخ نگار به این نوع موضوعات توجه نمایند،  و در جهت بهبود واژه های تاریخی اقدام کنند.  البته توجه داشته باشند،  اینکار تبدیل به بازی با کلمات نگردد.

امروز در تاریخ

      در گذشته ها،  سرعت تحولات و تعداد حوادث مهم سازنده تاریخ کم بود،  و کلّاً تاریخ در اصطلاح خود به زمان های خیلی دور اطلاق می شد،  در قرن 20 تاریخ معاصر به جمع تاریخ پیوست،  اما در قرن 21 گذشته و تاریخ به نزدیکی زمان حاضر و عمر ما رسیده است.  به دلیل تکنولوژیکی و ارتباطی حوادث و سرعت تحولات بسیار زیاد شده،  همانگونه که در تمام زمینه ها درصد حرکت های بشری بیشتر گردیده،  خود بخود تاریخ هم چنین شده است.  برای درک بهتر این موضوع مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید پیشنهاد می شود،  و غفلت از این مهم قرن 21 باعث می شود فردی که برای آینده تلاش می کند،  در تاریخ خواهد ماند،  و کار او خیلی سریع قبل از اینکه به نتیجه برسد فسیل می شود.

      این روز ها جنگ و خشونت منطقه قاره کهن یا نام خاورمیانه ای استعمار ساخته را در بر گرفته است،  در لبنان آرامش سیاسی و امنیت اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد،  عراق و افغانستان با بمب های خیابانی مردم بی گناه کشتار می شوند،  مردمی که برای ما ارزش دارند،  و بخشی از ایران بزرگ هستند.  اختلافات سیاسی پاکستان و جنگ داخلی آن روز به روز وخیم تر می شود،  تاجیکستان و ازبکستان در بی کاری و مشکلات غرق هستند،  و اتفاقات ناگوار دیگر که آنها را تکرار نمی کنم، هر ساعت در اخبار و گزارشات روزانه می شنویم،  در این مقاله به تحلیل جغرافی ـ تاریخ می پردازم.  استعمار و امپریالیسم از بدو پیدایش در طول تاریخ بارها به این قاره لشکر کشید،  در بخش هایی بشدت شکست خورد،  و یا در تمامی سرزمین معدوم گردیدند،  آنها به ترفند هایی روی آوردند و با اعمال نفوذ در حکومتها و ایجاد تفرقه در ساختار های تاریخی اجتماع و یا سیاسی منطقه اقداماتی می کردند،  تا منافع بیشتری به دست آورند،  که در نهایت مخارج سنگین و شکست داشتند.  اینک امپریالیسم نو که از دانش جغرافی ـ تاریخ تهی می باشد،  و نمی تواند شرایط را علمی تحلیل و تعلیل کند،  در واقع مغز اصلی آن نرم افزاری است نه بشری.

      آنچه که منطقه را حساس تر کرده،  رشد اقتصادی و اجتماعی کشورهای روسیه و چین و هند و اقمار وابسته به اقتصاد آنهاست،  و مهمتر از همه اهمیت روز افزون نفت می باشد.  سی سال پیش یکی از چهره های امپریالیستی سابق نقشه ای از خاور میانه کشید و در آن ساده گانه کشور هایی بر اساس قومها ترسیم کرده بود،  و او خیلی بی خرد تر از آن بود که بداند نیم قاره ایران بزرگ جغرافیای متفاوت با ریشه در تاریخ جهان دارد،  امپریالیسم هرگز قادر به تشخیص آن بازی خطر ناک نمی باشد.  توده مردم کشور های اروپایی و آمریکای شمالی بخاطر فراوانی دروغ های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی در سردرگمی به سر می برند،  و در توهّم های مختلف مانند تغییرات اوبامایی دلخوشند،  اما روز به روز دارند متوجه می شوند،  که چه کلاه های بزرگی در تمام تاریخ سر آنها رفته است. 

    اینک ما ملت سرافراز ایران بزرگ باید با درک موقعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی،  خود را به شکوه  گذشته که در واقعیت های تاریخ نهفته است،  راهی نو در جهان بگشاییم و با نشان دادن توانایی در همه عرصه ها،  قدرت تاریخی خود را یکبار دیگر به حرکت در آوریم.  توانایی و قدرت الکی و بی جهت و بدون سابقه تاریخی در اندیشه توده های مردم و علم و دانش حاصل نمی شود،  ایرانی ها پر بار از این موضوعات هستند،  فقط باید دروغ های تاریخ را دور بریزند،  و آنچه واقعیت ها بوده به تحلیل و تعلیل بگیرند.  دشمنان با دروغ ها همیشه می خواستند ایرانی را شکست خورده و ضعیف و متفرق نشان دهند،  که از این بابت سود ببرند،  منجمله ایران بزرگ را خاورمیانه و آسیای میانه نامیدند،  و بروی کاغذ ملت های تاریخی نیم قاره ایران بزرگ را دسته بندی دینی و نژادی کردند.  توده ملت ایران بزرگ بیش از هزار قرن در این نیم قاره که از فلات ها و دشت ها و دریا ها تشکیل شده در کنار هم یک دل و یک صدا بودند،  نوروز و جشنهای شکوهمند دلیل آن است.

      عده ای ساده دل و بی اندیشه،  به راحتی اغفال نفوذی های دشمنان تاریخی ایران شده،  و دسته های فاشیست، آنارشیستی، کمونیستی، ناسیونالیستی کنجی و یا دینی باب دل دشمنان تاریخی این سرزمین ایجاد کرده،  و در گوشه و کنار نیم قاره کار هایی می کنند،  که مخالف واقعیت های تاریخی است.  گاه افرادی بی دانش و تهی از درک واقعیت های تاریخی در جایی از جهان آب به آسیاب دشمنان تاریخی ایران می ریزند،  و با گفته ای، تالیفی،  و یا ترفند و لابی عمد و یا سهو به زیان ملت های قوی ایران بزرگ اقداماتی انجام می دهند،  که البته در کل تأثیری در روند حرکت اجتماعی تاریخی مردم ندارد.  جوانان عزیز و آینده نگر با کمی حوصله،  و مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ براحتی می توانند،  مسیر ملی  را تشخیص دهند و دانش های اجتماعی، جغرافیایی، تاریخی خود را بالا ببرند.

   پرسش از عموم:  آیا تفاوت ناسیونالیسم واقعی را با مکتب های مختلف اجتماعی می دانید؟ 

برخورد جدی با تاریخ

      از ابتدای جوانی به عشق دیدن و بررسی آثار تاریخی ایران،  همه جای این سرزمین زیبا و پاک و آفتابی را گشته ام،  سی و پنج سال پیش در اردیبهشت 1353 زمانی که بیست سال داشتم،  اولین گردش بزرگ علمی و تاریخی را برای یافتن شهر های برقیانوس یا دقیانوس و نیز لوت و راقیس و چند شهر دیگری که از آنها در کتاب های تاریخی و دینی نام برده اند،  اطراف کویر ها و بیابان های شکوهمند ایران را گشتم.  مسیر هایی که ممکن بود روزی آب روان داشته و امروز خشک شده باشند،  هر جا که ممکن بود زمانی شهری و آبادی بوده گشتم،  و اطلاعات تاریخی و تاریخ اجتماعی از دور و نزدیک جمع کردم،  که به مرور در نشریات منتشر نمودم،  و آنها را در این چند سال به وب منتقل کرده و می کنم.  در آن زمان جاده و امکانات بسیار کم بود،  بنابر این برای گشتنها از موتورسیکلت ایژ روسی،  که مرکب بیابان های آسیایی بود بخوبی استفاده کردم،  و بهترین لذت و خاطرات را بدست آوردم،  مشروح در سفر های انوش راوید.

      در آن سالها بیشتر توانستم آثار تاریخی را بررسی کنم،  و روستا ها و قلعه های مسکونی و تخلیه شده کویری را ببینم،  گردش های علمی که تاکنون ادامه داشته و خواهد داشت.  اما امروزه با جمع آوری اطلاعات جغرافی ـ تاریخی متوجه شده ام،  که شهر های تاریخی فوق در لایه های باستان شناسی شهر های دایر و آباد می باشند،  و دست یابی علمی به آنها در وضعیت کنونی امکان ندارد.   بسیار اوقات می شنویم هنگام ساخت و ساز در جایی به این لایه ها بر خورد می کنند،  شاید و گاهاً به اطلاع مسئولین باستان شناسی برسانند،  و اگر دانایی و عاقلی باشد آنها را بررسی و تدوین می کند.  در این دوره می بایست باستان شناسی و نگارش تاریخ و تاریخ اجتماعی،  بر اساس داده های علمی که بر گرفته از فرمول های جغرافی ـ تاریخ است،  برابر دانایی قرن 21 تدوین و طبقه بندی شوند.  یکی از مشکلات امروزی در این علوم،  مدرک گرایی و ذهن های آلوده به داده های دروغ های تاریخی است،  و نیز عدم کارایی دانشگاهی موجود و نبود سازمان های قرن 21 در علم جغرافی ـ تاریخ است.

      بدلیل محدود بودن تاریخ در مجموعه های دولتی و یا تحت حمایت شبه دولتی،  تحقیقات و کشفیات در چهار چوب مورد نیاز آنها انکشاف و گسترش یافته،  و این مسئله حذف دروغها و راه های نوین نگارش را سخت یا مسدود کرده است.  همچنین باعث گردیده به مقدار زیادی تولید اشیا و سکه های زیر خاکی تقلبی،  و خرید و فروش و قاچاق آنها فراهم آید،  که به نوبه خود در هم آمیختگی و پایین آمدن ارزش های تاریخی واقعی را به دنبال دارد.  با خلاصه شرایط ذکر شده،  ذوق و حوصله می خواهد تا علاقمندان جغرافی ـ تاریخ،  به دنبال واقعیت ها رفته و پایه های این علم را ضمن استفاده کامل از تکنولوژی و فن آوری های نوین ریخته،  و تفسیر های واقعی تر از گذشته ارایه دهند.  در گذشته برای اسم و رسم کتاب های زیادی از روی یکدیگر رو نویس و انبوه چاپ کرده،  و دروغ ها را با کمک مالی موارد ذکر شده دولتی سابق بخورد مردم داده اند.  با تخصصی و تخصصی تر شدن علوم در این قرن،  پیگیری و اداره سیستم گرایش ویژه فرد با وب امکان پذیر است،  که ارتباطات و تبادلات و تغییرات را به راحتی و سرعت در آن می توان منظور کرد،  تنظیم کتاب کاری قدیمی و از بین رفتن سرمایه و هدف است.

      در گرایشات جغرافی ـ تاریخ نیازی نیست،  که توده مردم کامل از این علم بدانند،  همانطور که بارها نوشته ام در قرن 21 هر شخص لازم است،  در توانایی های تخصصی خودش بیشترین مهارت ها را داشته باشد.  قشر فوقانی اداره کننده جامعه و مشاوران اصلی آنها باید آگاهی لازم در علم جغرافی ـ تاریخ داشته باشند،  تا بتوانند از گمراهی و اشتباه دوری کنند.  باید توجه داشت ویروس حتماً نباید از نوع خوکی و مرغی یا کامپیوتری بوده،  ویروس می تواند در رشته های علم جغرافی ـ تاریخ هم لانه کرده باشد،  بهترین آنتی ویروس و روش مقابله با این نوع ویروس های دروغ ساز و خطرناک،  مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ انوش راوید می باشد.

   پرسش از عموم:  آیا طرح یا تزی برای تاریخ نویسی جدی دور از دروغ ها دارید؟

ساده ها در تاریخ

      در ژانویه  2010 ژنرال آمریکایی در بی بی سی می گفت،  که جنگ جویان افغانستان خیلی قدرت دارند،  سریع هستند،  و به راحتی برای ما کمین می گذارند و ما را در تله می اندازند.  ما ماشین جنگی پر سر و صدا هستیم و آنها قدرت نظامی، چریک و پارتی زان آرام و سریع و زبده.  ما در افغانستان شکست خورده و زمین گیر شده ایم،  و هر چه بیشتر بمانیم و نیرو وارد کنیم،  بیشتر در باتلاق شکست افغانستان گیر افتاده ایم.  ما باید از تاریخ به درستی درس می گرفتیم،  و به افغانستان و عراق حمله نمی کردیم.  این ژنرال بسیار آه و ناله داشت،  و BBC همراه با فیلم هایی نشان داد،  که سربازان و نفرات و تجهیزات آمریکایی و انگلیس نابود شده بودند.

      باید به آن ساده ها گفت شما اغفال دروغ های تاریخی شدید،  دروغ های حمله اسکندر مقدونی،  چنگیز مغول،  اعراب بیابان گرد و تاتار و غیره،  که پیش کسوتان استعماری شما به این دروغ ها شاخ و برگ داده و گسترده کرده اند.  شما درک آنرا ندارید که از وبلاگ انوش راوید چیزی یاد بگیرید.  ملت های قاره کهن یک ملت هستند،  در طول تاریخ کنار یکدیگر و با هم بودند،  و مبارزان و جنگجویان سترگند،  و در مقابل دشمنان خارجی بشدت می جنگیدند،  و هر گز در طول تاریخ،  هیچ نیروی خارجی نتوانسته به این قاره و به ویژه ایران بزرگ تجاوز کند.  یادتان رفته که در قرن های 18 و 19 سه حمله انگلستان به افغانستان چه شد،  یادتان رفته یا بی سواد هستید،  که نیرو های کاملاً مسلح انگلستان و هندی در خاک شمال خلیج فارس چگونه توسط اندک کشاورزان دلاور تنگستان نابود شدند.

      فقط برتری تمدنی و صدور آرام نو فئودالی و بورژوازی به قاره کهن و ایران بزرگ،  که در دوران سازمان قبیله ای به سر می برند،  دشمنان و استعمار و امپریالیسم توانستند،   اندک موفقیت غیر نظامی بدست آورند.  هرگز در طول تاریخ کسی و قهرمان کذایی به این مردم پیروز نشد،  مردمی که در صورت حمله و جنگ به عبادتگاه و مسجد پناه نمی بردند که فقط دعا کنند،  و سپس قتل عام شوند،  بلکه عبادتگاه و مسجد و تمام کوچه ها و خانه ها را به دژ نظامی تبدیل می کردند،  مردمی که همیشه تاریخ آماده جنگ و نبرد با دشمنان خارجی بودند،  حتی به راحتی از میان ورزش های بیشمار محلی این آمادگی را می توان تشخیص داد.  دشمنان تاریخی ایران بزرگ بدانند مردم مبارزی که شجاعت و دلاوری، استدلال و منطق،  را جغرافیا و تاریخ در اختیار آنها قرار داده،  و در جاهای دیگر وبلاگ توضیح داده ام،  و مردمی از هر اندیشه چپ و راست و غیره از گذشته های دور از زمان سلسله هخامنشیان،  چریک و پارتی زان بوده و خواهند بود.

کلیک کنید:  تاریخ و طبیعت

کلیک کنید:  تاریخ پاکوب های دینی

کلیک کنید:  داستان های تاریخی ایران

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

پاسخ های بی پرسش

      شاید این عنوان کمی تعجب بر انگیز باشد،  ولی در واقع پاسخ به پرسش هایی است،  که گاهی پرسش می شوند و گاهی نمی شوند.  افرادی بدلایل خودشان عقیده دارند،  که اسکندر یونانی به ایران حمله کرده،  اشخاصی هم این ادعای تاریخ های نوشته شده استعماری را دروغ می دانند.  ولی مشکل اصلی امروزه ما ایرانیها این نیست،  که اسکندر به ایران حمله کرده یا نکرده،  این یک ماجرای تاریخی بیش از دوهزار سال پیش است.  یکی دو نفر از افرادی که می گویند الکساندر یونانی به ایران حمله کرده،  با نوشتن نظرات و تحلیل های طولانی در نظرات وبلاگ،  مثلاً با کم و زیاد کردن یک واو یا نون در سکه های قدیمی،  می خواهند حرف خود را ثابت کنند،  نمونه آنها را قبلاً پاسخ گفته ایم.  من چند بار در جا های مختلف وبلاگ نوشته ام،  این افراد خود یک وبلاگ ایجاد کنند،  فقط نیم دقیقه وقت می گیرد،  و گفته های خودشان را در آنجا بنویسند،  و لینک آنرا در نظرات این وبلاگ بزنند،  من آنرا تأیید می کنم،  تا دیگران بروند بخوانند.  همانگونه که گفتم مشکل اصلی ما این نیست،  که اسکندر یا این و آن به ایران حمله کرده یا نکرده اند،  مشکل ما در استعمار و امپریالیسم است،  که با دروغ گفتن و نوشتن در تاریخ،  سوء استفاده کرده است.  از جمله غارت و بردن اشیا باستانی،  ایجاد مرز های ساختگی در قاره کهن،  برپایی تفرقه و دشمنی بین ملتها، غیره و غیره.

      آن دسته که در نظرات وبلاگ مفصل می نویسند،  و اصرار در این حمله دروغی دارند،  برای اینکه بدانند مشکل ما در حال حاضر این نیست،  بروند سر کوچه اشان دم یک مغازه،  بگویند آقای عزیز من یک صفحه مطلب برایت می خوانم،  که اسکندر حمله کرده،  فقط یک آدامس دستمزد بده،  طرف بلافاصله او را از مغازه بیرون می کند،  و می گوید مزاحم کاسبی من نشو.  یا برود در دانشگاه بگویند این که من می گویم درست است،  هیچ کس حرف آنها گوش نمی دهد،  و می بیند استادانی که باید بکار ترویج و تحلیل علم مشغول باشند،  برای گذاران زندگی راننده آژانس تاکسی و مسکن شده اند،  و می گویند برو بابا فکر نون باش،  این اساتید بارها این حرف را بمن گفته اند،  و در جا های دیگر وبلاگ ماجرایش را نوشته ام.  در واقع تمام وبلاگ انوش راوید درد نفوذ استعمار و امپریالیسم سابق،  و امپریالیسم نو امروزی است،  که مشکل مسئله تاریخ هم در این موضوع است.  وظیفه تاریخ نویس ایرانی این است که این موضوع را در گرایش خود و تاریخ بررسی و تحلیل کند،  نه در سیاست و سیاست کاری.

      من و یک قرن خانواده ام،  صدمات فراوانی از اینها خورده ایم،  قبل از اینکه رضا پهلوی شاه ایران شود،  پدر بزرگ من رهبر حزب دمکرات های آزاد بود،  آنها می خواستند ایران را جمهوری اعلام کنند،  با ترفند های انگلیس رضا میر پنج شاه شد،  و دمکرات های آزاد دربدر شدند،  منجمله پدر بزرگم خانه نشین شد،  زندگی نامه او را در راه راستی ایرانی نوشته ام.  آنقدر استعمار انگلیس مانند هر جا که بوده،  غارت کرد و مشکلات درست کرد،  که رضا پهلوی به آلمانها پناه برد،  ولی باز هم برایش فایده ای نداشت.  سالها گذشت روزی در 1352 محمد رضا شاه پهلوی،  پدر من منوچهر راوید را خبر کرد،  پدرم به دفتر شاه رفت،  شاه با دیدن پدرم از پشت میزش بلند شد،  و لیستی را نشان داد،  و سپس به روی میز گذاشت،  و او قدم زنان بگوشه ای از دفتر بزرگش رفت،  و رو به دیوار ایستاد،  و پدرم هم در نزدیکی او ایستاد،  شاه به آرامی گفت:  انگلیسها خواب بدی برای ایران دیده اند،  و ادامه داد،  لیستی که نشان دادم مدتهاست وقت مرا گرفته،  نام اشخاص مختلف است،  به هیچ کدام از آنها اطمینان ندارم،  من فقط بشما می گویم،  و شما هم کاملاً محرمانه نگهدارید و هیچ کس نفهمد،  ما برای مقابله با انگلیسها،  نیازمند یک نیرو هستیم،  مانند نیروی مقاومت ملی فرانسه در مقابل اشغال آلمانها،  من از شما می خواهم خیلی سریع برنامه و اساس نامه این نیرو را تدوین کنید،  دو بخش سری و علنی و....  فردای این گفتگو پدرم را از کلیه کار های دولتی برکنار کردند،  و او را بطور کلی از دستگاهها خارج نمودند،  و دیگر حتی نتوانست شاه را ببیند.  شاه از میز تحریر خودش هم می ترسید،  حتی دیوارش هم گوش داشت،  او کشور خودش را مانند فرانسه که در اشغال آلمان نازی بود می دانست.

      استعمار در تمام تار و پود این مملکت نفوذ داشت،  امروز استعمار و امپریالیسم وجود قدرتمند ندارند،  ولی امپریالیسم نو با قدرت می تازد،  که ماهیتاً با دو نمونه قبلی تفاوت دارد.  می بینید که چگونه با ایران بازی می کنند،  یک جنگ بین ایران و عراق،  دو ملتی که در طول تاریخ یکی بودند راه انداختند،  امروزه می گویند ایران نباید انرژی اتمی داشته باشد،  می خواهند به بهانه بمب اتم سازی،  ایران را خوار و خفیف کنند،  ولی کور خوانده اند.  می خواهند با انواع ترفندها مشکلات اقتصادی و مالی برای ایرانیان درست کنند،  با ترفند حمله می کنیم و نمی کنیم، می خواهند ملت را در بحران نگهدارند.  در نهایت آنها با خیال باطل می خواهند مناطق نفتی و گازی ایران و تمام حوزه خلیج فارس را اشغال نمایند،  و می کوشند با ایجاد دروغ های تاریخی ملت های قاره کهن را بیش از پیش تجزیه و کوچک و کوچکتر کنند،  تا هم بتوانند آنها را سردرگم جنگ با یکدیگر کنند،  و هم منافع و منابع را بهتر غارت کنند.  آنها بخیال پوچ تصمیم دارند،  ایران را به بیش از پنج کشور،  ترکیه را دو کشور،  عراق را سه،  افغانستان را سه،  پاکستان را بیش از چهار،  ازبکستان را دو،  عربستان را دو،  و همین گونه تا سال 2020 برنامه دارند.  آنها برنامه های دراز مدت دارند،  در سازمان آینده بینی نوشته ام،  و ما در فکر این هستیم،  که بخاطر الکساندر،  به پرو پای هم بپیچیم،  که بوده یا نبوده.  آنها صدها رادیو و تلویزیون و هزاران وبسایت با اسامی دلنشین در خارج از ایران،  راه انداخته یا حمایت می کنند،  ولی هیچ کدام از آنها نامی از دشمن اصلی ملت های قاره کهن،  یعنی استعمار و امپریالیسم نمی آورند،  اگر هم بگویند بدون داده های علمی و سر زبانی است،  گویا در راه گمراهی ملت حرکت می کنند.  باید در ضمن نوشتن تاریخ،  آگاهی رساندن این موضوعات مهم را در نظر گرفت،  چون بخشی از تاریخ و تاریخ اجتماعی است.

