راز نماد های کهن و باستانی ایران
پیش گفتار
غربیها با تاریخ نویسی استعماری، می خواهند تمام تمدن و نماد های تمدن را از غرب بگویند و بدانند، و می خواهند غرب و بویژه یونان را مهد تمدن و دمکراسی، و اولین پایه گذار تمدن بدانند، و سپس تمام اروپا را بدست آورنده دانایی و دانش و تمدن بگویند. آنها با تخریب آثار تاریخی در قاره کهن و دزدیدن بسیاری از آنها، و با نفوذ در سیستم آموزشی کشور های زیر دست استعمار زده، می خواهد ایران و ایرانی و مردم قاره کهن را، هیچ و شکست خورد و بیخود در تاریخ نشان دهند. ولی کور خوانده اند امروزه جوانان باهوش ایران با آنها برخورد می کنند، و خواهند توانست تاریخ سرزمین خودشان و قاره کهن را، از نو و با دست توانای متخصص های ایرانی در اینجا بنویسند.
تصویر ظرف تمدن کهن جی با نقش تمام نمادهای دوران های بعدی تاریخ، عکس شماره 3462.
توجه: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
لوگو داشته های تاریخی ما آرزوی دیگران است، عکس شماره 1616.
این صفحه پیوست تاریخ عمومی ایران است.
پیدایش اولین نمادهای جهان
تصویر ظروف تمدن کهن جی با نمادهایی که قرنها بعد در نقاط دیگر و بین النهرین استفاده کردند، عکس شماره 4194.
نماد های موجودات و گردونه مهر و صلیب و بعلاوه و درخت زندگی و اولیه فروهر، نیز در ظرف بفراوانی وجود دارند. جوانان علاقمند به تاریخ ایران، یک آلبوم از ظروف و آثار تمدن کهن جی درست کنید، بدین منظور به زبان های فارسی و انگلیسی در عکس گوگل بنویسید "آثار جیرفت"، و نیز در موزه ایران باستان تهران و موزه های کرمان و جیرفت و غیره، از این اثار عکس تهیه نمایید، و منتشر نمایید. پیش درآمد تمدن، و تمام نمادها و دینها و راز آنها، در تمدن های کهن ایران است.
کلیک کنید: آثار تمدن های ایرانی در جهان
بهترین اسناد تاریخی
در زیر بهترین اسناد تاریخی توسط بانوی پژوهشگر گرامی پرنیان حامد گردآوری شده است، عزیزان بسیاری از پژوهش های ناب و عالی این بانوی گرامی استفاده می کنند، و نام زیبای ایشان را نیز ذکر می کنند. اما دیده ام اندکی این پژوهشها را بنام خودشان می نویسند، از آن اندک می خواهم، حداقل معرفت را داشته باشند، و نام ایشان را بنویسند، تا در مقابل پرسش های متعدد علاقمندان گیر نکنند، و بتوانند جهت پاسخ به این بانوی پژوهشگر بنویسند، تا پاسخ بگیرند.
راز نماد کتیبه پسرخورشید (شمش) در سیپار چیست ؟
معبد پسر خدای خورشید در شهر باستانی سیپار واقع در کشور عراق کنونی است.
در این معبد آثار باستانی از جمله کتیبه ای یافت شده است، که متعلق به نبو اپال ایدینا پادشاه بابل به سال 888 الی 855 ق.م است.
Nabu apla iddina (888-855B.c)
در میانه کتیبه نمادی است که به نماد خورشید شهرت یافته است.
پیشینه این نماد در این منطقه را می توان به سالهای 1186-1172 زمان پادشاهی ملیشیپاک اول رساند، چرا که نماد در بالای کتیبه او نیز موجود است و از آنجا که او از پادشاهان سلسله کاسها در بابل است، لذا خاستگاه این نماد را باید در شرق بابل و خاستگاه کاسپ ها که کشور ایران امروز باشد جستجو کرد.
Melishipak 1 (1186-1172 B.c)
این نماد هشت پر، که قدمت قابل اثبات ٱن به کاسپ های کاسپین( قزوین )، کاسپین (دریای خزر) کاسان (کاشان) و... میرسد را میتوان در تمدن های قبل از این کتیبه ها و بعد از آن ها به صورت های مختلف و منسوب شده به ایزدان آن منطقه و یا نمادهای کشوری یافت. از آن جمله و در کشور مبداء درفش کاویانی است، که به استناد سخنان مورخان آن زمان تا پایان سلسله ساسانیان وجود خارجی داشت، و توسط بیابانگردان تکه تکه شد.
درفش کاویانی نماد ایران باستان
این نماد چیست، که نه تنها در آثار باستانی قبلی و بعدی خاور میانه نمایان است،
بلکه در باورها، صنعت بافندگی (سپند بافی)، سفال سازی (گرک) و ...کشور مبداء هنوز موجود است.
و تا بدان جا که حتی در ایلات و عشایر در مقامات خاص آن را به هر دو صورت موجود به بدن خود خالکوبی می کنند؟
دو نقاشی دستی فوق چند سال پیش توسط شاهدی عینی برای تجسس ریشه این دو علامت که بر بازوان گروهی در ایران دیده بود به وبلاگ گفتمان ارسال شد، که تشخیص این جانب در آن زمان تنها در حد نماد ایزد مهر بود. برای اطلاع بیشتر به وبلاگ گفتمان www.cae.blogfa.com رجوع فرمایید.
می دانیم در سیپار و درهمان معبد پسر خورشید (شمش) قدیمیترین نقشه جهان نیز کشف شده است.
Sippar map
اطلاعات این نقشه : 14 تا 17 دریای شور 13 شهر بابل 3 اورارتور 4 اشور 5 درder))، 8 شوش 10 کلدانیان شهر یاکین 12 هابان 2 و 11 انها لغت شهر مکتوب است 1 کوهها 3 اورارتو6 قابل خواندن نیست 7 و 9 ‘swamp’ 23 و 25 خوانا نیست. 18 دیوار بزرگ جایی که آفتاب نیست.
<><><><><><><><><><><><><><><><><><>
از آنجا که در زمان گذشته نقشه ها بدون جهت کشیده می شدند و یر ما مسلم است، که شوش در شرق بابل و آشور شمال آن است، لذا این نقشه به روال امروزی و عادت امروز جهان که شمال را بالای نقشه می دانیم، می بایست نیم دور گردانده شود.
از آنجا که لوح شکستگی دارد تعداد شعاع های آن را هفت یا هشت عدد حدس زده اند با در نظر گرفتن سه شعاع متوالی 19-20-21 می توان حدس زد، که در هر ربع دایره یک شعاع عمود و دو شعاع مورب در دو طرف موجود بوده است. این نقشه در همان معبد شمش سیپار یافت شده است، که کتیبه کیلشیپاگ اول در همین مکان مزین به ستاره هشت پر می باشد.
نماد میانی خالکوبی که ما آن را امروزه از روی نااگاهی آغشته به خرافات کرده ایم، نماد دایره حکومتی بابل در میان دو رود دجله و فراتی است، که در سرچشمه و آبریز مشترک هستند.
نماد هشت پر در آثار هخامنشی نیز دیده می شود.
این نقشه در ذهن پژوهشگر داده های اوستا و مکتوبات بازمانده کشور ایران را تدایی می کند.
خونیرس در این مکتوبات دقیقا شانزده قسمت دارد:
1. ایرانویج:2 . جلگه سوگود: 3. مرو: 4. نسایه: 5. باختریش: 6. هریو:هرئی :7 . وئه کرته: 8. اورو: 9 خننت : 10. هرهویتی: 11. هیرمند: 12. رگا: 13. چخر : 14. ورن 15. هفت رود :16 . سرزمین گرداگرد رود رنگها:
که به استناد اسناد ارائه شده از همین منابع در کتاب "اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست" همه مکان های نامبرده در غرب کشور ایران امروزی می باشند.
اصل سنگواره به صورت فوق است. نقشه های بعدی رونوشت های دستی تهیه شده از آن می باشد، که گاه نام بیت المقدس و گاه نام یونان در مرکز آن دیده می شود. دو فرضیه به نظر می رسد:
یا تحریف به سبب ارضاء برای تفسیر کمبود است.
و یا واقعا تمدن های ذکر شده در زمان باستان در این ناحیه بوده اند.
که نظر پژوهشگر امید به مورد دوم می باشد.
در باب نماد دوم که در میانه کتیبه نمایان است و به ایزد مهر منسوب می باشد، تکرار دیگری از نقشه جغرافیا، نماد دیگری از درفش کاویانی و طریق دوم خالکوبی است:
نماد منطقه چلیپا مانندی است، که چهار سوی آن را آب فرا گرفته است، این نماد بر کاسه هفت هزار ساله یافت شده در همین نواحی رمز گشایی شده است.
چلیپای شکسته نماد ایزد مهر نشان منطقه ای است چلیپایی که چهار سوی آن را آب فرا گرفته است،
این منطقه جغرافیایی چلیپایی با چهار آب اطراف در نقشه های قدیمی نقشه های جغرافی و عکسهای ماهواره ای زمین به وضوح دیده می شود.
این هر دو نشانه نشان از منطقه جغرافیایی چهار سو است که در کتیبه های پادشاهان فاتح کل منطقه به آن اشاره شده است
20 a-na-ku mKu-ra-áš LUGAL kiš-šat LUGAL GAL LUGAL dan-nu LUGAL TIN.TIRki LUGAL KUR šu-me-ri ú ak-ka-di-I LUGAL kib-ra-a-ti er-bé-et-tì |
I am Cyrus, king of the world, great king, mighty king, king of Babylon, king of Sumer and Akkad, king of the four quarters, |
29 ša ka-li-iš kib-ra-a-ta iš-tu tam-tì e-li-tì a-di tam-tì šap-li-tì a-ši-ib n[a-gi-I né-su-tì] LUGALmeš KUR a-mur-ri-I a-ši-ib kuš-ta-ri ka-li-šú-un |
throughout the world, from the Upper Sea to the Lower Sea, who live in the dis[tricts far-off], the kings of the West, who dwell in tents, all of them, |
30 bi-lat-su-nu ka-bi-it-tì ú-bi-lu-nim-ma qé-er-ba ŠU.AN.NAki ú-na-áš-ši-qu še-pu-ú-a iš-tu [ŠU.AN.NAk]I a-di URU aš-šurki ù MÙŠ-ERENki |
brought their heavy tribute before me and in Babylon they kissed my feet. From [Babylon] to Aššur and (from) Susa,? |
31 a-kà-dèki KUR èš-nu-nak URU za-am-ba-an URU me-túr-nu BÀD.DINGIRki a-di pa-at kurqu-ti-I ma-ha-z[a e-be]r-ti ídIDIGNA ša iš-tu pa!-na-ma na-du-ú šu-bat-su-un |
Agade, Ešnunna, Zamban, Me-Turnu, Der, as far as the region of Gutium, the sacred centers on the other side of the Tigris, whose sanctuaries had been abandoned for a long time, |
این نماد نیز نه تنها در آثار هخامنشیان یافت می شود، بلکه مقبره آنان با این نماد بنا شده است، که همان مفهوم چهار سوی جهان شناخته شده آن زمان را دارد، که وهمان صلیب شکسته و علامتی برای مردم این منطقه است.
منم کوروش شاه جهان شاه بزرگ شاه توان مند شاه بابل شاه سومر شاه اکد شاه چهار گوشه جهان.
این نماد های تاریخی که متعلق به جغرافیا و فرهنگ مشرق زمین است، در حال حاضر با کمال تعجب بر تاج های سلطنتی و نمادهای غرب دیده می شود، که متاسفانه مناسبتی در این باره به نظر نمی رسد!
فرجام یافت به درود و شادی و رامش
پژوهش : پرنیان حامد
تهران اول مهرماه سال هزار و سیصد و نود و پنج
استفاده از پژوهش فوق با ذکر ماخذ و نام پژوهشگر بلامانع است.
لوگو تاریخ را علمی بدانید نه داستان روی داستان، عکس شماره 1618.
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
کلیک کنید: تاریخ سلوکیان اهل سلوک
کلیک کنید: ادامه پاسخ های پرنیان حامد
کلیک کنید: داستان الکی هلنیسم تاریخ استعماری
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com
این موضوع بسته نشده است
!!!!!!!!!!!!!!!
پیام سیستم
این موضوع بسته شده است شما نمیتوانید در این موضوع مطلبی ارسال کنید
http://forum.tarikhfa.com/thread9122-5.html
با سلام حضور محترم ملت آزاده کشور ایران
مطابق معمول جستاری با نام حقیقی این جانب به آدرس بالا باز شد، و در مکانی که به اصطلاح خودشان "مرجع تخصصی تاریخ ایران و جهان" باید باشد پس از توهین های مکرر و بی سند به اینجانب، در حالی که از جواب دادن مستند و علمی به کلی عاجز ماندند برای جلوگیری از سخن گفتن بنده در این جستار، آن را قفل کرده اند.
این روند غیر علمی و غیر اخلاقی در اکثر فروم های این کشور ادامه دارد، و بستن جستاری که به نام شخص من است را بروی خود من، مسئله ای انسانی و عادی تلقی می کنند.
پاسخ آخر آقایان که امکان ارسال آن برای من مقدور نمی باشد، از طریق خطوط دیگر ارسال می شود، باشد که آزادگان و نیک اندیشان بدانند، که مرجع های به اصطلاح تخصصی مشغول چه کار های زشت و ناپسند و سانسور کدامین اسناد حقیقی جهان یه نفع کدامین فرقه ها هستند.
با احترام به ملت شریف کشورم
پرنیان حامد
..........................................................................................................
http://forum.tarikhfa.com/thread9122-5.html
پاسخ پرنیان حامد به آنها :
درود بر شما
متاسفانه پاسخ شما تنها تفسیر است و قانع کننده نیست
لذا محبت بفرمایید برای اثبات ساتراپی به نام نادین بل در بابل سند محکم ارائه بفرمایید (تفسیر مترجم با لفظ حالا شاید یک ساتراپی به این اسم بوده است سند نیست)
همچنین توجه بفرمایید :
فهرست شاهان اوروک یک لوح پشت و رو است و یک شجره نامه می باشد که در آن کرنولوژی تاریخی رعایت نشده است.
جز از قسمتهایی که خوردگی دارد کرونولوژی بسیار دقیقی تا زمان داریوش اول هخامنشی در ان رعایت شده است.
ولی آنچه مسلم است این است که داریوش اول تنها شاهی است که پس از کوروش پادشاه بوده است و بعد از داریوش سوم هم تنها اسکندر بوده است که بر بابل پادشاهی کرده است. نام جانشینان اسکندر هم بر لوح فهرست شاهان اوروک ثبت شده است.
پس از داریوش سوم کدمان ممکن است شخصی به نام اسکندر حکومت کرده باشد این امری دیگر است داریوش لوحهای بابلی کدمانوس نیست که داریوش سوم باشد
[Year five of Artašata who is called Darius, Month Six]
سال 5 از حکومت ارتاشتا که به او داریوش می گفتند
این داریوش کدمانوسی نیست که به او داریوش می گفتند که داریوش سوم باشد
این ارتاشتایی است که به او داریوش می گفتند
انقدر این مسئله پیچیده است! این کدمانوس نیست که داریوش سوم باشد این ارتاشتا است که نمی تواند داریوش سوم باشد
.....................................................................................................
لوح شاهان اوروک حکومت شخصی به نام الکسی را پس از داریوش نامی که بعد از نادین بل شاه به حکومت بابل رسیده است را ( بدون خوردگی ) نشان می دهد از جانشینان او هم یاد شده است.
این شخص الکسی (اراخی) که بعد از دور دوم در زمان داریوش اول در بابل پس از نادین بل ( قیام اول ) قیام کرد رسما و دقیقا در این لوح مکتوب است که مطابقت کامل با سند دست اول دیگر یعنی کتیبه بیستون داریوش اول هخامنشی دارد.
نیدین بل قبل از داریوش سوم پادشاه بابل اسم برده شده است که متاسفانه لوح در اینجا دارای شکستگی است .
خیر با کمال تاسف برای شما لوح در این قسمت هیچ شکستگی ندارد و داریوش رسما بعد از نادین بل و قبل از الکسی(اراخی) بدون شکستگی و مطابق با گفته هایش در بیستون قرار گرفته است.
این روی لوح از اشوربانی پال تا داریوش اول.
TEXT: OBVERSE Lacuna
|
TRANSLATION Lacuna
|
DATES |
||
1' /MU 21\ |
[mAššur-bâni-apli] |
Aššurbanipal |
21 years |
668-631 |
2'ša-niš |
/m\Šamaš-šuma-ukîn |
Šamaš-šuma-ukîn |
at the same time |
667-648 |
3' MU 21 |
mK[an-da]-la-an |
Kandalanu |
21 years |
647-627 |
4' MU 1 |
m dSîn2-šumu-lîšir2 |
Sin-šumlišir |
1 year |
626 |
5'u |
m dSîn2-šarra-iš-ku-un |
and Sin-šar-iškûn |
||
6'MU 21 |
m dNabû-apla-usur |
21 years |
626-605 |
|
7' [M]U 43 |
m dNabû-kuddurî-usur |
Nebuchadnezzar [II] |
43 years |
604-562 |
8' [M]U 2 |
mAmîl-dMarduk |
2 years |
561-560 |
|
9' [MU] /3\ 8 ITI |
m dNergal2-šarra-usur |
3 years, 8 months |
559-556 |
|
10' [(...)] 3 ITI |
mLa-ba-ši-dMarduk |
[accession year] 3 months |
556 |
|
11' [MU] /17?\ |
m dNabû-nâ'id |
17? years |
555-539 |
|
12' [MU x |
mK]ur-aš |
Cyrus [the Great] |
[x years] |
539-530 |
13' [MU x |
mKambu-z]i-i |
Cambyses [II] |
[x years] |
530-522 |
14' [MU x |
mDaria-m]uš |
Darius [the Great] |
[x years] |
522-486 |
Lacuna |
Lacuna |
این قسمت قرمز بالا کمبود ان , و چون نیست و در اخر سنگ است اصلا معلوم نیست چیزی بوده باشد
این پشت لوح شروع ان با نادین بل – داریوش – الکسی بدون شکستگی
TEXT: REVERSE |
TRANSLATION |
||||
1' [š]á MU šá-nu-ú |
mNidin-dB[êl] |
[...] whose second name is Nidin-Bêl |
[...] |
336?? |
|
2' [M]U 5 |
mDa-ra-a-muš |
Darius [III Codomannus] |
5 years |
336-331 |
|
3' MU 7? |
mA-lik-sa-an-dar |
Alexander [the Great] |
7? years |
331-323 |
|
4' MU 6 |
mPi-il-ip-su |
Philip [III Arridaeus] |
6 years |
323-317 |
|
احتمالا در زمان یکی از شاهان هخامنشی ، ساتراپ بابل بوده است .