      مثالی بزنم،  بی بی سی که در دروغ گویی های تاریخی یکه تاز است،  و در نبرد نوپدید مچ آنها را گرفتم،  و دروگویشان را افشا کردم،  شنودگان ساده ای دارد.  مانند یکی از هوادار الکساندر یونانی،  که این فرد با بر خوردش چون یاران کارگزاران و چهره های استعمار رفتار کرده،  نوشت که به بی بی سی اهانت کردی،  من نوشتم که اهانت نبود،  بلکه بعنوان یک ایرانی در محیط دمکرات اینترنت،  دروغ آنها را رد و تکذیب کردم،  و این وظیفه هر ایرانی است که به هر تهاجمی پاسخ گوید.  این فرد گفت اگر راست می گویی اهانت های من به وبلاگت را هم بنویس،  او همانند حشر استعمار،  یا همان پیش روان سپاه مغول بود،  که متوجه نشد بی بی سی و صدای آمریکا و این قبیل، هرگز گفته های و نوشته های مرا پخش نمی کند،  آنها همیشه حرف های افرادی را پخش می کنند،  که می گویند ایران و ایرانی نبوده،  نه گفته های مرا که دشمن استعمار تاریخی آنها هستم.  آن فرد چون وبلاگش بازدید کننده ای نداشت،  می خواست از وب من سوء استفاده کند.  ولی هرگز اجازه سوء استفاده به عوامل استعمار از وبلاگم را نمی دهم،  مگر بی بی سی اجازه تکذیب دروغ هایش را،  در تلویزیون یا سایت خودش بمن داد.  پنج سال زحمت کشیدم تا بازدید وبلاگ را بالا بردم،  و حتی آنالیز آمار وبلاگ هم باز است،  تا علاقمند بدانند چه کسانی و چرا به این وبلاگ آمده اند،  آن وبلاگ هایی که آنالیز آمارشان بسته است،  شاید تعداد آمار بازدیدشان تقلبی باشد،  بازدیدها و کلیک های وبلاگ من سرکاری و پنج و ده تومانی نیستند.

      در جای دیگری یک نفر با اهانت بمن می گفت،  نام قاره کهن را از فرد مورد علاقه اش برداشته ام،  من براحتی نقدی بر نظریه فرد مورد علاقه او نوشتم،  و در اینجا پست کردم.  دلیلش این  بود،  هر شخص بداند،  که باید در وبلاگ خودش موضوعات مختلف تخصص خود را بررسی و تحلیل کند.  همه ما در محیط دمکرات اینترنت برابر هستیم،  فقط این دانش و تلاش ما هست،  که حرف اول و تعداد بازدید را می رساند.  یکبار دیگر تکرار می کنم،  اساس علم و تولید دانش های جدید،  برخورد های آذرخش و تندر گونه است،  از اینکه این افراد و شکاکان علمی،  در فکر این هستند،  که مخالف تزها و دکترین این وبلاگ باشند،  برای من جای خوشحالی است،  خیلی خوشحالی،  ولی فقط از آنها می خواهم دیدگاه ها و دانش خود را در وبلاگ خودشان بنویسند.  این روزها اشخاص فرهیخته بسیاری متوجه دروغ های تاریخ شده اند،  متوجه شده اند که استعمار گذشته چقدر در تاریخ دروغ گفته است،  ما در این وبلاگ تنها نیستم،  با گشتی در اینترنت متوجه این موضوع خواهید شد.

      این را هم بگویم،  من دو سه نوبت یک تا یک و نیم ساعته می توانم پای کامپیوتر گذران وقت نمایم،  بقیه وقت را کار های دیگر دارم،  البته پیش می آید چند روز زمان بیشتری پای کامپیوتر باشم،  اما بطور کلی و دائمی نیست.  برای خواندن وبلاگ ها و نوشته های دیگران،  و ای بوک و غیره،  تایپ و لینک گذاری نوشته هایم،  که تقریباً هر صفحه آ4 آن 15 تا 20 دقیقه وقت مرا می گیرد،  همه همه باید در همین مدت انجام پذیرد.  بنابر این خواهشاً پرسش های خود را دو سه خط بنویسید،  و تحلیل و بررسی های تاریخی و غیره را در وبلاگ خودتان انجام دهید،  از خواندن و نشر آنها در این وبلاگ معذورم.  مطمئنا بانو پرنیان حامد هم،  بدلیل گذاران ادامه تحقیقات و نشریات خود،  وقت ندارند پرسش های طولانی تکراری را بخوانند،  و به اشخاصی که نمی دانند کیستند و منظور شان چیست،  پاسخ های طولانی تکراری بدهند.

   جالب:  ما ایرانیها شرافت ملی و تمدن زیبای ایرانی خاص خودمان را داریم،  فرهنگی که غربیها از درک آن عاجزند،  ما خیلی سریع جذب نیرو های ملی و مردمی می شویم،  و دشمنان تاریخی خود را دور می کنیم.  اولویت با منافع ملی ماست،  بدین منظور شناخت استراتژی ایرانی مسئله مهمی است،  کنشگران تاریخی و تاریخ اجتماعی ایران،  که زیر تیغ حقوق بگیری هستند،  نمی تواند بخوبی در این مسیر حرکت کنند.  تاریخ و تمدن ایران،  فرهنگ و هنر ایران،  دو تضاد در غرب ایجاد کرده و می کند،  وحشت و احترام،  این دو در نگارش تاریخ ایران هم توسط غربیها وارد شده است.  امروزه ما با رفتار دمکراتیک منجمله در بحث های این وبلاگ،  تولید مجدد در فرهنگ سیاسی و اجتماعی را آغاز کرده ایم.  اعتقادات چپ و راست،  اعتقاد به حمله کردن یا نکردن اسکندر و این و آن،  دیگر جایگاه در میان جوانان باهوش ایران ندارد،  زیرا آنها درک می کنند که زمین زیر پایشان دارد حرکت می کند.  با توانایی فکری نوین،  عملکرد تاریخی و علمی هم دارد تغییر می کند،  در ضمن ملت ایران اردوی ملی و مردمی را خوب می شناسند.

سوء استفاده های استعماری

      موارد بسیاری وجود دارد که استعمار و امپریالیسم،  از آنها سوءاستفاده می کند،  و نقشه های شوم سرنوشت ساز را اجرا می نماید.  این موارد مختلف است،  مانند کتاب های دینی تاریخی،  که مورد سوء استفاده قرار می دهند،  و یا داستان های بی پایه اساس تاریخی،  که در واقع هیچ سندیت تاریخی زمان اتفاق ندارند،  و یا هر پرت و پلایی که دم دستشان بیاید می باشد.  امروزه وظیفه مقابله با این ترفندها و دروغها،  که باعث مغز شویی و پیکر بندی جدید اجتماعی می شود،  بعهده جوانان باهوش است.  چهره ها و کارگزاران استعمار با وجود داشتن امکانات وسیع،  ولی از این حداقل وبلاگ انوش راوید بشدت ترسیده اند.  زیرا من دارم آگاهی را ریشه ای می رسانم،  بخوبی می دانم ما ایرانیها هیچ دشمنی قهری و نظامی با ملتی و کشوری نداریم،  همانگونه که در طول تاریخ با هیچ ملتی نداشته ایم.  با بالا بردن آگاهی،  ضمن داشتن این همه جوان سالم و با سواد،  بخوبی هماهنگی ها و حتی برتر های مختلف در جهان را پیدا خواهیم کرد.

    من وقتی از اطلاعات گفته شده در کتاب های تاریخی و دینی بعنوان سند تاریخی استفاده می کنم،  که اکثر نوشته های آن کتاب برابر با قوانین و فرمول های تاریخی و تاریخ اجتماعی باشد.  بسیار دیده ام که خیلی از کتاب های تاریخی و دینی داستان و افسانه، میتولوژی و ادبی، ساده و ابتدایی هستند،  و نقض کننده اصول طبیعی حاکم بر بشر و تاریخ تمدن می باشند.  همانگونه که بارها نوشته و گفته ام،  شناختن و دانستن این اصول و قوانین،  تخصص و سالها تحقیق و تعلیل و پیگیری نیاز دارد،  و بطور کلی از عهده افرادی که مسائل را طوطی گونه تکرار می کنند،  و یا عادت به حافظه محوری آموزش و پرورش قرن 20 دارند،  غیر ممکن است،  و آنها در فراگیری دانش تاریخ نوین توانایی ندارند.

      نمونه استفاده های استعماری کتاب استر و ماجرای پوریم است،  این کتاب و داستان پوریم مربوط به یک دین خاص می باشد،  و من از اظهار نظر درباره موضوعات دینی معذورم،  اما آنچه که از تاریخ و باستان شناسی می دانم می نویسم.  در کنار دریای مرده یا همان بحرالمیت،  در جوار خرابه های قمران،  دیواره های کوهستانی قرار دارد،  و در میانه آن غار صعب العبوری واقع است.  در سال 1947 یک عرب شبان وارد این غارها شد،  و انبوهی از طومار های قدیمی را کشف کرد.  خبر به امریکایی ها و یهودیان مستقر در فلسطین رسید.  بخشی از طومارها به تصرف یهودیان در آمد،  و بخش دیگر به وسیله امریکاییان به نیویورک انتقال یافت.  کمی بعد این بخش نیز بوسیله یهودیان،  به مبلغ دویست و پنجاه هزار دلار خریداری،  و به محل مخصوص در بیت المقدس برده شد.

      بررسی های تاریخی و تحقیقی اهمیت فوق العاده این کشف را فاش ساخت،  و آشکار نمود که طومار های دریای مرده،  نامی که اسناد فوق به آن شهرت یافته اند،  بقایای کتابخانه مخفی اسنی ها است.  این حادثه یکی از مهمترین اکتشاف باستان شناسی است،  طومار های دریای مرده شامل کتب فراوان به زبان های عبری، آرامی، یونانی، لاتین، نبطی و عربی می باشند.  در این مجموعه متن کامل عهد عتیق بجز کتاب استر نیز بدست آمده،  که قدمت آنها به یک سده پیش از میلاد مسیح میرسد.  این مجموعه ثابت میکند که در آن زمان روایت های متعددی از تورات وجود داشته است،  و دانشمندان عهد عتیق امروزی صحت و درستی آنها را تأیید کردند.  پیش از این کشف،  کهن ترین نسخه های عهد عتیق مربوط به سده های نهم و دهم میلاد می باشد.

      کتاب عهد عتیق شامل کتب مقدسی است،  که توسط پیامبران قبل از مسیح نوشته شده،  و با توجه به نسخه‌ های بسیار قدیمی که در منطقه دریای مرده پیدا شده است،  معلوم می‌شود که نسخه ‌هائی که فعلاً متداول بوده،  از نظر صحت متن و مطابقت با نسخه ‌های اصلی کاملاً معتبر و قابل اعتماد می ‌باشد.  در میان این طومار های و نسخه های بسیار قدیمی دریای مرده،  قسمت ‌هائی از تمام کتاب های عهد عتیق باستثنای کتاب استر وجود دارد،  و حتی بعضی از کتابها کامل می ‌باشند.  با استفاده از دانش باستان شناسی،  تاریخ این طومارها قرن اول و دوم قبل از میلاد تعیین شده است.  با این کشف متوجه شدند که کتاب استر که در آن به ماجرای پوریم اشاره شده است،  هیچگونه سندیت تاریخی ندارد و کاملاً مورد ظن و تردید است.

     در جای دیگری با کمک چهره ها و کارگزاران استعماری می گویند این و آن بوده و نبوده،  و در یک پاتک به وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،  مشابه کاری بی محتوا درآورده،  که کوروش نبوده و دروغ است!.  اسناد زیادی درباره کوروش بزرگ وجود دارد،  در مقاله های مختلف سلسله هخامنشیان و کوروش و داریوش نوشته ام،  و با حذف دروغها و تحقیقات بیشتر ادامه خواهم داد،  تا به واقعیت بیشتری دست یابم.  رسم بدی از دوره استعمار باقی مانده،  که تاریخ را سیاسی می کنند،  تاریخ یک علم است،  مانند تمام علوم،  با نگرش های سیاسی،  انحراف از دانش و به گمراهی رفتن پیش می آید.  اگر من در وبلاگ به ناسیونالیسم ایرانی اهمیت می دهم،  این سیاسی کاری نیست بلکه تشویق است،  از نظر من هر محله و روستا باید ناسیونالیسم تشویقی خود را داشته باشد.  معمولاً سیاسی کار در تاریخ حریف طلبی و کوچک شمردن دیگران،  همراه بزرگ طلبی و زیادی خواهی برای یک شبکه کوچک یا بزرگ است،  که با ترفندها و شگرد های مختلف می آمیزند.

      از بدو پیدایش استعمار سیاسی کاری های استعماری،  براساس سوء استفاده از دروغ های تاریخی هم پیدا شد،  و استعمار این نوع سیاسی کاری ها را حمایت و کمک می کرد تا رشد یابند،  که بتواند محیطی آلوده ایجاد کند و از آن بهره ببرد.  امروزه در قرن 21 با وجود انقلاب ارتباطات و اطلاعات،  این نوع سیاسی کاری های استعماری به اوج رسیده،  و آنها می خواهند با این کار کشور های کوچک متخاصم در قاره های جهان ایجاد کنند،  که بتوانند نفت و منابع و منافع ببرند،  و راحت و پیروز مندانه وارد تمدن جدید کنترل انرژی گردند.  یکی از وظایف دانشگاهیان و دولتی های مربوطه،  تنها پول و پله گرفتن و وقت تلف کردن نیست،  آنها باید در این باره تحلیل ها و بررسیها داشته باشند،  و مانند تز و پروژه جهت شناخت و آگاهی عمومی در اینترنت منتشر کنند.  ولی متأسفانه بعلت عدم دانش و دانستن واقعیت های تاریخی و تاریخ اجتماعی،  نمی توانند چنین کار را انجام دهند،  مطلبی و حرکتی از آنها نمی بینیم،  در باره موضوعات و مسائل فوق مقالات زیاد نوشته و ادامه می دهم.

این اول کار است

      عزیزان این اول کار است،  من دنبال حقایق تاریخی هستم،  که با دانستن صحیح تاریخ و تاریخ اجتماعی بدرستی می توان به راه آینده ای نوین رفت.  وفا داری به تاریخ و حقیقت ما را به نتایجی می رساند،  که آبروی نتایج قبلی را می برد،  شامپلیون در دویست سال پیش با خواندن خط هیرو گلیف مصر باستان به نتایجی رسید،  که آبروی کلیسا رفت،  و در راه رو های قدرت واتیکان دشمنی با او شاید باعث مرگ زود هنگامش شد.  در کل اکثریت مخاطبان اینترنتی زیر 25 سال هستند،  البته برای وبلاگ های انوش راوید هم همین گونه است،  آنها شاید در نظر اول و دید ابتدایی نتوانند مطالب را هضم کنند و یا بگیرند،  ولی برایشان راه متفاوتی در نگرش به جهان گشوده می شود.  خود آگاه یا ناخود آگاه بودن این نگرش،  در هوش و تخصص و علاقه افراد قرار گرفته است،  ولی در هر صورت زمان می برد،  بنا بر این اول کار است.  انوش راوید چون با دید ملی و مردمی نگاه می کند،  می داند تحول در تاریخ اجتماعی و رشد فکری توده ای شرایط خاص خودش را دارد.  شناختن تمنا های موجود کاری است که می بایست علم جغرافی ـ تاریخ،  و زیر مجموعه های آن را در نظر داشت.  در قرن انبوه سازی 20 گرایشات مختلف آکادمیکی شکل گرفته بود،  ولی با دانایی قرن 21 نتایج متفاوت خواهد بود.

    یکی از موضوعاتی که در اینترنت گردی می بینم،  بسیاری اشخاص مقالات مرا کپی می کنند و با نام خودشان جایی پست می کنند بدون اینکه چیزی از آن مطلب متوجه شده باشند،  عزیزانی که در باره آن مطلب پرسشی داشته باشند،  نمی توانند به پاسخ خود برسند.  از آن عزیزان کپی کار تقاضا دارم همان گونه که در میان مطالب وبلاگ نوشته ام استفاده از مطالب وبلاگ های من مشکلی ندارد، اما خواهشاً لینک آنرا بگذارید تا بتوانم پرسش ها را پاسخ دهم.  تحقیقات وسیعی برای حقیقت در تاریخ دارم که فعلاً از ترس سرنوشت شامپلیون آنها را منتشر نمی کنم،   آینده نتایج خوب واقعی تاریخی را در وبلاگ پست می کنم،  این اول کار است.

    زمانی که در آن بسر می بریم بزودی به تاریخ می پیوندد،  بسیاری از مردم حال را فقط با اکنون می بینند و نمی توانند آنر از آینده نگاه کنند،  که در آن صورت حال تاریخ خواهد بود.  فاشیستها،  نازیستها،  شونیستها، فقط می توانند حال و آینده را در اکنون ببینند و هرگز نمی توانند بفهمند بزودی همه چیز تاریخ می شود.  امروزه عده ای به اصطلاح وطن پرست، ایران پرست دارند با باند بازی کوچک و بی اهمیتی و ظاهراً به شکل میهن پرستی آرام و خزنده می گویند پارس ها برتری فوق العاده به همه دارند و اگر بتوانند جغرافیای کوچکی از ترک و کرد از ایران خارج کنند و عرب و بلوچ و ترکمن و... را نیز به نوعی کم کنند و براحتی مملکتی با تفکر عظمت طلبی تاریخی و ثروتمند از آن پارس ها باشد،  آنها و هم شکل هایشان در کل منطقه می خواهند در اتحادی با امپریالیست نو و صهیونیسم براحتی به منطقه مسلط شوند و قدرت و جنگ.  معلوم نیست فرماندهی آنها کجاست اما از کارهای نوچه های آنها در همه جا پیداست کار ها و برنامه هایشان چیزی مانند تجزیه طلبی پارس می ماند.  همانطور که در اردوی مجازی ملی و مردمی و جنگ بزرگ جغرافی ـ تاریخ نوشته ام تا کنون تعداد آنها در نظرات وبلاگ زیر ده نفر است آنها بی سواد و کودن هستند و درکی از تاریخ ندارند و نمی دانند تاریخ اجتماعی چیست فقط ساده گانه مجری دستوراتی هستند که چون برنامه رباط در کله پوکشان قرار داده اند.  ایران بزرگتر  از وجود چند تجزیه طلب پارس و یا دیگری است.  تعیین کننده مسائل زیر بنایی جامعه تاریخ است،  شبیه سازی های تاریخی اشتباه ساده گانه و بزرگی است.

   تاریخ شکوهمند ایران پر است از ماجرا های شنیدنی و خواندنی و این تاریخ تجزیه طلبی هم از تاریخ ایران است نباید از بررسی و دانستن آن ترسید،  بعد از دریافت نظراتی پیرامون این موضوع تاریخ تجزیه طلبی فارس،  یا ترک و کرد و بلوچ و غیره در تاریخ را می نویسم.  این را باید دانست جامعه صحرای بر هوت نیست جامعه تاریخ و زیر بنا دارد این نیست که یه روز آفتابی برای تفریح مردم شلوغ نمایند و شروع به انقلاب انسانی کنند، اگر قرار باشد کشوری با یک یا چند وبلاگ یا برنامه ای در رادیو و تلویزیون بهم بخورد و یا تجزیه شود آن مملکت را باید ترشی ریخت و در وجودش شک کرد.  جامعه ای که تاریخ و رزومه روشن واقعی دارد،  خود بخود همه چیز آن بصورت ملی و مردمی کنترل می شود،  آنچه که فرهنگی تهاجمی می آورد و یا توسط دستگاه های فرهنگی قدرت حاکمه اداره می شوند،  اختلافی با جامعه ایجاد می کند که به نغفع نمی باشد و توده ها آنرا دفع می کنند،  تاریخ و زیر بنای جامعه حرف اول را می زند.

      دشمنان از داستان دروغ آتش زدن تخت جمشید بدست اسکندر یونانی دروغی سوء استفاده می کنند،  و با تبلیغ شدید،  ایرانی ها را ضعیف و شکست خورده و یا تاریخ ایران باستان را منکر میشوند.  ساده ها که بعضی مثلاً از تاریخ دان های دولتی و دانشگاهی ما هستند،  بخاطر نداشتن فکر تاریخی نمی توانند واقعیت های تاریخ و حال را بیابند و درک کنند.  گویا سرنوشت ایران دارد به بازی گرفته میشود.  در کتاب های درسی بقدری زیاد دروغ های تاریخ را نوشته اند،  که دیگر کسی نتواند به واقعیت فکر کند.

      این برای اولین بار است که علم جدید جغرافی ـ تاریخ با اندیشه پارسی، گفتار پارسی، کردار پارسی،  پایه گذاری می شود،  دانش با زیر مجموعه هایی چون تاریخ و تاریخ اجتماعی.  البته با قوانین و فرمول هایی ویژه ای که تا کنون نبوده اند،  قرن 21 راه کار های نوینی می طلبد و تمنا و درک جدید هم لازم است.  ما نباید چون قرن 20 باشیم و انبوه داستان ها را در پرده نمایش آکادمیکی به عنوان علم پذیرفته و در نهایت دست خالی از عملکردها،  با ادعا های بزرگ نگاه مان به پایانه های وارداتی باشد.  قرن نو دانش های متفاوتی می خواهد که بشر را نجات دهد،  و آن نیز تخصص در تخصص می طلبد،  که هر چه ویژه تر ارایه شوند،  با ابزار های نو در سازمان های قرن 21 و آرایش جدید در فدرالیسم علمی.  آنچه مردم تا کنون در باره تاریخ می دانستند،  داستان های بی پایه و اساسی بود،  که جز به گمراه کشاندن بشریت و جنگ و دشمنی چیزی در آن یافت نمی شد.  روحی نگاه نمودن و احساسی بر خورد کردن از نتایج آن بود،  که نمونه هایی در اردوی مجازی ملی و مردمی نوشتم.

کلیک کنید:  تاریخ نجوم در ایران

کلیک کنید:  شهرستانهای تاریخی ایران

کلیک کنید:  معابد مهر و میترا در جهان و ایران

کلیک کنید:  تماس و نظر

سازندگان سرنوشت و جهانی نو

      تاریخ نوشته شده توسط چهره ها و کارگزاران استعمار،  در کل تمام دوران استعمار و امپریالیسم را باید خوب شناخت،  و با تمام وجود آن پرت و پلاها را درک کرد،  و با دانایی نوین به جنگ آنها و پاک نمودن دروغها رفت.  امروز استعمار گران اعتراف میکنند،  که آینده جهان در گوشه ای از ایران بزرگ نگارش میشود،  در واقع بدلایل جغرافیایی بسیاری از تاریخ ها و جریانات تاریخ اجتماعی در قاره کهن و بویژه ایران ساخته و پرداخته،  و سرنوشت ها نوشته شده است.  از موج دوم تمدن،  اروپا بورژوازی و صنعتی شد،  در ساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام،  و گامی فراتر از بقیه جهان که در موج اول و فئودالی و کشاورزی باقی بود پیش رفت.   بدینسان استعمار پدیدار گشت،  و این پستی گرایی،  نوکرانی نیاز داشت،  که یا وجوداً ساده باشند،  یا خائن بسرزمین مادریشان،  تا بتواند آنها را در خدمت بی چون و چرا گیرند.  دشمنان تاریخ ایران اراجیفی برای منافع و مطامع خودشان بنام تاریخ و مرزها سر هم می کنند،  تا بتوانند دنیا را با حقه و کلک بکام خود بگردانند،  و نقشه های شوم سرنوشت سازی را بکشند.

      در این زمان هنوز از این نوکران عده قلیلی باقی اند،  که در اشکال مختلف مانند رسانه های خارجی، سایتها و وبلاگها سعی دارند،  بفرض مفلوکانه خودشان افکار روشن مردم دانا و آگاه ایران را منحرف کنند.  ولی این غلامکان نادان به جا مانده از استعمار کهن کور خوانده اند،  ملت های و قوم های ایران بزرگ تا نابودی تاریخ ساختگی و دروغی،  نوشته و پرورانده شده دوران استعماری،  و باز نویسی گذشته های پر افتخار خود،  یکدل و یکصدا خواهند بود.  این عده اندک از نوکران نادان،  که پولی یا مجانی هستند،  با نوشتن نازا و اهانت، پرت و پلا، دروغ و دونگ،  در وبها و نظرات و یا با ایمیل،  سعی می کنند تاریخ نویسان نوین ایران را،  از کار شکوهمند و مهم خود دور کنند.  آنچه که پیداست ایرانیان سرفرازان تاریخ،  سازندگان سرنوشت و جهان نو خواهند بود،  آگاهی از ترفند ها و رنگها و نیرنگ های دشمنان تاریخ ایران بزرگ،  موضوع مهمی است،  و باید در کنار بررسی های تاریخی و تاریخ اجتماعی آنرا هم در نظر داشت.

      فردی با چند حرف زشت ساده گانه در نظر های وبلاگ نوشته،  که تو نمی توانی تاریخ را تحریف یا عوض کنی،  تاریخ همینه که هست،  این گونه افراد آنقدر ترسو هستند،  که خودشان را هم معرفی نمی کنند،  می ترسند و نمی توانند برداشت های جدیدی از علوم و زندگی داشته باشد.  آنها نمی توانند درک کنند مقالات و نظرات من جهت این است که با دانایی نوین فکر کنیم و بیاندیشیم،  که آیا،  آنچه تا کنون می دانستیم واقعی است؟  حقیقت چه میتواند باشد؟  بعضی ها دوست دارند در تصورات خودشان بمانند،  چه فکر و دانششان علمی باشد یا نباشد،  می پندارند علم در همان اندازه است.  بنظرم  آنهایی که علم را در حد دانش خودشان می دانند،  می توان فسیل گفت،  که در اردوی ملی و مردمی مجازی ایران از آنها نوشته ام.  باید توجه داشت،  علم پایان ندارد،  و دست به دست و نسل به نسل بیشتر میشود،  و تغییر می کند،  در موج نوی ایران و تاریخ و فرهنگ یادگیری گفته ام.  در این میان،  ترسویی از بیچارگی هر چند گاه مرا تهدید به مرگ میکند،  او نمی داند و نمی فهمد،  اینجا ایران سرزمین دلیران است،  مردمی که نشان شرافت در تاریخ دارند،  ما عاشقان خاک پاک ایران هستیم،  خونمان می جوشد از برای نابودی دشمنان تاریخمان.

      دشمنان سادهی که با دروغ های تاریخی سعی در نفی تاریخ شکوهمند و شیرین عزیز ما را دارند،  دیگر کارشان تمام شده است،  آنها می خواهند بگویند ایران جالیز بود،  و ایرانی بادمجان،  که هر کس آمد آنها را سربریده است.  هم میهنان و جوانان عزیز با مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ،  مچ دروغ گوها را در تاریخ بگیرید.  مقاله ها و مطالب این وبلاگ ها را،  با حفظ کامل محیط دمکرات،  به تمام زبان های مردم خوب ایران بنویسید،  تا همگان به دروغ های تاریخ چون حمله الکساندر یونانی،  و حمله چنگیز مغول،  حمله اعراب بیابانی،  حمله تیمور گورکانی،  و بسیاری دیگر از دروغها کاملاً آگاه شوند،  و این را همه بدانند،  که دشمنان تاریخی مشترک دارند.

      دشمنان تاریخ ایران می خواهند بگویند،  که مردم غیور این سرزمین تاریخی،  ترک و آذری،  کرد و لر،  لک و بختیاری،  قشقایی و ترکمن،  کابلی و زابلی،  پارسی و مادی،  خوزی و مازی،  بلوچ و گیلک،  پشتون و هزاره،  غیره و غیره که بسیارند،  همه و همه آنقدر بی اصل و نسب،  ضعیف یا بی غیرت بوده اند،  که هر کس به راحتی آمد و آنها را شکست داد و به بردگی برد.  حتی پا را فراتر می نهند،  و در بعضی جاها مثلاً می گویند،  مردم خوش تیپ و خوشگل و قوی هیکل آذربایجانی،  از بازماندگان اقوام منگول دشت های گبی و آلتا هستند،  و با حمله مغول به ایران آمده اند.  ولی مردمان ایران ساده نیستند،  که دیگر اغفال این پرت و پلاها و ترفندها شوند،  آنها می دانند مردم قوی و سالم و زیبای ایران،  از بدو پیدایش تاریخ تمدن در این آب و خاک پاک بوده،  و سرزمین خود را با قدرت نگه داشته،  و در رشد و تکامل تاریخ تمدن خیلی تأثیر داشته اند.

   پرسش از عموم:  آیا تاریخ استعمار را با تمام ترفند ها و نیرنگ ها و رنگ های آن درک کرده اید؟

فرصت تاریخی ایرانی ها

      به دلیل مسائل مختلف تاریخ ساز که در میهن عزیزمان جریان دارد،  به نظر می رسد آگاهی داشتن از دلیل مراحل و موضوعات تاریخی مربوطه اهمیت پیدا می کند،  تا مردم در دام ها و ترفند های دشمنان نیافتند.  بنابر این نگاه کوچکی به تاریخ و تاریخ اجتماعی به عنوان،  فرصت تاریخی ایرانی ها، می اندازم،  برای بهتر دانستن تاریخ اجتماعی ایران،  مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ پیشنهاد می شود.

      طی دویست سال گذشته رقابت شدیدی بین انگلیس و روسیه برای نفوذ بیشتر در جغرافیای ایران بزرگ جریان داشت،  با قرار داد 1921 ایران و شوروی مدت طولانی این رقابت کم رنگ شده بود.  ولی در سال 1978 با ضعیف شدن روسیه،  انگلیس با حساب استراتژی و تاکتیک نفوذی پانصد ساله خود در ایران،  موفق شد گستردگی بیشتری در اشکال آشکار و مخفی در ایران بدست آورد.  در این دو سه سال گذشته،  روسیه توانسته بعد از حدود 30 سال فراز و نشیب در کشور خودشان،  از برکت نفت و گاز ثبات نسبی بدست آورده،  و با زیرکی از مشغولیات رقیبانش در عراق و افغانستان استفاده نماید،  و چنگ اندازی های جدیدی را شکل دهد.  چند سال پیش با پیدا شدن رد پای پوتین در خاک ایران،  مطالبی به عنوان شکست فکر شوم در دریای مازندران نوشتم.  همچنین در سی سال گذشته انگلیس به کار های استعماری در ایران مشغول بوده،  ولی با ایجاد نیرو های مستقل ملی و مردمی،  و یا پیدایش حفره های عمیق رنگ باخته،  تاکتیک تاریخی پانصد ساله اش بی اثر شده است.  در واقع آن دو قدرت استعماری و امپریالیستی به دنبال راه کار هایی دیگر و نوین برای نفوذ در ایران می باشند،  مردم ایران باید هوشیار و آگاه بوده که در دام های این دو قلدر منش تاریخی خود نیافتند.  مسئله مهم این است که هرگز در طول تاریخ دیده نشده تاریخ دوبار تکرار شود،  مردمی که به سرعت انقلاب 57 را سازمان دادند و به انجام رساندند،  باعث وحشت و ترس و دست پاچگی دشمنان گردیدند،  که از غیرت و قدرت ایرانیها غافل بودند.

      در قرن های 19 و 20  دو رقیب روس و انگلیس جنگ و گریز ها و عقب و جلو رفتن های مختلفی در ایران داشته اند،  و همیشه تکیه روسیه برای نفوذ به ایران بر دوش قزاق ها و نیرو های امثال بوده است،  و آن طرف بر احساسات و خواسته های عاطفی مردم تکیه داشته.  آنها در صحنه جهانی با یکدیگر یکسانند و جایگاه های خوبی دارند،  ولی با این وجود امکان سازش در ایران را ندارند،  هر چند در این مورد ممکن است مدت های کوتاهی با هم کنار بیایند،  و چون آتش بس موقت به تجدید قوا مشغول گردند،  ولی پایدار نمی تواند باشد،  چین و گاهاً ژاپن و اقمار اقتصادی آنها در جهت و یا زیر مجموعه سیاست تاریخی روسیه در ایران،  و آمریکا و گاهاً اروپا در سمت یا زیر مجموعه سیاست تاریخی بریتانیا قرار دارند،  این صف بندی سیاست گذاریها را بسیار مشکل کرده است.   آنها می ترسند که اگر طرف مقابل حتی بر نیمی از جغرافیای سیاسی و یا اقتصادی ایران مسلط شود،  تمام برنامه ها و خواست هایش از بین برود،  و فاجعه ای و شکستی جبران ناپذیر برایشان روی دهد.  البته هر کدام از زیر مجموعه ها،  خود دارای فلسفه و منطق خاص سیاسی هستند،  و بدون اطمینان به یکدیگر با نگرشی متفاوت برنامه می ریزند،  که چندان در یک جهت نیست،  باید توجه داشت،  این نقطه ضعف آنها قوت ایرانی هاست.  در هر صورت با برخورد دوباره بالا های جهان،  فرصت تاریخی در اختیار ایرانی ها قرار گرفته است.

      امروزه ایران عزیز با داشتن میلیونها جوان تحصیل کرده،  و جغرافیایی مهم با منابع بسیار،  می تواند معادلات تاریخی را در قرن 21 به نفع خود بر هم بزند.  هوشیاری و دقت، تحلیل و تعلیل اصول مهمی هستند،  که باید بر احساس و عاطفه تاریخی غلبه کند،  جوانانی که بر موج زمان سوار هستند،  به راه خود خواهند رفت و تاریخ را شکاف می دهند،  و دیوارهای ساختگی و دروغ را فرو می ریزند.  سطحی نگری و شتاب زدگی و هیجان رفتگی دور از انتظار تاریخ سازی است،  و باعث از بین رفتن انرژی های ملی می گردد،  و سوء استفاده امپریالیست نو را در پی دارد. 

      بریتانیا نیروهای وابسته خودش را در دو جناح نگه می داشت،  تا اگر جناحی از فرامین استعماری کوتاهی کرد،  جناح دیگر را به کار اصلی بگمارد تا دیگری را ترمیم نماید،  اما روسیه فقط یک جناح نظامی و فاشیستی را ترجیح می داد.  انگلیسها نفرات رده های اول سیاسی جناح ها را به ندرت و به دلایل خودشان به قتل می رساندند،  ولی روسها با فضل خاص نظامیشان فرماندهان را بی دوام می کردند و به راحتی می کشتند.  مهره های رده های دوم و سوم نیروهای محلی وابسته به استعمار انگلیس چندان کاری به سیاست های بالا دستی نداشتند،  فقط به نوکری مفتخر بودند،  ولی نوکران و نیروهای وابسته به روسیه کمتر مخ داشتند.  مطابق طبیعی و ذات بشری،  همیشه میان رده های هر کدام از نیرو های فوق اختلاف وجود داشت،  و از این وضع توده های پائین دست مردم،  برای اردوی ملی و مردمی استفاده موقت می بردند.  در قرن 21 و با گذشت زمان آنها یعنی دشمنان تاریخی ایران،  تکامل یافته اند،  مردم هم باید احتیاط کنند که احتمالاً بازیچه این نیروها نگردند،  آنها اسماً و مجازی از تمام سیاستها و گروه ها،  راست، چپ و میانه، وسط بسیار استفاده می کنند،  که جهت اغفال ملتها ساخته و شکل داده اند.  به بهانه ها و کلک های مختلف و با ظاهر ملی و کشوری،  خودشان را در همه جا،  جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، می چپانند،  تا مقاصد امپریالیستی را پیش ببرند.  شناختن دوست از دشمن و شعار های واقعی،  امر مهمی است،  که با دانستن تاریخ و اجتماعی بدون دروغ های دشمنان امکان پذیر است. 

     در آن دویست سال 18 تا 20 میلادی،  ایرانی در شرایط خوبی نبود،  اما اینک ملت ایران در رأس حرکت های نو می باشد،  و حتی می تواند جهان را در تمام بعد آن متحول نماید،  که این مسئله مهم و حیاتی است.  دقت نظر ایرانی ها از نفوذ دوباره و تاریخی استعمار گران جدید،  جلوگیری خواهد کرد.  باید توجه داشت ملت های امروز ایران آن مردم 30 یا 70 سال پیش نیستند،  امروز از سطح آگاهی و دانش و بالندگی برخور دارند،  و استفاده گسترده از وسایل تکنولوژیکی مدرن و امروزی را در بالاترین اندازه برخور دارند،  و انقلاب دانایی قرن 21 را خوب می شناسند.  هر حرکت کوچک و یا بزرگ سازنده از جانب توده مردم،  و یا ویران کننده از طرف امپریالیست نو،  به همه و همه مردم و اقشار جامعه مربوط می شود،  درواقع این و آن و من و ما ندارد،  باید در تمام موارد مردم عزیز ایران دقت و توجه داشته باشند.  همچنین لازم است پویایی این خط با جغرافیای مهم آن،  مورد تحلیل دقیق با حفظ کامل دمکراسی خواهی قرار گیرد،  و اگر کسی فقط خود را ببیند کاملاً گمراه است،  و بزرگی و شادابی ملت ایران را نشناخته.  داشتن فعالیت و تحرک های ویژه در مسیر سازندگی تاریخ ایران بسیار مهم است،  و هر اقدامی شکوفایی بیشتری برای رشد اجتماعی ایران را به دنبال دارد،  تاریخ نشان داده که حرکت های جدا سری و قهر آمیز با ملت ایران محکوم به نابودی است.  با شناخت تاریخی مطمئنن مردم ایران به عقب باز نمی گردند و تصور اینکه چهره ها و کارگزاران استعمار می توانند،  هم میهن های عزیز را بر گردانند اشتباه و سادگی دشمنان می باشد.

   قابل توجه ــ  در این میان چالش های و بحران های بزرگی پیش روی ایران قرار دارد،  بخش هایی از آن را می نویسم:

   اقتصادی مانند:  ـ کمی تولید مواد غذایی در داخل و گرانی آن در جهان، ـ  وابستگی غیر اصولی و غیر سازمانی به اقتصاد جهان،  ـ کم شدن درآمد صادراتی نفت و داشتن واردات زیاد،  ـ حجیم بودن پول و اسکناس های رایج ایرانی و نداشتن پشتیبانی اقتصادی و مالی برای آنها،  ـ کمبود آب آشامیدنی و کشاورزی و توزیع نا مناسب آب.

   اجتماعی مانند:  ـ افزایش بی برنامه جمعیت دو برابر در کل و چهار برابر شهر نشینی در 30 سال گذشته و بیش از ده برابر در یک قرن،  ـ عدم وجود افراد متخصص کاری در سطح کم سواد و با سواد عالی و نیز فراوانی افراد دارای تخصص متوسط حاصل از دانشگاه های ایران،  ـ بیکاری گسترده بدون برنامه های تولید کار.

   سیاسی مانند:  ـ عدم تجربه ملی در سازمان های قرن 21 ،  ـ نداشتن تحلیل درست از توازن قوا در بالای جهان و عدم ایجاد و حفظ توازن در منطقه،  ـ  ندانستن واقعی و به تمام معنی جغرافیای ایران توسط اندک سیاست گذاران. 

کلیک کنید:  ساتراپ ایرانی روم

کلیک کنید:  تاریخ دروایش در ایران

کلیک کنید:  تاریخ جرگه و شورا در ایران

کلیک کنید:  تماس و نظر

تکرار سفارش انوش راوید

     وبلاگ انوش راوید برای عزیزان علاقمند به تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران است،  که به آن اهمیت می دهند،  و در جهت برداشت دروغها از تاریخ ایران گام بر می دارند.  هم میهنان عزیزم در وبلاگ هایشان نشان دادند،  که شایستگی فراتر از هر تصوری را دارند،  در نوشته های آنها،  روز بروز سطحی نگری کمتر شده،  و با ادبیات علمی،  فراز و نشیب ها را خوب می شناسند،  که این می تواند جامعه شناسی نوین ایران را به تصویر بکشد.  روز بروز به تعداد جوانان با هوش دارای ذهن پویای تاریخی،  با توانایی سبک تاریخ نویسی ایرانی افزوده می شود.

     انگشت شماری که توانایی مطالعه وبسایت ارگ انوش راوید را ندارند،  بی دلیل در نظرات ناسزا می نویسند،  و کلمات زشتی بکار می برند،  که می دانم از ایرانی عزیز نمی باشد.  مانند:  جیره خوار حکومت و یا دشمن ایران،  و ناسزا های زشت می نویسند،  آنها اندکی از آزادی اندیشه و قلم نمی دانند،  و کمترین دانش فرضیه های علمی ندارند.  اینان در میان کل نظرات رسیده کمتر از یک درصد می باشند،  از آنها توقع بیش از این نمی رود،  چون قادر به خواندن و درک وبلاگ نیستند،  از روی احساسات پوچ و یا مزدوری می نویسند.  یکی دو نفر هم که مرا تهدید می کنند،  بی دلیل زحمت خود زیاد کرده و بی فایده است.  در هر صورت من در خدمت عزیزان جهت برداشت دروغ های تاریخی هستم،  فقط یک گام فاصله است تا اینجا.

     همانطور که در مقاله قرن سنت گریزی نوشتم،  هر شخص باید در جهت دانش و حرفه خود حرکت کند،  و کار فرهنگی خودش را در دنیای دمکراسی دیجیتال،  بخوبی و روشنی پیگیری نماید.  جوانان عزیز باید به توانایی خود برای کشف حقایق علمی تاریخ پی ببرند،  و ایمان فراوان داشته باشند که می توانند،  و از تکرار داستان های دروغی ساده لوحانه دشمنان خود داری کنند،  که کاری بسیار نا شایسته است.  تکرار کنم ساده نباشید،  و اغفال ترفند های دشمنان نگردید،  هر گونه کوتاهی مورد سوء استفاده استعمار نو و دشمنان برای تفرقه و جدایی و نیست در جهان شدن خواهد بود.  آنهایی که برای ما تاریخ دروغی نوشته اند،  خیلی بی سواد و مغرض بوده اند،  از   دروغ های آنها نهراسید،  با دست توانا و معرفت خاص ایرانی به دروغ های الکساندر و مغول و غیره بگوید:  نه، نه.  آنها می خواهند ما نتوانیم از حقوق تاریخی ایران دفاع کنیم،  و بگویند،  ایرانی ها ترسو و شکست خورده بودند!  بی تاریخ و اصل و نسب بودند!  خیال و تصوری باطل و ساده گانه تر از دروغ های شان را دارند.

      تحولات در جهان قرن 21 به سرعت می گذرد،  و هر روز شاهد مسائل جدید علمی و اجتماعی و غیره هستیم،  بنا بر این اندیش مندان در بخش تاریخ و جامعه شناسی تاریخی،  مسئولیت سنگین رساندن آگاهی صحیح را بعهده دارند.  نباید وابسته به دانش اندک گذشته،  و چند اثر بجای مانده باشیم،  که معلوم نیست واقعی و درست می باشند،  در اینجا توضیح داده ام.  گستردگی حرکت های مختلف جهانی،  در تمام بخشها را باید جدی گرفت،  و با نگرشی اصولی از باز نگری تاریخ باز نماند،  ندانستن واقعیتها باعث شکست و ناکامی غیر قابل جبران می شود.  در شرایطی که جهان و اطراف ما به ارتش های مختلف با سلاح های خطرناک مجهز هستند،  و با دانش جعلیات و رجزخوانی و معرکه گیری تاریخی برنامه های شوم سرنوشت سازی دارند،  ما باید واقعیت های تاریخی و جغرافیایی را بدور از دروغها خوب بشناسیم،  و از آنها نهراسیم و نگران نباشیم.  در حقیقت با دانستن واقعیتهاست،  که می توان بهترین برنامه ریزیها را برای آینده نوین داشت.