احتمالا, سند نیست تفسیر شماست
[Year five of Artašata who is called Darius, Month Six]
سال 5 از حکومت ارتاشتا که به او داریوش می گفتند
این شخص کدمانوس نیست که داریوش سوم باشد
انچه از طرف مترجم مکتوب است نیز همانند همان" احتمالا " شما فقط تفسیر است و هیچکدام از نوشته های مورخین یونانی , اسناد بابل , اسناد و کتیبه های ایران و..... وجود چنین ساتراپی را در زمان اردشیر سوم و پسرش تایید نمی کند که هیچ اسناد بابل مطابق ترجمه خود مترجمین شما رسما از خود ارسس پسر اردشیر نام می اورند
6' [...............MU x K]AM mÁr-šú A šámÚ-ma-kuš šámÁr-tak-šat-s[u (LUGAL) MU-šú na-bu-ú ........] |
[........... year x]th of Arses, son of Ochos, who [is called (king)] Artaxerxes, [..........] |
7' [...........] KU4-ú ù É dA-nu-ni-tum lìb-bi UR[U UD.KIB.NUN.KI (?) ..........] |
[....................] enteredpl and the temple of Anunitu inside the cit[y of Sippar ..........] (or: inside Er[idu]) |
8' [........ mA-lek-sa-a]n-/dar\-ri-is LUGAL šu-dur-' at-tu-nu DUMU.MEŠ E.[KI ..........] |
[.........................for?Alexan]der, the king, they were mourning?. You Babylonians [..........,] |
جالب است که این یکی الکساندر شما مطابق این سند در زمان ارسس (ارشک پسر اردشیر سوم ) مرده است.
پاسخ واضح است اسنادی که وجود الکساندر شما را اثبات کنند همانگونه که ملاحظه می فرمایید آنچنان مخدوش است که تا به اینجا یک الکسی ( نام او در لوح بدون شکستگی a-lik-sa) داریم که به زمان داریوش اول هخامنشی است یک الکساندریس ( نام او در لوح mA-lek-sa-a]n-/dar\-ri-is) داریم که در زمان ارسس پسر اخوس مرده است!
بفرمایید راجع به کدام الکساندر سخن بگوییم بنده الکساندر 36 سال قبل از کوروش کبیر را زمین می گزارم ، بفرمایید کمی در باب الکساندر ی که در زمان اردشیر سوم مرده است و در زمان داریوش اول به دنیا امده است، سخن بگوییم.
شما اول سند دست اول الکساندرتان که لوح بابلی باشد بدون ( اما و اگر و شاید و اختمالا ) ثابت بفرمایید بعد بحث را به اشکانیان و ... تغییر بدهید. سند شاهان اوروک سندی است که خود شما برای اثبات وجود الکساندر ارائه دادیداز انجا که این اسناد بابلی در زمان وقوع نوشته شده است و اسناد دیگر شما تاریخ های بعدی دارد لذا اول تکلیف این سندتان را مشحص کنید بعد می رویم سراغ تک تک اسنادی که شما ارائه داده اید ببینیم ایا واقعا این الکساندر ها یک نفرند؟
لذا تکرار می کنم:
داریوش لوح شاهان اوروک که نام او پس از نادین بل و قبل از الکسی ( اراخی) امده است داریوش اول هخامنشی است یا خیر؟
از انجا که اسناد این شجره مطابق با سند دست اول دیگر یعنی بیستون است لذا برای رد ادعای داریوش اول بودن این شخص سند دست اول از ساتراپی به نام نادین بل در زمان ارسس ارائه بفرمایید در غیر این صورت مجبورید بپذیرید که لوح مربوط به زمان داریوش اول هخامنشی است.
پاسخ شما در دو کلام:
نادین بل و داریوش لوح اوروک مطلق به چه زمانی است ؟ 552-486 ق.م یا 336 ؟
.................................................................................
شما و اون آقای دیگر گویا سرسپرده یا وطن فروش نیستید اما شوخی شوخی دارید خودتان را در این گروه ها قرار می دهید.
آقای گرامی دو سند دست اول جهان که در زمان وقوع نوشته شده اند( بیستون و لوح بابلی ) تایید می کنند این کتیبه مربوط به داریوش اول هخامنشی کشور شماست چرا برای خوش آیند یک مشت سیاست مدار و تاریخ نویس به دروغ و مفسر , که هزار مشکل سیاسی و .... دارند با "اما و اگر و احتمالا و شاید" شاهان کشور ایران را بی سند و بی کتیبه می کنید تا انواع دست نشاندگانشان چون پورپیرار ها و نا آبادی ها بتوانند اینگونه از آن سوء استفاده کنند؟
......................................................................................
از شما تقاضا دارم قبل از هر پاسخی کمی به روندی که پیش گرفته اید فکر کنید و دقت کنید آنچه با این همه" اما و اگر و شاید "کوشش در اثبات آن دارید در آخر تنها بی هویت کردن شاهان هخامنشی و نتیجه آن افسانه های ورود یونانیان به ایران و بی آبرو کردن زنان و مردان ایرانی و فیلم های عوام فریبانه و بی سندی چون 300 و الکساندر و... غیره ای است، که حتی رسم سپاه و لباس و صورت های شاهان هخامنشی هم در آن رعایت نشده است. من که نمی فهمم شما با عنوان ایرانی وطن دوست چرا اینگونه از چنین فاجعه بی سندی دفاع می کنید؟
......................................................................................
این سند آقای گرامی: دو کتیبه دست اول + گفته دیودو سیسیلی در باب مقدونیه و گفته تاریخ ایران هر سه مورد سند (درست اول , درست دوم و دست سوم) گفته را بدون " اما , اگر شاید و احتمالا" تایید می کند، خود دانید و قضاوتتان (برای اساتیدو پژوهشگران غیر ایرانی) و شما چون پژوهشگر ایرانی هستید قضاوتتان + غیرتتان.
توجه: جهت اطلاع بیشتر مراجعه شود: به اینجا
تراوا یا تراجان یا تروی
پیش گفتار
بسیاری از تاریخ می نویسند، و تعداد زیادی نیز خود را نیز تاریخ دان حرفه ای می دانند، اما تاریخ را داستانی و بر اساس داستان و با منابع داستانی می دانند و می نویسند. درصورتیکه تاریخ و تاریخ اجتماعی بر پایه ساختار های تاریخی اجتماع، و جغرافیای تاریخی بنا شده است، و هر تاریخ نویس باید این دو مهم را بخوئبی بداند، تا بتواند از تاریخ بگوید و بنویسید. نمونه بگویم، درباره تروا خیلی قلم فرسایی شده، و گفته و نوشته اند، ولی هیچکدام دو موضوع مهم را برای تاریخ نویسی رعایت نکرده اند، یعنی تاریخ نویسی آنها فاقد ارزش علمی است.
تراوا (تروی) کجای جهان است؟
خوب است بدانیم محل تروی در اسناد ارائه شده, به شدت تناقض دارد، ....
تصویر شماره 6187 ، عکس دو شاخه جوب آب، در محلی که غربیها تراوا را برای خودشان مشخص کرده اند، زیر این عکس هم در نهایت بی شرمی نوشتند: troy_scamander
نوشته زیر از ایلیاد هومر است، در مورد دو رودخانه ای که از کنار تراوا می گذرند:
ــ با رودی بزرگ که گرداب هایی ژرف دارد، رودی که خدایانش خانت مینامند و آدمیانش سکاماندر.
ــ به تراوا در کناره دو رود آنجا که سمیوئیس و سکاماندر آب هایشان را در هم می پیوندند.
از این دوتا جوی من براحتی با چکمه رد می شوم, این دوتا نمی تواند رود سکاماندری باشد، که گرداب ژرف دارد، و در آن نمی توان کشتی رانی کرد. خدایانشان اگر خانت خوانند, خانت یکی از بزرگترین و خطرناکترین رود های صعب العبور است، نه این جوب آب! در ضمن تعدادی از این یونانی ها از کناره خانت به کناره سکاماندر آمده، اند پس جنگ بین مردم شمال و جنوب یک رودی است، که در شمال با یک نام و در جنوب با نام دیگر است، نه در دو ساحل دریای اژه!
ــ آیا این دو رود می توانند دجله و فرات در بین النهرین باشند؟
سازندگان تراوا, ایلیون در ایلیاد داردانوس و خاندانش هستند، که از قبر و معبد مشهور یکی از نوادگان او با نام ایلیوس نام می برد، که این قبر به معبد (معبد = باب) ایلیون مشهور است، و ما به آن باب ایلیون یا بابیلون یا بابل می گوییم. داردانیان به استناد نوشته هرودت در شمال بابل و محلی بین اکباتان و بابل بودند.
Herodotus, Histories 1.189-191
(1.189) Cyrus on his way to Babylon came to the banks of the Gyndes [i.e., Diyala], a stream which, rising in the Matienian mountains, runs through the country of the Dardanians, and empties itself into the river Tigris. The Tigris, after receiving the Gyndes, flows on by the city of Opis[i.e., Baghdad], and discharges its waters into the Erythraean sea [i.e., the Persian Gulf].
داردانوس پور زئوس است وی بنیانگذار تراوا است داردانوس پدر بزرگ ایلیوس (باب ایلیون یعنی معبد ایلیون در بابل امروزی) قهرمان ایلیون است، (که محل قبر او نیز در همین ایلیون باب یعنی معبد + ایلیون روی هم همان بابیلون یعنی بابل امروزی است، نه سرزمین های دریای اژه یا شمال غربی ترکیه امروزی!.) که نام آن از نام وی بر آمده، او نیای تروس (دروسیان هخامنشی را به زبان پهلوی می توان تروسی ها خواند) که اسبانی پر آوازه داشت و پشت در پشت از نیاکان پادشاه پریام است ...
(لذا تراوا و پریام در بابل هستند)
حالا یونانی های این جنگ از زبان هومر
1. نام پسر منلاس از اسپارت megapenthes یعنی بغ پنتوس است، پس اسپاری که می گویید در پنتوس است و نه در جزایر اژه.
2. نوشته : hipoteus پسر letus pelseji سالار pela sejian از آسیای کهین و شهر او لارسا (نزدیک بابل) بود. این دعای اشیل به زئوس: ای پادشاه زئوس ای دودونی، ای pelseji (یعنی لارسایی زئوس اهل لارسا است) ......
3. نوشته : پرسه پسر زئوس و دانائه است و نیای هراکلس. پس هراکلس نتیجه زئوس و نوه پرسه است. هرکول که در هر صورت پارس نژاد است اما زئوس + دانائه نتیجه شده پرسه بعد زئوس + آلسمن نتیجه شده هراکلس نتیجه او عجیب است، حتی در بازنویسی هم دقت نشده است!
4. ایلیاد: دیوان مرگ که کرس keres نیز خوانده شده اند، اوستا: پیشوایان دیویسنا کرپ ها و کرسانی.
5. گور ایلیوس در ایلیون در کنار رود سکاماندر در تراواست، (باب ایلون را می گویید، بابل امروزی را) و اکسیوس رود پهناور سرزمین peoni (ببخشید گفتند اکسوس آمو دریا در افغانستان است؟ یا در جزایر اژه است ؟ الکساندر افغانستان را فتح کرده یا اژه را؟)
هیچکدام, هیچکدام، اکسوس به استناد نوشته هرودت از کوه های قفقاز سرچشمه می گیرد، به دریای کاسپیان می ریزد.
6. idomenus فرمانروای کرت و نوه شهریارmanus بود، مئنوس چیثر را می گویید؟ Manus cisar منوچهر است.
.................................................................
مهم: بدین ترتیب ایلیاد هومر همان یاد نامه ایلان ایران خواهد بود، آنچه از ما ربودند به ایران باز خواهیم گرداند.
پرنیان حامد 24 / 2 / 92
<><><><><><><><><><><><>
یونان (یونی آن) مسنی و تراوا
در ایلیاد هومر، از تراوا و یونان مسینی گفته شده است، البته ایلیاد نمی تواند یک نوشته علمی باشد، زیر پنج قرن قبل از میلاد نوشته شده، و از وقایع صدها سال پیش از آن می باشد، و قرنها دهان بدهان روایت گردیده، تا به هومر رسیده بود. در دوران باستان می دانستند هر کس شهر تروا را در اختیار داشته باشد، گلوگاه تجارت دریایی و زمینی را در اختیار خواهد داشت، قرنها جنگ بین مسینی ها و تراوایی ها برای گرفتن و یا نگهداری تروا در جریان بود. تعداد زیادی باستان شناسان غربی در بدر شده، و دنبال تروا گشته اند، ولی آنها نتوانستند در میان ده ها مکان باستانی مورد کاوش تراوا را بیابند. زیرا آنها نمی خواستند یا نمی توانستند درک درستی از جغرافیایی تاریخی داشته باشند، گاهی تراوا را در ساحل غربی ترکیه گفته اند، و گاهی در سواحل غربی سوریه و لبنان، آنها هرگز نخواستند کمی بیاندیشند، که یک بندر در یکی از این سواحل، نمی توانسته موقعیت حساس و استراتژیک تجاری داشته باشد، زیرا می توانستند در آن سواحل بنادر متعدد بسازند.
بندر بصره در کشور عراق، مهمترین بندر استراتژیکی تاریخی بوده است، چه از نظر نظامی چه از نظر تجاری، حتی در جنگ غرب با صدام حسین تکریتی، انگلیسیها بندر بصره را محل استقرار خودشان کردند، زیرا قرنها نیز دومین مرکز مهم بازرگانی آنها، یعنی شعبه دوم شرکت هند شرقی بود. بندر بصره دروازه ورود و خروج به بین النهرین است، و نیز در این محدوده جغرافیایی نمونه دیگری ندارد. بنا به تحلیل کتاب اسکندر تاریخ ایرانی الکساندر یونانی نیست، مسین یا سین در جنوب بین النهرین و در محدوده و راستای شهر های ایذه در استان خوزستان کشور ایران، تا العماره در استان میسان کشور عراق بوده است. اگر برابر با مقاله بالا بعنوان شوش مرکز جهان باستان، یک خط مستقیم از شوش به استان میسان بکشید، امتداد آن تا کشور یونان است.
*
شهر بصره کنونی از نظر تاریخی و جغرافیایی، و موقعیت تاریخی دریایی و رودخانه ها، کاملاً مطابق تعریف تراوا در داستان هومر می باشد. همین مسین های یونانی سلاح مهم و معروف آتش یونانی را با خود به یونان و سپس به ایتالیای کنونی بردند، و در ادامه تاریخ باعث پیروزی های نظامی برای یونان و روم در اروپا شدند. نفت شمال خوزستان و استان میسان عراق، از گذشته ها در سطح زمین قرار داشت، من از تجارت آن قبل از میلاد مطالبی نیافتم، ولی آنرا پیگیری می کنم، مشروح در تاریخ نفت ایران. نفتی که سلاح آتش یونانی را مشتعل می کرد، سندی است که بوضوح می گوید، یونانیان از استان میسان عراق، به کشور یونان کنونی مهاجرت کرده یا مهاجرت داده شده اند.
عزیزان حالا با دانستن جغرافیای تروا، بروید ایلیاد را بخوانید، و سناریوی واقعی بنویسید، به امید روزی که آنرا یک فیلم خوب و علمی کنید.
نقشه ای از زمین گوگل، عکس شماره 4139، در آن بخوبی موقعیت شهر بصره دیده می شود، امروزه می توان با کمک گوگل ارت، براحتی مناطق باستانی را بررسی کرد، باید از امکانات امروزی استفاده نمود.
تاریخ دان های غربی، یا واقعاً ژنتیکی ساده هستند، یا خودشان را بسادگی زده اند، زیرا بمنظور تراوا، که می گویند از نظر ژئوپلتیک شهر استراتژیکی و سوق الجیشی مهمی بوده است، به نقاط کم اهمیت و آثار تاریخی باقیمانده از یک دهکده کوچک می روند، یا دو سه خانه و کاخ باستانی را می گردند، و می گویند شاید این تراوا باشد، و یکی دیگر از آنها در جای دیگر می گوید، اینجا است و آن جا نیست، و تکرار و تکرار. مگر اینکه ما ایرانیان ساده تر باشیم، تا اغفال پرت و پلا های تاریخ نویسان غربی شویم.
مهم ــ انباشت رسوبات در جنوب عراق و خوزستان، هر هزار سال بین 2 تا 4 متر است، و آثار تاریخی شهر های اصلی چند هزار ساله کنار رودخانه ها، در زیر انبوهی از گل و لای از بین رفته اند.
تصویر تمبر تاریخی کوروش بزرگ در کشور هندوستان، عکس شماره 5750.
... ادامه دارد ...
کلیک کنید: فرهنگستان تاریخ ایران
کلیک کنید: تاریخ مردم و جمعیت در ایران
توجه: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
ارگ http://arq.ir
کوروش کبیر و تاریخ
با وجود احترامی که برای کلیه اساتید کشورم قائل هستم، با احترام گله دارم از استاد رضا مرادی غیاث آبادی از ارائه اسناد نیمه برای رد انسانیت کوروش کبیر هخامنشی افتخار ملی ایران. کوروش کبیر نه خدا است و نه پیامبر. اما اولین پادشاهی است که با آزاد گذاشتن مذاهب، نکشتن اسیران جنگی و ... حقوق بشر را برای اولین بار در تاریخ تا حدودی رعایت کرده است. از این جهت او را بنیان گذار حقوق بشر در جهان نام نهادند که افتخار ملی کشور ما ایران است.
ــ چرا استاد!!، با ارائه اسنادی نیمه و بدون توضیح منطقی چرا این افتخار را اینگونه پایمال می فرمایند؟
ایشان در این راه سندی از بابل را به میان آورده اند، که حاوی حکم بردگی دختر بچه ای توسط خاندان اگیبی به علت عدم پرداخت وام توسط پدر او بوده است، که با سربرگ کوروش کبیر به عنوان پادشاه منطقه نوشته شده است. سپس این استاد، کوروش کبیر را متهم به ربا خواری و برده داری و بهره وری جنسی از این دختر بچه کرده اند! همچنین ایشان از آخرین پادشاه بابل بت بی گناهی ساختند، که با هیچکدام از مدارکی که در دست داریم هم خوانی ندارد، تا بتوانند کوروش کبیر را راهزن خونخواری جلوه دهند!!.
آقای غیاث آبادی از شما گله دارم
شما بهتر از من می دانید که رباخواری و بانکداری از زمان پادشاهی کاندالانو (48-626 ) در بابل توسط دو خاندان اگیبی و ارانو شکل گرفته است و بنیانگذار بانکداری و ربا خواری در خاندان اگیبی بابل شخصی با نام یعقوب و این خاندان یهودی بوده اند. jnes 1944-38-42 cf.w.h.dubberdtein ,Assyrian,Babylonian) chrondogy)
شما بهتر از من رسم این وام، که خیلی قبل از کوروش کبیر در بابل روا بوده است را می دانید. می دانید که در ازای پولی که قرض می دادند شخصی را نگه می داشتند که اگر کسی که وام گرفته است پول را پس نیاورد او را به عنوان برده به جای پول از میان رفته بفروشند.