       تعدادی از عزیزان هم میهن،  ندانسته در وبلاگ ها و نوشته ها و گفته های خودشان،  از قهرمانان  کاغذی داستان های دروغ های تاریخی دشمنان ایران،  به عنوان قهرمان و کبیر نام می برند،  مثلاً می گویند اسکندر مقدونی کبیر!  امیدوارم هر چه زود تر با مطالعه وبلاگ انوش راوید بخود آیند،  و  خون شهیدان و فدا کاران ایران بزرگ در طول تاریخ را بیاد بیاورند.  بعضی از اساتید و گویندگان و مجریان،  در دروغ های تاریخی غرق شده اند،  و نمی خواهند واقعیتها را بپذیرید،  وظیفه جوانان با هوش ایرانی است که به آنها کمک کنند،  تا بسوی واقعیت های تاریخی بروند.  آنها می توانند با مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید،  حرکت نوینی را آغاز کنند،  و به میهن و ملت بزرگ و زیبای ایران باز گردند.  آن عده ای که همچنان داستان های دروغی دشمن و استعمار و امپریالیسم،  را باور دارند،  و عوامل آنها را قهرمان و کبیر می گویید،  باید از ملت عزیز ایران شرمنده باشند.

      نفوذی های دشمن با دروغ هایشان،  می خواهند جوانان قدرتمند ایران عزیز را،  از تاریخ و سرگذشت شیرین خود سرخورده کنند.  آنها می دانند وقتی ملتی به تاریخ و سرگذشت خود بی اعتنا و یا سرخورده شد،  بدین ترتیب به راحتی می توانند به آن ملت القاء کنند،  که ریشه خوبی ندارند،  و سپس در ادامه خواسته استعماری شان،  آن ملت بی تاریخ شده را چون درخت بی ریشه،  براحتی جا بجا کنند و تکه نمایند.  دشمنان ملت بزرگ ایران بدین ترتیب بر اسب مراد خود  سوار می شوند،  و در ادامه تاریخ استعماری،  آنها بیش از پیش خواهند تاخت.  ولی آنها کور خوانده اند،  انوش مچ آنها را می گیرد و افشا می کند،  در این راه جوانان با ذهن پویای جغرافیا ـ تاریخ در ایران فراونند.  در دوره اینترنت به سادگی می توان به افشا گری تاریخی دست زد،  ولی دشمنان هم بی کار نمی نشینند،  و می گویند که انوش  توهم دارد،  و همه چیز را دروغ می گوید،  و شکستها و بدبختی های تاریخی ایران را ساخته و پرداخته استعمار و دشمن می داند.  عزیزان این آخرین فکر آنها برای دفاع از دروغها و حفظ نوکران نشان است،  که خود نشان دهند پوچ بودن تاریخ ها و قهرمانان ساختگی آنهاست.

تاریخ و برنامه های کلی

     تاریخ و تاریخ اجتماعی زیر بنای فکری و تحلیلی،  تمام تئوریسین ها و برنامه نویس های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است،  اگر آنها از تاریخ بدرستی ندانند،  در برنامه ریزی هایشان اشتباه عمده می کنند.  مانند هیتلر که به دنبال آریایی ها جهانی را به کشتن و ویرنی داد،  صدام برای تکرار جنگ قادسیه،  کشتار و خرابی راه انداخت و خودش نابود شد.  آمریکا که می پنداشت اسکندر مقدونی و چنگیز مغول چه راحت به افغانستان و عراق پیروز شدند،  آمد و کشتن ها راه انداخت و اقتصاد جهان را به نابودی کشاند،  و هزاران هزار مثال دیگر.  امروز همین اشتباه در داده های تاریخی،  که در ذهن خود آگاه و نا خود آگاه تیوریسین هاست،  دارند با پاکستان بازی می کنند،  شمال آنرا بمب باران کردند تا مسلمانان را تحریک کنند،  و به حرکت علیه دولت مرکزی آن کشور بر انگیزانند،  و دولت آن کشور را با ترفند ضعیف کرده تا شیعه و سنی بازی در منطقه راه بیاندازند.  برای تکرار هیاهو های تاریخی،  مانند امویه و عباسی و محمود غزنوی،  می پندارند که می توانند عربستان را وزنه ای حساب کنند،  و این طرف با ندانستن تاریخ واقعی بازی ساده تری را پیش گرفته است.

      انگشت شماری در باور دروغ های تاریخ اصرار دارند،  و پا فشاری می کنند،  که اسکندر مقدونی و چنگیز مغول و اعراب بیابانی،  به ایران حمله کرده و در ایران بزرگ کشتار کرده.  می خواهند بگویند و باور داشته باشند،  که مبارزان تاریخ ایران تروریست و حشیشی نامیده شده اند،  و یا قهرمانان ایران را در اندازه زیاد و بدی،  رو در روی یکدیگر قرار داده اند،  و آنها را کوچک شمرده و ملت را خیانت کار گفته اند،  مانند بابک خرم دید و افشین و بسیاری دیگر.  این انگشت شمار مانده در داستان های تاریخی،  نمی توانند اندکی تحلیل کنند،  که برای اولین بار چه کسی دروغ های تاریخی و پرت و پلا ها را گفته،  و چرا چنین نوشته اند،  نقش دشمنان ایران و استعمار و امپریالیسم در این میان چه بوده.  یکی از همین انگشت شمار ساده دل گذشته خواه به من نوشته:  یاوه می گویی و سفسطه می کنی ما درباره تاریخ ایران خیلی زحمت کشیده ایم.  انوش راوید هم می گوید شما اندک زحمتی نکشیده اید،  دروغ های بی پایه اساس و بدون مدرک تاریخی را،  که چون داستان و افسانه برای ایران بزرگ نوشته اند،  از روی دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ تکرار کرده و رونویسی کرده اید.  حتی نتوانسته اید اندیشه کنید،  و ذهن پیشرو تاریخی با دانایی قرن 21 را داشته باشید،  که آن دروغ ها را تحلیل کرده و به تاریخ و فرهنگ یادگیری بسپارید.  

     تأثیر دروغ هایی مانند،  تاریخ یونان، تاریخ مغول، تاریخ عرب، تاریخ ترک، تاریخ اروپا،  در سرگذشت ایران را باید با دید واقعی نگاه کرد،  برای این منظور مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ انوش راوید می تواند کمک بزرگی باشد.  هر گونه داده دروغ از تاریخ ایران بزرگ باعث اشتباه در برنامه ریزی های کلان شده،  و در نهایت صدمات جبران نا پذیری را در پی خواهد داشت.  وظیفه تاریخ دان تنها ذکر داستان های گذشته نیست،  کار سنگین او اتصال گذشته و آینده است،  این اتصال به تنهایی توسط یک یا چند نفر امکان ندارد،  بلکه باید در سازمان های قرن21 انجام شود.  تاریخ زیر بنای اصلی آینده نگری است،  و اگر تاریخ دانی قبل از مطالعه وبسایت ارگ در تاریخ و تاریخ اجتماعی اشتباه می کرده،  و در باره دروغ ها تحقیق و تحلیل نمی کرد،  او ندانسته بود.  مانند گفته بسیاری که در نظر های وبلاگ نوشته اند،  که چرا با اینکه ناسیونالیست هستم،  تا کنون به دروغ بودن ها فکر نکردم،  و یا نوشته اند،  با این وبلاگ بخود آمدم و تاریخ را با دید دیگری خواهم دید. 

       مهم ترین و سنگین ترین وظیفه در این قرن به عهده تاریخ گویان است،  که باید با سنت گریزی و دانایی قرن 21  داستان های تاریخی را تجزیه و تحلیل نموده،  و با دیدی نو و سبک تاریخ نگاری پارسی نگارش کنند.  برای این منظور باید در فرصت های مناسب و با حوصله تمام این وبلاگ و لینک های مربوط به مقالات را مطالعه نمایند.  افرادی که نمی توانند دروغ ها را دور بریزند،  و می خواهند به هر قیمتی شده آنها را حفظ نمایند و باور داشته باشند،  بزودی از دانش گرایش های مختلف تاریخی کنار زده خواهند شد.  بارها در وبلاگ نوشته ام،  که اگر این قبیل افراد درک وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران را ندارند،  فوراً خارج شوند،  و در جای دیگری گذران وقت کنند.  این وبلاگ برای هدر دادن زمان نیست،  برای اشخاصی می باشد،  که می خواهند جدید و جدید تر اندیشه و کار،  تحقیق و تحلیل کنند.

      ما برای برداشت دروغها از تاریخ ایران،  نباید روی شانس و امداد غیبی حساب باز کنیم،  بلکه باید با تحقیق و تحلیل، دانستن واقعیتها و سبک کار، هوش و زرنگی،  دشمنان تاریخ و سرگذشت ایران عزیز را شکست دهیم،  و درخت تنومند ایران بزرگ را از چنگال دروغ ها رهایی بخشیم.  جهان خواران استعماری را نباید دست کم گرفت،  آنها همیشه دروغ گفته و دروغ می گویند،  می دزدند و غارت می کنند.  در ضمن باید توجه داشت،  اندک اشخاصی که بخواهند مقابل دمکراسی قرن 21 قرار گیرند،  دقیقاً مقابل انبوه جوانان با هوش ایران بزرگ و قاره کهن قرار گرفته،  و خود بخود بی معنی می شوند و بزودی پایان می یابند.  سئوال مهمی که پیش می آید این است،  آن انگشت شمار ناچیز،  که با خواندن و یا دیدن این وبلاگ در دروغ های تاریخی پا فشاری دارند،  و با کوتوله ای تمام قصد مقابل با وبلاگ برداشت دروغ ها از تاریخ را دارند،  چه هستند؟

ارگ   http://arq.ir

کلیک کنید:  تماس و نظر

وقتی کم می آورند

      دروغ نویسها وقتی کم می آورند،  سعی می کنند دروغ های بزرگتری بگویند،  بدون اینکه تخصص آن دروغ را داشته باشند،  مانند تمام دروغ هایی که در تاریخ نوشته اند.  با کمی دقت و هوشیاری و استفاده از امکانات تکنولوژی امروزی،  مانند جستجو در اینترنت،  دروغ هر جمله را می توان فهمید،  و به راحتی افشا نمود.  دروغ نویسها چون کارشان پایه و اساس علمی در تاریخ ندارد،  هر کدامشان بنا به سلیقه و دانش اندک خودشان چیزی نوشته اند،  به همین جهت وقتی کتاب دروغی را می خوانیم،  متوجه می شویم که با دروغ مشابه دیگر کلی اختلاف در آمار و غیره دارد.  آن عده از مردم علاقمند به تاریخ و یا تاریخ دان های الکی،  که نمی توانند دروغها را درک کنند،  و داستان های پرت و پلای بی پایه و اساس و سند و مدرک را تاریخ می دانند،  روز بروز بر تعدادشان کاسته می شود،  و بزودی چنین اشخاصی وجود نخواهند داشت.

      ماجرا به این دروغ های تاریخ مورد نظر وبلاگ انوش راوید ختم نمی شود،  باید توجه داشت اصل این دروغ های قدیمی تولید استعمار و سپس امپریالیسم بود.  اما در ادامه تاریخ سازی و امپریالیسم نو،  تاریخ و سرنوشت های دروغ جدید زاده خواهد شد،  که باید با آنها نیز مبارزه کرد،  دروغ های جدید اساس کشورها بویژه در قاره کهن را هدف قرار داده است.  این نوع نبرد نو پدید بیشتر بخاطر غارت و نفت،  نگهداری حکومت های دست نشانده،  بحران اقتصادی در غرب و سپس پیشرفت های مدنی و اقتصادی در چین و کشو ر های آسیای جنوب شرقی و آسیای جنوبی است.  وظیفه تمام جوانان باهوش ایرانی است،  که این ترفند ها را بشناسند و با تفسیر و تحلیل های عمیق و جامع با آنها مقابله نمایند.

   توجه:  جوانان با هوش امروز تحلیل و دلیل می خواهند،  که ریشه در تاریخ و تاریخ اجتماعی داشته باشد،  آنها چون گذشتگان فقط با چند جمله هیچ چیز را نمی پذیرند،  و اگر دشمنان توانایی بیشتری در تحلیل و تفسیر و گفتن دروغ داشته باشند،  آنوقت گفته های کوتاه بدون تعلیل های علمی ما،  بی تأثیر و یا بر عکس می شود.  اگر هم درصد جوانان باهوش کم باشد،  و یا گفته ها و شنیده ها را سریع بپذیرند،  آنوقت باید فهمید کشور رشد و تکامل تاریخی خود را بخوبی طی نکرده و عقب افتاده است،  در آن صورت کار و نگرشی متفاوت می خواهد.  من سعی می کنم به این مسائل دقت کنم،  با مطالعه و پیگیری وبسایت ارگ متوجه خواهید شد،  همچنین آماده بهبود سبک کار خود هم می باشم.

کلیک کنید:  دروغ داستان قادسیه

کلیک کنید:  نبرد چالدران دروغ دیگر

کلیک کنید:  هلنیسم دروغ بزرگ استعمار و غرب

کلیک کنید:  تماس و نظر

بازی با تاریخ و تاریخ اجتماعی

      فیلم های تاریخی تقلبی،  که در پست قبیلی و نیز جنگ نرم و تهاجم فرهنگی به آن اشاره نموده ام،  و تلویزیون های ماهواره ای خارجی،  مانند بی بی سی و منوتو 2 نشان می دهند.  بنظر من این فیلمها به هیچ وجه تاریخ نمی باشند،  بلکه دروغ و تحریف شده هستند،  که جهت مقاصد شوم استعماری منجمله،  شستشوی مغزی، اختلاف افکنی ملی و قومی، دروغ پردازی، ساده اندیش پروری، سپردن سرنوشت به پادشاهان و رهبران، تقویت تزهای مسلکی و دینی، خشونت و کشتار و بی رحمی شرقی ها،  و غیره می باشند.  می بایست در این باره بحث های روشنگری و روشنفکری انجام پذیرد،  و در اینترنت منتشر شود،  تنها قیام های میدان تحریر ها کافی نیست.

      دشمنان ملت های قاره کهن و شمال آفریقا،  با انواع ترفندها مشغول جنگ و سرکوب و به انقیاد کشاندن ملت های بیدار شده هستند.  یکی از مهمترین وظایف دانشگاه ها آگاهی دادن در این موارد است،  و فقط جمع کردن پول نیست،  یا استادانی که حداکثر در بهترین شرایط کار های مانند رانندگی آژانس را مهمتر از تحلیل و تحقیق تخصصی می دانند.  جوانان باهوش می توانند نسبت به سرنوشت و تاریخ خود هوشیارانه اقدام کنند،  جنگ بزرگ بین ما ملت های شمال آفریقا و قاره کهن،  با استعمار گران سابق است.  می بایست در این نبرد دوست و دشمن،  و انواع سلاح ها و اندیشه ها را شناخت،  و همه را در جهت این مبارزه تاریخی،  که اکنون از ابتدای قرن 21 با شیوه های جدید در اختیار است،  بکار برد.

      بویژه ما ایرانی ها که در مرکز تهاجم فرهنگی و تاریخی استعمار قرار داریم،  ما ایرانیان وظیفه اصلی برای ورود سریعتر و بهتر به تمدن جدید کنترل انرژی،  در منطقه را داریم.  مثلاً بی بی سی که ادعا می کند بی طرف است،  شیعیان و مردمان جنوب خلیج فارس را،  که رگ و ریشه ایرانی دارند،  می گوید شرق عربستان،  در صورتیکه با نگاهی به نقشه متوجه می شوید،  شرق عربستان فاقد سکنه می باشد،  و اندک جمعیت آن نیز شیعه نیستند،  اینها نمی خواهند در موضوعاتی حقیقت را بگویند،  و یا نام خلیج فارس را در چنین مواردی بگویند.

   توجه کنید،  نباید اجازه دهید ما ایرانی ها را اینقدر تحقیر کنند،  و بگویند که از همه شکست خورده اید،  و با دروغ و دونگ بگویند،  هر دشمنی براحتی به ایران تجاوز کرده،  و ملت های غیور،  ترک و کرد و لر و لک و فارس و ترکمن و بلوچ و عرب و غیره را شکست داده،  و کشته و اسیر گرفته است.  نباید در مقابل دروغ های تاریخی و کتابها و فیلم های حقه بازی استعماری ساکت باشید،  می بایست از شرافت تاریخی خود دفاع کرده،  و همه بگویید و بنویسید که ایرانی اغفال این دروغها نمی شود.  عده ای کمی ایرانی ها که افتخار تاریخی خود را شکست از دشمنان،  و تکرار دروغ های استعماری می دانند،  یا از یاران چهره ها و کارگزاران استعمار ند،  یا بشدت نا آگاه هستند،  باید جوانان با هوش به آنها کمک کنند،  تا دروغها را دور بریزند.

   پرسش از عموم:   آیا در اطراف خود آثاری از دروغ های تاریخی دشمنان را دارید؟

دروغ گویی بردگی ایرانی

      در خیلی از دروغ نامه ها می خوانیم،  که در زمان مغولان و اعراب و گاهی دیگران،  ایرانیان را اسیر می کردند،  و در بازار برده می فروختند،  و کلی رجز خوانی و چاخان های مختلف دیگر،  درباره ضعف ایرانی نوشته و گفته اند.  من یک پرسش دارم،  که در واقع آزمایش کمی علمی هم می باشد،  خودتان،  بله خود شما که دارید این را می خوانید،  خود را در آن گذشته ها فرض کنید،  با همان فضا،  دقت کنید با همه چیز تاریخیش،  اسیر شده اید در دست دشمنی که می گویید عقب افتاده است،  و شما متمدن و با سواد،  چه می کنید و چگونه رفتار می کنید؟  آیا سریع ورق را به نفع خودتان بر نمی گردانید؟  آیا اصولاً امکان هست شما را در بازار برده بفروشند؟  و ده ها سئوال دیگر از خود بپرسید.  و از خود بپرسید چرا اجازه میدهید اینهمه  دروغ بخوردتان بدهند،  بپرسید مگر با دشمن ایران همدستیم که این دروغها را می پذیریم.

       برده ها که بودند؟  از زمان سلسله هخامنشیان،  ایرانیان پایگاهی در زنگبار داشتند،  نمونه تعریف آنرا در داستان های تاریخی ایرانی نوشته ام.  و در زمان پادشاهی ساسانیان،  و پس از آن در زمان خلفا ایرانی،  این مکان به یک شهر ایرانی نشین تجارت پیشه تبدیل شد،  که خود داستانی دارد،  اینک از حوصله این پست خارج است،  و بزودی درباره آن می نویسم.  در دوره خلفا اعرابی که بازرگان برده بودند،  در این مکان بچه های چهار و پنچ ساله  قاره آفریقا را می خریدند،  و به خلیج فارس می فرستاده،  و به فروش می رساندند،  صاحبانشان آنها را در ده سالگی اخته می کردند،  و چون جزیره زنگبار در اختیار ایرانی ها بود،  نام های فارسی برای این برده های کوچک می گذاشتند.  بقیه این ماجراهای تاریخی را احتمالاً می دانید،  و در آینده بیشتر مینویسم.

کلیک کنید:  تماس و نظر

ادامه کار پانصد ساله

      اگر بپذیریم نیمی از یک کتاب دینی یا تاریخی قدیمی دروغ است،  در نتیجه از نظر علمی نمی توان پذیرفت نیمه دیگر آن صحیح است.  و هم چنین اگر نویسنده آن کتاب بر ما معلوم نیست و یا وابستگی طایفه ای و عقیده ای آن بر ما روشن نیست،  و یا تاریخ نگارش آن را بدرستی نمی دانیم و شناسه ای برای آن نیست،  پس نمی توانیم بخش هایی از آن کتاب را درست دانست و از آن در تاریخ استفاده کرد.  بنابر این وقتی عده ای دشمن ساده می آیند،  داستانها و ماجراهایی دروغی چون،  پوریم یهود، اسکندر مقدونی، ارب و تازی، چنگیز مغول، تیمور تاتار،  را با استناد به آن کتابها که نمی دانند منشأ اصلی آن کجاست و چیست،  می پذیرند.  بنابر این از نظر علمی باید به آنها و دلیل نگارش و گفتن و تکرار این دروغها از رسانه های دشمن از قبیل تلویزیون صدای آمریکا و بی بی سی لندن و غیره،  توسط عوامل استعمار و استکبار،   به دیده کار و فعالیت دشمنان ایران در ادامه راه پانصد ساله آنها دانست.  تاریخ دان های ایرانی باید فکر کنند و بیاندیشند و بخود آیند و این دروغها را شناسایی نمایند،  و نسبت به دور ریختن آنها و بازنویسی صحیح تاریخ شیرین ایران اقدام کنند.  بدلیل دروغ بودن،  در تمام این ماجرا های تاریخی،  نقش مردم در آنها خالی است،  مثلاً در ماجرای دروغی پوریم که می گویند در یکی، دو میلیون کیلومتر مربع انجام گردیده،  مردم کاملاً فراموش شده اند،  مردمی که در آن پهنه،  از تیره های گوناگون و در طایفه ها و قبیله ها و قلعه های مختلف سکونت داشتند،  از یک طرف و مردمی که تأمین کننده،  نیرو و اسلحه،  خدمات و غیره ارتش مهاجم بودند،  از طرف دیگر جایی ندارند.  انگار مردم خوب و شجاع ایران چوب کبریت بودند،  و آن نیروی افسانه ای دشمن،  آدم آهنی اتمی بوده است.  عزیزان وبلاگ انوش راوید را با دقت مطالعه و پیگیری نمایید،  نقش مردم و جامعه شناسی تاریخی را ببینید،  بیایید با جدیت دروغ های تاریخی را بیابید و آنها را از مغز خود دور بریزید.

   پرسش 611:  چرا در مقالات وبلاگ،  استعمار و امپریالیسم زیاد گفته و نوشته شده است؟

   پاسخ انوش راوید:  البته از واژه هایی که در ارتباط با موضوع وبلاگ کلیدی هستند،  زیاد استفاده نمودم،  منجمله استعمار و امپریالیسم.  روزانه دروغ های زیادی از زبان رئیس جمهورها، مقامات و مردم در سراسر جهان گفته می شود،  ولی فقط یک یا چند تای آنها از میان انبوه بی نهایت دروغ تأثیر در تاریخ دارند، و انبوه بقیه فراموش می شوند.  نیرویی یک یا چند دروغ مورد نظر را می پروراند،  بزرگ و مهم می کند و بخورد مردم می دهد،  تا منافع و مصالح خود را پیش ببرد.  این نیرو در طی پانصد سال گذشته استعمار،  و در ادامه آن امپریالیسم بوده،  که از دروغ های تاریخی بهره بردند.  بنابر این برای شناختن دروغها لازم است،  هم زمان نیروی محرک و تولید و پخش کننده آنرا هم شناخت،  نمونه آنرا در دروغگویی BBC در تاریخ نوشته ام.

تحلیل درست شکل تاریخی جامعه

      برای تحلیل های تاریخی و اجتماعی،  باید از ساختار های تاریخی اجتماع بدرستی دانست،  موضوع اصلی که تمام شکل و آهنگ، خرد و کل جامعه بر آن قرار گرفته است.  ساختار جامعه بر اثر فرایند ها دوره ای زمان بر شکل گرفته می شود،  اگر این فرایند بر اثر دخالت های خارجی و یا تاریخی کامل نشود،  نارس خواهد بود.  یعنی رشد و تکامل تاریخ اجتماعی بخوبی سپری نشده است،  و محصول آن دچار مشکل شده و به نوعی با حرکت حوادث از بین خواهد رفت.  می بینیم مردم در بسیاری از کشورها و سرزمین ها،  بی جهت شورش و انقلاب می کنند،  و سیستمی را که در آن هستند،  بهم می ریزند،  و وارد دستگاه دیگری می شوند،  که تفاوتی با قبلی نداشته.  این بر اثر نارس بودن فرایند رشد و تکامل جامعه خود آنها می باشد،  جامعه ای که در آن روشنفکران و تحلیل گران درکی از ساختار های تاریخی اجتماع خود نداشتند.

      با در نظر گرفتن فرمولها و فرایند ساختار های تاریخی اجتماع،  بسیاری از موضوعات و بحثها و نوشته های تاریخی و اجتماعی که امروزه از آنها بهره می برند،  در هم می ریزد،  و باید دوباره نویسی شوند.  این مسئله  مهمی است،  که تا کنون به آن توجه نشده،  ولی برای ورود به آینده نوین باید دقیقاً بررسی شوند.  خیلی از تاریخ نویسها و تحلیل گران امروزی اجتماعی و سیاسی گیج شده و می گویند،  نمی دانیم چرا این یا آن ملت یکصد سال است دارند انقلاب می کنند،  ولی به آزادی نرسیده اند.  این قبیل درکی از شکل تاریخی اجتماع ندارند،  مثلاً نمی توانند بدرستی تحلیل نمایند،  انقلاب مشروطه ایران پایان دوران فئودالی و آغاز بورژوازی بود،  یعنی شاهنشاهی تشکیلات فئودالی در آخرین مرحله تکامل آن بر کنار گردید،  و شاه نو بورژوازی وارد میدان شد.  در نتیجه می بینیم مردم و کشور در راه رشد و تکامل اجتماعی خود پیش رفته است.  اگر در 40 سال پیش از مردم می پرسیدند،  شاه برای چه است؟  بیشتر می گفتند،  مگه مملکت بدون شاه می شود،  درست درک نوع فئودالی،  بر جامعه حاکم بود.

      اگر این مهم در نظر گرفته نشود،  تمام تاریخ و تاریخ اجتماعی و تاریخ سیاسی و همه و همه،  داستان های بی پایه و اساس می مانند،  که دلایل شکل گیری آنها مشخص نیست،  و فاقد بهره برداری علمی می باشند.  با کمی دقت در گفته ها و نوشته های بسیار از تاریخ نویسان و تاریخ گویان،  داستان گونه ای بدون تحلیل آنها،  برای فرد متخصص کاملاً مشخص است.  آنچه که از تاریخ و تاریخ اجتماعی تاکنون بوده،  در پس زمینه ذهن تحلیل گران و برنامه نویسها و روشنفکران است،  و اگر زود تر علمی و آکادمیک فرمول بندی نگردد،  و چون داستان گفته و نوشته شود،  باعث اشتباه برای ورود به آینده خواهد بود.  بدین منظور مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید می تواند کمک بزرگی باشد.

کلیک کنید:  تماس و نظر

نمایش کوتاه مسخره

      دوشنبه 11 مرداد 89 تلویزیون بی بی سی مقداری اشیا تاریخی افغانستان را نشان داد و با یک نمایش مسخره کوتاه گفت:  آثار جدید و رد پایی از اسکندر مقدونی در افغانستان کشف شده است.  اما تمام اشیای هنری مربوط  به زمان سلسله هخامنشیان و حکومت اشکانیان و دوران کوشانی بود،  و هیچکدام اثری از اسکندر مقدونی نداشت.  این بی بی سی می خواهد چند هزار سال تاریخ شکوهمند ایران بزرگ را با چند سال دروغ اسکندر مقدونی عوض کند.  حال اگر من می گویم دروغ می گویند،  اندکی افراد ناراحت شده و می گویند نگو دروغ می گوید و ساده ها باور می کنند.  البته این نوع فیلم بازی کردن و دروغ گفتن BBC که کم نیست،  تأیید گفته من است،  که دروغ می گویند و ساده ها باور می کنند.

   در این باره و دروغ گفتن ها بارها نوشته و توضیح داده ام،  ولی اینجا نظری را بررسی می نمایم،  فرد بی نام نشانی در نظرات نوشته:

     همانگونه که این فرد بی نام نشان نوشته قبول دارد،  که در تاریخ دروغ هست ولی آنها را باور می کند،  حال یک پرسش دارم،  کسی که می داند در تاریخ دروغ هست ولی باور می کند،  بنظر شما چگونه آدمی است؟.  یکبار دیگر دانایی قرن 21 را یاد آوری نمایم،  و دوباره و صد باره بگویم قرار نیست تمام مردم و تمام تخصص ها تاریخ را حرفه ای بدانند.  همانطور که بارها نوشته ام منظور و هدف وبسایت انوش راوید،  فقط افرادی می باشند،  که تخصص و حرفه اشان یکی از گرایشات علم جغرافی ـ تاریخ است،  نه عموم مردم.

آخرین تیر های دشمنان تاریخ ایران

    اینروزها از هر دری با هر شگردی وارد می شوند،  که بگویند داریوش و کوروش و هخامنشیان یا دروغ بوده یا دروغ گفته اند.  قرن 21 زمان تخصص و تخصصی تر شدن است،  وقت این نیست که هر شخصی وارد هر دانشی شود و اظهار نظر کند،  اگر اینگونه باشد آینده پیش رو خراب خواهد بود.  مطلب زیر یکی از این ترفند هاست عیناً در زیر بررسی و پاسخ می گویم،  شگرد چی ها! * تا وقتی انوش راوید هست شما بیچاره اید.

     عین مطلب:

    قبل از هر چیز به تصویر زیر نگاهی بیندازید:

 *

 فکر می‌کنم کاملا واضح باشد که ۱۳ نفر در این تصویر نقش شده‌اند:  داریوش با دو نفر پشت‌ سرش در مقابل ۹ نفر دیگر و ۱ نفر هم که در زیر پای داریوش قرار گرفته.

  حالا بگذارید به کتیبه داریوش نگاهی بیندازیم:

  و داریوش شاه اعلام می‌ کند:  من آن ‌چه با اراده‌ اورمزد کردم،  من آن را در یک ‌سال انجام دادم،  پس از آن‌ که شاه شدم.  من نوزده نبرد کردم:  با اراده‌ اورمزد، من آن ‌ها را در هم شکستم و من نه شاه را گرفتم… سنگ ‌نبشته‌ داریوش بزرگ در بیستون، ترجمه و تفسیر:  فرانسواز سورینی، کلاریس هرن اشمیت، فلورنس ملبرن لابا، برگردان از فرانسه به فارسی: دکتر داریوش اکبرزاده.

اولین سوال این است،  که چرا تعداد اسیران نقش شده در تصویر (۱۰ نفر) با عددی که داریوش در کتیبه ذکر می‌کند ۹ نفر هماهنگی ندارد؟  نفر دهم کیست که نامش در کتیبه نیست؟

آیا نفر دهم بعدا به نقش اضافه شده؟  اگر جواب مثبت است، چرا؟ باز هم اگر جواب مثبت است کدام یک از نقوش بعدا اضاقه شده اولین اسیر ایستاده یا آخرین اسیر ایستاده و نامش چیست؟

سوال دیگر این ‌که چرا قد و قواره‌ همه‌ اسیران یک ‌اندازه است (۱۲۶ سانتی‌ متر) و آخرین نفر قدش بلندتر از بقیه است،  با کلاهش ۱۷۸ سانتی‌متر؟  چرا اصلا این یکی کلاه به سر دارد؟  چرا یکی از اسیران در زیر پا نقش شده و مابقی ایستاده‌اند؟  آن که در زیر پای داریوش افتاده کدام شورشگر است؟

در جلوی داریوش ۹ اسیر هستند که به گردن ۹ نفرشان طناب بسته شده و تنها نزدیکترین اسیر ایستاده به داریوش طناب بر گردن ندارد، چرا؟

سوال دیگر این ‌که، آیا شما تا به حال شنیده‌اید که دو نفر با نام «بردیا» در زمان داریوش سر به شورش بردارند؟ اگر شنیده‌اید که هیچ، اما اگر نشنیده‌اید به ادامه‌ کتیبه داریوش توجه کنید:

یکی در نام، گئومات مغ - او به دروغ اعلام کرد من بردیا، پسر کوروش (هستم)، او پارسیان را شورشی کرد… یکی در نام  Misdatta، پارسی - او به دروغ اعلام کرد من بردیا پسر کوروش (هستم) و پارسیان را شورشی کرد…  همان سنگ ‌نبشته‌.

به بخش‌های دیگری از کتیبه داریوش دقت کنید:

 و پس بود مردی، گئومات مغ نام… او به مردم به دروغ اعلام کرد من بردیا، برادر کمبوجیه هستم… آن ‌گاه من با اراده‌ اورمزد به گاه دهمین روز از ماه Bagiyadis با مردانی کم، گئومات مغ با او، مردان وفاداری که پیروانش بودند، کشتم… همان سنگ ‌نبشته.

و در جای دیگر آمده است:

 و اعلام می ‌کند داریوش شاه:  یک مردی در نام  Misdatta، ساکن شهری در نام  Turrauma، در ناحیه ‌ای در نام Iautias در پارس، او برای دومین بار در پارس شورید. او مردم را چنین گفت، با این گفتار: من بردیا پسر کوروش هستم…  همان سنگ ‌نبشته‌.

مطمئنا این فرد همان فرد قبلی نیست چرا که گئومات مغ قبلا توسط داریوش کشته شده بود و از طرفی این فرد دوم برای دومین مرتبه شورش کرده است و گفته است که من بردیا هستم. آیا این فرد در مرتبه‌ اول هم ادعا کرده بود که بردیا است؟  آیا در ظرف یک ‌سال حداقل دو نفر ادعا کرده‌اند که بردیا هستند؟  اصولا در کتیبه‌ داریوش با این موضوع مواجه هستیم که کسانی (شورشیان) خود را به جای دیگری جا زده‌اند (دو شورشی دیگر نیز خود را «نبوکدرچر» پسر «نبونید» جا زده‌اند.  سوال این است که چطور چنین اتفاقی می‌افتاده و امکان ‌پذیر بوده است؟  آیا به این خاطر است که مردم عادی صورت شاهان و شاهزادگان را نمی‌دیدند؟

   پاسخ مطلب فوق در اینجا کتیبه داریوش بزرگ در بیستون دقیقاً ذکر شده است،  آنرا مطالعه نمایید،  آن کتیبه یک تاریخ واقعی است،  مستند و بی چون چرا می باشد،  وظیفه تمام ایرانی های عزیز می باشد،  که آنرا با دقت مطالعه نمایند و در حفظ آن بکوشند.  اما به بهانه این پرسش مطلبی نوشته ام که توجه شما را به آن جلب می کنم:

روزی تاریخ سخن می گوید

      چند نفر انگشت شمار مذبوحانه به دروغ های تاریخی ساخته و پرداخته استعمار بشدت چسبیده،  آنها یا ساده اند یا نوکر و جیره خوار بازمانده همان استعمار گران تاریخ نویس،  که نمی خواهند مردم ایرانی و قاره کهن واقعیت های تاریخی را بدانند.  آنها از وبسایت ارگ انوش راوید بشدت ترسیده اند،  و در وبلاگ های کذایی با نام های مهم ایرانی،   ولی بی نشان خودشان و نظرات وبلاگ های دیگران،  با نشر اکاذیب سنگین می نویسند،  وطن فروش و خائن،  و آخرین ترفند های خود را برای اینکه آگاهی به میان مردم نرود تلاش می کنند.  آنها آنقدر نمی دانند که وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران که تاریخ را با دقت و ریزه کاری علمی با دانایی نوین بررسی می کند مغالطه می گویند.  و دروغ های حمله اسکندر مقدونی، اعراب بیابانی، چنگیز مغول، تیمور ازبک، محمود پشتون به ایران را واقعی می گویند،  آنقدر شعور ندارند که تشخیص دهند،  در طول تاریخ و تا قرن 20 کشور هایی بنام یونان، عربستان، مغولستان، ازبکستان، پشتونستان، اصلاً وجود خارجی نداشتند،  و به هیچ عنوان و شکل این سرزمین ها و مردمان آنها در تاریخ ابراز وجود نداشته اند،  فقط در دروغ حمله به ایران به روی کاغذ نام آنها گفته شده،  آن سرزمین ها فوق العاده کم جمعیت و بی اهمیت بوده اند.  در اواخر قرن 19 و اوایل 20 استعمار انگلستان آنها را بزحمت سرهم و جمع و جور کرد،  و بشکل یک کشور از چنگال عثمانی و روسیه در آورد.  استعمار می خواسته با این دروغها بگوید که ایرانی ها بقدری ضعیف و شکست خورده بودند،  که از مردمان کشور هایی که هر گز در تاریخ وجود نداشته اند شکست خورده است،  می خواهند شخصیت تاریخی ایرانی را زیر سئوال ببرند،  و یا خورد کنند.  چون از ایران و ایرانی می ترسند،  چون از ملل قاره کهن می ترسند،  و می خواهند با این دروغها دشمنی و تفرقه و نفاق تاریخی ایجاد کنند و بهره ببرند.  نمونه آن امروزه ترساندن کشور های اربی (عرب) از ایران و فروش میلیارد ها دلار اسلحه به آنها می باشد.  یکی از مقامات آمریکایی چندی پیش گفت،  ایرانی ها و اربها (عرب) هزاران سال با یکدیگر دشمنی دارند،  آنها در ادامه منافع امپریالیسم به این دروغهای تاریخی دامن می زنند.  و نیز همان دشمنان تاریخی می خواهند القا کنند،  که ایرانی ها توهم دشمنی دارند،  این دشمنان می خواهند با ترفند های مختلف خود را پنهان کنند،  و غافل گیری های برنامه ای نمایند،  اما آنها کور خوانده اند،  ایرانی ها با هوش و هوشیار و مراقب هستند.

      عزیزان هم میهن ایرانی و قاره کهن هوشیار باشید و دروغها را بشناسید،  و به سوی کشف واقعیت ها بروید،  آینده و سرنوشت را بر اساس واقعیت های تاریخی گذشته خود بنویسید،  در این راه مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید کمک بزرگی است.  پا و ذهن را جلو بکشید و بسوی آینده نوین و تمدن جدید کنترل انرژی بروید،  ما مردم ایران بزرگ می توانیم،  فقط باید اول ترفند های دشمنان را بشناسید،  که اشکال مختلف دارد یکی از آنها امروزه اندک وبلاگ هایی هستند،  که ظاهری ایرانی و ملی و دینی و باستانی دارند،  و با چند تعریف آبکی از تاریخ ایران و دین و یا ملت های ایرانی،  دروغ های تاریخی را تکرار و رو نویسی می کنند،  و می خواهند گمراهی و خمودی و سر شکستگی بسازند.  آنها فقط چند ساده بی نام نشان هستند،  که معلوم نیست پدر و مادر آنها کی و کجایی اند،  و درکی از واقعیت ها و توانایی ملت ایران ندارند.  بدین منظور بخش هایی از تاریخ افریقا را بررسی می کنم که شیوه کار استعمار گران و نوکران آنها را بشناسید،  از دید استعمار قاره کهن و آفریقا تفاوتی ندارد.

      پاتریس لومومبا قهرمان افریقا گفته است:  روزی تاریخ سخن خواهد گفت،  اما نه تاریخ که در بروکسل، لندن و پاریس یا واشنگتن می نویسند و تعلیم می دهند،  بلکه تاریخی که در کشور های رها شده از بند استعمار و دست نشاندگان آن می آموزند.  باری افریقا تاریخ خود را خواهد نوشت و این تاریخ هم در شمال و هم جنوب تاریخ افتخار و شرف خواهد بود.

      قوام نکرومه در کتاب معروف خود بنام افریقا باید متحد شود (ترجمه دکتر محمد توکل) نوشت:  تا زمانی که برده داری در دنیای جدید ریشه ندوانده بود کسی افریقایی ها را تحقیر نمی نمود.  جهانگردانی که از این قاره دیدن نموده بوده اند در خاطرات خود فقط با کنجکاوی و دقتی که برای غریبه ها امری طبیعی است سکنه افریقا را توصیف نموده اند.  طرز تفکر جدیدی در مورد افریقا تنها هنگامی به میان آمد که تجارت بردگان و برده داری به مقیاسی وسیع و سرسام آور افزایش یافت.

      این قطعه بنیان اجتماعی ـ اقتصادی همه جعلیات بورژوازی باختر را درباره کهتری نژاد افریقایی ها بدرستی منعکس می کند.  انسان شناسان بورژوازی برای توجیه بردگی افریقایی ها و وحشیگری فوق العاده سوداگران باختری در زمینه خرید و فروش اسیران افریقایی بعنوان برده،  نظریه نقص ارزش انسانی افریقایی ها را بمیان آورده اند.  آنها ساکنان افریقا را مردمی از نژاد پست می شمردند،  و هر گونه تأثیر آنها را در پیشرفت تمدن انسانی انکار می کردند.  اما یافته های انسان شناسی علمی و دیرین شناسی همه بیهوده گویی های انسان شناسی امپریالیستی را ب زباله دان تاریخ ریخت.  مورخان و جامعه شناسان بورژوازی نیز برای تخطئه تاریخ و فرهنگ افریقایی ها بیکار ننشستند،  آنها برای توجیه تجاوز وحشیانه استعمار گران به سرزمین افریقا چنین موعظه می کردند،  که گویا افریقا در قرون جدیدی در خواب جهل و غفلت فرو رفته بود،  هیچگونه آمادگی برای پیشرفت و توسعه نداشته،  و فقط دخالت تمدن غربی می توانست آنها را از این خواب خرگوشی بیدار و پذیرای فرهنگ و تمدن جدیدی کند.

      این جامعه شناسان به اختلاف سطح رشد اجتماعی ـ اقتصادی میان کشور های اروپایی و افریقایی در قرون جدید استناد می کردند،  و آنرا دلیل امتیاز تمدن غربی می شمردند.  طبیعی است که آهنگ رشد و تکامل تاریخ اجتماعی مردم و سرزمین ها ب علت های گوناگون بستگی دارد بعضی از کشورها در موقعیت جغرافی ـ تاریخ سریع تر وارد مراحل جدید در ساختار های تاریخی اجتماع شده اند،  و بعضی قاره ها دیرتر و این ب هیچ وجه دلیل امتیاز کشورها و ملت های بر گزیده نیست و نمی تواند باشد،  چه بسا بسیار در فرهنگ و دانش دست آورد های سازنده و کلیدی در تاریخ تمدن بشر داشته اند.

      در میان کشور های اروپایی نیز نا برابری در آهنگ رشد وجود داشته است،  مثلاً اولین دولت سرمایه داری شهری در ونیز ب وجود آمد و سپس شهر های دیگر ایتالیا مانند فلورانس و جنوا و امفالی در راه اسقرار سرمایه داری گام بر داشتند.  وقتی در انگلیس انقلاب بورژوازی ب پیروزی رسید،  در بیشتر کشور های اروپایی نظام فئودالی استبدادی سلطه داشت،  قبلاً در این باره توضیح داده ام.

      اختلاف سطح رشد اجتماعی ـ اقتصادی در میان کشور های افریقایی از این هم بیشتر بود،  و قاره افریقا مملو از جوامعی با سطح توسعه متفاوت بود،  بین امپراتوری حبشه و گروه های پیگمی در جنگل های کنگو،  یا بین امپراتوری سودان غربی و شکار چیان خویسان در صحرای کالاهاری تفاوت نمایانی بود.  دوره ای که در مصر نظام فئودالی پیشرفته برقرار بود،  در بسیاری از کشور های قاره نظام قبیله ای سلطه داشت،  و بسیاری از مردم افریقای گرمسیری و جنوب در مراحل مختلف نظام اشتراکی قبیله ای اولیه بودند.  اما این دلیلی بر عقب ماندگی فرهنگی نبود،  گیسلی هی فورد،  ناسیونالیست افریقایی نوشت:  حتی قبل از ارتباط بریتانیا ما مردمی توسعه یافته بودیم،  نهادها و تأسیسات خود را داشتیم،  و درباره حکومت صاحب نظر بودیم.

      پیروزی کاپیتالیسم در کشور های پیشرفته اروپا،  شرایط لازم را برای رشد شتابان تولید سرمایه داری و پیشرفت فنی فراهم آورد،  ارتش و ناوگان کشور های سرمایه داری که با سلاح های تازه مجهز شده بودند، برتری بلامنازع بر دولت های افریقایی پیدا کردند،  ب کمک گلوله های چنین ارتش و ناوگانی بود،  که دولت های سرمایه داری غرب به سرزمین های افریقایی تجاوز کردند،  و مردم آنرا به اسارت کشیدند.  بنابر این علت اصلی عقب ماندگی افریقایی ها همین تجاوز استعمار گران است،  که جهت بهره برداری بیشتر تاریخ هایی هم مطابق خواسته خود برای افریقایی ها نوشتند،  که در آن تاریخ آنها را ضعیف و بی فرهنگ و شکست خورده نوشتند،  درست مانند تاریخ هایی که برای قاره کهن ساخته و پرداخته اند.

      پرتقال اولین کشوری بود،  که به افریقا دست اندازی کرد،  پس از استعمار پرتقال، انگلیس، فرانسه، هلند، بلژیک، آلمان و غیره به این قاره تاختند،  تاخت و تاز و وحشیگری اروپائیان تأثیر هولناکی در روند پیشرفت افریقا گذاشت،  استعمار گران تاریخ و مردم افریقا را زمین خود و شکار گاه سیاهان کردند،  آنها بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت مناطق تصرف شده را نابود کردند،  و ده ها میلیون نفر را به عنوان برده به اروپا و آمریکا بردند.  تجارت بردگان موجب کاهش عظیم جمعیت و انحطاط افریقا شد،  و مدتی دراز از رشد نیرو های مولده آن جلو گیری کرد.  دانشمندان بورژوازی نیز به کمک نیروی نظامی استیلاگر خود آمدند،  و تاریخ های دروغی ساختند و نوشتند،  و انواع گوناگون نژاد شناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی از چنته جعلیات خود بیرون ریختند،  تا بر سبعیت و درندگی استعمار آب تطهیر تمدن پیرو هلنیسم دروغی خودشان بریزند،  و برای تداوم غارت ملت های افریقا بهانه های علمی بتراشند.