شما بهتر از من می دانید که در بابل رسم بوده است که هر لوحی را با نام شاه زمانه آغاز کنند، چه حکم شاه و چه برگه بی اهمیت وام بانکی خاندان یهودی اگیپی با نام شاه آغاز می شود قبل از کوروش کبیر به نام نبوکد نصر رباخواری و برده گیری کرده اند پس از فتح بابل توسط کوروش کبیر با نام او. این چه ارتباطی با کوروش کبیر دارد؟. این تنها نشانگر آن است که کوروش کبیر واقعا در روند زندگی، باور ها و... کشورهای تسخیر شده دخالت نکرده است و مردمی که در حقیقت اسیران جنگی او بودند را آزاد گذاشته است تا به زندگی خود همان گونه که بوده است ادامه بدهند.
شما بهتر از من می دانید که کوروش کبیر با سپردن جزئیات و کارهای عادی به گوبریاس در سال 538 بابل را ترک کرد و به همدان رفت. تصور دارید که پادشاهی که فاتح لیدی و بابل و... بوده است ایستاده تا یک دختر بچه را در بابل به فاحشه خانه بفرستد؟
شما بهتر از من می دانید که تصویری که یونانیان از آخرین پادشاه بابل پیش چشم ما می گذارند همان مرد بی کفایتی را نشان می دهد که در شرف جشن سال نو با باده گساری های سربازان مست در داستان تسخیر بابل به دست کوروش کبیر که در نوشته های هرودوت و کسنفون پیدا می شود همان مست بازاری است که نویسنده دانیال به باز پس شب بلشوز نسبت داده است. حال بابلی و یهودی اسیر کوروش بوده و بی مورد از او تعریف کرده باشند یونانی که اسیر او نبوده است.
استاد چه می کنید؟ این چگونه نتیجه گیری و قضاوت از جانب شماست؟
پرنیان حامد مرداد 1391
<><><><><><><><><><>
انوش راوید: برای آگاهی و روشن شدن بیشتر دانش و فکر جوانان باهوش متخصص ایران، و ادامه روش و کار وبلاگ گفتمان تاریخ، مطالب یک وب را در زیر بررسی می کنم.
وبلاگ رضا مرادی غیاث آبادی: رنجهای بشری ۶۷: وادار کردن دختران به فحشا در زمان کورش بزرگ.
رضا مرادی غیاث آبادی سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۱: کورش بزرگ هخامنشی در منشور مشهورش نکاتی دال بر برانداختن بردهداری یا برانداختن بهرهکشی از انسانها آورده است. اما این ادعا با کتیبههای دیگر عصر هخامنشی موافقت ندارد. برای مثال به موجب لوحه شماره ۲۵۲ از سال هشتم پادشاهی کورش در بابل، دختری به نام تابموتو به دلیل اینکه پدرش یک سکه طلا و ده سکه نقره به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند. دخترانی که به گرو گرفته میشدند، برای بهرهکشی جنسی اجاره داده میشدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند.
پاسخ پرنیان حامد: شما آقای رضا مرادی غیاث آبادی بهتر از من می دانید که رباخواری و بانکداری از زمان پادشاهی کاندالانو (48-626 ) در بابل توسط دو خاندان اگیبی و ارانو شکل گرفته است، و بنیانگذار بانکداری و ربا خواری در خاندان اگیبی بابل شخصی با نام یعقوب و این خاندان یهودی بوده اند.
jnes 1944-38-42 cf.w.h.dubberdtein ,Assyrian,Babylonian) chrondogy)
شما بهتر از من رسم این وام، که خیلی قبل از کوروش کبیر در بابل روا بوده است را می دانید. می دانید که در ازای پولی که قرض می دادند شخصی را نگه می داشتند که اگر کسی که وام گرفته است پول را پس نیاورد او را به عنوان برده به جای پول از میان رفته بفروشند.
شما بهتر از من می دانید که در بابل رسم بوده است که هر لوحی را با نام شاه زمانه آغاز کنند، چه حکم شاه و چه برگه بی اهمیت وام بانکی خاندان یهودی اگیپی با نام شاه آغاز می شود قبل از کوروش کبیر به نام نبوکد نصر رباخواری و برده گیری کرده اند پس از فتح بابل توسط کوروش کبیر با نام او. این چه ارتباطی با کوروش کبیر دارد؟. این تنها نشانگر آن است که کوروش کبیر واقعا در روند زندگی، باور ها و... کشورهای تسخیر شده دخالت نکرده است و مردمی که در حقیقت اسیران جنگی او بودند را آزاد گذاشته است تا به زندگی خود همان گونه که بوده است ادامه بدهند.
شما بهتر از من می دانید که کوروش کبیر با سپردن جزئیات و کارهای عادی به گوبریاس در سال 538 بابل را ترک کرد و به همدان رفت. تصور دارید که پادشاهی که فاتح لیدی و بابل و... بوده است ایستاده تا یک دختر بچه را در بابل به فاحشه خانه بفرستد؟
شما بهتر از من می دانید که تصویری که یونانیان از آخرین پادشاه بابل پیش چشم ما می گذارند همان مرد بی کفایتی را نشان می دهد که در شرف جشن سال نو با باده گساری های سربازان مست در داستان تسخیر بابل به دست کوروش کبیر که در نوشته های هرودوت و کسنفون پیدا می شود همان مست بازاری است که نویسنده دانیال به باز پس شب بلشوز نسبت داده است. حال بابلی و یهودی اسیر کوروش بوده و بی مورد از او تعریف کرده باشند یونانی که اسیر او نبوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پرسش خواننده وبلاگ گفتمان تاریخ: آقای غیاث آبادی کوروش کبیررا متهم به شاهی کرده اند که برای کشور گشایی و جمع آوری ثروت به ماد ولیدی بی گناه حمله کرده است. آیا اسناد تاریخی این اتهام را تایید می کند؟
پاسخ پرنیان حامد: ... سپاه دومی به فرماندهی خود استیاگس به پایتخت پارس رسید, آنجا سپاه شورش کرد, شاه خود را گرفت و به دست کوروش سپرد. همدان گرفته شد و ثروتش را از زر و سیم و چیزهای گرانبها به انشان بردند.
(سالنامه ستون 1 بند 11 ,9 -22 استوانه ابوحبه ,ستون 1,بند 11 38-40)
کوروش به ماد حمله کرده است، یا از پارس دفاع کرده است؟ چه کسی لشکر کشیده است استیاک یا کوروش کبیر؟
... به شنیدن خبر اینکه هم پیمان مادی اش از تخت پادشاهی به زیر افتاده ,کروسوس لیدیه با شتاب سپاه خود را گرد آورد و از مرز پیشین هالیس گذشت تا از مانده شاهنشاهی بهره ای گیرد. (هرودت, دفتر 1,71)
چه کسی به دنبال بهره و مال لشکر کشیده است و جنگ را آغاز کرده است کوروش کبیر یا کروسوس شاه لیدی؟
ادامه پرسش: آقای غیاث آبادی کوروش کبیررا متهم به سوزاندن وحشیانه کروسوس با چند جوان لیدیایی بر هیزم کرده اند.
پاسخ پرنیان حامد: در ماه مه به سرزمین لیدیه پیش راند. او شاه آنجا را کشت پادگان خود را در آنجا گذاشت، (سالنامه نبونید ستون 2,بند 11, 16 , 18).
پریستاران اپواون اعلام کردند که خود بغ , پادشاه از تخت افتاده (کروسوس) .... بسوی شمال برد. (هرودوت)
در واقع کروسوس از یک رسم شرقی پیروی نمود و خود را فدا کرد که از خواریهای معمولی که بر سر یک پادشاه اسیر پیش از کشته شدنش می آمد رهایی یابد میسون نگارگر گرانیک روی گلدانی کروسوس را بر تخت روی توده چوب کشیده در حالی که بنده ای آماده افروختن آن است. (ا.ت.اومستد).
افسانه های هرودوت در باب پشیمانی کوروش و اعلام پریستاران اپولون قدر مسلم به خاطر این بوده است که پادشاهان لیدی اپولون دلفی را گرامی می داشتند و اپولون دلفی برای کروسوس پیغامی دو پهلو فرستاد که او را به کام مرگ کشید و از شرمندگی این موضوع ناگهان در افسانه های هرودوت کروسوس تا زمان کمبوجیه زنده می ماند که با واقعیت مغایرت فراوان دارد . شاه لیدی قبل از فتح کامل لیدی به استناد اومستد خودکشی کرده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
وبلاگ رضا مرادی غیاث آبادی: رنجهای بشری ۱۷۸: کورش بزرگ و نابودی لیدی و به بردگی گرفتن آنان
رضا مرادی غیاث آبادی جمعه ۹ تیر ۱۳۹۱: پیش از این به نابودی برخی از تمدنهای کهن به دست کورش و دیگر هخامنشیان اشاره کردیم. یکی دیگر از تمدنهایی که به دست کورش بر افتاد و از بین رفت، تمدن کهن و درخشان لیدی بود. با اینکه اهالی لیدی در همان زمان کوشیدند تا از سلطه هخامنشیان رهایی یابند، اما این قیام که به رهبری پاکتیاس بر پا شد، به فرمان کورش بزرگ و به خشنترین شکل ممکن سرکوب شد. کورش با اعزام سپاهی به فرماندهی مازارس دستور داد که تمامی قیامکنندگان را به بردگی بکشند و رهبر آنان را زنده به نزد او بفرستند. او همچنین دستور داد لیدیاییها را چنان خرد و منکوب سازند که راه هرگونه شورشی علیه سلطه پارسیان هخامنشی بسته شود.
پاسخ پرنیان حامد: لیدیه به صورت شهرستان سپرده یا ساردیس در آمد. فرماندار آن تابائوس پارسی بود. کارگزاری شهرستانها هنوز در مرحله آزمایشی بود. بنابراین کوروش گماشتن یک بومی را به نام پاکتیاس برای نگهبانی کنج کروسوس به آزمایش گذاشت (هرودوت دفتر1,153)
1. لذا کوروش اصلا لیدی را غارت نکرد و گنج را در محل باقی گذاشت.
2. و عجب آزمایشی پس داده است این پاتیاس گماشته!:
پس از حرکت به سوی همدان پاکتیاس شورید و باگنجی که به او سپرده شده بود سربازان مزدور یونانی به کار گرفت. تابالوس در باروی ساردیس محاصره شد تا آنکه نیروی کمکی به فرماندهی مازارس مادی شورشیان را دور راند و سلاح لیدیان را به کلی از آنان گرفت پاکتیاس به کیمه گریخت و پریستار اپولون در برانخیدی میلتوس او را به کوروش تحویل داد (هرودوت 141,152) سوء استفاده از حسن نیت پادشاه فاتح را چگونه باید پاسخ می دادند؟
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پرسش خواننده وبلاگ گفتمان تاریخ: نبونئید چگونه پادشاهی بود که آقای غیاث آبادی او را اینچنین بی گناه جلوه می دهد آیا اسناد تاریخی نیز این گفته را تایید می کند؟
پاسخ پرنیان حامد: نبوکد نصر در سال 562 ق.م درگذشت پسرش امل مردوک کمتر از دو سال فرمانروایی کرد و 13 اوت 560 جای خود را به نرگال شراوسور داد که تا 22مه 566 بر تخت بود و سپس پسر جوانش لاباشی مردوک بر تخت نشست. سه روز بعد لوحی از رقیب او نبونئید در دست است در این لوح آمده است که لاباشی جوان بی فهمی بود که بر خلاف خواست بغان بر تخت نشست و اشاره به انقلابی در کاخ شاه است که نبونئید مقام خود را به آن مدیون است. پس از کمتر از دو ماه شاه جوان با شکنج هراسناک کشته شد و نبونئید یگانه فرمانروای بازمانده شاهنشاهی کلدی گشت (parker and dubberstein .op cit cf bressus,frag52 )
گرچه نبونید نامزده دسته ضد کلدی بود ولی خودش اهل بابل نبود. پدرش نبوبلتسواقبی نامی بود که (امیر دانا) خوانده می شد و پریستار پرستشگاه سین ایزد ماه در حران بود (استوانه ابوحبه ستون 1,بند 1,6 نیز نگاه کنید به کتیبه حران). او آرزو داشت حران را از چنگ مادها بیرون آورد و این پرستشگاه را نوسازی کند. لذا مردوک به او آمدن کوروش را نوید می دهد (استوانه ابوحبه ستون 1 بند 11, گزنفنون دفتر 1,5).
پس برای نابود کردن مادها با کوروش همدست می شود و پس از درگیری کوروش با ماد سپاهی جمع کرده به سوی حران می رود و بابل را به پسرش بلشزر (بل شر اوسو ) می سپارد و سپاه او تا سال 555ق.م مشغول ساختن معبد سین در حران بودند.
سال بعد به سوریه حمله کرد و ژانویه 553ق.م شاه ادوم را کشت و سپاهیانش به مرز مصر رسیدند. سپس ادوم را ترک کرد و تا دل شبه جزیره عربستان پیش راند و کاخی مانند بابل آنجا ساخت (داستان نبونئید به شعر ستون 2 بند 11,22) شاه به بابل نیامد جشن سال نو گرفته نشد (سالنامه ستون 2 بند 11) مردم بابل که از نمایش بزرگ سالیانه با فرصتهای پول در آوردن محروم شدند طبعا خشمگین شدند.
کوروش در راه لیدی معبد سین در حران را خراب کرد و از این پس این کوروش ناجی در کتبیه های نبونئید با عنوان غارتگر و قاتل خوانده شد. در سال 546 ق.م مردم بابل بر اثر احمال های او دچار بی پولی و در بابل گشنگی و قحطسالی حاکم شد. گوبریاس شاه ایلام بر ضد او شورش کرد. پس از بازگشت کوروش به بابل حمله کرد و مردم بابل از او استقبال کردند. * این است سرگذشت نبونید بی گناه غیاث آبادی گفته.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
وبلاگ رضا مرادی غیاث آبادی: رنجهای بشری ۱۷۹: کورش بزرگ و قتلعام مردم نینوا
رضا مرادی غیاث آبادی جمعه ۹ تیر ۱۳۹۱: چنانکه گفته شد، یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش به فراوانی بدان استناد میشود، کورشنامه (سیروپدی) نوشته گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخشهای دلپسند آن اکتفا میشود و بقیه متن را نادیده میانگارند. گزنفون آورده است که کورش برای حمله و تسخیر شهر نینوا، روز عید را انتخاب کرد که مردم سرگرم جشن و شادی هستند. او به سپاهیان خود میگوید که خانههای مردم قابل احتراق است و ما میتوانیم با پشتیبانی خدا و با مشعلهای فراوانی که داریم، آنها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعلههای آتش بسوزند. آنان در حالیکه بانگ جشن و شادی در شهر پیچیده بود، وارد شهر شدند و هر آنکس را که میدیدند به ضرب تیغ از پای در میآوردند. گزنفون نقل کرده که: «کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچهها یافتند، بکشند». پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد. کورش همچنین فرمان داد تا خانههای بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند. او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند. کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین میکند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند. برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: گزنفون، کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴ تا ۲۱6
پاسخ پرنیان حامد: کوروش کبیر با گشودن شاهنشاهی مادی, ادعا های مادی را برای فرمانروایی بر آسور, بین النهرین, سوریه, ارمنستان و کاپادوکیه بدست گرفت. کوروش کبیر اصلا با آشوریان نجنگیده است که مردم نینوا را قتل عام کرده باشد (اشتباه هرودوت در تعریف سرگذشت هوخشتره و کوروش همه مورخین یونان را به این اشتباه انداخته است. هوخشتره نینوا را فتح کرد پژوهشگر نه کوروش کبیر!
کوروش خردمندانه تاخت به بابل را به عقب انداخت و بسوی آشور که تابع ماد و آماده پذیرفتن بی چون و چرای او بودند, پیش راند (ا.ت. ا.مستد).
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
وبلاگ رضا مرادی غیاث آبادی: رنجهای بشری ۱۷۷: کورش بزرگ و نابودی تمدن عیلامی خوزیان
رضا مرادی غیاث آبادی جمعه ۹ تیر ۱۳۹۱: پیش از این به نابودی برخی از تمدنهای کهن ایران زمین به دست کورش و دیگر هخامنشیان اشاره کردیم. یکی دیگر از تمدنهای کهن ایرانزمین که به دست کورش بزرگ بر افتاد و از میان رفت، فرهنگ و تمدن کهن و درخشان عیلامیان/ خوزیان بود. تمدنی که به مدت زمانی بس طولانی یعنی متجاوز از دو هزار سال در جنوب غربی فلات ایران تداوم داشت و آثار هنری و معماری فراوانی از آن برجای مانده است. این در حالی بود که پس از سلطه هخامنشیان بر این سرزمین چیزی جز کاخ سلطنتی آنان در شوش ساخته نشد. کاخی که بنا به اظهارات داریوش در کتیبه ششم او در شوش (DSf) پارسیان کمترین نقشی در ساخت آن نداشتند. با اینکه خوزیان دستکم یکبار کوشیدند تا در زمان داریوش یکم از سلطه هخامنشیان رهایی یابند و تا حد زیادی نیز در اینکار موفق شدند، اما به گفته داریوش در کتیبه بیستون با سرکوب شدید او مواجه شدند و برای همیشه منکوب گردیدند و از صفحه تاریخ محو شدند. در این زمینه پییر بریان آورده است: «قتل عام هایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کورش انجام گرفته است، از شدت و خشونت ارتش نو بابلی حکایت میکند. احتمالاً در همین زمان (یا شاید اندکی پیش یا بعد از آن) است که شوش نیز مسخر کورش گشته و آخرین پادشاهی نو عیلامی برای همیشه نابود شده است».
پاسخ پرنیان حامد: از نخستین سالهای فرمانروایی نبونئد, خاندان کلدی باروی بلند شوش مهمتریم شهر ایلام را امن در دست داشت. یکی از برجسته ترین سرکردگان نبوکدنصر به نام گوبریاس (گوبارو) به فرمانداری گوتیوم (ایلام به زبان بابلی) گماشته شده بود در سال 546 ق.م گوبریاس به طرفداری کوروش شورید و نبونئید فقط توانست بغان (دست نشانده) شوش را با بردن آنها به بابل برهاند. در 9 ژوئن 546 سپاهیان ایلامی به اکد در آمده بودند و به فرماندار وفادار اوروک تاخت می بردند. (سالنامه ستون 2 بند 11,21,22 داستان نبونئد به شعر ستون 4 بند 1,2 کوروش استوانه بند 11,13,30,31 کزنفون پرورش کوروش دفتر 4,6 و دفتر 5,5).
شورش گوبریاس ایلامی در زمان حکومت نبونئد بوده است و نه در زمان کوروش کبیر. محقق آنکه ایلام و شوش را از میان برد آشور بانی پال پادشاه آشور بوده نه کوروش کبیر اشتباه گرفتید!