کلیک کنید:  تاریخ ورود نام های عربی به ایران

کلیک کنید:  نام های ایرانی در قاره های جدید

کلیک کنید:  اثر های جهانی تمدن های کهن آت و جی

آبی= روشنفکری و فروتنی،  زرد= خرد و هوشیاری، قرمز=  عشق و پایداری،  مشروح اینجا

    توجه:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و نظر

اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست

اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست
پیش گفتار
      آنچه ما ایرانیان را در طول تاریخ نگه داشته،  تنها موقعیت جغرافیایی نبوده،  بلکه حس میهن و هم میهن دوستی است،  ایرانی در هر کجا باشد آب و غذای ایران را دوست دارد و می خواهد،  و همیشه از ایران یاد می کند،  و از افتخارات تاریخی کشورش می گوید.  هر چند در یکی دو قرن گذشته استعمار باعث شده بیشتر خاک ایران از دست برود،  و فقط نقش گربه ای برای ما بماند،  ولی جوانان باهوش ایرانی می توانند با کار فرهنگی،  تمام ایران تاریخی و شیر ژیان را باز یابند.  این یک داستان و خواب خوش نیست،  انجام پذیر است،  فقط کار و تلاش و یکدلی در محیط دمکرات می خواهد،  بیایید اندیشه هایمان را بمیان بگذاریم،  و از دل آن نیرو و دانش ایرانی بسازیم.
تصویر مجسمه فردوسی در میدان فردوسی شهر تهران،  عکس شماره 3388.
   توجه:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arqir.com.
تصویر لوگو در گفتگو های تاریخی شرکت کنید،  عکس شماره .
گفتمان درباره دروغ های تاریخ
      از کلیه عزیزان علاقمند به افشای دروغ های تاریخ،  و برداشت دروغها از تاریخ شیرین کشور عزیز مان ایران،  و علاقمند به پژوهش واقعیت های تاریخ،   دعوت می کنیم در این تارنما با ما باشند. 
      تاریخ هویت ملتهاست،  از مردم یک خانواده و روستا گرفته،  تا یک کشور و قاره،  ما باید درباره تاریخمان بگوییم و بنویسیم،  و در بحث های تاریخی شرکت کنیم.  باید از تاریخ بخوبی و بدرستی دانست،  تا بتوان برای آینده برنامه ریزی کرد.  بزرگان تاریخ ایران گفته و نوشته اند،  ایران از آن همه است،  پارسها، تورانیها، مادیها، ارومیها،  و همه مردمانی که شکیل ترین سرزمین موزائیکی را در بهترین جایگاه گیتی،  گرد و گردان کرده اند.  واقعیت ایران و معنی نام ایران در اینجا.
تصویر جلد کتاب،  عکس شماره 6100.
نام کتاب:  اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست،     پژوهش:  پرنیان حامد.
پرنیان حامد:  با درود به وطن پرستی چون شما آقای راوید
 
گفتاری از بانوی پژوهشگر گرامی پرنیان حامد
   خواننده عزیز،  آنچه بد آهنگی و ناهمگونی از تاریخ روزگاران گذشته بدست ما میرسد،  نتیجه بد کنشی در ضمیر بشر است،  که به تعبیر خود با سوء استفاده از تفسیر یا دخل و تصرف در واقعیات به مزایای مادی یا ارضاء تعصبات مذهبی یا ملی خود پاسخ داده است.  والا گذشتگان زیسته اند و سال و ماهی در آن هدر است،  چه بد کار و چه نکو نام حقیقت دوران خویش بوده اند،  و این حقیقت می توانسته بی کتمان در دوران سیال باشد.  آنچه ما امروز به دست داریم در نتیجه سوء تفسیر ها و... دارای زعماتی است،  که ما را روز به روز به تاریکی بیشتر می کشاند.   روشن ساختن تاریخ گذشتگان باید به دست مورخانی انجام شود،  که خود را از تعصبات و جذب مادیات بر کنار دارند و بیانگر روشن وقایع باقی بمانند،  و خوانندگانی که در روشنی و بی غرضی آن را اشاعه دهند.  سوال اصلی این است که آیا بشر امروز بدان پایه رسیده است،  که در کشف حقایق این اندازه روشن و آزاد باشد؟
      تقدیم به نیک اندیشان جهان:
"اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست"
   ضمن درود به وطن پرستی چون آقای انوش راوید،  در باب دروغ هایی  که در تاریخ ایران به دلایل مختلف شکل گرفته است،  در مورد ایرانی بودن شخصیتی با نام اسکندر،  شخصا پاسخ گوی پرسش های خوانندگان این وب و کتاب می باشم.  به پاینده گی کشور زیبا و عزیزمان ایران،
پرنیان حامد
     در باب دروغ هایی  که در تاریخ ایران به دلایل مختلف شکل گرفته است،  در مورد ایرانی بودن شخصیتی با نام اسکندر به استناد متون باقی مانده به زبان پهلوی:  =  اوستا,  یادگار زریران,  زند وهومن یسن,  کارنامه اردشیر پاپکان,  مینوی خرد,  بندهش،  ....  سنگ نوشته های باقی مانده در ایران،  معابد میترایی در اروپا، ....  تاریخ ایران:  =   تاریخ بلعمی بلعمی,  تاریخ الرسل و ملوک (محمد بن جریر طبری),  آثار الباقیه (ابوریحان بیرونی)،  ....  ادبیات و اسکندر نامه های ایرانی:  =  شاهنامه فردوسی,  دارب نامه (طرسوسی),  اسکندر نامه (عبدالکافی بن ابی البرکات)،  کتاب "سفر جنگی اسکندر مقدونی،  درون ایران و هندوستان بزرگتری دروغ تاریخ است" استاد  احمد حامی،  کتاب "کارنامه به دروغ" بانو پوران فرخزاد،  کتاب "اسکندر تاریخ ایران, الکساندر یونانی نیست"  نوشته این حقیر،  که دو ماه پیش در تهران منتشر شد.
      * کتاب نگاهی است پژوهشی به واقعیت شخصی،  که نام او در تاریخ ایران با عنوان اسکندر آمده است.  شخصیت قدرتمندی که به استناد متون پهلوی, کتیبه و معابد موجود در ایران و اروپا و...,  فتح کامل اروپا را در کارنامه فتوحات به همراه دارد،  و ایران سرزمین مادری و وطن او می باشد.  حائز اهمیت است،  اختلاف زمانی،  که در این کتاب از روی اسناد یاد شده به اثبات رسیده است, خود دلیلی بر یکی نبودن دو شخصیت یعنی اسکندر ایرانی و الکساندر یونانی می باشدفردوسی این مرد وطن پرست،  سرگذشت  اسکندری را بیان کرده،  که در سال 73 ق.م،  بوده است،  و نه یونانی که به سال 230 ق.م،  می زیسته،  و همانا فرضیه الحاقی بودن اسکندرنامه شاهنامه فردوسی،  به استناد مدارک این کتاب بی اساس بوده،  و جمع آوری اسنادی تاریخی و فرهنگی از سرزمین مان ایران, بیانگر این مدعی است.
   مقدمه این کتاب:
   خواننده عزیز،  آنچه بد آهنگی و ناهمگونی از تاریخ روزگاران گذشته بدست ما میرسد،  نتیجه بد کنشی در ضمیر بشر است،  که به تعبیر خود با سوء استفاده از تفسیر یا دخل و تصرف در واقعیات به مزایای مادی یا ارضاء تعصبات مذهبی یا ملی خود پاسخ داده است.  والا گذشتگان زیسته اند و سال و ماهی در آن هدر است،  چه بد کار و چه نکو نام حقیقت دوران خویش بوده اند،  و این حقیقت می توانسته بی کتمان در دوران سیال باشد.  آنچه ما امروز به دست داریم در نتیجه سوء تفسیر ها و... دارای زعماتی است،  که ما را روز به روز به تاریکی بیشتر می کشاند.   روشن ساختن تاریخ گذشتگان باید به دست مورخانی انجام شود،  که خود را از تعصبات و جذب مادیات بر کنار دارند و بیانگر روشن وقایع باقی بمانند،  و خوانندگانی که در روشنی و بی غرضی آن را اشاعه دهند.  سوال اصلی این است که آیا بشر امروز بدان پایه رسیده است،  که در کشف حقایق این اندازه روشن و آزاد باشد؟
   شخصا پاسخ گوی پرسشهای خوانندگان این صفحه می باشم.  به پاینده گی کشورمان ایران.   پرنیان حامد.
تقدیم به نیک اندیشان جهان:
اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست.
      با توجه به اینکه در این کتاب,  به علت ارائه اسناد فراوان ممکن است سر در گمی خواننده عزیز را به همراه آورد,  و از آنجا که هدف اصلی این پژوهش,  روشنگری برای تمامی قشر های جامعه می باشد,  کوتاه و خلاصه آنکه:
      شخصی که در تاریخ ایران با نام اسکندر از او یاد شده است,  نه تنها یونانی نیست,  بلکه یک ابر مرد تاریخ ایران , از نژاد مادها و مذهب میترائی بوده است,  که همچون دیگر دلاوران ایرانی, رستم, اسفندیار, گیو, کی خسرو (هوخشتره), کورش کبیر ... از افتخارات این مرز و بوم می باشد.  این دلاور ایرانی فاتح اروپای امروزی نیز بوده است....  آگاه باشید که  با تغییرات و دستکاری در تاریخ قدیم ایران,  آنچه در غرب ایران امروز اتفاق افتاده است,  به شرق برده اند.  تمامی نام مکان های تاریخ ایران را دگرگون کرده اند.  با تغییرات و دستکاری در زمان اتفاقات, زمان تاریخ ایران را به هم ریخته اند.  تاریخ قدیم ایران را که تنها تاریخ واقعی قدیم جهان است,  تبدیل به افسانه کرده اند,  تا فتوحات ایرانیان را در اروپا تحریف سازند.
      در این کتاب در فصل مکانها, این درهم ریختگی و جابجایی نام های شهرها بررسی شده است.  همچنین در فصل تاریخ سنتی ایران مسئله اختلاف زمان مطرح شده,  و با اسناد ارائه شده,  سعی شده است واقعیت نوشته های قدیمی ایرانی چون شاهنامه فردوسی,  تاریخ بلعمی,  بندهش ... را که به علت غیر منطقی بودن فاصله ها و زمانها تبدیل به افسانه شده اند,  به اثبات رسانم. همچنین با مقایسه گفته های تاریخ قدیم ایرانی و اسنادی که از حفاریها در جهان کشف شده است, واقعی بودن نمادهایی چون جمشید, ضحاک, فریدون, ایرج, کی خسرو, و تمامی اسامی دیگر تاریخ ایران تا به زمان اسکندر در این کتاب به اثبات رسیده است.
      کورش کبیر هخامنشی,  البته از بزرگترین افتخارات این مرز و بوم است,  اما او نیز همچون فردوسی, ابوریحان بیرونی, بلعمی, طبری ... , شما و من,  وارث و حافظ فرهنگ و تمدن بزرگی بود که از گذشتگانی همچون جمشید, رستم, گیو, کی خسرو (جد بزرگ او) و هزاران دلاور و شخصیت  تاریخ ایران,  که  متاسفانه ما آنان را افسانه انگاشتیم,  به او رسیده بوده است.  اگر هرودوت یونانی را پدر تاریخ جهان گفته اند!  خود هرودوت میگوید: "به گفته ایرانیان،  که در تاریخ تبحر دارند"  ماخذ تاریخ هرودوت تاریخ ایران است.  و دریغا که ما ایرانیان تاریخ واقعی جهان را که به همت بزرگانی چون فردوسی, ابوریحان بیرونی, بلعمی, طبری..... در دسترس ماست افسانه پنداشتیم, و از یاوه های مفسرین تاریخ یونان و اروپا برای خود تاریخی جدید خلق کرده,  به هیچ افتخار می کنیم!
      در این کتاب با بررسی شخصیت, ملیت و مذهب اسکندر با مدارک ارائه شده از تاریخهای بعد از اسلام, نوشته های پهلوی بازمانده از قبل از اسلام ...,  ایرانی بودن این فرد به اثبات رسیده است.  برای جستجوی علت حمله او,  یا بهتر بگوییم علل این دگرگونی در ایران,  خاندان هخامنشی, خاندان هوو, اختلاف نژادی در ایران (پارسها و مادها),  اختلاف مذهبی دو کیش زردشتی در ایران (میترائی و مزدایی), زمان واقعی ایجاد ملوک الطوایفی در ایران, بررسی خاندان اشکانیان و زمان واقعی شکل گیری این خاندان در ایران,  بررسی شده و اسناد لازم ارائه شده است. همچنین روایات و اسنادی از اعمال اسکندر در ایران, و پس از آن با مقایسه گفته های تاریخ قدیم ایران و آنچه در اروپا کشف شده است, سفر او به اروپا و فتح این ناحیه توسط ایرانیان به اثبات رسیده است.
      با بررسی شخصیت افسانه ای در اروپا با نام یولیوس کیسر که همان ایلیوس کی سر پارسی است و بررسی مکان روم واقعی در گفته های تاریخ که به نظر مدائن امروزی می باشد,  و مقایسه افسانه های اروپایی در مورد این شخص با شاهنامه فردوسی در مورد اسکندر و اسناد ارائه شده,  می توان باور کرد,  اسکندر تاریخ ایران همان کی سر (لقب پادشاهان ماد) ایلیوس ( پسر خورشید، خدا در آیین میترایی) رومی از مدائن است,  که از نژاد گیو, گودرز و کاوه آهنگر است.  چه میتری دات (مهرداد) اشک هفتم یا کی سر ایلیوس همان اسکندر تاریخ ایران باشد و چه نباشد,  در هر حال اسکندری که نام و اعمال او در تاریخ ایران آمده است,  با الکساندر یونانی هیچ ارتباطی ندارد.  نه شجره نامه او از یونی آن بوده است,  نه مذهب او میترایی,  از مذاهب یونانیان است و نه متولد جزایر دریای اژه (یونان امروزی ) بوده است.  الکساندر یونانی,  با بررسی هایی که در این کتاب انجام شده است و با مدارک و اسناد ارائه شده,  تنها می تواند کهرم (کی هروم) پسر ارجاسپ باشد,  که او را هم پس از کلیه فتوحاتش, اسفندیار شکست داده است.
      پیوند زدن سرگذشت اسکندر,  این ابر مرد تاریخ ایران,  با کهرم پسر ارجاسپ,  به علت یکی بودن لقب آنان یعنی کی هروم (پادشاه هروم = روم ),  دستبرد گریش ها  greece  (به گفته ما ایرانیان یونانیان ساکن دریای اژه) از تاریخ ایران محسوب می شود.
      باشد که بزرگان این مرز و بوم با انتقادات و راهنمایی هایشان مرا در راه این روشنگری یاری دهند.
 
 مستند نقد و بررسی ترجمه لوح های بابلی مرتبط با الکساندر
      بر آن شدیم که از تاریخ سرزمین خود پاسداری کنیم،  با امکانات کم و بدون پشتیبان.  جای بسی خوش حالیست که هر روز جمعی بدون چشم داشت،  و با علاقه مفرط،  بیاری مان می آیند.
      از آقای نوید صلح دوست،  سپاسگزارم که در نهایت حوصله و دقت،  کوشش نمودند تا اینگونه تصویر و فریاد مان را بگوش جهانیان برساند.
پرنیان حامد
توجه:  جهت دیدن یا دانلود روی عکس کلیک کنید.
 

بخش هایی از کتاب:  اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست
پیش گفتار
      در اینجا توضیحات و بخش هایی از کتاب "اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست"،  تألیف پژوهشگر گرامی بانو پرنیان حامد را پست می کنم.  امیدوارم بمنظور گسترش افشای دروغ های تاریخ ایران،  و یافتن واقعیت های تاریخی،  چوانان باهوش متخصص خوب فعال شوند،  و به کم هوشها نیز کمک کنند،  تا زودتر متوجه شوند،  که دشمنان تاریخی ایران و قاره کهن،  چقدر دروغ و دونگ در تاریخ گفته اند،  تا مقاصد استعماری خودشان را پیش ببرند.  تا این موضع مهم را نفهمند،  هیچ چیزی از تاریخ و سرنوشت نخواهند فهمید.
تصویر شماره 4641.
این صفحه بزودی کامل پست می شود. 
   توجه:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arq.ir.
سکه ها و معابد سلوکیان
   سخنی چند درباره کتاب اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست:
      قدر مسلم با انکار سلسله سلوکیان در کتاب "اسکندر تاریخ ایران , الکساندر یونانی نیست" پژوهشگر موظف به  توضیح در مورد اسنادی می باشد که تا به امروز ماخذ و سند تاریخ نگاران بر حکومت این خاندان در هند, ایران و افغانستان  بوده است. این اسناد عبارتند از:
 1 –  سکه های سلوکیان و الکساندر در ایران،  2--  وجود دو معبد خورهه در محلات و لائودیسه در نهاوند.
 3 --  تاثیر سنتی با نام هلنیسم در میان پادشاهان اشکانی،   4--  زبان و خط یونانی بر روی سکه های اشکانیان.
(توجه داشته باشید پیدا شدن اشیا قابل حمل یک فرقه و گروه همچون مجسمه و ... دلیل و سندی بر حکومت آن فرقه و گروه  بر آن سرزمین نیست.)
سکه های سلوکیان و الکساندر در ایران
   سکه نیز همچون مجسمه شیئی قابل حمل می باشد لاجرم  پیدا شدن سکه سلوکیان (پادشاهان سوریه) در عشق آباد (بر سر راه تجاری ابریشم) دلیل و سندی بر حکومت سلوکیان در ایران نیست.  در مورد سکه تنها از علامت ضربخانه آنها می توان محل ساخت آنان را مشخص کرد که متاسفانه در سکه های سلوکیان علامت ضربخانه های آریا, تراگزیان, رگا, کنگوبار , لائودیسا  و نیسا یافت نمی شود!
علامت ضربخانه اکباتان موجود است،  اما کدام اکباتان؟ -  دو اگباتانه موجود است 1. اگباتانه مدی ها 2. اگباتانه در سوریه (هرودوت ). 
علامت ضربخانه مارژیا موجود است،  که به استناد کتیبه داریوش کبیر و بندهش مرو امروزی نیست. محلی در غرب ایران امروز بوده است (اسناد این مدعا در کتاب می باشد).
علامت ضربخانه میتردات کرت (دژ نسا) موجود است،  که به استناد کتیبه داریوش کبیر و بندهش نسای امروزی نیست. . محلی در غرب ایران امروز بوده است ( اسناد این مدعا در کتاب می باشد)
      علامت ضرابخانه های آرته میتا, تیسفون, سلوکیه نیز بر روی این سکه ها موجود است که در غرب ایران امروز هستند،  و سندی بر حکومت سلوکیان در افغانستان امروزی،  هندوستان امروزی و ایران امروزی نمی باشد. همچنین علائمی که بر سکه های سلوکیان یافت می شوند به نظر  نمادهای آیین میترایی می باشد.  در مورد سکه های مربوط به آلکساندر کبیر (336-323 ق.م)،   که متاسفانه این سکه ها بیانگر افرادی مختلف می باشند و صورت این افراد متاسفانه هیچ شباهتی با هم ندارند! نام این افراد بر روی سکه ها به صورت:  (1)  آمده است که ترجمه آن به صورت  آلذ آندروس یا آلس آندروس می باشد که باز با اسنادی که در کتاب موجود می باشد،  این افراد شاهان آندروس (محلی در سوریه) می باشند و همه گان والی ها ( ساتراپ های) هخامنشیان بوده و ایرانی بوده انده.
      و اما در مورد سکه های خاندان سلوکیان, پادشاهانی که کتیبه های آنان در سوریه یافت شده است. این افراد هیچ ارتباطی به سرزمینهای جزایر دریای اژه ندارند و سندی موجود نیست که نژاد پادشاهان سوریه را گریش گفته باشد. نژاد یون با گریش متفاوت می باشد,  پادشاهان سوریه از نژاد یون های آشوری بوده اند, نه از خاندان و نژاد گریش های دریای اژه, سکه های آنان همانگونه که در بالا ذکر شد دارای علامت آئین میترایی و علامت ضربخانه های آن تنها در غرب ایران امروزی می باشد. تنها سکه ای با علامت ضربخانه شوش موجود است (اگر تقلبی نباشد) می توان پذیرفت در یک درگیری کوتاه آنان به شوش رسیده باشند, که تازه شوش محلی نیست که بتوان حکومت آنها را بر هند, افغانستان و ایران تایید نماید. حتی علامتی از ضربخانه های ریگا (ری) و لائودیسه (نهاوند) که بر سر راه است هم بر روی این سکه ها دیده نشده است!
   اما مهم تر از این بحث لقب شاهان بر روی سکه های الکساندر, سلوکیان و اشکانیان تا به زمان مهرداد دوم (88 ق.م ) می باشد.  بر روی تمامی سکه های یاد شده لغت: (2) به معنی شاه موجود است. اما ناگهان از زمان مهرداد دوم اشکانی به بعد لغت:  (3)  به معنی شاه شاهان = شاهنشاه  بر روی تمامی سکه های شاهان اشکانی دیده می شود.  تا سال 73 ق.م شاه شاهان = شاهنشاه در ایران خاندان هخامنشی بوده و به استناد مدارک کتاب و سکه های موجود در سال 73 ق.م این لقب توسط میتری دات (مهرداد) اسکندر ارومی ماد نژاد میترا مذهب ایرانی از خاندان هخامنشی به خاندان اشکانیان آورده شده است. میتری دات اشک هفتم  بنیانگذار حکومت اشکانیان با عنوان شاهنشاه در ایران و فاتح اروپا بوده است. اسکندر تاریخ ایران , الکساندر یونانی نیست!
معبد خورهه و لائودیسه :
   معبد خورهه :
      معبد خورهه که بر اساس نظر باستان شناس آلمانی هرتسفلد معبد دیونیوس (خدای شراب) تشخیص داده شده بود، و هم اکنون این نظریه مردود اعلام شده است،  در روستای زیبایی به اسم خورهه واقع شده است. تنها آثار به جا مانده از قصر یا پرستشگاه خورهه نزدیک محلات, دو ستون باریک سنگی با ارتفاع حدود 6 متر با سر ستون و سکوی سنگی است که گویند دارای طرح یونانی است, ستون ها از حد تناسب کلاسیک میان ارتفاع و قطر تجاوز می کنند و این سبک معماری ایرانی است, که در تخت جمشید هم دیده می شود. خوشبختانه هم اکنون سازمان میراث فرهنگی در حال حفاری و کشف رمز و رموز این معبد قدیمی است، که به گفته باستان شناسان حاضر در منطقه خانه ای ییلاقی برای اشراف بوده است، و نه معبد دیونیوس. در دوره ایلخانیان بر روی خرابه های این معبد گورستانی برای مسلمانان ساخته شده است. با حفاریهای انجام شده، دیگر دیوارها و کف این بنا از دل خاک بیرون آورده شده. در کاوشهای باستان شناسان در منطقه تعداد زیادی سفال و خمره پیدا شده است،  کشف سفال های کلینگی(جرینگی) که ظرافت خاصی دارند، اثبات می کند که این خانه یک عمارت اربابی بوده است، و بدین ترتیب احتمال معبد بودن بنای خورهه را رد می کند، کمی بالاتر در کنار رودخانه به گفته باستان شناسان سنگ نوشته هایی نیز وجود دارد، اما تا کنون خبری از آنان نیست و بازدیدکنندگان اثری از آنان نمی بینند!
پیش از این فرض می شد ستونهای بر جای مانده از معبد متعلق به دوره سلوکی بوده ولی اخیرا این نظریه رد شده است و معلوم شده این ستونها متعلق به اشکانیان است.
   معبد لائودیسه:
      بقایای این معبد در محله ای بنام دو خواهران (شمال شرقی نهاوند) در زیر خروارها خاک مدفون است. این معبد به یقین از یادگار های پادشاهان سوریه (سلوکی) در نهاوند میباشد و لاجرم کلیه اشیا کشف شده در این معبد به این گروه و آیین آنها مربوط می باشد.  از روی  کتیبه ای که در این مکان پیدا شده است می توان حدس زد که پادشاه منطقه سوریه (و نه شاه شاهان!) برای خواهر پیشکش شده خود مقام بالاتری را از طریق  بالا بردن مقام مذهبی او (کاهنه بزرگ) در معبدشان محیا می سازد.  لائو به معنی شیر و بالاترین مقام در آیین میترایی می باشد. پس از این مقام سه رتبه دیگر در این آیین موجود است که تنها کاهن و کاهنه ها می توانستند به آن دست یابند که گویا آنتیوکوس سوم از این طریق راه پیشرفت خواهر را با این کتیبه باز کرده است. می دانیم که کاهنه های اهدایی معابد در آن زمان تنها موظف به آمیزش با پادشاه و یا کاهن بزرگ بوده اند. پس از مرگ الاسکندر = ال اسکندر ایرانی با نژاد ماد (نه الکساندر = ال کساندر یونانی، متولد ارکه لائوس) که پادشاهی او حدود 73 ق.م می باشد خرده حاکمان  مناطق مختلف با ادعا و ساختن شجره نامه برای خود, خود را شاه منطقه خود می نامیدند.
    به کارنامه اردشیر بابکان چنین نوشته بود که ایرانشهر از پس مرگ اسکندر ارومی 240 ملک داشت سپاهیان و پارس و خطه های نزدیکتر دست اردوان سالار بود.
   در تاریخ بلعمی نیز سخن از 90 پادشاهی است که البته می گوید: ولیکن میانه پادشاهی داشتند از آنجا که اکنون بغداد است تا ری و ملوک الطوایف ایشان را ملوک بزرگ خوانندی و ایشان اشکانیان اند.
   به گیتی به هر گوشه ای بر یکی                            گرفته به هر کشوری اندکی
    چو کوتاه بد شاخ و هم بیخشان                            نگوید جهاندیده تاریخشان (فردوسی)
   یکی از این پادشاهان شخصی با نام آنتیکوس بوده که در کتیبه خود در نمرود داغ (شمال سوریه) و در سال 69- 34 ق . م خود را نیمه هخامنشی و نیمه سلوکی معرفی کرده است. که معبد لائودیسه در نهاوند و کتیبه آن که دال بر کاهنه و پیشکش بودن خواهر آنتیکوس سوم به شاه شاهان می باشد سندیست محکم بر ادعای این پادشاه سوریه در سال 34-69 ق .م که نیمه هخامنشی بوده و با این اسناد چاره ای جز پذیرش آن نداریم!
   با صدها معبد میترایی در اروپا, با جشن مبدا میترایی (24 دسامبر = 1 دی = شب یلدا " یلدا در زبان سامی به معنی تولد" تولد  میترا) در اروپا, با هزاران هزار لغت در زبانهای اروپایی که ریشه در زبان  پهلوی و پارتی دارند و در زبان لاتین هیچ ریشه ای برای آنان یافت نمی شود.  یا نام خود اروپا که از نام اروپه (اروپه شاه سرسلسله مادها) برای آنان به ارمغان برده شده است! و صدها و صدها سند دیگر (که میتوانید در کتاب یافت کنید) در کتاب ثابت شده که ایرانیان 300 سال فاتحان اروپا بودند, باز دچار شک و شبهه می باشید...   یک معبد مشکوک در نهاوند چگونه می تواند سندیت و اثبات وجود حکومتی عظیم با نام سلوکیان بر کل ایران, افغانستان و هندوستان باشد؟ 
   آنچه سلوکیان (پادشاهان سوریه) در ایران بزرگ کرده اند فتح باختریش آنهم کوتاه مدت بوده است. باختریش, بلخ امروزی نیست! استان بزرگی روبه روی نینوا بوده است.
 سنتی با نام هلنیسم در میان پادشاهان اشکانی :
به تعبیر و تفسیر خود یونانیان در مورد این لغت توجه بفرمایید :
 Helios  = یونانیان باستان او را خدای روشنی می دانستند که سوار بر ارابه با اسبان سفید روزها در آسمان جولان می داده و شب هنگام در زورق زرین به پایگاه نخستین باز می گردیده است.
این که تعریف مهر (میثره , میترا) خدای مهریان است! برای این خدا, اهورا میترا که ما هزاران سند در کتیبه ها معابد و متون پهلوی داریم! این اهورا که یونانی نبوده!
   تقریبا بر روی اکثر سکه های اشکانیان آمده است :  (4) که ترجمه ی الفبای آن به صورت "فیل للخنوز" میباشد که آن را به "فیل هلن" تعبیر کردند که خود به معنی دوستار آیین میترایی می باشد اما به ما گفتند که این واژه یعنی "دوستار یونان!" ما هم باور کرده ایم و نمی دانم چرا هیچ کس اعتراضی ندارد؟!  
   اگر به استناد آنچه تا به امروز شنیده ایم اشکانیان با سلوکیان (که می گویید یونانی بوده اند) جنگیده و آنان را از سرزمین ایران بیرون ریخته اند, پس مفهوم دوستار یونان بر پشت سکه های اشکانیان چیست؟ اگر اینگونه دوست و عاشق مرام و فرهنگ هم بودند پس چرا جنگیدند؟ ببینید حتی در تفسیر هایی که تا به امروز شده نیز جای سوال است!
   حقیقت آن است که اشکانیان که به آیین میترایی بوده اند بر پشت سکه های خود نام اهورا میترا را به زبان آشوری نوشته و خود را دوستار این آیین معرفی کرده اند که هیچ ارتباطی به یونان و گریس ندارد.  هلنیسم همان میترایی به زبان یون ها (آشوری- آرامی) است،  و با کشور گریس در  دریای اژه ارتباطی ندارد.
زبان و خط یونانی بر روی سکه های اشکانیان :
      فنقیها 1300 ق.م خطی اختراع کردند که مادر خط  های آرامی, سریانی ,یون انی, فارسی و عربی شد. یونی آن در 1100 ق. م  این خط را از فنقی ها گرفتند. کهن ترین سند یونی مربوط به 800ق.م است که از راست به چپ نوشته شده است. زبان یون ان همان زیان سریانی و آشوری است که از زبان های رسمی آن زمان و نمونه آن در کتیبه های هخامنشی, و مخصوصا در سکه ها و آثار به جا مانده اشکانیان به چشم می خورد. شخصی به نام هوخشتره که حکومت آشوریان را بر انداخت پرچم, زبان, فرهنگ, مکان .... آنان را تسخیر کرده احتمالا به این دلیل اشکانیان به زبان آشوری سکه می زدند. در همین زمان شکست خورده گان این جنگ (یونی ها خیونان, هیونان اوستا) به جزایر دریای اژه پناه بردند که آنها هم زبان, فرهنگ, مجسمه, .... آشوریان را به محل زندگی قبیله نیمه وحشی گریس در این جزایر بردند. این اشکانیان نیستند که به زبان یونانی می نوشتند, این یونانی ها هستند که به زبان آشوری حرف می زنند و می نویسند!
توضیحی کوتاه در باب  یون آن , ارسطالیس یونی و نژاد خاندان هخامنشی :
   یون ها همان هیون آن = یون آن یکی از خاندانهای حکومت بسیار مقتدر و بزرگی به نام آشوریان در تاریخ مکتوب جهان و به نام تورانیان در تاریخ های قدیمی ایران بوده اند. (اسناد این مدعا در کتاب می باشد) این حکومت در بین النهرین و پایتخت آن نینوا امروزی و از پادشاهان مقتدر آن آشور بانی پال بوده است. شخصی به نام کیاکیسر (هوخشتره) از خاندان مادها به آنها حمله کرده و تمدن بزرگ آشوری را در خود ادغام می کند. لاجرم کلیه تمدن, فرهنگ, زبان و پرچم سیاه آشوریان از آن ماد های ایرانی می شود که با اسناد ارائه شده در صفحات 80-81-82-83 کتاب هوخشتره همان کی خسرو در تاریخ ایران است. اقوام مختلف آشوری (دانو ,فریا, ویسه, هیون ....) با قبایل مادها وصلت کرده ادغام می شوند و تنها خاندان هیونان = یون آن آنها (جهن ص 62) باقی می مانند. آنان به زبان آشوری صحبت می کردند که یکی از زبانهای رسمی آن زمان بوده است. در زمان قدیم بیشتر مدارک و کتیبه ها از جمله کتیبه داریوش در بیستون به سه زبان هستند که یکی از این زبانها آشوری (یونانی) است. خاندان یون ها نیز پس از شکست های پی در پی ( پیروزی هوخشتره, اسفندیار و پدر اسکندر بر آنها) کم کم به طرف جزایر دریای اژه رانده شدند. جزایر دریای اژه در زمان هوخشتره محل زندگی قومی به نام گریش بوده که در آن زمان نیمه وحشی بودند. با مهاجرت ایرانیان (یون ها از فرزندان تور پسر فریدون از بین النهرین بوده و از خاندان ایران بزرگ محسوب می شوند) به جزایر دریای اژه فرهنگ, تمدن, زبان, خدایان, اسناد, نوشته های قدیمی, ......... آشوریان و بین النهرین به این جزایر راه پیدا می کنند. از پیوند این گروه مهاجر با گریش ها ساکنین محلی این مکان مردم جدیدی به وجود می آیند که ما ایرانیان به علت شناخت خاندان یون آن به این کشور جدید یونان و اروپاییانی که خاندان گریش را می شناختند این کشور را با نام آنان گریش می خوانند. جنگ یادگار زریران بین گشتاسپ و ارجاسپ و پسرانشان اسفندیار و کهرم در بین النهرین و در شرق دجله و فرات بوده است (زمانی که اسفندیار آنها را پس از شکست دنبال می کند تازه از کاسه رود و وه رود یعنی دجله و فرات میگذرد) و فقط نوشته های این جنگها بعدها به جزایر دریای اژه انتقال پیدا کرده است. (ص 22کتاب) اولین مهاجرت یون ها به جزایر دریای اژه در زمان هوخشتره بوده که این زمان حدودا با قدمت قدیمی ترین بنای یونان امروزی (2700 سال پیش) مطابقت دارد. قبل از آن در این جزایر جز مردم نیمه وحشی بومی با نام گریش هیچ تمدنی نبوده است.
   هومر نویسنده ایلیاد و اودیسه از نژاد یون آن بوده اما متولد نینوا و آشوری بوده نه گریش! (شجره نامه صفحه 240 و توضیح آن صفحه 241 کتاب) در جنگ تروی که هومر آن را در ایلیاد مو به مو توضیح داده است می گوید:
    از سردارانی که با لشکر یونانیان به تروی حمله کردند کورش و مردمش سازندگان شهر آنشان بودند.
   کورش اول هخامنشی را می گوید! پس نتیجه بگیریم که خاندان هخامنشی گریش بودند؟ بسیار منطقی است چرا که نه!؟ مدارک هم که کافی است کتیبه های داریوش سه زبانه است که یکی از این زبان ها آشوری همان یونانی است و پادشاهان هخامنشی همه در کودکی معلم های یونانی داشتند!
   هومر که هیچ ارسطو, افلاطون, و حتی خود هرودوت هم یونی بوده اند،  و احتمالا همه متولد بین النهرین و نینوا هستند، این فقط کتابهای آنهاست که به جزایر دریای اژه انتقال پیدا کرده اند. تا زمان ایلیوس پدر اسکندر یونی ها در بین النهرین  بوده اند. در زمان طوطانس آشوری یون ها بر مردم ایلیوس فاتح می شوند (یعنی بابل را فتح می کنند). ایلیوس (فیلقوس) پدر اسکندر به آنان حمله کرده و تا نینوا را دوباره فتح می کند و مردم بابل را از قید یون ها نجات می دهد و از نینوا برای پسرش معلمی به نام ارسطاطالیس می آورد. به استناد مدارکی که در کتاب است اسکندر بین سالهای 90 و 73 قبل از میلاد بوده است. آیا ارسطو که آرس = آرش تالیس را به او نسبت میدهند متولد این زمان بوده است؟ 
   اصلا به فرض تاریخ های مکتوب ارسطو متولد جزایر دریای اژه و نژاد او هم گریش, آیا معلم گریش داشتن سند و دلیل کافی بر گریش بودن است؟ در این صورت همه پادشاهان هخامنشی گریش هستند! آیا ترجمه کردن آثار مکتوب  به یکی از زبانهای رسمی آن موقع یعنی آشوری (یونانی) دلیل بر یونانی بودن است!؟ پس با کتیبه ها و اسناد سه زبانه هخامنشی چه کنیم؟ با گفته هومر که کورش اول هخامنشی را یونی دانسته چه کنیم؟ از نژاد یون هستند آیا منظور از جزایر دریای اژه بودند؟  به استناد مدارک یونانی ها هخامنشی ها از نژاد یون ها هستند تشابه آثار باقی مانده از آنان به آثار باقی مانده از نینوا هم میرساند که نژاد آنان به احتمال زیاد از خاندان آشوریان بوده (اما نه از جزایر دریای اژه و نه از خاندان گریش!)  و شاید این دلیل آن است که در تاریخ ایران نامی از خاندان هخامنشی نیست در عوض یون ها از آنان  به تفسیر سخن گفتند! جز نام کورش کبیر (آن هم در شجره نامه ابوریحان بیرونی و یک پاراگراف در تاریخ بلعمی) چون مادرش ماندانا دختر استیاک بوده و او را کورش پادشاه ماد می نامیدند هیچ نام یا سرگذشتی از حکومت هخامنشی در تاریخ ایران, شاهنامه فردوسی, بندهش, نوشته های قبل از اسلام و بعد از اسلام .... یافت نمی شود!! چرا با وجود این همه کتیبه و آثاری که از خاندان هخامنشی در ایران است, تاریخ ایران آنان را به پادشاهی قبول ندارد و تنها از کورش کبیر با عنوان سرهنگ گشتاسپ نام می برد؟ با وجود آنکه در آثاری چون شاهنامه فردوسی از خاندان هوو (لهراسپ, گشتاسپ, بهمن, هما, داراب, دارا) به خوبی یاد نمی کند اما تنها اینان را به عنوان پادشاهان ایرانی (نسل ایران) قبول دارد و نه خاندان هخامنشی را! و اسکندر را به علت بی لیاقتی خاندان هوو ناجی خاندان کیان معرفی می کند. تصور نمی کنید فرهنگ, تاریخ و تمدن ما خیلی قدیمی تر و عظیم تر از حکومت هخامنشی ایست که برای مان دیکته کرده اند و با چند تعریف جزئی از یک خاندان کوچک این تمدن بزرگ, حواس ما را از اصل ماجرا پرت کرده اند؟
   به تفسیری که در صفحات 155-156 کتاب شده توجه کنید ببینید این علمای یونانی که می گویند کدامند. به شجره نامه های اسکندر و پدرش که پی در پی در کتاب آمده است دقت کنید ببینید حتی نژاد آنان هم از یونی آن آشوری نبوده است. رستم قهرمان ملی ایران به استناد شجره نامه بندهش (ص225کتاب) از نژاد آشوری بوده است. آیا رستم هم گریش (یونانی از جزایر دریای اژه) بوده است؟ دوست دارید بگوییم رستم همان هرکول یونانی و متولد جزایر دریای اژه بوده است؟  پرنیان حامد.
    تصویر پژوهشگر بانو پرنیان حامد هنگام سخنرانی در دانشگاه اصفهان،   مشروح در اینجا،  عکس 7979.   