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
وبلاگ رضا مرادی غیاث آبادی: رنجهای بشری ۱۴۹: آیا کورش بزرگ سازنده بود یا ویرانگر؟
رضا مرادی غیاث آبادی دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱: سؤال این است، آیا کورش بزرگ شخصیتی سازنده داشت یا شخصیتی ویرانگر؟ پاسخ این پرسش ساده است، چرا که معیار آن ساده است. با توجه به اینکه از زمان فرمانروایی کورش آثار سازندگی به دست نیامده؛ اما آثار و شواهد نابودی تمدنهای بسیاری دیده شده است، میتوان گفت که کورش بزرگ شخصیتی ویرانگر داشته است. وقتی در راهروهای موزهها قدم میزنیم و یا در برگهای کتابها سیر میکنیم، میتوان توجه کرد که هر آنچه آثار باستانی و هنری از تمدنهای ایران زمین و منطقه برجای مانده است، متعلق به پیش از فرمانروایی کورش هستند. جام های مارلیک، جام های مفرغین لرستان، ابزارهای کشاورزی کاسی، زیورآلات و هنر فلزگری زیویه، تندیس های املش و کلاردشت، و بسیاری ساخت و سازهای زیبای هنری و فنی دیگر که آخرین نمونه های آنها متعلق به ماقبل سلطه کورش است و پس از غلبه او نشانه ای از آنها در موزهها و کاوش های باستان شناختی دیده نمیشود. علاوه بر همه اینها، چنانکه میدانیم در زمان کورش و حتی در زمان دیگر هخامنشیان نه تنها شهری ساخته نشده که حتی بقایای یک شهر شناسایی نشده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پرنیان حامد: جناب محقق پاسارگاد را چه کسی ساخته است؟
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
وبلاگ رضا مرادی غیاث آبادی: جایزه برای یافتن آریا و آریایی در شاهنامه فردوسی
رضا مرادی غیاث آبادی یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۱: به هر کسی که نشان بدهد نام های «آریا» یا «آریایی» در کجای شاهنامه فردوسی بکار رفته است، یک پیاله یخ دربهشت خنک با طعم زعفران و آبلیموی دستلمبو جایزه داده میشود. جایزههای قبلی که «پشمک فرد اعلای یزد» و «باقلوای شیراز با طعم هل و گلاب» بود، همچنان به قوت خود باقیست.
پاسخ پرنیان حامد: اران : آیرها arians) haravia) : هرات نیست، طرز لباس پوشیدن انها از سبک مادی است با کمی تغییر در کلاه یا اسلحه.
آریان یا آلان در شمال رود ارس در قفقاز حدودآذربایجان شرقی است (احمد حامی)
- 834 ق.م، در سند آشوری نام پارس و ماد در جنوب دریاچه ارومیه با هم آمده است. پارس ها به جنوب مهاجرت کردند، و سرزمینهای سر راه خود را پارس, پارسوا, پارسوماش, و پارسه نام نهادند. (احمد توکلی).
آریا ها مردم ایر نژاد کنار رودخانه اران هستند، و پارس ها و ماد ها را شامل می شود.
در شاهنامه فردوسی خودتان بشمرید چند بار لغت ایران امده است ؟
* دریغ است که ایران ویران شود <><> کنام پلنگان و شیرانی (چون شمایان) شود *
اینگونه که از وبلاگ آقای رضا مرادی غیاث آبادی پیداست، ایشان از تاریخ و تحقیقات تاریخی چیزی نمی دانند، بهتر است صاحبان حداقل اشخاصی پیدا کنند که کمی اطلاعات درباره تاریخ و تاریخ اجتماعی و جغرافیای تاریخی بدانند. تصور نمی کنم شیرازی ها دل خوشی از او داشته باشند، او نباید به آذربایجان هم سفر کند، زیرا ابرو و حیثیت آذری های کشورمان را هم برده است. اصلا قومی در ایران وجود دارد که او به اجدادشان توهین نکرده باشید؟
با احترام به هم میهنان عزیزم، پرنیان حامد شهریور 1391
تصویر کاریکاتور طنز اجتماعی، سرهای تبری با فکل و کراوات، که از طرف استعمار و امپریالیسم و چهره ها و عوامل آنها، اسم و رسم دار شده اند، دروغ در تاریخ و تاریخ اجتماعی می کارند، و آبیاری می کنند، تا در زمان مناسب تبر به ریشه ملتها بزنند و نابود کنند. عکس شماره 7158.
<><><><><><><><><><>
وبلاگ گفتمان تاریخ: تصور اول بر این بود که در سخنان آقای غیاث آبادی سوء تفاهمی پیش آمده است، لذا از ایشان در نهایت ادب تقاضا کردیم تجدید نظر بفرمایند. تصور بعدی آن بود که ایشان ناآگاه هستند، لذا اسنادی برای اطلاع ایشان ارائه شد. اما گویا تصورات مال بیهوده است، ایشان با ترفند اسناد را دگرگون جلو می دهند، و می خواهند تاریخ ایران و ملت بزرگ ایران را به خیال خام خودشان بگمراهی بکشانند. لذا برای اطلاع عموم، اصل کپی نوشته های این فرد:
رنجهای بشری ۲۰۸: بازار بردهفروشان تختجمشید
رضا مرادی غیاث آبادی پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۱
به موجب لوحههای هخامنشی در صفه مجاور تختجمشید محلی به نام «اووادئیچَیَه/ خوادایتشیه» (در عیلامی: «مَتِسیش») وجود داشته که یکی از بازارهای معتبر بردهفروشی در آنجا بوده است. اووادئیچیه مقر رئیس تشریفات تختجمشید و مرکز امور دیوانی و اداری تختجمشید بوده و نام آن با نام تختجمشید در نسبت با یکدیگر بکار رفته است. دستکم در چهار لوح هخامنشی فروش برده در اووادئیچیه ثبت شده است. قیمت متوسط یک برده در این بازار برابر با هشتاد گوسفند یا سه گاو و یا شش الاغ بوده است. در یکی از چهار لوحه از فروش یک زن برده با دو دخترش که یکی از آنها خردسال بوده، یاد شده است. زنان و دختران برده علاوه بر بیگاریهای معمول، برای بهرهکشی جنسی نیز اجاره داده میشدند و فرزندان حاصل از آن به فروش میرسیدند. روشی که در زمان کورش بزرگ نیز متداول بوده و بعدها برای تولید برده در دین زرتشتی تداوم پیدا کرد. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رجبی، پرویز، هزارههای گمشده، جلد سوم، تهران، ۱۳۸۱، صفحه ۲۹۹؛ کخ، هاید ماری، از زبان داریوش، ترجمه پرویز رجبی، تهران، ۱۳۷۶، صفحه ۶۰ تا ۶۱ و ۹۵ تا ۹۶؛ هینتس، والتر، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران، ۱۳۸۷، صفحه ۳۴۷ و ۴۷۲ تا ۴۷۴٫
Dandamaev, M. A., Slavery in Babylonia, Translated by Victoria A. Powell, Northern Illinois University Press, 2009, p 70.
رنجهای بشری ۲۱۸: جیره غذایی بردههای هخامنشی به موجب الواح تختجمشید
رضا مرادی غیاث آبادی سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۱
پیش از این گفته شد که دستمزد یک کارگر هخامنشی به موجب لوحههای تختجمشید ۱۵ کیلو جو در ماه بوده است که گاهی مورد مرحمت شاهانه قرار میگرفتند و نیم کیلو جوی دیگر به آنان داده میشد. و نیز گفته شد که دستمزد زنان در حدود دو سوم مردان، یعنی ۱۰ کیلو جو در ماه بوده است. اما پرسشی که پیش میآید، این است که دستمزد یا جیره غذایی بردگان به چه میزان بوده است؟ لوحههای هخامنشی نشان میدهد که دستمزد یک برده برابر با دستمزد یک زن یعنی معادل با ۱۰ کیلو جو در ماه بوده است. در نتیجه میتوان گفت که حقوق زنان هخامنشی با حقوق بردگان برابری میکرده است. والتر هینتس گفته است که این بردهها همچون اسیران جنگی فقط «وظیفه» داشتند و نه «حق». او در پاسخ به این سؤال که یک کارگر با دستمزدی تا این اندازه اندک چگونه گذران زندگی میکرده است، میگوید که آنان برای خود و خانواده خود کلبه سادهای از خشت و گل میساختند و در کنار آن پیاز و سبزی میکاشتند. او همچنین اضافه میکند: «پیداست که زندگی یک کارگر ساده در ایران باستان یک زندگی پررنج و نیاز بوده است».
بنگرید به: هینتس، والتر، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران، ۱۳۸۷، صفحات ۳۴۷ و ۳۴۸ و ۳۵۱٫
..............................................................................................
پاسخ پرنیان حامد: گویا ایشان متوجه نیستند، که برده سازی و برده فروشی را خاندان اگیپی یهودی آن هم از زمان خیلی پیشتر از هخامنشی در بابل روا کرده اند. گویا ایشان نمی فهمد اسیر جنگی در جهان حتی تا به امروز نه حق دارد نه حقوق، و تنها دولتی که در جهان برای برده و اسیر حق و حقوق گذاشته است دولت هخامنشی بوده است.
مسئله سوء استفاده جنسی از زنان برده که دائما مطرح می کنند، نشانه ناآگاهی کامل ایشان از فرهنگ این زمان است. ایشان حتی نمی دانند که دختران بابلی و حتی دختران خاندان اشراف قبل از ازدواج باید خود را وقف ایشتر کرده با اولین مردی که می آمده آمیزش می کرده اند. در مقابل معبد ایشتر فاحشه خانه عمومی بوده است، کدام نادانی در چنین جوی به سراغ زن برده می رفته؟
(این فرهنگ از دید ما امروز مطرود و بسیار زشت است، اما رسم آن زمان بوده و این کار را مقدس می دانستند. آقای غیاث آبادی دارند از فرهنگ امروزی سوء استفاده و عوام را با این سخنان می فریبند).
گویا ایشان آنقدر باقلوا و پشمک نوش جان کرده اند که خردشان را به کلی از دست داده اند. حداقل هنگام کپی پیس ترجمه لوحها برای کتاب های قبلی تان، کاش یکبار آنها را خوانده بودید!
چشم تان را باز کنید ببینید برده گیری، فروش زن و بچه مردم، ربا خواری و... از چه زمانی و از چه کسانی به یادگار مانده است، و بگویید این چه ارتباطی با خاندان هخامنشی دارد؟ چرا به لوحهای بابلی قبل از هخامنشی با سربرگ نبونید و دیگر پادشاهان رجوع نمی کنید، تا ببینید برده داری در بابل چه فاجعه ای بوده است؟:
بابل:
پرستشگاه های بابلی وام را بدون بهره پرداخت می کردند، اما ملک داران بابلی گرفتن بهره جریمه را از آشوری ها آموخته بودند.
بانکداری خصوصی در بابل از زمان کاندالانو (648-626 ق.م) توسط خاندان یهودی اگیبی بوجود آمد که بنیانگذار آن شخصی با نام یعقوب بود، در برابر وام شخصی را به گرو نگه می داشتند، و چنانچه وام سر موقع پس داده نمی شد او را به عنوان برده می فروختند. در سراسر نیمه اول حکومت هخامنشی نرخ این بهره را ثابت نگه داشته بودند.
یک افزایش برون از اندازه جمعیت بردگان در آغاز دوره هخامنشی سختیهایی بر سر طبقه میانه بابل آورد، بردگان جای زنان را در صنایع می گرفتند و این سان سبب کاهش درآمد خانواده ها می شدند. شمار روزافزونی از این بردگان در داد و ستدهایی که در گذشته بدست مردمان آزاد انجام می گرفت، در این زمان شاگردی و کارآموزی می کردند. آرایشگران و نانوایان برده پدید آمدند بردگان اجازه داشتند برای خودشان به سوداگری بپردازند، و کار به جایی کشید که جای خرده بازرگانان را بگیرند.
تخت جمشید و شوش:
در لوحهای یافت شده از سال 473 ق.م که پرداخت های کارگزاران ساختمانی را نشان می دهد، شاهدیم زنها یک شکل مزد گرفته اند، که برابر مزد میانگیر یک پیشه ور مرد است.
در لوحهای سالهای 467-466 ق.م به 27 زن هر یک، یک و دو سوم شکل مزد داده شده است، که خیلی بیشتر از مزد میانگین یک مرد است.
حال که مزد برده برابر مزد زن بوده لذا باید به دولت هخامنشی افتخار کنیم، که مزد برده اش بیش از مزد کارگر آزادش بوده است.
هینتس، والتر گویا نادانی بیش نیست که نمی داند برده و اسیر جنگی در هیچ کجای دنیا حتی تا به امروز نه حق دارد و نه حقوق! برای اولین و آخرین بار در جهان دولت هخامنشی برای برده هایش هم حق قائل شده و هم حقوق، آنوقت این نادان تفسیر می کند حقوق برده و اسیر جنگی کم بوده است؟ آقای غیاث آبادی کم آورده تر از او هم به چنین نادانی استناد می کند!
برای ساخت کدام قصر باستانی در جهان به برده و اسیر جنگی پول پرداخت شده است؟ مصر، لیدی، اکباتان، یونان، آشور یا حتی حضرت سلیمان؟ همه از برده و اسیر جنگی بیگاری (یعنی کار بی مزد) کشیدند. آنقدر کم آورده اید، که می گویید در زمان هخامنشی حقوق اسیران و برده ها کم بوده است؟ کدام اسیر جنگی جهان حتی امروز حق و حقوق دارد؟ چرا خودتان را مضحکه خاص و عام، بویژه جوانان باهوش تحصیل کرده ایران می کنید؟
از پدر و مادرتان خجالت بکشید. از اقوام آذری تان خجالت بکشید.
ایرانویج: بر کرانه رود دایتا به ناحیت آذربایجان است (بندهش) ایران ویج میان خونیره به سوی اپاختر (شمال) است. در باره اینکه زرتشت کجا از هرمزد دین پذیرفت .... در ایران ویج در آذربایجان پذیرفت (روایت پهلوی).
در شاهنامه سخن از آتشکده ای است که گشتاسپ برای زردشت می سازد، و پادشاهان پیاده به زیارت آن می آمدند. در زمان ساسانیان پادشاهان پس از تاجگذاری از مدائن پیاده به زیارت معبد تخت سلیمان (سپیتمان به استناد تاریخ طبری پاورقی صفحه 600 کتاب تاریخ بلعمی به تصحیح ملک الشعرای بهار چاپ انتشارات هرمس 1386) در آذربایجان غربی می رفتند.
از خاندان آذری کشورمان خجالت بکشید، این تفسیرات دین زردشتی که می کنید تف سر بالا توی صورت شخص خودتان است. واقعا تفو باد بر شما و دشمنان تاریخ ایران، که برای اندکی چیز مشکوک، به کلیه اقوام کشورمان توهین می کنند.
پرنیان حامد آذر 1391
ارگ http://arq.ir
مصاحبه های مطبوعاتی پژوهشگران ارگ
پیش گفتار
در این صفحه تعدادی از مصاحبه های مطبوعاتی گروه پژوهشگران وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ پست می شود.
مصاحبه بانو پرنیان حامد با روزنامه ایران
گفتوگو با پرنیان حامد، تاریخ پژوه
از الکساندر مقدونی تا اسکندر ایرانی
http://inn.tarnamahost.ir/News/1263.html
ایران آنلاین/ ما همگی با این سرخوردگی بزرگ تاریخی بزرگ شدهایم که سلسله هخامنشی را حمله ویرانگر سپاهیان اسکندر مقدونی برانداخت و جانشینان بیگانه او، سلوکیان، دویست و اندی سال بر ایران حکومت کردند.
هر چند ما همگی تصوری بدیهی از این واقعه داریم، اما نظریات موازی در علم تاریخ وجود دارد که اساس این حملهی بزرگ و تصرف ایران توسط مقدونیان را زیر سوال میبرد. پژوهشگران اسناد و شواهدی را یافتهاند که به ما میگوید اسکندر تاریخ ایران با الکساندر مقدونی نسبتی ندارد. به مناسبت تاریخ سقوط شوش به دست سپاه اسکندر مقدونی به روایات یونانی، به سراغ پرنیان حامد رفتهایم تا در خصوص این نظریهی موازی بیشتر بدانیم. او پیش از این کتاب «اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست» را در این زمینه منتشر کرده است.
پرسش: ادعای واقعی نبودن اسکندر مقدونی ظاهرا ریشهیی قدیمی دارد و حتا ابوریحان نیز به آن اشاره کرده است. لطفا کسانی را که در طول تاریخ بر این ادعا بودهاند بیان بفرمایید.؟
پرنیان حامد: تناقضات و ناهمگونیهایی که در مکتوبات برای یکی کردن دو شخصیت تاریخی از دیر زمان به چشم دیده میشود باعث سردرگمی اکثر مورخان بعدی در تاریخ ایران همچون ابوریحان بیرونی، طبری، بلعمی و.... شده است.
خاطر نشان میکنم خود مورخان یونانی که در باب شخصی با نام الکساندر با 300 سال اختلاف زمان با واقعه سخن میگویند با وجود درهم کردن دو سرگذشت از مکانهایی سخن میگویند که با تفسیرهای امروزی اختلاف فاحش دارد در حدی که حتی مورخان بعدی آنها همچون استرابو نیز رسما حقیقت این اتفاق را زیر سوال میبرد. من در بررسی تاریخ سنتی کشور خودمان نیز به اسناد جالبی برخوردم که شرح آنها را در کتابم آوردهام. اسناد تاریخی ایران از شخصیتی با لقب اسکندر سخن میگوید که حدود 266 سال با الکساندر مورخان یونانی اختلاف زمانی دارد و اعمال او نیز با الکساندر تفاوت دارد، اما متاسفانه این دو شخصیت به هر دلیلی توسط مفسرین تاریخ در طول زمان با هم به اشتباه ادغام شدهاند.
توجه دارید که نخستین مورخ یونانی- رومی که در بارهی الکساندر نوشته است و مکتوبات او به ما رسیده است، دیودور سیسیلی در سال 30 ق.م است که خود 300 سال با آن واقعه اختلاف زمانی دارد و همین فاصله میتواند سبب همآمیزی این دو شخصیت در تاریخهای غربی باشد.
اسکندر تاریخ کشور ما در کلیهی مکتوبات این کشور شخصی است که به سال 65 ق.م بابل را فتح کرد. طبری میگوید در ایام ملوک الطوایف ولادت عیسی بود این ولادت در سال 65 از غلبه الاسکندر بر سرزمین بابل در سال 51 اشکانی بود.
پرسش: اما متاسفانه کسی به تفاوت این دو توجه نمیکند. ما در متن کتاب شهرستانهای ایرانشهر به زبان پهلوی شاهد دو نام مختلف هستیم: یکی «گجستک سوکندر ئی اروما» و دیگری «گی گجستک الاسکندر ئی فیلیپوس» اما متاسفانه هر دوی آنها به الکساندر مقدونی تفسیر و ترجمه شده است. اما آیا ممکن است در یک کتاب با یک نویسنده و در یک زمان یک نام را با دو گونهی متفاوت آورده شود؟
پرنیان حامد: نمونههای بیشماری از این تناقضات در تاریخ کشور ما و در مکتوبات مورخان یونانی و رومی آمده است که فرصت بازگویی همهی آنها را در این مجال نداریم. اما بجاست که در این جا یاد کنم از چهار پیشکسوت بزرگوارم زندهیاد مهندس احمد حامی، زندهیاد ذبیح بهروز، زندهیاد اصلان غفاری و اقای دکتر محمودی بختیاری که کلیهی تحقیقات پژوهشگران بعدی در مورد این نظریه را مرهون بنیادی هستیم که این بزرگواران پایه نهادند و امیددارم با کلیهی اسنادی که امروز از دسترنج تک تک محققان این کشور گردآوری شده و فرضیهی این بزرگواران را به راحتی اثبات میکند بتوانیم حقیقت تاریخ کشورمان و جهان را مکتوب کنیم.
پرسش: این که اسکندر مقدونی به ایران حمله نکرده با این که اسکندر ایرانی بوده است دو مسالهی متفاوت است. آیا از مورخان کسی به این مورد نیز اشاره داشته است؟
پرنیان حامد: پس از توضیحات فوق شاید بهتر باشد نام این دو شخص را نیز از هم جدا کنیم. یکی الکساندر مورخان یونانی که به ایران حمله کرد و این حمله در تاریخ کشور ایران نیز مکتوب و تایید شده است اما نام او در این مکتوبات کهرم، مخفف کیهروم، به معنی پادشاه سوریه، پسر ارجاسب است. حملهی مکتوب شده در نوشتههای تاریخی ایران مانند متن یادگار زریران با نوشتهی مورخان یونانی همخوانی کامل دارد و حساب تاریخ ایران آن را در حدود سال 320 ق.م را نشان میدهد. این فرد با اسکندر در تاریخ کشور ما در همین نوشتههای تاریخی 266 سال اختلاف زمانی دارد، لذا تکرار میکنم الکساندر مورخان یونانی، اسکندر مکتوب در تاریخ کشور ما نیست. اسکندر ایرانی بود، اما الکساندر به استناد نوشته همان مورخان یونانی، و همچنین سکههایش و محل تولد او اهل شمال کشور سوریهی امروزی است. اکثر مورخان کشور ما اسکندر را پسر داراب مکتوب کردهاند. دیگر مورخانی که اعتقاد به این مسئله ندارند او را پسر فیلقوس از نوادگان عیص بن اسحاق بن ابراهیم میدانند که در هیچ کدام از دو مورد بالا سخنی از کشور مقدونیهی امروزی و یا کشور گریک امروزی در میان نیست. یونان باستان به استناد همان لوحهای بابلی، که آن را سند ورود الکساندر به کشور ایران تفسیر کردهاند، کشور گریک امروزی نیست که من در گزارش لوحهای بابلی شرح آن را دادهام.
پرسش: چرایی این تحریف اگر صرفا از سوی سیاستمداران قرن نوزدهم و بیستم انجام میشد کاملا پذیرفتنی بود. اما چرا در دنیای قدیم این تحریف تا این حد عمومیت یافت و جای حقیقت تاریخی را گرفت؟
پرنیان حامد: علت اصلی آن دشمنی حکومت ساسانیان با سلسله اشکانی و سوگندهای فرزندان ساسان برای نابودی نسل اشکانیان است که در اسناد کشور ما مکتوب است. همان گونه که میدانید ما متاسفانه در این کشور از حکومت اشکانی تقریبا هیچ سندی نداریم چرا که حکومت ساسانی به علت این تنفر کلیهی این مدارک را نابود کرده است. دنیای قدیم نیز همچون امروز دچار سیاستمدار و تعصبات منطقهای و مذهبی بوده است.
در نظر داشته باشید که اشکانیان پیرو آیین میترایی بودهاند و ساسانیان دین مزدایی داشتهاند. بنا بر این جهانگیری اشکانیان و فتوحات گسترده آنان نه تنها برای فرزندان ساسان جذابیتی نداشته، که به عنوان رقیب کوشیدهاند آثار آن را نیز از میان بردارند. اما این آثار هنوز کمابیش در دسترس ما ست. در پروندهی اسکندر ایرانی، سر سلسلهی اشکانیان، فتح اروپا نمایان است و اسناد اروپا از جمله صدها معبد میترایی آن را تایید میکند. نام منطقهی اسکاندیناوی نیز سند دیگری است که در زبان آن منطقه بیمفهوم و در زبان پهلوی پارتی به صورت اسکان دینا وی و به مفهوم اشکان دینآور آمده است. علت این نامگذاری که از سوی مردم این منطقه ورود اسکانیها به این ناحیه توجیه شده که همان اشکانیها هستند و دیگر مدارک اروپا نیز این فتح را تایید میکند.
در واقع مورخان یونانی با سوء استفاده از تنفر دولت ساسانیان از حکومت اشکانیان و اسکندر همچنین تنفر کلیساهای اروپا از اسکندر و فتوحاتش در این ناحیه به راحتی توانستند از ادغام این دو شخصیت موجودی افسانهیی برای خود بسازند که البته بین نیمهی اول و دوم زندگی او حدود 266 سال فاصله بوده است و این فاصله را نیز با سلسلهای ساختگی با نام سلوکیان پر کردهاند. سکوت دولت ساسانی به علت گرایش به مذهب مزدایی و از بین بردن قهرمانیهای این شخصیت با مذهب میترایی و سکوت اروپا برای از بین بردن آثار فتوحات اسکندر در اروپا و گریز از قید مذهب میترایی و استقلال آنها بوده است. دکتر محمودی بختیاری عقیده دارند شباهت نام این دو شخصیت نیز کارساز بوده است. ایشان، ذبیح بهروز و اصلان غفاری و خانم پوران فرخزاد معتقدند که اسکندر ایرانی در واقع اسِ کنتار به معنای اشک دلیر است. ترکیب نام او و لقب او یعنی اسِ کنتار، به لحاظ آوایی شباهت کمی به الکساندر داشته است و همین سوءاستفادهها و سوءتفاهمها را آسانتر کرده است.
البته که هیچ انتظار دیگری نیست، نه از سیاستمداران امروز، نه از سیاستمداران قرن نوزدهم و بیستم، نه از متعصبان کلیسای دنیای قدیم، نه از حکومت ساسانیان که علاقهای به بیان و دفاع از قهرمانیهای این سلسله نداشتند که چنین حقیقتی را در جهان مکتوب کرده باشند. انتظار از استادان و پژوهشگران امروز کشور ایران است که بیتعصب گرد هم آیند و حقیقت این تناقضات را آشکار سازند.
پرسش: امروز اسناد فراوانی را برای حملهی اسکندر مقدونی ذکر میکنند. چهگونه ادعای «اس کنتار» ایرانی میتواند با این حجم اسناد رو در رو شود؟ آیا در سوی مقابل، نظریهی شما چنین اعتبار اسنادییی را دارد؟
پرنیان حامد: کدام اسناد؟ این اسنادی که شما میفرمایید حتی ورود کهرمی را که ما با عنوان الکساندر مورخان یونانی میپذیریم، به مرزهای امروزی کشور ایران اثبات نمیکند. کلیهی نشانیهایی که مورخان یونانی برای الکساندر نوشتهاند مرزهای غربی کشور ایران امروزی است نه کشور افغانستان امروزی. زمانی که مورخ یونانی خود نوشته است رود اکسوس از کوههای قفقاز سرچشمه میگیرد به دریای کاسپیان میریزد تفسیر آن به آمودریا را تنها سیاست یک سیاستمدار می تواند انجام دهد. کندن کوههای قفقاز از غرب دریای خزر و بردن آن به شرق این دریا عوامفریبی و سندسازی محسوب میشود نه اعتبار سندی برای یک واقعه. رود تانایس اگر مرز اروپا و آسیاست و شمال باختریش، باختریش چگونه به بلخ امروزی تفسیر شده است؟ افغانستان امروزی مرز اروپا و آسیا است؟ اینها سند نیست اینها تفسیر مفسری است که به مقتضی تعصبات و سیاست گذشته و امروز عوام را میفریبد که علت آن هم بر ما واضح است: کوچک کردن تمدن بزرگ ایران و خاورمیانه و تمدنسازی برای منطقهی اروپایی که به علت وجود یخهای قطور اصلا تمدنی نداشته است. و سپس ناگهان در تاریخ شاهد شهرسازیهای فراوان الکساندر در ایران هستیم که برداشتی از مکتوبات تاریخ ایران در باب اسکندر خودمان است. آیا شما میتوانید جز معبد لائودیسه که علت وجود آن در این منطقه پیماننامهی صلح گمشدهی ارشک و انتیاخوس سوم است، یک دیوار بازمانده به سبک یونانی از زمان این قهرمان خیالی در کل کشور ایران به من نشان بدهید؟ به افغانستان استناد نکنید. اسناد افغانستان نیز تحریف بیشرمانهی دیگری است که چنان چه مایل باشید در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت. به هر تقدیر اول باید ثابت کنند این الکساندری که میگویند از کشور ایران عبور کرده است. و باید ثابت کنند در کشور ایران شهرها ساخته است. در تاریخ ما آمده است اسکندر در جی شهر ساخت. یک دیوار، یک الوار، یک گچکاری، یک کتیبه... آخر یک نشانه از این شهر به سبک یونانی در اصفهان به من نشان بدهید که ادعای یکی بودن این الکساندر و اسکندر ایرانیان را بپذیریم. در واقع آن که شهر ساخته است، ایرانی بوده و به سبک خودمان شهر ساخته است، لذا اثری از شهرهای یونانی در این کشور نیست.
پرسش: یعنی مدعیان حمله الکساندر مقدونی هیچ سند دیگری را نمیآورند؟
پرنیان حامد: از این دست اسناد مخدوش فراوان آوردهاند که در وبلاگ گفتمان دروغهای تاریخ به طور مفصل آنها را بررسی کردهام. به عنوان نمونه به سکه استناد کردهاند. حال آن که سکه یک شیء قابل جابهجایی است و نمیتواند سند ورود این فرد به ایران باشد. هر چند همین سکهها را نیز بررسی کردم و دیدم که چهرهی این فاتح خیالی بر هر سکهای شکل دیگری است. سکهها و مجسمههایی که به الکساندر مورخان یونانی نسبت میدهند نه تنها مردی دو چهره، بل مردی صد چهره است. هر آن چه از زیر خاک مییابند میگویند این همان الکساندر است. آیا صورت مجسمهی منسوب به الکساندر موزهی ترکیه با صورت کاشیکاری منسوب به الکساندر یک صورت است که هر دو الکساندر باشند؟ جالب این که صورت مجسمهی ترکیه مشابه صورت مجسمهی مهر در اروپا و صورت کاشیکاری مشابه صورت معبد دورا در سوریه است. اما این دو شخص نامشابه هر دو همان الکساندر مورخان یونانی تفسیر میشوند. از دید شما و خوانندگان شما این سند است یا سندسازی؟
محکمترین به اصطلاح سندی که تا به امروز در باب این قهرمان خیالی به ما ارائه دادهاند، لوحهای بابلی است که من آنها را به دقت بررسی کردم. این لوحها به صورت بسیار عجیبی شکستگی و خوردگی دارند. جالب این که در ترجمهی اولیه نه تنها سند ورود شخصی به جایی نیست بلکه سرلوحها و نامهای باقی مانده از آن تاکید بر زمانهای مختلف، شاهان مختلف و وقایع مختلف میکنند. آن چه شما از آن به عنوان سند الکساندر مقدونی یاد میکنید در حقیقت تنها تفسیر مترجمی است که از روی تعصبات شخصی لوح شاهان مختلف هخامنشی و وقایع اتفاق افتاده در زمانهای مختلف را به حدس و به استناد ذهنی شخص خودش به الکساندر مقدونی نسبت میدهد. این مفسرین حتی پایبند مکتوبات مورخان یونانی نیز نماندهاند و در هر کجا که نوشتهی مورخ یونانی مغایر با افکار شخصی آنان است مورخ را فورا متهم به نادانی و ناآگاهی میکنند. در این مورد به کوشش آقای نوید صلحدوست گزارشی کوتاه تهیه شده و از طریق اینترنت در اختیار مردم کشورم قرار گرفت تا اگاه باشند و بدانند این اسنادی که میگویند دچار چه تناقضاتی است.
پرسش: چرا این نظریه امروز حداقل در مجامع دانشگاهی ایرانی جایگاهی ندارد؟ آیا این به خاطر ضعف اعتباری این نظریه است یا دلایل دیگری را در این امر موثر میدانید؟
پرنیان حامد: فرضیه و نظریهی اولیهیی که از سوی پیشکسوتان بزرگوار من در این کشور مطرح شد نقد درستی از تناقضات در این موضوع تاریخی بود. اسناد اولیهیی که این بزرگواران در رابطه با هرگز نسوختن تخت جمشید، جابهجایی مکانها و... ارائه دادند، اسناد بنیادینی بود که نیاز به کار بیشتر و تحقیق بیشتر و اسناد محکمتر داشت. آن اسناد این بزرگواران را بر آن داشت که باور کنند الکساندری که مورخان یونانی ذکر کردهاند، همان سرسلسلهی اشکانیان است. من نیز کتاب خودم را در سال 1390 به چاپ رساندم و در اختیار مردم و مجامع علمی قرار گرفت. اما اسناد این کتاب که تنها شامل اسناد تاریخ کشور ایران بود، برای اثبات این حقیقت در جوامع بینالمللی هنوز کافی نبود و برای تایید نیاز به اسناد محکم دیگری داشتیم، اسناد و شواهدی از دیگر مکتوبات جهان و مهمتر از آن بررسی اسناد دست اول از جمله کتیبهها، لوحها، سکهها و... این اسناد در طول سه سال گذشته از سوی این جانب جمعآوری شد که به صورت همین گزارشهای کوتاه، فیلم، کتاب و از طریق وبلاگ گفتمان دروغهای تاریخ در اختیار مردم کشورم قرار داده شده و خواهد شد.
امید است با اسناد جمعآوری شده استادان کشورم به تاریخ جامع و اسناد کشور خودمان کمی توجه بیشتری کنند و تاریخ کشورمان را به درستی احیا کرده و تفسیرهای بیسند جهان در باب تاریخ کشورمان را بیجهت و به عنوان حقیقت بدیهی تاریخی نپذیرند و بتوانند این تناقضات را از تاریخ کشور ما بزدایند. امیدوارم استادان این رشته روزی قهرمان کشورمان را به تاریخ ما بازگردانند و الکساندر یونانیان را در همان جایگاهی که در تاریخ ایران از او یاد شده است و همان سرنوشتی که در تاریخ ایران برای او مکتوب است قرار بدهند. اما باید بدانیم که زدودن دروغی دو هزار ساله از تاریخ یک کشور کار یک روزه نیست. باید به این بزرگوارن وقت بدهیم.
پرسش: به رغم بزرگ بودن و موثر بودن این ادعا،مقالات پژوهشی و کتابهای علمی کمی در این باره منتشر شده است. علت این کمبود را چه تحلیل میکنید؟
پرنیان حامد: انتظار تغییر عقیده از افرادی که سالهای سال زندگی خود را صرف ترجمه و نوشتن زندگینامهها و فتحنامههای الکساندر مقدونی در این کشور کردهاند، انتظاری بیجا است، حتی اگر به این حقیقت و تناقضات ترجمه شده توسط خودشان کاملا واقف باشند. لذا از گروه بزرگی از پژوهشگران و اساتیدی که به آن راه رفتهاند باید صرف نظر کنیم و انتظاری از آنان نداشته باشیم؛ نمونهی آن استاد محترم دانشگاهی بود که دو سال پیش حتی اجازهی نوشتن پایاننامهی دانشجوی خود در باب این نظریه به استناد کتاب مرا ندادهاند. انتظار دیگری از ایشان نبود. اما شما هم از علت کمبود از من نپرسید. علتها این است که افرادی که سالها وقت خود را صرف اشتباه کردهاند، راه تحقیق نسل بعدی را هم میبندند. امید ما به همان دانشجوی گرامی خواهد بود که استاد آینده این کشور است. پس صبر داشته باشیم و صبر داشته باشید.
گفت و گو از سید امین موسوی زاده
نظرات انوش راوید در بخش نظرات صفحه فوق:
1 ــ درود و سپاس از گرامی سید امین موسوی زاده، علاقمند جهت مطالعه مشروح مطالب به وبلاگ گفتمان درباره دروغهای تاریخ به آدرس زیر مراجعه نمایند:
2 ــ درود، بیشتر مطالب تاریخی آکادمیک غربی، بر گرفته از تاریخ نویسی استعماری قرون 18 و 19 است، و آنها جهت سبک کارشان تاریخ را نوشته اند. این نوع تاریخ نویسی که بشدت همراه دروغ و دونگ است، با انواع ترفندها بخورد مردم داده اند. اما امروزه با وجود انفجار اطلاعاتی و ارتباطی، باید این دروغها شناسایی و افشا و از سیستم آموزشی و علمی و مطالعاتی ایران خارج شوند، مشروح در وبسایت ارگ
.............................................................
فیلم گزارشها و مشروح سخنرانی دانشگاه اصفهان در:
http://www.cae.blogfa.com/post/189
بازی استعماری
مستند کوتاه زیر از داستان بلند بازی های استعماری برای نابودی تاریخ های کهن است، استعمار و امپریالیسم از هر تلاش و ترفندی کوتاهی نمی کند، تا در نهایت بگوید ملت های قاره کهن تاریخ نداشته اند، و داستان های دیگر از تاریخ بگوید و بنویسد، و بخورد ملت های ساده شده بده
کلیک کنید: پژوهشگران تاریخ ایران
کلیک کنید: فرهنگستان نوین تاریخ ایران
کلیک کنید: تاریخ مبارزات فرهنگی در ایران
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
ارگ http://arq.ir
پرسش و پاسخ 54
توضیح: این صفحه مربوط به پست خلاصه کتاب "تاریخ حضور مسلمانان و ایرانیان در قاره آمریکا پیش از کریستف کلمب" است که در اینجا پست کرده ام.
دکتر حمید شفیع زاده: با سلام خلاصه ای از کتاب را خدمتتان فرستادم در دوره های بعد باز قسمت های دیگری خدمتتان می فرستم، سوالی داشتم قبیله ای در کانادا می باشد که بسیار شبیه ایرانی ها می باشند به نام پاتاواتومی آنها به خودشان بودوادمی که در زبان انها معنی نگهبان آتش می دهد، می خواستم بدانم در زبان های قدیمی ایرانی این کلمه قابل معنی و معادل سازی می باشد، با تشکر فراوان حمید شفیع زاده.
لینک های ویکی پدیدا درباره سرخپوستان و زبانهای آنها:
The Potawatomi /ˌpɑːtəˈwɑːtəmiː/,[1] also spelled Pottawatomie and Pottawatomi (among many variations), are a Native American people of the upper Mississippi River and Western Great Lakes region. They traditionally speak the Potawatomi language, a member of the Algonquian family. In the Potawatomi language, they generally call themselves Bodéwadmi, a name that means "keepers of the fire" and that was applied to them by the Ojibwe. They originally called themselves Neshnabé, a cognate of the word Anishinaabe. The Potawatomi were part of a long-term alliance, called the Council of Three Fires, with the Ojibwe/Jibwe (Chippewa) and Odaawaa/[O]dawa (Ottawa). In the Council of Three Fires, the Potawatomi were considered the "youngest brother."