تاریخ اسکندر مقدونی ایران
   پیش گفتار
      نوشته زیر بر گرفته از صفحه 114 کتاب:  اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست.  در واقع اسکندر نامی ایرانی است،  و اسکندر رومی زاده رومیه ایران،  شاهزاده و سردار ایرانی بوده است.
اسکندر رومی کیست
      همانطور که گفته شد در زمان کی خسرو ملوک الطوایفی ایجاد می شود،  و پادشاهی کرمان + مکران به شخصی با نام اشکش (شاهنامه ) واگذار می شود.  مکران = سوریه, حران ... و کرمان = کرمانشاه میباشد.  مرز های امروزی را فراموش کنید.  این محل را با عنوان یک ایالت از پادشاهی ایران در نظر بگیرید،  که پس از فتوحات اسفندیار هروم نیز به آن افزوده شده است.
   لغت اسکندر را تجزیه و تحلیل کنیم،  که به نظر نام او نیست و تنها لقبی برای اوست.
   1 ــ  در تاریخ هرودوت (اصلی) به افسانه های زن ربایی اشاره شده است،  که هرودوت (اصلی) علت اصلی جنگ های ایران و یونان را همین میداند.  در افسانه "یو و گوگس" آمده است:  بنا بر قول ایرانیان که در تاریخ تبحر دارند,  باعث شروع اختلافات و نزاع فینیقی ها بودند،  که بعد از آنکه به سواحل مدیترانه مهاجرت کردند،  شروع به مسافرت های دور و دراز نموده،  اجناس مصری و آشوری را به "بودارگس" هلاس امروزی می بردند.  در این مکان دختر پادشاه "یو" دختر "ایناکوس" به کنار دریا می آید،  و فینیقی ها این زن یونانی را می ربایند،  و به مصر می برند.  چندی بعد عده ای از یونانیان که از مردم جزیره کرت "صور" بودند،  در سواحل فینیقیه پیاده شده،  و از شهر "آ" واقع در "گلخیس" دختر پادشاه "اروپه" مادانه را ربوده و با خود میبرند.  بعدها بنابر نظر راویان مزبور,  اسکندر پسر پرپام که این اتفاق را به یاد داشت,  بران شد که با حمله و تعرض،  زنی از یونان برای خود به چنگ آورد،  پس هلن را به غنیمت ربود.
      اگر به ماخذ خود یونانیان نیز رجوع کنیم می بینیم که "این پدر تاریخ جهان!" آنان نیز اسکندر را نام یا لقب یونانی نمی داند،  که هیچ او را دشمن یونانیان می خواند.  در مورد محل این افسانه جای شک و تردید می باشد،  چه که فنیقیه  در ساحل دریای مدیترانه و صور = تروی در جنوب آن است،  و این همان منطقه مکران در تاریخ ایران می باشد.  چطور محل تروی این افسانه را در شمال غربی ترکیه امروزی تشخیص داده اند!؟  در مورد محل و واقعیت این افسانه ها هر که هر جور صلاح می داند قضاوت کند.  آنچه مسلم است از زبان شخص هرودوت "اسکندر پسر پرپام نه تنها یونانی نیست که دشمن یونانیان می باشد"  و این جملات او آنچنان واضح و روشن است،  که نیازی به هیچگونه تفسیر و تعبیر نمی باشد.
   2 ــ  حال که اسکندر لقبی یونانی نیست آن را ریشه یابی کنیم:  اس + محل این ترکیب در بسیاری از نام های پادشاهان دیده می شود.  نمونه روشنی از آن نام بردیا از زبان یونانیان است.  بردیا = اسمردیس در نوشته یونانیان است.  اس مردیس یا بهتر بگوییم اس مدیس یعنی پادشاه (تک خال) مادها.  جالب آنکه یونانیان بردیا را تک خال (پادشاه, والی, ساتراپ)  ماد می دانستند.  و ما می دانیم که او ولایت باختریش (باکتریا ,بلخ) را از جانب پدر داشته است.  این هم سندی دیگر بر اینکه باکتریا در منطقه مادها است،  و بلخ امروز در شرق ایران نیست.  نمونه های دیگر اس + محل: اس تیاک = اژدی هاک فارسی که حداقل دوبار در تاریخ ایران این نام به وضوح آمده است:  1.  ضحاک تازی،  2.  پسر هوخشتره پادشاه مادها.  نمونه های دیگر این ترکیب:  اس فیان ( پدران در شجره نامه جمشید در بندهش), اس بن, اس پاتیه, اس پارت و..... می باشند.  اس به معنی تک خال در زبان فارسی امروزی را شاید بتوان به معنی پادشاه یا والی در نظر گرفت،  و اس + محل را لقبی بر پادشاه آن منطقه تصور کرد.
    لغت اسکندر هم میتواند به شرح بالا اس + کندر باشد،  و هم میتواند اسک + اندر:
      اسکندروس = اس کندروس.  کندروس در کتیبه های داریوش کبیر محل جنگ فرورتیس مادی با او,  همان محلی است که کتیبه های پیروزی او در آن قرار دارد،  که امروزه به آن بیستون میگوییم و محلی در کرمانشاه است.  اس کندروس = پادشاه کرمانشاه (کرمان فارسی باستان)،  همچنین می دانیم کندروسیان = مکران است و چنانچه به هیچ وجه حاضر به قبول فلسفه اس = پادشاه نمی باشد،  می توانیم آن را به صورت اسک اندروس بخوانیم که به نظر نویسنده هر دو محل یکی بوده،  و تنها مشخص کننده این پادشاه از قسمت شرقی و در دیگری قسمت غربی محل حکمرانی او می باشد.
اسک اندروس = اشک ( اشکش پادشاه مکران + کرمان و لقب همه جانشینان او در سلسله اشکانی) + اندروس (محلی به ناحیت سوریه,  رودی در ناحیه کاپادوس )  = پادشاه مکران.
از سرداران و مردمان سپاه خشایارشا به روایت هرودوت می توان از مگا پانوس در هیرکانی نام برد.  از طرف دیگر کتیبه ای در شهر کاپادوس در ناحیه فرشا یا رود اندروس کشف شده،  که روی آن نوشته است:  "ساگاریوس پسر مگاپارنس سردار آریارمنا موبد مهر شد"
پادشاه اندروس (اشک اندروس) شخصی ایرانی بوده است. 
 اسک ایناروس = اشک + ایناروس ( به ناحیت سوریه)  اسکینار (پادشاه سوریه) هم میتواند لقبی بر پادشاه همین منطقه یعنی مکران باشد.
اردشیر اول مگابیزوس را به عنوان والی به ایناروس فرستاد.
پادشاه ایناروس (اشک ایناروس) نیز ایرانی بوده است.
و اسیکنار در شجره نامه اشکانیان را که ابوریحان بیرونی ذکر کرده است،  به نظر دگرگون شده همین لغت اسکینار  می باشد که البته از اجداد اسکندر ما می باشد.
از دیگر تقسیماتی که می توان بر این نام کرد:
-           اسکان دروس = اشکان دروس
-           اس کنتار = (اسکن =اسکان)  اشکان  تاروس   است
      می دانیم که پادشاهی مکران (سوریه , حران) و کرمان (کرمانشاه) در زمان کی خسرو به اشکش واگذار میشود،  که جد پادشاهان اشکانی بوده است.  آنان پس از به حکومت رسیدن داریوش کبیر دائما با هخامنشیان در گیر بودند.  داریوش اول با یکی از سرکردگان آنان  با نام فرورتیس در مرزهای شرقی قلمروشان درگیر شده و او را می کشد. اسکندر تاریخ ایران می تواند از نوادگان فرورتیس مادی و حتی از نوادگان بردیا پسر کورش کبیر باشد،  که در زمان داریوش کبیر از کرمانشاه به طرف غرب سرزمینشان رانده شده اند.
حال بپردازیم به اصل و نسبی که برای این فرد در تاریخ ایران مشخص شده است،  شاید بتوانیم از میان شکسته دستخورد های نیم سوز در تاریخ ایران علامت و نشانه ای برای او بیابیم.
-           تاریخ بلعمی  پدر اسکندر , فیلقوس (فیلفوس ) را از فرزندان عیص ابن اسحق میداند.
   خود لغت فیلقوس از واژه فیلوس یا ایلوس که در دار و دبستان مذاهب از آن به معنی ابن الله = پسر خدا  و با عنوان مهمله عیسی (عیص = ایسا!) یاد شده است،  و می دانیم که اسکندر ارومی با مذهب مهری و تمامی شهریاران اشکانی باور داشته اند،  که فغفور = بغ پور = پسر خورشید بوده،  و چون خورشید خدای آنان بوده است،  به معنی پسر خدا بوده است.  فیلوس یا فیلقوس به معنی پسر خدا که همان بغ پور است،  پدر اسکندر ایرانی با مذهب مهری بوده است. 
اسحق پسر ابراهیم و برادر اسماعیل است.  ابراهیم در زمان نمرود پادشاه بابل و خود این حضرت متولد بابل و در حقیقت ایرانی می باشد.
-           طبری در تاریخ خود اشاره می کند که ابراهیم از قوم کُردان بود. 
-           ابن خلدون می گوید:  اسماعیل زبان عربی را از قبیله جرهم آموخت زیرا پدرش عرب نبود.
-           آزر پدر ابراهیم از خاندان فریدون است. 
   فرزندان اسحق عبارت از عیص و یعقوب بودند.  به دعای اسحق همه زمین کنعان و لب دریا از فرزندان عیص پر شد و او را پسری آمد نام او روم و آن پسر آنجا شد که امروز روم خوانند.  تاریخ بلعمی فیلقوس پدر اسکندر را از کنعانیان می داند،  و محل حکومت آنان را کنعان مشخص کرده که همان مکران + کرمان است.  اسکندر فیلفوس را از رومیه می داند،  که رومیه در تاریخ یعقوبی = مدائن آمده است.  که مدائن یا کنعان باز همان مکران + کرمان است.  در این تاریخ پس از اسکندر حکومت اشک اول پسر داراب در میان است،  و ملوک الطوایفی ایران و هیچ سخنی از سلوکیان در ایران به میان نیست.
   شاهنامه فردوسی ,  داراب نامه طرسوسی ,  خود تاریخ طبری در حاشیه و چند تاریخ دیگر اسکندر را پسر داراب و برادر پادشاه ایران دارا می دانند.  او را نوه فیلقوس و محل آنان را عموریه ( اموریه) ذکر کردند.
   اگر اسکندر پسر داراب است ( شاهنامه فردوسی) و اشک اول سر سلسله اشکانیان نیز پسر داراب است،  (تاریخ بلعمی)  پس شاید اسکندر = اشک اول پسر داراب و پایه گذار حکومت اشکانیان در ایران است! 
   در این تاریخ ها نیز هیچ سخنی از حکومت سلوکیان به میان نیست،  و ملوک الطوایف ایران را 200 و اندی سال نوشته اند.
   نظامی گنجوی در اسکندر نامه :
   دگرگونه دهقان آذرپرست           <><> به دارا کند نسل او باز بست   
    را با بیت " گزافه سخن را درستی نبود" رد میکند،  و او را از نژاد داراب نمی داند.  اما آنچه او قبول دارد:
  که از جمله تاجداران روم            <><>  جوان دولتی بود از آن مرز و بوم
  شهی نامور نام او فیلقوس  <><>    پذیرای فرمان او روم و روس
  نو آیین ترین شاه آفاق بود  <><>     نوا زاده عیص اسحاق بود
 چنان دادگر بود که از داد خویش <><>  دم گرگ را بست بر پای میش
   نوا زاده عیص اسحق همانطور که گفته شد و بیشتر به بررسی آن خواهیم پرداخت,  نسل ابراهیم از بابل در کنار دریای کنعان = مکران است،  و اما "چنان دادگر بود که از داد خویش" به هیچ وجه با فیلیپ یک چشم پدر الکساندر یونانی و روایات خود یونانیان جور در نمی آید.
   در کل تاریخ های ذکر شده به کرات از لغاتی چون یونان, مقدونیه و روم استفاده شده است.
   یونان:  یونی آن (هیونی ان) که یکی از قبایل آشوری (تورانی) بوده اند،  در قلمرو حکومتی آشوریان اقامت داشتند و مرکز این حکومت نینوا بوده است.  این گروه پس از جنگ اسفندیار و ارجاسپ برای بار اول و پس از جنگ فیلقوس پدر اسکندر برای همیشه راهی جزایر گریس greece  شدند،  از پیوند این گروه که خود از نوادگان تور پسر فریدون و ایرانی بوده اند،  با قبیله گریش که ساکنان بومی جزایر دریای اژه بوده اند،  مردمی به وجود آمده اند که ما ایرانیان آنان را یونی آن و اروپاییان آنان را گریش می خوانند.  یونی آن با بردن فرهنگ و تاریخ و زبان و ..... ایرانیان به این منطقه مروج فرهنگ ایرانی در سرزمین های گریش بوده اند.  گشتاسپ و ارجاسپ و در ادامه جنگ پسرانشان اسفندیار و کهرم در بین النهرین و در نزدیکی نینوا بوده است،  و تنها افسانه های آن به خاک گریش رفته است.  همچنین فیلقوس پدر اسکندر نه تنها خود یونی نبوده است،  بلکه با یونی آن جنگ کرده و آنان را مغلوب کرده است.  هیچکدام از اسنادی که در تاریخ ایران با عنوان یونی آن  ذکر شده است،  به جزایر و خاک کشوری که امروز گریش نامیده می شود،  ارتباطی پیدا نمی کند.
   مقدونیه:  این لغت یا مغونیه است،  که به این روز تحریف شده است،  و منظور دشت مغان در شمال غربی ایران می باشد.  و یا مقدونیه در مصر می باشد.  جالب است بدانیم که الکساندر یونانی در محلی با نام ارکه لائوس argous که مرکز ان پلاریا pellaria بوده است،  متولد شده است.  بی هیچ تردید پیاده کردن نام مقدونیه در منطقه  ارکه لائوس پس از جعل قصه الکساندر به وجود آمده و چنان که اصلان غفاری نیز گفته است،  از دروغ سازی های دوران بیزانس است.
  اصلا کلمه مقدونیه می تواند ریشه فارسی داشته باشد:  مغ + دونیه 
   لغت دونی و دونیه با دو معنای متفاوت امروزه هم در زبان فارسی رایج می باشند.  امروزه لغاتی چون مرغدانی و به اصطلاح عامه مرغ دونی و یا زباله دونی به معنای محل اجتماع مرغان و محل اجتماع زباله ها هنوز در زبان فارسی رایج می باشند حال تصور:
   مغ دونی = محل اجتماع مغان = دشت مغان امروزی در ایران
   مسئله ایست که می توان بر روی آن بیشتر تامل کرد!
   همچنین لغت دون در فارسی به معنای حقیر و یا پایینی:
   و مغ دونیه = محل زندگی مغی که از مغان دون پایه تر و یا محل زندگی مغ های پایینی (از نظر جغرافیایی)
بوده است،  از نظر لغت شناسی قابل بررسی می باشند.  حال دو پیشنهاد بر فارسی بودن کلمه مقدونیه داده شد.  ریشه های این کلمه در زبان یونانی و لاتین چیست که این نام را برای محلی در شمال یونان امروزی بپذیریم؟
   روم:  بانو پوران فرخزاد در کتاب کارنامه به دروغ در  پژوهش بی مانندشان روم یا رومیه را سرزمینی در آسیای کوچک می دانند،  که نامش از قدیم اروم بوده است،  و بی شک در آغاز هروم = خروم  به معنای خورشید بوده است،  و در نتیجه روم را ارومیه = ارومیه می دانند،  که هیچ ارتباطی با رم در ایتالیا از واژه لاتینی فروم به معنای میدان ندارد.
   اسکندر مغونی (از دشت مغان امروزی) می تواند همان اسکندر رومی (از ارومیه امروزی) باشد،  که هر دو تقریبا در یک محل واقع اند.
   حال در مورد عیص ابن اسحق بیشتر سخن بگوییم،  طبق شجره نامه مسعودی:
  ابراهیم،  پسرش اسحاق = آساک یا آشاک به پارسی = آرسس یونیان =  کی آرش یا شاید،  کی بی آرش است.
 (بی یکی از نام های گیو است همچنین کی بیارش می تواند کی بغ ارش نیز باشد)
  پسرش عیص = ایسو = ایشو  = عیسی = اسک یا اشک زبان پارسی است.
   پسر ش عقلان = دگر گون شده اشکان پارسی
  پسرش هرمان
  پسرش مسماحلین
  پسرش روم = رومینس
  اسحاق = اساک = اس + اک = پادشاه آکد
  شجره نامه ای برای رومیان می باشد که بی شباهت به شجره نامه اشکانیان پس از ملوک الطوایفی کی خسرو،  و شش اشک اول این سلسله نمی باشد‍!
-           کی کاوس --> سیاوخش --> اش --> اشغان --> اردوان --> اشک --> اشک (مسعودی)
-           کی کاوس --> سیاوش --> اش جبار --> اشغان ==> اشغانیان  (مسعودی)
-           کی کاوس --> سیاوش -->اس یکنار --> اشکان --> اشک--> شاهپور -->بلاش --> اشکان --> اشک (بغ پور) (اثارالباقیه ابوریحان بیرونی)
  کی قباد --> کی ارش --> اسک ==> اشکانیان  (ثعالبی)
  مسعودی همچنین در کتاب التنبه و الاشراف آورده است :
-           عیص بن اسحاق از دختران کنعانی زن گرفت و فرزندان فراوان آورد چنان که گویند عمالیق که همان عرب های صحرا نشین شام هستند،  از فرزندان نقار بن عیص =عیصو و رعوتیل بن عیص = عیصو بوده اند.  اما علمای عرب این را فقط در مورد رومیان می پذیرند،  و در مورد عمالیق و دیگران انکار می کنند،  و همه این رشته نسبتها مربوط به مندرجات تورات و دیگر کتب عبرانی است.
  و در جای دیگر می آورد:
-           بانیان شهر رومیه پادشاهانی بودند که به پسران گرگ شهرت داشتند،  و نام رومیه از نام آنها آمده،  و عنوان رومی را به ایشان و شاهان دیگر افزودند.
   در شاهنامه فردوسی گیو  در زیر پرچمی با مظهر گرگ قرار دارد ( به اسناد جمع اوری شده در مورد گیو در ملوک الطوایفی رجوع کنید).
   و مقایسه شجره نامه اشک هفتم  بنیانگذار سلسله اشکانیان در آثار الباقیه ابوریحان بیرونی با خاندان شاه شاهان به صورت زیر  خواهد بود:
کی کاووس
سیاوش
کی خسرو                                               اس ایکنار (اش جبار)
لهراسپ                                                 اشکان
گشتاسپ                                                 اشک
بهمن                                                     شاهپور
همای                                                     بلاش
داراب                                                    اشکان
 دارا                                                      اشک  (بغ پور شاه)
   این شجره نشانگر شاهان اشکانی (مکران +کرمان) بعد از ملوک الطوایفی کی خسرو می باشد.  نژاد اشک (بغ پور) طبق این شجره نامه از مادها و لقب او نشانگر مذهب میترایی او می باشد.
   آیا این شخص همان اشک اندروس (اس کندروس = اسکندر) تاریخ ایران است؟  به نظر می آید این شخص دلایل کافی برای فتح پایتخت هخامنشی داشته است.  اشکانیان را میتردات با فرا نام اشک هفتم پایه گذاری کرده است آیا نام اصلی اسکندر میتری دات است؟  یا میتری دات (مهرداد) فرا نامی بر مذهب او است،  و منظور همان بغ پور شاه است؟
   به هر حال فراموش نکنیم که اتفاقی بزرگ در تاریخ افتاده است،  شخصی با نام اسکندر گویا تا قطب شمال رفته است.  سوریه, لبنان, بیت المقدس, کل کشور ترکیه امروزی, و کل کشور عراق امروزی در آن زمان کشوری بوده است با نام ایران (پارس, پرس) مقر حکومت شاه این کشور در شوش و همدان امروزی بوده است.  پس از مرزبندی های بعدی جهان هر طایفه ای این روایت را از قول خود تعریف میکند.  این فرد از استان مکران + کرمان و ایرانی بوده است.  اگر مورخین عرب او را از پسران عیص نوشته اند،  از نوادگان حضرت ابراهیم بابلی ایرانی بوده است،  و کنعان در مرزهای غربی  استان  مکران + کرمان بوده است،  و اگر ترکها از شخصی عالم گیر(ذولقرنین) با عنوان آغوس یاد میکنند نیز می تواند پسر همین شخص باشد و مرزهای جنوبی ترکیه امروز نیز در شمال استان مکران + کرمان بوده است.
   اگر ما او را بی شک از نسل پادشاهان ماد با مذهب میترایی و ایرانی می دانیم به علت گفته های تاریخ است که می گوید زمانی که او به سمت پایتخت حرکت می کند نه تنها مردم با او نمی جنگند که درهای دژها را به روی او باز میکنند و این نشانگر آن است که این فرد ایرانی و از نژاد پادشاهان است.  پادشاه ایران در حال مرگ به او وصیت میکند که ایران را از بیگانه دور بدار,  با دختر من ازدواج کن و از قاتلین من انتقام بگیر این سه وصیت که مکتوب در تمامی تاریخ ها می باشد تنها می تواند از جانب پادشاه ایران به یک شاهزاده ایرانی باشد.  اگر این فرد ایرانی نبود دیگر وصیت در امان نگهداشتن ایران از دست اجنبی مفهومی نداشت!  اسکندر بر جسد پادشاه ایران خون گریه میکند,  نیز تنها میتواند نشانه پیوند خانوادگی او با پادشاه باشد،  این نوشته تاییدی بر برادر بودن این دو مرد می باشد مناسبتی ندارد،  که الکساندر یونانی بر مزار شاه ایران خون گریه کند!
   این شخص متولد ارومیه, رومیه = مدائن , سوریه,..... هیچ تفاوتی بر ما ندارد،  آنچه از تاریخ بر می آید آنکه مردم از حکومت هخامنشی ناراضی بودند،  و این حکومت پارسیان بوده است و شخصی از مادها که خود حقی در پادشاهی ایران داشتند میتوانسته در مقابل آنان قرار گیرد.  مردم همچنین از کیش مزدایی خسته بودند،  و می خواستند به کیش قدیمی خود یعنی میترایی باز گردند،  و پناهنده بغ های میترایی شده اند.
   در مورد مورخین ترک , عرب و یهود هرچه که می گویند قابل تجزیه و تحلیل و به هر تقدیر قابل قبول است چرا که  این اقوام مرزبندی های امروزی همه در استان مکران + کرمان (کرمانشاه) قدیم سهیم بوده اند.  اما در مورد مورخین یونانی و از آن بدتر مفسرین بعدی این تاریخ ها در مرزهای کشور یونان امروز باید بگویم که یونی آن (خیونی ها) تنها تبعید شدگانی بودند به مرز و بوم گریس و کشور گریس نه تنها در مرز بندی کنونی که در مرزبندی های زمان قدیم نیز هیچ سهمی از استان مکران + کرمان ندارند و ماجرای اسکندر با این مرز و بوم هیچ ارتباطی پیدا نمی کند.  این گروه مردم پس از شکست های پی درپی از سرزمین های اطراف ایران اخراج شده و به جزایر دریای اژه پناه بردند.  داستانها و افسانه های مورخین آنان تنها از روی عقده نوشته شده است،  و هیچگونه ارزش تاریخی ندارد.  از آن بدتر مفسرین این تاریخها با سوء استفاده از محل کنونی این کشور که بر سر راه تمدن بزرگ ایران و اروپا قرار گرفته است،  کلیه فرهنگ مصر و ایران قدیم را با نام خود به رخ اروپاییان می کشند.  آنان با خلق افسانه های بی سروته ای چون الکساندر یونانی و لغاتی چون هلنیسم و رویای سلسله افسانه ای چون سلوکیان,  با تعویض نام خدایان بین النهرین و دزدی تقویم خورشیدی از مصریان و میتراییان و به عاریه گرفتن الفبا و زبان سریانی و آشوری فرهنگ و تمدن ایران, مصر و بین النهرین را تحریف کرده و با نام خود به جهانیان ارائه می دهند یکی از بزرگترین شاهکار های آنان آئین روشن کردن آتش در اول بازی های المپیک می باشد!  اگر یونانیان نه زردشتی هستند و نه میترایی و نه مزدایی این آتش مقدس زردشتیان را (که آنان نیز آن را پیاده جابجا می کردند) چرا با عنوان نماد شروع رقابت های ورزشی که آن را نیز از ایران باستان به عاریه گرفته اند, جابجا می کنند؟  و امروز کار آنها به جایی رسیده است که این تحریفات و افسانه های بی سر و ته را که عاقبت جدی نفهمیدیم  کتیبه ها و اصل این نوشته ها در کدام موزه جهان است!  با عنوان تاریخ فیلم کرده به خورد جهانیان می دهند.  جالب آنکه گریس هایی که تمام تمدن خود را مدیون مهاجرین  یونی که خود ایرانی بوده اند می باشند.  در این فیلم های به اصطلاح تاریخی مردمانی با تمدن و پادشاهان ایران که بانی یکی از بزرگترین تمدن های شناخته شده جهان با لوح و سند و مدرک و پایه گذاران حقوق بشر در جهان بودند پابرهنه و ژنده پوش و وحشی نشان داده می شوند.  اینان با این کارها حتی احترام اشخاصی چون هرودوت (اصلی) را نیز از بین برده اند،  و حتی قبول نوشته های مورخینی چون کتزیاس  که شخصا در دربار ایران بوده است،  بر ما مشکل کرده اند!  از این قوم هیچ روایت و افسانه ای را نمی توان پذیرفت چه که از این روایات بی کتیبه و سند در فرهنگ خودمان فراوانند که حداقل مکان و زمان و روایاتش منطقی تر از آن یونانیان می باشند.
  در متون مذهبی مزدایی و نوشته های عهد ساسانیان که بیشتر از روی کینه و بغض نوشته شده اند،  او را اسکندر هرومی, رومی ارومیک, اهریمن ارومی مصر نشین نامیده اند اما در هیچیک از این متون سخنی از مقدونیه و یونان به میان نیست.  در ایران تا قبل از زمان قاجاریه هروم و رومیه را کشور ترکیه می دانسته اند.
   عکس سر مجسمه کشف شده،  که کاملاً شباهت به سر مجسمه ای دارد،  که به دروغ می گویند اسکندر یونانی است،  عکس شماره 4426.

مستند های مربوط

مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید،  لینک آن در ستون کناری

http://arqir.com

 

کلیک کنید:  تاریخ اقوام ایرانی

کلیک کنید:  ماجرا های خواندنی تاریخ

کلیک کنید:  تاریخ مزدوران بیگانه در ایران

آبی= روشنفکری و فروتنی،  زرد= خرد و هوشیاری، قرمز=  عشق و پایداری،  مشروح اینجا

    توجه 1:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

   توجه 2:  جهت یافتن مطالب،  یا پاسخ پرسش های خود،  کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید،  و مطالب را مطالعه نمایید،  و در جهت علم مربوطه وبلاگ،  با استراتژی مشخص یاری نمایید.

   توجه 3:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arqir.com.

ارگ ایران   http://arqir.com

 

کلیک کنید:  تماس و پرسش و نظر http://arqir.com/101-2