پاسخ انوش راوید: درود و سپاس از توجه و مهر شما پژوهشگر عزیز.
درباره پرسش خودتان درباره این موضوع استاد هستید، و متشکرم که نظر من هم در این مورد می پرسید، قبلاً در وبلاگ درباره مشابهت کامل نماد های سرخپوستان کانادا با آثار کوبکلی تپه نوشته ام، نماد هایی که تا یکی دو قرن پیش در کانادا بوجود آمده اند، و آثار دوازده هزار ساله کوبکلی تپه، مشروح در اینجا.
من بمنظور ریشه یابی زبان، از پیران مدرسه نرفته روستا های دور دست ایران و افغانستان کمک می گیرم، و به آنها اعتقاد علمی دارم، ولی بشدت به نوشته های آکادمیک غربی، بی اعتماد هستم، و همیشه سعی کردم از زبان این پیران ریشه یابی کنم.
درباره پاتاواتومی و بودوادمی، باید از چند پیرمرد بی سواد مدرسه نرفته که دوستم هستند بپرسم، البته آوای درست آنها را نیز باید از پیرمردان مدرسه نرفته و انگلیسی ندانسته آن سرخپوستان پرسید، چه بسا که پیر مرد مدرسه نرفته ای در گوشه ای دور دست از ایران، با آن پیرمرد سرخپوست کانادایی هم زبان باشد، نمونه هایی دیگر در این مورد را شخصاً دیده ام.
بنظر من انسان امروزی با زبان ابتدایی، در حدود بندر عباس بوجود آمد، و سپس در تمام جهان پخش شدند، در این باره در وبلاگ توضیحاتی نوشته ام، و با دانستن این موضوع که علم پایانی ندارد، رشد و تکامل آن در کار جمعی است، و ما هنوز اول راه هستیم، بخشی از تحقیقات آزاد از داده های تاریخی مردمی را در وبلاگم می نویسم.
در کل به این نتیجه رسیده ام، در 12 تا 14 هزار سال پیش با مناسب شدن آب و هوای نیمکره شمالی، در آخرین دوران یخبندان، انسانها از "تمدن کهن آت"، این نامی است که من به این تمدن داده ام، زمینی نه دریایی، در جهان پخش شدند. در آمریکا آثار کلاویس را بجا گذشتند، و بازماندگان کلاویس نماد های آثار کوبکلی تپه را نیز باز سازی کرده اند، و تا به امروز انجام دادند و نگهداشتند.
در 7 تا 4 هزار سال پیش بار دیگر با مناسب شدن آب و هوای نیم کره شمالی، مردم جنوب ایران، که من به آنها "تمدن کهن جی" می گویم، از دریا و زمین در جهان پخش شدند، و آثار آنها در همه جهان باقی مانده است.
بنابر این ریشه تمام مردم و زبانها و فرهنگ های دنیا از جنوب ایران است، من ابتدا بنا به تحقیقات آکادمیک غربی، می پنداشتم این انسان در کنیا یا اتیوپی، به زبان دست یافته، و در زمان بسیار طولانی تر رشد و تکامل یافته، و در جهان پخش شدند، ولی متوجه شدم کاملاً اشتباه و مغرضانه غربی است. همان نتیجه ای که از دروغ های حمله این و آن به ایران گرفتند، و قاره کهن را تجزیه کردند، و استادان ایرانی براحتی اغفال این ترفند شدند. شگرد هایی که اگر جلوی آنرا نگرفت، بیش از گذشته به ملت های منطقه صدمه خواهند زد، و داریم می بینیم که دارند می زنند.
دروغ های تاریخ ایران براحتی خنده دار است، ولی ذهن های دانشگاهی ایرانی انباشته شده از آنهاست، و نمی توانند از خود شان دور کنند. در یک جا می گویند ایرانی تمام دنیا را گرفته، و چه زیاد قدرت فرهنگی و اجتماعی و تاریخ و سیاسی و صنعتی و غیره داشته است، ولی در هر دوره تاریخی براحتی و مانند آب خوردن از هر بیابان گرد و آدم بی تمدن شکست خورده است. کدامش را باور کنیم!
در ادامه مهاجرت تاریخی، انسانها در دوره های شرایط زمین، در جهان پخش شدند، طی هزارها با شرایط آب و هوایی و زیستی، و مهاجرت های درهم، شکل های متفاوت یافته اند، ولی همه ریشه در یک اصل دارند، مانند پرسر بودن داریوش بزرگ، در اینجا. یا مانند اروپائیها، که مهاجران اشکور ایران به مرکزیت اروپه هستند، این مردم نام مرکز خودشان را به سرزمین جدید نهادند.
ــ ارروپه = ار = ایر یا ایران + روپه = بالاسری، پایتخت، مرکز، شهر.
ــ اشکور = اشک = اسک = اس = S + پاک + ور = سرزمین، اسلام = اس + لام = پاک قدس.
طی سه سال تحقیقات مشترک من با بانوی گرامی پرنیان حامد، برای موضوع های فوق، اسناد تاریخی و جدید در وبلاگ نوشته ایم، و خیلی خوشحال هستیم، که شما عزیز نیز با ما هم گام هستید.
گفتگوی دوستانه با یک عزیز
نظر 698 مهرای از mehre2.blogfa.com: از نظر من همه گویشوران ایرانی به هر زبان و گویشی ایرانی هستند و از حقوق برابر انسانی برخودار بایست باشند و به همین لحاظ من به اصطلاح زبانهای ایرانی موافق نیستم و میگویم آریوپارسی یا آریوایرانی باشد تا ترکی و عربی و ارمنی و آسوری.. نیز بتوانند از پسوند ایرانی یا پارسی استفاده کنند. اینگونه همگرایی بیشتر شود و تفرقه افکنان طرد شوند و محکوم.
ولی واقعیت را بایست گفت دو همچنین ملاحظات تمامیت ارضی و میهن پرستی بشود و چیز های تاریخی که در کل علم و دقیق نیستند باعث نشود ناخواسته منافع ملی و هبستگی ایرانیان دستخوش هجمه یا تخریب قرار گیرد از سوی مغرضان و ما بایست دقت کنیم در این باره. شما نیز تاکنون در همین راستا دیده ام میخواهم دقت فرمایید. مطالبی در این وبلاگ ارائه شده نشان میدهد کتاب دده قوردم مذبوط به عثمانی است همین قرون آواخر و نه زمانی شما میگوید، http://darvakebaran.blogspot.com ، بنگرید به این وبلاگ، http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/183
پاسخ انوش راوید: درود، دوست وبلاگی عزیزم جناب آقای مهرای ساغشکی، شما دیده اید که تمام نظرات موافق و مخالف و انتقادی را در دو وبلاگ جداگانه پست می کنم، زیرا قبل از هر چیزی ما ایرانیان نیازمند برپا داشتن و نگهداری آزادی اندیشه و قلم هستیم، که تا نباشد هیچ نخواهیم بود و داشت و شد.
قبل از اینکه واژه پارس در جهان متمدن پدید آید، مردم تنها تمدن جهان در هزاره اول خورشیدی ایرانی خود را ار یا ایر می نامیدند، و سرزمین خودشان را ایران، مشروح در اینجا و در اینجا. با پراکنده شدن آنها در جهان طی هزاران سال گویش های مختلف گرفتند، سپس با پدید آمدن تمدن های دیگر در گوشه و کنار جهان، این گویش ها شامل دستور و تغییرات مجدد شد، و زبان های جدید بوجود آمد، اما همه آنها ریشه در زبان اولیه خود، که همان زبان مردم ار است هستند.
در هزاره چهارم خورشیدی ایرانی با پیدا شدن دینها، موبدان و روحانیون این دینها، بمنظور مهم کردن دینشان و گفتن و نوشتن دعاها، در گویشها دست بردند، زبان های جدید بر پایه همان گویش خودشان ساختند، و طی یک هزاره آن زبانها گسترش یافته است، که در داستان های نمرود و برج نمرد می خوانیم. بخشی از دستان ساختن زبان را، در تاریخ زبان عربی نوشته ام، و در پی کامل کردن آن مقاله هستم.
من می خواهم از واقعیت های تاریخی بنویسم، آن واقعیتی که درک می کنم، نه آنچه که دیگران دیکته و تحمیل کرده اند، و با انواع دروغ و ترفند بخورد مردم داده اند، مانند همان ترفند کتابی که نام برده اید. پارس به معنی پرسر است، پرسر نام روحانیون پر به سر مدی (یا مری یا مادی) بوده است، که پارسا هم گفته شدند، مشروح در اینجا. بخشی از آنان بعلت های ناشناخته دینی از مدیا جدا شده، و به جنوب در تپه رحمت رفته و عبادتگاه خودشان را ساختند، و طی نیم هزاره از دل آنها داریوش بزرگ بوجود آمد، داریوش بزرگ بمنظور همآهنگی دولتی و ملی، زبان دری را از گویش های مختلف موجود بوجود آورد، و زبان رسمی درباری کرد. سپس این زبان نیز پارسی، بنام آن پارساها نامید شد، درباره این تاریخها در موضوعات مربوطه و مختلف وبلاگ توضیح کامل نوشته ام.
اگر ما نتوانیم واقعیت های تاریخی را بدرستی کشف کنیم، و بخواهیم پای بند اصول قرون گذشته و یا من درآوردی باشیم، خود بخود دشمنان هم که کم نیستند چنین خواهند کرد، و چه شود. آنچه که می دانم در شرایط سیاسی ایجاد شده، که بعلت سادگی و انباشت دروغها و ترفندها در منطقه قاره کهن است، دارند کشور های این قاره را تجزیه می کنند، کشور هایی که خود بر اثر تجزیه قاره در دو قرن پیش بوجود آمده اند. امپریالیسم نو می خواهد! فقط چند منطقه نفت و گاز خیز را از لیبی تا انتهای بلوچستان پاکستان در اختیار بگیرد، و بقیه قاره را بجان هم اندازد تا.... داستان استعمار سر دراز دارد، و همه آنها بر پایه دروغها و ترفند های تاریخی شکل گرفته و خواهد گرفت.
مهرای عزیز تندرست و پیروز باشید، و تحقیقات و نوشته های خودتان را با شور و شوق و دانش بیشتر از گذشته ادامه دهید، ما می خوانیم و استفاده می کنیم.
لازم: ضمن سپاس از طرح شما، درباره نقشه ای که درباره دریاچه بزرگ داخلی ایران کشیدید، و در مقاله ای از آن استفاده کردم، لازم به توضیح است، در هزاره اول خورشیدی ایرانی، یعنی هفت هزار سال پیش، بالای عرض 35 درجه شمالی، یخها شروع می شدند، و باید سفید کشیده شوند، و آبهای خلیج فارس و دریا های آزاد هم باید حدود 100 متر کمتر کشیده شود، زیرا آبهای دریا های آزاد درون آن دریاچه یخ بزرگ قرار داشتند.
بنا به تحقیقات من در اینجا، حدود 4500 سال پیش دریاچه بزرگ بر اثر گرم شدن زمین و آب شدن یخها تحت فشار قرار می گیرد و شکافته و سیل راه می افتد، مردم تمدن کهن جی از 120 سال پیش از این واقعه، دریاچه را تحت نظر داشتند، ولی در هر صورت غافل گیر شدند، فقط نوح بود که می دانست چه سرنوشت شومی زودتر از موعد در انتظار مردم است.
قبل از این سیل، سطح آب خلیج فارس و دریا های آزاد حدود 100 متر پائین تر بودند، در مومبای هندوستان شهری کشف شده است، که در عمق 60 متری سطح آب دریا قرار دارد.
توضیح: اگر درباره مطلبی از وبلاگ من پرسش و نظری می نویسید، لطفاً لینک آنرا هم بنویسید زیرا بعضی از نوشته های من مربوط به چندین سال پیش است، و نیاز به اصلاح و بازنویسی دارند و نمی دانم کجا هستند.
ــ فارسی = فا = بزرگی و شکوه + ر = حرف رابط = سی = نور، روشنایی، دیدگان، خورشید. فارسی = شکوه دیدگان = بزرگی نور = زبان انسان، زبان مردم ایران، اولین زبان تمدن و بشر.
انسی = ان = بیرون آمده، زاده شده + سی = نور، روشنایی، دیدگان، خورشید.
انسی = انسان = انشان = ایران = کشور فارسی زبان کوروش بزرگ. انسان = زاده خورشید، فرزند خورشید و نور.
اور سی = پنجره = اور = شهر، محوطه + سی = نور، دیدن. جهت اطلاع بیشتر به معنی نام شهرها و روستا های ایران مراجعه شود.
عزیزان جهت پیگیری مطالب ب وبلاگ mehre2.blogfa.comمراجعه نمایند.
عکس نگهداری آثار تاریخی ایران در یک موزه مهم ایران، مشروح در صفحه فیسبوک انوش راوید، عکس شماره 7757.
کلیک کنید: تاریخ مهاجرت در ایران و جهان
کلیک کنید: تاریخ نگهداری آثار تاریخی در ایران
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
ارگ http://arq.ir
پرسش و پاسخ ویژه 95
تعداد دیگری از پرسش و پاسخ های قابل توجه
بمنظور گسترش محیط دمکرات و آزادی اندیشه و قلم اینترنتی، این پرسش و پاسخ ها توسط بانو پرنیان حامد پاسخ داده می شود، جهت پرسش و پاسخ های انوش راوید در اینجا بروید.
توجه: عزیزان، بمنظور تحقیقات بیشتر، گاه ممکن است پاسخها مدت زیاد تری زمان ببرد، لطفاً حوصله نمایید، مطمئنا بمنظور پیش برد اهداف ایرانی، هیچ نظر و پرسش بی پاسخ نمی ماند. در ضمن اگر پرسش تأیید شد، و پاسخ آن نبود، در اولین پست بعدی پاسخ داده می شود، اگر پرسشی از قلم افتاد، لطفاً یاد آوری نمایید.
توجه 2: نظرات و پرسشها از جانب خوانندگان وبلاگ است، و نظر وبلاگ نمی باشد، پاسخ ها دانش وبلاگ است.
نظر ساسان 1982: در اینترنت جستجو کردم و به چند مورد دیگر کشف سکه در اسکاندیناوی برخوردم. سکه ها مربوط به عهد ساسانی است که تعدادش به 13000 میرسد. و در جزیره Gotland سوید کشف شده، لینک مرتبط
http://www.freerepublic.com/focus/news/746713/posts
اما دو مورد دیگر که در نروژ یافت شده. یکی در جنوب شرقی اسلو در شهر Østfold. این سکه ها مربوط به 750 پس از میلاد است و در بین سالهای 825 تا 850 وارد نروژ شده اما تعداد یا وزن آن روشن نیست. این سکه ها در موزه تاریخ و فرهنگ در کنار دانشگاه اسلو نگهداری میشود. این لیک توضیح خیلی کوتاهی در این باره میدهد و بیشتر به یابنده آن پرداخته
http://www.ba.no/nyheter/irix/article3842560.ece
کارشناس نروژی در این روزنامه میگوید که بعید است که پارسها به این منطقه آمده باشند و به احتمال زیاد سکه ها یا از Gotland سوید آمده اند یا از روسیه. مورد دیگر که در حدود همین منطقه یافت شده پایه سنگی یک کلیساست که با خط پارسی باستان یا اوستایی (بقول این سایت) روی آن هک شده. وبلاگ هیچ توضیحی در مورد این یافته نمیدهد و تنها قدمت این کلیسا را مورد پرسش قرار داه
http://arkeologiavisa.blogspot.no/2014_02_01_archive.html
اگر به مطلب تازه ای در این مورد برخورم برایتان ارسال میکنم، با سپاس
پاسخ پرنیان حامد: با سلام و سپاس از شما، روزنامه را شخصا به زبان آلمانی خواندم نوشته بود سکه ها همه ساسانی هستند. شما هم تایید کردید. سکه هم به هر تقدیر قابل جابجایی است این را هم می دانیم. اما این پایه کلیسا آن هم دقیقا در اسلویی که من آن کتیبه اژدها کش با کلاه مادی را در کتاب با شاهنامه فردوسی تطبیق دادم سندی است که اگر واقعا اینطور باشد دیگر هیچ جای شکی در حقانیت اسکندر نامه شاهنامه و به اروپا رفتن اسکانی ها باقی نخواهد گذاشت از ایران که سایت ها فیلتر بود الان از اینجا اقدام می کنم با یک دنیا سپاس از شما، پاینده باشید.
پرسش مرتضی 1983: درود بر خانم حامد گرامی ... در مورد واژه ی چینستان در بندهش , باید گفت که در خود زبان پهلوی نیز نام چین, سین بوده است. مثلا در متن پهلوی خسرو و ریدکی قبادان در دستنویس mk بند ۴۶ متن:
۴۶_ اما با زنجبیل چینی ( و ) هلیله پرورده هیچ انبه ( ای ) برابر نیست.
حال آوانویسی متن:
بی اباگ سنجیبیل ئی سینیگ هلیلگ ئی پروردگ ایچ امبگ پهیکار نیست.
پس سین در اصل همان چین است. هر چند در زند بهمن یشت در آوانویسی صادق هدایت واژه ی چینیگ به چشم میخورد, ولی سین و چین در اصل یکی هستند. لذا گمان نمی کنم به خاطر ایزد سین, به جنوب میانرودان چین استان بگویند. سین همان چین است ولی چین در زند بهمن یشت به نظر چین امروزی می آید و سین بندهش خوزستان است. خوشحال میشوم نظرتان را با بنده در میان بگذارید . سپاس
پاسخ پرنیان حامد: درود بر شما ، شما دارید گفته های کتاب را تایید می کنید نظر من همان است که در کتاب است. "هرجا در تاریخ ایران (تا زمان اشکانیان) نام چین یا چین استان آمده است منظور خوزستان است نه کشور چین امروزی."
پرسش X 1984: با درود، در همین تالار پرسمان یکجا فرمودید اسکندر(احتمالا مقدونی) 36 سال پیش از کوروش بزرگ میزیسته و در جای دیگر گفتید 15 سال پیش از آن. بالاخره کدام یک از ایندو درست است؟
پاسخ پرنیان حامد: درود بر شما روی کتاب مبداء نا معلوم داشتم که 36 سال قبل از کوروش را نشان می دهد. سه سال پیش روی همین وبلاگ نوشتم 36 سال پیش دو سال پیش نوشتم بین 36 تا 15 سال پیش الان زیج شهریاری را دقیقا حساب کردم مبداء من نیروسنه اوستا بخترنرسه است لذا اگر اینطور باشد حمله کهرم می شود حدود 15 سال قبل از کوروش کبیر. برای همه ان پاسخ های دیگر هم از لغت حدود استفاده کردم. شما بین 36 الی 15 قبل از کوروش کبیر را در نظر بگیرید به حساب من 15 سال حدود بگذارید تا بنده در مستند دقیقا خدمتتان بگویم چند سال قبل از کوروش کبیر بود (تاریخ مکتوب شده بین اسکندر و الکساندر 226 سال اختلاف زمان دارد شما برای 15 سال دارید از من بهانه می گیرید؟ صبر بفرمایید تاریخ دقیق را بعد از حساب دقیق زیج شهریاری براییتان ارسال می کنم)
ادامه پرسش: دوم: همین اسکندر طبق کتیبه های بابلی در شهر پلا درسوریه فرمانروایی میکرده، مطابق منابع یونانی الکساندر هم در شهر Pella پایتخت آندروس در یونان بوده. دلیل شما بر اینکه این پلای بابلی همان Pella در یونان نیست چیست؟
پاسخ پرنیان حامد: اسکندر در سوریه نبوده ! کهرم در سوریه بوده که قائدتا باید الکساندر مورخین یونانی باشد
1. چه ربطی به اسکندر تاریخ ما دارد که 226 سال بعد ظاهر می شود؟
2. من نباید چیزی ثابت کنم . من ثابت کردم که اسکندر تاریخ ما ربطی به الکساندر مورخ یونانی ندارد و الکساندر مورخ یونانی هم از سوریه راه افتاده نه از یونان و مقدونیه چون متون بغازکوی نام پلا و پلائیت را در شمال سوریه نشان می دهند و رود اندروس هم در فرشا شمال سوریه است و سکه های الکساندر هم تنها به گویش شمال سوریه در سال 330 ق.م الکساندر خوانده می شود.
شما الان باید سند بیاورید که قدمت نام پلا در کشور مقدونیه امروزی چقدر است (سند دست اول می خواهم چون سند دست اول ارائه دادم) و از چه زمانی نام این سرزمین مقدونیه شده و از چه زمانی نام آن مکان پلا شده (از دوره بیزانس این هم جوابتان) اگر اسناد شما هم تاریخ 330 ق.م میلاد را نشان داد آنوقت تازه از من سوال کنید چرا این مقدونیه است و آن یکی نیست!
ادامه پرسش: حال اگر قبول کنیم که کی هروم اهل پلای سوریه بود پس الکساندر مقدونی Pella که بود و چه کرد و در چه تاریخی می زیست؟
پاسخ پرنیان حامد: الکساندر همان کی هروم است تنها با اسکندر تاریخ ما ربطی ندارد 226 سال اختلاف زمان کی هروم یعنی شاه سوریه یعنی الکساندر مورخین یونانی و اسکندر تاریخ ماست.
"اسکندر تاریخ ایران ، الکساندر یونانی نیست" هم عنوان کتاب است.
نظر 1985: سلام، بنیادی مطالعاتی و تحقیقاتی در شرف تاسیس می باشد و در حال حاضر مشغول به بررسی دوران قاجار و تهیه رفرنسی بصورت مرجع جهت دانشگاهیان و غیر ایرانی و غیر می باشد. چنانچه مایل به همکاری می باشید بسیار ممنون خواهم شذ اطلاع فرمایید.
پاسخ انوش راوید : حضور برادر گرامی جناب آقای وحید شیخ احمد صفاری، با احترام و درود و سپاس از توجه حضرتعالی، گرامی خیلی علاقمند بودم که از نزدیک در کنار عزیزان بنیاد باشم، ولی من در روستای جل چلاسر زندگی می کنم، و بیشتر اوقات نیز در مسافرت تاریخی دور دست هستم، در هر صورت با کمال میل اینترنتی در خدمت خواهم بود، جهت اطلاع برای علاقمندان مطالعه کننده این وبلاگ لینک شما را در زیر قرار می دهم، مجدد سپاسگزارم.
پژوهشکده مطالعات و تحقیقات (پمتاک) http://www.pmtk.blogfa.com
نظر 1986: با سلام خسته نباشید یک بار دیگر از خانم حامد تشکر میکنم بخاطر تهیه مستند تفسیر لوحه های بابلی. من تا حالا بارها دیدمش و هربار که می بینم خیلی لذت میبرم چون خانم حامد فوق العاده زیبا و مستدل و با صلابت صحبت میکنند. و لهجه فوق العاده ایشان بسیار قدرتمند است تشکر فراوان دارم از ایشان و از اقای راوید امیدوارم همیشه تندرست و پیروز و زنده باشید .....
پاسخ پرنیان حامد: باسلام از شما سپاسگزارم و با سپاس از آقای نوید صلح دوست برای تهیه این مستند، امید داریم توانسته باشیم خدمتی به کشورمان کرده باشیم، پاینده باشید.
عکس جام زیبای دوران هخامنشی، از طلای 22 عیار با 14 سانتیمتر ارتفاع و تصویر دو زن که هر دو آنها تاجی به شکل مار بر سر دارند، و روی آن برجسته شده است. به گفته کارشناسان موزه بریتانیا و دانشگاه اکسفورد، این جام متعلق به ابتدای سلسله هخامنشیان است، عکس شماره 5239 از موزه مجازی ارگ.
مهم: انگلیسها درباره این جام مقداری پرت و پلا گفته اند، که زیر تخت پدربزرگ جان وبر بوده و...، گوش تان به این دروغها نباشد، این اشیا دزدی از ایران است و باید پس دهند.
ارگ http://arq.ir
ردیف
|
موضوع
|
تعداد پست
|
1
|
1 پست
|
|
2
|
1 پست
|
|
3
|
1 پست
|
|
4
|
15 پست
|
|
5
|
|
مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
کلیک کنید: ماجرا های خواندنی تاریخ
کلیک کنید: تاریخ مزدوران بیگانه در ایران
آبی= روشنفکری و فروتنی، زرد= خرد و هوشیاری، قرمز= عشق و پایداری، مشروح اینجا
توجه 1: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه 2: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه 3: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند: در اینجا http://arqir.com.
ارگ ایران http://arqir.com
تحلیل و تفسیر لوح های بابلی
با سلام و درود خدمت خوانندگان عزیز
در ادامه پرسش و پاسخ ها و بحث ها در وبلاگ گفتمان درباره دروغهای تاریخ، پس از بررسی لوح های بابلی در باب الکساندر، نکاتی در آن یافت شد که لازم می دانم
با شما در میان بگذارم، این لوحها
دارای تناقض فراوان است، و نشان از چند
الکساندر دارند، برداشت ترجمه از:
با سپاس از توجه شما پرنیان حامد
TEXT / Obverse: || BM 36390 |
1’ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] x [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] || /x x\ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 1’ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] x [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] || /x x\ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] بر سربرگ لوح نام پادشاهی ذکر نشده است این لوح در این قسمت خراب است. |
2’ [.. .. .. .. .. .. .. ..] /x\ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] ||13 8 ŠÚ /x\ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 2’ [.. .. .. .. .. .. .. ..] /x\ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] || The 13th (20 September 331), moonset to sunrise: 32 minutes .. /x\ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] تاریخ 20 سپتامبر 331 حدس مترجم است، در اصل لوح فقط وضعیت ماه مشخص شده است. |
3’ [.. .. .. ..] /GE6\ gab-<bi->šú ŠÚ 10 UŠ /GE6\ [GIN .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] ||he-pí MÚL.BABBAR ŠÚ /GENNA\ /(blank?)\ 3’ [.. .. .. .. lunar] eclipse, in its totality covered. 40 minutes of the night [totality? .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..]||broken Jupiter set; Saturnus /(blank?\ |
4’ [.. .. ..] ina ÍR MAR ina ZALÁG KUR GIN.ME x [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] || 4 Ú KAxŠID ina AN.KU10 NAM.ÚŠ.ME u šip-&i ina? [.. .. ..] 4’ [.. .. ...] During totality the west wind blew, during clearing the east wind. [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] || fourth?; during the eclipse deaths and plague? in [.. .. ..] |
5’ [.. .. kal] U4 DIR AN ZA GE6 15 16 GE6 DI[R .. .. .. .. .. .. sin SIG MÚL ár šá SAG HUN] || 3 2/3 KÙŠ sin he-pí ana NIM DIB MÚL GAL š[á .. .. ..] 5’ [occurred. All] day clouds were in the sky. Night of the 15th, sunset to moonrise: 64 minutes; cl[ouds were in the sky; the moon was] 7 1/3º [below Alpha Arietis*,] the moon having past [.. .. .. .. .. ..] to the east; a meteor which [.. .. ..] |
6’ [.. .. A]N ŠUR UD.DA-su ina KI IGI ŠÚ.ŠÚ GÍR G[ÍR .. .. .. .. .. GE6 17 .. .. .. .. ..] || /x\ v he-pí v AN DUL ina ZALÁG sin ár [is le10 NN MM] 6’ [.. ..] ... flashed, its light was seen on the ground; very overcast, lightning fl[ashed, .. .. .. .. .. Night of the 17th, .. .. .. .. ..] broken rain DUL; last part of the night, the moon was [nº] behind [Alpha Tauri.] |
7’ [DI]R AN ZA GE6 18 IZI.ŠUB ina KI KU SI ? [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] || KI KU4-ba a-na tar-@i É dAG GÁL [.. .. ..] 7’ [Clou]ds were in the sky. Night of the 18th, a stroke of lightening in the district KU SI? [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ]|| KI entered, opposite the temple of Nabû (it) occurred [.. .. ..] |
8’ [.. U]R? KU IZI KÚ GE6 19 USAN IZI.Š[UB .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. in]||a ZALÁG sin ár MAŠ.MAŠ šá SIPA 20 SI dele-bat e [GÌR ár šá A NN MM] .. a d]og? was burned. Night of the 19th, first part of the night, a stroke [of lightning occurred in .. .. .. .. .. .. ..; last] part of the night, the moon was 1 2/3º behind Gamma Geminorum; Venus was [nº] above [Beta Virginis,] |
9’ [dele-bat nn] SI NIM DIB GE6 20 ina ZALÁG sin SIG MAŠ.MAŠ á[r (.. .. .. .. .. .. .. .. .. ) NNKÙ]||Š sin 2/3 KÙŠ ana ŠÚ LAL 21 LÁL-tim NU PAP G[E6 22 ina ZALÁG] 9’ [Venus] having past [n]º to the east. Night of the 20th, last part of the night, the moon was [n]/º\ below Beta Geminorum, the moon being 1 1/3º back to the west. The 21st (=28 September 331), equinox; I did not watch. Ni[ght of the 22nd, last part of the night,] تاریخ 28 سپتامبر حدس مترجم است، در این لوح چنین تاریخی موجود نیست. |
10’ [sin SIG SA]G UR-A 6 KÙŠ sin ½ KÙŠ ana NIM DIB GE6 2[3 (.. .. .. .. .. .. .. ..) ina ZALÁG sin á]||r LUGAL 1 KÙŠ GE6 24 DIR AN ZA GE6 25 D[IR AN .. .. ..] 10’ [the moon was] 12º [below] Epsilon Leonis, the moon having passed 1º to the east. Night of the 2[3rd, (.. .. .. .. .. .. ..) last part of the night, the moon was] 1/2º behind Alpha Leonis. Night of the 24th, clouds were in the sky. Night of the 25th, cl[ouds were in the sky.] |
11’ [.. ..] AN kab-bar DUL 25 ina še-rì DIR AN ZA GE6 [26 ina ZALÁG sin SIG DELE šá IGI ABSIN NN MM]|| /2/3\? KÙŠ ana ŠÚ LAL ár dele-bat 1 KÙŠ 8 SI ana NIM GUB [.. .. ..] 11’ [. . . .] thick rain DUL. The 25th, in the morning, clouds were in the sky. Night of [the 26th, last part of the night, the moon was nº below Gamma Virginis, the moon] being 1 1/3?º back to the west, it stood 2 1/3º behind Venus to the east. [(.. .. ..)] |
12’ GE6 29 AN.KU10 šamáš šá DIB in 1 GE6 GIN GE6 30 ina ZAL[ÁG .. .. .. .. .. ITI BI KI.LAM (a-na 1 GÍN KÙ.BABBAR) še-im .. || .. .. .. ZÚ.LUM] /1?\ GUR ka-si 3 (g) GUR ina TIL ITU /4\?[.. .. ..] 12’ Night of the 29th (6 October 331 BC), solar eclipse which was omitted; (it was expected for) about the 4th minute of the night after sunset. Night of the 30th, last part of the [night, .. .. .. .. .. . That month, the exchange value (of 1 shekel silver) was: barley: ... , dates:] 180? litres; mustard: 540 litres, at the end of the month /720?\ [litres; cress: n litres;] تاریخ 6 اکتبر 331 حدس مترجم است، در اصل لوح موجود نیست. |
13’ ŠE.GIŠ 1 PI SÍG.HI.A 5 MA i-nu-šú MUL.BABBAR ina GÍR.TAB dele-[bat ina A ina TIL ITI ina ABSIN GENNA ina zibme GU4.UD ||u AN šá ŠÚ-ú N]U IGI.MEŠ ITI BI I[LLU .. .. .. .. ..] 13’ sesame: 36 litres; wool 5 pounds. At that time, Jupiter was in Scorpius; Ve[nus was in Leo, at the end of the month, in Virgo; Saturn was in Pisces; Mercury and Mars, which had set, were n]ot visible. That month, the ri[ver level .. ..] |
14’ ITU BI U4 11.KAM hat-tu4 ina ma-dàk-tu4 ina qud-me LUGAL GAR-m[a .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 14’ That month (VI = Ululu), on the 11th (18 September 331 BC), panic occurred in the camp before the king. [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. The Hanaeans] 331 ق.م حدس مترجم است، و نام پادشاهی در اصل و ترجمه آن دیده نمی شود. |
15’ ana tar-@i LUGAL ŠUB-ú <U4> 24.KAM ina še-rì LUGAL ŠÚ za-qip-t[u4 .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 15’ encamped in front of the king. On the 24th (1 October 331 BC), in the morning, the king of the world [erected his] standard [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] تاریخ 331 حدس مترجم است، و هنوز نام هیچ پادشاهی ذکر نشده است. |
16’ GABA a-ha-meš im-ha-@u-ma BAD5.BAD5lúERÍN.MEŠ kab-t[u4 .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] 16’ Opposite each other they fought and a heavy defeat of the troops [of the king he inflicted. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] |
17’ LUGAL ERÍN.MEŠ-šú ú-maš-šìr-ú-ši-ma ana URU.MEŠ-šú-nu [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 17’ The king, his troops deserted him and to their cities [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] |
18’ [ana K]UR Gu-ti-i ZÁH-it-u’ (blank) 18’ [to the l]and of the Gutians they fled. پادشاه به ایلام فرار کرده است، اما کدام پادشاه؟ در تاریخ ایران گشتاسپ هم به ایلام فرار کرد، نامی از شاه فراری بر این لوح نیست. |
------------------------------------------------------------------------------------ |
19’ [DU6 1] /13\,30 + [x] na GE6 2 sin e /MUL\.[BABBAR .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 19’
[Month VII, the 1st (of which followed the 30th of the preceding month);]
sunset to moonset: 54+x minutes. Night |
20’ [.. .. GE6] 7 /SAG\ [GE6 .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] 20’ [.. .. Night] of the 7th, beginning [of the night .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] |
broken off متاسفانه بر لوح BM 36390 نه نامی از پادشاه فاتح موجود است، و نه نامی از پادشاه فراری نام پادشاهان و تاریخ ها حدس مترجم و به استناد تاریخهای نوشته شده توسط یونانی ها می باشد. |
TEXT / Reverse: BM 36761 |
1’ [.. ..] x [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ITI BI KI.LAM] 1’ [.. ..] x [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. That month (= VII = Tashritu, the exchange value] نام پادشاه وقت بر سر لوح نیست. |
2’ [a]-na 1 GÍN K[Ù.BABBAR še-im .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 2’ for 1 shekel of [silver was: barley: ...; dates: ...; mustard: ...; cress: ...; sesame: ... wool: ...] |
3’ [I]TU BI TA 1 E[N .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] 3’ That month (= VII = Tashritu), from the 1st until [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. . On the nth day messengers] |
4’ ana E.KI GIN-ku um-ma /É.SAG.ÍL\ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 4’ came to Babylon (saying) as follows: "Esagila [will be restored .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] |
5’ u DUMU.MEŠ E.KI a-na NÍG.GA É.SAG.ÍL [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 5’ and the Babylonians [will give their tithes] to the treasury of Esagila [ .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] |
6’ /U4\ 11.KAM ina URU UD.KIB.NUN.KI &è-e-mu šá mA-l[ek-sa-an-dar-ri-is .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] 6’ On the 11th day (18 October 331) in Sippar an order of Al[exander, the king of the world, to the Babylonians (...) was sent] نام پادشاه فاتح برای اولین بار در این دو لوح دیده می شود به طریقه نوشته نام این پادشاه بر اصل لوح دقیقا دقت بفرمایید. |
7’ [um-m]a?a-na É.MEŠ-ku-nu ul er-ru-ub U4 13.KA[M .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 7’ [as follow]s: “Into your houses I shall not enter.” On the 13th day (20 October 331) [Greeks entered] قسمت قرمز شده بر اصل لوح نیست و حدس مترجم است، [um-m]a?a-na لغت مانا به گریک تبدیل شده است! به قسمت 9 رجوع کنید. |
8’ [KÁ.SI]KIL.LA KÁ ka-mi-i šá É.SAG.GÍL ù .. [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 8’ [the Sikil]la gate, the Outer gate of Esagila and [they prostrated themselves. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] |
9’ [.. .. ..] U4 14.KAM lúIa-ma-na-a-a MU-tim GU4 [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] 9’ [.. .. ..]. The 14th day (21 October), these Greeks a bull, [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] لغت مانا به Greeks ترجمه شده است! توضیح مترجم در قسمت پایین 7’ آیا لغت مانایی آن با هانایی آن ارتباطی دارد؟ ترجمه دیگر از این بند به صورت زیر است: the fourteenth, these Ionians a bull [lacuna] short, fatty tissue [lacuna]. ایونی ها گریک greek ها نیستند تنها ما به علت شناخت قوم یونی به این کشور یونان می گوییم ایونی ها نژادی از بین النهرن هستند، که با گریک greek ها هیچ ارتباطی ندارنداین نژاد یکی از خاندان آشوری بودند. |
10’ [.. TI] (blank) LUGÚD.DA.MEŠ uzuME.HÉ.ME[Š .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 10’ [n] short [ribs, n] fatty tissues (of the intestines as sacrifice) [sacrificed .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] |
11’ [U4 ..-KAM m]A-lek-sa-an-dar-ri-is LUGAL ŠÚ ana E.KI K[U4.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 11’ [On the nth day] Alexander, the king of the world, entered Babylon [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] به نام پادشاه فاتح الکساندار یس در این لوح دقت داشته باشید. |
12’ [ANŠE.KU]R.RA.MEŠ ù ú-/nu-ut\ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] 12’ [Hor]ses and equipment [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] |
13’ [lúŠÀ.TAM?] u DUMU.MEŠ E.KI u UN./MEŠ\ [KUR? .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] 13’ [The šatammu?] and the Babylonians and the people [of the land? .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ] |
14’ [.. .. .. KU]Š ši-piš-tú ana [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 14’ [.. .. ..] a parchment letter to [the Babylonians .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] |
15’ [.. .. .. .. ..]x um-ma x[ .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] 15’ [.. .. ..] as follows: [“.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] بر این لوح نامی از داریوش سوم و یا کلیه نامهایی که به او نسبت می دهند, نیست. بر این دو لوح اصلا نام پادشاه مغلوب موجود نیست. به استناد مورخین یونانی حدس می زنند که باید داریوش سوم باشد. به استناد تاریخ ایران اما گشتاسپ بود که به سوی شرق در سرزمین ایران گریخت این لوح می تواند سند حمله کهرم (کی هروم) پسر ارجاسپ به بابل باشد او تا هندیجان ایران را فتح کرده است. بابل بر سر راه او بود. تاریخ این لوحها به استناد مکتوبات مورخین یونانی 331 ق.م حدس زده شده است، حال آنکه این ماه و خورشید گرفتگی به استناد مدارک ناسا سال 331 نیست این سال 330 است که بدین ترتیب 20 سپتامبر و 5 اکتبر آن نیز دقیقا درست خواهد بود. لوح یافت شده در بابل سند فتح بابل توسط یون ان (کهرم پسر ارجاسپ خیونی ) به استناد تاریخ ایران ماه گرفتگی قابل رویت آن در بابل Day 13 [20 September]: Sunset to moonrise: 8º. There was a lunar eclipse دقیقا به تاریخ 20 سپتامبر سال 330 ق.م و خورشید گرفتگی غیر قابل رویت آن در بابل به تاریخ 5 اکتبر سال 330 .ق میلاد. می باشد روز سیزدهم [برابر با بیست سپتامبر ، خسوف روی داد، 04036 -0330 Sep 20 22:24:32 14417 -28810 51 T -p 0.3630 2.1730 1.2105 بیست و نهم : کسوفی که از قلم افتاده بود ، پس از حدوداً 1º شب پس از غروب تصور می رفت 03992 -0330 Oct 05 23:39:58 14416 -28809 77 P t- 1.1169 0.7567 72N 37W 0 دیگر آنکه الکساندر(کهرم) اگر در ماه اکتبر سال 330 وارد بابل شده باشد، نمی توانسته به استناد گفته مورخین یونانی شش ماه قبل وارد تخت جمشید شده باشد، و آن را آتش زده باشد؟! ژانویه-مه 330 : توقف در تخت جمشید
(پلوتارک) |
آشوبی نا معلوم بر چند لوح بابلی به علت استناد به مورخین یونانی :
(BM 36304)
TEXT: OBVERSE |
TRANSLATION |
@ = tsade |
|
1' [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. x x .. .. ..] |
|
2' [.. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] (blank) |
|
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
3' [MU ... ITI ŠU? .. .. .. .. .. inagišG]U.ZA-šú id-de-ku-šú mbi-/e\-[es?-su?] |
[Year 330? month IV? …… from] his [thr]one they removed him. Be[ssos?], سال 330 حدس مترجم به استناد مورخین یونانی است، لغت بی اسو به معنی بغ اسو یا بغ اسوس است. |
4' [šámAr-tak-šat-su (?)] MU-šú MU-’u um{DIŠ (over erasure)}a-lik-sa u ERÍN-[MEŠ-šú] |
[whom Artaxerxes?] as his name they named, and Alexa(nder) and his troops که به او ارتاخشت = اردشیر می گفتند، داریوش سوم اردشیر نیست! نام الیکسا در لوح هیچ خرابی ندارد و کامل است، این نام با نام فاتح بابل در لوح قبل تفاوت فحش دارد. A-l[ek-sa-an-dar-ri-is .. BM 36761 مترجم در توضیح آورده است که این نام کوتاه شده نام الکساندر است. 1. به چه مناسبت کوتاه شده باشد چنین چیزی در هیچ لوح بابلی سابقه ندارد؟ 2. ا لیک a-lik چگونه کوتاه شده الک A-lek خواهد شد؟ این نام با نام الکساندر هیچ ارتباطی ندارد. |
5' [.. .. .. .. .. ERÍN]-MEŠ-šú i-@u-tu TA lúERÍN.ME[Š ..] |
[ ....... with] his few [troop]s from the troops [...... (...)] |
6' [.. .. .. .. x x i]d-duklúERÍN ha-ni-e lúERÍN.MEŠ-šú š[á .. ..] |
[(...) ...............] he killed/defeated. The Hanaean troops, his troops wh[ich ......] |
7' [.. .. .. ..] AN /RA?\ [..] m/da-ri\-ia-a-muš LUGAL GIN [MEŠ?] |
[...... from] /Babylon?\ [to?] Darius, the king, went. به استناد لوح BM 35603 این نام /da-ri\-ia-a-muš نام داریوش اول و این نام mDa-ra-a-muš نام داریوش سوم است. مترجم در توضیح اورده است. /da-ri\-ia-a-muš: Grayson assumed that Darius I was at issue, but we can now be certain that Darius III was meant (so Glassner 1993, 206). دلیل ؟ سند ؟ به چه سندی این مترجم حالا مطمئن است داریوش اول, داریوش سوم است؟ نه اردشیر داریوش سوم است. نه بغ اسوس داریوش سوم است نه الیکسا, الکساندریس است. به چه مجوزی در این لوح داریوش اول تبدیل به داریوش سوم شده است؟ |
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
8' [ITI NE? U]4 15 mki-di-nu inagišTUKUL GAZ KIN U4 [.. .. ..] |
[Month V? d]ay 15 (14 Aug.?) Kidinnu was killed by the sword. In the month Ulûlu (VI=28 Aug. - 26 Sep.), on the [..th] day |
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
9' [.. .. .. ..] KUR Ú-zu-ia-a-nu URU šá KUR gu-ti-i |
[..... in] the land of Ú-zu-ia-a-nu, a city of the land of Gutium, |
10' [...] (blank) |
[....]. |
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
11' [.. .. .. .. .. TA] É.GAL E.KI ul-te-@u NÍG./ŠU ši\-na-ti |
[Year 329? ... Month.. .. from] the palace of Babylon they brought out, /their (fem.) goods\ [(..)] |
12' [.. .. .. .. .. ana] e-pe-šú šágiš x ina [.. .. .. .. .. /a\ .. ] |
[.. .. .. .. .. .. for] the making of the xx [.. .. .. .. .. ..] |
13' [.. .. .. .. .. .. ..] ana e-pe-šú šá /EZEN\ šádEN ana DUMU.M[EŠ E.KI SUM-’u] |
[.. .. .. .. .. .. ..] for the performance of the festival of Bêl to the [Babylon]ians [they gave]. |
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
14' [.. .. .. .. .. .. ..]dEN /A-šú\ a-na mu-ma-’-ir-[ú-tu] |
[Year 328? .. .. .. .. ..]-Bêl, /his son(?)\, to the office of satrap |
15' [ip-qid .. .. .. .. .. ..] /HUL-tì ana\ LU[GAL] /ik-pu-du\ |
[they/he appointed .. .. .. ..] evil to the ki[ng] they plotted. |
16' [.. .. .. .. .. .. .. .. ..] (blank) |
[...] |
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
17' [.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .]. ar .[. .. .. ..] |
[...] x [...] |
broken off |
|
TEXT: REVERSE |
|
1’ [.............] (blank) |
|
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
2’ [.. .. .. .. .. .. .. .. .. ..] x ina GIŠ TUKUL x [.. .. ..] |
[......] with the sword [....] |
3’ [.. .. .. .. .. .. .. .. ..]x ip-qid ITU BI 1-en [.. .. ..] |
[......] he appointed. That month, a certain [...] |
4’ [.. .. .. .. .. .. .. ..]x m?pi-ta-nulúERÍN[.MEŠ-šú] |
[......]x Pi-ta-nu, his troop[s] |
5’ [.. .. .. .. .. .. URU/ÍD] UD.KIB.NUN.KI A.MEŠ-šú a-na[.. .. ..] |
[he assembled, .......] the Euphrates/Sippar his sons/its water to [...] |
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
6’ [.. .. .. .. .. ..] (blank) |
|
7’ [.. .. .. .. ip-q]id? NÍG.ŠU.MEŠ u mim-ma ana aš-ri DINGIR /ú\ [-tú .. ..] |
[Month ...... he appoi]nted(?). The valuables that belong to the territories of the godhead [...] |
8’ [.. .. .. .. ..] na-din (blank) |
[...] was given. (blank) |
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
9’ [.. .. .. .. ..] MAH-tum ina KA mAl!-pu-ul-us!-[su .. .. ..] |
[Month ......] numerous [...] at the command of Alpulus[su ...] |
10’ [ana PN lúIa-ma-n]a?-a-a SUM-’u U4 10 KAM /x x x\ [.. .. ..] |
[...... to PN, the Gree]k, they gave. Day 10th, (erasure) [...] مانا گریک نیست ترجمه ای با ایونی آن قابل قبول تر است، که خود جای نیز جای سوال دارد، آیا مانایی ها ایونی بودند؟ به هر تقدیر این لغت با نژاد گریک هیچ ارتباطی ندارد. |
11’ [.. .. .. .. .. ina] KA LUGAL TAR (erasure) (blank). |
[......] at the command of the king it was cut off (erasure) (blank). |
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
12’ [.. .. .. .. ..-s]u? ú-mar-ri ma-dak-ta-šú ŠUB-d[i ..] |
[.......]....... his camp he pitched [...] |
------------------------------------------ |
------------------------------------------ |
13’
[.. .. .. .. .. .. .. .K]UR /ma-ak\-ka-du-nu [...] |
[...] Macedonia [... 1. لغت ماکادون چگونه تبدیل به ماسادونیا می شود؟ تبدیل این ک به س به استناد کدام مدرک جهان است؟ 2. درهر سه کتیبه داریوش کبیر لغت ماکا آمده است. ماکا (maka) مکه مک = مک مک ها = مچی یا این لغت مقدونیه امروزی نیست! پس از آنکه داریوش مقدونیه امروزی را فتح کرد بر کتیبه نقش رستم شاهد نام محل جدید یعنس اسکودره که نام خود را از شهر سکودرا مقدونی گرفته است, می باشیم ماکا دونی نه ماسادونی است و نه محل مقدونیه امروزی! |
قسمتی از شجره نامه بابلی مربوط به بند 7 لوح بالا :
BM 35603 obv; British Museum
12' [MU x |
mK]ur-aš |
Cyrus [the Great] |
[x years] |
539-530 |
13' [MU x |
mKambu-z]i-i |
Cambyses [II] |
[x years] |
530-522 |
14' [MU x |
mDaria-m]uš |
Darius [the Great] |
[x years] |
522-486 |
Lacuna |
Lacuna |
|||
TEXT: REVERSE |
TRANSLATION |
|||
1' [š]á MU šá-nu-ú |
mNidin-dB[êl] |
[...] whose second name is Nidin-Bêl |
[...] |
336?? |
2' [M]U 5 |
mDa-ra-a-muš |
Darius [III Codomannus] |
5 years |
336-331 |
3' MU 7? |
mA-lik-sa-an-dar |
Alexander [the Great] |
7? years |
331-323 |
(BM 36613 (
The document may have been written at the time of the march of Alexander the Great towards Babylon after the battle of Gaugamela in 331 BC or refer to his return in 323 BC.
line numbers
with link refer to commentary |
|
1' [..................................] x [..........] |
[..................................] x [..........] |
2' [..........................lúK]ÚR?ina IZI x[...........] |
[.............................the ene]my? with fire [ ..........] |
3' [.............................]x-ú ulúERÍN.MEŠ [...........] |
[..........................] ... and the troops [.........] |
4' [..........................AN.BA]R?šá ŠUII-šú SAHAR.HI.A TA d[ur?..........] |
[................... iro]n? of his own hands the debris from the w[all? of(?) ......] |
5' [....................-M]EŠ?id-de-ku-ú u4-mu [šu-ú ..........] (or: u4-mu [šá ..........]) |
[...............the x]s? were/they removed. [That?] day [..........] (or: The day [when .......]) |
6' [...............MU x K]AM mÁr-šú A šámÚ-ma-kuš šámÁr-tak-šat-s[u (LUGAL) MU-šú na-bu-ú ........] |
[........... year x]th of Arses, son of Ochos, who [is called (king)] Artaxerxes, [..........] سال نامعلوم از حکومت ارسس= ارشک پسر اخوس= اردشیر سوم, که به او اردشیر می گفتند(338-336 BCE) . یعنی 6 یا 8 سال قبل از ورود الکساندر به بابل به استناد لوح های بابلی و گفته مورخین یونانی. |
7' [...........] KU4-ú ù É dA-nu-ni-tum lìb-bi UR[U UD.KIB.NUN.KI (?) ..........] |
[....................] enteredpl and the temple of Anunitu inside the cit[y of Sippar ..........] (or: inside Er[idu]) |
8' [........ mA-lek-sa-a]n-/dar\-ri-is LUGAL šu-dur-' at-tu-nu DUMU.MEŠ E.[KI ..........] |
[.........................for?Alexan]der, the king, they were mourning?. You Babylonians [..........,] الکساندر 8 سال قبل از آنچه قرار بود وسط بابل چه کار میکند؟ مقام شاه را از کجا آورده است؟ the king مگر به استناد نوشته مورخین یونانی فیلیپ پدر او تا 334 زنده نبوده است؟ چه کسی پاسخگوی این همه تضاد در این ترجمه ها است؟ چرا لوحهای بابلی بدون پیش فرض و استناد به مورخین یونانی ترجمه نمی شود که این همه تضاد در آن پیش نیاید؟ این نام A-lek-sa-a]n-/dar\-ri-is چرا دوباره با نام مکتوب در لوح شجره نامه بابل BM 35603 فرق دارد؟ چند الکساندر به بابل حمله کرده اند؟ توضیح مترجم برای شاه بالا کار را ازآنچه بود خراب تر می کند!: It is also possible that the king in question is not king Arses – Artaxerxes IV Arses, but Arses – Artaxerxes II Mnemon. Artaxerxes II was son of Darius II Nothus, whose original name was Ochos. If so, we have to translate: “Arses, son of Ochos (Darius II), whose second name is king Artaxerxes (II).” An attack on Sippar in the 42th year of Artaxerxes II is mentioned in a recently published astronomical diary (Hunger & Van der Spek 2006 it cannot be excluded that it refers to Arses - Artaxerxes II Mnemon (404-358 BCE). الکساندر کبیر سال 356 به دنیا آمده است! در سن دو سالگی چگونه بابل را فتح کرده است!؟ و باز توضیح مترجم: Grammatically the appositional clause “who is called Artaxerxes” in our text can either refer to Aršû (Arses) or to Umakuš (Ochos). If it refers to Ochos, the Arses must be the son of Ochos/ Artaxerxes III. If it refers to Arses, this Arses can be both Artaxerxes II, son of Ochos/Darius and Arses (Artaxerxes IV), son of Ochos/Artaxerxes III. Due to the lack of context it is difficult to decide. تفاوتی ندارد الکساندر کبیر نه به زمان ارشک پسر اردشیر سوم و نه به زمان اردشیر دوم بابل را فتح نکرده است! و توضیح بعدی مترجم: If so, our document may refer to the death of Alexander or the death of Hephaestion. Hephaestion was Alexander’s most intimate friend and his death at Ecbatana (October 324) into a paroxysm of grief. کوچه علی چپ عجب کوچه زیبایی است! مرگ الکساندر و یا شاید مرگ دوست او وسط پادشاهی ارشک پسر اردشیر سوم و یا حتی پادشاهی اردشیر دوم! |
9' M]EŠ u É.MEŠ ana NÍG.GA É.SAG.GIL u DUMU.MEŠ E.KI GU[R.MEŠ? ...........] |
[.... the ....]s and the houses to the possession of Esagila and the Babylonians (will) retur[nsg/pl? .........] (or: retur[nedsg/pl?..........) |
10' [.............]x É.SAG.GIL DÙ-uš-u' ú-qu x x[..........] |
[.......] Esagila they (will re)build?” (or: rebuilt). The army [.... |
11' [................. ERÍ]N.MEŠ i-@u-tu x[..........] |
[....................] few [troo]ps [........... |
12' [..........................]/.. ..\[..........] |
...................... |
Remainder lost |
Remainder lost |
بررسی نام پدر الکساندرکبیر از مقایسه سه لوح بابلی :
Alexander, son of idem [=Alexander], year 7, month V
AD I, pp. 230-1, no. –309 (BM 40591 = 81-4-28, 136)
11’ [EN.NUN šá gi-né-e šá TA ITI MN EN TIL ITI APIN MU 7.KAM mA-lek-sa-an-da]r LUGAL /A\ [mKI.MIN mSe-lu]-ku l[úGAL ERÍN.MEŠ] |
[Diary from month ? to the end of month VIII, year 7 of] king [Alexand]er, son of idem; Seleucus (being) g[eneral.] مترجم نوشته است این الکساندر پسر ایدم الکساندر چهارم است. |
(BM 35603 rev; British Museum;
TEXT:
OBVERSE |
TRANSLATION |
1[.. .. m] A-lik-sa-an-d[ar .. .. .. |(.. ..) ] |
مترجم این الکساندر را الکساندر سوم نوشته است که همان الکساندر کبیر مورخین یونانی است. |
2[mP]i-/lip\-su ŠEŠ-šú šá mA-lik-sa-| a[n]-/dar\ x |
[Ph]ilip, brother of Alexander, […]. نام برادر او فیلیپ است. |
3 [..]MU LUGAL ina KUR NU TUK mAn-ti-gu-nu-us |
For [n] years there was no king in the country. Antigonus, تعداد سالی که مشخص نیست پادشاهی نبوده است و Antigonus نامی که ژنرال بوده است کشور را اداره می کرد. |
4[l]úGAL ERÍN.MEŠ KURú?-ma-'i-ir |
general-in-chief of the army, ruled the land. |
5mA-lik-sa-an-dar A ša mA-lik M[U]? 6 |
Alexander [IV], son of Alex[ander III]: 6 years?. الکساندر چهارم پسر الکساندر سوم! پس الکساندر چهارم در سال 6 پسر الکساندر سوم (کبیر ) است. |
6 MU 7 k[ám] ša ši-i MU I kám mSi-lu-ku LUGAL |
Year 7 (SE = 305/304 BCE), which is year 1: Seleucus (I Nicator was) king. و سال 7 از الکساندر سوم سلوکید پادشاه شده است. به لوح قبل رجوع می کنیم. [Diary from month ? to the end of month VIII, year 7 of] king [Alexand]er, son of idem; Seleucus (being) g[eneral.] نتیجه چیست ؟ در سال 7 الکساندر کبیر پسر ایدم سلوکید ژنرال شد، الکساندر کبیر اصلا پسر فیلیپ نیست! برادرش فیلیپ نامی بوده است. |
کلیک کنید: گفتمان درباره دروغهای تاریخ